راهیان حج



سفر حج از راه روسیه و عثمانی، که اغلب صاحب‌منصبان، اعیان و اشراف و دیوان‌سالاری بلندپایۀ قاجار آن را برای ادای این فریضه برمی‌گزیدند، جنبۀ بسیار مهم در خود داشت: اول اینکه سبب می‌شد نوعی حلقۀ معنوی میان مردم و مقامات محلّی در طی مسیر به وجود آید و به ویژه در قسمت‌هایی که طی جنگ‌های ایران و روس از ایران جدا شده و تحت حکومت روسیۀ غیرمسلمان قرار گرفته بودند، نوعی حس نوستالژیک دینی و ملّی در این مسافران حج به‌وجود می‌آورد؛ دوّم اینکه به نوعی سبب گسترش و تعمیق اندیشۀ اتحاد مسلمانان می‌گردید؛ سوم اینکه نخبگان ایرانی، در مسیر عبور خود از شهرهای روسیه، عثمانی و مصر، با مهم‌ترین تحولات منطقه آشنا می‌شدند و درجۀ پیشرفت و شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این کشورها را از نزدیک می‌دیدند؛ چهارم اینکه امنیت بالای این مسیر برای شاهزادگان و اشراف ایرانی دلیل اصلی انتخاب آن بود و اگرچه سبب می‌شد هزینه‌ها و مدت مسافرت نسبت به دیگر راه‌ها افزایش یابد، آرامش خاطر بیشتری را به‌همراه داشت. در مقالۀ حاضر با مسیر کاروان حج از خاک روسیه از طریق پنج سفرنامۀ ایران آشنا خواهید شد.
زیارت مکه و به جای آوردن اعمال عبادی حج یکی از فرایضی است که بر هر مسلمان متمکّنی واجب است و همین مسئله سبب شده است همه‌ساله شمار بسیاری از ایرانیان برای به جای آوردن این فریضه راهی عربستان شوند. این مسافرت با توجه به امکانات جامعۀ ایران در دورۀ قاجار و نبود امنیت در راه‌ها امر مشکلی می‌نمود و هر مسافری که در این راه قدم می‌گذاشت می‌بایست علاوه بر هزینۀ بسیار، خطرهای جانبی و مالی بسیاری را به جان می‌خرید. بیشتر این خطرها از ناامنی راه‌ها، وجود عوارض طبیعی، بیماری‌های واگیردار و… ناشی می‌شد که جان هر مسافر را تهدید می‌کرد. بنابراین مسافران برای دوری از این خطرها می‌کوشیدند راهی را برای مسافرت انتخاب کنند که علاوه بر هزینۀ پایین، امنیت بیشتری نیز داشته باشد.
راه‌های سفر حج در دورۀ قاجار عبارت بود از چهار مسیر که هر کدام مزایا و معایب خاص خود را داشتند. در بین این مسیرها، که عبارت بودند از: راه‌های خشکی جبل، و شام، راه دریایی بوشهر به جده و راه دریایی و خشکی بندر انزلی، باکو، استانبول، جده، چهارمین مسیر امن‌ترین و بهترین مسیری بود که حجاج می‌توانستند با امنیت خاطر در آن مسافرت کنند؛ به‌ویژه مسافرانی که از تمکّن مالی بالایی برخوردار بودند و قصد داشتند علاوه بر سفر حج، در مسیرمسافرت خود از روسیه، عثمانی و مصر هم دیدن نمایند. این مسیر با توجه به ویژگی‌هایی که داشت بیشتر مورد توجه رجال و شاهزادگان قاجاری بود که از تهران عازم بندر انزلی می‌شدند و در آنجا با کشتی‌های روسیه به بندر باکو یا بادکوبه، و از آنجا نیز با قطار به تفلیس و بندر باتوم می‌رفتند و راهی استانبول می‌شدند.
مسافران این مسیر، با توجه به اینکه از شهرهای مختلف روسیه، به‌ویژه شهرهایی عبور می‌کردند که زمانی جزئی از خاک ایران بودند، دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به مسائل پیش‌آمده داشتند و با نگاه خاصی به مردم شهرها و پیشرفت‌های صنعتی یا دیدارهای خود با مقامات روسیه می‌نگریستند. آنها از فرهنگ و تمدن مردم این مناطق گزارش‌های جالبی داده‌اند که در این نوشتار با نگاهی به پنج سفرنامۀ حج، یعنی سفرنامۀ میرزا محمدحسین فراهانی، فرهادمیرزا معتمدالدوله، حسام‌السلطنه، سیف‌الدوله و نایب‌الصدر شیرازی، این موضوع بررسی شده است.
