05 شهریور 1399
پيامدهای اقتصادی اشغال ايران در ایام جنگ جهانی دوم
انگلستان و بلوای نان آذر 1321
مقدمه
در سوم شهریور 1320، نیروهای متفقین (انگلستان و شوروی) بدون توجه به اعلام بیطرفی دولت ایران در جنگ جهانی دوم، به کشور ما حمله کردند و در عرض مدتی کوتاه ایران را به تصرف خود درآوردند. از نظر اقتصادی، با آنکه کشور ما، خود درگیر مشکلات عدیدهای، به خصوص قحطی و گرانی مایحتاج عمومی بود، میبایست عهدهدار مخارج میهمانان ناخوانده خود نیز باشد. تمامی راههای کشور به خصوص خطوط راه آهن و شوسه تحت کنترل نیروهای اشغالگر در آمد. نیروی کار ایرانی برای تهیه تدارکات برای ارتشهای درگیر در جنگ، با نازلترین دستمزد به کار گماشته شد. منابع نفتی کشور غارت شد و بحران غذایی در کشور به اوج خود رسید. همراه با تمامی این مسائل، سیاستهای پولی مهاجمان و تحمیل مخارج ارتش اشغالگر و هزینههای کمک رسانی به شوروی، ملت ایران را به خاک سیاه نشاند. در واقع، موقعیت استراتژیک ایران، فراوانی و ارزانی نفت و نیز راه آهن سراسری جنوب به شمال کشور، عامل اصلی تجاوز و اشغال ایران به وسیله نیروهای نظامی انگلیس و شوروی در شهریور 1320 بود.
پس از اشغال اندونزی و برمه -دو کشور تولیدکننده نفت در آسیا- به وسیله ژاپنیها، نفت ایران و پالایشگاه آبادان، تنها منبع اصلی تأمین نیاز سوخت متفقین در جنوب آسیا و نیز در عملیات جنگی ایالات متحده آمریکا و بریتانیا، علیه نیروهای آلمانی در سال 1942 م. در جبهههای شمال افریقا محسوب میشد. توقف واردات به کشور به علت جنگ، عایدات گمرکی را که یکی از عمدهترین منابع درآمد دولت بود به حداقل رسانده و هرج و مرج موجود در کشور نیز جمعآوری هر نوع مالیات را غیر عملی ساخته بود. وضع غیر عادی کشور که ناشی از تحمیل شرایط جنگی ناخواسته بود، همراه با مخارج سنگین و کمرشکن نیروهای متفقین در ایران، فشارهای تورمی را افزایش میداد و دولت ایران برای مقابله با آن، تنها به افزایش نشر اسکناسهای در جریان میپرداخت که خود امری نگرانکننده بود. عامل دیگر حمله به ایران، در اختیار گرفتن راه آهن سراسری جنوب به شمال بود، تا بدان وسیله ایالات متحده امریکا، سلاحهای مورد نیاز شوروی را، که به عنوان متحد غرب با آلمانیها در حال جنگ بود، از بنادر جنوب ایران به شوروی حمل کند.[0]
به دنبال اشغال ایران، آمریکا نیز که در پی فرصتی مناسب برای نفوذ بیشتر در ایران و بهرهبرداری از شرایط حاکم بر کشور بود، نیروهای خود را وارد ایران کرد. مشکلات انگلستان برای حمل مواد و مهمات مورد نیاز شوروی، این فرصت را برای آمریکا فراهم کرد تا به بهانه کمک به انگلستان و فقدان امنیت در راهها، نیروی نظامی خود را وارد منطقه کند. نفوذ در ارتش ایران، گام نخست سیاست بلند مدتی بود که طی آن آمریکا، قصد داشت به نفوذ شوروی و انگلستان در ایران، خاتمه ببخشد. اسناد و مدارک رسمی برجای مانده از مکاتبات مأموران این دولت، حاکی از آن است که آمریکا دارای منافعی مستمر و رو به افزایش در ایران بوده است که در این مقاله فرصت پرداختن به آن نیست.
یکی از مسائلی که در این زمان شاهد آن هستیم، قحطی و گرسنگی حاکم بر ایران است. به نظر میرسید قحطی در اصل، مسئلهای ساختگی بود، اما اثر آن که گرسنگی طبقات پایین جامعه بود، واقعیت داشت. کمبود شکر، قند و مهمتر از همه، گندم که قوت اصلی مردم را تشکیل میداد، موجب شد دولت اقدام به جیرهبندی مواد غذایی نماید؛ اما مشکل جدی تر از آن بود که بتوان با جیرهبندی آن را برطرف کرد.
بررسی اسناد و مدارک بر جای مانده از دوران اشغال، آشکار میسازد بحران مواد غذایی در برهه زمانی جنگ جهانی دوم و نیز بهگونهای محدودتر بلوای نان در هفدهم و هجدهم آذر 1321 تا حد زیادی ناشی از مداخله خارجی و فعالیتهای سیاسی نخبگان بود. شورش اگرچه کوتاه مدت بود، بر سیر تاریخ ایران تأثیر گذاشت، روابط متفقین را بدتر کرد و به کشیده شدن بیشتر ایالات متحده در گرداب رخدادهای ایران کمک کرد. «مک فارلند» معتقد است بلوای نان همچون آینهای منعکسکننده مشکلات ایران در زمان جنگ است و بررسی آن میتواند به آشکار شدن نارضایتی و ستیز نهفتهای که معمولاً حکومتهای استبدادی آنها را مخفی نگه میدارند، کمک کند. شورشها همچنین با آشکار کردن این امر که چگونه نخبگان ناآرامی عمومی اجتماعی و اقتصادی و نفرت از بیگانگان را در منازعات داخلی بر سر قدرت، به صورت اسلحه در اختیار میگیرند و به کار میبرند، میتواند در نشان دادن حقایق تاریخ، به کار رود. هجوم انگلیس و شوروی و اشغال ایران در شهریور 1320 نیروهایی را آزاد کرد و جریانهایی را به کار انداخت که مستقیماً به شورش نان منجر شدند.
این هجوم، نظام استبدادی رضاشاه را از میان برد، ارتشی را که آن نظام بر آن استوار بود مضمحل کرد، راه آهن و شبکه جادهای را که پیشروی آینده متفقین به آنها وابسته بود به خدمت خود درآورد و فرد اصلیای که تمامیت نظام حول او میچرخید، یعنی رضاشاه را به تبعید فرستاد. پس از رضاشاه جانشین او، به عنوان شاه، تنها یکی از چند کانون متنوع قدرت بود که برای تفوق با هم رقابت میکردند.
بازگویی بلوای نان آذر 1321 به نقل از منابع موجود
از بامداد روز 17 آذر، دانش آموزان مدارس دارالفنون و ایرانشهر و سایر مدارس تهران، در صفوف منظم، به طرف صحن بهارستان روانه شدند و شعار آنها در آن روز «ما نان میخواهیم» بود. خبر اجتماع دانشآموزان در میدان و صحن بهارستان در دانشگاه و سایر مدارس انتشار یافت و دانشجویان دانشگاه و سایر محصلین نیز کلاسهای درس را ترک کردند و در بهارستان حضور یافتند و مشغول مذاکره با نمایندگان مجلس شدند. در آن ساعات سخنرانان غالباً از کمی نان و تلف شدن عدهای سخن میگفتند. کم کم دستههای دیگری به این عده ملحق شده، با آنها همدردی میکردند. در آن بین عده زیادی از افراد ماجراجو و فرصت طلب به جمع آنها افزوده شدند و دیگر آن نظم و ترتیب از بین رفت و مردم راهروها و تالار جلسه را اشغال کردند و جمعی نیز با هیاهو، سر و صدا، فحش و ناسزا به جلسه خصوصی نمایندگان مجلس وارد شدند.
بر اثر این پیشامد، نمایندگان تالار جلسه را ترک کردند و داخل مردم شدند ولی عدهای از آنها حتی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. در همان هنگام که لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده میشد، غیر از مأمورین پلیس چند گردان سرباز از لشکر 2 وارد میدان بهارستان شد. عدهای از نمایندگان داوطلب شدند به دربار بروند و موضوع را با شاه در میان بگذارند. سرتیپ قدر، فرماندار نظامی تهران، سرپاس رادسر، رئیس شهربانی و سرتیپ ارفع، فرمانده لشکر دوم با تلاش و نصیحت، درصدد متفرق کردن مردم بودند. تدریجاً اجتماعکنندگان در مجلس دست به تظاهرات خشونتآمیز زده و به تخریب و شکستن در و پنجره و تابلوهای نقاشی پرداختند و از میان وزیران کابینه، محمد ساعد که وزیر امور خارجه بود، به میان مردم رفت و شروع به ایراد سخن نمود و از مردم خواست متفرق شوند تا دولت بتواند برای رفع مضیقه فکری بکند؛ ولی مردم مجال سخن به ساعد نداده، او را دستگیر و در یکی از اتاقهای مجلس حبس کردند.[1]
غروب 17 آذر 1321، مرحله دیگری از برنامه بلوا و اغتشاش اجرا شد. ماجراجویان و آشوبطلبان که از گوشه و کنار شهر تهران سر برافراشته و خرابکاری را آغاز کرده بودند، عصر روز سه شنبه به سمت بیمارستان خیابان سپه (بیمارستان سینا) هجوم بردند و به عناصر مشکوکی که در آنجا بودند ملحق شدند. مقارن غروب، دستجاتی که با چوب و چماق به داخل خیابان و به سوی منزل احمد قوام، نخستوزیر برای غارت سرازیر شدند، با هیچ مقاومتی از طرف مأموران دولت مواجه نشدند. به همین دلیل بر گستاخی آنها افزوده شده، پس از تخریب وسایل داخلی مغازههای سر راه، به خیابان کاخ وارد شدند و به خانه قوامالسطنه هجوم بردند. آنها ابتدا، آن چه از اشیاء نفیس و قیمتی در خانه قوام به دستشان رسید، همه را به یغما بردند و بعد خانه را دستخوش حریق و آتشسوزی کردند.[2]
در ظهر این روز، به دستور قوامالسلطنه تمام روزنامهها، اعم از موافق و مخالف دولت، در محاق توقیف قرار گرفتند و به کلیه چاپخانهها با تلفن دستور داده شد از چاپ روزنامه و فوقالعاده به هر عنوان خودداری کنند. در همان هنگام که دستور توقیف روزنامهها صادر شد، سرپاس رادسر رئیس شهربانی و سرتیپ غلامعلی قدر فرماندار نظامی تهران از کار برکنار شدند و سپهبد احمد امیراحمدی به فرمانداری نظامی تهران و فرماندهی پادگان تهران ( لشکر 1- لشکر 2- تیپ مستقل سوار – تیپ مستقل مکانیزه) منصوب شد و سرتیپ عبدالعلی اعتماد مقدم نیز به ریاست شهربانی کل کشور برگزیده شد.[3]
در عصر 17 آذر اولتیماتومی توسط سفیران شوروی، انگلستان و آمریکا تسلیم دولت ایران شد که در آن خاطرنشان شده بود چون دولت ایران قادر نیست نظم شهر را حفظ کند و جان اتباع خارجه در تهران هر لحظه مورد مخاطره است، فردا صبح قشون ما تهران را اشغال خواهد کرد.[4]
قوام در دستوری فوری خطاب به ستاد ارتش، این ستاد را موظف به استقرار نظم و پراکندن عناصر ماجراجو کرد و خواست عبور و مرور از ساعت هشت و نیم ممنوع گردد.[5]
سپهبد امیراحمدی پس از چند اخطار، متوسل به اسلحه گرم شد و تیراندازی تا نیمههای شب ادامه پیدا کرد و فردای آن روز نیز کم و بیش برخورد مسلحانه با مردم ادامه داشت. پس از توقیف روزنامهها، دولت نشریهای به نام «اخبار روز» انتشار داد که حاوی اخبار دولتی بود و مدیریت آن را حسینقلی مستعان به عهده داشت.[6]
صبح روز 18 آذر، قوای روس و انگلیس، قبل از طلوع آفتاب به تهران رسیدند، ولی در میدان جلالیه چادر زدند و همانجا ماندند.[7] آنها به مدت یک ماه در تهران ماندند.[8]
سپهبد امیراحمدی، مسلسلها و تانکها را در تقاطعهای مهم مستقر کرده بود. سربازان انگلیسی و لهستانی، در میدانهای بزرگ به چشم میخوردند.
