08 اسفند 1392
هجوم موزههای آمریکایی به ایران برای غارت میراث فرهنگی در دوره رضاخان
اولین تقاضا برای کاوشهای باستانشناسی، دقیقاً سه روز پس از تصویب قانون جدید آثار باستانی، در تاریخ 6 نوامبر 1930 از سوی وولسین به نمایندگی از طرف موزه دانشگاه پنسیلوانیا داده شد. وی درخواست کاوش در 2 منطقه دامغان و استخر را مطرح کرد. دامغان منطقهای در 215 مایلی شرق تهران در راه تهران - مشهد است. این باور وجود داشت که دامغان همان منطقه قدیمی صد دروازه بوده است؛ یعنی پایتخت سلسله پارتیان که در فاصله قرون دوم پیش از میلاد تا دوم پس از میلاد بر ایران حکومت میکردهاند: «بقایای این شهر قدیمی در حوالی شهر جدید دامغان یافت شده است و عقیده بر این است که کاوش در این منطقه میتواند به کشفیات مهمی منجر شود.»
استخر مجموعهای تپه است که در 45 مایلی شمال شیراز و پنج مایلی شمال تختجمشید واقع شده است. فرض بر این بود که در دوران باستان در این منطقه، شهری وجود داشته است و زمانی که تختجمشید کاخ سلطنتی پادشاهان بوده، این شهر مهمترین شهر منطقه در قرن چهارم پیش از میلاد بوده است. هارت با توجه به کاوشهای اولیه مینویسد: «قاطعانه میتوان به این نتیجه رسید که در استخر آثار مهمی از دیدگاه علمی و تاریخی یافت خواهد شد.»
هارت بر این باور بود که برای دامغان مجوز داده خواهد شد، اما به احتمال زیاد مجوز استخر رد خواهد شد. او رویکرد مدبرانه و محتاطانه وولسین را تحسین میکرد. دانشگاه پنسیلوانیا شانس زیادی آورده بود که فرد توانایی چون وولسین را در اختیار داشت: «من مطمئنم نمایندگان موزههای اروپایی برای کاوش در تختجمشید، همدان یا هر دو به دولت ایران هجوم خواهند آورد تا با استفاده از قانون آثار باستانی، اجازه کاوش دریافت کنند.» با توجه به این که هوراس اچ. اف. جین، مدیر موزه دانشگاه پنسیلوانیا و وولسین، از طریق وزارت امور خارجه و سفارت آمریکا در تهران با هم در ارتباط نزدیک بودند، میتوان به اطلاعات بسیار زیادی در مورد مسائل سیاسی و اقتصادی کاوشها دست یافت.
وولسین با دو مسئله اساسی مواجه بود. یکی انتخاب مناسبترین مکانها برای کاوش و دیگری رقابت بین پنسیلوانیا و شیکاگو و میزان مشارکت هرتسفلد در کاوشها. هرتسفلد نگران بود که اگر شخصاً به کاوش در تختجمشید و استخر اشاره کند، با درخواستش مخالفت کنند؛ اما جیمز هنری بریستد از مؤسسه شرقشناسی شیکاگو از او خواسته بود، راهی برای [کاوش در] تختجمشید پیدا کند.
با توجه به این که بریستد در درخواستش، به استخر اشارهای نکرده بود، وولسین امیدوار بود که مشکلی پیش نیاید. وولسین نتیجه میگیرد: «ما علاقهای به کاوش در تختجمشید نداریم؛ زیرا هزینه و پیچیدگیهای زیادی دارد و اشیای موزهای در آن یافت نمیشود. شخصاً امیدوارم بریستد مجوز آنجا را بگیرد.» آن گونه که بعداً مشخص شد، بریستد مجوز کاوش در تختجمشید و استخر را گرفته بود. وولسین در تلگرامی فوری در تاریخ 8 دسامبر 1930 جین را مطلع کرد که بریستد مجوز بازسازی تختجمشید را دریافت کرده است: «پیشنهاد بریستد مبنی بر بازسازی تختجمشید، ایرانیان را متحیر کرده است. دولت ایران به صورت کلی این پیشنهاد را پذیرفته و بررسی جزئیات آن با هرتسفلد است. این نگرانی وجود دارد که او مجوز استخر را هم در امتیاز بریستد اعطا کند... امیدوارم در خبر بعدی که از شما دریافت میکنم بریستد تقاضای استخر را مطرح نکرده باشد.»
بریستد هوشمندانه به جای درخواست کاوش در تختجمشید، درخواست «بازسازی» آن را از ایرانیان کرده بود. وولسین درخواست بازسازی تختجمشید را مطرح نکرده بود؛ چون بنابر نظر هرتسفلد هزینه تقریبی آن حداقل 300000 دلار بود. البته آن گونه که جین میگوید هزینه برآوردی هرتسفلد اغراقآمیز بود، چون او میخواست دانشگاه پنسیلوانیا را از درخواست تختجمشید منصرف کند. همانگونه که در ادامه خواهیم گفت بودجهای که بریستد در سال 1934 برای تختجمشید دریافت کرده بود فقط حدود 20000 دلار بود. از سوی دیگر وولسین فکر نمیکرد که دولت ایران به هیچ مؤسسه خارجی برای کار در تختجمشید مجوز دهد، چه رسد به تقسیم یافتهها: «میتوان تصور کرد که دکتر وولسین با شنیدن این خبر که مؤسسه شیکاگو عملیاتش را در تختجمشید بلافاصله شروع خواهد کرد حیرتزده شده است.»
وولسین پیشنهاد کرد که هیچ عملیاتی در طول سال اول در تختجمشید، استخر و همدان صورت نگیرد و از هرتسفلد فقط در مشاوره کمک گرفته شود. همچنین، درخواستی برای دامغان - صددروازه که اهمیت تاریخی و علمی داشت ارائه شود؛ چون این مکانها «مورد توجه ایرانیها نیست». هزینه کاوش در دامغان - صددروازه حدوداً «برحسب میزان فعالیت، 15 تا 25 هزار دلار در سال خواهد بود... برنامهریزی این کار را سفارت به عهده خواهد گرفت. گدار مسئله را کاملاً توجیه خواهد کرد و مدافع منافع ما در مورد مکانهای مهمتری است که در آینده مطرح خواهند شد. آیا شما موافقید؟» با وجود نظر مخالف وولسین، جین وولسین را بر آن داشت که برای استخر مانند دامغان درخواست بنویسد: «پس از گفتگو با پوپ به این نتیجه رسیدیم که اولین عملیات در استخر انجام شود، نه در تختجمشید... پوپ بر این باور است که بلافاصله پس از تصویب قانون اقداماتمان را آغاز کنیم و حتی اگر شده در مقیاسی کوچک به کاوش در استخر بپردازیم... ما باید از هرتسفلد در این امر کمک و مشاوره بگیریم.»
