14 مرداد 1400
احزاب انگلیس و انتقال بحرانهای داخلی به ایران در دوران مشروطه
در اوان فتح تهران، در حالی که هیجانات سیاسی در کشور بروز و ظهور یافته بود، احزاب سیاسی انگلیس هم در حال کشاکش با یکدیگر بودند.
رقابتهای پارلمانی احزاب لیبرال و محافظهکار بیمها و امیدهایی در ایران آفرید. عدهای میگفتند غلبه حزب لیبرال به نفع ایران است، زیرا آنها مثل محافظهکارها «حرص ملکگیری» ندارند، پس پیروزی آنها باعث پیشرفت و ترقی ایران خواهد شد. در پاسخ گفته میشد این اعتقاد اساسی ندارد، زیرا مبنا و «شالوده رولوسیون ایران و مسئله سفارت» از دوره «محافظین [محافظهکاران] داده شده» و مبنای عهدنامه 1907 هم در همین زمان ریخته شده است، «یکی از مأمورین محترم انگلیس که از آزادگان پاک فطرت بود» و نویسنده گفته بود «اسم او را نمیتوانم به زبان آرم»، چندی قبل خاطرنشان کرده بود کابینه در دست لیبرالها باشد یا محافظهکاران برای ایران سودی نخواهد داشت. لیبرالها از دید وی در لباس آزادیخواهی کار محافظهکاران را میکنند و به فرض تغییر کابینه، سیاست خارجی انگلیس تغییری نخواهد کرد:
مثلاً لورد لامنگتون معروف که از اعضای مجلس لردهای انگلیس است در ایرانخواهی امتحان داده و همیشه با حزب خود طرفدار استقلال و ترقی ایران بوده به حدی که مجلس شورای ملی به زبان یکی از اعضای خود تشکر از او نمود. امروز همین شخص در نهایت جدیت طرفدار فرقه محافظین است و بر ضد لایحه راجعه به بودجه انگلیس عقیده دارد و یا روزنامه طیمس که همیشه بر علیه ایران و ایرانیان ساعی و حرکات مخالف با استقلال ایران را تصحیح میکرد و زبان حال وزارت خارجه انگلیس است، حامی محافظین و طرفدار متمولین است.
از طرفی لرد کرزن، از حزب لیبرال، بهطور کلی مخالف معاهده روس و انگلیس بود. «عقیده اغلب مردمان بیغرض در خصوص معاهده آن است که دولت انگلیس محافظت هندوستان را بر استقلال ایران به مراتب ترجیح میدهد، و چون بعد از جنگ روس و ژاپن، روس از طمع هندوستان جبراً صرفنظر نموده، دولت انگلیس در عوض این گذشت قسمتی از ایران را محل جولان پلتیک روس قرار داد». سرادوارد گری هم از هجوم روس به صفحات شمالی ایران حمایت کرده بود و اگر محمدعلیشاه تا ورود قشون روس ایستادگی میکرد، سرنوشت کشور طور دیگری میشد:
ولی خواست خداوندی امر را جور دیگر مُنقلب ساخت و خیرخواهان داخله و خارجه از هر طرف سرعت و عجله قشون ملی را به سمت طهران تأکید کردند، حتی جناب مؤیدالاسلام از کلکته به قزوین و اصفهان تلگراف نمود که اگر حرکت خود را سرعت ندهید، پشیمانی ابدی حاصل خواهید کرد.
پیشبینی میشد در ستیز بین مجلسین در انگلیس، غلبه با لردها خواهد بود و اگر این امر صورت پذیرد حامیان معاهده از مشاغل خود برکنار خواهند شد، به این شکل ارکان معاهده سست گردیده و شاید به کلی کان لم یکن شود.
