20 مرداد 1399
تاثیر کودتای 28 مرداد 1332 بر جریان های سیاسی
حزب توده پس از کودتای 28 مرداد
اشاره
پس از کودتای 28 مرداد، موج دستگیریهای گسترده فعالان سیاسی ملی، مذهبی و چپ از جمله حزب توده از یک سو و مهاجرت اعضاء هیأت اجرایی و بقایای کادر رهبری به شوروی و کشورهای اروپای شرقی موجب فروپاشی حزب توده در داخل کشور شد. حزب توده فعالیتهای محدود خود را در شوروی آغاز کرد. در اواخر سال 1336، بنا به دلایل مختلف، هیأت اجرایی به لایپزیک آلمان منتقل شد. مدت کوتاهی پس از استقرار اعضای حزب در آلمان شرقی، در 23 تیر 1337 ژنرال عبدالکریم قاسم در کودتای ضد سلطنتی به حیات رژیم پادشاهی فیصل دوم در عراق خاتمه داد. عبدالکریم قاسم فعالیت حزب کمونیست عراق را آزاد اعلام کرد. رادمنش دبیر اول حزب، برای بررسی امکان فعالیت حزب توده در عراق (به دلیل نزدیکی به ایران) به همراه حسن نظری، ناصر صارمی، مهندس گوهریان و رحیم نامور راهی بغداد شد. در این پژوهش تلاش شده تا تحولات حزب پس از کودتا 28 مرداد و همچنین فعالیتهای حزب توده در عراق و ارتباط اعضای حزب با تیمور بختیار بررسی شود.
کودتای 28 مرداد و حزب توده
طی سالهای 1332-1333 صدها تن از کادرها، اعضا و هواداران حزب توده به زندان افتادند. تیپ زرهی پادگان قصر به فرماندهی سرتیپ تیمور بختیار1 تبدیل به زندان و محل شکنجه شد. به دنبال فعالیتهای تیمور بختیار در کودتای 28 مرداد، او در دی ماه 1332 به فرمانداری نظامی شهرستان تهران و حومه دست یافت. بختیار پس از تصدی مقام فرمانداری نظامی تهران و حومه، عدهای از افسران ورزیده اطلاعاتی را از رکن دوم ارتش به فرمانداری نظامی منتقل کرد و در آنجا یک نیروی تجسس و دایره ضربت قوی تشکیل داد.
رکن دوم فرمانداری نظامی تهران و حومه شروع به شناسایی شبکهها و کمیتهها و سلولهای مختلف حزب توده کرد و موفق شد محل چاپ زیرزمینی روزنامههای ظفر و مردم را در داودیه و نیز تعدادی از انبارهای اسلحه سبک و نیز مراکز پخش جراید تودهای را کشف کند. بزرگترین موفقیت بختیار در سال 1333 با کشف سازمان نظامی حزب توده در داخل ارتش انجام گرفت. ماجرا از این قرار بود که در 21 مرداد 1333، پلیس به طور اتفاقی ستوان ابوالحسن عباسی، یکی از همکاران خسرو روزبه، رئیس «دفتر اطلاعات حزب توده» را دستگیر کرد. او سه دفترچه پر از فرمولهای ریاضی با خود داشت. کمی بعد معلوم شد که این یادداشتها حاوی رمزیست که نام همه اعضای سازمان مخفی افسران را در خود دارد. با کشف سازمان افسران حزب توده در حدود 600 تن از نظامیان با درجه ستوانی تا سرهنگی دستگیر و محاکمه شدند. از میان بیش از 600 افسر دستگیر شده، 36 نفر از جمله خسرو روزبه، سرهنگ مبشری، سرهنگ سیامک و سرگرد عطارد محکوم به اعدام شدند. در این دوره بازوی اجرایی این تعقیبها و آزارها، فرماندار نظامی تهران یعنی تیمور بختیار بود.
بر اثر اعتراضات بینالمللی، روند اعدامها پس از تیرباران 26 تن محکوم اولیه متوقف شد و مابقی متهمان به زندانهای دائم، 15 سال، 10 سال، 8 سال، 5 سال و 3 سال محکوم شدند. بختیار برای سرکوب حزب توده به دو روش متوسل شد:
روش اول شکنجه، آزار و شلاق زندانیان تودهای چه نظامی و چه غیرنظامی و ترساندن زنان عضو حزب تودهای. صحبتهای مبنی بر آزار زنان و دختران تودهای به وسیله این خرس در زندان لشکر دو زرهی در افواه میپیچید. ماجرا این گونه بود که خرس را از دور به زنان عضو حزب تودهای نشان میدادند و آنها را میترساندند. خان بابا تهرانی وضعیت زندان زرهی را این گونه توصیف میکند:
لشگر 2 زرهی زندانهای خود را به بازداشتیهای درجه اول حزب توده اختصاص داده بود. در آنجا حمامهای مخروبهای بود که زندانیان را شکنجه میکردند. این حمامها در وسط باغ قرار داشت و محل استنطاق و بازجویی بود. حمامها دربهای آهنی داشت و کنار هر دری سرباز به نگهبانی میایستاد و چون این حمامها در وسط محوطه پادگان قرار گرفته بود، صدای زندانی به جایی نمیرسید. بازجوها همان جا صندلی میگذاشتند و از زندانی سؤال و جواب میکردند. این حمامها پس از 28 مرداد خوف زیادی در دل مردم ایجاد کرده بود و مشهور بود که در آن حمامها زندانی را لای یخ میگذاشتند و خرس وحشی به جان زنان زندانی میاندازند. من و مسکوب را در همان حمامها دستبند قپانی زدند. یعنی دستها را از پشت در دو جهت مخالف با دستبند میبستند و به دستبند طناب، زنجیر یا سنگ وزنه آویزان میکردند و فشار سنگین وزنه طوری بود که احساس میکردی هر آیینه ممکن است قفسه سینهات پاره شود. یکی دیگر از روشهای شکنجه و گرفتن اعتراف، که من خود شاهد بودم، این بود که خرس کوری را آورده بودند و به طرف زنهای تودهای میبردند تا در آنها هراس ایجاد کنند. خاطرم هست که شبی خرس، بند را پاره کرد و در محوطه باغ لشگر 2 زرهی پا به فرار گذاشت و سربازان تیراندازی کردند.2
روش دوم تهدید و تطمیع زندانیان و اخذ ندامتنامه از تودهایهایی که فقط در تظاهرات شرکت کرده بودند؛ چاپ آن ندامتنامه در جراید بود که تأثیر خردکنندهای بر دیگر اعضای حزب داشت. اعضاء حزب، وقتی میدیدند زندانیان تودهای با یک ندامتنامه آزاد میشوند و دیگر تحت تعقیب قرار نخواهند گرفت، شخصاً به فرمانداری نظامی مراجعه کرده کمیتهها و سلولهای خود را معرفی میکردند. چاپ تصاویر نادمین با درخواست بخشودگی در مطبوعات باعث از هم پاشیدگی حزب توده شد. دکتر مرتضی یزدی و دکتر محمد بهرامی از جمله افرادی بودند که با ابراز تنفر و ندامت از عضویت در حزب از شاه، درخواست عفو و بخشش کردند.3
فعالیت حزب توده در شوروی
کودتای 28 مرداد موجب فروپاشی کامل حزب توده در داخل کشور شد. قبل از این تاریخ نیز برخی از اعضای این حزب به خارج از کشور رفته بودند. اردشیر آوانسیان و عبدالصمد کامبخش پس از خروج ارتش سرخ از آذربایجان و فروپاشی فرقه دموکرات در آذر 1325 به شوروی پناه بردند. با سوء قصد به شاه در بهمن 1327 و غیرقانونی شدن حزب توده، شمار دیگری از رهبران حزب توده ایران مانند رادمنش، طبری، کشاورز راهی شوروی شدند. «در آستانه کودتای 28 مرداد، از کمیته مرکزی حزب توده ایران، پس از خروج قاسمی و فروتن در شهریور 1331، تنها پنج نفر (کیانوری، بهرامی، یزدی، جودت و علوی) در کشور باقی مانده بود. پس از کودتا بهرامی، یزدی و علوی دستگیر شدند و جودت و کیانوری نیز در سال 1334 از کشور خارج شدند. بنابراین از رهبران حزب توده یا از ایران خارج شدند و یا مانند دکتر یزدی و بهرامی ابراز ندامت کردند.»4 بدین ترتیب همه اعضاء هیأت اجرائیه و بقایای کادر رهبری حزب توده پس از کودتای 28 مرداد از ایران خارج شدند.
هسته اصلی رهبری حزب توده تا کودتای 28 مرداد در اتحاد جماهیر شوروی به سر میبردند و در جمهوریهای مختلف آن کشور پراکنده بودند. اغلب آنها مشغول فراگیری زبان روسی و گذراندن دورههای اصول مارکسیسم-لنینیسم در انستیتوهای حزب کمونیست شوروی بودند. دکتر رادمنش و دکتر کشاورز در تاجیکستان فیزیک و پزشکی به دانشجویان تاجیکی تدریس میکردند و احسان طبری نیز در رادیو مسکو به عنوان مفسر شعبه ایران مشغول بود.5
احسان طبری اوضاع و احوال اعضاء حزب را در این دوره این گونه توصیف میکند:
به تودهایها علاوه بر شوروی در کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی نیز مسکن دادند و از آنجا که در فاصله شکست جریان آذربایجان تا کشف شبکه نظامی حزب توده، همه رهبران فرقه[دموکرات] و عده زیادی از افراد و نیز اکثریت رهبران و عده معتنابهی از مسئولین حزب توده به شوروی و کشورهای شرقی آمده بودند، لذا دو سازمان فرقه و توده کوچ کرده و لنگرگاه خود را در سرزمین بیگانه انتخاب نمودند. ... در این میان ایرج اسکندری نیز از اتریش به مسکو منتقل شده و بعدها به تدریج، جلسه محدود اعضاء کمیته مرکزی تا سال 1335 در نتیجه پیوستن کیانوری و جودت به آن، به پانزده نفر اعضاء کمیته مرکزی مبدل شد و قرار شد تمام اعضاء کمیته مرکزی، بدون توجه به اختلاف مقام اجرائیه و یا کمیته مرکزی مسائل را بررسی کنند و حزب را برای پلنوم کمیته مرکزی آماده سازند.6
سرانجام در سال 1335 پس از بحثهای مفصل، پلنوم کمیته مرکزی فعالان حزب توده در خارج از کشور تشکیل شد و گفته میشود در این دوران نیز «از سرگیری فعالیتهای حزب توده در درجه اول به خواست شوروی صورت گرفت. آنها حزب توده را تحت فشار قرار داده تا به وضعیت خود سروسامان بخشد، حتی تشکیل پلنوم چهارم هم زیر نفوذ و کنترل روسها انجام گرفت.»7 بنابراین پس از کشف شبکه افسران حزب توده، این حزب در ایران فعالیتی نداشت و رهبران حزب که در شوروی حضور داشتند بنا به درخواست شوروی پلنوم چهارم را تشکیل دادند.