آن گونه که قرار گذاشته شده بود، وولسین از طرف موزه دانشگاه پنسیلوانیا برای کاوش در استخر و دامغان درخواست داد. او در مورد استخر چندان خوشبین نبود ولی بر این باور بود که «درخواست میتواند موجب حق تقدم شود.» بدبینی وولسین در مورد استخر موجّه بود. تیمورتاش، وزیر دربار به او گفت که درخواست او برای دامغان پذیرفته میشود، ولی امتیاز استخر به او داده نخواهد شد. جین در پاسخ به وولسین در 28 نوامبر 1930 به او دستور داد که بلافاصله پس از کسب مجوز دامغان فعالیتش را آغاز کند. او همچنین خبر داد که از هرتسفلد دعوت شده است تا سمت مشاور هیأت اکتشافی را به عهده بگیرد. در همان تلگرام و در نهایت ناسپاسی جین به وولسین خبر داد که او برکنار شده است. رئیس جدید هیأت مشترک اکتشافی در ایران دکتر اریک اف. اشمیت بود که در آوریل 1931 با دو دستیارش به ایران رسید. وولسین پس از معارفه و تحویل کار به اشمیت در نظر داشت به فیلادلفیا بازگردد تا «در پاییز بعد تحقیقات و مطالعاتش را ادامه دهد.»
هیأت مشترک اکتشافی در ایران
موری در 3 ژانویه 1931 در نامهای به هوراس اچ. اف. جین از او خواست که «روابط بین مؤسسات آمریکایی را که میخواهند به عرصه باستانشناسی ایران وارد شوند» روشن کند. مثلاً رابطه هرتسفلد و بریستد را روشن کند؛ یا جایگاه پوپ در این معادلات و نیز نقش مؤسسه تازه تشکیل شده هنر و باستانشناسی ایران را مشخص نماید. موری در پایان نامهاش به جین یادآوری میکند که «علاقه وزارت امور خارجه به فعالیتهای باستانشناسی آمریکاییان در ایران بیشتر شده و از این رو از هیچ تلاشی در این راه مضایقه نخواهد کرد.» پاسخ طولانی جین در 31 ژانویه 1931 شرایط موجود در ابتدای سال 1931 را به طور دقیق و با ذکر جزئیات روشن میکند. موزه دانشگاه پنسیلوانیا و موزه هنر پنسیلوانیا هزینههای هیأت مشترک را به عهده گرفتند.
دکتر اریک اف. اشمیت که به عنوان مدیر اجرایی هیأت اکتشافی انتخاب شده و کاوشهای وسیعی را در دامغان شروع کرده بود، جانشین وولسین شد؛ که ارتباطات سیاسی را به عهده داشت و «بطور موفقیتآمیزی در تصویب قانون آثار باستانی» همکاری کرده بود. آرتور اپهام پوپ به عنوان مشاور هیأت مشترک و مشاور هنر ایرانی موزه هنر پنسیلوانیا عمل میکرد. هدف از تأسیس مؤسسه جدید هنر و باستانشناسی ایران «تشویق تحقیقات در همه زمینهها در ایران»؛ و نیز اطمینان از حسن اجرای تحقیقات باستانشناسی بود. این مؤسسه را پوپ بنیان نهاد که «ارتباطاتش با مقامات رسمی ایران عالی است. شک ندارم که تلاشهای او نقشی تعیینکننده در تصویب قانون آثار باستانی داشت و به همان اندازه که برای مؤسسه تلاش کرده، برای هیأت اعزامی نیز مفید بوده است.»
جین امیدوار بود که مؤسسه پوپ همه ارتباطات بعدی با دولت ایران را بر عهده بگیرد؛ از جمله مذاکره بر سر انتخاب مناطق کاوش و تقسیم یافتهها. با تشکیل یک «جبهه متحد»، موقعیت باستانشناسی آمریکا در ایران به شدت تقویت میشد. جین اضافه کرد که با این که عنوان پوپ، مدیر مؤسسه است، او هیچ قدرتی ندارد و در واقع یک مأمور اجرایی است. قدرت در دست هیأت مدیره بود که ریاست آن را خود جین به عهده داشت. از هرتسفلد دعوت شده بود تا مشاور باستانشناسی مؤسسه باشد و او نیز موافقت خود را اعلام کرده بود.
جین همچنین به رقابت بین مؤسسههای پنسیلوانیا و شیکاگو اشاره میکند و مینویسد: «در پایان باید به دکتر بریستد و مؤسسه شرقشناسیاش اشاره کنم. حدود دو سال پیش هرتسفلد به بریستد نزدیک شد تا امکان بر عهده گرفتن بازسازی [ تأکید در متن اصلی] تختجمشید را - که هرتسفلد در گزارشی در ژانویه 1929 به آن اشاره کرده بود و شما احتمالاً با آن آشنایی دارید- بسنجد. این برنامه لزوماً شامل حق کاوش یا تقسیم یافتههای قابل حملی که احتمالاً در طول بازسازی یافت خواهند شد نبود. این برنامه فقط عملیات مهندسی بازسازی قطعاتی بود که افتاده بودند، تا امکان نگهداری از آنها فراهم آید. همچنین این برنامه، کاوش در استخر را در بر نمیگرفت.
اکنون ما درمییابیم که بریستد پیشنهادهای هرتسفلد را پذیرفته و با اطمینانی که از جانب او و مدیریت آتی او بر این پروژه یافته، منابع مالی مؤسسه شرقشناسی را به این امر اختصاص داده است. من از وولسین شنیدم که بریستد چند بار به خاطر کمبود منابع مالی پروژه را به تأخیر انداخته بود، ولی وقتی مؤسسه [هنر و باستانشناسی ایرانی] پیشنهاد همکاری در پروژه را مطرح کرد، بریستد گفت که سرمایه، هم اکنون در دسترس است و میزان آن برای پروژه بازسازی تختجمشید مناسب است.
او گفته بود که علاقهای به فعالیت در استخر ندارد و این نشان میداد که هیأت مشترک منتظر اعطای مجوز برای شروع فعالیت خود بودند. بریستد کمی بعد اعلام کرد که تا جایی که امکان داشته باشد علاقهمند به همکاری با مؤسسه [پوپ] است، ولی بعید به نظر میرسد که این کار او چیزی فراتر از ابراز محبت زبانی باشد و به نظر نمیرسد تا وقتی که منابع مالی خوبی در اختیار اوست تمایلی برای همکاری جدی داشته باشد.» بریستد لازم میدانست که از ایجاد «نهاد رقیبی که مستقیماً با ایرانیها سرو کار داشته باشد» جلوگیری کند. برای جلوگیری از این امر لازم بود ایرانیان را متقاعد کرد که هرتسفلد از طرف مؤسسه هنر و باستانشناسی به یاری بریستد رفته است. آن گونه که در فصل هشتم خواهیم گفت، همکاری کامل بین مؤسسات پنسیلوانیا و شیکاگو تا سال 1937 حاصل نشد. در این سال موزههای ذینفع، همکاری مخفیانه مشترکی در راستای نقض مفاد موافقتنامه خود با دولت ایران آغاز کردند.
اریک اف. اشمیت
با عمیقتر شدن بحران اقتصادی، وولسین نگران شد که موزه دانشگاه پنسیلوانیا بودجهای برای کار در دامغان اختصاص ندهد. او از جین در فیلادلفیا درخواست کرد که تحت هر شرایطی به او اجازه دهد در ایران بماند و «طوری رفتار کند که مشخص نشود پس از تلاشهای فراوان آمریکاییان برای تصویب قانون آثار باستانی و حقوق کاوش، مؤسسههای آمریکایی نتوانستهاند از موقعیتهای به دست آمده بهرهبرداری کنند.»