وسایل و هزینه‌های مسافرت در خاک روسیه
سفر از بندر انزلی به خاک روس، با توجه به امتیاز کشتی‌رانی که روسیه در دریای مازندران داشت، بدون کشتی‌های روسی ممکن نبود و همین مسئله سبب می‌شد مسافران مدت بسیاری در این بندر معطل کشتی شوند یا با کشتی‌هایی مسافرت کنند که وضعیت مناسبی نداشتند. حسام‌السلطنه بعد از چهار روز معطلی در بندر انزلی مجبور ‌شد با کشتی بخاری عازم باکو شود که «واپور معهود روسی نبود و از آمدن آن یأس حاصل بود. بلکه کشتی دوار بود… . از اینکه حرکت و عزم به مقصد ترجیح داشت بر سکون و توقف در آن سرحد، لهذا راضی شدیم که با این کشتی دوار حرکت نموده در دور دریا بسیار باشیم».[۱] فرهادمیرزا هم پس از ترک بندر انزلی با کشتی سلطانی، برای ادامۀ مسیر مجبور ‌شد سوار «واپور کمپانی» شود. واپوری به اسم «براتنس‌کی… که اسم سابق جانشین قفقاز… [و] از خانوادۀ سلطنت است»بود؛[۲] زیرا کشتی سلطانی، بر اساس امتیاز کشتی‌رانی روسیه اجازه نداشت ادامۀ مسیر دهد و در دریای مازندران فقط کشتی‌های دولت روس و تابع آن کار می‌کردند و فقط پنج کشتی متعلق به دولت ایران مجاز بودند در این دریا کار کنند که آنها هم «حامل پست، اسباب و اموال» بودند و در تابستان و پاییز «هفته[ای] دوبار می‌آیند… و در اواخر پاییز و زمستان پانزده روز یک‌مرتبه» و این در حالی بود که «واپورات تجاری متعلق به تبعۀ روس که در این دریا کار می‌کنند بسیارند».[۳]
هزینه‌ای هم که مسافران می‌بایست آن را پرداخت می‌کردند هزینه‌ای بود که کمپانی آن را تعیین می‌کرد و طبق گفتۀ این سفرنامه‌نویسان، مسافران در انزلی مجبور بودند که به نزد وکیل واپورات دولتی یا وکیل واپورات تجاری روند و بلیت تهیه نمایند که قیمت بلیت با توجه به وضعیت کشتی متفاوت بود. به عبارت دیگر هزینۀ مسافر در «مرتبۀ نازل پنج منات [بود و] سایر مراتب صعود نسبت به هر مرتبۀ نزول ثلث علاوه مقرر است»[۴] که این ثلث اضافه عبارت بود از نه منات برای درجه دو و چهارده منات برای درجه یک[۵] و هر مسافر می‌توانست یک پوت معادل پنج من و نیم تبریز بار با خود حمل کند و برای بار اضافه می‌بایستی مبلغ بیشتری پرداخت می‌کرد.