چنین به نظر میرسید قوامی که برخی وی را آزادیخواه مینامیدند، روز به روز مستبدتر میشود. آشکارترین نشانه استبداد او، صدور دستور توقیف مطبوعات، بازداشت غالب مدیران و سردبیران روزنامهها و زندانی کردن آنها در زندان حکومت نظامی بود. در 18 آذر قوام نه تنها دستور شلیک به سوی معترضان را صادر کرد، بلکه فرمان مرگ مطبوعات را نیز امضا کرد. پس از توقیف مطبوعات، قوام با استناد به ماده 5 قانون حکومت نظامی، اقدام به بازداشت روزنامهنگاران و سیاستمداران مخالف خود کرد. وی در ادامه این خط مشی مستبدانه، لایحهای را به مجلس برد که به موجب آن، امتیاز کلیه روزنامهها و مجلات لغو میشد و شرایط جدیدی برای نویسندگان و مدیران جراید، همراه با پیشبینی مجازات، در نظر گرفته شده بود.
هر چند این لایحه به تصویب رسید، اما عمر دولت قوام به اندازهای دوام نیافت که از مزایای آن بهرهمند شود.
از بامداد روز 18 آذر، بگیر و ببند آغاز شد. عدهای از کسانی که در تظاهرات شرکت نموده بودند نیز توسط پلیس شناسایی و بازداشت گردیدند. تعداد تلفات روزهای 17، 18 و 19 آذر 1321 را برخی تا چهارصد نفر نوشتهاند، اما آن چه مسلم است، جمع کشتهشدگان از شصت – هفتاد نفر تجاوز نمیکرد و خسارات وارده به مجلس شورای ملی در حدود هشتصد هزار ریال بود. کمیسیونی نیز برای تعیین خسارات صاحبان مغازهها تشکیل شد و به بعضی از آنها قسمتی از خسارات پرداخت گردید.[9]
قوام در نامهای به تاریخ 19 آذر آقایان مصطفی عدل، وجدانی (دادستان دیوان کشور)، احمد اشتری، علی هیأت (مستشار دیوان کشور)، دکتر غلامحسین خوشبین و رضی عمید را از طرف دولت، مأمور رسیدگی و کشف حقایق نمود. همچنین در 24 بهمن 1321، نخستوزیر در نامهای خطاب به وزارت دارائی خواهان بررسی و تعیین میزان خسارات ناشی از اغتشاشات روزهای 17 و 18 آذر شد. میلسپو، در پاسخ به این دستور، اشاره میکند وزارت دارائی در کمیسیون تعیین خسارات مردم نماینده ندارد و لذا اطلاعات از وزارت کشور گردآوری و در اختیار نخستوزیری قرار داده خواهد شد. همچنین وی در انتهای نامه خاطرنشان ساخت وزارت دارائی برای جبران خسارات وارده به مردم، وسایل مالی و قانونی در دست ندارد و چنانچه دولت پرداخت این خسارات را لازم میداند، ناچار باید با صرفه جویی در اعتبارات سال 1322 مجموع مخارج دولت، مبلغی برای آن پیش بینی و در بودجة کشور منظور شود.[10]
نیروی روس و انگلیس یک هفته در تهران متوقف بودند.[11] در این مدت، انگلیسیها برای ترساندن دولت و ملت یک رژه نظامی برپا کردند؛ و ورود گندم را که سخت مورد نیاز مردم بود به تعویق انداختند.[12] پس از یک هفته نیروی روس به زنجان و نیروی انگلیس به اراک مراجعت کرد. یکصدوپنجاه نفر از مسببین غائله 17 آذر و تظاهرکنندگان روزهای دیگر دستگیر شدند. در تحقیقاتی که به عمل آمد، معلوم شد، علاوه بر دیگران، مقامات داخلی نیز در آن دست داشتهاند.[13]
«مک فارلند» عوامل موثر در ایجاد بلوای نان را اینگونه برمیشمرد: کمبود مواد غذایی، نفرت از بیگانگان، احتکار مواد غذایی، کمبود محصول، سیاستهای اشغالگرانه متفقین، منازعه سیاسی، نارضایتی دانشجویان، تورم، ناامنی، ظاهر شدن دوباره لوطیها یا چاقوکشان (آدمکشان خیابانی، سرکردگان اوباش) که بعد از سقوط رضاشاه قد علم کرده بودند، تحقیر ملی ناشی از هجوم سال 1320 متفقین و فقدان مسئولیت اجتماعی در ایران. [14]
تمامی عوامل نامبرده بهگونهای مستقیم یا غیر مستقیم، ریشه در اشغال کشور و حضور بیگانگانی چون انگلیسیها در آن داشت. در ادامه بحث به بررسی برخی از این عوامل و نقش انگلستان در تأثیرگذاری آنها میپردازیم.
حضور ارتش متفقین و از جمله انگلستان در ایران و تلاشهای انگلستان برای تسلط بر منابع اقتصادی و کنترل صادرات و واردات
پیامدهای اقتصادی اشغال ویرانکننده بود. متفقین به مواد غذایی، توتون، مواد خام و جز اینها برای مصارف نیروهای خود در ایران و سایر نقاط نیاز داشتند. از این رو دولت ایران را عملاً وادار کردند تا این منابع اقتصادی را در اختیار ایشان بگذارد.[15]
با آنکه بر اساس ماده 7 پیمان سه گانه، متفقین میبایست مواد غذایی مورد نیاز خود را از خارج وارد میکردند؛ اما عملاً از این کار شانه خالی کرده و به بهانه کمبود کشتیهای باری، بیشتر احتیاجات خود را با حداقل قیمت از داخل خاک ایران تأمین میکردند.[16]
تأمین غذای ارتش یکصد هزار نفری اشغالگر و نیز یکصد هزار آواره لهستانی که از زندانهای روسیه آزاد شده و به ایران اعزام شده بودند، به گردن ملت فقیر ایران افتاده بود؛ که خود با مشکلات و کمبود غذا دست و پنجه نرم میکرد. ارتشهای اشغالگر در ایران کلیه غلات را به سرعت و با زور سرنیزه و یا پرداخت حداقل بهای ممکن، تصاحب میکردند. دولت شوروی شمال کشور را که یکی از مراکز اصلی تولید گندم و برنج بود، از بخشهای دیگر مجزا ساخت و در نتیجه تولیدات این بخش، در اختیار انحصاری مقامات شوروی درآمد که البته قسمتی از آن به مصرف خود بخش اشغالی میرسید. از سوی دیگر ورود ارتش سرخ شوروی، نابودی مزارع و محصولات را به همراه داشت و مانع برداشت محصول گندم شده بود.[17]
گزارش رئیس اداره بندر پهلوی در تاریخ 21/5/1321 نیز به خوبی بیانگر تأثیر ورود لهستانیها و حضور نیروهای بیگانه بر وضعیت معاش مردم منطقه است. وی در گزارش خود چنین مینویسد:
از اوائل سال جاری، بهواسطه ورود مهاجرین لهستانی و وجود نیروی بیگانه، در بندر پهلوی اوضاع خواربار بطور تصاعدی ترقی کرده، مخصوصاً برنج که قوت اهالی است، از چند روز پیش روز بروز مشکل و میزان بهای آن از خرواری 20 من شاه 400 ریال، به 800 ریال ترقی کرده و از همه سختتر، در این ایام میزان عرضه آن بر میزان تقاضا رو به نقصان گذاشته، بطوریکه فعلاً با بهای خرواری 20 من شاه 800 ریال هم بدست نمیآید. ... اخیراً بمناسبت ورود مهاجرین لهستانی که از تاریخ 20/05/1321 اولین کشتی آنان وارد گردید، بقیمت کلیه مایحتاج زندگانی خاصه خواربار به مراتب افزوده شده و دکاکین علافها که تا چند روز پیش مملو از برنجهای مختلفه بود، بکلی خالی و معلوم نیست ناگهان فروخته و یا احتکار کردهاند.[18]
با آنکه نخستوزیر ایران به نمایندگان سیاسی انگلیس و شوروی در تهران درباره خودداری از خرید مستقیم ارزاق توسط آنها و مضرات آن که موجب گرانی، کمیابی کالاها و رواج احتکار و دلالی و اضطراب عمومی میشد، تذکراتی داده بود،[19] اما در این میان انگلستان، روشی را پیش گرفت که معمول سیاستهای استعماریاش در ایران بود. یک کمپانی انگلیسی، غلات موجود در ایران را با نازلترین قیمت میخرید و در اهواز –مرکز قوای انگلیس- انبار میکرد. بر اثر کمبود مواد غذایی و اتخاذ سیاست پولی قوای اشغالگر، تورمی در حدود 1000% ایجاد شد که قدرت خرید مردم را به حداقل رساند.[20]
اسناد موجود از آن زمان حاکی از وخامت اوضاع ارزاق در اهواز بر اثر مداخلات انگلیسیهاست که از جمله آنها میتوان به گزارش تلگرافی آقای صنیعی از اهواز، خطاب به وزارت دارائی، اشاره کرد.[21]
این موضوع نه تنها در اهواز، بلکه در هر شهری که متفقین به نحوی در آن حضور داشتند مشاهده میشد. به عنوان مثال میتوان به گزارشهای ارسالی از بندرعباس، نائین، کرمان، انارک، بوشهر و ... درباره کمبود ارزاق عمومی و رواج دزدی در آنها، اشاره کرد.[22]
در خرداد ماه سال 1320، گلشائیان، وزیر مالیه، طی بخشنامهای اعلام کرد به منظور انتظام و سرعت بخشی به جمعآوری گندم و تأمین نان شهرستانها و تهیه و ذخیره آذوقه کشور، اداره کل غله در سازمان اقتصادی ایجاد شده است و انبارهای غله تحت نظارت آن قرار خواهد گرفت.[23]
افزایش قیمت مایحتاج مردم به علت حضور قوای بیگانه در کشور، موجب بروز طغیانهایی در برخی شهرها میشد که نمونههایی از گزارش این حوادث در میان اسناد نگهداری شده در آرشیو ملی به چشم میخورد. گزارش فرمانداری نظامی کرمانشاهان حاکی از آن است که در تاریخ 5/8/1320 پیشهوران این شهر مغازههای خود را تعطیل و برای اعتراض به وضع بد اقتصادی، گرسنگی و حمل گندم به خارج در خیابانها تجمع کردهاند، که این موضوع منجر به درگیری نیروهای شهربانی و نیروهای سرهنگ ارفع با آنها و کشته شدن یک نفر و مجروح شدن سه نفر شده است.[24]
در نامه وزارت دارائی به وزارت کشور در تاریخ 14/11/1320 نیز به غائله همدان در اواخر آبان 1320 که منجر به کشته شدن چهار نفر از اهالی شهر شده، و نیز به اعزام فردی برای تحقیق محلی و بررسی اوضاع اشاره شده است. در همین پرونده شاهد گزارش فرمانداری همدان درباره این غائله و جلسهای که با حضور سران دستهها و یک عده از بازرگانان و محترمان شهر برگزار شده است، هستیم. در بخشی از این گزارش چنین آمده است: «در همین اثنا دو بار آقای سرهنگ فلاتچر که بقرار معلوم معاون اداره سیاسی انگلیسیها است، بفرمانداری آمده و اظهار میکرد مردم را بنام اینکه خواربار آنها را انگلیسیها میبرند، تحریک کردهاند و اول شب نیز با تلفن تقاضا کرد که بنده باتفاق رئیس شهربانی و رئیس امنیه بدیدن ایشان و فرمانده اردوی انگلیسی برویم و در آنجا نیز مطلب را تجدید و ضمناً پرسشهایی میکردند که چگونه شهربانی متوجه این پیش آمد نبوده که جلوگیری نماید. همچنین راجع باینکه از محرکین و مرتکبین مخصوصاً آنها که باتومبیل حامل نیروی انگلیسی سنگ انداخته و سبب تیراندازی شدهاند، کسی دستگیر شده یا خیر سوالات نمود. ... امروز صبح مجدداً سرهنگ فلاتچر بفرمانداری آمده، تقاضا کرد اعلانی در شهر منتشر شود که انگلیسیها خواربار نمیبرند، بلکه مقدار زیادی گندم بایران فروختهاند و این اظهارات از ناحیه مغرضین است. بنده آگهی [؟] تهیه کرده بودم، ولی مشارالیه جداً تقاضا کرد بمضمونی که خود او نوشته بود، اعلان منتشر بشود. بنده هم از نظر جلوگیری این شایعات بیموقع [گذاشتم؟] آگهی منتشر گردد. زیرا امروز شنیده شد مردم اظهار میکردهاند که گندمها را به انبارهای تهران نمیبرند بلکه در ایستگاههای راه آهن خالی میکنند و معلوم نیست به کجا میرود. بعضی نیز صریحاً اظهار میکردهاند که خواربار، از گندم و برنج و غیره بخارج حمل میشود».[25]
این سند به خوبی نمایانگر دخالت انگلیسیها در امور کشور و نیز تلاش آنها برای وارونه جلوه دادن حقایق و تکذیب نقششان در کمبود مواد غذایی در ایران است.