وولسین که جوابی از جین دریافت نکرده بود به هارت گفت «آرام باشد چون امید میرود مؤسسه او برای کار در دامغان از حمایت لازم برخوردار باشد.» کمی بعد وولسین مجوز رسمی کاوش در منطقه دامغان را از دولت ایران گرفت. البته او «تا حدودی سردرگم بود چون از رئیسش، هوراس جین از موزه دانشگاه پنسیلوانیا به مدت دو ماه خبری دریافت نکرده بود. تلگرامهای متعدد او بیپاسخ مانده بود ولی این تأخیر طولانی در پاسخ نشان میداد که چه اتفاقی افتاده است.» واضح است که وولسین امیدوار بود حکم اخراج او لغو شده باشد. با وجود این که او با توانمندی و فداکاری به دانشگاه پنسیلوانیا خدمت کرده بود هیچ شانسی برای رقابت با اریک اف. اشمیت نداشت؛ چون اشمیت پول و ارتباطات زیادی داشت که برای هیأت اعزامی مفید بود.
برای توضیح نقش اساسی اشمیت در باستانشناسی ایران در خلال سالهای 1931 تا 39 اطلاعاتی در زمینه فعالیتهای او ارائه خواهیم کرد. منبع این اطلاعات گزارشهای محرمانه اف بی آی در سال 1940 در مورد اوست که در آن زمان تصور میرفت جاسوس آلمانهاست. اشمیت در خانوادهای نظامی در آلمان به دنیا آمد. «پدر اشمیت منصبی بسیار مهم در ارتش آلمان داشت و در خانواده مادری او نیز نظامیان رده بالایی وجود داشتند.»
اشمیت در جنگ جهانی اول به ارتش آلمان وارد شد و در این جنگ به اسارت روسها درآمد و به صربستان منتقل شد؛ پس از جنگ، به آمریکا رفت و در سال 1925 یا 26 دکترای باستانشناسیش را از دانشگاه کلمبیا گرفت. اشمیت «در حالی دانشگاه را ترک کرد که بسیار فقیر بود، ولی پرفسور جولیوس گوبل از دانشگاه کلمبیا توجه زیادی به او نشان داد... پدر جولیوس گوبل در طول سالهای متمادی استاد دانشگاه ایلی نویز بود و به نظر میرسد به خاطر کمکهایش به آلمانیها در خلال جنگ مشکلاتی برایش پیش آمده بود.
احتمالاً جولیوس گوبل در خلال جنگ جهانی با سفارت سوئیس - که حافظ منافع آلمان در آمریکا بود - همکاری میکرده و خواهر گوبل با فیسک کیمبال، مدیر موزه هنر فیلادلفیا ازدواج کرده بود. این نظر وجود دارد که کیمبال از طریق گوبل با اشمیت ملاقات داشته و به او کمک کرده است. اشمیت بنا به ادعای جولیوس گوبل، بیوه ویلیام بویس تامپسون، بیوهای ثروتمند در شهر نیویورک را ملاقات کرد و برای سفرش به ایران 15000 دلار دریافت کرد.» در گزارش اف بی آی همچنین آمده است: «اشمیت، باستانشناسی فوقالعاده با تحصیلات خوب دانشگاهی است که ته لهجه آلمانی دارد. او همیشه ریشش را از ته میتراشد و مثل یک نظامی شق و رق راه میرود. او لاغر اندام است، 145 پوند وزن و 7/5 فوت قد دارد.» اشمیت با مری هلن واردن، دختر کلرنس ای. واردن «یکی از افراد سرشناس فیلادلفیا» ازدواج کرده بود.
پذیرش درخواست کاوش در دامغان و استرآباد
در مارس 1931 وولسین رسماً اعلام کرد که درخواست او از طرف موزه دانشگاه پنسیلوانیا و موزه فیلادلفیا برای کاوش در استخر رد شده است. هارت به دنبال دلایل احتمالی میگشت: «در پاسخ به نظر وزارت امور خارجه که در گزارش شماره 238 [891.927/82] به تاریخ 16 دسامبر 1930 آمده است و در آن دلیل عدم صدور مجوز برای کاوش در استخر از جانب دولت ایران مطرح شده است، فقط میتوانم دلایل فرضی خودم را مطرح کنم.»
وولسین و بسیاری از همقطارانش بر این باور بودند که ایرانیان به اهمیت استخر به عنوان یک منطقه باستانشناسی پی نبردهاند. هارت میافزاید: «برعکس، دولت ایران به استخر به چشم مهمترین اثر تاریخیاش نگاه میکند و امیدوار است که بتواند قبل از دادن مجوز کاوش، جوانب این کار را بسنجد... عقیده شخصی من این است که یک نفر در دولت ایران وجود دارد که از نظر او استخر ارزش منحصر به فردی دارد و به هیچ عنوان نباید آن را واگذار کرد. تیمورتاش وزیر دربار نقل میکرد که دولت تمایلی به انجام کاری در استخر «تا دو سه سال آینده» ندارد.»
در همین حال به وولسین مجوز رسمی داده شد تا از طرف موزه دانشگاه پنسیلوانیا و موزه هنر پنسیلوانیا در دو نقطه دامغان، پایتخت پارتیان، به کاوش بپردازد. کاوش در این دو نقطه را دکتر اریک اف. اشمیت- که به تازگی به مدیریت هیأت اعزامی مشترک منصوب شده بود- بر عهده گرفت. یکی از این نقاط، حصارتپه در سه کیلومتری جنوب شرقی دامغان بود. «تپهای به مساحت 200 یارد مربع و ارتفاع 4 تا 8 یارد که از قطعات سفال رنگی پوشیده شده بود.» هرتسفلد که چند روز پیش با وولسین از این منطقه دیدن کرده بود بر این باور بود که این تپه بقایای شهری از عصر برنز است که احتمالاً به 1200 سال پیش از میلاد برمیگردد. نقطه دیگر کاوش، قلعهای در داخل شهر بود، «حصاری با دیوارهای گلی به مساحت 200 یارد مربع که بر اساس نظر پرفسور هرتسفلد بر روی قلعهای دیگر بنا شده بود.»
وولسین همچنین از طرف موزه دانشگاه پنسیلوانیا و موزه کانزاس سیتی برای کاوش در تخماخ تپه، واقع در 33 کیلومتری شمال استرآباد در ترکمن صحرا در شمال شرقی ایران، اقدام کرد. وولسین که قرار بود خود، کاوشها را به عهده بگیرد، امیدوار بود که اشیایی متعلق به اعصار برنز و سنگ نیز بیابد. تخماخ تپه بزرگترین تپه این منطقه بود. در این منطقه «تپههای زیادی وجود دارد که به نظر میرسد بقایای بناهای قدیمی باشند.»
در 13 آوریل 1931 روزنامه ایران گزارش داد که وولسین از هیأت وزیران برای کاوش در تخماخ تپه مجوز دریافت کرده است. قرار بود که اشمیت به زودی به تهران بیاید و کمی پس از رسیدن او، وولسین به استرآباد برود. اشمیت به همراه دو دستیار آمد که یکی آمریکایی و دیگری استرالیایی بود. او به مدت سه هفته از عراق دیدن کرد و دوباره به تهران بازگشت. از بدشانسی وولسین مشخص شد که تخماخ تپه، تپهای طبیعیست که هیچ جنبه باستانشناسی ندارد. بعلاوه، یک راهزن ترکمن با ظاهری غریب، به همراه پنج زن خود و تعدادی نفرات مسلح تپه را اشغال کرده بود. راهزن، این تپه را به خاطر نزدیکیش به مرز شوروی انتخاب کرده بود و «با تغییر مکانهای هوشمندانه از جایی به جای دیگر تصمیم داشت که کار پرسود خود را با وجود اطلاع حکومت جدید ایران دنبال کند.» وولسین در این زمان تلاش میکرد تا مجوز کاوش در تورنگ تپه را که در حدود 12 مایلی شمال استرآباد بود دریافت کند: «این تپه 50 فوت ارتفاع، 40 یارد عرض در قله و 150 یارد عرض در دامنه داشت.» هیأت وزیران به سرعت با درخواست وولسین برای کار در تورنگ تپه موافقت کرد.