در چنین اوضاعی وقتی سر چارلز هاردینگ به عنوان نایبالسلطنه هندوستان نائل شد و معاونت دائمی وزارت خارجه به سر آرتور نیکولسون رسید، شور و شعف زایدالوصفی در روسیه حادث گردید. محافل سیاسی عقیده داشتند با این انتصابات روابط سیاسی روس و انگلیس و استراتژیهای آنان با جدیتی بیش از پیش دنبال خواهد شد. پیشتر هم هاردینگ و هم نیکولسون وزیرمختاری انگلیس را در روسیه عهدهدار بودند و این بار، دومی به جای اولی آمد. در همین دوره حس تنفر مردم روسیه نسبت به انگلیس تعدیل شده بود، نخستین باری که امپراتور بریتانیا از روسیه بازدید کرد در همین دوره بود، برای نخستین بار پرچم دو کشور در کنار هم بر دکل کشتی محل ملاقات به اهتزاز در آمد. سهم تاریخی عظیم در این حوادث از آن نیکولسون بود.
اولتیماتوم انگلیس
در اکتبر 1910 سر ادوارد گری یادداشت شدیداللحنی خطاب به حسینقلیخان نواب وزیر امور خارجه ایران مخابره کرد و اعلام داشت بواسطه خساراتی که از مسئله تجارت جنوب به دولت انگلیس وارد شده است، باید ظرف سه ماه امنیت منطقه تأمین شود، در غیر این صورت نتایج وخیمهای بروز خواهد کرد؛ و انگلیس نیروی نظامی در منطقه پیاده خواهد کرد. خبرنگار تایمز گزارش داد این رویه، مسلک عدم مداخله در امور داخلی ایران را از بین میبرد و احتمالاً دولت روس همین اقدامات را در شمال انجام خواهد داد.
در یادداشت مزبور از دولت ایران خواسته شده بود، امنیت مالالتجاره انگلیسیها را تضمین نماید در غیر این صورت دولت انگلیس از گمرکهای ایران ده درصد اضافه دریافت خواهد کرد و از طریق آن نیرویی تشکیل خواهد داد تا امنیت راهها را حفظ کند، یعنی انگلیس با پول مردم ایران هزینه امنیت بازرگانی خود را در این کشور تأمین خواهد کرد.
وزیرمختار انگلیس در تهران گفته بود تنها راه تأمین امنیت جنوب در عرض سه ماه، استقراض است. در حقیقت ریشه اصلی اولتیماتوم انگلیس همین مسئله استقراض بود. روزنامههای تایمز و استاندارد که سخنگویان رسمی دولت انگلیس و دستگاه سیاست خارجی آن بودند، بیش از همه از ناامنی راههای جنوب سخن به میان میآوردند. از نظر دمکراتها علل وضعیت کنونی ایران «عدم منطق دول قویالشوکه» بود. دولت ایران پاسخ داد از استقرار امنیت عاجز نیست، اما دلایل عدم امنیت همانا توقف سپاه روس در نواحی شمال غربی ایران است که از اقتدار و نفوذ دولت ایران میکاهد، زیرا هر از چند گاهی در منطقه نفوذ آنها یک فتنهگر و راهزن ظهور میکند که توسط همین قشون روس تحریک و اغوا میشود و دولت را دچار مخارج زیاد و مشکلات بیهوده مینماید.
به علاوه معمولاً دولت در مجازات فتنهگران دچار اشکال میشود، زیرا بعضی سفارتخانهها متمردین از فرامین دولت را پناه میدهند و در حقیقت به این واسطه تمرد و طغیان را ترویج میکنند. از طرف دیگر در بسیاری موارد اتباع بیگانه در صفوف متمرّدین داخلی، هرج و مرج را دامن میزنند و وقتی گرفتار میشوند، اظهار تبعیت از دولت خاصی مینمایند و حمایت آنان را جلب میکنند. ایران نو خاطرنشان کرد در مسئله استقراض هم، نمیتوان برای هر امر جزئی از دولتی خارجی قرض کرد، بلکه برای هر امری دولت باید محلی برای تأدیه مخارج پیدا کند. در باب امنیت و تأسیس ژاندارمری هم بهترین راه حل همان اضافه کردن ده درصد از محل عواید گمرکات است، زیرا ایران به اندازه کافی نیروی نظامی دارد و با حل مشکل مالی مسئله امنیت بهتر تحقق میپذیرد. نوشته شد اگر حقیقتاً دولت انگلیس درصدد تأمین امنیت است و واقعاً میلی به مداخله در امور ایران ندارد، پاسخ منصفانه نواب وزیر امور خارجه را مورد توجه و موافقت قرار دهد.
روزنامه تایمز در واکنش به اولتیماتوم انگلیس، در شماره هشتم ماه اکتبر 1910 خود نوشت این اولتیماتوم، مقدمه تغییر لازمی در روش دولت انگلیس راجع به مسئله ایران است. تایمز خاطرنشان کرد اولیای دولت انگلیس از چند سال قبل، صرفاً به تقدیم یادداشتهای ملایم و اعتراضات معتدل در باب راههای تجاری، به دربار تهران بسنده کرده بودند، لیکن اینک روش تندی در برابر این مسئله در پیش گرفتهاند. این اولتیماتوم، بدون تردید نمیتوانست بیاطلاع و صوابدید دولت روسیه باشد، زیرا حداقل از معاهده 1907 دولتین همواره سهمی در مسئله مداخله در امور داخلی ایران داشتند و در این زمینه با یکدیگر رایزنی میکردند.
از نظر تایمز آنچه مسئله استقراض توسط بانک شاهنشاهی را دشوار میسازد، فقدان اقتدار دولت ایران در حفظ امنیت است، وقتی در خود پایتخت دولت اقتداری ندارد، چگونه میتواند در مناطق دوردست امنیت را برقرار سازد؟ نکته این بود که «اغتشاشات حالیه»، راههای صعبالعبور اما سودآور جنوب را برای انگلیس ناامن کرده است. راههای تجاری در دست راهزنان است: «ما نمیتوانیم تحمل کنیم که در یک نقطه مجاور کشور هندوستان که سابقاً تجارت ما رواج داشته پیوسته هرج و مرج و قطاعالطریقی رایج باشد». پس انگلیس باید رأساً اقدام کند تا یک دولت مقتدر ثابت در تهران روی کار آید، ادعا شد انگلیس هم نمیخواهد بر مستملکات خود چیزی بیفزاید یا ایران را تقسیم کند.
چند روز بعد از این اولتیماتوم، سر چارلز هاردینگ به سمت نایبالسلطنه هندوستان تعیین شد. هاردینگ از بدو ورود به وزارت امور خارجه، نقش بسیار مهمی در تعیین استراتژی انگلیس در برابر ایران، هند و روسیه داشت. از همان دوره مأموریت او در سال 1906 مناسبات روس و انگلیس بهبود یافت. او در حقیقت دستورالعمل لرد سالیسبوری وزیر وقت خارجه انگلیس را عمل کرده بود. هاردینگ بیحاصلی رقابت روس و انگلیس را در آسیای مرکزی دیده بود، وقتی هم به عنوان نایب سفارت به سنپترزبورگ رفت از اوضاع روسیه اطلاعاتی به دست آورد که در دورة سفارت او منشأ آثار زیادی شد.
طبق استراتژی لرد سالیسبوری و هاردینگ، ائتلاف با روس به منظور تجدید مسئولیتهای انگلیس و تعریف جدیدی از آن صورت میگرفت و نه توسعه مسئولیتها. در مقام ادعا انگلیس نه قصد تجزیه ایران را داشت و نه بنا داشت نیرویی از هندوستان به طرف ایران گسیل دارد. مقصود فقط حفظ منافع تجاری سرمایهداران انگلیسی در این منطقه بود و نیروی لازم برای تأمین آن هم از بین بومیان انتخاب میشد. در این قضیه هیچ اختلافی بین روس و انگلیس وجود نداشت، زیرا بعد از مشورت با روسیه، اولتیماتوم انگلیس تقدیم وزیر خارجه ایران شده بود.
انگلیسیها این ادعای دولت ایران را که گویا قشون اجنبی، باعث ناامنی است رد کردند. آنها استدلال نمودند تنها نقطهای که قشون خارجی وجود دارد، شمال غرب ایران است و در همان نقاط هم امنیت وجود دارد. ناامنی در جنوب ایران است که هیچ نیروی خارجی آنجا نیست. علت ناامنی هم ضعف دولت مرکزی است که باعث رواج هرج و مرج در نقاط دور از پایتخت شده است. این وضعیت در هر کشوری که مسئولیتی در برابر قانون و نظم ندارد، ممکن است اتفاق افتد. ضرر و زیان تجاری «بیشتر نصیب شهر منچستر» شده بود؛ جایی که کارخانههای بزرگ صنعتی وجود داشت و یکی از پایگاههای سرمایهداری صنعتی انگلیس به شمار میرفت. در این ایام انگلستان بیش از هر دولت دیگر در ورود کالاهای تجاری از خلیج فارس به جنوب ایران ذیسهم بود. انتقادات به سر ادوارد گری زیاد بود. تایمز ابراز امیدواری کرد این انتقادات «بیجا» مانع از عملی شدن تصمیم او در مورد ایران نشود. مواضع وزارت خارجه انگلیس محافلی از آن دولت را برآشفت. مواضع این افراد در روزنامههای دیلیگرافیک، دیلینیوز و منچسترگاردین منتشر میشد. این روزنامهها مواضع گروههای محافظهکار را بازتاب میدادند.
دیلیگرافیک در شماره 18 اکتبر 1910 خود، در پاسخ به مطالب تایمز نوشت طبق اولتیماتوم انگلیس حفاظت از راههای تجاری جنوب برعهده ایرانیان خواهد بود. اما فرماندهان آن نیرو باید هندی- انگلیسی باشند. نویسنده یادآور شد حتماً این ترتیب کفایت نخواهد کرد و دیری نخواهد پایید که قشون هندی به طرف جنوب ایران سرازیر خواهند شد و اگر این امر محقق شود، استقلال از کشور رخت برخواهد بست؛ زیرا روسها هم شمال ایران را اشغال خواهند کرد. دیلیگرافیک هشدار داد این قبیل اعمال باید از قبل اندیشیده شده باشند، و لشکرکشی وقتی انجام گیرد که هیچ راهحل دیگری وجود نداشته باشد، حال آنکه وضع ایران آنچنان که ادعا میشود بحرانی نیست و راههای دیگری هم میتوان آزمود. مخالفان استدلال میکردند اشغال جنوب ایران از چند جهت مغایر مصالح ملی انگلستان است: 1. اشغال جنوب ایران کار سادهای نیست.2. اگر این کار انجام گیرد مسئولیتهای بزرگ و دایمی برای انگلیس پیش خواهد آمد. 3. شاید دول دیگر برای منفعت خود طلب سهم نمایند، و این باعث کشمکشهای بینالمللی خواهد شد. پس «روی هم رفته پیش آمد این اولتیماتوم خیلی موحش [است] و خیلی مایل بودیم که اولیای امور ما را از جلوگیری تمام مخاطرات آن مطمئن مینمودند».
لوسین ولف محافظه کار معروف و از گروه سرمایهسالاران یهودی و از مخالفان اولتیماتوم انگلیس نوشت روح زندگی سیاسی مردم انگلیس، اقتضا ندارد که وزیر مسئولی، دست به اقدامی خیلی بزرگ بزند، قبل از اینکه مردم را از نیات خود آگاه سازد. ولف اقدامات وزارت خارجه در سالیان اخیر را نکوهش کرد؛ زیرا از آن اقدامات نتیجهای گرفته نشده و بالاتر اینکه در مسئله ایران، افکار عمومی را بیاطلاع نگاه داشته بودند. او گفت خارج از وزارت امور خارجه کسی از شرح ماوقع مطلع نیست. پس به ادوارد گری تذکر داد پیش از ورود عمیقتر در اقدامی که مخاطرات سخت و مسئولیتهای سیاسی و اخلاقی بزرگ دارد، به مردم امکان دهد نظر خود را اعلام نمایند. ولف خاطرنشان کرد در این مدت هیچ مسئله جدید و خطرناکی اتفاق نیفتاده است و اوضاع جنوب ایران بدتر از عهد ناصرالدین شاه به بعد نیست. در آن منطقه همیشه سرکشی و راهزنی وجود داشته، اما در این یکی- دو ماه اخیر وضع جنوب ایران در حالت طبیعی بوده است.
ولف به مطالب فرانکفورتر زایتونگ اشاره کرد که طبق اخبار واصله از تهران، امنیت را خوب توصیف کرده، راههای تجاری را امن دانسته و اینکه حتی راه بوشهر به شیراز گشوده شده است. از قضا این راه همان است که گری میخواهد در آن امنیت برقرار کند، حال آنکه اگر خبری در این صفحات اتفاق افتاده بود مطبوعات هندوستان «مخصوصاً روزنامجات بمبئی» آن را منعکس مینمودند. بمبئی گازت هم که طبق تلگرافی از شیراز، «مختصر کشمکشی» را در منطقه ذکر کرده است، معلوم ننموده ابعاد آن کشمکش چقدر ناچیز است. او مختصری ناملایمات را طبیعی دانست که نمیتواند وسیله دخل و تصرف در ایران باشد:
حالت تجارت ما با ایران در قرون پی در پی همین طور بوده، ولی به خاطر هیچ کس خطور نمیکرده که قدم جلو گذاشته زمام حکومت محلی را در دست خود بگیرد، البته اگر منافع خطیری در خطر بود، آن وقت بعضی اقدامات فوقالعاده لازم میبود و از روی یقین این منافع، نه خطیر است و نه در خطر... .
ولف با اشاره به شکست تجارت روس در شمال ایران هشدار داد اقدام وزیر خارجه نه تنها باعث رونق تجاری نخواهد شد، بلکه سرنوشت روس در انتظار تجارت انگلیس خواهد بود. تذکر داده شد طبق عهدنامه 1907 منطقه میانی ایران بیطرف است، حال چه تضمینی وجود دارد که دخالت انگلیس باعث فعالیت روس در آن منطقه نشود؟ این همان چیزی است که روسها آرزوی آن را دارند، یعنی رسیدن به آبهای خلیج فارس. انگلیس نمیتواند مانع دخالت روسیه شود، و آنها تا وقتی منافع زیادی از منطقه بیطرف نگیرند، عقب نخواهند نشست. ایران تنها کشوری نیست که راهزنان تجارت آن را مسدود میکنند، در سیسیل و فرانسه سندیکالیستها با مسدود کردن برخی راههای تجاری لطمه زیادی به تجارت انگلیس وارد کردند و تاکنون کسی نشنیده است گری گفته باشد برای امنیت راههای جاری، راهآهن شمال فرانسه را انگلستان به تصرف درخواهد آورد.
از سوی دیگر در 22 نوامبر 1910 بعد از اولتیماتوم انگلیس در مجلس لردهای انگلیس بحثی درباره ایران درگرفت. لمینگتن از وزیر امور هندوستان خواست مواضع خود را در برابر ایران اعلام کند و پرسید آیا راست است که در اوایل امسال، ایران خواسته است از منابع خصوصی وامی استقراض کند و دولت انگلیس مخالفت کرده است؟ او آنگاه به منافع تجاری انگلیس و هند اشاره کرد و خاطرنشان نمود از این حیث «مسلک فوق بسیار به موقع بوده است و ما از جنوب شروع به کاری کردهایم که روس چندین ماه است در شمال به عمل آورده». یعنی اینکه در اصل اولتیماتوم برای حفظ منافع تجاری انگلیس و هند سخنی ندارد و آن را میپذیرد، لیکن باید ملاحظه کرد «که آیا تقدیم یک چنان اتمام حجت اصلاً لازم بود یا خیر». او ادامه داد مسلماً ایران بدون پول نمیتواند کارهای خود را به سرانجام رساند، اما هرگاه خواسته است از روس و انگلیس یا منابع خصوصی استقراض کند، دولت انگلیس مانع شده، اغتشاش امروزی ایران نتیجه این اوضاع است.