نکتۀ مهمی که مسافران طی سفر در دریا با آن مواجه بودند و در مورد آن گزارشاتی داده‌اند مربوط است به لنگرگاه‌هایی که قبلاً در قلمرو ایران بود، ولی بر اساس معاهدات گلستان و ترکمن‌چای به روسیه ملحق شدند. حسام‌السلطنه از بندر و لنگرگاه «شهرنو»، که اسم سابق آن «قزل‌سو» و متعلق به ایران بود، نام برده است که «چون روس‌ها شهری در آنجا بنا کردند به فارسی شهرنو می‌گویند و به روسی لفظی را مترادف این معنی است استعمال کنند». نکتۀ مهم دربارۀ این شهرها پیشرفتی است که داشته‌اند: «الحق در آبادی آنجا خیلی اهتمام کرده‌اند و عما قریب شهر معتبری خواهد شد».[۶]
پس از طی مسیر دریا و هنگام ورود به باکو، مسافران می‌بایست ابتدا به گمرک می‌رفتند و هزینۀ اسباب و وسایل همراهشان را پرداخت می‌کردند. به گفتۀ نایب‌الصدر، هنگام ورود به باکو «از گمرک‌خانه امین حاضر است ملاحظۀ سخت در بار و اسباب می‌نمایند و با قانون رفتار، تذکره و باشبرد[۷] را معلم بزرگ قبل از نزول کشتی از مردم مطالبه و نزد حفاظ گمرک… می‌سپارد. بعد از خلاصی از انبار و انتقال، باید در همان اتاق مطالبه نمود مجالی دارد همه آن اسم را ثبت و الا به روز بعد در گمرک‌خانۀ بزرگ باید برود».[۸] فراهانی هم با بیان اینکه دولت روسیه از کالا‌های وارده گمرک گزاف می‌گیرد، ولی از کالاهای خارجه گمرک نمی‌گیرد، علت آن را تلاش دولت روسیه برای آبادی شهرهای خود عنوان ‌کرده و نوشته است که تنها نتیجه‌ای که برای مسافران ایرانی دارد تلف شدن اسباب و وسایل است و مسافر در این صورت باید «چشم از اشیای تلف‌شده بپوشد و اگر فرضاً چشم نپوشد و معطل هم بشود و عرض و داد هم بکند، هیچ ثمر نخواهد بخشید و هیچ‌کس به عرض او نخواهد رسید».[۹]
پس از ورود به باکو ادامۀ مسیر تا بندر باتوم با شمندفر یا راه‌آهن انجام می‌شد؛ وسیله‌ای که در نظر مسافران ایرانی جالب می‌نمود، به‌طوری‌که اکثر آنها توضیحاتی دربارۀ این وسیلۀ نقلیه داده و نوشته‌اند: «بدان که راه‌آهن را شمندفی می‌نامند. شمن به معنی راه است و فر به معنی آهن است و چرخ‌ بخار راه‌آهن مشتمل است بر دیگ بخاری که بر روی عرّاده است و کوره‌ای که در عقب آن است: بر این چرخ بخار کالسکه‌های متعدد بسته شده است که آنها را واگن می‌نامند… و این کالسکه‌ها درجات متفاوت دارند، هر کدام که کت‌های مخمل دارند درجه اول است، هر کدام ماهوت است درجه ثانیه، هر کدام چرم است درجه ثالثه است و کرایۀ آنها نیز تفاوت دارد».[۱۰]
فراهانی نیز، بعد از توضیحاتی دربارۀ راه‌آهن، ایستگاه‌های بادکوبه تا باتوم را ذکر کرده و تعداد آنها را ۳۶ استاسیون[۱۱] عنوان نموده است: «از بادکوبه الی گنجه هفده استاسیون و از گنجه الی تفلیس سه استاسیون و از تفلیس الا باتوم شانزده استاسیون و فاصلۀ هر استاسیون با یکدیگر از فاصلۀ یک ورس[۱۲] الی سی ورس است که هرجا که آب و آبادانی بوده استاسیون ساخته‌اند».[۱۳] در این میان فرهادمیرزا به طور مفصل استاسیون‌ها و مساحت آنها را شرح داده است.[۱۴]
هزینۀ این مسیر نیز به نسبت درجۀ قطار متفاوت بود: قطار درجه سه هیجده منات و هیجده کپیک، درجه دو ۳۶ منات و سی و شش کپیک، و درجه یک ۵۴ منات و ۷۲ کپیک. به پول رایج ایران درجه سه پنج تومان و ۸۵۰۰ دینار، درجه دو یازده تومان و هفت قران، و درجه یک هفده تومان و شش قران می‌شد.[۱۵] هرچند این مبالغ دریافتی نسبت به نوع وسایل نقلیه زیاد نبود، برای مسافران عادی هزینۀ سنگینی بود، به‌طوری‌که اغلب آنها با کشتی یا قطار درجه سه به مسافرت خود ادامه می‌دادند یا اینکه مسیر کم‌هزینه‌تری مثل راه جبل را برمی‌گزیدند، درحالی‌که اکثریت شاهزادگان و رجال، به علت امنیت بالا، از این مسیر به حج می‌رفتند.
