بررسی نقش فداییان اسلام در ملی شدن صنعت نفت



 (گفتگو با محمدمهدی عبدخدایی)
 
قیصری: جناب آقای عبدخدایی از اینکه وقتتان را در اختیار سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار دادید از شما تشکر می‌کنم. شانزدهم اسفند ماه مصادف با سالروز اعدام انقلابی رزم‌آرا توسط فداییان اسلام در سال 1329 می‌باشد. به اعتقاد بسیاری از مورخین مانع اصلی ملی شدن صنعت نفت در آن برهه از تاریخ شخص نخست وزیر یعنی حاج علی رزم‌آرا بود. از طرف دیگر برداشته شدن رزم‌آرا باعث گردید تا مجلس و فضای سیاسی کشور تحت تأثیر قرار گرفته و نهایتا رأی به ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران داده شد. جنابعالی در روز ترور نخست وزیر در مسجد شاه حضور داشتید، لطفا کم و کیف این حادثه تاریخی را تبیین فرمایید.
 عبدخدایی: من یادم هست در هشتم اسفند 1329 اعلامیه‌ای در روزنامه‌ها خواندم که فداییان اسلام در مسجد شاه میتینگ دارند. مرحوم آیت‌الله کاشانی و جبهه ملی اعلامیه دادند که مردم در این میتینگ شرکت کنند. عصر جمعه بود که رفتم مسجد شاه (امام فعلی). چهارده سالم بود و در ناصرخسرو دست فروش بودم. روز جمعه در ناصر خسرو خبری نبود و بیکار بودم لذا به مسجد شاه رفتم تا ببینم چه خبر است.
جمعیت نسبتا زیاد بود، اما حیاط مسجد شاه پر نبود.  البته جمعیت تهران در آن موقع در حدود سیصد هزار نفر بود. در مراسم دو نفر صحبت کردند، یکی آقای امیرعبدالله کرباسچیان صحبت کرد که سخنان او در هفته نامه «نبرد ملت» چاپ شد و دیگری آقای سید عبدالحسین واحدی بود. شهید عبدالحسین واحدی وقتی آمد صحبت کند یکی از آن گوشه گفت: حق پدر و مادر صلوات فرست را بیامرزد، دیگری گفت: لال نمیری صلوات بفرست، خواستند صحبتش را با صلوات بر هم بزنند گروهی که مشهور به بابا شمل‌ها بودند مأموریت داشتند تا مراسم را به هم بزنند اما یک مرتبه عبدالحسین واحدی گفت: صلوات نفرستید این صلوات‌ها از قماش همان قر‌آن‌ها است که به دستور عمروعاص بر سر نیزه رفت. هر کس صلوات فرستاد او را بگیرید و داخل حوض ـ وسط مسجد شاه ـ بیندازید. مردم هم هفت هشت نفر از این بابا شمل‌ها را گرفتند انداختند داخل حوض و اینها مثل موش آب کشیده شده بودند. این بابا شمل‌ها که از راه غیرمشروع زندگی می‌کردند و با کلانتری‌ها سر و سری داشتند و البته شهربانی به بابا شمل‌ها محلات آزادی‌هایی داده بود تا در مواقع حساس از آنها استفاده کند.
 
به هر حال آقای واحدی صحبت کرد. از قرارداد دارسی و قرارداد 1933.م گفت و بعد هم خطاب به نخست وزیر گفت: آقای رزم‌آرا سرنوشت هژیر را که دیدی چه شد. ما مسلسل را می‌جویم و تفاله‌اش را بیرون می‌ریزیم. آقای رزم‌آرا! برو برو و گرنه روانه‌ات می‌کنیم. همه تعجب کرده بودند و جو عجیبی بوجود آمده بود. فردا روزنامه‌های طرفدار شاه نوشتند: آقای نواب صفوی! مسلسل از آهن است و جویده نمی‌شود. این مراسم برگزار شد تا اینکه روز دوشنبه بود که اعلام کردند آیت‌الله فیض از مراجع تقلید فوت کرده است. یکی از مراجع معروف قم بود که متنجس را نجس نمی‌دانست و این فتوای او معروف بود. می‌گویند مرحوم آیت‌الله بروجردی وجوهات قم را به احترام ایشان نمی‌گرفت. دولت نیز برای اینکه خودش را مذهبی اعلام کند روز سوم آیت‌الله فیض یعنی 16 اسفند را در مسجد شاه مراسم ختم گذاشت. رسم بود وقتی رییس دولت می‌آمد خط سیر می‌گذاشتند. ناصر خسرو همه را جمع می‌کردند و شش متر شش متر پاسبان می‌گذاشتند و در مسیر رییس دولت مأمورها مستقر می‌شدند. من هم جمع کردم رفتم مسجد شاه. دوست داشتم نخست وزیر را که این همه از او می‌نویسند را ببینم.