کشفیات تورنگ تپه و تقسیم یافتهها
تلگرامی در تاریخ 8 جولای 1931 از طرف وولسین به جی. سی. نیکولز از موزه کانزاس سیتی از طریق سفارت آمریکا در تهران (با رونوشتی به هوراس اچ. اف. جین از موزه دانشگاه فیلادلفیا) ارسال شد که از کشفیات مهمی در تورنگ تپه گزارش میداد: «این فصل در استرآباد سپری شد. تابستان در تهران بر روی یافتهها کار خواهیم کرد و امیدواریم که اولین سری یافتهها قبل از اکتبر، هنگامی که میخواهیم حفاری را از سر بگیریم، فرستاده شود. کاوشها نشان میدهد که شهر مهمی از دوران برنز با پرستشگاه یا قلعه نظامی بزرگی که اجساد زیادی در آن دفن شده، سفالینههای سیاه ظریف و مجسمههای کوچک از الهههای مؤنث در این منطقه وجود دارند. این یافتهها به صورت تخمینی متعلق به هزار تا سه هزار سال پیش از میلاد مسیح و به احتمال زیاد منسوب به سومریان است. میتوان قول مساعد داد که یافتههای شگفتانگیزتری در بناهای اصلی یافت شوند. گدار این یافتهها را از نظر موزهای منحصر به فرد و ذیقیمت تلقی کرده است. با یک حساب سرانگشتی تجاری ارزش این یافتهها بیش از ده هزار دلار از اعتبار تخصیصی امسال را پوشش خواهد داد. در آینده نزدیک گزارش کاملی همراه با عکس خواهم فرستاد. کاوشهای عمیقتر به سالهای متمادی کار نیاز دارد... بیست هزار دلار بودجه سالانه که شامل حقوقها نیز میشود نیاز خواهد بود.»
یافتههای وولسین، هارت را هیجانزده کرده و باعث شده بود خود هارت نیز به اندیشههای خلاقی در زمینه باستانشناسی دست یابد: «هیجانانگیزترین پیشبینی در مورد کاوشهای بیشتر این است که احتمالاً بزرگترین بقایای ساختمانی یافت شده، پایه یک زیگورات سومری است. من اطلاع دارم که تاکنون هیچ زیگوراتی خارج از دره دجله - فرات یافت نشده است. به نظر میرسد زیگورات بنایی باستانی و جایگزین مکانهای خاص عبادت مردم روستایی در ارتفاعات بوده است. این مردم در حدود سه تا پنج هزار سال پیش از میلاد مسیح از ارتفاعات ایران به دشتهای مسطح و آبرفتی بینالنهرین آمدند. برای این حدس مدرکی مستند وجود دارد اما آنچنان مبهم است که دکتر وولسین حتی آن را برای رؤسای خود در آمریکا هم روشن نکرده است. وولسین از من و آقای گدار مشخصاً خواسته است که این مطلب را فعلاً در مجامع عمومی مطرح نکنیم... مجسمههای کوچک پیدا شده از یک الهه احتمالاً از دیدگاه نمادهای مذهبی با الهه برهنه بابل مرتبط هستند. البته، سبک هنری اشکال، تقریباً تازه و از نمونههای مشابه در بابل عالیتر است.»
اولین تقسیم یافتهها بر اساس قانون جدید آثار باستانی در 18 سپتامبر 1931 بین وولسین به عنوان نماینده موزه دانشگاه فیلادلفیا و موزه کانزاس سیتی و گدار به عنوان نماینده ایران صورت گرفت. با توجه به این که اولین بار بود که تقسیم یافتهها بر اساس این قانون صورت میگرفت، توجه زیادی برانگیخته شد. در تقسیم یافتهها حق دولت ایران مبنی بر انتخاب ده شئ ویژه اعمال نشد.
کلاً 181 شئ برای تقسیم وجود داشت: «اقدامات اولیه را، اگر بتوان چنین گفت، دکتر وولسین و آقای گدار انجام دادند. در کارگاه دکتر وولسین، یافتهها به دقت به دو بخش تقسیم شدند و در هر قسمت اشیایی قرار گرفت که ارزش تقریباً یکسانی داشتند. مجسمههای کوچک الههها، تزیینات و سفالهای یافت شده، سفالهایی از دورههای مختلف و غیره. در مورد هر یک از این مجموعهها سعی شده بود که تا جای ممکن تقسیم عادلانهای صورت پذیرد. نتیجه کار به گونهای بود که نه دکتر وولسین و نه موسیو گدار توانایی انتخاب یکی از این دو قسمت را نداشتند...
به این ترتیب پس از تقسیم اولیه، این دو بخش به وزارت معارف منتقل شدند که دفتر آثار باستانی زیرمجموعه این وزارتخانه بود. در آنجا به وزیر معارف حق انتخاب یکی از این دو قسمت داده شد. او بدون کوچکترین تردیدی پذیرفت که این دو قسمت از ارزش یکسانی برخوردارند، نتیجتاً پیشنهاد شد که تصمیم از طریق قرعهکشی گرفته شود. همکار او وزیر طرق و شوارع اتفاقاً در آنجا حاضر بود و او مسئول این قرعهکشی مهم شد.»
حفاری وولسین در تورنگ تپه در 2 نوامبر 1931 تعطیل شد. کشفیات حاصل از حفاریها در فصل دوم، نتایج کشفیات قبلی را «تأیید و تقویت کرد» و اطلاعات بیشتری در مورد سطح فرهنگ و تمدن در اختیار نهاد و نیز منجر به «گرد آمدن مجموعهای تقریباً دو برابر آنچه در ماه ژوئن گردآوری شده بود گردید که اشکال جدید متعددی در آنها یافت میشد.» در مورد تقسیم یافتهها: «تقسیم یافتههای جدید فوراً به همان شکل یافتههای بهار و به ترتیبی که در گزارش دوم از گزارشهای ذکر شده در بالا آمده است صورت گرفت.»
وولسین ایران را در 19 نوامبر 1931 ترک کرد. او که فعالیتهایش از طرف موزه کانزاس سیتی با حمایت مالی مؤسسه ویلیام راکهیل نلسون تراست صورت میگرفت، امیدوار بود که بتواند برای ادامه کاوشها از نلسون تراست سرمایهای دریافت کند: «فکر میکنم بیست هزار دلار مبلغ مناسبی برای انجام فعالیت رضایتبخش در سال آینده خواهد بود. هرتسفلد و گدار هر دو از کار وولسین بسیار ممنون بودند و امید داشتند که فعالیتهای او ادامه پیدا کند. البته وولسین نتوانست موزه کانزاس را برای ادامه فعالیت در ایران متقاعد کند و کمی بعد از بازگشتش به آمریکا مجبور شد که روابطش را با دانشگاه پنسیلوانیا و نتیجتاً کارش را در ایران قطع کند.