در سندی دیگر، وزیر دارائی در مکاتبهای با وزارت امور خارجه به خرید و خروج آذوقه و مواد غذایی از ایران توسط متفقین، برخلاف پیمانهای امضا شده میان ایران و آنها، اعتراض میکند و خواهان جلوگیری از این جریان میشود.[26]
در همین زمینه شاهد تلگراف وزیر امور خارجه به سفارت ایران در لندن درباره ایجاد تماس با مقامات انگلیسی، درخواست هماهنگی با ایران برای خرید و توزیع ارزاق و هشدار نسبت به رواج قاچاق و گوشزد کردن خطر قحطی در تهران هستیم.[27] انگلیسیها با وجود کمبود مواد غذائی در ایران، بیرحمانه حتی بخشی از نیازهای سربازان خود در عراق (غیر از غله و گوشت) را نیز بدون انجام تشریفات گمرکی و پرداخت عوارض از ایران تأمین میکردند.[28]
اسناد متعدد برجا مانده از دوره زمانی جنگ جهانی دوم، هر یک به نحوی حاکی از شکایت از متفقین و نقش آنها در ایجاد کمبود در شهرهای مختلف است که به تعدادی از آنها اشاره میکنیم.
در مهر 1321 شاهد نگارش گزارشی به نخستوزیر، درباره دخالت انگلیسیها در کلیه امور شهرها، از جمله امر نان کرند، که موجب کمبود نان در شهر شده است و تقاضای جلوگیری از این روند هستیم.[29]
در سندی دیگر وزیر کشاورزی در نامهای محرمانه به نخستوزیر، درباره خرید گوسفند توسط انگلیسیها و ضرورت جلوگیری از آن، سخن گفته است.[30]
در گزارشی از فرماندار قم به نخستوزیر نیز به مشکلات ناشی از حضور نیروهای انگلیسی در شهر، کمبود آذوقه، بدمستیهای سربازان انگلیسی و رعایت نکردن سنتها و شعائر مذهبی توسط آنها اشاره شده است.[31]
انگلستان به منظور گسترش کنترل خود بر محصولات ایران، به ویژه غله، گایلز، سرکنسول خود در مشهد را به تهران فراخواند و وی را به عنوان مشاور سفارت انگلیس در امور غله به کار گمارد. یکی از توصیههای گایلز این بود که در هر یک از کنسولگریهای انگلستان در ایران، مأمورانی مخصوص گماشته شوند تا بر جریان کاشت، برداشت و جمعآوری گندم نظارت داشته باشند.[32]
کار دخالت انگلیسیها در امور غله به آنجا رسید که در تیر ماه 1321 وزارت دارائی، به ادارات دارائی شهرستانها دستور داد اطلاعات مربوط به میزان محصول این سال و سالهای قبل را در دسترس مأموران انگلیسی قرار دهند.[33]
در نتیجه نابسامانی اوضاع، دولت انگلیس در اقدامی نمایشی سعی در وارد کردن مقداری غله به ایران میکند. اما این اقدام مؤثر نبود. سفیر ایالات متحده درباره این اقدام، چنین میگوید: «احساس میشود که دولت انگلستان، عمداً نمیخواهد از قحطی و گرسنگی در ایران جلوگیری به عمل آورد.» این نظر چندان هم بی ربط نبود، زیرا مقامات انگلیسی سرسختانه از بهبود وضع خواروبار در ایران جلوگیری میکردند. برای مثال پس از آنکه قحطی وضع بسیار نابسامان و آشفتهای در کشور به وجود آورد، در نوامبر 1942/ آبان 1321 دولت انگلیس تحت فشار ایالات متحده، متعهد شد 3500 تن گندم را از انبارهای خود در عراق به تهران ارسال کند تا کمبود نان را در پایتخت اندکی جبران کند. اما در عمل، به بهانههای مختلف، از جمله نبودن وسایل حمل گندم از عراق به ایران، از تحویل این مقدار گندم طفره میرفت. هر چند بعد از مدتی، سازمان جاسوسی ارتش آمریکا کشف کرد که مقامات انگلیسی گندم مورد نظر را از عراق به اهواز حمل کرده بودند، ولی از تحویل آن به مقامات ایرانی خودداری میکردند.[34]
دولت انگلیس حتی واگنهای حامل گندم را در خوزستان توقیف میکرد و گندم آنها را برای نیروهای خود در اختیار میگرفت.[35]
دولت انگلیس هیچگاه دست از سیاستهای مزورانه خود برنمیداشت و لذا میبینیم برای عوامفریبی، اقدام به ارسال مقداری آرد برای رفع گرسنگی مردم ایران کرد که گزارشات حاکی از آن بود که این آردها غیر قابل استفاده و پر از حشرات و شپش است.[36]
قابل توجه اینکه ورود غله به تهران ممنوع بود، در حالی که طبق آئیننامه غله و نان[37] اجازه حمل به شهرستانها وجود داشت، زیرا قیمت گندم در بازار آزاد، خرواری 200 تومان بود، ولی سیلو مردم را وادار میکرد که گندم را 60 تومان بفروشند و چون تهران بزرگترین خریدار گندم بود، متفقین برای اینکه قدرت رقابت خریداران تهران را با خود، از بین ببرند و بتوانند غله را به نرخ رسمی بخرند، اجازه نمیدادند غله وارد تهران شود.[38]
همین امر مخالفت زارعان را برانگیخت، زیرا در سالهای پیش از 1322 قیمت گندم در بازار آزاد 5000 ریال بود و اداره غله مازاد محصول را به 3750 ریال میخرید، در حالی که در سال 1323، گندم در بازار آزاد به 7000 ریال خرید و فروش میشد، ولی قیمت دولتی آن 2900 ریال (یعنی حتی کمتر از سال قبل) بود و این موضوع کاملاً به ضرر کشاورزان تمام میشد.
طبق طرح وزارت خواروبار، مالکان موظف بودند محصول خود را به دولت تحویل دهند و تخلف از این امر، مجازات داشت.[39]
در سال 1321 وضع غلات مشکل بزرگی را ایجاد کرده بود. زمستان سال 1319ش. هشداری بود در این زمینه، سیلوهای سر به فلک کشیده خالی از گندم و در نتیجه احتیاج به وارد کردن گندم مورد نیاز از خارج، این هشدار بود. بر اثر وقایع شهریور 1319 روابط بازرگانی با کشورهای اروپا محدود و مسدود شد و حمل و نقل کالای بازرگانی از راههای دریایی با سایر کشورها نیز غیر عملی گردید.
میزان معاملات خارجی کشور کاهش فوق العادهای حاصل کرد و در نتیجه واردات ضروری مانند قند و شکر، قماش، غله، مواد شیمیایی، دارو و لوازم طبی و غیره، فوقالعاده تقلیل پیدا کرد و در مملکت نیز نایاب شد. در عین حال صدور کالاهای ایران به خارج دچار رکود و وقفه کامل گردید. اشکالات حمل و نقل هم به علت کمبود وسائل باربری در داخل کشور، عمل جمعآوری غله و توزیع آن را مشکل کرد. و بالاخره مشکل دیگر دولت ایران این بود که به موجب تعهدی که در پیمان اتحاد سه گانه داشت، کلیه وسایل حمل و نقل زمینی و راه آهن خود را در اختیار متفقین گذاشته بود، بنابراین کامیونها و واگنهای راه آهن تماماً در راه رساندن مواد و مهمات به روسیه شوروی بسیج شده بودند. کمبود گندم که غذای اصلی مردم به شمار میرفت در همه جای کشور به چشم میخورد. خصوصاً اینکه از صدور غله منطقه حاصلخیز آذربایجان و نواحی شمالی ایران که در اشغال نیروهای شوروی قرار داشتند به تهران و دیگر نقاط ایران ممانعت به عمل میآمد. روسها با مانع شدن از حمل غله آذربایجان به نقاط دیگر که خارج از منطقه اشغالی آنها قرار داشت، این غلات را برای مصرف خود به روسیه صادر کرده و فقط مقدار کمی از آن را در خود منطقه اشغالی به مصرف مردم میرساندند تا آنها را ساکت نگهداشته و از بروز بلوا و شورش جلوگیری نمایند.
انگلیسیها هر جا منافعشان ایجاب میکرد، دست به اقدام میزدند و به همین خاطر میتوان شاهد فعالیتهای به ظاهر متضاد این دولت، در زمینهای یکسان بود.
«ایرج ذوقی» درباره کوشش این دولت برای حفظ منافع خود و فرونشاندن خشم مردم برای کمبود مواد غذایی چنین مینویسد:
مسئله غله و مواد غذایی هر چند که یک مسئله داخلی بود با این حال مستقیماً و به طور کامل مورد توجه متفقین قرار داشت. زیرا کمبود غله و یا نارسائی وضع غله سبب بروز ناراحتی و شورش مردم میشد و ممکن بود که در ارسال مواد مورد نیاز به شوروی ایجاد وقفه و اخلال نماید. کوششهای بسیاری از جانب دولتهای انگلستان و آمریکا به کار رفت تا با حمل مقادیری گندم به ایران، کمبود آن را برطرف نمایند. دولت انگلستان به خوبی از اقدامات شورویها در منطقه اشغالی آگاه بود ولی هیچ اقدامی برای متوقف کردن اقدامات آنها به عمل نمیآورد. به این دلیل که اولاً انگلیسیها قدرت آن را نداشتند تا از عملیات روسها جلوگیری کنند و ثانیاً مایل بودند تا روسها را راضی نگهدارند تا از مساعدتهای نظامی آنها در جنگ بر علیه آلمان استفاده نمایند.[40]
آمریکائیها که در آن زمان به عنوان مستشاران مالی در ایران حضور داشتند، انگلستان را مسئول کمبود غلات در ایران دانسته و عقیده داشتند انگلیس برای بالا بردن ظرفیت کمکهای ارسالی به شوروی، سیستم حمل و نقل ایران را به حد انفجار رسانده است.
در دسامبر 1942 امریکائیها لیست طویلی از گلهها و شکایات و انتقادهای خود را تسلیم وزارت خارجه انگلستان کردند. در این یادداشت به ویژه کارشکنیهای دولت انگلستان در به تأخیر انداختن امضای قرارداد غلات بین ایران و آمریکا مورد ملامت قرار گرفته بود. در این یادداشت همچنین اقداماتی چون ورود نیروهای انگلیسی به پایتخت در روزهای 17 و 18 آذرماه 1321 و قصور دولت انگلیس در ارسال مواد غذایی به ایران که در بصره آماده ارسال بود، مورد انتقاد تند دولت ایالات متحده آمریکا قرار گرفته بود.[41]
در همین زمینه، «میلسپو»، رئیس کل دارائی در گزارش فروردین 1322 خود خطاب به وزیر دارائی به وضوح به نقش متفقین در ایجاد مشکلاتی برای دولت ایران اشاره کرده است و مینویسد:
قسمت اعظم این مشکلات در نتیجه جنگ کنونی و استفاده نیروهای متفقین از خاک ایران و بنگاههای دولتی و وسایل حمل و نقل و برخی وسایل دیگر ایران (به منظور ادامه جنگ) ایجاد شده است.
وی معتقد است باید متفقین خرید مواد مورد نیاز خود را در کشور ایران تقلیل دهند، یا وسایلی بدست آورند که بدون تحمیل بر قوه خرید فوقالعاده فعلی که بازار ایران را تحت فشار دارد، نیازمندیهای خود را مرتفع سازند.