انتقال دفتر حزب توده به لایپزیک
در اواخر سال 1336 هیأت اجرایی حزب توده از مسکو به لایپزیک آلمان شرقی منتقل شد. حزب سوسیالیست متحد آلمان ساختمان سه طبقهای را در این شهر در اختیار حزب توده قرار داد. فعالیتهای تشکیلاتی و تبلیغاتی حزب توده پس ازمدتها سکون و انفعال اجباری در اتحاد شوروی، در این شهر دوباره جان گرفت.8 در این زمان دکتر رادمنش مسئولیت تشکیلات سازمانهای درون کشور، کامبخش مسئول اداره سازمانهای حزب توده در اروپای غربی و ایرج اسکندری نیز مسئولیت روابط بینالمللی حزب توده را برعهده داشتند. در مورد دلایل انتقال حزب توده به آلمان شرقی میتوان به چند مورد اشاره نمود:
1- بهبود روابط ایران و شوروی
در 4 تیر ماه 1335 محمدرضا پهلوی به دعوت صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی به این کشور سفر کرد و مذاکراتی در مسکو به انجام رسید که تا حدودی توانست روابط دو کشور را بهبود بخشد. در این مذاکرات در مورد واگذاری پایگاههای نظامی و پرتاب موشک در خاک ایران به دول غربی به ویژه آمریکا گفتگوهایی شد و شاه قول داد: «تا وقتی که کسی مزاحم ایران نشده و صلح و آرامش ما را مختل نکرده است و ما مورد حمله واقع نشدهایم، خاک ایران برای تعرض و تهاجم به کشور دیگری مورد استفاده قرار نخواهد گرفت.» در پی این قول و قرارها موافقتنامه بازرگانی ایران و شوروی، که از سال 1329 تجدید نشده بود، در 14 شهریور 1335 در تهران به امضاء رسید که حجم مبادلات بین دو کشور را به یک میلیارد ریال در سال افزایش داد. در اسفند 1335 مارشال بولگانین، نخستوزیر شوروی، یک فروند هواپیمای دو موتوره روسی به شاه هدیه کرد و در 27 فروردین 1336 موافقتنامه تهاتری جدید و در اردیبهشت موافقتنامه ترانزیت میان دو کشور امضاء شد. سپس در مرداد موافقتنامه دیگری درباره تنظیم طرحهای مقدماتی جهت استفاده مشترک از آبهای رودخانههای مرزی ارس و اترک به منظور آبیاری و تولید برق امضاء شد. بین 37 تا 41 سردی روابط ایران و شوروی اندکی بهبود مییابد.9
2- حضور دانشجویان ایرانی در آلمان
کشور آلمان در سالهای قبل و بعد از جنگ جهانی دوم محل تحصیل و تجمع دانشجویان و مخالفان رژیم پهلوی بود. برای مثال، تشکیل کمیته ایرانیان در خلال جنگ جهانی اول، و نیز شکلگیری نطفه اولیه گروه پنجاه و سه نفر به رهبری دکتر ارانی، در برلین (پایتخت آلمان) صورت پذیرفت. در حالی که «در سال 1301 تنها 120 ایرانی در آلمان زندگی میکردند، شمار ایرانیان در این کشور در آستانه جنگ جهانی دوم و با طرفداری ضمنی رضا شاه از آلمان هیتلری، از مرز هزاران گذشت و در سال 1331 به 6610 نفر رسید. در گزارش وابسته نظامی ایران در آلمان غربی که در آبان 1334 درباره تعداد دانشجویان ایرانی در آلمان غربی تهیه شد آمده که در آلمان تعدادی در حدود 2000 محصل وجود دارد که بین آنها عده قابل ملاحظهای تودهای وجود دارد.»10 در دهه 1950، جمهوری فدرال آلمان و شهر برلین به بزرگترین محل تجمع دانشجویان ایرانی خارج از کشور تبدیل شده بود و سازمانی وابسته به حزب توده به نام «سازمان دانشجویان ایرانی مقیم آلمان» با نام اختصاری سداما در آلمان فعالیت میکرد.11 حضور دانشجویان مخالف در آلمان فرصت مغتنمی برای حزب توده برای فعالیت و نفوذ در جوانان فراهم میآورد. در این سالها حزب توده در تلاش بود که ریاست گروهها و تشکلهای دانشجویان ایرانی را بدست آورد و این خواسته تا سال 1961 بدون مقاومت سازمانها و احزاب دیگر عملی شد12 اما در سالهای بعد این برتری ادامه نداشت و به دلایل مختلف که در این مقال نمیگنجد، موقعیت حزب توده تضعیف شد.
3- امکانات آلمان شرقی
آلمان شرقی در میان کشورهای تحت نفوذ شوروی از امکانات ارتباطی بالقوه برخوردار بود. بنا به نوشته احسان طبری «در اواخر سال 1957 کلیه اعضاء هیأت اجرائیه را کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی به ستاد این حزب دعوت کرد و در آنجا کوئوسینین، عضو دفتر سیاسی، آنها را پذیرفت. کوئوسینین انتخاب شدن هیأت اجرائیه حزب توده را به اعضاء آن تبریک گفت و افزود که کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی فکر میکند که برای کار بهتر احتیاج به شرایط مساعدتری دارید. مثلاً روزنامه، رادیو و ارتباطات زندهتری با کشور ضروری است. این کار در آلمان دموکراتیک برای حزب فراهمتر است. شوروی فکر میکند که روابط دیپلماتیک خود را با ایران توسعه دهد و این امری است که بقاء در خاک شوروی را برای فعالیت حزب در مهاجرت نامساعد میکند، به نظر ما رفتن به آلمان دموکراتیک دامنه فعالیت حزب را بسط خواهد داد»13 مسأله دیگری که در مورد دلیل انتقال حزب توده به آلمان شرقی وجود دارد این است که استقرار در آلمان شرقی این امکان را به حزب توده میداد تا بدون کمترین مشکلی با برلین غربی و از آنجا با دانشجویان مقیم کشورهای اروپای غربی ارتباط پیدا کند و به فعالیت و عضوگیری در میان آنها بپردازد. در آن زمان با سرازیر شدن دانشجویان ایرانی به کشورهای اروپای غربی، عرصه فعالیت برای نیروهای مخالف رژیم شاه در این کشورها فراهم میشد.14
در مورد انتخاب شهر لایپزیک نیز کیانوری در کتاب خاطرات خود نوشته است: «شهر برلین مرز میان شرق و غرب بود و از آنجا به سادگی میشد با اروپای غربی، ایران و همه جا ارتباط گرفت. رهبری حزب با این پیشنهاد[انتقال دفتر حزب توده به آلمان شرقی] موافقت کرد و هیأت اجرائیه به ایرج اسکندری و من مأموریت داد که به برلین برویم. در آنجا رفقای آلمانی پیشنهاد کردند که چون شهر برلین تقسیم شده است و تأمین امنیت ما در آن شهر برای آنان دشوار است، بهتر است که مرکز کار حزب در لایپزیک در نزدیکی برلین باشد. بدین ترتیب یک دفتر مرکزی برای کار هیأت اجرائیه حزب و چند کادر دبیرخانه و یک چاپخانه کوچک در محل دفتر هیأت اجرائیه برای چاپ نشریات در اختیار ما قرار گرفت و رهبری حزب به آلمان دمکراتیک منتقل شد.»15
بنابراین علت اصلی انتقال دفتر حزب توده را میتوان خواست شوروی برای بهبود روابط ایران و پس از آن نیز حضور دانشجویان ایرانی در آلمان و همچنین امکانات و فضای آزاد آلمان دموکراتیک در مقایسه با کشوری مانند شوروی دانست. در لایپزیک سوای کار هیأت اجرایی، شعبات تشکیلات ایران، تشکیلات غرب، شعبات مهاجرین، مطبوعات، مسائل بینالمللی و سازمانهای بینالمللی تشکیل گردید.