در پاییز 1931 خبر داده شد که هیأتی سوئدی به نمایندگی محقق مشهور، پرفسور آرن جایگزین او خواهد بود. آرن مشغول حفاری در منطقهای از استرآباد در نزدیکی محل حفاری وولسین بود. هارت گزارش میدهد: «مشخص شده است که پرفسور آرن در تلاش است ارتباطی بین بقایای فرهنگی عصر برنز در آن منطقه و آنچه پرفسور پامپلی از دانشگاه هاروارد با کمک مالی مؤسسه کارنگی، در آرنو در نزدیکی عشق آباد واقع در ترکستان روسیه در سال 1904 کشف کرده است پیدا کند.» یافتههای آرن متعلق به همان دوره از عصر برنز و «همان ویژگیهای کلی بودند که وولسین کشف کرده بود.» ولی روابط او با مقامات محلی خصمانه بود و این منجر به مجموعه شکایاتی علیه او از جانب فرمانده نظامی منطقه و حتی کنسول شوروی گردید: «چون از روسهای سفید به عنوان دستیار کمک گرفته است و مقامات ایرانی و روسی هیأتهای عکاسی آنها را در میان قبایل ترکمن ساکن مرز دیده و به آنها مشکوک هستند.»
کاوش در دامغان
اریک اشمیت در 7 ژوئن 1931 از عراق بازگشت و یک هفته بعد با دستیارانش به دامغان رفت. قرار بود که هیأت از «نیروی صد و پنجاه کارگر محلی بهره بگیرد و زمان حفاری تا مهر یا آبان ادامه یابد.» هارت، اشمیت را این گونه دیده بود: «با توجه به این که ممکن است مخالفتهایی با انتخاب یک غیرآمریکایی به عنوان مدیر یکی از اولین فعالیتهای ایرانیان در تحقیقات باستانشناسی در ایران صورت گرفته باشد، خوشحالم به اطلاع برسانم که هم برداشت شخصی من از دکتر اشمیت و هم برداشت کسانی که با آنها در مورد او صحبت کردهام بسیار مثبت است. او هم از نظر علمی و هم عملی از قابلیت بالایی برخوردار است و رفتاری شایسته و محبتآمیز دارد. او برای بررسی امکان کشفیات جدیدی که هیأت اکتشاف پیشنهاد کرده است مانند کودکان سر از پا نمیشناسد.»
چهار گمانهای که اشمیت در قلعه داخل شهر دامغان زد، نشان داد که مکان حفاری شده، منطقه صددروازه، پایتخت پارتیان نبوده است. اگرچه اشیای جالب توجهی کشف شدند، که همه متعلق به دوره پس از اسلام بودند. اشمیت مکان کاوشها را به حصارتپه در سه مایلی جنوب شرقی شهر تغییر داد. حصارتپه 1500 فوت طول و 1000 فوت عرض داشت و ارتفاع آن به حدود 60 فوت میرسید. صد و پنجاه نفر برای این کاوشها استخدام شده بودند. کانالهای اکتشافی نشان میداد که این مکان از نظر سفالهای عصر برنز غنی است. بعلاوه، تاکنون بیش از بیست مقبره پیدا شده که در آنها سفالینههای سیاه دستساز متعلق به دورهای نامعلوم وجود دارد و در یکی از آنها فرمانده نظامیای از عصر برنز همراه با ظروف مرمری و نقرهای و سلاحهای مسی با طراحی جالب دفن شده است. با وجود این که این یافتهها قطعاً متعلق به پیش پارتی هستند، احتمالاً مورد توجه خاص موزه دانشگاه پنسیلوانیا قرار میگیرند، چون تحقیقات بعدی احتمالاً ارتباطی بین این یافتهها و یافتههای دکتر وولسین در حین آخرین کاوشها در تورنگ تپه نزدیک استرآباد نشان خواهد داد.
به این ترتیب دکتر اشمیت در حالی که منتظر دستورهای بعدی مقامات موزه است، تصمیم دارد که کاوش را در حصارتپه و در همین حال حفاریهای اکتشافی را در تپههای کوچکتر اطراف دنبال کند.» در اواخر سپتامبر 1931، روزنامههای ایران خبر از کشف بنایی ساسانی نزدیک حصارتپه به دست اشمیت دادند. حفاریهای بنا هنوز به پایان نرسیده بود ولی تا همان زمان تصاویری از گراز، گوزن نر و انسان و نیز طرحهای هندسی و گلدار متعلق به همان دوره کشف شده بود.
«اشیایی که اهمیت ویژهای داشتند، نمونههایی از وسایل زینتی چندرنگ بودند. بعلاوه، مقادیر زیادی گچبریهای تکه تکه شده در همان نزدیکی قرار داشت، که این احتمال را به ذهن متبادر میکرد که ستونهای بنا، احتمالاً کتیبههای آذین شده داشتهاند. دکتر اشمیت اطمینان داده است که گزیدهای از این آثار که در آنها هنر و هنرمندان عصر ساسانی به شیوهای بینظیر نشان داده شدهاند، جزیی از یافتههایی باشد که تا اوایل دسامبر به تهران میآورد تا با دولت ایران تقسیم کنند.» پس از تقسیم یافتهها، اشمیت سفری به مناطق کاوش در عراق داشت و قرار بود که پس از تعطیلات کوتاه کریسمس در اوایل 1932 به دامغان برگردد.
پس از شروع اولین دوره کاوشها در نوامبر 1931، «چهار کامیون بزرگ برای حمل یافتهها به تهران نیاز بود و فقط یافتههایی از دامغان منتقل میشد که ارزش باستانشناسی آنها شناخته شده بود.» یافتهها پس از رسیدن به تهران به وزارت معارف فرستاده شدند، در حالی که طبق برنامه قرار بود که به خانه بزرگی که اشمیت اجاره کرده بود منتقل شوند. دلیل چنین تغییری در برنامه این نبود که دولت به اشمیت و شرکت او اطمینان نداشت، بلکه بیشتر به این دلیل بود که مقالهای در روزنامه به چاپ رسیده بود که در آن موضوع اجازه به خارجیان برای خروج میراث باستانی از کشور مطرح شده بود و بردن این اشیا به وزارت معارف برای رفع اتهام بیتوجهی به آثار باستانی بود.
در مقالهای که در 3 دسامبر در روزنامه شفق سرخ به چاپ رسیده بود، به «تقسیم» آثار باستانی و خروج آنها از کشور حمله شده بود. درخواست نویسنده این بود «ما به نام خدا، وجدان، ایران، تاریخ، نیاکان، بناهای کهن و شکوه هخامنشیان و ساسانیان از اعلیحضرت استدعا داریم که توجه ویژهای به این مسئله معطوف داشته و مانع از خروج آزادانه یادگار نیاکان و گنجینههای تاریخی ما شود، گنجینههایی که در هیچ جای جهان یافت نمیشوند.
ما از اعلیحضرت تمنا داریم که از تقسیم این گنجینهها با «پیمانه» [وسیلهای برای اندازهگیری اشیا اعم از مایع یا جامد]٭ و پود [مقیاس وزن روسی] مانند چغندر و هویج جلوگیری کند. این باور ما و هر ایرانی وطنپرستی است که هزاران بار بهتر است این اشیا در زیر خاک بمانند - همانگونه که هزاران سال بودهاند - تا این که مانند هویج و شلغم از زمین بیرون آورده و تقسیم شوند و زینتبخش موزههای خارجی گردند. ما آنچه وظیفه خود میدانستیم انجام دادیم و اکنون از شاهنشاه که وارث واقعی تاج و تخت هخامنشیان و ساسانیان است میخواهیم که از افتادن باقی مانده یادگار نیاکان ما به دست اجانب که در نتیجه اهمال دیگران رخ میدهد جلوگیری کنند.»