وی در این گزارش به روشهایی که از طریق آنها میتوان وضعیت بهتری را در ایران ایجاد کرد، اشاره کرده است که در همه آنها، بهبود وضعیت ایران در گرو همکاری متفقین است.[42]
دخالت اشغالگران در مسائل سیاسی کشور، روی کار آمدن قوام و سعی در ساقط کردن وی با ایجاد شورشهایی برای کمبود نان
در سالهای جنگ، وضع اقتصادی ایران به صورت اسفناکی در آمد. تورم، تشکیل بازار سیاه، کمبود خواروبار و قحطی که نتیجه مستقیم حضور ارتشهای بیگانه بود، موجبات نارضایتی شدید مردم را فراهم ساخته بود.
نخستوزیرانی چون فروغی و سهیلی، آنقدر گرفتار مشکلات سیاسی و مشکلات ناشی از حضور متفقین در ایران بودند، که نتوانستند قدمی در راه بهبود وضع اقتصادی کشور بردارند تا این که در 18 مرداد 1321ش. قوامالسلطنه سیاستمدار کهنهکار که در دوره رضاخان مغضوب و گوشه نشین شده بود، به نخست وزیری رسید.
در بررسی عوامل موثر در ایجاد بلوای نان، برخی ظهور دولت قوام را به عنوان دلیلی بر شکل گیری شورش، برشمردهاند. مهدی فرخ که با خاندان قوام میانه خوبی ندارد و آنها را شجره خبیثه مینامد یکی از معتقدان به این عامل است.[43]
حسین کاوشی نیز در بررسی توطئه دربار محمدرضا شاه، در ایجاد بلوای نان، ترس شاه جوان از قدرت یافتن احمد قوام به عنوان رقیبی قدرتمند و خطرناک که در کارنامه کاری خود تجربههایی چون بیش از 20 بار وزارت و 2 بار نخستوزیری داشت را عاملی مؤثر، در شکلگیری غائله 17 آذر میداند.[44]
وزیرمختار آمریکا در تهران نیز از دیگر معتقدان به این عامل است. وی سماجت و سرسختی انگلستان در نرساندن گندم به ایران را «بازی تفرقه بینداز و حکومت کن» انگلیسیها مینامد که به قصد برکناری دولت قوام و بر سر کار آوردن مهرهای مناسب و دست نشانده، همانند سیدمحمد تدین، اعمال میگردید.[45]
خانه قوام پس از شهریور 1320، یکی از مراکز سیاست تهران بود که از طرف روشنفکران، حزب توده و آزادیخواهان مورد توجه قرار گرفت. چون هدف اساسی متفقین در آن زمان ایجاد امنیت در ایران بود تا بهتر و سریعتر به فعالیت جنگی خود علیه آلمان بپردازند؛ از روی کار آمدن دولتی مقتدر و قوی حمایت میکردند. این سیاست علاوه بر آنکه مانع از شکلگیری کانونهای ضد متفقین از لحاظ احساسات وطنپرستانه و ضداستعماری میشد، دست آنها را در کنترل فعالیت جاسوسان آلمانی نیز باز میگذاشت. بنابراین زمینه برای به قدرت رسیدن قوام السلطنه به عنوان نخستوزیر فراهم شد.
وی از همان ابتدای کار حساسیت دربار را علیه خود شکل داد. قوام اعلام داشت دولت او پاسخگوی اعمال خود در برابر مجلس است و به همین علت وزرای کابینه باید گزارشات خود را به وی ارائه دهند و نه شخص دیگری (شاه و سایر درباریان)
قوام برای تعدیل موقعیت و نفوذ انگلستان و شوروی، سعی میکرد نیروی سومی، یعنی ایالات متحده را به عرصه سیاسی ایران بکشاند. یکی از اقدامات او در این زمینه بکارگیری مستشاران آمریکایی بود. مهمترین این مستشاران، گروه مستشار مالی بود که ریاست آن را دکتر میلسپو بر عهده داشت. او به همراه 35 نفر به ایران آمد و به عنوان رئیس کل دارائی با اختیارات وسیع در امور مالی و اقتصادی شروع به کار کرد، اما نتوانست موفق شود. چرا که وظیفه او در درجه اول تأمین خواروبار و احتیاجات متفقین بود.
میلسپو پس از دو سال، به علت آشکار شدن تخلفاتش و نیز مخالفت نمایندگان مجلس چهاردهم، به ویژه دکتر مصدق و آیت الله شیخ حسین لنکرانی، مجبور به استعفا شد و ایران را ترک کرد.[46]
یکی از اقدامات این مستشاران برای مقابله با گرسنگی، پخت نان دولتی بود. حسین مکی در این خصوص چنین مینویسد:
در آن ایام دولت برای جلوگیری از ازدحام مردم برای تهیه نان که غذای بیشتر مردم بود اقدام به پختن نان ماشینی کرد که به نام «نان سیلو» معروف شد. این نان، نامرغوب و غیر قابل خوردن بود که در بعضی از نقاط کشور، از جمله تهران توزیع میشد. استفاده از این نان باعث بیماری تعدادی از کودکان تهران شد.[47]
شریدان نیز درباره تأسیس نانواخانه مرکزی دولتی در گزارش خود خطاب به ب.ج.ئی بودو، در تاریخ 12 دسامبر1942 / 21 آذر 1321 چنین نوشته است:
پس از یک ماه اقدام در وادار کردن نانواها به پخت شبانه و تقسیم آن و ممانعت از دزدی و فروش آرد به بازار سیاه، من ناچار شدهام کلیه نانوائیهای شهر را که تعدادشان 321 دکان است، بسته و نانواخانه مرکزی دولتی را تأسیس کنم.[48]
مهدی فرخ در خاطرات خود، به تلاش انگلیسیها برای راهیابی به وزارت خواروباری که قوام آن را ایجاد کرد، اشاره میکند و مینویسد:
در مرداد 1321، دولت تازه تأسیس قوام برای رویارویی با مشکل نان، تصمیم به تشکیل وزارت خواربار گرفت و مهدی فرخ به عنوان اولین وزیر خواربار به کابینه قوام راه یافت. هم زمان با این اقدام، کارشناسانی از آمریکا استخدام شدند تا وزارتخانه جدید را به سمت مقابله با بحران هدایت کنند. انگلیسیها با اعمال فشار بر دولت ایران، در پی آن بودند که به کار گماردن پنج انگلیسی را در این وزارتخانه تحمیل نمایند و به این ترتیب کنترل خود را بر اوضاع از دست ندهند.[49]
اقدامات قوام موجب شد انگلستان هم مانند دربار، از بروز بحرانهای سیاسی و اقتصادی که منجر به سقوط کابینه قوامالسلطنه و روی کار آمدن دولتی کاملاً مطیع و وابسته به آن کشور شود، استقبال کند. در واقع میتوان گفت باری دیگر دربار ایران، در سیاستی همسو با انگلستان و به اطاعت از این دولت، برای حفظ منافع خود، پای به صحنه نهاد.
برای ضربه وارد آوردن به قوامالسلطنه باید از حربهای استفاده میشد که اثر جدی داشته باشد. باید ثابت میشد قوامالسلطنه نه تنها قوی نیست و نمیتواند امنیت را تأمین کند، بلکه موجب اغتشاش و بلوا نیز شده است و دوام کابینه وی، نظم و آرامش را در کشور از بین برده و اجرای برنامه متفقین برای کمک به شوروی را با اشکال روبرو میکند.
از شهریور 1319 تا تابستان 1321، دولت انگلستان با ارسال گندم از هندوستان و کانادا به ایران مخالفتی نکرد و طی این مدت بر اساس اسناد موجود در آرشیو ملی حدود هفتاد هزار تن گندم به ایران وارد شد.[50] اما بعد از این تاریخ، انگلستان در امتداد سیاست خود برای براندازی قوام از قدرت، با واردات گندم به ایران مخالفت کرد و در نتیجه همین سیاست، کمبود و گرانی نان در نیمه دوم سال 1321 به اوج خود رسید. این در زمانیست که سر ریدر بولارد در گزارش خود معتقد است ایران نیازی به واردات گندم ندارد و محصول گندم این سال را خوب اعلام کرده است.[51]
اسناد دیگر نیز شاهدی بر این ماجرا هستند که انگلیسیها تمام تلاش خود را میکردند تا اوضاع را آشفته نمایند. در زمانی که گزارشهای واصله از شهرهای مختلف خبر از وضعیت بد اقتصادی، نبود غله و نان و گرسنگی و قحطی دارد، نامه وزیر دارائی به وزارت کشور، در شهریور ماه 1321 حاکی از آن است:
عمال شرکت نفت سابق اخیراً عدهای از کارگران بیکار و ناراضی شرکت سابق نفت را توسط اداره اطلاعات سفارت انگلیس استخدام نموده و مأموریت آنها تحریک و آتش زدن خرمنها در قراء و قصبات میباشد و بعلاوه این عده مأموریت دارند با نشر خبرهای دروغ حاکی از خرابی اوضاع، ذهن دهقانان و زارعین ساده لوح را مغشوش و آنها را وادار نمایند که ارزاق عمومی را ذخیره و انبار نمایند.[52]
بدین ترتیب نقشه بلوای 17 آذر 1321 به نحوی که چیده شده بود، عملی گردید. بحران غله به جایی رسید که در آستانه ناآرامیهای آذر ماه 1321، سیلوی تهران فقط برای دو روز گندم داشت. «حمید شوکت» معتقد است ارجحیت کمک به شوروی، عاملی است که انگلستان را به بی تفاوتی در برابر وضع بد اقتصادی ایران وامیدارد. وی مینویسد:
همة اینها دولت قوام را بیش از پیش به سمت این سیاست سوق داد تا از متفقین بخواهد به ایران غله ارسال کنند. متفقین به چنین تقاضایی تن در نمیدادند. زیرا سیاست بریتانیا بر اساس نیازهای جنگی این امپراطوری شکل گرفته و حاکی از آن بود که کمک به شوروی بر رفع دشواریهای ایران ارجحیت دارد.[53]
علاوه بر این، انگلستان میخواست از موضوع کمبودها، به عنوان اهرم فشاری بر دولت قوام استفاده کند. در ادامه این کشمکشها، سرانجام طرح مشترکی از جانب ایران، انگلستان و آمریکا به امضا رسید. بنابر مفاد این طرح که در 28 آبان 1321 از تصویب مجلس گذشت، آمریکا و انگلیس توافق کردند، کمبود غله ایران را تا برداشت محصول در سال آینده تأمین کنند و در مقابل، مجلس با انتشار اسکناس و اعطای اختیارات فوقالعاده به نخستوزیر موافقت کند. امید قوام بر آن بود که با پیروزی در این عرصه از نبرد، بحران فروکش کرده باشد. اما شورشی که در 17 آذر 1321 آرامش تهران را بر هم زد، این امید را نقش بر آب کرد.[54]
«یرواند آبراهامیان» درباره نقش متفقین و از جمله انگلستان در بلوای نان، چنین مینویسد:
سرانجام کشمکش میان قوام و شاه به خیابانهای تهران کشیده شد. این درگیری هنگامی شروع شد که اصناف بازار در 17 آذر 1321، برای اعتراض به قیمت بالای مواد غذایی، مسئله جدید چاپ اسکناسها و قانون مالیات بر درآمدی که به تازگی میلسپو وضع کرده بود، در بیرون مجلس به آرامی راهپیمایی کردند. البته هنگامی که چاقوکشان و افسران ارتش اعلام کردند که شاه هرگز اجازه نمیدهد تا سربازان به طرف «مردم محبوبش» تیراندازی کنند، راهپیمایان به سوی ساختمان مجلس حملهور شدند. وقتی که ارتش از مداخله پلیس جلوگیری کرد، تظاهرکنندگان دو نماینده را مورد ضرب و شتم قرار دادند، به نانوائیها حملهور شدند، فروشگاههای لوکس و منزل قوام را غارت کردند و محله اعیاننشین شهر را تهدید کردند. نظم و آرامش هنگامی برقرار شد که نیروهای انگلیسی وارد عمل شدند. هر چند متفقین به کمک قوام شتافتند، این مداخله آنها را متقاعد کرد که شاید رقابت میان نخستوزیر و شاه موجب شود تا اندک منابع ارتش برای انجام وظیفه حیاتی انتقال تجهیزات جنگ، در راه ایفای مسئولیت بیهوده حفظ نظم و قانون صرف شود. پس آنان از بین این دو نفر شاه را ترجیح دادند.[55]
همچنین؛ در آبان 1321 انگلستان که وضعیت غله ایران را به بدترین وضع ممکن سوق داده بود، در اقدامی در ظاهر دوستانه موافقت کرد موقتاً 3500 تن غله از انبارهای خود در عراق را به ایران صادر کند و تهران را از وضعیتی که در آن بود نجات دهد. ولی این گندم پس از به نتیجه رسیدن سیاستهای آنها در سست کردن پایههای قدرت قوام و آن هم با تبلیغاتی پر سر و صدا وارد ایران شد. خبرنگار مخصوص رویتر در این مورد گزارش داد اولین مرسوله گندم انگلیس در کامیونهایی که پرچم انگلیس بر آن افراشته بود، به تهران رسید و در مقابل جمعیت خوشحال، با کامیونهایی ایرانی که روی آنها نوشته شده بود «انگلیسها گندم به ایران میآورند» حمل شد. نقل شده پیش از آن، چند هواپیما از نیروی هوایی ایران بر فراز پایتخت پرواز کرده و اوراقی ریختند که در آنها وعده انگلیس و آمریکا، دائر بر ارسال گندم به ایران، تذکر داده شده بود.[56]
در اسنادی که در همین کتاب آمده، شاهد گزارشی از وزارت خواروبار به نخستوزیر هستیم که نشان میدهد گندمی که با این همه تبلیغ و منت وارد ایران شد، پر از «خرده شیشه» و غیر قابل استفاده بوده است.[57]
احمد قوام پس از وقایع اسفبار 17 آذر که شرح آن در این پژوهش آمد، به زمامداری خود ادامه داد. سیاستهای قوام در تعیین اعضای کابینه از سویی و تلاش شاه و دربار برای سرنگونی وی از سوی دیگر، سرانجام منجر به مشاجرات شدید وی با برخی نمایندگان و وزیران و به دنبال آن استعفای وزیران و انحلال کابینه شد.