کودتای کمونیستی در عراق و تلاش برای تأسیس شعبه حزب توده در عراق
مدت کوتاهی پس از استقرار اعضای حزب در آلمان شرقی، در23 تیر 1337 ژنرال عبدالکریم قاسم در کودتای ضدسلطنتی به حیات رژیم پادشاهی فیصل دوم در عراق خاتمه داد. حکومت عبدالکریم قاسم به شوروی گرایش داشت. عبدالکریم قاسم در سال 1959 اعلام کرد که از پیمان بغداد خارج میشود. عراق در سال 1334 به این پیمان پیوسته بود. علاوه بر آن، با اتحاد شوروی قرارداد دوستی و خرید اسلحه امضا کرد؛ و بدین ترتیب عراق به بلوک شوروی پیوست. عبدالکریم قاسم فعالیت حزب کمونیست عراق را آزاد اعلام کرد. در نتیجه این تحولات در سال 1338 روابط ایران و عراق به حالت بحرانی درآمد. عبدالکریم قاسم در کنفرانس مطبوعاتی در آذر 1338 ادعا کرد که «عراق در سال 1316 تحت فشار جدی قرار داشته و ناچار شده است؛ حاشیهای به عرض پنچ کیلومتر را در اروند رود به ایران واگذار کند و آن عمل عراق یک نوع بخشش بوده است نه استرداد یک حق مغتصبه و اگر مسأله مرزی ایران و عراق حل نشود ما در بازگرداندن این حاشیه پنج کیلومتری اقدام خواهیم کرد». متعاقباً روابط دو کشور تیره شد و ایران و عراق به تدارک نظامی و تمرکز نیرو در مرزهای مشترک پرداختند. اما برخوردی پیش نیامد و بحران در تیر 1339 فروکش کرد.16 این تحولات فرصت مناسبی برای فعالیتهای حزب توده در عراق فراهم ساخت. رادمنش دبیر اول حزب، برای بررسی امکان فعالیت حزب توده در عراق (به دلیل نزدیکی به ایران) به همراه حسن نظری، ناصر صارمی، مهندس گوهریان و رحیم نامور راهی بغداد شد و به وسیلة پیکی از عباسعلی شهریاری که در کویت یک حوزه حزبی را اداره میکرد، خواست که به بغداد بیاید.17 عباسعلی شهریارینژاد در سال 1307 در آبادی کوچکی در نزدیکی کازرون (استان فارس) به دنیا آمد. در اوان جوانی برای کار به خوزستان رفت و به استخدام «شرکت نفت ایران و انگلیس» در آمد. در دهه 1320 که کارگران صنعت نفت برای کسب حقوق خود به مبارزهای بیامان دست زده بودند، شهریاری به عضویت حزب در آمد و در مبارزات کارگری نقشی برجسته ایفا کرد و در اعتصاب کارگران شرکت نفت در سال 1325 از عناصر اصلی بود. شهریاری در سال 1330 با شرکت در سازماندهی اعتصاب سراسری پالایشگاه آبادان به همراه 69 از کارگران اخراج شد. او پس از کودتای 28 مرداد 1332 برای مدت کوتاهی زندانی شد و پس از آزادی در کارخانه قند فسا مشغول به کار شد و در نتیجه فعالیتهای سیاسی مجدداً به شش ماه زندان محکوم گردید. شهریاری پس از آزادی از زندان، از آنجا که شرایط زندگی و فعالیت در ایران را دشوار میدید، در سال 1334 به کویت رفت و در صنایع نفت این کشور به سازماندهی کارگران مهاجر ایرانی یاری رساند. فعالیتهای شهریاری در کویت دور از نگاه مقامات امنیتی ایران نبود و در گزارشهای سفارت ایران در عراق به فعالیتهای او اشاره شده است. رادمنش در مورد اینکه چه کسی شهریاری را به او معرفی کرده، توضیح میدهد "که رفقای شوروی این پسره را به من معرفی کردند. او قبلاً با آنها کار میکرد."شهریاری که از ایل دوانی خوزستان بود کار قاچاق افراد را در قسمت مرزی عراق اداره میکرد و شاید به همین جهت با شوروی تماس گرفته است.18
حال با توجه به این پیشینه، رضا رادمنش، دبیرکل حزب توده، شهریاری را برای سفر به عراق دعوت میکند. رادمنش همچنین از شهریاری تقاضا میکند که پیش از ورود به بغداد، راههای ورود و خروج به ایران از طریق بصره را بررسی کند. در دیدار میان این دو در بغداد، رادمنش از شهریاری خواست برای بررسی امکان فعالیت حزب توده به ایران سفر کند. شهریاری به اتفاق ناصر صارمی به ایران آمد و پس از چند ملاقات در تهران و شیراز (به علت تحت تعقیب بودن توسط ساواک) از مسیر بندرعباس-قطر به کویت بازگشت و گزارشی از اوضاع ایران برای رادمنش ارسال کرد.19
متزلزل شدن جایگاه رادمنش در حزب
در آبان سال 1340 اتفاقی در حزب افتاد که بسیار موقعیت رادمنش را متزلزل ساخت و آن دستگیری حسین یزدی، توسط سازمان اطلاعاتی آلمان شرقی بود. (تشکیلات تهران، مقدمه: نه و ده) حسین یزدی (پسر دکتر مرتضی یزدی) خویشاوند نزدیک رادمنش بود. حسین یزدی همزمان با ورود رهبری حزب توده به آلمان شرقی به پشتوانه وجهه پدرش مورد اعتماد رادمنش واقع شد. او مترجم و همراه دبیر اول حزب توده بود. حسین یزدی هر ماه دومرتبه برای مأموریتهای حزبی از برلین شرقی به لایپزیک میرفت. از سوی دیگر مهین رادمنش، همسر رضا رادمنش، دخترعموی حسین بود و این مسأله به رابطه آنها بعد خانوادگی هم میداد. حسین، مادر آلمانی داشت و میتوانست آلمانی را بهتر از فارسی صحبت کند؛ به همین دلیل او وظیفه ترجمه و همچنین اخذ ویزا برای رهبری و کادرهای حزب توده از کشورهای غربی را برعهده داشت. او یکی از شش کارمند رسمی رادیو پیک ایران بود. حسین با ورود رضا روستا، مشاور و منشی او شد و وظیفه خالی کردن چندین صندوق پستی حزب در برلین غربی و در آلمان شرقی را برعهده داشت. او از همان آغاز انتقال رهبری حزب توده به آلمان شرقی، همکاری خود را با ساواک آغاز کرد. او ساواک را از تمام فعل و انفعالات داخل حزب آگاه میساخت. از نامههای محرمانه حزب عکس برداری میکرد و آنها را همراه با نشانی فرستندگان نامهها، به مرکز امنیت ایران در شهر کلن آلمان، برای سرهنگ عباس آیرملو مسئول ساواک ارسال میداشت. به واسطه جاسوسی برادران یزدی، تنها در شهر اصفهان بیش از 90 نفر از اعضاء حزب توده (به دلیل آگاهی ساواک از نامه مسئول سازمان اصفهان به کمیته مرکزی) به دام ساواک افتادند. حسین و برادرش فریدون، در غیاب رادمنش به گاو صندوق منزل رادمنش دستبرد زدند و اسناد و مدارک موجود در گاوصندوق را به آلمان شرقی منتقل کردند. سازمان امنیتی آلمان شرقی به ارتباط میان ساواک و برادران یزدی پی برد و آنها دستگیر شدند.20 این مسأله به جایگاه رادمنش در حزب توده ضربه زد. برای بررسی جریان نفوذ حسین یزدی و عزل رادمنش، پلنوم دهم کمیته مرکزی در 29 فروردین 1341 در مسکو برگزار شد. در این پلنوم، اکثریت اعضاء شرکتکننده (12 نفر از 23 نفر) به برکناری رادمنش رای دادند. کیانوری در خاطرات خود مینویسد:
«رادمنش در این ماجرا به کلی خرد شده بود. زمانی که در پلنوم از او پرسیده شد که آیا تصور میکند که صلاحیت تصدی مقام دبیر اولی حزب را دارد، به صراحت پاسخ داد: نه»21 اما نتیجه به دلیل جانبداری شوروی از رادمنش برخلاف خواست اکثریت تمام شد و رادمنش در جایگاه خود ابقا شد و یک بوروی موقت (هیأت دبیران موقت) مرکب از رادمنش، اسکندری و کامبخش، جانشین هیأت اجرائیه شد و رادمنش در صدر بوروی موقت قرار گرفت. علت جانبداری شوروی، مواضع فروتن و قاسمی و ترس روسها از گرایش حزب توده به مائوئیسم بود.22
جاسوسی برادران یزدی به جایگاه رادمنش ضربه اساسی وارد کرد و رادمنش برای احیاء و حفظ موقعیت خود در نظر داشت که «دوباره حزب توده را به وسیله حکمتجو و شهریاری در داخل کشور احیاء کند، بنابراین آن دو را به لایپزیک دعوت کرد. در آن زمان حکمتجو در بغداد و شهریاری در کویت بودند. رادمنش میدانست که فقط در صورت موفقیت در داخل کشور است که خواهد توانست اعتماد شوروی را جلب کند و جناحهای مزاحم در درون حزب را که آماده بودند وی را لگدمال کنند، به تمکین وادارد»23 رادمنش امیدوار بود که امور ایران را به تنهایی پیش ببرد و به نوشته اسکندری تنها در برخی موارد با او و کامبخش مشورت میکرد تا در صورت شکست مسئولیت را متوجه تمام اعضاء هیأت دبیران نماید.24
شهریاری با دعوت رادمنش به لایپزیک آمد و پس از ارائه گزارش فعالیتهای خود به رادمنش، اسکندری، جودت و کیانوری به بغداد بازگشت. او در آبان 1341 به بغداد فراخوانده شد و در آنجا در منزل یکی از اعضاء کمیته مرکزی حزب کمونیست عراق با هیأت دبیران حزب و پرویز حکمتجو ملاقات کرد. در این جلسه مقرر شد که شهریاری و حکمتجو اوضاع هوداران حزب توده را در تهران سرو سامان دهند. حکمتجو مسئولیت کارهای تشکیلاتی، شهریاری مسئولیت امور فنی را برعهده گرفتند.25
کودتای عبدالسلام عارف در عراق
سرهنگ عبدالسلام عارف در 8 فوریه 1963 با کودتا علیه عبدالکریم قاسم و قتل او، قدرت را در دست گرفت و اعضای حزب بعث عراق را وارد کابینه خود کرد. صدام مقتدرترین فرد حزب بعث، به عنوان مسئول بخش امنیتی و اطلاعاتی حزب (جهازالخاص)، چگونگی کار بین ارتش و دستگاه اطلاعاتی را سامان میداد. عارف پس از نه ماه توانست اعضای حزب بعث را کنارگذاشته و قدرت را به طور کامل از آن خود کند. عبدالسلام عارف از 18 نوامبر 1963 تا 16 آوریل 1966 به مدت سه سال رئیسجمهور بود. کودتای عارف، فعالیتهای حزب توده را در عراق متوقف کرد. رابطه رضا رادمنش که در بغداد مستقر بود با شهریاری و حکمتجو که در خرمشهر و تهران بودند، به کلی قطع شد.
تلویزیون عراق بارها عکس رادمنش را نمایش داد تا افرادی که اطلاعاتی از او دارند به اداره استخبارات عراق مراجعه کنند. در این هنگام رادمنش در مخفیگاهی در بغداد به سر میبرد و رابط او یک عرب اهل بیروت و مقیم بغداد بود که در یکی از خیابانهای مرکزی شهر مغازه بزرگ کتاب فروشی داشت و زبان فرانسه را فصیح صحبت میکرد. او از مامورین مورد اعتماد دستگاه اطلاعات شوروی بود و خود را خالد معرفی کرده بود. خالد مسئول کمک به رادمنش در بغداد بود و هر شب لوازم زندگی، آذوقه و کتاب و روزنامه برای او میآورد. خالد برای رادمنش گذرنامهای جعلی با نام جعفر مجتهدی تهیه کرد. رادمنش ماجرای خروج از عراق را این گونه شرح میدهد «در تاریک و روشن سحرگاهی خالد با اتومبیل خود آمد و متفقاً رهسپار فرودگاه بغداد شدیم، در آنجا من پیاده شدم و او بعد از خداحافظی رفت. در فرودگاه با کیف دستی خود از قسمت تشریفات گمرکی گذشته و پس از دریافت کارت مخصوص سوار شدن به هواپیما در صف عبور از مقابل باجه پلیس مرز هوایی ایستادم. در این هنگام اتفاق غیرمنتظرهای رخ داد، یک مرد خیلی چاق با سر تراشیده که قیافه کشتیگیران حرفهای را داشت و زنجیر کلفتی به گردن خود آویخته بود، در حالیکه ساک بزرگ و سنگینی را حمل میکرد، شتابزده صف مسافرین را شکافت و به بهانه اینکه در سوار شدن هواپیما به مقصد کویت تأخیر کرده است، بیادبانه با تنه زدن به مسافرین خود را به مقابل باجه پلیس رساند و ... با داد و دشنام افسر پلیس را عصبانی کرد و افسر پلیس مسئول باجه که به او توهین شده بود برای پیگیری قضیه محل کار خود را ترک کرد. در حدود نیم ساعت نظم فرودگاه را مختل گردید. افسر پلیس دیگری که معلوم بود تازه وارد است در داخل باجه نشست و با عجله گذرنامههای مسافرین معطل شده را مهرخروجی زد.»26 بدین ترتیب رادمنش از باجه گذرنامه کنترل فرودگاه بغداد گذشت.
او از بغداد خارج، به بیروت و از بیروت نیز به صوفیه رفت. این غیبت رادمنش در حدود شش ماه طول کشیده بود. در این مدت خانواده او و برخی از اعضای حزب گمان میکردند که او در هنگام کودتا کشته شده است.
رادمنش در ادامه نقل میکند: «جالبترین قسمت این سرگذشت آن بود که تقریباً یک سال بعد برای شرکت در کنگره حزب کمونیست چکسلواکی به پراگ رفته بودم. یک روز در هتل همان مرد چاق را دیدم که با چهره خندان به من سلام کرد و در حالی که دستم را میفشرد گفت: رفیق رادمنش به خاطر عبور راحت شما از خط مرز هوایی عراق من یک هفته در بغداد به اتهام آشوب و توهین به پلیس زندانی بودم و با پرداخت جریمه آزاد شدم. بالاخره معلوم شد که حادثه ناراحتکننده آن روز فرودگاه بغداد یک صحنهسازی سازمان یافته برای اینکه من در آن غوغای ساخته و پرداخته شده بدون توجه پلیس مرزی از کشور عراق خارج شوم بوده است.»27
در ایران نیز حکمتجو برای ارتباط گیری با حزب درصدد خروج از کشور بود. او در خرداد 1342 موفق شد به همراه سه تن از اعضای حزب کمونیست عراق (که گویا پس از کودتای عارف به کمک شهریاری از عراق فرار کرده بودند)، از آستارا به شوروی و از آنجا به آلمان شرقی برود. در نبود حکمتجو و رادمنش، شهریاری مبادرت به تشکیل کمیته کارگری، دانشجویی، دانش آموزی و کارمندی کرد. «به مناسبت فرارسیدن سالگرد سیام تیر 1331، اولین اعلامیه با امضاء تشکیلات تهران در سال 42 منتشر شد و دومین اعلامیه نیز به مناسبت سالگرد کودتای 28 مرداد منتشر گردید. با قرائت این بیانیهها از رادیو پیک ایران، تشکیلات تهران از سوی حزب توده رسمیت یافت»28
بر اساس اسناد ساواک، برای شهریاری در تاریخ 1/10/42 ابتدا مقرری 330 تا 2800 تومان تعیین میشود. گویا اولین گزارشهای شهریاری از این تاریخ برای ساواک ارسال میشود. در پرونده او در ساواک آمده: «عباسعلی شهریاری از تاریخ 1/10/42 تا تاریخ 14/3/53 با مقرری از 330 تومان تا 2800 تومان بوده است و در ضمن مقداری رسید و مدارک از مخارج وی و خانه امن و منابع خوزستان موجود میباشد. نام مستعار وی شاهین، سهیل طاهری بوده است. البته در تشکیلات تهران نامبرده را مسعود نیز نامیدهاند.»29
شهریاری درست مانند یک تودهای فداکار، تشکیلات تهران را توسعه میداد. او برای تشکیلات عضوگیری میکرد و چند نفر از مأموران ساواک را به نام اعضای تازه وارد تشکیلات کرد. تحت نظارت او حوزههای حزبی تشکیل میشد؛ تشکیلات برای حزب توده تبلیغ میکرد و حتی برای حفظ ظاهر، گهگاه علیه رژیم شاه اعلامیه میداد.
در اوایل سال 1343 رادمنش از حکمتجو خواست که با ایران بازگردد و تشکیلات تهران را از شهریاری تحویل بگیرد. پس از بازگشت حکمتجو به ایران، شهریاری در آغاز از تحویل تشکیلات تهران طفره میرود و در این باره با رادمنش مکاتبه میکند. پس از تأیید این دستور در رادیو پیک ایران، تشکیلات تهران به حکمتجو تحویل داده میشود. همچنین رادمنش اسامی چندتن را در اختیار شهریاری و حکمتجو قرار داده بود تا همکاری آنها را جلب کنند. از جمله این افراد میتوان به روحالله ملایری، صادق وزیری، سلیمان دانشیان، محمد قاضی، تیوای آگنج اشاره کرد.
«در این زمان علی خاوری با نام مستعار غفار توکل به اتفاق فردی با نام مستعار شریفی (احتمالاً معصومزاده) برای تقویت تشکیلات تهران از سوی رادمنش به ایران اعزام میشود. در جلساتی که حکمتجو، خاوری، شریفی و فرد دیگری با نام مستعار جعفری (حسن رزمی) حضور داشته مصوب میشود که برای تشکیل ارگان حزب در ایران و گسترش فعالیتها از رادمنش بخواهند تا افراد بیشتری از کمیته مرکزی را به ایران اعزام کند. بدین منظور مقرر میشود که علی خاوری و پرویز حکمتجو از طریق غیرمجاز از مرز آستارا خارج شده و به شوروی و سپس آلمان شرقی بروند و گزارشها و درخواست تشکیلات تهران را حضوراً به رادمنش تسلیم کنند»30 آنها در هنگام خروج از مرز آستارا در تاریخ 13/6/43 دستگیر میشوند. در واقع شهریاری با ارسال گزارشهای دروغ، تلاش کرد تا اعضای حزب را به داخل کشور بکشاند. پرویز حکمتجو، علی خاوری، حسن رزمی، معصومزاده و علی حکیمی از جمله افرادی بودند که از خارج به ایران آمدند و جملگی توسط شهریاری به دام ساواک افتادند. خاوری، حکمتجو و حکیمی همچون بسیاری از اعضای داخل، بازداشت و محکوم به زندان شدند. از سرنوشت رزمی و معصومزاده هیچگاه اطلاعی بهدست نیامد. حکمتجو نیز در زندان و زیر شکنجه کشته شد.
مدتی پس از دستگیری حکمتجو، دوباره در سال 1344 شهریاری در رأس تشکیلات تهران قرار گرفت. او توانسته بود به کمک ساواک رقبای خود را از پیش رو بردارد. او به علینقی منزوی هشدار داد که جانش در خطر است و باید از ایران خارج شود. منزوی توسط شهریاری به بغداد و از آنجا به آلمان شرقی رفت.31 به نظر میرسد برخی از اقدامات شهریاری برای جلب اعتماد رهبران حزب توده بوده است. مهدی سلیمانی و ایرج واحدیپور نیز پس از سال 1344 به تشکیلات تهران پیوستند.
منبع دیگر ساواک در تشکیلات تهران فردی به نام کاووس صاحب بود. او که از سال 1324 وارد حزب توده شده بود، در دی ماه 1344 به اداره کل سوم ساواک مراجعه و اعلام کرد که برای هرگونه همکاری با ساواک آمادگی دارد. این دو منبع تمام اطلاعات حزب توده را در اختیار ساواک قرار میدادند. برخی از رهبران حزب توده از جمله کیانوری و اسکندری در خاطرات خود نوشتهاند که از مدتها قبل به شهریاری مشکوک بودند اما نتوانستند این مسأله را به رادمنش بقبولانند. ایرج اسکندری در این باره مینویسد: «من به رادمنش گفتم آخر رفیق! یک رسیدگی به این کار بکنید، چطور هر که را ما میفرستیم بعد از یکی دو ماه گیر میافتد. باید یک جای کارمان عیب داشته باشد که چنین میشود. کامبخش هم همین را میگفت. گفتیم شاید خود این شهریاری معیوب است. ولی او چنان اعتمادی به این شهریاری داشت که اصلاً نمیتوانست قبول کند که چنین چیزی ممکن است.»32
در اواخر سال 1345 با یک صحنهسازی، ساواک چاپخانه حزب راکشف کرد و صابر محمدزاده و آصف رزمدیده در همین رابطه دستگیر و به شش و هفتسال زندان محکوم شدند. بعد از کشف چاپخانه تشکیلات، شهریاری مدعی شد از زیرِ زمین هم که باشد چاپخانه پیدا میکنیم! بعد ساواک اعلامیههایی را در چاپخانههای خودش چاپ کرد. هدف ساواک این بود که با کمک شهریاری، سرنخهای تازهای بدست آورد. با تیره شدن روابط ایران و عراق در سال 1348 فعالیتهای حزب توده در عراق افزایش یافت.
کودتای 17 ژوئیه 1968 (26 تیر 1347)
عارف در سال 1966 در یک حادثه مشکوک هوایی کشته شد و برادرش عبدالرحمن عارف به قدرت رسید. ژنرال عبدالرحمن محمد عارف بیش از دو سال حکومت نکرد. ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که روابط ایران و عراق در شش سال حکومت برادران عارف، اندکی بهبود یافت، بنابراین حکومت عارف چندان از مخالفان حکومت ایران از جمله حزب توده حمایت نکرد.33 فعالیت حزب توده در عراق در سالهای بین 1342 تا 1347 محدودتر از گذشته بوده است. عبدالرحمن عارف در 26 تیر 1347 در پی کودتای بدون خونریزی حزب بعث عراق، به رهبری حسن البکر و صدام حسین، برکنار شد. عارف که در طول حکومت خود، همواره مورد خشم و غضب حزب بعث بود، پس از کودتا به ترکیه تبعید شد. این کودتای نظامی سرآغاز حکومت حزب بعث بر عراق بود. دولت بعثی عراق روش تند و خشنی با ایران پیشه کرد؛ اتباع ایرانی مقیم عراق و حتی عراقیهای ایرانیتبار را تحت فشار قرار داد؛ و از همه بالاتر قرارداد سرحدی 1927 را باطل اعلام کرد و خواستار شرایط جدیدی شد.34 مسلم است که در این وضعیت، دولت عراق از مخالفان حکومت ایران، حمایت کند. از جمله مخالفان، حزب توده و تیمور بختیار بودند.
تیمور بختیار در عراق
در پی مسافرت تیمور بختیار به آمریکا در بهمن 1339، که حامل پیامی از سوی شاه برای جان اف. کندی بود، محمدرضا پهلوی نسبت به قدرت یابی روزافزون بختیار بدبین شد. در ملاقات بختیار با کندی موضوع گسترش سرسامآور فساد در هیأت حاکمه ایران و ناتوانی شاه در اداره مطلوب کشور، مطرح شد. اخباری از این دست، موجب نگرانی شاه شد و به همین دلیل بختیار مدت کوتاهی پس از ورود به کشور در اواخر اسفند 1339 از ریاست ساواک برکنار شد. پس از برکناری بختیار از ریاست ساواک، به دستور شاه، ساواک بر مجموعه رفتار و فعالیتهای بختیار نظارت داشت. بختیار آزادانه و بیمحابا با محافل و نمایندگان سیاسی برخی کشورهای خارجی مقیم تهران ملاقاتهای پرسروصدایی میکرد و در این ملاقاتها از دولت انتقاد میکرد. به دنبال گسترش مخالفتهای بختیار، علی امینی از شاه خواست با دستگیری و زندانی کردن بختیار موافقت کند. شاه این خواسته امینی را رد کرد و تنها به نخستوزیر اجازه داد موجبات تبعید بختیار را از کشور فراهم کند. بهاینترتیب در هفت بهمن 1340، تیمور بختیار بهگونهای نهچندان محترمانه از ایران تبعید شد.