نظر هارت در مورد سرمقاله روزنامه این بود: «من همواره منتظر چنین حملاتی به فعالیتهای خارجی در ایران بودهام و گاه تعجب میکردم که چرا تا حالا حملاتی به باستانشناسان ما نشده است. حدس طبیعی من این است که این اتفاق چیزی جز فوران میهنپرستی، آن هم به صورتی زننده نیست که برای فعالیتها و خدمات مفید خارجیان در این کشور مزاحمت ایجاد میکند.» هارت، غارت میراث ایران را آشکارا «خدمتی مفید» به کشور ارزیابی کرده است. او با توجه به این که مطمئن بود حمله مطبوعاتی «امری جدی نیست» گزارشش را به این شکل به پایان میبرد: «در پایان باید اشاره کنم که نه فقط موزه دانشگاه پنسیلوانیا از نتیجه کار خشنود خواهد شد، بلکه باستانشناسان آمریکایی از تعدد و ویژگیهای کشفیات، به خصوص اشیایی که از سنگ مرمر ساخته شدهاند شگفتزده خواهند شد.»
تقسیم یافتههای دامغان در مارس 1932 انجام شد. اشمیت پس از سه ماه که صرف «گردآوری یافتهها» کرد، اعلام کرد که برای تقسیم آنها آماده است: «در نهایت همه یافتهها برای تقسیم آماده شدند. اتاق کار بزرگی در ساختمانی که متصل به بخش آثار باستانی وزارت معارف بود، به یافتهها اختصاص داده شد و مانند یک موزه به زیبایی تزیین شد. راهی که از وسط این اتاق میگذشت، همه یافتهها را با توافق دکتر اشمیت و موسیو گدار به دو قسمت تقسیم کرده بود که ارزش مشابه داشتند و پس از سه روز که در خلال آنها افراد علاقهمند از نمایشگاه یافتهها دیدن کردند، تیمورتاش وزیر دربار شخصاً قرعهکشی را انجام داد.»
روز پس از تقسیم، گدار به شوش رفت تا یافتههای هیأت فرانسوی را که در زمستان سال گذشته یافته شده بودند تقسیم کند. اشمیت با هدف تحقیقات باستانشناسی به جنوب ایران رفت: «باید اضافه کنم که پس از بازگشت دکتر اشمیت از جنوب و بستهبندی نهایی اشیای تقسیم شده و فرستادن آنها به آمریکا، هیأت برای حفاری در کل تابستان و ابتدای پاییز به دامغان باز خواهد گشت. با توجه به این که تاکنون یک کاخ متعلق به دوره پارتیان پیدا شده، امید و انتظار زیادی میرود که به کشف منطقه صددروازه نائل آییم.» اشمیت و دستیارانش پس از سفری که به جنوب داشتند به تهران بازگشتند: «پس از بازگشت آنها، نیمی از یافتههای آخرین دوره کاوش در دامغان به وسیله مقامات گمرک مرکزی بستهبندی و ممهور و به آمریکا فرستاده شد؛ این بستهها تا حدود چهار ماه دیگر به فیلادلفیا میرسد.»
در 15 مه 1932 اشمیت و هیأت همراه به قصد از سرگیری کاوشها، دامغان را ترک کردند. امیدها و انتظارات زیادی برای سال دوم حفاریها وجود داشت. در گزارشی که در بالا ذکر شد، هارت از کشف بنایی ساسانی در دامغان خبر داد. گرچه به گزارش جورج وادزورث، اینک گدار و اشمیت هر دو عقیده داشتند که این بنا کاخی پارتی است. نقشه همکف بنای کشف شده نشان از نفوذ عمیق فرهنگ یونان دارد «که عقیده بر این است که فرهنگ و تمدن پارتی تا حدود زیادی بر مبنای آن شکل گرفته است»؛ دو سکه که بر روی آنها «بیشک نشانههای دوره پارتیان (احتمالاً عصر مهرداد چهارم) حکاکی شده است؛ و طرحهای گچبری غنی، یافتههایی هستند که نتایج اصولی جدید بر مبنای آنها شکل گرفتهاند... در گچبریهای دامغان، چیزی بیش از آنچه که تاکنون تصور میشد که منشأ هنر خلاق شکلهای دوره ساسانی باشد، وجود دارد. اکنون با کنار هم گذاردن این شکلها و اشکال دیگری که در هنر ساسانی استفاده نشدهاند، مشخص میشود که منشأ آنها قدیمیتر است.»
روزنامه ایران به تاریخ 19 ژوئن 1932از کشفیات جدیدی خبر میدهد که اشمیت در دامغان انجام داده است: «دکتر اشمیت، مدیر هیأت باستانشناسی آمریکایی که در حال حاضر مشغول کاوشهایی در حصارتپه (دامغان) است، مقادیر زیادی از سفالهای عصر مس و بقایای جالب توجهی از دوره ساسانیان کشف کردهاند. راهآهن کوچکی در این منطقه احداث شده و صدها کارگر در این مکان مشغول کار روزانه هستند.»
هارت همچنین مینویسد: «دکتر اشمیت پس از اطلاع از نتایج حفاریها، بسیار خوشحال شد. جالبترین یافته، خانهای متعلق به میانه عصر مس بود که کاملاً سوخته و سپس دست نخورده باقی مانده بود. این خانه به خوبی پاک شده و مورد مطالعه قرار گرفته است. محتوای این خانه، بهترین اطلاعات فرهنگی را در مورد این دوره به ما میدهد. حدود سیصد مقبره دیگر که ظروف رنگآمیزی شده و خاکستری در آنها یافت شده در حفاریهای اخیر به همراه یافتههای ذیقیمت دیگر کشف شده است.»
گزارش اشمیت به موری در مورد اولین دوره کاوش در دامغان
بر اساس گزارش اشمیت به موری، حامی مالی اصلی هیأت مشترک باستانشناسی در ایران، یعنی موزه دانشگاه پنسیلوانیا در فیلادلفیا، علاقهمند به کهنترین دورههای تاریخ فرهنگی ایران بود. دومین موضوع مورد علاقه موزه دانشگاه، یافتن و حفاری صددروازه، پایتخت پارتیان بود. حامی دیگر یعنی موزه هنر پنسیلوانیا فقط به «دوره مسیحی، اواخر پارتیان، ساسانیان و اوایل دوره اسلامی» علاقهمند بود. «علاوه بر دو موزه فیلادلفیا، هیأت مشترک باستانشناسی در ایران حامی سومی هم داشت. بیوه ویلیام بویس تامپسون - حامیای که بنا بر گفته اشمیت «به طور کلی به باستانشناسی علاقه داشت.»
او حمایت مالی هیأتهای کاوش قبلی اشمیت در صحراهای آریزونا را هم بر عهده داشت. هرتسفلد پیشنهاد داده بود که برای یافتن پایتخت پارتیان، قلعه داخل شهر دامغان کاوش شود. او برای یافتن بقایای دورههای قدیمیتر، کاوش در حصارتپه را پیشنهاد داده بود. حفاری در قلعه در 22 ژوئن 1931 فقط پنج روز پس از آمدن هیأت اعزامی آغاز شد و تا 18 جولای به طول انجامید. پس از مدت کوتاهی مشخص شد که قلعه، بقایای صددروازه نبوده و در حقیقت یک قلعه نظامی متعلق به دوره پس از اسلام بوده است: «تعدادی سکه، مهمترین یافتههای کشف شده بودند. آنها میتوانند تاریخ دقیق اشیای مرتبط را نیز نشان دهند. وقتی قلعه خالی شد، گروه بزرگی به کار گماشته شدند تا راهی برای رسیدن به تپه پیش از تاریخ (حصارتپه) احداث کنند و دو روز بعد، اولین حفاری آنها آغاز شد.» برای حفاری در قلعه فقط سی نفر استخدام شده بودند: «ولی تعداد آنها به سرعت با گسترش کاوش در حصارتپه افزایش یافت.»