قوام، علیرغم وضعیتی که پیش آمده بود، به حکومت بدون وزیر خود ادامه داد و جلسات هیأت وزیران را با معاونان وزارتخانهها تشکیل داد.
«پیتر آوری» در شرح ماجرای بلوای نان، چنین مینویسد:
در زمستان سال 1321 پس از بلوای نان در آذر ماه، بحران هنوز ادامه داشت. چون تهران صحنه تظاهرات شدیدی شده بود، یک گردان از نیروهای انگلیسی مستقر در قم، به تهران منتقل شدند. شاه دچار تردید شده بود که آیا نخستوزیر (احمد قوام) را برای استعفا دادن تحت فشار بگذارد یا خیر. حتی در یک مرحله، به نظر میرسید که شاه در فکر تشکیل کابینه نظامی بود که خود در رأس آن باشد. با اندیشهای که بیانگر شیوه فکری او در دسامبر 1942 (آذر 1321) بود. معالوصف، در این مرحله وزیرمختار بریتانیا در تهران از شاه خواست که قوام را برکنار سازد و به وی و سایر کسانی که خانههایشان بر اثر تظاهرات 17 آذر خراب شده است، غرامت پرداخت شود.[58]
در این شرایط، قوام که شانسی برای کسب رأی اعتماد از مخالفان خود و معرفی وزیران جدید نداشت، پس از برگزاری جلسهای با طرفداران خود و بررسی اوضاع، از نخستوزیری کناره گرفت.
خرابی راههای شوسه، به کارگیری راهآهن و تصرف وسایل حمل و نقل
یکی از ارکان اساسی سیاست انگلستان در ایران در زمان جنگ جهانی دوم و بعد از اشغال ایران، کمک به مساعی جنگی متفقین، به طور اعم و ارسال کمکهای جنگی به شوروی، به طور اخص بود. بهانه جنگ و کمک رسانی به شوروی از راه ایران، نمایندگان سیاسی و مقامات نظامی انگلیس در ایران را بر آن داشت تا برای توسعه سیستم حمل و نقل کشور و ارسال مواد به شوروی، در هر امری از امور ایران، مداخله نمایند.[59]
مأموران کشوری و لشکری و بخش خصوصی انگلستان، به طور فعالی در ایران مشغول بودند و برای حمل کمکهای متفقین به روسیه، از هیچ کوششی فروگذار نمیکردند. از ابتدای هجوم به ایران، تا پایان جنگ، انگلیسیها بیش از شش هزار کیلومتر راه را ساخته و یا تعمیر کردند و نگهداری بقیه راهها را نیز بر عهده گرفتند. آنها همچنین اقدام به ایجاد یک سازمان بزرگ حملونقل زمینی کردند که هزاران کامیون را که در سراسر جادههای ایران به کار حمل مواد به روسیه مشغول بودند، اداره میکرد. راهآهن سراسری ایران به کلی در تحت اختیار متفقین قرار گرفته بود. قسمتی از این راه یعنی از بندر شاهپور در جنوب تا تهران در اختیار و زیرنظر و کنترل انگلیسیها بود.[60]
راههای ایران و از جمله راه آهن، اهمیت به سزایی برای گردش ماشین جنگی متفقین داشت. بر روی جادههایی به طول 27000 کیلومتر، قسمت اعظم کمکهای متفقین، به شوروی حمل میشد. در مدتی کمتر از چهار سال جمعا بیش از 5 میلیون تن کالا از طریق جادههای شوسه ایران به شوروی حمل شد. حمل و نقل این مقدار عظیم کالا، بر روی جادههای ایران، مشکل ترافیک را به جایی رسانید که دولتهای اشغالگر مجبور شدند با امضای یک توافقنامه، برنامهای برای استفاده از راههای شوسه تنظیم کنند که طبق آن هر کدام فقط در ساعات معینی از شبانه روز میتوانستند از جادهها استفاده کنند. به این ترتیب جادههای ایران در 24 ساعت متناوباً جولانگاه کاروانهای حمل و نقل این دولتها و از جمله انگلستان بود.
بر اساس ماده 3 بند ب قرارداد 29 ژانویه 1942/9 بهمن 1320، متفقین تمامی وسایل حمل و نقل خصوصی، دولتی و نظامی ایران را به تصرف خود درآورده بودند. آنها تمامی کامیونهای موجود، تانکرهای نفتکش، اتوبوسهای مسافری و حتی اتوبوسهای خطوط شهری را نیز متصرف شدند. تنها تعداد کامیونهای غیر ارتشی متصرفی متفقین به 3000 دستگاه میرسید.
این تصرف وسایل نقلیه و نیز ترافیک شدید جادهای، اثری غیر قابل جبران، بر اقتصاد ایران، بر جای گذاشت. سیستم حمل و نقل کالا و مواد مصرفی و غذا در سطح کشور به کلی از هم پاشید و گرانی و قحطی را گسترش داد. اثرات مخرب از هم گسیختگی خطوط ارتباطی و فرسودگی وسایل نقلیه در ایران حتی سالها بعد از خاتمه جنگ نیز ادامه یافت و ضایعات مالی و جانی غیر قابل تخمینی را باعث شد.[61]
بیشتر راههای شوسه، به دلیل عدم توجه دولت در بازسازی آنها و مشکلات ناشی از حضور اشغالگران در کشور، غیرقابل بهرهبرداری بود. این موضوع اثر زیادی بر حمل گندم داشت. در برخی نقاط گندم آماده حمل بود، ولی خرابی راههای ماشین رو مانع حمل آنها به نقاط قحطی زده میشد.
متفقین شبکه راه آهن ایران را در اختیار خود گرفتند و با نیمی از کامیونهای عمومی و تحت مالکیت خصوصی، قرارداد بستند که به این طریق، بیش از 75 درصد شبکه توزیع مواد غذایی را در ایران، در حین برداشت محصول سال 1320، از بین بردند. کامیونهای باقیمانده در دست ایرانیان، در اندک مدتی، غیرقابل استفاده شدند؛ زیرا متفقین ورود قطعات یدکی، به خصوص لاستیک را محدود کردند. دو سازمان متفقین؛ یعنی شرکت تجاری ممالک متحد بریتانیا و مرکز ملزومات خاورمیانه، نظارت بر تجارت خارجی ایران را در دست گرفتند و با در نظر گرفتن اولویتهای متفقین و نه اولویتهای ایرانیان به اداره آن پرداختند.[62]
ناتوانی فنی و مالی انگلستان، در رساندن سریع کالا و ملزومات جنگی به شوروی، باعث شد انگلیس از ایالات متحده، که تازه به نفع متفقین وارد جنگ شده بود، درخواست کمک کند. در نتیجه آمریکائیها نیز به جمع اشغالگران ایران پیوستند و سی هزار نیروی نظامی و فنی آمریکایی بدون کسب موافقت دولت ایران، وارد سرزمین ایران شدند. یادداشت اعتراضی به این حضور بی دعوت صادر شد اما دولت آمریکا به آن وقعی ننهاد و حتی پیشنهاد الحاق به اتحاد سه گانه را نیز نپذیرفت. با ورود آمریکائیها میزان حمل و نقل مواد از طریق ایران به شوروی افزایش قابل ملاحظهای یافت و لطمات غیر قابل جبرانی به اقتصاد ایران وارد شد.
آمریکائیها، به بهانه کمک به حمل تدارکات وارد ایران شدند؛ و به همین دستاویز سی هزار سرباز امریکائی، در دسامبر1321 وارد ایران شدند. همچنین آنها در ادامه سیاستهای خود در نفوذ به مراکز حساس، با پیشنهاد قوام، یک هیأت نظامی به ریاست سرهنگ نورمن و هیأتی اقتصادی به ریاست میلسپو را روانه ایران کردند تا به امور ارتش و مالیه ایران، سر و سامان بدهند! [63]
در سالهای کمبود و گرسنگی، غلات و مواد غذایی که در برخی نقاط ایران امکان صدور به مناطق قحطی زده را داشت، به علت عدم وجود وسایل حمل و نقل و مصادره آنها توسط متفقین، دچار آفت میشد و از بین میرفت. در تلگرامی که در این زمینه از تبریز به نخستوزیر ارسال شده است، میخوانیم غلات موجود در شعبههای اداره غله این شهر با خطر شپش مواجه است و به علت تعهد دولت در واگذاری وسایل حمل و نقل به متفقین و نبود وسیلهای برای حمل آنها به نقاط دیگر، در حال از بین رفتن است.[64]
تعداد اندکی وسایل حمل و نقل که در اختیار دولت ایران بود نیز خراب و نیازمند قطعات یدکی بود. دولت ایران سفارش تعدادی لاستیک کامیون و لوازم یدکی به آمریکا داد، اما وقتی این کالاها به بنادر ایران رسید، مقامات اشغالگر انگلیسی محموله را تصاحب کردند و از تحویل آن به دولت ایران امتناع ورزیدند.[65]
آفتزدگی محصولات و بیآبی
درگیر شدن ایران در مشکلات مربوط به جنگی ناخواسته و حضور متفقین و از جمله انگلستان در ایران مشکلاتی پدید آورد که علاوه بر حوزههای سیاسی و اجتماعی، اثری مخرب بر حیات اقتصادی ایران نیز داشت. هر چند مسئله کمبود غلات، اواسط سال 1318 آغاز شده بود، ولی جنگ و حضور ارتش متفقین در ایران، مزید بر علت شد و راههای چاره را سد کرد.