تیمور بختیار تهران را به مقصد رم ترک کرد و مدتی بعد عازم سوئیس و ژنو شد. شاه که از فعالیتهای بختیار در خارج از کشور اخبار و گزارشهایی در اختیار داشت، در مهر 1341 او را بازنشسته کرد و در همان حال اعلام شد که از آن پس او برای زندگی در خارج از کشور میتواند صرفاً از گذرنامه عادی استفاده کند. بختیار نیز مخالفت خود را با شاه و حکومت پهلوی علنی کرد. او در فروردین 1347، سوئیس را به مقصد لبنان ترک کرد؛ اما پس از ورود به این کشور، به دلیل همراه داشتن اسلحه و تجهیزات نظامی از سوی پلیس لبنان دستگیر و به 9 ماه زندان محکوم شد. حکومت پهلوی تلاش کرد تا او را به کشور بازگرداند؛ اما این تلاشها به جایی نرسید. جمال عبدالناصر، رئیسجمهوری وقت مصر- که روابطش با شاه تیره بود- همچنین ژنرال دوگُل، رئیسجمهوری فرانسه، نیز بعضی از کشورهای عربی منطقه از بختیار حمایت کردند و مانع از اخراج او از لبنان و تحویل او به حکومت ایران شدند. بختیار 9 ماه دوره محکومیت خود را در زندان گذراند و پس از این دوره نیز دولت لبنان در 11 فروردین 1348 رسماً اعلام کرد از استرداد بختیار به حکومت ایران خودداری میکند. در آستانه پایان مدت اعتبار گذرنامه ایرانی بختیار، کشورهایی مانند سوئیس، فرانسه و برخی کشورهای عربی برای اعطای گذرنامه و تابعیت سیاسی به او اعلام آمادگی کرده بودند؛ اما در همان زمان ژنرال صالح مهدی عماش از سوی ژنرال احمد حسن البکر، رئیسجمهوری وقت عراق، برای دیدار بختیار به ژنو رفته و پیام داد که دولت عراق با کمال افتخار به ژنرال بختیار گذرنامه سیاسی اعطا کرده و تا هر زمانی که او بخواهد در کشور عراق مورد پذیرایی قرار خواهد گرفت.35 بختیار که علاقهمند بود نزدیک مرزهای ایران باشد دعوت دولت عراق را پذیرفت و در اردیبهشت 1348 در کوران منازعه ایران و عراق و با تشریفات بسیار وارد بغداد شد. دولت عراق به بختیار قصری در کنار قصر رئیسجمهوری وقت عراق اختصاص داد و پول و بیسیم در اختیار او گذارد و لشکری به نام لشکر چهارم تأسیس کرد که بختیار فرمانده آن بود. او امیدوار بود که مبارزه نیروهای مخالف شاه را هماهنگ کند، اما بیشتر نیروهای اپوزیسیون، به خاطر پیشینه منفی بختیار، از همکاری با خودداری کردند.36
تلاش بختیار برای جذب نیروهای مخالف رژیم پهلوی
بختیار در عراق به دنبال جذب حداکثری مخالفان رژیم پهلوی بود. دولت عراق نیز به دلایل مختلف از جمله اختلاف با حکومت ایران بر سر حدود مرزی با بختیار همکاری مینمود. دولت عراق سعی داشت که مخالفان رژیم محمدرضا شاه را که به دلایل مختلف به عراق میآمدند به تیمور بختیار یا محمود پناهیان وصل نماید. بختیار با گروهها، افراد و احزاب بسیاری تماس گرفت تا همکاری آنها را جلب نماید. برخی از افراد و گروهها هرگز حاضر به همکاری با افرادی مانند بختیار نشدند. تیمور بختیار در عراق با حمایت مقامات بعثی عراق کوشش فراوانی به عمل آورد تا خود را به امام نزدیک کند ولی امام با آگاهی کامل نسبت به طینت پلید تیمور بختیار، به هیچ وجه او را به منزل خود راه نمیدادند و حتی یک بار هم فرموده بودند «اگر بنا شود روزی بختیار در ایران زمام امور را در دست بگیرد وظیفه همه مسلمین است که با او مبارزه کنند و از رسیدن او به قدرت جلوگیری کنند ...»37 از دیگر مخالفین رژیم پهلوی که بختیار برای جلب همکاری با آنها تماس گرفت، میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1-گروه فلسطین
در آذر ماه 1348 چهار تن از اعضای گروه فلسطین، با اسامی رضوانالله جعفری، عباس صابری، محمد (فریدون) نجفزاده و احمد صبوری به همراه دو نفر قاچاقچی موفق به عبور از مرز ایران و عراق میشوند38 گروه اعزامی که به سرپرستی رضوانالله جعفری به عراق رفته بودند در شهر عماره به وسیله قاچاقچیان راهنما به اداره استخبارات و شعبه حزب بعث عراق در عماره معرفی میشوند و بعد از بازجویی از آنها، این چهار نفر را به بغداد اعزام میکنند. در بغداد یکی از مسئولین حزب بعث با آنها مذاکره و وعدههایی در جهت کمک به آنها میدهد. سپس هر چهار نفر برای دیدار با تیمور بختیار به منزل سابق نوری سعید (نخستوزیر مقتول عراق) میروند. تیمور بختیار از این چهار نفر به گرمی استقبال میکند و پس از دو ساعت مذاکره، آمادگی خود را برای همکاری با آنها اعلام میکند و اطمینان میدهد که در هر نقطه از ایران، میتواند امکانات کافی را در اختیار این گروه قرار دهد.39 احمد صبوری در اعترافات خود مینویسد: "در فاصله این چند ساعت توانستم قول هر نوع کمکی را از بختیار بگیرم. او به ما قول داد که دستگاه چاپ برای چاپ اعلامیه و نشریات در اختیار ما بگذارد. او قول داده که حتی اسلحه را در هر نقطه ایران میتواند به گروه تحویل دهد. خلاصه اینکه هر نوع کمکی اعم از مادی یا وسائلی که ما بخواهیم حتی فرستنده رادیویی در آینده در اختیار ما بگذارد"40 بختیار در این جلسه پیشبینی کرده که انقلاب در ایران به زودی به وقوع خواهد پیوست و برای شروع انقلاب، تخریب مؤسسات و ساختمانهای مهم دولتی و ترور شخصیتها میتواند مؤثر باشد. بختیار در خاتمه این دیدار دستوراتی راجع به تأمین وضع مسکن و معیشت آنها داد. اعضای گروه بعد از این دیدار مصصم شدند که با اعزام یکی از افراد به ایران و تشریح موقعیت حاصل شده و برنامه کار از آنها بخواهند که هر چه زودتر بقیه اعضا نیز به عراق عزیمت و در آنجا با برخورداری از امکانات موجود به گذراندن تعلیمات جنگهای پارتیزانی که بین دو تا نه ماه طول میکشید، برای آغاز عملیات به ایران مراجعه کنند و تنها افراد معدود که دارای آمادگی و استعداد بیشتری هستند به فلسطین اعزام نمایند تا مجربتر گردند. در صورت روند طبیعی جریان امور، آنها پیشبینی میکردند که از اردیبهشت ماه 1349 میتوانند عملیات پارتیزانی را شروع کنند.41
2- جبهه ملی و داریوش فروهر
اولین قدمی که بختیار برای براندازی رژیم شاه انجام میداد، تلاش در جهت جذب و متمرکز کردن نخبگان ناراضی بود. این تلاش مداوم و بیوقفه وی بعضاً توأم با شکست و گاهی هم با موفقیت، رو به رو میشد. به عنوان مثال میتوان از سعی بختیار برای جذب داریوش فروهر نام برد که با شکست مواجه گردید. وی در نامهای به فروهر مینویسد:
«داریوش عزیزم ... یقیناً آگاه هستید که عراق میباشم و برای آزادی ملت ایران از زیر بار استبداد و استعمار مبارزه میکنم و برای شورش همگانی ملت ایران با مسلح ساختن مردم تلاش میکنم. از آنجائی که شما را خوب میشناسم که مردی شجاع و میهنپرست هستید و همیشه در مبارزات ملی و میهنی پیشگام و کوشا بوده اید، دعوت میکنم با سازمان و یاران خودتان به جنبش آزادیبخش ملت ایران بپییوندید و شخص شما در انجمن رهبری شرکت کنید ... یقیناً خود شما هم به این نکته پی بردید که دیگر حرف و سخن و شعار و تراکت کارشان را کردهاند و باید اکنون کارهای گرمتر کرد. در این راه است که ما گام برمیداریم.42
اعضاء جبهه ملی و داریوش فروهر، اعتمادی به بختیار نداشتند و همکاری او را نپذیرفتند.
3- سازمان انقلابی حزب توده
در پی نارضایتی از رهبری حزب توده ایران، (پس از کودتای 28 مرداد 1332)، گروهی از دانشجویان جوان تودهای فعال در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپای غربی به مخالفت با حزب پرداختند. این گروه ابتدا از کوبا طرفداری میکرد اما بعدها که اختلاف بین چین و شوروی شدت گرفت به چین گرایید و حزب توده را یک حزب تجدیدنظرطلب (ریویزیونیست) و اتحاد شوروی را یک دولت سوسیال امپریالیست نامید. آنها سازمان انقلابی حزب توده را در بهمن 1344 تأسیس کردند. سازمان به زودی روابط مستحکمی با چین و آلبانی برقرار کرد و افرادی را برای کار در برنامه فارسی رادیو پکن به چین فرستاد و انتشار «توده» و ستاره سرخ را در اروپای غربی آغاز کرد. اکثر هواداران سازمان انقلابی، دانشجویانی بودند که پس از کودتای 28 مرداد 1332 در خارج از ایران تحصیل میکردند. مهدی خانبابا تهرانی، کوروش لاشایی، بیژن حکمت، محسن رضوانی، عطا کشکولی و ایرج کشکولی از اعضای شاخص این تشکیلات بودند. سازمان انقلابی یک گروه مائوئیستی با اعتقاد جدی به تجربه چین بود. گروه با سیاست استالینزدایی خروشچف و تز همزیستی مسالمتآمیز پیشنهادی حزب کمونیست اتحاد شوروی سرسختانه مخالف بود.43 عدهای از اعضای سازمان انقلابی حزب توده، به سرپرستی کوروش لاشایی، در سال 1348 به عراق سفر کردند و با تیمور بختیار ارتباط گرفته شروع به همکاری کردند.
4- کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی
این تشکیلات در فروردین 1339، از اتحاد انجمنهای دانشجویان ایرانی در فرانسه، انگلستان و آلمان در هایدلبرگ آلمان پایهگذاری شد. اعضای اولیه این کنفدراسیون، یعنی افرادی همچون منوچهر ثابتیان، روحالله حمزهای و منوچهر هزارخانی، گرایشهای تودهای داشتند. سازمان متشکل از دانشجویان ایرانی مقیم خارج (عمدتاً اروپای غربی و ایالات متحده) بودکه در یکی دو دهه قبل از انقلاب 57 به یکی از سازمانهای مخالف رژیم سلطنتی ایران بدل شد و جمع کثیری از دانشجویان ایرانی را علیه حکومت بسیج کرد. مهمترین سالهای فعالیت این کنفدراسیون دهههای 60 و 70 بود که در این سالها مهمترین بلندگوی اعتراض نیروهای مخالف رژیم ایران به حساب میآمد. این سازمان از مبارزات ضدامپریالیستی در سراسر جهان حمایت میکرد. از جمله مبارزات مردم ویتنام با آمریکا، جنبش رهاییبخش فلسطین، مبارزات کوبا و آمریکای لاتین. شاخههای مختلف جبهه ملی در ایران، اروپا و آمریکا، گروه ستاره (بعدها سازمان وحدت کمونیستی)گروه اتحاد کمونیستی سابق - جناح چپ جبهه ملی، جامعه سوسیالیستها، حزب توده ایران، سازمان انقلابی حزب توده، سازمان مارکسیست لنینیستی طوفان، سازمان انقلابیون کمونیست (بعدها اتحادیه کمونیستهای ایران) از گروههای فعال در کنفدراسیون بودند. در هر دورهای یک یا چند گروه و گرایش بر فعالیت کنفدراسیون هژمونی داشتند.
در سال 1348 حسن ماسالی و خسرو کلانتری از فعالین کنفدراسیون دانشجویان ایرانی به دعوت دولت عراق وارد بغداد شدند و در کنگره دانشجویان عراقی شرکت و با تلویزیون عراق مصاحبه میکنند. آنها به توصیه دولت عراق به ملاقات تیمور بختیار میروند و پس از گفتگو با وی به توافق میرسند که همکاری ثمربخشی داشته باشند و درباره اعزام کادرهای دانشجویی به عراق مذاکره میکنند. در سال 48 حسن ماسالی و خسرو کلانتری مجدداً به عراق سفر میکنند و همکاری جدی میان آنها و بختیار آغاز میشود.44
5- حزب توده
برخی از اعضای حزب توده از جمله شهریاری در ارتباط مستقیم با بختیار بودند، علینقی منزوی، پسر مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی صاحب کتاب معروف الذریعه [الی تصانیف الشیعه]، نماینده حزب توده در آلمان شرقی، که از طرف ایرج اسکندری (دبیر اول حزب توده) به عراق رفته بود، در تشکیلات تیمور بختیار در عراق کار میکرد. در آبان 1348 رادمنش به عراق سفر کرد. به نوشته برخی منابع در مدت بیست روز اقامت در عراق با سپهبد تیمور بختیار تماس و مذاکراتی انجام میشود.45 اما شخص رادمنش منکر چنین ملاقاتی میشود و در مصاحبه با هوشنگ منتصری اظهار میدارد که "بختیار توسط یکی از مدیران روزنامه چاپ بغداد که با من آشنایی داشت، چند بار تقاضای ملاقات نمود اما من هر بار این پشنهاد را رد کردم" و ساواک برای بدنام کردن او و دستگاه رهبری حزب توده شایعه پراکنی کرده است. او در ادامه میافزاید "چنانچه مصلحت تاکتیکی هم چنین ملاقاتی را تجویز مینمود چگونه میتوانستم به خود بقبولانم با فردی که دستهای او به خون رفقای حزبی از جمله افسران سازمان نظامی حزب توده آلوده است دست بدهم."
برخی از اعضای حزب توده هرکدام در مورد ارتباط حزب توده و تیمور بختیار اظهارنظر کردهاند که به برخی از آنها اشاره میشود:
ایرج اسکندری در خاطرات خود میگوید که رادمنش زمانی که دبیرکل حزب بوده به عراق سفر میکند و در بغداد با صدام حسین دیدار میکند. صدام به رادمنش میگوید که تیمسار بختیار در بغداد است و تمایل دارد که با او و حزب توده همکاری کند. رادمنش به صدام حسین جواب داد که با بختیار ملاقات نخواهد کرد زیرا او جلاد است. صدام بسیار اصرار میکند ولی رادمنش نمیپذیرد. بنابراین میان رادمنش و بختیار رابطهای وجود نداشت. اما این مسأله صورت دیگری هم دارد و آن ارتباط عباس شهریاری رئیس تشکیلات تهران و بختیار میباشد. رادمنش به شهریاری اعتماد بسیاری داشت و او را به سمت رئیس تشکیلات تهران گمارده بود. شهریاری با بختیار در ارتباط بود و این ارتباط مربوط به شخص شهریاری میباشد نه حزب توده.46
رضا روستا معتقد است مقالاتی که روزنامههای ایران در خصوص رابطه بختیار با حزب توده نوشتهاند، احتمالاً حقیقت دارد. در صحبتهای مختلف اعضای دبیرخانه حزب، به ویژه اسکندری و کامبخش گاهی به این مسأله اشاره شده است.47 چارلی (جاسوس اشتازی در حزب توده) در نامهای به شوروی مینویسد که "رفیق رادمنش توسط شهریاری با بختیار در ارتباط است. رفقای شوروی به رفیق رادمنش اطلاع دادند که وی [شهریاری] با ساواک همکاری میکند اما با وجود این تذکرات جدی، رفیق رادمنش اقدامی نکرد."
کیانوری نیز در پاسخ به این سؤال که آیا ارتباط با تیمور بختیار از سوی رادمنش بوده، پاسخ میدهد: «اصلاً ابداً صحیح نیست. دکتر رادمنش هیچگونه ارتباطی با بختیار نگرفته بود. من در اینجا از رادمنش دفاع میکنم. چون رادمنش فرد صحیحی بود و هیچگاه چنین دروغی نمیگفت. او از رابطه شهریاری با بختیار اطلاع نداشت. من هیچگاه ندیدهام که فردی از رهبری حزب ارزیابی مثبتی از تیمور بختیار داشته باشد.»
احسان طبری در کژراهه در این مورد مینویسد: «رادمنش به وسیله آشوت شهبازیان و گرمان در برلین رابطه خود را با شهریاری و گروه او حفظ میکرد و در سال گاهی دو بار به بغداد میرفت و با شهریاری تماس میگرفت. شهریاری مورد اعتماد کامل رادمنش بود و به قول معروف قاپ رادمنش را ربوده بود. شهریاری به معرفی رادمنش در عراق در محافل مهمی راه یافت. با بختیار تماس گرفت و با رهبری حزب کمونیست عراق آشنا بود. باصدام نیز آشنایی یافت. صدام برای رادمنش حساب گشوده بود. صدام برای رادمنش آپارتمانی در بهترین هتل بغداد تأمین کرد و وی را در سان ناوگان عراق در اروندرود شرکت داد. رادمنش کمی در لایپزک میماند و ابراز دلتنگی برای بغداد نشان میداد. البته سفرهای او سری بود و آشکارا چیزی نمیگفت ولی تمام اسرار را در لابلای صحبتهای خود افشا میکرد. در خانه رادمنش عروسک شتر و ساربانی را که برای بچههایش ارمغان آورده بود به زبان بی زبانی از عراق و بغداد سخن میگفت.»48
خانبابا تهرانی که ابتدا عضو حزب توده بود و بعدها از این حزب جدا شد معتقد است که رادمنش با بختیار ارتباط داشته اما تماس رادمنش با بختیار نه یک تصمیم فردی بلکه به دستور کمیته مرکزی و هیأت اجرایی حزب توده انجام گرفته بود. بعدها باند کامبخش-کیانوری در رهبری حزب ماجرای تماس رادمنش با بختیار ر بهانه اختلافات درونی حزب کرده او را کنار گذاشتند.49
همچنین بر اساس اسناد ساواک، ایرج اسکندری در صحبتهای خصوصی با مأمور مخفی ساواک (بدون نام) اظهار داشته که رادمنش با پیشنهاد و نظر روسها به عراق رفت تا با بختیار همکاری کند و قبل از رفتن نیز به مسکو رفت و تصمیم داشت چند نفر از جمله احمد طباطبائی را با خود ببرد که در رادیو بغداد گویندگی کنند و هستهای از تودهایها نیز در عراق به وجود آورند. لیکن طباطبائی با این امر مخالفت میکند. رادمنش چندین بار به عراق رفت و با بختیار ملاقات کرد. پس از برملا شدن روابط رادمنش با بختیار، بلافاصله دولت شوروی برای اینکه وانمود کند که از ارتباط آن دو بیاطلاع بوده رادمنش را از دبیرکلی کنار میگذارد. رادمنش نیز به مسکو رفته و در یک جلسه حزبی به مسئول حزب کمونیست شوروی که با حزب توده در ارتباط بوده اظهار میدارد شما از ما به عنوان اهرمی استفاده کرده و میکنید و هر کجا منافع شما در خطر باشد همه مسائل انترناسیونالیستی را فراموش میکنید.50
ظاهراً رادمنش با بختیار دیدار نکرده اما عباس شهریاری را به عنوان رابط میان بختیار و کمونیستهای ایران معرفی کرده است. آنچه مسلم است ارتباط بختیار با شهریاری است. شهریاری مورد اعتماد رادمنش و هم بختیار بود. او بدون هرگونه تشریفاتی پیاپی به دیدار بختیار میرفت و با او صحبت میکرد. در برخی از جلسات آنها سعدون معاون صدام نیز حضور داشت. شهریاری توانسته بود اعتماد کامل بختیار را جلب کند شهریاری افراد ساواک را دور و بر بختیار چیده بود و از همه برنامههای او مطلع بود. به گفته ثابتی 18 مأمور ساواک در اطراف بختیار بودند یکی از آنها معاون او، یعنی بهرام میربختیار، بود. آشپز و راننده بختیار هم زیر نظر شهریاری قرار داشتند. شهریاری به بقایای رهبران حزب توده که مقیم خارج از کشور بودند پیشنهاد کرد که با کمک تیمور بختیار، که به علت تضادهای شخصی با شاه از دستگاه دولت رانده شده و در عراق بسر میبرد یک به اصطلاح «جنبش آزادیبخش ایران» بوجود بیاورند. بدین ترتیب تماسهائی بین بقایای رهبران حزب توده و بختیار برقرار شد. آنها به بختیار گفتند از گذشته خودش انتقاد کند و به اصطلاح توبه نامهای بنویسد او ابتدا اظهار عدم تمایل نمود؛ لیکن در نتیجه مذاکراتی که صورت گرفت موافقت میکند که در اولین فرصت اقدام به انتشار توبه نامه کند.51
برخی از سران حزب توده معتقدند که رادمنش از این مسأله آگاهی داشته و برخی معتقدند که اطلاع نداشته است و اینکه به دستور شوروی این تماسها صورت میگرفته یا نه مورد توافق نیست.