 در دالان مسجد شاه ایستاده بودم که رزم‌آرا آمد. یک کلاه شاپوی طوسی سرش بود و پالتو سرمه‌ای به تن کرده بود. یک لحظه چشمانش در چشمان من افتاد که هنوز آن نگاه در ذهن من ترسیم شده است. تا رزم‌آرا وارد حیات شد، سه گلوله صدا کرد. عین زمانی که امام خمینی در بهشت زهرا تشریف آورده بودند و یک گروهی کف زدند و گروه دیگر الله اکبر گفتند، یک عده گفتند: براوو براوو و کف زدند و یک عده دیگر الله اکبر سر دادند. شلوغ‌ شد و پاسبان‌ها ریختند و مردم همه فرار کردند. من هم کفش‌هایم را در مسجد شاه جا گذاشتم و پا برهنه فرار کردم. بعدها خلیل طهماسبی برای من تعریف کرد که بعد از ترور رفتم بازار بزازها و الله اکبر کشیدم.
 ظهر آن روز یک بازارچه مروی در بازار ناصرخسرو بود که الان عرب‌ها در آن اجناس لوکس دارند، در آنجا یک قهوه‌خانه بزرگی بود که دیزی داشت و پنج ریال می‌داد. دو نفر می‌شدیم و یک دیزی می‌خوردیم؛ ضمنا رادیو نیز داشت. ما بیشتر به خاطر رادیو می‌رفتیم. رادیو اعلام کرد که تیمسار رزم‌آرا نخست وزیر با سه گلوله شخصی بنام عبدالله موحد رستگار کشته شد. حالت عجیبی پیش آمد. شب رادیو اعلام کرد که اسم واقعی قاتل نخست وزیر، خلیل طهماسبیان است و بعد هم اعلام کرد که ده درصد سهام شرکت بریتیش پترولیوم انگلیس در تمام بورس‌ها تنزل کرده است. خبرگزاری‌های رویترز و آسوشیتدپرس مخابره کردند که قشریون مذهبی رزم‌آرا را به خاطر نفت کشتند. بعد هم که از خلیل طهماسبی پرسیدند چرا خودش را عبدالله موحد رستگار معرفی کرده است، می‌گوید: بنده خدا هستم، یکتاپرست هستم و با رفتن در بستر شهادت رستگار شدم. رزم‌آرا کشته شد و سهام از قیمت افتاد و قاتل رزم‌آرا هم صریحا اعتراف کرد. صبح روز پنج شنبه روزنامه نبرد ملت تیتر زد: رزم‌آرا به جهنم رفت و سایر خائنین به دنبال او رهسپار می‌شوند. یادم هست که روزنامه دو قران بود تا ظهر می‌گویند دست به دست به بیست تومان هم رسید. شنبه صبح روزنامه "اصناف" کریم آبادی عکس نواب صفوی را که زیر دستش سید حسین امامی ـ قاتل هژیر ـ و خلیل طهماسبی ـ قاتل رزم‌آرا ـ بود، انداخت وزیرش نوشته بود اینها تربیت شده مرد حق‌اند. نواب صفوی هم اعلامیه داد که اعلام ما به دشمنان اسلام و غاصبین حکومت ایران به شاه و دولت! حضرت استاد خلیل طهماسبی به فرمان خدا وظیفه‌ای را که به او محول بوده را انجام داده، چنانچه در عرض چند روز از او عذرخواهی نشده و آزاد نشود، دربار را کون فیکون خواهیم کرد. روز هیجدهم اسفند نواب صفوی با مرکب قرمز نامه‌ای به تمام نمایندگان مجلس نوشت که در صورتی که به ملی شدن صنعت نفت رأی مثبت ندهید، سرنوشت شما، سرنوشت رزم‌آرا است.