محصول غله ایران، در سال 1318 به حد کافی نبود و رضا شاه نیز نتوانست میان مصرف غله در نقاط پر محصول و قحطی زده توازن برقرار سازد. در آن سال، اغلب کشاورزان به سبب پائین بودن نرخ دولتی خرید گندم، از کشت آن خودداری کردند. ولی رضا شاه در ادامه سیاست صنعتی کردن کشور، مقداری از محصول گندم را در مقابل واردات صنعتی، به خارج صادر کرد و کار به جایی رسید که دیگر برای پر کردن سیلوی تازه احداثش گندم در اختیار نداشت.[66]
در دوران حضور متفقین در ایران، محصول بد و مقدار کشت نیز کم بود. همچنین زارعین از لحاظ تهیه بذر، دچار بی پولی شده بودند و همواره از غارت شدن محصول خود بیمناک بودند.[67]
برای نمونه، گزارشی به وزارت دارائی، در سال 1321 حاکی از آن است که:
محصول گندم و جو امسال همدان به واسطه نیامدن باران در پاییز و بهار به افت برخورده، در تمام بخشها به طور کلی الی چهل درصد دیم، یک چهارم نسبت به سال گذشته نشان میدهد و محصول بهاره مورد استفاده نیست و مختصر محصولی که بدست بیاید، بعلت ترقی کارمزد کارگر که سه برابر ترقی کرده و نبودن وسیله نقلیه، باعث ترقی فوقالعاده در کرایه شده، قیمت کنونی که اداره اقتصاد خریداری مینماید، تکافو از هزینه جمعآوری محصول و کرایه نمیکند.[68]
همچنین در این سالها، بروز انواع بیماریهای گیاهی و نیز خشکسالیهای متعدد، باعث نابودی محصولات کشاورزی شده بود و به این ترتیب امید دولت به خرید مازاد محصولات، بیهوده بود. این امر از سال 1320 تا 1324 ادامه داشت.
احتکار و قاچاق مواد غذایی
وقتی هجوم متفقین به ایران آغاز شد، انگیزه چشمگیری برای احتکار مواد غذایی به وجود آمد.[69]
«بولارد» نیز به این موضوع اشاره کرده و مینویسد:
قوای متفقین چندی پس از پایان فصل برداشت غله ایران را اشغال کردند و بسیاری از تولیدکنندگان گندم فرصت را غنیمت شمردند و از عرضه محصول خود امتناع کردند. حکومت جدید نیز به جای افزایش سریع نرخ دولتی خرید گندم، کار را به دفعالوقت گذراند و نتیجه این سهلانگاری، این شد که تقریباً فقط مقدار اندکی گندم از مهمترین مرکز تولیدکننده آن –آذربایجان- به تهران رسید.[70]
کمبود کالا، به ویژه مواد غذایی، تشکیل بازار سیاه، قحطی و احتکار، همگی از مصیبتهای اقتصادی ناشی از جنگ و اشغالگری بود. در این میان غله و گندم وضعی به مراتب بحرانیتر داشت. نان، قوت بیشتر ایرانیان را تشکیل میداد و کمبود، گرانی و کیفیت نامناسب آن تأثیرات سیاسی و اجتماعی بسزایی بر جا میگذاشت. هر چند پیش از اشغال هم میزان موجودی و مصرف گندم در ایران نامتوازن بود، اما واردات، کسری آن را جبران میکرد. اشغال ایران در شهریور 1320 و متعاقب آن فروپاشی دیکتاتوری رضاشاه، که درست پس از خاتمه فصل برداشت گندم صورت گرفت، باعث شد دولت نتواند از عهده جمعآوری و حمل و نقل گندم برآید.[71]
کاهش میزان تولید گندم در کشور و قاچاق آن به کشورهای همسایه، همه و همه دست به دست هم داده بود تا میل به احتکار گندم را نزد مالکان و دلالان افزایش دهد.[72]
آگهی فرمانداری همدان، به تاریخ 14/6/1321 خود گویای اوضاع و احوال آن روزهاست:
طبق امریه تلگرافی رسیده از جناب آقای نخستوزیر، به عموم مالکین دهات و مزارع عمومی خاطرنشان میشود که هرگاه در پرداخت جنسی که تعهد شده است، تأخیر یا بدستآویزهای مختلف تقاضای تخفیف در پرداخت فزونی غله خود نمایند، از هیچگونه مجازات معاف نخواهند شد. دولت نمیتواند در این موقع از رحم و شفقت به همنوعان و هم میهنان صرفنظر نموده و نمیتواند قبول نماید که مالکین و زارعین در مقام استفاده نامشروع برآیند و بهیچوجه اغماض و ارفاقی در این باره نشده، بلکه اشد مجازات از حبس طولانی و جریمه فوقالعاده حتی سیاست اعدام نسبت به محتکرین اعمال خواهد شد.[73]
در اسفند 1320ش. قانون منع احتکار به تصویب مجلس رسید. همچنین خرید و فروش آزاد غله و نیز صدور آن و برخی کالاهای اساسی دیگر ممنوع اعلام شد.[74]
«سر ریدر بولارد» با اشاره به این قانون مینویسد:
در مورد لایحه احتکار که دولت به مجلس برد، حرارتی نشان نمیدهند. این شاید به دلیل آن باشد که اکثر نمایندگان خودشان زمین دار و محتکر هستند.[75]
در آن روزها، دولت انگلستان سعی داشت در تبلیغات خود آثار و پیامدهای اقتصادی حضور بیگانگان در ایران را کم اهمیت جلوه دهد. «سر ریدر بولارد» هم در راستای همین سیاست، سعی دارد کمبودها و گرانیهای موجود در ایران را ناشی از سیاستهای نادرست ایرانیان، سوءاستفاده از قدرت و مقام، رشوهخواری و رواج فساد در میان دولتمردان معرفی کند. او در جایی دیگر چنین مینویسد:
چیزی که دولت [ایران] مایل به انجام آن است خرید 120 هزار تن گندم از متفقین برای مصرف شهرهاست. در نتیجه کشتیهایی که باید به حمل مهمات جنگی بپردازند، میبایست به قیمت جان ملوانان متفقین به کشوری گندم حمل کنند که اگر محتکران مالاندوز و مأموران خودش را مهار کند میتواند با گندم تولیدی خود زندگی کند.[76]
او در مواردی چند از گزارشهای خود سعی دارد نقش محتکران مواد غذایی را در کمبود مواد غذایی بزرگ جلوه دهد، حال آنکه آنچنان که «پیتر آوری» اشاره میکند، حتی در ماجرای احتکار مواد غذایی نیز میتوان رد پای انگستان را مشاهده کرد. «آوری» مینویسد:
بدون شک محتکران مواد غذایی در ایران وجود داشتند و بسیاری از آنها، همانگونه که بعدها افشا شد، عوامل فروش بریتانیا بودند و از این رو در موقعیتی قوی قرار داشتند. انگلیسیها در داوری خود نسبت به ایرانیان، شاید عقاید خود را بیش از حد تعمیم میدادند. جای تردیدی نیست که این داوری، استوار بر این عقیده بود که ایرانیان مردم نادرستی هستند.[77]
در نامهای از وزارت مالیه خطاب به وزارت کشور در تاریخ 7/11/1321، درباره شیوع قاچاق در کشور و ضرورت کنترل آن چنین میخوانیم:
نظر باینکه موضوع قاچاق در اکثر نقاط کشور بویژه در مرزهای جنوب و غرب و شمال غربی کشور که وضعیت طبیعی محل و وسعت زیاد مناطق مرزی، وسایل آنرا سهلتر مینماید، شیوع و وسعت زیادی پیدا کرده و خاصه از موقعی که سازمان قوای تأمینیه و همچنین گردش امور گمرکی در ولایات در اثر واقعات اخیر و تهاجم قوای بیگانه مختل گردیده و وسایل کافی جهت جلوگیری از ورود و خروج کالا (بویژه خواربار) در دست نیست. از این رو وزارت دارائی معتقد است تا موقعی که سازمان پاسداری گمرک تشکیل نگردیده، برای نیازمندیهای گمرک، علاوه بر پاسگاههای ژاندارمری، به مقتضای هر محل، عده[ای] از افراد ژاندارم، برای جلوگیری از ورود و خروج کالاهای قاچاقی در دفاتر گمرکی باختیار ادارههای گمرک گذارده و فوقالعاده روزانه افراد آن از بودجه اداره گمرک پرداخت شود.[78]
اوضاع مالی کشور، سیاستهای پولی متفقین و اثرات آن در ایجاد تورم و تشدید فقر و گرسنگی
اوضاع مالی ایران نیز در زمان اشغال تأسفبار بود. برای مثال بودجه سال 1320 به طور عجیبی تصوری و تخیلی به نظر میآمد. کسری بودجه تخمینی در این سال بالغ بر 710 میلیون ریال بود. در چنین وضع اسفناکی، توقف واردات به کشور بر اثر جنگ، باعث کاهش عایدات گمرکی به عنوان یکی از راههای عمده درآمد دولت شده بود.[79] همچنین حضور نیروهای بیگانه در کشور گردآوری انواع مالیات را غیرممکن ساخته بود. دولت ایران که وضع مالی و اقتصادی کشور را دچار بحران و خطر دید دست کمک به سوی متفقین و خصوصاً انگلستان دراز کرد تا طبق تعهداتی که متفقین در ضمائم پیمان سهگانه اتحاد بر عهده گرفته بودند، از نظر اقتصادی به ایران کمک کند.
در پنجم خرداد ماه 1321 قراردادی تجاری- مالی بین ایران و انگلستان منعقد شد. بر اساس این قرارداد انگلستان متعهد شد اقدامات لازم را برای ارسال کالاهای اساسی مورد نیاز ایران به عمل آورد.
وضع غیر عادی ناشی از جنگ و همچنین مخارج سنگین و روز افزون نیروهای متفقین در ایران برای مقاصد جنگی، فشارهای تورمی را افزایش میداد.[80]
دولت ایران قادر نبود برای رفع تورم اقدامات اساسی و لازم را به عمل آورد. شاخص هزینه زندگی بین سالهای 1318 یعنی شروع جنگ جهانی و 1323، نزدیک به 700 درصد افزایش پیدا کرد و دولت ایران برای مقابله با آن، تنها به افزایش نشر اسکناسهای در جریان میپرداخت. دولت در سه نوبت از مجلس شورای ملی اجازه نشر اسکناس گرفت که این امر، خود بر وخامت اوضاع افزود.
علاوه بر این، متفقین که برای کارهای خود در ایران احتیاج به ریال داشتند، دولت ایران را برای انتشار اسکناس تحت فشار گذاشتند.[81]
«میلسپو» معتقد بود فروش طلا به وسیله دولت ایران، فشار موجود برای اسکناس بیشتر را میکاهد و در نتیجه از کاهش قدرت خرید ریال، جلوگیری میکند؛ زیرا قیمت طلای بازار در عمل باعث کاهش هزینه جنگی دولت انگلستان در ایران خواهد شد؛ اما انگلیسیها معتقد بودند هزینههای جنگی آنها در ایران تنها از راه پرداختهای ریالی میسر است. در نتیجه پیشنهاد میلسپو به جایی نرسید و مشکلی را حل نکرد.[82]
انگلیسیها برای تداوم گردش چرخهای ماشین عظیم جنگی خود، مجبور به تزریق پول به این سیستم بودند. بر اساس آمارها مخارج دولت انگلستان در ایران ماهیانه حدود سیصد میلیون ریال بوده است. آنها به منظور تأمین ریال مورد نیاز، برای پرداختهای داخلی، میتوانستند به دو روش متوسل شوند. روش تعویض ارز خارجی و طلا به ریال و یا روش صدور کالا به ایران. اما به علت مشکلاتی که انگلستان با آنها دست به گریبان بود، هر دو این روشها برای دستیابی به ارز ایران غیرممکن مینمود. زیرا از یک سو تمامی کارخانجات این کشور در خدمت صنایع نظامی درآمده بود و این کشور در وضعیتی قرار نداشت که با صدور و فروش کالا به ایران، ریال به دست بیاورد و از سوی دیگر پرداخت ارز و طلا به بانک ملی ایران را باری بر ذخیره ارزی و طلای محدود خود میدانستند که میتوانست سیستم پولی آنها را متزلزل نماید. لذا این کشور برای حل مشکل خود پول کاغذی مورد نیاز خود را از بانک دولتی ایران دریافت میکرد و در مقابل در بانکهای مرکزی انگلستان، دولت ایران را معادل آن مبلغ در حسابی که به همین منظور گشوده بود، بستانکار میکرد. بدهکاری انگلستان به ایران، فقط در دفاتر بانکی عمل میشد و ارزی از این بابت تحویل ایران نمیشد.
برقراری چنین سیستم پرداختی علیرغم ظاهر منطقی و عادلانهاش نتایج شومی برای اقتصاد ایران داشت. زیرا دولت ایران هیچگونه کنترلی بر این حساب و یا حتی آزادی برداشت از آن نداشت. به علت تأمین هزینههای سرسامآور جنگی، از طریق افزایش چاپ پول کاغذی بدون پشتوانه، پول ایران ارزش خود را از دست داد و به صورت پارهای کاغذ درآمد و این موضوع خود موجب رشد نجومی قیمتها و در نتیجه ایجاد تورم در کشور شد. قدرت خرید قشر وسیعی از مردم، کاهش یافت و با پاشیده شدن شیرازه اقتصاد کشور، قحطی و گرسنگی گروه کثیری از مردم را از پا درآورد.