شهرهای ایرانی و سفرنامه‌نویسان
نکتۀ مهم در سفرنامه‌های حج توجه خاص سفرنامه‌نویسان به شهرهای ایرانی ازدست‌رفته است؛ آنها، ضمن گزارش حضور خود در این شهرها، در کنار ذکر تاریخچه، اخلاق و آداب و رسوم مردم آن مناطق نتوانسته‌اند از پیشرفت‌های گستردۀ این شهرها چشم بپوشند و با نوعی حسرت و افسوس از این شهرها یاد کرده‌اند. نخستین شهر از این دسته که سفرنامه‌‌نویسان از آن دیدار کردند سفر باکوست که از آن به بادکوبه یاد کرده‌اند. در این شهر مسافران، علاوه بر گزارشاتی از پیشرفت‌های جدید و کارخانه‌های بزرگ و چاه‌های نفت، یادی هم از «آثار قدیمۀ بادکوبه»[۱۶] کرده و متذکر شده‌اند:
باکو به بقاش باج خواهد
خرزان وری و زره‌کران را
باکو بدعای خیرش امروز
ماند بسطام و خاوران را[۱۷]
در ادامه با اشاره به وضعیت جدید این شهر و اینکه در سال ۱۱۷۸٫ق به تصرف روس‌ها درآمده است، از رواج فسق و فجور به نام‌‌ آزادی در میان مردم آن شهر، به‌رغم‌اینکه بیش از نیمی از ساکنان شهر مسلمان‌ بودند، خبر داده و نوشته‌اند: «معنی این آزادی را من نمی‌دانم
هر که عاشق گشت اندر بند شد
بند بر او خود نبات و قند شد
عاشق و آزادی این خود کی رواست
بندیان را نام آزادی چراست.[۱۸]
شماخی دومین شهر در مسیر راه مسافران بود. این شهر، که زمانی پایتخت ولایت شروان و زادگاه خاقانی شاعر و سرزمینی ایرانی بود، که به گفتۀ سفرنامه‌نویسان «دو سه کلیسای عالی دارد و مساجد اهل اسلام هم بد نیست، سه چهار حمام به رسم ایران دارد. بعضی عمارات عالی خوب به قانون فرنگی ساخته‌اند»[۱۹] و مکتب‌خانه‌های دولت روس زبان روسی را به اطفال مسلمان و ارمنی آموزش می‌دهند.
بعد از شماخی شهر گنجه، منزلگاه ابدی نظامی گنجوی و خاقانی شروانی، در مسیر مسافران بود که در زمان فتحعلی‌شاه به تصرف روس‌ها درآمد و به الیزابت‌پل تغییر نام یافت و آثار و بناهای جدید، به جای ابنیۀ تاریخی قد برافراشت و «هوتل» یا «لوکانته» جای میهمان‌خانه‌های قدیمی را گرفت و در مقبرۀ شاعر بلندآوازۀ ایران‌زمین «قراول‌ها آنقدر کاه برای اسب‌های خود ریخته بودند که ممکن نبود میان گنبد بروم و یادم آمد که شیخ در اسکندرنامه فرموده:
بیاد آوری ای تازه کبک دری
که چون بر سر خاک من بگذری
کیا بینی از خاکم انگیخته
سرین سوده بالین فرو ریخته
همه خاک فرش مرا برده باد
نکرده ز من هیچ هم عهد یاد
نهی دست بر شوسه خاک من
بیاد آری از گوهر پاک من
مرا زنده پندار چون خویشتن
من آیم بجان‌گر تو آیی به تن
حالا نمی‌داند که کاه ریخته‌اند».[۲۰]
در ادامۀ راه، مسافران از شهر تفلیس یا تپلیسی به معنای مکان آب‌گرم عبور می‌کردند. این شهر، که از شهرهای «نفیس پایتخت قفقازیه»[۲۱] است، به‌رغم تلاش‌های آغامحمدخان قاجار، به دست روس‌ها افتاد و ترکیب جمعیتی شهر تغییر پیدا کرد، به‌طوری‌که به گفتۀ فرهاد میرزا «تفلیس نمونۀ شهرهای فرنگستان است».[۲۲]
در سال ۱۳۰۲ اکثر مردم این شهر مسیحی شدند و مسلمانان نیز «حالت نصاری دارند ابداً گریز و پرهیزی نمی‌کنند و از مأکول و مذبوح نصاری می‌خورند و هم قسم مسکرات به کار می‌برند» و چهارهزار ایرانی به عنوان اتباع خارجه در آن ساکن‌اند که تاجر، کاسب و زارع هستند و «تاجر خیلی معتبر»[۲۳] در میان آنها نیست.