قیصری: آقای عبدخدایی همانطور که می‌دانید بعد از گذشت بیش از نیم قرن از حادثه ترور رزم‌آرا، چگونگی این حادثه سرنوشت‌ساز هنوز در پرده ابهام است و تردیدهای فراوانی در مورد چگونگی قتل او مطرح شده است. از یک طرف گروهی معتقد هستند که رزم‌آرا به اتهام توطئه‌ برای ایجاد کودتا علیه دربار توسط محافظانش به قتل رسید اگر چه این حادثه را فداییان اسلام به عهده گرفتند و از طرف دیگر گروهی اعتقاد دارند که اگر چه قتل رزم‌آرا توسط فداییان اسلام انجام گرفت اما در این خصوص رهبری دینی نهضت یعنی مرحوم آیت‌الله کاشانی بی‌اطلاع بوده و اتهامات بعدی به آیت‌الله نوعی پرونده‌سازی برای ایشان بوده است. نظر به اینکه اسناد و مدارکی از این حادثه موجود است نظر حضرت عالی در این خصوص چیست؟
 عبدخدایی: بر خلاف آنچه گروهی ادعا می‌کنند، رزم‌آرا نمی‌خواسته کودتا بکند. وقتی رزم‌آرا نخست وزیر بوده کودتا نمی‌توانست بکند چون از ریاست ستاد ارتش برداشته شده بود و خود رزم‌آرا هم برای نخست وزیری بیش از ریاست ستاد اهمیت قائل بوده است. چون نخست‌وزیر شخص دوم مملکت بوده است، در حالیکه رییس ستاد شخص دوم نیست. مجلس نخست وزیر را با معرفی شاه انتخاب می‌کند و نخست وزیر تمام وزارت‌خانه‌ها در اختیارش است، در حالیکه رییس ستاد نهایتا یک وزارت جنگ در اختیارش بوده است. البته اگر کسی بخواهد کودتا کند در موقع ریاست ستاد می‌کند و نه در موقع نخست وزیری؛ چون نیروی نظامی در اختیارش نیست که از او اطاعت کند. ترور رزم‌آرا به دست دربار بسیار مسخره است چرا که چه هماهنگی بسیار دقیقی باید باشد که در همان حال که خلیل طهماسبی می‌خواهد او را بزند، یکی دیگر هم به رزم‌آرا شلیک کند. این نیاز به یک هماهنگی و برنامه‌ریزی دقیق دارد که آن روزها اصلا  از این برنامه‌ریزی‌ها نبود.گفتن و ادعا کردن آسان است، اما اثبات آن سخت است. من پرونده بایگانی دادگستری را دیدم، اصلا از این خبرها نیست. اولا قتل‌های سیاسی با قتل‌های عادی تفاوت می‌کند. قتل‌های سیاسی را هر گروهی که به عهده می‌گیرد، به پای همان گروه نوشته می‌شود. وقتی فداییان اسلام این قتل سیاسی را بر عهده گرفت آن هم در همان شب حادثه معنی ندارد که بعد از 50 سال بخواهند مسأله را انکار کنند، عده‌ای چون می‌بینند منبع تحولات سیاسی اجتماعی مذهب بوده و مذهب شیعه نقش عجیبی در جریان تنباکو، مشروطیت، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی داشته است، می‌خواهند زیر بنا را بزنند.
 قیصری: پس از کودتای 28 مرداد و سقوط مصدق و خانه‌نشین شدن آیت‌الله کاشانی و به جریان افتادن مجدد پرونده قتل نخست وزیر بسیاری از مطلعین از قتل رزم‌آرا در بازجویی‌های خود منکر اطلاع از قتل او شدند و این در حالی است که وقتی در سال 1329 اعضای جبهه ملی مانع ملی شدن صنعت نفت را رزم‌آرا می‌دانستند در جلسه‌ای که در منزل آقای حاج محمود آقایی تشکیل شد در این خصوص با فداییان اسلام توافق کردند یعنی قول دادند در صورتی که رزم‌آرا برداشته شود فضا برای پیاده‌سازی احکام اسلامی که فداییان اسلام در پی آن بودند، فراهم خواهد شد، در این خصوص توضیح بفرمایید؟
 عبدخدایی: بعدا که کودتای 28 مرداد رخ داد و مصدق محاکمه شد و مرحوم آیت‌الله کاشانی را هم دستگیر کردند و دیگر هم احساس کردند پرونده بسته شده است، همه گفتند که ما نبودیم.