انگلستان برای حفظ منافع خود، تنها به این روشها اکتفا نکرد، بلکه حتی برای کاهش همین بدهی اسمی خود به دولت ایران نیز روشهایی ابداع کرد که یکی از آنها کنترل قیمت تبدیل ریال به ارزهای خارجی بود. دولت انگلستان، بعد از اشغال ایران اقدام به افزایش مصنوعی ارزش لیره در برابر ریال کرد و نرخ تبدیل را از 65 ریال قبل از جنگ به 140 ریال برای یک پوند تغییر داد. [83]
بر حسب شرایط موجود، کاهش ارزش پول میتوانست آثار مفید یا مضری بر اقتصاد سیاسی کشور بگذارد. هنگامی که ارزش پول ایران کاهش یافت، تقاضا برای صادرات ایران یعنی تقاضای نیروهای اشغالگر برای کالا و خدمات ایران عملاً نامحدود بود. در حالی که میزان عرضه کالاهای مزبور محدود بود. مجموعه این مشاهدات حاکی از آن است که کاهش ارزش پول ایران به میزان 100 درصد، درآمد ایران را از فروش کالا یا خدمات (صادرات) به متفقین به نصف تقلیل داد. از سویی دیگر از آنجا که ماهیت واردات ایران کاملاً مشخص بود، نمیتوانست کاهش قابل ملاحظهای یابد و حال که ارز خارجی و در نتیجه کالاهای خارجی گرانتر شده بود، ارزش واردات ایران نمیتوانست تفاوت چندانی با قبل از کاهش نرخ برابری ارز داشته باشد. این بدان معناست که کاهش ارزش پول، درآمد صادراتی ایران و تراز پرداختهای آن را به شدت تحتتأثیر قرار داده و اثر تورمی فوق العادهای بر اقتصاد گذارد و مردم فقیر را فقیرتر کرد.
افزایش عرضه اسکناس به میزان چهار برابر در اوضاع یاد شده، یکسره تورمزا بود، و در هر حال افزایش عرضه اسکناس محلی بود که نیروهای اشغالگر را قادر میساخت مخارجشان را در کشور بپردازند.[84]
استفاده از این روشهای تخریبی پولی، موجب تورمی غیرقابل کنترل شد. برای متوقف کردن سیر صعودی تورم، مجلس شورای ملی در مارس 1942/ 1321 خواهان افزایش نرخ تبدیل ریال و نزدیک شدن آن به واقعیت شد. دولت نیز تحت فشار بحران اقتصادی ناشی از تورم و پافشاری مجلس مجبور شد برای تعیین نرخ واقعی راه حل اساسی و منصفانهای پیدا کند. در پی این تصمیم، پیشنهادی به دولت انگلستان برای تجدیدنظر در نرخ تبدیل ریال به پوند ارائه شد و همچنین از متفقین خواسته شد یک قسمت از نیازهای ریالی خود را از طریق عرضه مستقیم طلا به بانک ملی ایران و یا با فروش کالا به دولت ایران تأمین کنند. اما دولت انگلستان با هر نوع تغییری در سیستم تحمیلی ارزی موجود به نفع ریال مخالفت میورزید و از هرگونه مذاکره در این مورد سر باز میزد.
در 5 خرداد 1321 بالاخره متفقین قراردادی درباره نرخ ارز به دولت ایران تحمیل کردند. با امضای این قرارداد نه تنها مشکلی از ایران حل نشد، بلکه انگلیسیها به مزایایی بیش از گذشته دست یافتند که مهمترین آنها تعهد تحویل نامحدود اسکناس توسط بانک ملی ایران به آنها بود. بدین ترتیب با احتساب تمامی سودی که متفقین با توسل به سیاستهای پولی خود کسب میکردند، میتوان نتیجه گرفت در حالی که مردم کشور ما در قحطی و گرسنگی ناشی از حضور متجاوزان بیگانه به سر میبردند، تمامی مخارج ارتشهای اشغالگر و نیز قسمت مهمی از مخارج کمکهای متفقین به شوروی، از طریق مردم ایران تأمین میشد.[85]
بر پایه توافقهای جداگانه با انگلیس و شوروی، 60 درصد مازاد سالانه تجاری ایران با انگلیس و کل اعتبارات سالانه داده شده به شوروی، تا پایان جنگ بازپرداخت نمیشد. پس از پایان جنگ بر پایه نرخ (کاهش یافته) جدید برابری ریال، به طلا پرداخت میشد. به زبان ساده، کل قضیه، یعنی کاهش ارزش پول، انتشار اسکناس و اعطای وام به انگلیس و شوروی، دزدی مسلحانهای بود از ملتی بسیار ضعیف و فقیر.[86]
در زمان نخست وزیری قوام، وی از متفقین خواست با ورود غله به ایران، کشور را از وضعیت بحرانی نجات دهند، ولی آنها که پول ایرانی نداشتند از دولت مطالبه پانصد میلیون ریال کردند تا بتوانند کمبود ارزاق در ایران را حل کنند.
برای حل مشکل پول، لایحه انتشار اسکناس، به سرعت تقدیم مجلس شد تا از این طریق مشکل اقتصادی مرتفع شود، ولی در جلسه علنی مجلس با قوام مخالفت شد. قوام نیز طی یادداشتی به سفارتخانههای متفقین اعلام کرد مجلس سیزدهم، تعمداً لایحه انتشار اسکناس را تصویب نمیکند، تا به متفقین کمک ریالی نشود.[87]
اما سرانجام تحت فشار قوام و دول متفق این لایحه به تصویب رسید و فرمان راجع به تفویض اختیار اجازه انتشار اسکناس به هیأت اندوخته اسکناس صادر شد.[88]
با این کار اوضاع از پیش وخیمتر شد. بازار دچار تشنجی عظیم شد و نرخ تورم از 30% به 50% افزایش یافت.[89]
همین موضوع باعث شده بود احساسات مردم علیه نیروهای اشغالگر و به خصوص انگلستان برانگیخته شود. «سر کلارمونت اسکراین»، یکی از مأموران انگلستان در ایران به این موضوع در گزارش ارسالی خود به تهران اینگونه اشاره کرده است:
این وضع اسفبار (ضدیت مردم ایران با بریتانیا) به عوامل گوناگونی مربوط میشود. یکی تورم و تأثیر مصیبت بار آن در افزایش هزینه زندگی است که گناه آن را به گردن اشغال متفقین میاندازند.[90]
مجلس سیزدهم، علاج ورشکستگی اقتصادی و نجات کشور را از فقر و گرسنگی، استخدام کارشناسان امریکایی تشخیص داد و در آبان 1321 لایحه استخدام دکتر میلسپو در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. بر اساس این لایحه دکتر آرتور میلسپو با سمت رئیس کل دارائی ایران به مدت پنج سال استخدام شد و با تصویب وزیر دارائی به اختیارات وسیعی در وزارت دارائی، دست یافت.[91]
با تمام اختیاراتی که مجلس به میلسپو داد، مشکل غله ایران حل نشد و این موضوع، اعتراضاتی را علیه میلسپو شکل داد. ابوالقاسم امینی، نماینده رشت، در استیضاح خود از رئیس کل دارایی چنین نوشته است:
هزینه زندگی به نسبت سالهای قبل 50% بالا رفته، با وجود افزایش محصول گندم در سال 1322 تغییر در زندگی مردم ایجاد نشده و اقدام میلسپو در اجازه فروش ارزهای خارجی موجب فرار سرمایههای کشور به خارج شده است؛ همچنین وضع قانون مالیات بر درآمد اسراف و تبذیر در هزینه دستگاههای دولتی، مسئله را حادتر کرده است.[92]
این سهم ایران، پل پیروزی متفقین، از جنگ و پیامدهای آن بود.
فهرست منابع و مآخذ
- 28 هزار روز تاریخ ایران و جهان، ج2، (تهران: موسسه اطلاعات، [1355])، ص 617.
- آبراهامیان، یرواند؛ «ایران بین دو انقلاب: درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر»، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی؛ (تهران: نشر نی، 1377).
- آوری، پیتر؛ «تاریخ معاصر ایران، از تأسیس سلسله پهلوی تا کودتای 28 مرداد 1332»، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی (تهران: عطائی، 68-1367).
- اسکراین، سر کلارمونت (مأمور تبعید رضاشاه به جزیره موریس)، «جنگ جهانی در ایران»، ترجمه حسین فراهانی، ( تهران: موسسه انتشارات نوین، 1363).
- امیراحمدی، احمد؛ «خاطرات نخستین سپهبد ایران» به کوشش غلامحسین زرگرینژاد و سیروس سعدوندیان. (تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1373).
- «ایران در اشغال متفقین (مجموعه اسناد و مدارک 24-1318)»، به کوشش صفاءالدین تبرائیان، (بی جا، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا،1371).
- الهی، همایون، «اهمیت استراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم»، (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1361).
- «بازخوانی پرونده اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و آثار و نتایج آن، در ایران، متفقین تصمیم میگرفتند!»، نیلوفر کسری، جام جم، 9 شهریور 1385، شماره 18، ص 2.
- «بلوای نان در تهران»، مک فارلند، استیفن. ل. ترجمه دکتر نادر میرسعیدی؛ روزنامه دنیای اقتصاد، 18/5/1389، شماره 2148، ص 31.
- «بلوای نان و قحطی»؛ عبدالجواد اخوت، روزنامه دنیای اقتصاد، شماره 1859، 11/5/88، ص 32.
- بولارد، سر ریدر و سر کلارمونت اسکراین؛ «شترها باید بروند (خاطرات)»، ترجمه حسین ابوترابیان، (تهران: نشر نو، ج 2، 1363).
- «تاریخ مستند روابط دوجانبه ایران و ایالات متحده آمریکا» گردآورندگان: یوناه الکساندر و الن نانز، مترجمان: سعیده لطفیان و احمد صادقی (تهران: نشر قومس، 1378).
- «دلایل شکست و فروپاشی ارتش ایران در شهریور 1320»، کار و کارگر، سه شنبه 18 دی 1375، شماره 1790، سال هفتم، ص 5.
- «گذشته چراغ راه آینده است: تاریخ ایران در فاصلة دو کودتا 1299-1332»، پژوهش گروهی جامی (جبهة آزادی مردم ایران)، (تهران، ققنوس، 1366).
- «نامههای خصوصی و گزارشهای محرمانه سر ریدر بولارد سفیرکبیر انگلستان در ایران»، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، (تهران: طرح نو، 1371).
- بهشتی، محمد؛ «فرهنگ صبا» (بیجا، انتشارات صبا، 1370).
- خواجه نوری، ابراهیم. «بازیگران عصر طلایی» (تهران: بینا، بیتا).
- ذوقی، ایرج؛ «ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم»، (تهران: پاژنگ، 1368).
- روزنامه اطلاعات، شماره 4893، 9 خرداد 1321، ص1.
- شوکت، حمید، «در تیررس حادثه: زندگی سیاسی قوامالسلطنه»، (تهران: نشر اختران، 1386).
- عاقلی، باقر، «نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار»، (بیجا، سازمان انتشارات جاویدان، 1370).
- عتیقپور، محمد؛ «بلوای نان: فاجعة 17 آذر ماه 1321» (تهران: نشر شریف، 1379).
- فرخ، مهدی (معتصمالسلطنه)، خاطرات سیاسی، شامل تاریخ پنجاه ساله معاصر، (بی جا، جاویدان، بی تا).
- همایون کاتوزیان، محمدعلی، «اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی»، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی (تهران: نشر مرکزی، 1368).
- کاوشی، حسین، «دولت قوامالسطنه و اولین توطئه درباره محمدرضا شاه»، http://www.rasekhoon.net/Article/Show-
- لنزوسکی، جورج، «رقابت روسیه و غرب در ایران»، ترجمه اسماعیل رائین، (تهران، جاویدان، 1353).
- معین، محمد؛ «فرهنگ معین» (تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر،1371).