از نمودهای تمدنی این شهر «موزه» و «بلوار» است و روزنامه‌هایی چون ضیاء قفقاز، ترجمان و کشکول در آنجا منتشر می‌شود.[۲۴] فرهادمیرزا در مدت اقامت خود در تفلیس به دیدار گینیاز مریسکی و میرزا فتحعلی آخوندف رفته و پس از صحبت در مورد خط اختراعی وی نوشته است: «مرد فاضلی است و زبان روسی را خوب می‌داند و ترجمه خوب می‌کند و عربی و ترکی را هم می‌داند و طبع شعر نیز دارد و مذهب شیعه دارد… . در اختراع این خطوط خیلی زحمت کشیده است… ، ولی حالا در دویست ملیان ملّت اسلام این خطوط رواج گرفته تغییر او مشکل است».[۲۵] پس از تفلیس، مسافران به بندر باتوم می‌رسیدند که سابقاً جزء قلمرو عثمانی بود، ولی «به تصرف روس‌ها درآمده و کالسکۀ راه‌آهن کشیدند و… محل عبور مرور گردید».[۲۶] از این شهر هم مسافران با کشتی عازم استانبول می‌شدند.
زندگی‌ اجتماعی و آثار تمدنی شهرها
با توجه به اینکه دیرزمانی شهرهای قفقاز جزئی از قلمرو ایران بوده و یک سرزمین ایرانی محسوب می‌شدند، نظر تمدنی تفاوت بسیاری با سایر شهرهای ایران نداشتند و حضور ایرانیان نیز در این شهرها بسیار گسترده بود، ولی با اشغال این نواحی توسط روس‌ها، ترکیب جمعیتی و مذهبی این شهرها تغییر کرد و با توجهی که روسیه به استفاده از منابع طبیعی و انسانی این نواحی داشت، از نظر تمدنی نیز رو به رشد گذاشت، به‌طوری‌که در زمان ناصرالدین‌شاه، اکثر سفرنامه‌نویسان از پیشرفت‌های این نواحی گزارش‌هایی داده‌اند. دربارۀ چاه‌های نفت باکو، این سفرنامه‌نویسان نوشته‌‌اند: «اصل معدن نفت قریه بالاخانه است که در آنجا کارخانه‌های بسیار ساخته‌اند و هر روز پانزده‌هزار پوت نفت از آنجا با عرّاده به شهر می‌آورند و نفت سیاه هم در آنجا تقطیر می‌کنند و سفید می‌نمایند».[۲۷] فرهادمیرزا با توجه به تلاش روس‌ها در استخراج نفت، درآمد آن دولت را از این منبع ۷۵۰۰۰ منات نوشته و اضافه کرده است: «روس‌ها در این خیال‌اند، به‌کلّی این نفت را به مقامی برسانند که از آن نفت بهتر باشد که ینگی دنیایی درآوردن نفت صرفه نداشته باشد، تا موقوف بکنند. ولی مشکل است یا در اصل نفت او بهتر است یا به اسباب تصفیه را بهتر می‌کنند».[۲۸]
به غیر از چاه‌‌های نفت و کارخانه‌های بزرگ، مهم‌ترین چیزی که توجه مسافران را در این شهر به خود جلب می‌کرد، آتشکده‌ای بود که در قریۀ سراخالی قرار داشت و یادگاری از تمدن و دین بزرگ زردشتی در این منطقه بود؛ آتش این آتشکده از زمین مشتعل می‌شود و حرارت و دود ندارد و با آب هم خاموش نمی‌شود. ایرانیان زردشتی ساکن در هند، که سفرنامه‌نویسان از آنها با عنوان هنود یاد کرده‌اند، «در آنجا مقام دارند و نذورات می‌برند»[۲۹] و هنوز «گبران و هنود به جهت زیارت به آنجا می‌آیند».[۳۰] مردم این شهر هم «ترک‌زبان، فارسی‌زبانان از تجار یزد و خراسان و سایر بلاد قلیلی هستند».[۳۱] این منطقه نزدیک به چهل‌هزار نفر جمعیت دارد که «ربع این جمعیت ارمنی و روس است باقی‌ مسلمان و شیعۀ اثنی‌عشری هستند» که توسط کارگزار روسی اداره می‌شوند.[۳۲] فرهادمیرزا در مدت اقامت در این شهر، علاوه بر دیدار از پالایشگاه‌ها و کارخانه‌های نفت، با مدیر روزنامۀ «برزگر» هم دیدار کرد و هنگام بازگشت خیک گاز برای ناصرالدین‌شاه به ارمغان آورد.[۳۳] به غیر از باکو، شهر تفلیس از دیگر شهرهای این ناحیه است که هم دیدار کرد سفرنامه‌نویسان بسیار به آن توجه نموده‌اند. این شهر، به گفتۀ فراهانی، از بناهای انوشیروان یا اسکندر رومی است که بعد از تصرف روسیه دچار تغییرات بسیاری شده و کلیساهای معتبر بسیاری در آن ساخته شده است. مردم این شهر گرجی و روس، ارامنه، مسلم شیعی و سنی و یهوداند.[۳۴]