 آقای سید محمد واحدی در خاطرات خودش نوشته و خود من هم حضور داشتم نواب صفوی تقریر می‌کرد و سید محمد واحدی می‌نوشت در زمانی که دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی هر دو نفر زنده بودند هیچ کس جلسه خانه آقای محمود آقایی را انکار نمی‌کنند. معروف است که اعضای جبهه ملی قرآن هم امضاء کردند. مرحوم مهدی عراقی می‌گفت من در آن جلسه بودم. بقایی و مکی هم بودند حتی دکتر فاطمی گفته من نیابتا از طرف دکتر مصدق و اصالتا از طرف خودم آمده‌ام. هیچ کس آن جلسه را انکار نمی‌کند. ولی بعد که دولت قدرت پیدا کرد و بگیر بگیر شد همه گفتند کی بود کی بود من نبودم.
 چطور شد که امروز که خلیل طهماسبی از زندان آزاد شده اول رفته است به دیدن آیت‌الله کاشانی و فردای آن روز با مصدق دیدن می‌کند و پس فردا هم به دیدن من می‌آید. خلیل طهماسبی گفت: من رفتم پیش مصدق و با او ملاقات کردم و خیلی خوب با من برخورد کرد اگر چه خلیل با آیت‌الله کاشانی هم ملاقات کرد اما گرایش او به طرف نواب صفوی بود. این که نمی‌شود همه بگویند من نبودم. رزم‌آرا اگر کشته نمی‌شد، دکتر مصدق نخست وزیر می‌شد؟! این مشخص است. حتی در کابینه علاء با موافقت اعضاء جبهه ملی دو نفر از جبهه ملی عضو کابینه اعلا بودند اینها که غیرقابل انکار است؛ مثل روز روشن است. مرحوم آیت‌الله طالقانی مثل روز برایش روشن بود چرا که او نواب را به ورکش طالقان برد و مخفی‌اش کرد.
 اسناد این فعالیت‌ها هست. امروز بعد از 50 سال دیگر نباید به دنبال سند بود. خود روزنامه‌های آن زمان هستند. حالا نبرد ملت که طرفدار فداییان اسلام بود را نمی‌گویم، باختر امروز و روزنامه شاهد که طرفدار جبهه ملی است را نگاه کنید. لذا از ترور رزم‌آرا هم آیت‌الله کاشانی و هم اعضای جبهه ملی خبر داشتند ولی نفرش را نمی‌شناختند. نفرش را نواب صفوی تعیین کرد و بعدا شناخته شد.
 
راجع به فتوای شرعی این عمل من خودم با مرحوم خلیل طهماسبی رفتیم خدمت آیت‌الله سید صدرالدین صدرکه پدر امام موسی صدر می‌باشد. ما از آیت‌الله سید‌ صدرالدین صدر تقلید می‌کردیم. در ملاقات ما حتی آیت‌الله صدر گفت: من قلبم ناراحت است دکتر گفته از پله‌ها پایین نیا ولی وقتی گفتند شما آمدید من دیگر بر خوردم فرض داشتم مجاهدان اسلام را ببینم. مرحوم خلیل طهماسبی گفت: حضرت آیت‌الله صدر من مقلد شما هستم و شما مرجع تقلید من هستید، من چه جوری ادامه دهم. ایشان هم گفت تا حالا با نواب صفوی درست ادامه دادی بقیه‌اش را هم ادامه بده. نواب صفوی وقتی می‌خواست به اردن برود و در مؤتمر اسلامی شرکت کند. به قم رفت و با‌ آیت‌الله صدر ملاقات کرد. آیت‌الله صدر به او تکلیف کرد که برو و برای عظمت شیعه حرف بزن. لذا آیت‌الله خوانساری و آیت‌الله صدر اگر زنده بودند شاید نواب صفوی تیرباران نمی‌شد، اگر چه آیت‌الله خویی هم هیأتی را فرستاد ولی در بغداد به آنها ویزا ندادند.
وقتی خلیل از زندان آزاد شد مستقیم به دیدن آیت‌الله کاشانی رفت و آیت‌الله کاشانی دست نوازش بر سر خلیل گذاشتند و آن طور که گفته شده بحث اصرار خبرنگاران مطرح نیست. بعدها آنها گفتند که آیت‌الله کاشانی گفته سرش درد می‌کرد، گفت که دعا بخوانم من هم دعا خواندم. اگر آیت‌الله کاشانی مخالف با او بود که خلیل مستقیم به خانه او نمی‌رفت، بعد از کودتای 28 مرداد وقتی نواب صفوی دستگیر شد و یقیین پیدا کرد که اعدامش می‌کنند حقایق را گفت. بازجویی‌های او موجود است. یک سری از بازجویی‌ها در رابطه با زدن علاء و پیمان نظامی بغداد است که همراه با شکنجه بود. یک سری از بازجویی‌ها هم بعد از محکومیت اوست که در خصوص قتل رزم‌آرا می‌باشد. بازجویی‌های اولیه برای ترور علاء است.
 در بازجویی‌های بعد که در خصوص ترور رزم‌آرا بود،‌ دکتر مصدق را با نواب صفوی روبرو می‌کنند و دکتر مصدق دستانش را روی گوشش می‌گذارد و می‌گوید من این مرد را نمی‌شناسم، می‌خواهید برای من پرونده‌سازی کنید و بعد هم می‌گوید که من با آزادی خلیل طهماسبی مخالف بودم، چون آزادی خلیل طهماسبی را دخالت قوه مقننه در قوه قضاییه می‌دانستم. این در حالی است که خود دکتر مصدق یک حقوقدان است. عفو کردن غیر از محاکمه کردن است، دخالت محاکمه است در حالیکه مجلس شورای ملی او را عفو می‌کند و می‌گوید: چون خیانت حاج علی رزم‌آرا به ملت ایران مسلم است چنانچه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد به موجب این ماده مورد عفو قرار می‌گیرد.
 آیا وقتی شاه یک محکوم به اعدام را عفو می‌کرد دخالت در قوه قضاییه می‌کرد؟! حتی در همان موقع که خلیل طهماسبی مورد عفو قرار گرفت. دادگستری مدعی شد که طهماسبی قاتل مورد عفو قرار گرفته ولی محرکین قتل مورد عفو قرار نگرفته‌اند، پس باید محرکین قتل نخست وزیر تحت پیگرد قرار گیرند. یک احضاریه برای نواب صفوی فرستادند به عنوان محرک قتل رزم‌آرا، عین نامه در روزنامه‌های آن زمان منتشر شده است. نواب صفوی هم در جواب نوشت اگر قرار است من محرک باشم، آقای دکتر مصدق به عنوان نخست وزیر، شاه به عنوان توشیح کننده عفو، نمایندگان شورای ملی به عنوان امضا کنندگان لایحه عفو هم محرک قتل هستند و باید تحت پیگرد قرار گیرند.
 نواب صفوی به آن احضاریه اعتنا نکرد و آنها هم دیگر پی‌گیر قضیه نشدند. این حر‌ف‌ها که زمان خود دکتر مصدق زده شده است. در زمانی که دکتر مصدق نماینده بود رزم‌آرا کابینه‌اش را به مجلس آورد. در مجلس دفعه اول که صحبت شد دکتر مصدق با پرخاشگری می‌گوید: تیمسار این جا مجلس است، خانه ملت است و پادگان نیست.
 آقای مکی در خاطراتش می‌گوید من به دکتر مصدق گفتم وقت غش!! است. گاهی دکتر مصدق غش می‌کرد؛ غش سیاسی و مصلحتی. بالاخره رزم‌آرا از مجلس رأی اعتماد می‌گیرد حتی وقتی در خرداد او را استیضاح می‌کنند تقریبا به غیر از وکلای جبهه ملی به او رأی اعتماد می‌دهند. تا اینکه رزم‌آرا می‌گوید ملت ایران نمی‌تواند لولهنگ بسازد چگونگی می‌خواهد پالایشگاه نفت را اداره کند و باید این قرارداد گس- گلشاییان امضا بشود و به طور ضمنی تهدید کرد که من مجلس را سر دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی خراب می‌کنم. نواب صفوی و دوستانش را هم تحویل دادگاه نظامی می‌دهم. رزم‌آرا خیلی زرنگ بود. در همان موقع که نخست وزیر بود و خسرو روزبه تحت پیگرد بود با او ملاقات می‌کند. ده نفر از رهبران حزب توده را فرار می‌دهد. احسان طبری و کیانوری از زندان به وسیله سروان قبادی با هماهنگی رزم‌آرا فرار می‌کنند. تقریبا رزم‌آرا تلاش می‌کند یک نوع سیاست موازنه مثبت به وجود آرود هم توافق شوروی‌ها را جلب کرده بود و هم توافق انگلیسی‌ها را. از این جهت حتی زمینه‌ آزادی حزب توده را فراهم می‌کند. تا اینکه رزم‌آرا توسط خلیل طهماسبی در مسجد شاه اعدام می‌شود و زمینه ملی شدن صنعت نفت فراهم می‌گردد و همان مجلس که حاضر به تصویب لایحه ملی شدن نفت بود، با رأی اکثریت نفت را ملی اعلام می‌کند.


روزنامه سیاست ما