10 آبان 1400

فدائیان اسلا‌م و مساله تشییع جنازه رضاشاه


محمد چگینی

فدائیان اسلا‌م و مساله تشییع جنازه رضاشاه

 در پی هجوم متفقین به ایران، حکومت خودکامه رضاشاه فرو پاشید و چون می‌دانست در بین ملت ایران هم جایگاهی ندارد و ادامه حکومت برایش غیرممکن به‌نظر می‌رسید، به توصیه محمدعلی فروغی در 25 شهریور 1320 به‌نفع ولیعهد از سلطنت استعفاداد و ظهر همان روز به طرف اصفهان و بندرعباس حرکت کرد و در حقیقت به یک مسافرت یا بهتر بگوییم تبعید ناخواسته رفت. انگلیسی‌ها در مهرماه با یک کشتی کوچک او را به بمبئی و سپس جزیره بد آب و هوای موریس در اقیانوس هند بردند. در اردیبهشت 1321 شاه مستعفی را روانه ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی نمود که تا زمان مرگش در 24 مرداد 1323 در آنجا بود.

درگذشت او حسرت هیچ کس را برنیانگیخت؛ زیرا در مدت سلطنتش با برخی اقدامات خودسرانه اقشار مختلف را از خود رنجانده بود. نیروهای مذهبی بیشترین آسیب را از ناحیه اصلا‌حات رضا شاه متحمل گردیدند، اما بعد از سقوط او درصدد برآمدند جایگاه از دست رفته خود را بازیابند. در این دوره شاهد سه رویکرد از مذهبیون هستیم.

1- اسلا‌م سیاسی که آیت‌الله کاشانی در رأس آن بود که بیشتر بر فعالیت به طرق صلح‌آمیز و به دور از خشونت تاکید می‌کرد.

2- اسلا‌م غیرسیاسی که آیت‌الله العظمی بروجردی مروج آن بود و تمایل زیادی به کارهای بنیانی و تقویت بنیاد فکری و فقهی حوزه علمیه داشت.

3- اسلا‌م سیاسی که فدائیان اسلا‌م ترویج دادند که به علت روش عملگرایی از به‌کارگیری خشونت برای از میان بردن مخالفان ابایی نداشتند. از میان مذهبیون این گروه بیشترین تاثیر را بر سیاست دهه 1320 به جای گذاشت که نمونه‌ای از آن یعنی تشییع جنازه رضاشاه در این مقاله مورد بحث قرار گرفته است. بلا‌فاصله بعد از مرگ رضاشاه، محمدرضا خواست تا جنازه پدر را به ایران منتقل کند، اما موفق به این کار نشد. مکی می‌گوید انگلیسی‌ها اجازه این کار را ندادند، اما برخی هم معتقدند که شرایط سیاسی ایران اجازه چنین کاری را به هیات حاکمه نمی‌داد. نظر دوم به واقعیت نزدیک‌تر است، زیرا مردم هنوز اقدامات خودسرانه و سرکوبگری‌های او را فراموش نکرده بودند، به همین جهت جسد را مومیایی کرده و به قاهره فرستادند تا به‌طور موقت در مقابر سلطنتی مصر دفن نموده و در موقع مقتضی به ایران منتقل کنند.

به گفته علی دوانی، شاه تصمیم گرفت در سال 1325 با اجرای مراسم مفصلی شاه سابق را به خاک بسپارد. او می‌خواست با آوردن جنازه به نجف و کربلا‌ چهره ضدمذهبی پدر را بزداید، به همین علت از سفارت ایران در عراق درخواست کرد زمینه این کار را فراهم کند. با رایزنی یکی از تجار به نام محسن شلا‌ش طوماری به امضای متنفذین نجف رسید که در آن شیعیان عراق پیشنهاد کردند شاه شیعه را در نجف دفن کنند. این اقدام برای این بود که گفته شود مردم نجف خواستار چنین اقدامی هستند تا علمای آن شهر به مخالفت برنخیزند. گویا دراین ایام نواب در نجف بود و هنگامی که از این قضیه آگاه شد، با شاه به مقابله برخاست و طومار امضاشده را در انظار عمومی پاره کرد و اینگونه نقشه سفارت نقش بر آب شد.

