02 تیر 1393

هدیه ای که امام موسی صدر به نمازگزار نوجوان داد


هدیه ای که امام موسی صدر به نمازگزار نوجوان داد

عصرها در منزل پدر بزرگم مرحوم آسید اسدالله خادم الشریعه حیاط را آب پاشی می‌کردند و سماور ذغالی می‌گذاشتند و چای درست می کردند و دور هم می نشستند. در یکی از روزهایی که به نظرم قبل از تابستان بود چون هوا هنوز زیاد گرم نشده بود من که یک دانش‌آموز ابتدایی بودم، همانجا اوایل شب نماز می‌خواندم که  امام موسی صدر وارد شدند.

چون من مشغول اقامۀ نماز بودم، وقتی رسیدند پشت سر من قرار گرفتند، یعنی طوری نشستند که جلوتر از من که نماز می‌خوانم قرار نگیرند و با فاصلۀ کمی نشستند و نماز خواندن من را تماشا کردند.

نمازم که تمام شد، ظاهراً نماز عشا بود، سلام کردم و نشستم خدمتشان. پدربزرگم هم که خیلی با ایشان دوستی و رفاقت مثال زدنی داشتند، نشستند کنار ایشان و یکی دو تا از خانم ها هم بودند؛ احتمالاً مادر من و مادربزرگم بودند.

ایشان گفتند: حالا چه کند کسی که می خواهد جایزه‌ای، هدیه‌ای به این نمازگزار نوجوان بدهد و هرچه  بررسی می‌کند چیزی ندارد که بدهد؟ و همانطور که می گشتند گفتند: چرا چرا دارم خدا را شکر دارم. یک کیف پول  از جیبشان درآوردند.

یادم می‌آید یک کیف چرمی و مشکی از جیبشان درآوردند و گفتند یک کیف خالی دارم. اشاره کردند به همۀ قسمت‌هایش که خالی است ولی خودش یک کیف چرمی خوب است و می شود هدیه کرد. و همین را به من هدیه کردند و من هنوز هدیه‌ای زیباتر از این یادم نمی‌آید که از دست کسی گرفته باشم با این همه صفا و این همه زیبایی. این تنها خاطرۀ من شد از امام موسی صدر و بعد ایشان تشریف بردند لبنان و  ما فقط خبرها را رصد می کردیم که الان کجا هستند و به شکل‌های مختلف و بیشتر از طریق روزنامه‌ها و غیره. مدتی بود که خیلی علاقه مند شده بودم و روز به روز دنبال می کردم که ایشان چه می‌کنند.

این برخورد از برخوردهای تاریخی بود، برخوردهایی که جامع است،  زیباست. تمام این مؤلفه‌هایی که در این دیدار وجود داشت می‌توانست ده‌ها شکل دیگر هم  داشته باشه ولی چنین مجموعه‌ای به این زیبایی را به وجود نیاورد. ورود ایشان،  احترامی که به نماز کرد این‌ها غالباً خیلی جای تحلیل دارد ما نمونه‌های دیگری هم دیده بودیم. خب وارد می‌شوند و جلوی نمازش می ایستند و اهمیتی نمی‌دهند که بچه  نماز می‌خواند،  ممکن است روبرویش بنشینند و حتی حرف بزنند و بخندند. اما ایشان جایی قرار گرفتند که پشت سر جایی باشد که من نماز می‌خواندم، و به فاصلۀ نزدیک از من نشستند، گزینه‌های زیادی داشتند برای نشستن در جای دیگر اصلاً می‌توانسند ایستاده حرف‌هایشان را شروع کنند. نشستند سکوت کردند تا نماز من تمام شد یعنی احترام و عظمتی برای نماز قائل بودند. یک بچه چطور باید بفهمد  که نماز احترام دارد، نماز عظمت دارد. چه بسا که همین بهترین شیوه است، خواندن‌ها و شنیدن‌ها این تأثیر را ندارد.


مصاحبه گروه تاریخ شفاهی مؤسسه امام موسی صدر با دکتر محمد علی لسانی فشارکی