20 شهریور 1389
شهید مدنی الگوی غیرت دینی
مرحوم آیت الله شهید مدنی مصداق بارز همه این ویژگی ها [اخلاص،اخلاق، معنویت، تقوا، ولایت مداری، غیرت دینی و جامع الاطراف بودن] بود. قرآن مجید میفرماید:«ان اکرمکم عندالله اتقیکم». قرآن معیار گرامی تر بودن را تقوا میداند، جهاد در راه خدا را معیار افضلیت میداند: «فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» قرآن مجید علم را معیار و ارجحیت میداند: «هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون، انما یتذکر اولوالا لباب». در احادیث ما خدمت به خلق یکی معیارهای ارجحیت و افضلیت است: «خیرالناس انفعهم للناس». محفل، محفل علمی است. شاید احتیاج به ترجمه هم نداشته باشد، نوعا الحمدالله اهل فضل وادب هستید. همه این سجایا را مرحوم آیت الله شهید مدنی داشت: اخلاص، زهد، تقوا، همه اینها، ولی من میخواهم روی دو ویژگی ایشان تأکید کنم که مورد نیاز جامعه ما هم هست، برای اینکه این شهید و شهدای بزرگوار محراب، شهید مطهری ها، شهید بهشتی، شهید مفتح ها برای ما و جامعه ما اسوه و الگو باشند. امروز هم که به عنوان بزرگذاشت آیت الله مدنی این برنامه در اینجا تشکیل شده است، منظور این است که از این شهید الهام بگیریم.
یکی مسئله غیرت دینی و شجاعت ایشان بود و دیگر مسئله ولایت پذیری. اتفاقاً در مورد هر دو هم باز یک حدیثی به نظر من رسید. درباره امر به معروف و نهی از منکر میفرماید: «پرفضیلت ترین و پرشرف ترین اعمال عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر.» درباره ولایت پذیری هم دارد که: «و مانودی شیءبمثل مانودی بالولایه» در آن حدیث معروف که آقایان علما مستخضرید، حتی شاید در پای منبر شما کسانی که بزرگ شده اند، این حدیث را حفظند: «بنی الاسلام علی خمس...» من در بعضی از نسخه ها دیدم افضلها الولایه، یعنی ولایت پذیری معیار ارجحیت و افضلیت است. مرحوم شهید مدنی در این دو مسئله و در همه این فضائل نمونه و ممتاز بود، مخصوصاً در این دو ویژگی که عرض کردم.
واقعاً جامعه ما نیاز دارد. میخواهند این غیرت دینی را در جامعه کمرنگ کنند. میخواهند امربه معروف و نهی از منکر کمرنگ شود. با القاء شبهاتی که از خارج میشود، با کتاب هایی که نوشته میشود. در بعضی جرائد مطالبی که نوشته میشود، میخواهند مکتب اومانیسم، مکتب سکولاریسم، مکتب لائیسم و مانند اینها را حاکم کنند و از غیرت دینی و غیرت اسلامی جامعه کاسته شود. مسئله ولایت پذیری کمرنگ شود. آن اعتقاد راسخ به ولایت فقیه که ضامن پیروزی و تداوم انقلاب و ضامن استقلال و تمامیت آب و خاک ماست، علاوه بر جهات دیگر، میخواهند این کمرنگ شود. میخواهند با این مسائل زمینه سلطه مجدد استکبار فراهم شود؛ لذا من اجازه میخواهم در این فرصت محدود و مقرری که برای من معین شده، در چند جمله نمونه های کوتاهی از اقدامات آیت الله شهید مدنی را در این دو زمینه عرض کنم.
زمانی که ایشان در قم مشغول تحصیل بودند، میشنوند که جمعی از سرمایه داران بهائی برای سرمایه گذاری به آذربایجان آمده اند. چون آقا هم در آن پیامشان فرمودند که من از جزئیات زندگی ایشان در آذربایجان در قبل از قم و اینها اطلاع ندارم، ما اجازه میخواهم توضیح مختصری در این زمینه خدمتتان عرض کنم. ایشان میشنوند که بهائی ها آمده اند کارخانه برقی در اطراف تبریز تأسیس کرده اند و کارگران مسلمان شیعه را هم استخدام میکنند و از این راه زمینه برای سلطه اجانب و بیگانگان و افکار انحرافی و الحادی فراهم میشود. فوراً از قم حرکت میکنند و تشریف میآورند به تبریز و آذرشهر، در مدت ده روز یا دوازده روز که اقامت میکنند، با سخنرانی های آتشین مردم را علیه آنها بر میانگیزند و بهائی ها مجبور میشوند بساط خود را جمع کنند و بروند. ایشان میآیند و میگویند:«من برق و مصرف برق را تحریم میکنم.» من آن موقع اینجا نبودم، قم بودم. این را از بعضی قدما شنیده ام. فرمودند که خیلی از آذرشهری ها و آن حومه از چراغ نفتی استفاده کردند و از برق استفاده نکردند. بهائی ها که دیدند که این برنامه پیش آمد، بساطشان را جمع کردند و رفتند. آیت الله مدنی به قم که برمیگردند، باز میشنوند که یک کارخانه تولید مشروبات الکلی، در آذربایجان تأسیس شده باز برمیگردند به اینجا و میفرمایند که مهلت میدهم در عرض چند روز، الان خاطرم نیست، مثلاً 5 یا 6 روز، این کارخانه برچیده شود، والا من اعلام جهاد میکنم. یک راه پیمایی راه میاندازد، هشدار میدهد و آنها مهلت را میپذیرند و بساط کارخانه مشروب سازی را جمع میکنند. البته این واقعه به تبعید ایشان به همدان منجر میشود.
در نجف اشرف، مرحوم نواب صفوی به ایشان خیلی نزدیک بود و ارتباطات تنگاتنگی داشتند. به شهید نواب صفوی میفرمایند: «شنیده ام در ایران یک فرد منحرف، کج سلیقه، التقاطی- یا هر چی اسمش را بنامیم- به نام احمد کسروی پیدا شده و دارد مطالبی را مطرح میکند و مردم را گمراه میکند. تو میتوانی بروی ایران؟» مرحوم نواب صفوی حرکت میکند و تشریف میآورد به ایران نکته جالب اینجاست که مرحوم آیت الله مدنی میبیند نواب صفوی هزینه و خرج سفر را ندارد، کتاب هایش را می فروشد و پول آن را به نواب صفوی میدهد و میفرماید:«اگر از این پول اضافه آمد- از هزینه سفر- صرف خریدن: «اگر از این اسلحه و مبارزه مسلحانه بکنید».
در جریان زمامداری عبدالناصر، این غیرت و شجاعت دینی روحیه امر به معروف و ناهی از منکر بودن این شهید بزرگوار و شجاعتی که در بیاناتش بود، باز نمایان میشود، یعنی در مصر، ایشان جمعی از فضلای نجف را جمع و حرکت میکند و میرود تا با عبدالناصر صحبت و جنایات نظام ستمشاهی را افشاگری و عبدالناصر را بیدار کند. وقتی که عبدالکریم قاسم در عراق به آیت الله العظمی حکیم اهانت میکند، مرحوم آیت الله العظمی حکیم به عنوان قهر از نجف به کوفه تشریف میبرند. شهید مدنی کفن پوش میشود و جمعی از طلاب و فضلا هم کفن پوش، با ایشان، پیاده از نجف به کوفه میروند و از آیت الله العظمی حکیم تقاضای جهاد میکنند. اگر نظیر این مسائل را بخواهیم درباره ایشان بگویم فراوان است.
واما در باب انقلاب اسلامی ایران، قطعاً گویندگان محترم- علاوه بر حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی مقاله هایی دارند و شاید خصوصیات ایشان را در مقاله ها آورده باشند. در انقلاب اسلامی ایران، اولین کسی که در نجف به ندای امام لبیک گفت، ایشان بود. در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی، درس را تعطیل کرد و در نجف راه پیمایی راه انداختند. مراجع آن زمان: آیت الله شاهرودی، آیت الله حکیم و آیت الله اصطهباناتی و مراجع دیگر را دعوت کرد و تشریف آوردند. آیت الله مدنی حقایق را بر ملا و بازگو میکند که در ایران چه میگذرد و انقلاب اسلامی چه صیغهای دارد و رهبری امام را مطرح میکند. ایشان این را در همدان خدمتشان که رسیدم، به خودم گفت که: «رفتم کربلا خدمت آیت الله حکیم، دستش را بوسیدم وگفتم امروز امام خمینی مظهر اسلام است. فرمود: چه کنم؟ من به ایشان عرض کردم: اولین تلگراف حمایت از امام را شما از نجف با ایران مخابره کنید تا در ایران منتشرشود.» و این کار انجام گرفت. مبتکر آن هم آیت الله شهید مدنی بود.
پس از آمدن به ایران دائماً در حال تبعید بود که مستحضر هستیم. گاهی هم تبعیدها تبدیل به تهدید به اعدام میشد. میفرمودند:«من نه از تبعید هراس دارم نه از اعدام. سرم را هم از تنم جدا کنید، من از رهبری امام دست برنمیدارم. از ولایت فقیه دست برنمیدارم. از این انقلاب اسلامی دست برنمیدارم».
ماهنامه شاهد یاران، شمار ه 57، مرداد 1389.