لمینگتن این ادعا را رد کرد که اگر به ایران وجهی پرداخت شود، در راهی غیر از امنیت صرف خواهد شد. زیرا این مبلغ بسیار ناچیز است و «من نمیتوانم بفهمم که یک چنان مبلغ جزئی چگونه میتوانست منافع ما در روسیه را در مخاطره اندازد». او رفتار انگلیس در برابر ایران را غیرقابل توجیه دانست، زیرا نه تنها با معاهده 1907، بلکه با اظهارات وزیرمختار انگلیس در تهران که اولیای امور ایران را متقاعد کرده بود که مسئولین دولتی در امور خود آزاد و مختارند، مغایرت دارد: «این مسئله خیلی مضحک است که به یک مملکت از یک طرف بگویند آزادی و از طرف دیگر او را از استقراض ممانعت نمایند». بدیهی است لمینگتن نه برای استقلال و آزادی ایران دل میسوزانید و نه اینکه اساساً او به امکان استقرار مشروطه در ایران باور داشت. او از این رنجیده خاطر بود که چرا دولت بریتانیا مانع از سرمایهگذاری بخش خصوصی و مشارکت آنان در تجارت سودآور با ایران به ویژه در بخش نفت میشود. وی مدافع شرکتهای فراملیتی بود که عنان اختیار آنان در دست سرمایهسالاران یهودی بود و نه استقلال و آزادی ایران. او مدعی شد هیچ کس بیشتر از وی از دوستی با روسیه خوشوقت نیست، اما نباید به خاطر این دوستی «منافع خودمان را در مخاطره بیندازیم». لمینگتن پرسید در صورتیکه دولت انگلیس به پرداخت یک وجه جزئی به ایران اعتماد ندارد، چگونه متوقع است با نظم موقتی قوای هند در جنوب کشور، امنیت عمومی و دایمی برقرار کند؟ او خاطرنشان کرد اولاً تهدید جنوب ایران، استقلال کشور را که به واسطه مداخلات روس تضعیف شده است، هرچه بیشتر ضعیف خواهد کرد و ثانیاً به واسطه جلوگیری از استقراض، امور ایران همچنان مختل باقی خواهد ماند و سرانجام «اوضاع وخیمی پیش میآید که منجر به تقسیم آن گردد». لمینگتن برای استمرار ثبات در کابینههای ایران پرداخت پول را لازم شمرد. در این زمینه نیز انتقاد اساسی وی ممانعت بریتانیا از دادن وام به ایران توسط همان بخش خصوصی بود.
لرد هرشل وزیر وقت امور هندوستان کابینه پاسخ داد دولت انگلیس هیچگاه مایل نبوده جلوی استقراض ایران را بگیرد. تنها شرط این بوده است که نباید منابعی که قبلاً در گروی قروض بانکهای انگلیس و روس در تهران است گرو داده شوند. او گفت در ماه مارس گذشته، دولت ایران با یک شرکت انگلیسی برای گرفتن قرض وارد مذاکره شده بود، اما در آن هنگام «مقداری از تنزیل طلب انگلیس پس افتاده بود» و نیز دولتین قرار گذاشته بودند وام مشترکی به ایران پرداخت نمایند. این بود که دولت انگلیس هشدار داد اجازه نخواهد داد ایران منابع عایدات عمومی خود را در گروی یک قرضه دیگری قرار دهد، مگر همان قرضی که مشغول مذاکره درباره آن بود. 15 مارس این اخطار داده شد، اما هفتم آوریل مسئله قرض دولتین از میان رفت. در این ایام سفارتین اعلام کردند مانع استقراض ایران از منابع ثالث نخواهند بود، مشروط به اینکه شروط زیر رعایت شود: اولاً عایدات گمرکی که قبلاً در گرو طلب دولتین بوده است گرو داده نشود. ثانیاً ابتدا طلب دولتین داده شود و بعد به استقراض جدید اقدام گردد.