نقش شهریاری در ماجرای عبدالغنی الراوی
ساواک درصدد بود که اقدامات دولت عراق در حمایت از تیمور بختیار را تلافی کند. به همین دلیل اطلاعات خارجی ساواک به رهبری سرلشگر علی معتضد و سرتیپ علیاکبر فرازیان، مامور طراحی و اجرای کودتا در عراق به وسیله معاون سابق نخستوزیر عراق، عبدالغنی الراوی شدند. آنها مقداری پول و اسلحه در اختیار الراوی گذاشتند تا با بسیج منابع خود کودتایی در عراق ترتیب دهد. مقامات عراقی متوجه تحرکات الراوی شدند و پس از کشف شبکه کودتا، در حدود 50 تن از طرفداران الراوی را اعدام کردند. الراوی به ایران فرار کرد و ساواک خانهای امن در اختیار او نهاد. عراقیها از بختیار خواستند که با توجه به نفوذ خود در ایران، الراوی را شناسایی و ترور کند. به دنبال این درخواست، شهریاری که رابطه نزدیکی با بختیار داشت، مأمور شناسایی و ترور الراوی شد. پرویز ثابتی52 ماجرای الراوی را اینگونه توصیف میکند:
الراوی اواخر سال 1348 به ایران وارد شده بود و در یک خانه امن زندگی میکرد. مأمورین ما که مسئولیت کشتن الراوی به آنها محول شده بود، پس از چندی به بختیار خبر دادند که الراوی را شناسایی کردهاند و او در باشگاه شیان، زندگی میکند و برای نهار و شام از باشگاه شیان به باشگاه زعفرانیه برده میشود و از او خواستند برای حصول اطمینان، فردی را که الراوی را میشناسد به ایران اعزام بفرستند تا او را دیده و هویت او را تأیید کنند تا ما دست به کار شویم.
عراقیها فردی را با پوشش دیپلماتیک به ایران اعزام کردند و مأمورین ما او را به رستورانی که در منطقه فاصل بین پادگان اقدیسه و لویزان برای صرف ناهار بردند. در این هنگام ما اتومبیل حامی الراوی را از جلو رستوران گذراندیم و مأمور عراقی او را دید و تأیید کرد که خود اوست. گفتیم که مأموریت [ترور الراوی] را در 3-4 شب آینده انجام خواهیم داد و بهتر است دیپلمات عراقی در ایران بماند تا مأموریت انجام شود. در شب موعود دیپلمات عراقی را مجدداً به همراه مأمورین به رستوران آوردیم و حدود ساعت 8 شب برای مدتی جاده لشکرک به سمت لویزان را بستیم و اتومبیل رامبلری را نشان داده بودیم که الراوی با آن رفت و آمد میکرد، منفجر و تیراندازیهایی انجام دادیم و شعله سوختن اتومبیل بلند شد. سپس کسانی آژیرکشان که ظاهراً حامی مصدومان بودند از جلوی رستوران عبور کردند. فردای آن روز خبری در روزنامه اطلاعات منتشر کردیم که شب گذشته اتومبیل رامبلری در جاده لویزان به علت ترکیدن باک بنزین دچار آتشسوزی شده و دو سرنشین آن کشته شدهاند. خبر به وسیله بیسیمی که ارتباط بختیار را با شبکه او در ایران برقرار میکرد، به بغداد داده شد و دولت عراق جنجال تبلیغاتی وسیعی را آغاز و روزنامه الثوره یک گزارش 6 صفحهای را به چگونگی کشته شدن سرلشگر الراوی در ایران ختصاص داد.53
ساواک در سال 1349 در یک مصاحبه مطبوعاتی با حضور خبرنگاران داخلی خارجی، ژنرال الراوی را به تلویزیون میآورد تا دولت عراق و تیمور بختیار را غافلگیر کند.
افشای جاسوسی شهریاری
جاسوس بودن شهریاری هنگامی قطعی شد که یکی از اعضای تشکیلات تهران به نام روحالله ملایری قصد عبور از مرز آستارا به شوروی و از آنجا به آلمان شرقی و دیدار با رادمنش را داشت. نام روحالله ملایری را رادمنش در سال 1343 در اختیار حکمتجو و شهریاری قرار داده بود تا او را به همکاری دعوت کنند. ملایری دعوت تشکیلات تهران را پذیرفت و به عنوان یکی از مسئولان کمیته کارگری به فعالیت پرداخت. در مورد اینکه او چه زمانی به خدمت ساواک درآمده اطلاعی در دست نیست54 اما جاسوس بودن او هنگامی اثبات شد که «مرزداران شوروی یک پیام رادیویی ساواک به سرهنگ فرمانده ژاندارمری مرزی را ضبط میکنند. در این پیام به فرمانده ژاندارمری دستور داده شده بود که فلانی را از مرز عبور دهید. به این ترتیب، شورویها در انتظار ورود این فرد مینشینند و پس از ورود او را دستگیر میکنند»55 او در بازجویی، به جاسوس بودن خود و شهریاری اعتراف میکند. میلیوانف، مسئول بخش خاومیانه و ایران شعبه بینالمللی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، اعترافات ملایری را در اختیار حزب توده قرار میدهد و این مسأله منجر به کنار گذاشتن رضا رادمنش از مقام دبیر اولی حزب در پلنوم سیزدهم در آذر 1348 شد. ولی با این وجود رادمنش نمیتوانست جاسوس بودن شهریاری را بپذیرد و آن را توطئه غلام یحیی دانشیان علیه خود میدانست و میگفت: «اینها بی خود میگویند، هر کسی را میگیرند به او فشار میآورند و او هم میگوید جاسوس است»56
سرانجام تیمور بختیار و عباسعلی شهریاری
در سال 1348 دولت ایران پرونده سپهبد تیمور بختیار را به اتهام خیانت به میهن به دادرسی ارتش محول کرد و روز سی و یکم شهریور 1348 دادگاه عالی شماره یک دادرسی ارتش به پرونده وی رسیدگی و غیاباً بختیار را به اعدام محکوم نمود. از سوی دیگر ساواک بر کلیه اقدامات و اعمال بختیار نظارت داشت. این نظارت از دو طریق صورت میگرفت: اول نظارت بر مکاتبات، مراودات و ارتباطات افراد ناراضی از رژیم پهلوی با بختیار بود. ساواک با ایجاد ارتباط، تهدید و یا تطمیع افراد مختلف توانسته بود اطلاعات زیادی از بختیار بدست آورد. در دوم نزدیک شدن، بسیاری از افراد آموزشدیده ساواک به عنوان نیروی نفوذی به عراق اعزام میشدند. یکی از این افراد بهرام میربختیار معاون تیمور بختیار بود.
در مورد ترور بختیار اقوال مختلفی وجود دارد. درباره قتل او با توجه به اسناد موجود نمیتوان شک نمود که توسط ساواک صورت گرفته، اما روایتهای متفاوتی از ماجرای این ترور شده است:
از جمله اینکه، عاملان ترور بختیار، سه دانشجوی ایرانی (در ظاهر) بودند که یک هواپیمای ایرانی را به مقصد بغداد ربوده بودند ولی در واقع ماموران ساواک بودند که قصد ترور بختیار را داشتند. یا اینکه عامل ترور افسر کا.گ.ب بوده و قصد ترور شهریاری را داشته،57 اما به اشتباه تیر به بختیار اصابت کرده است. فردوست نیز نوشته است که ماجرای ترور، جزء اسرار ساواک بوده و نصیری از آن اطلاع داشته است.58 اما پرویز ثابتی ماجرای ترور بختیار را به گونهای دیگر تشریح میکند و اسناد نیز روایت او را تایید میکنند: «اگلن ماطاوسیان،59 درجهدار ارتش، این کار [ترور بختیار] را کرد. همان موقع که بختیار در عراق بود، معاونش که مأمور ما بود و به ایران میآمد و میرفت، یعنی بهرام میربختیار میگفت که «بختیار فردی را میخواهد که آجودانش باشد» و ما اگلن را کاندید کردیم و به او گفتیم تو ارمنی هستی و کسی به تو مشکوک نمیشود و این پوشش ظاهری هم این بود که بگوید: من در ذوب آهن اصفهان کار میکردم و به خاطر اینکه ارمنی بودم من را اخراج کردند.چون ارمنیها را به خاطر نوعی سمپاتی به روسها نمیگذاشتنم در ذوب آهن استخدام شوند. خودم به اگلن گفتم: نباید کاری بکنی که بختیار بفهمد تو ارتشی هستی. اگلن در شبکه بهرام میربختیار بود و افراد دیگر مثلاً عباس شهریاری در شبکههای دیگر بودند. 18 نفر در 5-6 شبکه کار میکردند و همدیگر را نمیشناختند.»60
به هر ترتیب فرهنگ (نام مستعار اگلن ماطاوسیان) بعد از اینکه بوسیله ساواک به شبکه بختیار نفوذ داده شد توانست در یک فرصت مناسب در زمانی که همراه بختیار به شکار در منطقه دیاله رفته بود وی را ترور نماید اما بختیار تا پنج روز بعد در بیمارستان نظامی الرشید بغداد بستری بود و سرانجام به سبب جراحات شدید وارده از پای در آمد. گویا صدام حسین هم در بیمارستان از او عیادت کرده بود .خود اگلن نیز در حین فرار دستگیر گردیده و در نهایت توسط رژیم بعث عراق به قتل رسید.61
عباسعلی شهریاری نیز به دلیل افشاء شدن ماجرای جاسوسی اش در تهران مخفیانه زندگی میکرد. او در سال 1347 نقش مهمی در دستگیری برخی از بازماندگان گروه جزنی داشت. طرح ترور او با نام عملیات «خسرو روزبه» در دستور کار سازمان چریکهای فدایی قرار گرفت. محل زندگی شهریاری به طور اتفاقی به وسیلة یکی از افراد مرتبط با چریکهای فدایی شناسایی شد.
«عملیات شناسایی وی برای تعیین ساعات خروج او از منزل، توسط کلیه افراد تیم بیدرنگ آغاز شد. بهروز ارمغانی با دیدن عکسی که در اختیار تیم قرار گرفته بود او را شناسایی کرد. آدرس خانهاش نیز شناسایی شد. از منزل او ماکتی تهیه کردند تا مسیر تردد او دقیقاً مشخص گردد. بعد از انجام شناساییهای لازم به دستور جعفری طرح عملیات و مسئولیت هر یک از افراد تعیین گردید. بهمن روحی آهنگران مسئول شلیک اولیه و مسئول صحنه عملیات، بهروز ارمغانی مسئول شلیک تیر خلاص و تفتیش بدنی او به منظور برداشتن مدارک وی شدند»62 سرانجام او در 14 اسفند 1353 در خیابان پرچم تهران ترور شد و کلیه اعضای تیم ترور توانستند از منطقه فرار کنند.
منابع
- ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران 1357-1320، نشر قومس، تهران، 1381.
- اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پرونده گروه فلسطین.
- اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جزوه رابطه حزب توده و تیمور بختیار.
- بهمنی قاجار، محمدعلی، کودتای 1968 حزب بعث و تأثیر آن بر روابط اقتصادی و سیاسی ایران و عراق، فصلنامه روابط خارجی، تابستان 1383، شماره 19.
- روحانی، سیدحمید، نهضت امام خمینی، ج دوم، واحد فرهنگی بنیاد شهید، بیجا، 1364.
- شوکت، حمید، نگاهی از درون به جنبش چپ در ایران: گفتگو با مهدی خانبابا تهرانی، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1380.
- طبری، احسان، کژراهه: خاطراتی از تاریخ حزب توده، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1366.
- قانعی فرد، عرفان، در دامگه حادثه بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی، شهر کتاب، 1390.
- کیانوری، نورالدین، خاطرات نورالدین کیانوری، نشر اطلاعات، تهران، 1371.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی، حزب توده در آلمان شرقی، تهران، 1392.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی، تشکیلات تهران حزب توده به روایت اسناد ساواک، تهران، 1392.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی، چپ در ایران به روایت اسناد ساواک (حزب توده در خارج از کشور)، جلد دوم، تهران، 1381.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی، چپ در ایران به روایت اسناد ساواک (دبیران اول حزب توده)، تهران، 1382.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی، چپ در ایران به روایت اسناد ساواک (رضا روستا)، تهران، 1379.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی، سپهبد تیمور بختار به روایت اسناد ساواک (بختیار در عراق)، جلد سوم، تهران، 1378.
- متین عسگری، افشین، کنفدراسیون: تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور 57-1332، ترجمه ارسطو آذری، نشر شیرازه، تهران، 1378.
- منتصری، هوشنگ، در آن سوی فراموشی: یادی از دکتر رضا رادمنش دبیرکل اسبق حزب توده، انتشارات شیرازه، تهران، 1379.
- موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، خاطرات ایرج اسکندری، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1384.
- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، حزب توده از شکلگیری تا فروپاشی 1368-1320، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1387.
- مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، نشر پیکان، تهران، 1380.
- نادری، محمود، چریکهای فدایی خلق، انقلاب اسلامی و بحران در گفتمان، جلد اول، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1390.
- نورمحمدی، قاسم، حزب توده ایران در مهاجرت (مطالعهای بر اساس اسناد منتشر نشده آلمان شرقی)، نشر اختران، تهران، 1385.
- نورمحمدی، قاسم، جاسوسی در حزب برادران یزدی و حزب توده ایران، انتشارات مؤسسه فرهنگی- هنری جهان کتاب، تهران، 1390.
پانوشتها
1- تیمور بختیار: در مرداد 1293 در یکی از ایلات بختیاری متولد شد. پدرش فتحعلیخان بختیار (نماینده دو دوره مجلس شورای ملی) از خوانین بزرگ ایل بختیاری بود. همسر دوم محمدرضا شاه پهلوی، ثریا اسفندیاری بختیاری و شاپور بختیار هر دو از عموزادگانِ تیمور بختیار بودند. تیمور، تحصیلاتِ خود را تا سیکل در اصفهان گذراند و سپس همراه با پسر عمویش شاپور بختیار برای ادامه تحصیل به بیروت رفت و در یک مدرسه فرانسوی مشغول به تحصیل شد. وی سپس راهی فرانسه شد و در مدرسه نظامی سن سیر از 1928 تا 1933 تحصیل کرد. وی این مدرسه را با درجه ستوان دومی و پس از دو سال ترک کرد و به ایران بازگشت. پس از بازگشت به ایران در هنگ جمشیدآباد تهران مشغول به کار شد. تیمور پس از مدت کوتاهی برای ادامه خدمت با درجه ستوان یکمی به زاهدان منتقل شد. مقارن جنگ دوم جهانی وی به اصفهان منتقل شد و سپس در 1321 با درجه سروانی به تهران بازگشت و در 1325به فرماندهی هنگ سوارحمله رسید. در جریان غائله آذربایجان، او به صورت داوطلب برای سازماندهی نیروهای پارتیزانی ضد حکومت آذربایجان به منطقه خمسه زنجان اعزام شد او به دلیل شجاعتی که از خود در جنگ نشان دادبه درجه سرهنگی رسید.
وی در سال 1326 وارد دانشگاه جنگ شد و در سال 1329 با احراز شاگرد اولی و کسب نشان درجه اول دانش به سمت رئیس ستاد لشگر گارد شاهنشاهی تحت فرماندهی بهرام آریانا مشغول کار شد. وی در نخستین سالهای خدمتش به ترتیب، فرمانده دسته، آجودان هنگ، رئیس رکن چهارم ستاد لشکر، فرمانده سواران و رئیس ستاد لشکر گارد شاهنشاهی ایران بود. او در سال 1331 شورش ابوالقاسمخان بختیار را در اصفهان دفع کرد. انجام موفقیتآمیز این مأموریت، اورا به فرماندهی یکی از تیپهای تهران رساند. ولی با تصمیم دکتر مصدق مبنی بر انحلال لشگر گارد و ایجاد تغییراتی در پادگانها، سرهنگ بختیار به فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه منصوب شد. در جریان کودتای 28 مرداد تیپ زرهی کرمانشاه به فرماندهی سرتیپ بختیار عازم تهران شد. عدهای معتقدند که این حرکت به دنبال تقاضای سرلشگر زاهدی بوده است. بختیار به سرعت پس از کودتای 28 مرداد، در سال 1332 ارتقاء درجه یافت. شش ماه پس از کودتای 28 مرداد و پس از ناتوانی سرلشکر فرهاد دادستان در فرمانداری نظامی، تیمور بختیار که یکی از همکارانِ نزدیکِ فضلالله زاهدی بود از کرمانشاه فراخوانده شد و با ارتقا به درجه سرتیپی و انتصاب به فرماندهی لشکر 2 زرهی مرکز، فرماندار نظامی تهران شد. او در فرمانداری تهران موظف به حراست و حفاظت شهر تهران در برابر هرگونه عملیات براندازی، مبارزه با حزب توده، خنثی کردن نقشهها و تحریکهای آن و دستگیری محرکین، کشف و شناسایی و بازداشت کمیتهها و سلولهای مختلف حزب، کشف و تعطیل چاپخانههای حزب توده و همکاری با شهربانی و کلانتریها در برقراری نظم بود. تیمور بختیار در سال 1333، تشکیلات زیرزمینی وسیع حزب توده را در ارتش، شهربانی و ژاندارمری کشف و شبکه افسران تودهای را بهشدت سرکوب کرد. او در سال 1338 به درجه سپهبدی رسید و اولین رئیس ساواک شد. (حزب توده در آلمان شرقی، 257) تیمور در اول مهر 1335 به درجه سرلشکری رسید. در اسفند 1335 به ریاست سازمان جدیدالتأسیس ساواک منصوب شد و از 1336 در کابینههای اقبال و شریفامامی، معاون نخستوزیر و رئیس ساواک بود.
2- شوکت، 1380: 71.
3- همان، 22.
4- نورمحمدی، 1385: 17.
5- نورمحمدی، 1385: 17.
6- طبری، 1366: 90 و 198.
7- شوکت، 1380.
8- نورمحمدی، 1390: 10 و 11.
9- هوشنگ مهدوی، 1380: 243.
10- نورمحمدی، 1385: 27.
11- متین عسگری، 1378: 81.
12- همان، 82.
13- طبری، 1366: 182 و 183.
14- نورمحمدی، 1385: 26.
15- کیانوری، 1371: 375.
16- هوشنگ مهدوی،1380: 260 و 261.
17- مرکز بررسی اسناد تاریخی تشکیلات تهران، 1391، مقدمه: نه.
18- طبری، 1366: 189.
19- مرکز بررسی اسناد تاریخی تشکیلات تهران، 1391، مقدمه: ده.
20- نورمحمدی، 1390: 11.
21- کیانوری، 1371: 395.
22- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی حزب توده از شکلگیری تا فروپاشی، 1387: 152.
23- مرکز بررسی اسناد تاریخی، تشکیلات تهران، 1391، مقدمه: یازده.
24- اسکندری، 1384: 364.
25- مرکز بررسی اسناد تاریخی، تشکیلات تهران، 1391، مقدمه: یازده.
26- منتصری، 1379: 69.
27- همان.
28- مرکز بررسی اسناد تاریخی، تشکیلات تهران، 1391، مقدمه: دوازدهم.
29- نادری، 1390:129.
30- مرکز بررسی اسناد تاریخی، تشکیلات تهران، 1391، مقدمه: سیزده.
31- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پرونده علینقی منزوی، شماره 142-47843j3.
32- نادری، 1390: 129.
33- ازغندی، 1381: 402.
34- بهمنی قاجار، 1383.
35- مرکز بررسی اسناد تاریخی، سپهبد تیمور بختیار، 1378: جلد دوم.
36- همان.
37- روحانی، 1364: 430-420.
38- اسناد موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، گروه فلسطین، شماره 55- 41752j1.
39- همان، به شماره 57- 41752j1
40- همان، به شماره 75- 41752j1.
41- همان، به شماره 58- 41752j1.
42- مرکز بررسی اسناد تاریخی سپهبد تیمور بختیار، 1378: جلد سوم 14.
43- قانعی فرد، 1390: 263.
44- جزوه مؤسسه، ارتباط حزب توده و تیمور بختیار.
45- مرکز بررسی اسناد تاریخی تیمور بختیار، جلد سوم، ص 60.
46- اسکندی، 1384: 134.
47- نورمحمدی، 1385: 76.
48- طبری، 1366: 255.
49- شوکت، 1380: 270.
50- مرکز بررسی اسناد تاریخی، دبیران اول حزب توده، 1382: 238.
51- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پرونده رابطه حزب توده و بختیار.
52- ریاست اداره یکم از اداره کل سوم ساواک.
53- قانعی فرد، 1390: 184 و 185.
54- مرکز بررسی اسناد تاریخی تشکیلات تهران، 1391، مقدمه: بیست.
55- کیانوری، 1371: 455.
56- نادری، 1390: 130.
57- البته ثابتی در مصاحبه با قانعی فرد گفته که آن روز اصلاً شهریاری همراه بختیار نبوده است.
58- مرکز بررسی اسناد تاریخی تیمور بختیار، جلد سوم، 1378: 413 و 414.
59- به سبب مهارت در تیراندازی برای ترور بختیار انتخاب شد.
60- قانعی فرد، 1390: 187 و 186.
61- مرکز بررسی اسناد تاریخی سپهبد تیمور بختار به روایت اسناد ساواک، 1378: جلد سوم، 414.
62- نادری، 1390: 598.
فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 58 ، پائیز 1396 صفحه 57 تا 88