- مکی، حسین؛ «تاریخ بیست ساله ایران، ج 7 (تهران: انتشارات علمی، 1364-1323).
- مهدینیا، جعفر. «زندگی سیاسی قوامالسلطنه»، (تهران: انتشارات پانوس، 1366).
- مهدی فرخ، زندگی سیاسی خاندان قوامالسلطنه: شجره خبیثه، (تهران: انتشارات رازی، 1363).
- «نقش و عملکرد متفقین در بحران غله ایران به هنگام جنگ جهانی دوم »؛ عباس پرتوی مقدم، مطالعات تاریخی، شماره 10، سال 1384، ص 59، سند شماره یک.
اسناد
- سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، مجموعه اسناد نخستوزیری.
پانوشتها:
* کارشناس علوم سیاسی، دانشگاه تهران و کارشناس ارشد برنامهریزی و بررسی اسناد و مدارک.
[0]. «دلایل شکست و فروپاشی ارتش ایران در شهریور 1320»، کار و کارگر، سه شنبه 18 دی 1375، شماره 1790، سال هفتم، ص 5.
[1]. عاقلی، باقر، «میرزا احمدخان قوامالسلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی»، تهران: سازمان انتشارات جاویدان، 1376؛ ص 292.
[2]. نجمی، ناصر، «بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمدرضاشاهی»، تهران: انتشارات انیشتن، 1373، ص 310.
[3]. «خاطرات نخستین سپهبد ایران، احمد امیراحمدی»؛ به کوشش غلامحسین زرگرینژاد و سیروس سعدوندیان، (تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1373)، صص 493 و 492.
[4]. عتیقپور، محمد؛ «بلوای نان: فاجعة 17 آذر ماه 1321» (تهران: نشر شریف، 1379)، ص35، به نقل از ناصر نجمی.
[5]. ن.ک: به سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، معاونت اسناد، اسناد نخستوزیری، سند شماره 70278-122004.
[6]. عتیق پور، محمد؛ همان. ص172.
[7]. مهدی نیا، جعفر؛ «زندگی سیاسی محمدعلی فروغی» (تهران: پانوس، 1378)، ص 155.
[8]. «خاطرات نخستین سپهبد ایران، احمد امیریاحمدی»؛ به کوشش غلامحسین زرگرینژاد و سیروس سعدوندیان. (تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی،1373)، ص 496.
[9]. عاقلی، باقر؛ همان. ص 295.
[10]. ن. ک. به: سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، معاونت اسناد، اسناد نخستوزیری، سند شماره 70278-122004.
[11]. ذوقی، ایرج؛ «ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم»، (تهران: پاژنگ، 1368)، ص102.
[12]. عتیق پور، محمد؛ همان. ص 35 به نقل از ناصر نجمی.
[13]. «خاطرات نخستین سپهبد ایران، احمد امیراحمدی»؛ همان. ص 496.
[14]. «بلوای نان در تهران»؛ مک فارلند، استیفن. ل. همان.
[15]. همایون کاتوزیان، محمدعلی، «اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی»، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی (تهران: نشر مرکزی، 1368)، صص 188-187.
[16]. آوری، پیتر؛ «تاریخ معاصر ایران»، ج 2 (تهران: موسسه مطبوعاتی عطائی، 1368)، ص 243.
[17]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، اسناد نخستوزیری، سند شماره 8822/101008؛ حاوی نامه زارعان مرند.
[18]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 330000087.
[19]. «ایران در اشغال متفقین (مجموعه اسناد و مدارک 24-1318)»، به کوشش صفاءالدین تبرائیان، (بیجا، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371)، صص223، 229-228.
[20]. الهی، همایون، «اهمیت استراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم»، (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1361) ص206.
[21]. «ایران در اشغال متفقین (مجموعه اسناد و مدارک 24-1318)»، همان. ص235.
[22]. همان. ص 236؛ ن. ک به اسناد شماره 240010943، 240011766، 240013324، 290008362، 330000087، 293003621، 293000218، 291003053، 293003433، 290003324، 290000758، 355000674، 260000531، 355000568 و 260000458 و 293000154.
[23]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 240010596.
[24]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، اسناد شماره 293003621 و 293000212.
[25]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 29300292.
[26]. «ایران در اشغال متفقین (مجموعه اسناد و مدارک 24-1318)»، همان صص 243-242.
[27]. «ایران در اشغال متفقین (مجموعه اسناد و مدارک 24-1318)»، همان. صص249-248.
[28]. همان. صص 237 و 267، ن.ک به: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 240012447، محل در آرشیو 509غ2آ آ1.
[29]. «ایران در اشغال متفقین (مجموعه اسناد و مدارک 24-1318)»، همان. ص278.
[30]. همان. ص279.
[31]. همان. صص 284-283.
[32]. «شترها باید بروند (خاطرات)»، بولارد، سر ریدر و سر کلارمونت اسکراین، ترجمه حسین ابوترابیان، (تهران: نشر نو، ج 2، 1363)، ص85.
[33]. «ایران در اشغال متفقین (مجموعه اسناد و مدارک 24-1318)»، همان. ص 305.
[34]. الهی، همایون، همان، ص 207.
[35]. مکی، حسین؛ «تاریخ بیست ساله ایران، ج7 (تهران: انتشارات علمی، 1323-1364)، ص 434.
[36]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، اسناد نخستوزیری، سند شماره 11/101008.
[37]. همان. سند شماره 240013527، محل در آرشیو 122 ف5آآ1.
[38]. «گذشته چراغ راه آینده است: تاریخ ایران در فاصلة دو کودتا 1299-1332»، پژوهش گروهی جامی (جبهة آزادی مردم ایران)، (تهران، ققنوس، 1366)، ص 183.
[39]. برای نمونه ن.ک به: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 290008362.
[40]. ذوقی، ایرج؛ همان. صص 71-70.
[41]. پیشین. ص 121.
[42]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، ص 3، گزارش فروردین 1322 میلسپو، سند شماره 240013887.
[43]. مهدی فرخ، زندگی سیاسی خاندان قوامالسلطنه: شجره خبیثه، (تهران: انتشارات رازی، 1363)، ص 45.
[44]. کاوشی، حسین، «دولت قوامالسلطنه و اولین توطئه درباره محمدرضا شاه»،
http://www.rasekhoon.net/Article/Show 23503.aspx-.
[45]. «تاریخ مستند روابط دوجانبه ایران و ایالات متحده آمریکا» گردآورندگان: یوناه الکساندر و الن نانز، مترجمان: سعیده لطفیان و احمد صادقی (تهران: نشر قومس، 1378) ص 144.
[46]. آبراهامیان، یرواند؛ «ایران بین دو انقلاب: درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران معاصر»، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی؛ (تهران: نشر نی، 1377) صص 225- 224، ن ک: به بولارد، سر ریدر؛ همان. ص 83.
[47]. مکی، حسین؛ همان. ص270.
[48]. «نقش و عملکرد متفقین در بحران غله ایران به هنگام جنگ جهانی دوم»؛ عباس پرتوی مقدم، مطالعات تاریخی، شماره 10، سال 1384، ص 59، سند شماره یک.
[49]. فرخ، مهدی (معتصمالسلطنه)، خاطرات سیاسی، شامل تاریخ پنجاه ساله معاصر، (بی جا، جاویدان، بی تا)، ص56، ن. ک به: عاقلی، باقر، «نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار»، (بیجا، سازمان انتشارات جاویدان، 1370)، ص 51.
[50]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 240014135، محل در آرشیو 217ق4آ آ1.
[51]. «نامههای خصوصی و گزارشهای محرمانه سر ریدر بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران»، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، (تهران: طرح نو، 1371)، صص 314-308.
[52]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 240005907.
[53]. شوکت، حمید، «در تیررس حادثه: زندگی سیاسی قوامالسلطنه»، (تهران: نشر اختران، 1386)، صص 185-184.
[54]. پیشین، صص 187-186.
[55]. ابراهامیان، یرواند، «ایران بین دو انقلاب، درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر»، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، (تهران: نشر نی، 1377) ص 225.
[56]. «ایران در اشغال متفقین (مجموعه اسناد و مدارک 24-1318)»، همان. ص 303.
[57]. پیشین. ص 311.
[58]. آوری، پیتر؛ «تاریخ معاصر ایران، از تأسیس سلسله پهلوی تا کودتای 28 مرداد 1332»، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی (تهران: عطائی، 68-1367)، صص 234-233.
[59]. ذوقی، ایرج. همان. ص 100.
[60]. پیشین. ص 101.
[61]. الهی، همایون. همان. صص183-182، ن. ک. به: ذوقی، همان، ص 71.
[62]. «بلوای نان در تهران»، همان. ص 31.
[63] . لنزوسکی، جورج، «رقابت روسیه و غرب در ایران»، ترجمه اسماعیل رائین، (تهران، جاویدان، 1353) ص 219.
[64]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، اسناد نخستوزیری، سند شماره 2/ 101008.
[65]. الهی. همان، ص 208.
[66]. بولارد، سرریدر. همان. ص 84.
[67]. آوری، پیتر. همان. ص 212.
[68]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 290008362، ن.ک به: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، اسناد شماره290004915 و 240014391.
[69]. آوری، پیتر؛ همان. صص 212-211.
[70]. سر ریدر بولارد. همان. ص 84.
[71]. «نقش و عملکرد متفقین در بحران غله ایران به هنگام جنگ جهانی دوم»؛ همان. صص 37-36.
[72]. برای نمونه ن.ک به: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، اسناد شماره 260000480 درباره قاچاق و ارسال گندم مصرفی کنسولگری انگلیس و 260000322 درباره فروش غله به کنسولگری انگلستان، سند شماره 240012014 درباره ضرورت جلوگیری از قاچاق گندم به خارج؛ نیز ن.ک: بلوای نان و قحطی، عبدالجواد اخوت، روزنامه دنیای اقتصاد، شماره 1859، 11/5/88.
[73]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 290008362.
[74]. روزنامه اطلاعات، شماره 4893، 9 خرداد 1321، ص1؛ ن. ک به: آوری، پیتر؛ همان. ص243.
[75]. «نامههای خصوصی و گزارشهای محرمانه سر ریدر بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران»؛ همان. ص 275.
[76]. «نامههای خصوصی و گزارشهای محرمانه سر ریدر بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران»، همان. ص314.
[77]. آوری، پیتر؛ همان. ص 212.
[78]. سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 293004578.
[79]. برای نمونه ن.ک به: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 240000690، گزارش اقتصادی تراز پرداخت تجاری ایران در سال 1318 و ذکر علل کاهش و افزایش آن.
[80]. ذوقی، ایرج. همان. ص 73.
[81]. «بازخوانی پرونده اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و آثار و نتایج آن، در ایران، متفقین تصمیم میگرفتند!»، نیلوفر کسری، جام جم، 9 شهریور 1385، شماره 18، ص 2.
[82]. ذوقی، ایرج. همان. ص 74.
[83]. خواجهنوری، ابراهیم. «بازیگران عصر طلایی» (تهران: بی نا، بی تا)، ص 465؛ ن.ک به: همایون کاتوزیان، محمدعلی، همان. ص 188.
[84]. همان. ص 188.
[85]. الهی، همان. صص 200-192.
[86]. همایون کاتوزیان، محمدعلی، همان. ص 188.
[87]. مهدینیا، جعفر. «زندگی سیاسی قوامالسلطنه»، (تهران: انتشارات پانوس، 1366)، صص 153-150 «ن. ک به: عاقلی، باقر، «نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار»، (بیجا، سازمان انتشارات جاویدان، 1370)، ص 518.
[88]. عاقلی، باقر، ص 519؛ ن. ک به: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 240020158.
[89]. (28 هزار روز تاریخ ایران و جهان، ج2، (تهران: موسسه اطلاعات، [1355])، ص 617.
[90]. اسکراین، سر کلارمونت، (مأمور تبعید رضا شاه به جزیره موریس)، «جنگ جهانی در ایران»، ترجمه حسین فراهانی، (تهران: موسسه انتشارات نوین، 1363)، ص 284.
[91]. ن. ک به: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، سند شماره 240012615.
[92]. ن. ک به: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، معاونت اسناد ملی، مجموعه نخستوزیری، سند شماره 33/116002.
از مجموعه مقالات ارائه شده در دومین همایش ایران و استعمار انگلیس؛ موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی