18 خرداد 1398
حقیقتِ یک اتّهام، در گفتوگو با حجت الاسلام سید هادی خسروشاهی
اشاره:
پس از قیام 15 خرداد، مقامات کشوری و امنیتی، همچنین رسانههای دولتی، کمکهای خارجی خصوصاً از سوی «جمال عبدالناصر» رهبر وقت مصر را، یکی از عوامل بروز این رویداد عنوان کردند و در پی تبلیغ فراوان این موضوع، خبر از فردی به نام محمد القیسی(عبدالقیس جوجو) دادند که حامل مبالغی برای کمکرسانی به این حرکت بوده و در فرودگاه تهران دستگیر شده است. امام خمینی در بخشی از سخنرانی خود در 26 فروردین ماه 1343 ضمن انتقاد شدید از روابط رژیم شاه با اسرائیل، اینگونه این اتّهام را تقبیح کردند:«...ما وقتی میگوییم که با اسرائیل [همپیمان] نشوید، حالا ما پیوند کردیم با کذا و «جوجو» آمده و چی آورده؟ تُف بر این منطق! ...». در هرحال اشاعه این گزارشها نتوانست در اصالت مردمی حرکت 15 خرداد خللی وارد آورد، اما موضوعی شد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی محل پژوهش برخی محققان قرار گیرد. تنها پژوهش مستقلی که در اینباره منتشر شده کتاب «حقیقة علاقة عبدالنـاصر و الثـورة الاسلامیة فی ایران» نوشته حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی است. متن پیش رو بخشی از مصاحبه ایشان با فصلنامه مطالعات تاریخی و مربوط به این تحقیق است، که آقای خسروشاهی در ردّ اتهام کمک مالی جمال عبدالناصر به نهضت اسلامی مردم ایران صورت داده و آن را در قالب یک کتاب منتشر کرده است. لازم به ذکر است این مصاحبه در بهار سال 1384 با ایشان انجام شده است.
***
س: شما کتابی به زبان عربی در مصر چاپ کردهاید که موضوع آن بررسی یک اتهام است؛ اتهامی که میگفت جمال عبدالناصر رهـبر وقت مصر با کمکهای مالی خود موجب پیدایش حادثه 15 خرداد شده است. نام این کتاب «حقیقة علاقة عبدالناصر و الثورة الاسلامیة فی ایران» است و شناسنامهاش میگوید که در سـال 2003 م تـوسط دارالهـدف للاعلام و النشر در قاهره چاپ شـده اسـت. در ایـن گفتوگو برآنیم تا به خوانندگان فصلنامه مطالعات تاریخی بگویید که چه عللی موجب شد به تألیف این کتاب اقدام کـنید.
ج: مـن نماینده جمهوری اسلامی ایران در واتیکان بودم. در آن دوره تقریباً همه نشریههای ضد انقلابی که در امریکا چاپ میشدند یا در اروپا، به دستم میرسید و آنها را میخواندم. این یک علاقه شخصی بود و در حوزه وظایف سـفارتی من نمیگنجید. نتیجه این مطالعاتم را گاه برای ایران هم میفرستادم؛ مثل وزرات امورخارجه یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حتی برای حضرت امام. خوب است یاد کنم که مشخصاً روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت را کـه بنی صدر در فرانسه منتشر میکرد برای حضرت امام میفرستادم. در سفری بـه ایران یکی از اعضاء دفتر امام به من گفت که اینها را برای چه میفرستید؛ امام ناراحت میشود. در دیـدار بـا ایـشان موضوع را مطرح کردم. امام فرمودند که من همه آنها را میخوانم یا میبینم و نـاراحت نـمیشوم. حتی شنیدم که نامههای ارسالی به امام را، آن دسته که ناسزا و نامربوط بود به دسـت امـام نـمیرسانند؛ امام که متوجه میشود، میگوید اینها کجاست؟ میخواهم ببینم دیگران چه میگویند؛ تعریف و تمجیدها را خودتان بـخوانید، آنها را به من بدهید.
بههرحال، نشریات و نتایج مطالعاتم را که به ایران میفرستادم نتیجهای نداد. شخصاً اقـدام کردم. مثلاً کتابی درباره تروریسم در ایران نوشتم که به زبانهای ایتالیایی، انگلیسی و فارسی چاپ شـد؛ اینکه چه ترورهایی در ایران صورت گرفته و ما چه افرادی را از دست دادهایم. آن را بـه دسـت افـراد مختلف رساندم. ابریشمچی از اعضای رده بالای سازمان مجاهدین خلق بعد از دیدن کتاب با من تماس گـرفت و تهدیدم کرد. من او را میشناختم. پدرش جزو مؤسسین مکتب اسلام بود. خانهشان در خیابان عـین الدوله بـود. گاه با آقای طالقانی به آنجا میرفتیم. ابریشمچی هم بچه بود و برای ما چای میآورد. نمیدانم چرا آخر کارش به اینجا کشید.
از جمله اتهاماتی که به ایران زده میشد و آن را در نشریه روزگار نو که در پاریس چاپ میشد خواندم این بود که امام خمینی فلان مبلغ پول از عبدالناصر گرفته بود. این را نوریزاده به نقل از نشریه الشراع چاپ بیروت نوشته بـود. نـوریزاده را میشناختم. پیش از انقلاب اولین کتاب او به نـام حماسه فـلسطین را ما چاپ کردیم. حتی توسط آقای فخرالدین حجازی کمکش کردیم رفت دکترا گرفت. تلفن کردم لندن پیدایش کردم. ضد انـقلاب شـده بود. گفتم منبع اصلی این مطلب را میخواهم. بـرایم فـرستاد. دیدم سندی که مورد استفاده قرار گرفته، ارسال بلیت برای افرادی چون ابراهیم یزدی، مصطفی چمران و صادق قطبزاده و... برای مـسافرت بـه مصر است. پیگیر شدم. متوجه شـدم نقل از کتابی است کـه فتحی الدیب سفیر مصر در برن در کـتابی بـه نام عبدالناصر و الثورة الاسلامیه فی ایران نوشته است. از دکتر ابراهیم یزدی خواستم کـه اطلاعاتش را در این مورد برایم بـفرستد. جواب نرسید. مدتی گذشت تا اینکه بهعنوان سرپرست سفارت ایران در مـصر به قاهره رفتم. در آنجا اصل کتاب فتحی الدیب را خواندم. او مفصلاً قلمفرسایی کرده بود که اگر کمک عبدالناصر نبود، انقلاب اسلامی به پیروزی نمیرسید! به موازات این مسئله، حسنین هیکل نیز این موضوع را در یکی از کتابهایش مطرح کرده بود، آن هم به این شکل که امام خمینی از عبدالناصر تقاضای کمک کرد و نـاصر هـم پاسـخ مـثبت داد و پولی از طـریق سوریه به تـهران فـرستاد و آورنده در تهران دستگیر شد. لازم دیدم به این موضوع که پیروزی انقلاب اسلامی را به عبدالناصر مـنتسب کـرده پاسـخ دهم. طوری هم نوشته بود که گویی هـر حرکت انقلابی در جهان صـورت گرفته منشأ آن عبدالناصر بوده است. مطالب کتاب بسیار بیربط بود. برای مثال عکسی از امام در پاریس چاپ کرده بود که دوران تبعیدش را میگذراند و قرار است عبدالناصر بـا ایشان ملاقات کند. اولاً امام هجرت کرده بود به پاریس و عبدالناصر هم 14 سال پیش از آن درگذشته بود!
باز سراغ آقای دکتر یزدی را گرفتم. گفتند در امریکاست و پروستات خود را معالجه میکند. موفق شـدم بـا او تماس بگیرم. احوالش را پرسیدم و گفتم در تهران به من وعدهای داده بودید که عمل نکردید. گفت که دوره شیمی درمانی را میگذرانم، اما پاسخ را برایتان ارسال خواهم کرد. دو هفته بعد پاسخی که از آغاز تا انجام را یاد کرده بود به دستم رسید. این گزارش را ترجمه کردم و در آن کتاب آوردم. دولت مصر برای ارائه خدماتی که به افرادی از نهضت آزادی ارائه میکرد تقاضاهایی هـم داشـت که از جمله آنها ایجاد رادیـو فارسی، همکاری با قشقاییها و چپیها، تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی و مسائلی از این قبیل بود. قرار بود نهضت آزادی خارج از کشور دورههای چریکی ببیند. بـه نـوشته مرحوم بازرگان چهل نـفر بـرای این دوره عازم مصر شدند. آقای یزدی هم اسم از دهها نفر برده است. خب، این احتیاج به همکاری دولت مصر داشت. این همکاری صورت گرفت. اینان از جمله صادق قطب زاده، ابراهیم یزدی و مصطفی چمران دو سالی در قاهره بودند. دوره دیدند و کمکهایی هم به آنها میشد. مثلاً ماهی 30 جُنیه میگرفتند که الآن هر پنج جُنیه، یک دلار است. خب، این خدمات ربطی به امام و روحانیت نداشت.
بعدها کتابی در لندن خریدم کـه یکی از اعضای رده بالای ساواک آن را نوشته بود؛ منوچهر هاشمی مدیر اداره ضد جاسوسی ساواک. او در این کتاب به موضوع کمک عبدالناصر به امام خمینی اشاره کرده است. در آنجا اسم از شخصی میبرد بـه نام عبدالقیس جوجو که حامل پولی برای امام خمینی بود. وقتی پیگیری شد روشن گردید این شخص شاگرد یک جواهرچی در بیروت است، که هر از گاهی به ایران میآید، جواهراتی میخرد و به بـیروت میبرد. پول را برای خرید جواهرات آورده بود و برای اینکه دزدیده نشود، به کمرش بسته بود. او را در فرودگاه دستگیر میکنند و به اندازهای شکنجه میدهند که بگوید این پول را عبدالناصر برای کمک به روحانیت ایران داده است. هاشمی مینویسد که دیدم موضوع از این قرار است. گزارشی تهیه میکند و به فردوست میدهد. فردوست هم ناراحت میشود و به هاشمی تشر میزند که این مسائل چه ارتباطی به تو دارد. گزارش را به نصیری هـم میدهد. او هم به نظر شاه میرساند. شاه در نهایت دستور میدهد موضوع مسکوت بماند. هاشمی مینویسد عبدالقیس جوجو را معالجه کردیم و پس از مدتی استراحت بازگرداندیم به بیروت.
منظور من از نگارش این کتاب ردّ ایـن اتـهام بزرگ بود. چون در خارج بودم امکان تحقیق بیشتری داشتم. بعد از چاپ، این کتاب در محافل تحقیقی قاهره مورد توجه قرار گرفت، اما روزنامههای آنجا به آن تاختند.
درباره یک دروغ؛ گفتگو با حجت الاسلام سید هادی خسروشاهی؛ فصلنامه مطالعات تاریخی شماره 7(ویژهنامه 15 خرداد 1342)