این شهر بعد از آنکه به تصرف روسیه درآمد به دو شهر جدید و قدیم تقسیم می‌شود: شهر جدید در سمت جنوب و دارای ابنیۀ عالی از جمله مریضخانه است و بیشتر فرنگی‌ها در آن زندگی می‌کنند، نقطۀ مقابل شهر قدیم است با کوچه‌ها و محله‌های کثیف و ساکنان مسلمان و ارمنی.[۳۵] مسافران ایرانی در مدت اقامت خود در این شهر به دیدن پل‌های آهنین، کارخانۀ چلواربافی، تماشاخانه و… می‌رفتند.[۳۶] به غیر از این دو شهر، سفرنامه‌نویسان از شهرهای گنجه، شیروان، شکی، نخجوان، ایروان و… نیز گزارش‌هایی داده، اما چون مدت زمان کمتری را در این شهرها صرف کرده، بیشتر به دادن گزارش‌هایی از مسائل سفر و دیدارهای خود اکتفا کرده‌اند.
دیدارهای سفرنامه‌نویسان
همان‌طورکه قبلاً نیز گفته شد، اکثر مسافران راه روسیه شاهزادگان و رجال درباری بودند که در اکثر مناطق، با استقبال حاکمان شهرها و نمایندگان دولتی روسیه مواجه می‌شدند. بیشتر مطالب این سفرنامه‌‌ها شرح این استقبال‌هاست. در میان سفرنامه‌های مکۀ دورۀ ناصری، دو سفرنامۀ حسام‌السلطنه و فرهادمیرزا معتمدالدوله دربارۀ این مسئله مطالب بیشتری دارند؛ زیرا نویسندگانشان به دلیل جایگاه بالایشان، بیشتر با استقبال و توجه ویژه مقامات روسی مواجه می‌شدند. بیشتر استقبال‌هایی که از حسام‌السلطنه می‌شد مربوط به مقامات محلی و حکام شهرها بود، درحالی‌که فرهادمیرزا با مقامات بالای تزار روسی نیز دیدارهایی داشته است.
حسام‌السلطنه، که هنگام ورود به باکو با استقبال خوبی مواجه نشد، علت آن را این‌گونه توضیح داده است: «آنچه معلوم شد حاکم محکوم از روز ورود ما اطلاع نداشتند. باآنکه از سفارت روس برای حاکم آنجا پاکت داشتیم اخبار قبل از وقت را مناسب ندانستیم؛ زیرا که مقصود از این سفر ادای واجب بود نه مزاحمت حاکم و ارباب مناصب». این در حالی است که در ادامه، وی بارها از استقبال مردم و حکام خبر داده و حتی در تفلیس با استراسیل اسکی، رئیس اهل قلم، و دو ژنرال روسی دیدار کرده است.[۳۷]
در این میان فرهادمیرزا، که با استقبال‌های گستردۀ حاکمان و نمایندگان دولت روس مواجه ‌شد، با مقامات محلی از جمله کلنل بیلیک، حاکم شهر تفلیس، غوبور ناطور ارلوف‌اسکی، حاکم ایالت تفلیس، ژنرال مایور استارسیل‌اسکی گور ناطور بادکوبه، گینیاز مریسکی و حتی میخائیل نیکلاویچ، جانشین امپراتور، در قفقاز و برادر الکساندر دوم دیدار ‌کرد. وی دربارۀ دیدار با میخائیل نیکلاویچ نوشته است: «سنۀ ۱۲۳۹ صبحی آجودان نواب و اعلیحضرت جانشین به قنسول‌خانه آمد که حضرت جانشین یک ساعت بعدازظهر به بازدید شما خواهد آمد… . در ساعت مذبور با آجودان مخصوص خود مسناتوف در کالسکه نشسته تشریف آوردند… . من تا سر پله‌ها استقبال کردم همان‌جا دست داد، اظهار مهربانی کردند».[۳۸] این استقبال‌ها جزئی از سیاست روسیه بود که می‌کوشید از کمترین فرصت‌ها، بیشترین استفاده را ببرد تا راحت‌تر بتواند سیاست خود را در ایران پیش ببرد.