در این اثنا چند شرکت به وزارت خارجه مراجعه کردند و در باب قرض دادن به ایران مشورت کردند. در همه موارد، یادداشت هفتم آوریل خاطرنشان شد. هرشل مدعی شد امروز هم دولت انگلیس ممانعتی برای استقراض ندارد و خبر داد دولت ایران با بانک شاهنشاهی برای اخذ استقراض وارد مذاکره شده است: «در هر صورت اغتشاش امروزی را به بیپولی ایران نسبت دادن قدری اغراق است. به علت آنکه ایران اگر میخواست میتوانست با شروط سهل پول تهیه نماید». لرد لمینگتن اظهارات هرشل را قانعکننده دانست. امّا لرد کورتنی اخبار منتشره در مورد استقراض ایران را، مداخله انگلیس در امور یک کشور مستقل دانست. او ابراز امیدواری کرد اسناد مربوط به این مقطع منتشر شود تا این بیم را که انگلیس قصد مداخله در امور ایران را مثل مصر دارد، برطرف نماید. لرد ارل آف کریو اطمینان داد کاملاً ملاحظات مزبور مورد توجه همه قرار دارد و «ما کاملاً بر اهمیت ملاحظات مذکوره چه از نقطه نظر منافع انگلیس و چه از حیث منافع هند آگاه و هشیار میباشیم».
در همین حال روزنامه مورنینگ پست در شماره 26 نوامبر خود، از مسایل سیاسی و اقتصادی ایران سخن به میان آورد. نویسنده در مسئله قرض، احتیاج ایران را به پول یادآوری کرد. این پول برای انتظام امور لازم بود. اقدامات دولت برای اعاده امنیت مثبت ارزیابی شده بود؛ با اینکه اعزام نیرو برای جنگ با گردنکشان مبلغ زیادی را مصرف کرده، و بهدلیل هرج و مرج اقتصادی مالیاتها بلاوصول مانده است. مورنینگ پست، شروط سیاسی دولتین برای پرداخت مبلغی ناچیز را غیرقابل قبول میدانست. پس ایران به دو کمپانی انگلیسی مراجعه کرد، اما همین که مذاکرات خاتمه یافت، دولت انگلیس شروع به کارشکنی نمود. دولت روس به بهانه حفظ اتباع خارجی به ایران نیرو فرستاده بود، حال آنکه در اغتشاشات ایران هیچ خارجیای در معرض خطر نبوده است. در جنوب ایران بزرگترین حادثه حمله به یک نفر از اجزای بانک شاهنشاهی بوده است، در صورتی که همان کارمندان بانک را هم خود ایرانیها نجات دادهاند و هیچ کس خبر اغتشاش بزرگی در جنوب نشنیده است.
نویسنده این ادعا را که اوضاع جنوب باعث رکود تجارت شده است، رد کرد؛ زیرا اوضاع تجاری درست عکس آن را اثبات میکند. براساس آمار، تجارت ایران در طول یک سال اخیر 9/125 درصد ترقی کرده است. تجارت سه ایالت جنوبی 1/86 درصد، بندرعباس 83/115 درصد، بوشهر 122 درصد و خوزستان دو برابر ترقی کرده است. این سخن که رشد تجارت خوزستان بواسطه ورود بیاندازه ماشینآلات کمپانی نفت بوده، اشتباهی بزرگ خوانده شد. زیرا کلیه ماشینآلات که برای نفت وارد میشوند، به موجب امتیازنامه دارسی از حقوق گمرکی معاف هستند. جالب اینکه در همین سالی که تجارت جنوب ترقی کرده، تجارت شمال با وجود حضور قشون روس تنزل یافته است. حال ببینیم ادعاهای دولت بریتانیا که باعث صدور اولتیماتوم علیه ایران شد تا چه اندازه صحت داشت؟
برگرفته از کتاب بحران مشروطیت در ایران نوشته دکتر حسین آبادیان منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی