شکست در طبس وسقوط حیثیت نظامی آمریکا
در13 آبان 1358 دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره) سفارت آمریکا را که بعداً به «لانه جاسوسی» مشهور شد، تسخیر کردند و 66 تن از اتباع موجود در آنجا را به اسارت گرفتند.
این اقدام دانشجویان، که در واقع یک عمل پیشگیرانه برای جلوگیری از توطئه سفارت آمریکا علیه انقلاب نوپای اسلامی ایران بود، ضربه محکمی بر حیثیت آمریکا وارد کرد. از این پس کاخ سفید تلاش میکرد که به هر شکل ممکن این معضل حیثیتی را حل کند. واشنگتن در کنار تلاشهای دیپلماتیک، فشارهای اقتصادی و اعزام میانجیهای گوناگون، طرح یک اقدام نظامی را نیز مدنظر قرار داد. اشغال مجدد سفارت آمریکا در تهران و برنامهریزی برای نجات گروگانهای آمریکایی از طریق یک اقدام کماندویی، از همان آغاز تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان در مرکز فعالیتهای آمریکاییان قرار گرفت. بنابراین 90 نفر از کماندوهای زبده آمریکا به صحرای آریزونای این کشور که شبیه کویرهای مرکزی ایران است، اعزام شدند.
آنها حدود شش ماه تحت آموزشهای پیچیده و فشرده قرار گرفتند تا از پس این کار عظیم و دقیق برآیند. آمریکا نتوانست مشکل گروگانگیری را از راههای مسالمتآمیز حل کند، بنابراین از دیدگاه واشنگتن اینک نوبت به این گروه زبدة نظامی رسیده بود تا با حمله به لانه جاسوسی در تهران، گروگانهای آمریکایی را آزاد کنند. این اقدام البته در عرف بینالمللی تجاوز آشکار نظامی به یک کشور مستقل بود. اینک بد نیست توضیح دهیم که نقشه آزادسازی گروگانها چگونه طراحی شده بود و آمریکاییها به چه ترتیبی میخواستند وارد عمل شوند و برنامة خود را اجرا کنند. طبق نقشه قرار بود در آغاز سه فروند هواپیمای «ام. سی ـ130» حامل نیروهای زبده و سه فروند هواپیمای «ای. سی ـ130» حامل سوخت جزیره «مصیره»در ساحل سلطاننشین عمان را ترک کنند و به سوی ایران به پرواز درآیند. این هواپیماها در نقطه جغرافیایی 05/33 درجه شمالی و 48/55 درجه شرقی، در محلی در کویر که نام «کویر-1» بر آن گذاشته بودند، فرود آیند و در آنجا منتظر ورود هشت فروند هلیکوپتر «آرـ اچ53. دی» بمانند. هلیکوپترها هم قرار بود پس از پرواز از عرشه ناو هواپیما بر «نیمیتز» Nimitz که در نقطهای در خلیجفارس مستقر بود، در چهار دستة دوتایی با پرواز در مسیری متفاوت، تقریباً 30 دقیقه پس از ورود آخرین هواپیمای سی ـ130 وارد کویر شوند.
هلیکوپترها به محض ورود، سوختگیری و نیروی یورش را سوار میکردند. در صورتی که شش هلیکوپتر (این کمترین رقمی بود که به نظر طراحان، برای بلند کردن وزن تیم یورش و تجهیزات آنها لازم بود) قادر به عزیمت و پرواز به محل بعدی نمیشدند، مأموریت در کویر ناکام میماند. هلیکوپترها پس از سوختگیری و سوار کردن به اصطلاح گروه دلتا، باید رهسپار تهران میشدند و هواپیماها به «مصیره» بازمیگشتند. پس از دو ساعت و نیم تا سه ساعت، نهایتاً یک ساعت قبل از طلوع آفتاب، هلیکوپترها در مکان اختفای نیرو در محل جغرافیایی 14/35 درجه شمالی و 15/52 درجه شرقی فرود میآمدند.
هلیکوپترها پس از پیاده کردن گروه دلتا، به محل اختفای خود در 15 مایلی شمال محل تخلیه پرواز میکردند و تمامی طول روز را در میان تپههای اطراف گرمسار پنهان میشدند. در محل فرود دلتا، تیم یورش با دو مأمور وزارت دفاع، که قرار بود چندین روز قبل از عملیات، وارد تهران شوند، ملاقات میکردند. این عملیات تقریباً 45 دقیقه طول میکشید.
آنگاه سرگرد «اسنافی» (نام مستعار) که به عنوان افسر هوایی دلتا عمل میکرد به هلیکوپترهای مستقر در اطراف گرمسار که در حال آمادهباش کامل بودند، دستور میداد که در شمال شهر به پرواز درآیند. با علامت او هلیکوپترها به محل لانه جاسوسی میآمدند و اگر اوضاع آماده بود و مانعی وجود نداشت، اولین هلیکوپتر مستقیماً به داخل سفارت میرفت و سپس تمامی گروگانهای آزاد شده توسط نیروی دلتا سوار اولین هلیکوپتر میشدند و پزشکان دلتا آنها را معاینه میکردند. از اینجا به بعد دیگر کارها آسان بود!
گروگانها به همراه نیروی دلتا به خارج از ایران منتقل میشدند. البته این طرح برنامه، بر روی کاغذ بود، ولی این طرح در عمل صورت دیگری پیدا کرد و پیشبینیها درست از آب درنیامدند. در واقع امر، جریان چنین بود که «جیمی کارتر» رئیسجمهوری آمریکا در دفتر کارش، کلمه رمز «بروید» را که اعلام کنندة آغاز حمله بود، صادر کرد. این دستور، البته یک روز پس از آن صادر شد که یک گروه جاسوس از صلیب سرخ بینالمللی در ملاقات با گروگانها مشخص کرد که تمامی گروگانها در محل سفارت به سر میبرند. در پی دستور کارتر، شش فروند هواپیمای سی ـ 130 و 90 تن از کماندوهای آمریکا موسوم به نیروی دلتا، غروب پنجشنبه 4 اردیبهشت 1359 از قاهره به ناو هواپیمابر «نیمیتز» در دریای عمان منتقل شدند. نیمهشب پنجشنبه ساعت 13 به وقت واشنگتن، هواپیماهای یاد شده و هشت فروند هلیکوپتر نفربر از عرشه ناو هواپیمابر نیمیتز برخاستند و با پرواز در ارتفاع پایین و با استفاده از نقاط کور رادار، راهی ایران شدند. پس از ورود به حریم ایران، یکی از هلیکوپترها در 120 کیلومتری راور کرمان دچار نقص شد و ناگزیر فرود آمد.
سرنشینان این هلیکوپتر به هلیکوپتر دیگری منتقل شدند. پس از طی مسافتی، دستگاه هیدرولیک یک هلیکوپتر دیگر هم از کار افتاد، اما این هلیکوپتر توانست خود را به ناو هواپیمابر نیمیتز برساند. در هر صورت شش فروند هواپیمای سی ـ 130 و شش فروند هلیکوپتر در محل موردنظر واقع در صحرای طبس در تاریکی شب فرود آمدند. در حال سوختگیری هلیکوپترها برای اجرای مرحلة بعدی عملیات، یکی دیگر از آنها دچار نقص فنی شد. با از کار افتادن این هلیکوپتر، تمامی برنامههای آمریکا به هم خورد، زیرا آنها با محاسباتی که انجام داده بودند برای انجام مرحلة بعدی عملیات، دستکم به شش فروند هلیکوپتر نیاز داشتند. موقعیت به ناو هواپیمابر نیمیتز و از آنجا به کاخ سفید گزارش و از رئیسجمهوری کسب تکلیف شد. کارتر دستور توقف عملیات و عقبنشینی نیروها را صادر کرد. در این هنگام که آمریکاییها قصد بازگشت داشتند، طوفانی از شن به هوا برخاست. هواپیماها و هلیکوپترهای آمریکایی که پیشبینی چنین طوفانی را نکرده بودند در حال برخاستن از زمین، دچار مشکل شدند. یک هواپیما و یک فروند هلیکوپتر هم در اینجا با هم برخورد کردند و هر دو آتش گرفتند. بر اثر این حادثه، هشت تن از آمریکاییها در آتش سوختند و بقیه پنج فروند هواپیمای سی ـ 130 از خاک ایران فرار کردند.
«برژینسکی» مشاور سیاسی رئیسجمهوری آمریکا حالت جیمی کارتر را پس از صدور دستور توقف عملیات و عقبنشینی و آتش گرفتن هواپیما و هلیکوپترهای آمریکایی، چنین توصیف کردهاست: «او (کارتر) بعداً سرش را میان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانیه روی میز خم شد... شنیدن خبرها برای او بسیار ناراحتکننده بود. آثار درد و نگرانی در تمامی صورتش دیده میشد. او به اطرافیانش پرخاش میکرد.»
با شکست تجاوز نظامی آمریکا، هیچکس در ایران از عمق مسأله آگاه نشد و کسی نمیدانست که چگونه طی هفتههای متوالی، دهها سازمان، کارشناس و جاسوس، با استفاده از کاملترین اطلاعات، چه طرح پیچیده و دقیقی را مهیا کردند و چه ترفندهای محاسبه شدهای به کار بردند. هیچکس نمیدانست که قرار بود پس از خروج گروگانها از ایران، عملیات بمباران تأسیسات و مراکز اقتصادی ایران از سوی آمریکا و با استفاده از ناوگان جنگی حاضر در منطقه به اجرا گذاشته شود. بدون شک خروج سالم گروگانها از ایران، روحیة قوی به آمریکاییها میداد و آنان را مغرور و سرمست از پیروزی میکرد. متحدان اروپاییاش را به موافقت با همکاری ترغیب میکرد و در منطقه، ترس و ارعاب به وجود میآورد. در مقابل روحیه مردم انقلابی ایران هم تضعیف میشد. گرچه در آن هنگام کسی به دقایق سناریوی آمریکا واقف نبود، اما اجمالاً مردم ایران پی بردند که با لطف و عنایت الهی، خطر بزرگی که حیات انقلاب نوپای اسلامی را تهدید میکرد، دفع شده است. طرح آمریکاییها برای اجرا در کشوری با شرایط عادی، ایدهآل بود. اما برای مقابله با کشوری که در شرایط انقلابی به سر میبرد، طرحی کاملاً ذهنی، خیالپردازانه، غیرعملی و مانند مشت کوفتن بر سندان بود. چندی بعد جنازة آمریکاییهای سوخته شده، تحویل دولت آمریکا شد. دولت کارتر زیر بار انتقادات شدید، مراسم استقبال و تشییع جنازة باشکوهی برگزار کرد تا «شرافت ملی» لکهدار شدة آمریکا را طوری بپوشاند که دیگر چیزی در پس آن دیده نشود. بینتیجه ماندن دیپلماسی کارتر در حل بحران گروگانگیری، وقتی با شکست نظامی در طبس همراه شد، حیات سیاسی دولت او را چنان متزلزل کرد که وی پس از چهار سال، مجبور به ترک کاخسفید شد تا ریگان جمهوریخواه جای او بنشیند. طعم شکست ماجرای طبس برای کارتر آنچنان تلخ بود که او بعدها، در مصاحبه با روزنامه کویتی «الابناء» چنین گفت: «دوران ریاستجمهوری من، بدترین دوره ریاستجمهوری در آمریکا بود، چه در آن زمان دولت آمریکا در واقع در دست آیتالله خمینی[(ره) ] در ایران به گروگان گرفته شده بود.»
فرمانده عملیات نافرجام طبس نیز در کتاب خود مینویسد: «در تمامی طول راه بازگشت به مصیره، احساس پوچی و پژمردگی میکردم. یأس بر وجودم سایه افکنده بود. گریهام گرفت. در این موقع نشستم و با تمامی وجودم گفتم: یا عیسی مسیح، تو میدانی که چه گندی بالا آمده است! ما واقعاً باعث شرمساری کشور بزرگمان شدیم. خودم را بسیار حقیر احساس میکردم. نمیخواستم صحبت کنم یا کاری انجام دهم. فقط احساس میکردم که دیگر آبرویی برایم باقی نمانده است.»
روزنامه اطلاعات