نتیجه‌:
در جمع‌بندی آنچه آمد می‌توان گفت که حضور گستردۀ روس در ایران و امنیتی که در مناطق ایرانی اشغال‌شده برقرار کرده بود سبب ‌شد مسافران حج این مسیر را برای سفر حج خود انتخاب کنند؛ مسیری که هر چند طولانی بود و هزینه‌های بالایی می‌طلبید، راهی مطمئن برای رجال و شاهزادگان قاجاری بود که خارج از دغدغه‌های مالی و امنیتی قدم در آن می‌گذاشتند. حضور این رجال و نوع نگاهی که به مردمان و سرزمین‌های مسیر داشتند بیانگر نگاه و نظر کلی همۀ ایرانیان بود که هرچند می‌کوشیدند سرزمین‌های ازدست‌رفته را نادیده بگیرند، نمی‌توانستند از بیان احساسات خود در این زمینه خودداری کنند؛ به‌ویژه اینکه این افراد از رجال درباری بودند و به این سرزمین‌ها به چشم ملک خود می‌نگریستند تا ایرانیانی که فرهنگ و تمدن مشترک دارند. به‌‌رغم این احساسات، هیچ‌کدام از اینها پیشرفت‌های گستردۀ این شهرها و تغییراتی که در زمینه‌های جمعیتی و مذهبی اتفاق افتاده بود منکر نشدند و با واقع‌نگری مسائل را شرح دادند. هرچند این واقع‌نگری خود بیان‌کنندۀ بی‌کفایتی سلطنت قاجارها بود، این مسئله به نوعی از نظر نویسنده‌های سفرنامه پوشیده ‌ماند و درک نگردید.
پی‌نوشت‌ها
________________________________________
[۱] ــ سلطان مراد میرزا حسام‌السلطنه، سفرنامه مکه، به کوشش رسول جعفریان، تهران: مشعر، ۱۳۷۴، صص ۴۶ ــ ۴۵
[۲] ــ فرهادمیرزا معتمدالدوله، سفرنامه مکه، به اهتمام اسماعیل نواب صفا، تهران: زوار، ۱۳۶۶، ص ۳۷
[۳] ــ میرزا محمدحسین فراهانی، سفرنامه مکه، به کوشش مسعود گلزاری، تهران: فردوسی، ۱۳۶۲، ص ۵۷
[۴] ــ نایب الصدر شیرازی، تحفه الحرمین، تهران: بابک، ۱۳۶۲، صص ۶۹ ــ ۶۸
[۵] ــ میرزامحمدحسین فراهانی، همان، صص ۴۹ ــ ۴۸
[۶] ــ حسام‌السلطنه، همان، صص ۴۹ ــ ۴۸
[۷] ــ باشبرد یا پاسپورت «از هرکجا که بنای مسافرت کردی اولاً باید از وکلای دولت روس کاغذی که به اصطلاح آنها پاسپورت و به اصطلاح ماتذکره گویند وجه معینی بدهی. اگر خواهی که در راه‌ها معطل نشوی و پر بی‌اعتنایی نکنند، باید اهتمام کنی که این تذکره به مهری که اسم او را مهر غازانی می‌گویند مهر کنند. پس از گرفتن این کاغذ می‌توان داخل خاک روس شد.» سلطان محمد سیف‌الدوله، سفرنامه مکه، تصحیح علی‌اکبر خداپرست، تهران: نشر نی، ۱۳۶۴، ص ۷۵