شاه از این کار خود نتیجه‌ای نگرفته بود تا مدتی از این تصمیم منصرف شد. در اردیبهشت 1329 و زمان نخستوزیری منصور زمینه برای انتقال جسد فراهم شد. رئیس دولت به خوبی می‌دانست که نیروهای مذهبی و جبهه ملی یعنی اصلی‌ترین کارگردانان سیاسی آن زمان بی‌صبرانه منتظر بازگشت کاشانی از تبعید بودند، به همین علت وعده داد به‌زودی او را به ایران برگرداند. در عوض با این امتیازی که به مخالفان داد، با سفارش شاه جسد ارباب پیشین خود را هم به ایران آورد. قرار بر این شد که جسد در اردیبهشت‌ماه به ایران منتقل شود و می‌بایست نخست از قاهره به اهواز و از آنجا از طریق اندیمشک، دورود و اراک به قم حمل می‌شد و در هفدهم همان ماه به تهران می‌رسید. قم از مهمترین مراکز مذهبی بود که در آن مراسم اجرا می‌شد. قرار بر این بود در حالی که قاریان به تلا‌وت قرآن مشغولند، جنازه به روی دوش امرا جهت مراسم مذهبی به داخل صحن و حرم حضرت معصومه(س) منتقل شده و پس از انجام مراسم مذهبی به همان ترتیب به ایستگاه راه‌آهن قم برده شود و از آنجا به تهران منتقل گردد. مسوولیت اجرای مراسم مذهبی و حفظ انتظامات به‌عهده تولیت، نایب التولیه و نماینده قم بود. برنامه استقبال در دیگر نقاط کشور با موفقیت اجرا شد. در طول مسیر، به‌طور واقعی یا ساختگی برخی به استقبال جسد مومیایی‌شده آمدند، اما در قم چنین نشد و به واسطه مخالفت نیروهای مذهبی از جمله فدائیان اسلا‌م، این مراسم به بن‌بست خورد.

فدائیان اسلا‌م در سال 1328 و 1329 فعالیت خود را توسعه داده بودند و در بین طلا‌ب جوان نفوذ زیادی یافتند. با پخش اخبار مربوط به جنازه، عبدالحسین واحدی از سوی نواب ماموریت آگاه‌سازی طلا‌ب را برعهده داشت و در تلا‌ش بود تا مخالفت حوزه را با حمل جنازه برانگیزد. سابقه مخالفت آنان همانگونه که در پیش اشاره شد، به سال 1325 بازمی‌گردد. نواب در عراق درصدد بود تمام علما را بسیج کرده و با انتقال جنازه مخالفت کنند. او گزارشی به این مضمون برای علمای قم ارسال کرد: <کلیه علما و روحانیون را در کربلا‌ و نجف و قم حاضر نموده‌ایم که به محض وصول خبر حمل جنازه به‌طور اجتماع اقدام نموده و از حمل آن جلوگیری نماییم. > اکنون زمان اقدام فرا رسیده بود. او هنگامی که مطمئن شد جنازه در راه است با سرعت خود را به قم رساند و بعد از کلا‌س درس آیت‌الله‌العظمی بروجردی به سخنرانی علیه رضاشاه پرداخت و از طلا‌ب جوان خواست تا آنجا که در توان دارند مانع آوردن جنازه شوند. بعد از این سخنرانی، واحدی، سید‌هاشم حسینی و فضل ا... محلا‌تی کارگردانان اصلی برگزاری جلسات سخنرانی و تظاهرات علیه رضا شاه شدند. ‌ هر چند این اقدامات فدائیان در ابتدا قرین موفقیت‌بود اما به‌دلایل خاص به زودی مخالفت مرجعیت شیعه را برانگیخت.

پخش این خبر بار دیگر نواب را به قم کشاند، این بار با تدوین یک برنامه وی مصمم شد با پخش شب‌نامه و اجرای سخنرانی مانع استقبال از جنازه شود. او در این زمینه بسیار ناشکیبا و بی‌قرار بود و در بیانیه‌ای نوشت: آری می‌خواهند یک دسته خائن و مزدور را در لباس روحانی به استقبال جنازه ببرند و بدینوسیله روحانیت را موهن و ریشخند کنند و حال آنکه هر کس در این قضیه مساعدت کند جنایت و ناپاکی‌اش بر جامعه روشن می‌شود و ایمان او مورد بحث قرا می‌گیرد. دربار که از فضای پرتنش قم آگاهی یافت قائم مقام رفیع (واسطه خود با علما) و صدر‌الا‌شراف را روانه آن شهر کرد تا موافقت علما را به دست آورد و یکی از مجتهدان برجسته را راضی نماید تا بر جنازه نماز بخواند. رفیع ابتدا نزد آیت‌الله‌العظمی حجت رفت که بزرگوار و انعطاف‌پذیر بود اما او نپذیرفت. آیت‌الله‌العظمی خوانساری و آیت‌الله‌العظمی صدر هم جواب منفی دادند و در نهایت آیت‌الله العظمی بروجردی هم گفت نمازگزاردن به صلا‌ح نیست.

فدائیان علا‌وه بر اقدامات مخفیانه و علنی کسانی که احتمال شرکت آنها در مراسم می‌رفت را تهدید کردند. نخست قرار بود که سید مرتضی برقعی در مجلس ختم به منبر برود، اما واحدی پشت پاکت مقوایی سیگار که به دست برقعی رسانده می‌شود وی را تهدید می‌کند که <سید مرتضی اگر در مجلس ختم این مرد جهنمی به منبر رفتی شکمت را پاره می‌کنیم. > تهدید فدائیان، کارگر افتاده و برقعی می‌دانست که آنان شوخی ندارند همانگونه که پیش از این کسروی و هژیر را ترور کرده بودند، از این رو برقعی از تصمیم خود منصرف شد و در آن روز در خانه ماند. ‌

اقدامات فدائیان برای رژیم بسیار تحقیرآمیز بود به همین علت به تکاپو افتاد به هر نحوی که شده عوامل این بحران را دستگیر و مراسم را برگزار کند. ابتدا حسینی را دستگیر و به خرم‌آباد تبعید کرد، یک هنگ با فرماندهی سرتیپ شاهپور مختاری به قم اعزام و سرلشکر بقایی را با اختیارات تام برای کنترل قم فرستاد با تمام این قضایا دولت موفق به کنترل کامل شهر نشد و فدائیان تا حصول نتیجه از کار دست نکشیدند. در روز 17 اردیبهشت با وجود تدابیر شدید امنیتی و با حضور سران لشکری و کشوری جنازه به قم رسید. در این روز مشخص شد که تبلیغات فدائیان و سیاست تهدید و ارعاب مثمرثمر شده و هیچیک از روحانیون در مراسم حضور نیافتند. اما در این روز عده‌ای با لباس روحانیت در مسیر قرار گرفتند. عبد خدایی حضور معممین را نقشه حکومت می‌داند، زیرا عده‌ای را بردند و عمامه بر سرشان گذاشتند و عده‌ای زیارت خوان را عمامه و لباده پوشانیده به عنوان روحانی جلوی دوربین عکاسی بردند.

سرانجام مراسم رسمی توسط تولیت در مسجد شاه برگزار شد و سید خویی نیز به منبر رفت و در سخنان خود به تمجید از شاه متوفی پرداخت و او را شهید نامید. به گفته دوانی، شیخ عبدالله آبادانی و سیدعلی منزوی از اعضای فدائیان که برای خبرگیری به مجلس رفته بودند به خویی اعتراض کردند که ماموران محافظ هر دوی آنها را دستگیر و با کتک به شهر‌بانی بردند. بعد از پایان مراسم، جنازه به شهرری منتقل شد و تا انقلا‌ب 57 در آنجا بود.

منابع: ‌

مهدی عراقی، ناگفته‌ها، تهران رسا، 1370.

حسین مکی، تاریخ بیست ساله، ج 8، تهران، علمی، 1375.

علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 2، تهران، مرکز اسناد انقلا‌ب اسلا‌می، 1378.

آیت‌الله بروجردی، تهران، مطهر، 1371.

فضل‌الله محلا‌تی، خاطرات، مرکز اسناد انقلا‌ب اسلا‌می، 1376.

مهدی عبد خدایی، خاطرات، مرکز اسناد انقلا‌ب اسلا‌می، 1379. ‌

روح‌الله حسینیان، نقش فدائیان در تاریخ معاصر، مرکز اسناد انقلا‌ب اسلا‌می، 1384.


روزنامه اعتماد ملی ۱۳۸۷/۰۲/۳۰