28 تیر 1393

روایت پسر ایران از قطعنامه


روایت پسر ایران از قطعنامه

کتاب «نورالدین، پسر ایران» روایت بی‌نظیری از بدر، والفجر هشت و کربلای 4 است. کتابی دقیق، صادقانه و عمیق که خواننده را با خود به دل واقعه می‌برد و او را از گریستن و افتخار کردن و حسرت خوردن، به بهت زدگی می کشاند. 

سید نورالدین عافی، راوی کتاب، حضور در گردان‌های خط‌‌شکن لشکر 31 عاشورا را به عنوان نیروی آزاد، غواص و فرمانده دسته و در جبهه‌های مختلف تجربه کرده و بارها مجروح شده است. نورالدین نزدیک به هشتاد ماه از دوران جنگ تحمیلی را با وجود جراحات سنگین و شهادت برادر کوچک‌ترش سید صادق -در برابر چشمانش- در جبهه ماند و در عملیات‌های متعددی حضور داشت و جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس است. 

در سالگرد پذیرش قطعنامه 598 سطرهایی از کتاب را که روایتی از شنیدن خبر این رویداد تاریخ دفاع مقدس است، مرور می‌کنیم: 

«... یکی از روزهای گرم تیرماه برادرزنم هراسان آمد و گفت: «ایران قطعنامه را قبول کرده!»
- چی داری می‌گی؟
عصبانی شده بودم. قسم خورد که با گوش‌هایم شنیدم. باورم نمی‌شد. از شدت ناراحتی نمی‌دانستم چه کنم. نمی‌توانستم یک جا بند شوم. همه خاطرات هجوم آورده بودند و من ناامیدانه احساس می‌کردم ثمره چندین سال زحمت خالصانه دارد از دست می‌رود. آمدم خانه دیدم بله رادیو تلویزیون دارند خبرش را می‌دهند. نشستم و پیام امام را میان اشک و خون دل شنیدم. وقتی امام از نوشیدن جام زهر گفت چنان ناراحت شده و می‌گریستم که طعم تلخ آن تا لحظه مرگ یادم نمی‌رود. به هم ریخته بودم. فکر می‌کردم نیروهایی که از جبهه رو برگردانده بودند و یا کسانی که در پشت جبهه بودند با بی تفاوتی شان و مهم‌تر از همه، بعضی مسئولین عافیت‌طلب کار را به جایی رساندند که امام این پیام را داد و قطعنامه را قبول کرد. آن روزها هرکس با من حرف می‌زد می‌دید چقدر عصبانی‌ام. وقتی بعضی بچه‌های پایگاه را می‌دیدم آتش به جانم می‌افتاد؛ کسانی که مسئول نیروی پایگاه بودند و از آغاز جنگ برای رفتن به جبهه امروز و فردا می‌کردند! حالا جنگ داشت تمام می‌شد و اینها هنوز به جبهه نرفته بودند!
- شما چه جور نیرویی هستید؟ … چرا نشستید؟ چرا فقط دست‌هایتان را به هم می‌مالید؟ کی با نشستن کار حل شده که حالا بشود… بیاید برویم …
جوابشان آماده بود، می‌گفتند: «ما هم یک نیرو هستیم مثل بقیه!…» یادم هست چنان حرف‌هایم از سوز دل بود که تعدادی از آنها فردای آن روز اعزام شدند به منطقه. حیف که این رفتن‌ها به موقع نبود و دردی دوا نمی‌کرد!...»

سید نورالدین عافی اخیراً اعلام کرده است: «... جلد دوم کتاب " نورالدین پسر ایران" در چهار بخش منتشر خواهد شد. بخش اول ناگفته‌هایی که از کتاب "نورالدین پسر ایران" جا مانده است و مسائلی که الان متناسب با جو جامعه می‌توان آنها را بیان کرد. در بخش دوم به تاثیری که کتاب اول روی جوان ها گذاشته پرداخته می‌شود. بخش سوم در مورد نقش همسرم است و بخش آخر کتاب هم به قضایای بعد از جنگ و سختی های بعد از جنگ برمی‌گردد...»

معصومه سپهری که «لشکر خوبان» و «تولدی در هور» را هم در کارنامه‌اش دارد، مجموعه‌ای جدید با عنوان «یک جعبه شیرینی، یک گلوله» را نیز برای نوجوانان آماده کرده‌است.

«نور‌الدین پسر ایران»؛ خاطرات سیدنورالدین عافی، حاصل مصاحبه موسی غیور و  معصومه سپهری، با نگارش معصومه سپهری، 698 صفحه، قطع وزیری، در سال 1390 از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده و تاکنون بیش از 50 چاپ را تجربه کرده است.


ایبنا