[۸] ــ نایب‌الصدر شیرازی، همان، صص ۷۲ ــ ۷۱
[۹] ــ میرزامحمدحسین فراهانی، همان، صص ۲۶۰ ــ ۲۵۸
[۱۰] ــ حسام‌السلطنه، همان، صص ۶۱ ــ ۶۰؛ میرزامحمدحسین فراهانی، همان، صص ۷۰ ــ ۶۹
[۱۱] ــ «استاسیون یعنی محل توقف و سوار شدن و پیاده شدن مردم و عرب محطه می‌گویند و انگلیس استیشن می‌نامد… جای باصفای خوبی فراهم است. مهمانخانه هم دارد.» نایب‌الصدر شیرازی، همان، ص ۷۳
[۱۲] ــ «هر ورس پانصد ساجن است و هر ساجنی سه ذرع روسی است و یک ساجن دو زرع و یک گره عراقی است و یک ورس که پانصد ساجن است هزاروپانصد ذرع روسی است که هزار و سی و سه ذرع عراقی می‌شود. اما در معاملات تجاری هزار و پانصد ذرع روسی را هزار و پنجاه ذرع عراقی می‌گیرند و چتور ربع ورس است که سیصدوهفتادوپنج ذرع روسی است.» میرزامحمدحسین فراهانی، همان، ص ۷۰
[۱۳] ــ همان‌، ص ۷
[۱۴] ــ معتمدالدوله، همان، صص ۳۲۱ ــ ۳۱۸
[۱۵] ــ میرزامحمدحسین فراهانی، همان، ص ۷۱؛ نایب‌الصدر شیرازی، همان، صص ۷۴ ــ ۷۳
[۱۶] ــ میرزامحمدحسین فراهانی، همان، صص ۶۴ ــ ۶۲
[۱۷] ــ معتمدالدوله، همان، ص ۳۸
[۱۸] ــ میرزامحمدحسین فراهانی، همان، ص ۶۷
[۱۹] ــ سیف‌الدوله، همان، صص ۵۶ ــ ۵۵
[۲۰] ــ معتمدالدوله، همان، ۵۱ ــ ۵۰؛ سیف‌الدوله، همان، صص ۶۶ ــ ۶۴
[۲۱] ــ نایب‌الصدر شیرازی، همان، ص ۷۵
[۲۲] ــ معتمدالدوله، همان، ص ۶۴
[۲۳] ــ میرزامحمدحسین فراهانی، همان، صص ۸۰ ــ ۷۹
[۲۴] ــ همان، صص ۸۳ ــ ۸۱
[۲۵] ــ معتمدالدوله، همان، صص ۷۲ ــ ۷۱
[۲۶] ــ میرزامحمدحسین فراهانی، همان، ص ۸۷
[۲۷] ــ همان، صص ۶۵ ــ۶۴؛ نایب‌الصدر شیرازی، همان، صص ۷۳ ــ ۷۲
[۲۸] ــ معتمدالدوله، همان، ص ۳۶۱
[۲۹] ــ نایب‌الصدر شیرازی، همان، ص ۷۲
[۳۰] ــ میرزامحمدحسین فراهانی، همان، ص ۶۵
[۳۱] ــ نایب‌الصدر شیرازی، همان، ص ۷۴
[۳۲] ــ میرزامحمدحسین فراهانی، همان، ص ۶۳
[۳۳] ــ معتمدالدوله، همان، صص ۳۶۵ ــ ۳۶۲
[۳۴] ــ نایب‌الصدر شیرازی، همان، صص ۷۷ ــ ۷۶
[۳۵] ــ حسام‌السلطنه، همان، صص ۲۹۷ ــ ۲۹۶
[۳۶] ــ معتمدالدوله، همان، صص ۷۸ ــ ۷۰؛ سیف‌الدوله، همان، صص ۸۰ ــ ۷۹؛ میرزامحمدحسین فراهانی، همان، صص ۸۳ ــ ۷۵
[۳۷] ــ حسام‌السلطنه، همان، صص ۴۹ و ۲۹۳ ــ ۲۹۲
[۳۸] ــ معتمدالدوله، همان، صص ۳۲۶ ــ ۳۲۱


نشریه زمانه