اشمیت ادامه میدهد: در ابتدا به صورتی پراکنده برای بررسی تپه در قطعاتی مجزا شروع به کار کردیم. پس از دو هفته کار با نیرویی معادل 150 نفر، اطلاعاتی کلی گردآوری کردیم و کاوش بر نقاطی متمرکز شد که از هر نظر پربار بودند. اولین آنها تپههایی بود که ما گورستان آخرین شهر تپه حصار را روی آن یافته بودیم. هم اکنون بیش از صد مقبره در این یک منطقه پیدا شده و با توجه به این که ما تاکنون به عمق وارد نشدهایم، میتوان تصور کرد که چه اطلاعات ذیقیمت و اشیای زیبایی از این مقبرهها میتوان به دست آورد.
تاکنون چهار قبر متعلق به افراد مهم کاوش شدهاند. مقبره یک جنگجو در اینجا تصویر شده است. سلاحهای زیبای مسی از جمله یک نیزه، تبر مبارزه، چنگک و کلاه خود یافت شدهاند و ظروف مرمرین که به خوبی پرداخت شدهاند و نیز اشیای تشریفاتی در این مکان یافت شده است. مقبره یک دختر ثروتمند در این میان یافت شده که ظروف متعدد نقره، مهره بزرگی از طلا و سنگ لاجورد، گوشوارههای مسی زراندود و غیره در آن یافت شده است. همچنین مقبرههایی از شاید یک روحانی؛ و جنگجوی درجه دو که در هر دوی آنها انبوهی از اشیا به میزان تقریباً مساوی وجود دارد. بعلاوه، ظروف زیادی از مقبرههای مردم معمولی، زیورآلات و ابزارهای آن دوره فراهم آمده است و نیز بقایای استخوانهای این افراد که مجموعههای اسکلتی کاملی تشکیل دادهاند.
برای موزه هنر، تپه کوچک «خوش ظاهری» در حاشیه تل یافتهایم و نیز یک قلعه یا شاید کاخ ساسانی؛ با لوحهای گچبری شده زیبا که گراز و غیره را نشان میدهند. البته ما همه بنا را برای یافتن هر گونه اطلاعات مفیدی زیرورو کردهایم.
با توجه به حجم عظیم کار، کاوش اصلی باید تا الآن به پایان رسیده باشد. پس از مدت زمان کوتاهی، هیأت اکتشافی یک یا دو تل باقی مانده در دامغان را کاوش خواهند کرد. وزارت معارف با حسن نیت، به ما اجازه آزادی عمل و گمانهزنی در بیشتر بخشهای مهم این میدان را داده است. پس از آن که «تپه مومان» به عنوان آخرین میدانی که میخواهیم بررسی کنیم به پایان برسد، ما برای گمانهزنی اولین لایههای تپه، یعنی لایه سفالهای رنگآمیزی شده، به تپه حصار برمیگردیم. نوع سفال آخرین شهر بزرگ و گورستان آن، خاکستری یا سیاه است. مطالعه تغییرات فرهنگی، سلاحهای آنها و شیوه ادامه حیات این قوم، جالبتوجه خواهد بود.
ماه نوامبر کلاً به فعالیتهای کاوش اختصاص خواهد یافت. در اول دسامبر، ما قصد داریم که به پایگاه خود در تهران بازگردیم؛ مقدمات عرضه و ارائه یافتهها را فراهم کنیم؛ اشیا را به موزه ایران منتقل کنیم؛ و آنهایی را که سهم موزههای فیلادلفیاست به آمریکا بفرستیم.
سپس برای ادامه کاوشهای شهر قدیمی سومری شاروپک به عراق باز خواهیم گشت. در ماه مارس امیدواریم که برای دومین فصل کاوشها به ایران، این سرزمین بکر از نظر باستانشناسی، برگردیم.
رابطه صمیمانه موری و اشمیت
رابطه نزدیک بین وزارت امور خارجه و تیمهای آمریکایی باستانشناسی که در ایران کار میکردند، در رابطه صمیمانه بین موری، مدیر بخش خاور نزدیک وزارت امور خارجه و اریک اف. اشمیت، مدیر آلمانی هیأت اعزامی دو موزه فیلادلفیا به خوبی منعکس است. نامه اشمیت به موری در 12 سپتامبر 1931 شامل گزارش خلاصهای از کاوشهای دامغان بود و این که: «با توجه به این که سفر مشترک ما به آنکارا، برای من بسیار خاطرهانگیز بود و نیز با توجه به دیدارمان در واشنگتن که به همان اندازه خاطرهانگیز بود، شما مرا با بخش جدیدی از خاور نزدیک آشنا و توجه مرا بیش از پیش به آن جلب کردهاید. این بخش، قسمت شکوهمندی از جهان و بهشتی باستانی است! من مایلم که با شما مرتباً در میان فصلهای کاوش ملاقات کرده و در مورد نتایج کار و تجاربتان با شما صحبت کنم. فقط متأسفم که سفر بعدی من به واشنگتن نمیتواند زودتر از زمستان 1932 باشد. ما قصد داریم که کار را به اتمام برسانیم.»
موری در نامهای در تاریخ 26 اکتبر 1931 به اشمیت از او به خاطر گزارشش تشکر کرده و مینویسد: «من این گزارش را بارها و بارها با دقت زیاد خواندم و قدردانی ویژهام را از مهربانی شما برای نوشتن این نامه اعلام میدارم. خواندن نامه شما واقعاً مرا دلتنگ ایران کرد. هیچ چیز به این اندازه که روزی شما را ببینم و گفتگویی طولانی مانند آنچه در اواخر سپتامبر 1929 داشتیم مرا خوشحال نخواهد کرد.
من بر این عقیدهام که دولت آمریکا به صورت عام و موزه پنسیلوانیا به صورت خاص خشنود خواهند شد که از همکاری شما برای اجرای این تعهد بزرگ حمایت کنند. من امیدوارم که روزی و به طریقی ما بتوانیم به معنای واقعی کلمه، شما را یکی از خودمان بخوانیم.» یک سال بعد اشمیت به موری گزارشی میان فصلی از حفاریهایش در دامغان داد. نامه تشکر موری در 1 نوامبر 1932 به این مضمون بود: «من حقیقتاً از شما سپاسگزارم که برای رساندن این مجموعه عکسها به من خود را به زحمت انداختید. من با توجه و قدردانی زیاد این عکسها را دیدم. خیلی خوب است که جوانی به سن و سال شما تا این حد کارهای مفید انجام داده باشد. من برای شما عمری طولانی و سرشار از فعالیتهای مفید و موفقیتآمیز در زمینه کاریتان آرزو میکنم. برای خودمان نیز آرزو میکنم که به زودی شما را در قالب یک شهروند آمریکایی ببینیم. من اکنون این احساس را دارم که شما متعلق به ما هستید و اگر شما را رها کنیم ضرر بزرگی خواهیم کرد. من به تازگی از سفر جالبی که به مراکش داشتم بازگشتهام. تنها چیزی که میتواند از این سفر برایم جالبتر باشد این است که زمانی شما را در دامغان ببینم و صحبتی طولانی با شما در مورد کارتان داشته باشم. این دیدار انشاءالله اتفاق خواهد افتاد.»
موری در نامهای که در تاریخ 2 نوامبر 1932 به هارت نوشت، نامه تشکر اشمیت را ضمیمه کرد و از هارت خواست: «دکتر اشمیت مطمئناً فرد توانمند و فوقالعادهای است و من صمیمانه آرزو دارم که راهی برای اعطای تابعیت آمریکایی به او بیابیم و در همین حال به او اجازه فعالیت در ایران بدهیم. متأسفانه طبیعت کار او مانع از گذراندن پنج سال در آمریکا میشود، پنج سالی که پیش نیاز اعطای تابعیت به اوست.»
تقسیم نهایی یافتهها در دامغان
در روزنامه ایران به تاریخ 2 ژانویه 1933 گزارشی از بازگشت هیأتهای باستانشناسی آمریکایی - که در دامغان به مدت دو سال کاوش کرده بودند- به تهران منتشر شده بود: «دکتر اشمیت اکتشافات باستانشناسیاش را در حصارتپه (دامغان) به پایان برده است. حدود 70 تا 80 شیء یافت شده به تهران منتقل شده و به وزارت معارف، اوقاف و صنایع مستظرفه تحویل داده شدهاند. در میان یافتهها مجموعه کاملی از اشیای مرمرین، برنزی و سفالی به قدمت پنج هزار سال وجود دارند. همچنین برخی گونههای بسیار ظریف از اشیای طلایی و نقرهای پیدا شدهاند.» هارت در شرحی بر این گزارش نوشت که اشمیت و تیم او در 30 دسامبر به تهران آمدند، «و به همراه آنها چهار کامیون از یافتههایی بود که به خوبی انتخاب و بستهبندی شده بودند. بویژه سفالینهها فوقالعاده بود؛ چون به خوبی نشاندهنده توالی فرهنگی مردمی بود که در دوران باستان در این منطقه از هزاره چهارم پیش از میلاد تا اواخر عصر مس (حدود 1200 پیش از میلاد) زندگی میکردند.
آثار طلایی و نقرهای جالب توجه بودند، ولی زیبایی خاص یا کار استادانهای در آنها مشاهده نمیشد، اما تعدادی قطعههای ساخته شده از مس و مقادیری سنگهای حکاکی شده از ارزش هنری بالایی برخوردار بودند. در مجموع، هیأت اعزامی کار عمیقاً ظریف و ارزشمندی انجام داده بود و یافتههای آنها مایه دلگرمی حامیان مالیشان شد.»
روزنامههای تهران در تاریخ 21 ژانویه 1933 خبر از تقسیم آخرین یافتههای دامغان به دو قسمت دادند. فروغی وزیر امور خارجه، قرعهکشی کرد تا مشخص شود که کدام قسمت به آمریکا و کدام قسمت به دولت ایران تعلق مییابد. شرح هارت از ماجرا این گونه بود: «این طور به نظر میرسید که دکتر اشمیت و دو دستیار آمریکاییش برای مدت نامعلومی در تهران اقامت خواهند داشت. به استثنای تیمورتاش [که در زندان بود] هیچ مقام ایرانیای وجود نداشت که از سوی دولت ایران عمل کند. بالاخره پس از اصرار زیاد دکتر اشمیت، فروغی، وزیر امور خارجه، قرعهکشی کرد و در مورد تقسیم تصمیم گرفت. اکنون دکتر اشمیت مشغول بستهبندی سهم خود برای انتقال به ایالات متحده است. او احتمالاً حدود 17 مارس به نیویورک میرسد.»
اشمیت و دو دستیار آمریکاییاش، دی. دبلیو. لاکهارد از شیکاگو و ای. ال. وایت از فیلادلفیا، تهران را در 4 فوریه 1933 ترک کردند. هارت نتیجه میگیرد: «بیتردید حامیان آمریکایی دکتر اشمیت کاملاً از نتایج مطالعات فرهنگی هیأت اعزامی در مورد تمدن پیش از تاریخ شمال شرقی ایران و یافتههایی که در حال حمل به آمریکا برای نمایش در موزههاست راضی هستند.»
اکتشاف در ری
اشمیت قبل از ترک تهران بررسی دقیقی از شهر باستانی مهم ری (رگا) در هفت مایلی جنوب تهران به عمل آورد. او با همکاران باستانشناس دیگرش در این زمینه کاملاً همعقیده بود که ری یکی از مهمترین میدانهای باستانشناسی شمال ایران است. شواهد سطحی نشان میداد که شهری مرکزی به وسعت حدود دو تا سه کیلومتر مربع- احتمالاً شامل قلعه و پرستشگاه یا کاخی در نزدیکی چشمه معروف به چشمه علی - وجود دارد: «دکتر اشمیت احتمالاً حاضر است «همه هستی خود را» برای انجام کاوش در سال آینده در چنین میدانی بدهد.
موسیو گدار مدیر فرانسوی آثار باستانی ایران، با این پروژه در کل موافق است و به شرط تأمین منابع مالی مورد نیاز، برای گرفتن مجوز کاوش تلاش خواهد کرد. باید اشاره کنم که یک دوره کامل کاری دو ساله برای کاوشهای باستانشناسی در این میدان نیاز به حدود چهل تا پنجاه هزار دلار دارد.» موزه دانشگاه پنسیلوانیا لحظهای برای درخواست و گرفتن مجوز کاوش در ری درنگ نکرد. درخواست فیلادلفیا در تاریخ 9 مه 1933 فرستاده شد.
دکتر اریک اف. اشمیت درخواست کرده بود که «مجوز قابل تمدید کاوشهای علمی باستانشناسی برای مدت پنج سال در میدان باستانشناسی ری (رگا) در دشت تهران اعطا شود.» این درخواست به نام موزه دانشگاه فیلادلفیا، موزههای هنرهای زیبای بوستون و مؤسسه آمریکایی هنر و باستانشناسی ایران در نیویورک» داده شده بود. هارت در مورد این امتیاز چنین اطلاع میدهد: «این امتیاز «مادرخوانده مهربانی» دارد؛ «فرشته مهربان» تا جایی که من میدانم بیوه ویلیام بویس تامپسون یک خیر فیلادلفیایی است.» به این ترتیب است که موزه هنرهای زیبای بوستون به عرصه ایران وارد میشود.
موافقت رسمی در نامهای به تاریخ 20 آگوست 1933 از وزارت امور خارجه ایران به سفارت آمریکا رسید که در آن آمده بود: «هیأت وزرا با کاوش به مدت پنج سال موافقت کرده است و این موافقت میتواند تمدید شود.» روزنامه شفق سرخ در تاریخ 23 آوریل 1934 گزارش داد که دکتر اشمیت کاوش در ری را از یک تا دو هفته پیش آغاز کرده و از آن زمان تعدادی سکه و اشیای دیگر در حفاریها به دست آورده. بقایای بناهای دوره اسلامی نیز در حفاریها مشخص شدهاند. در 24 مه 1934 در همان روزنامه این خبر به چشم میخورد: «دکتر اشمیت از چند وقت پیش کاوشهای باستانشناسی را در ری آغاز کرده است و در طول ماه گذشته، انبوهی سکه، سفالینه و اشیای متعدد کشف شدهاند. در طول چند روز گذشته سه قبر یافت شده که در آنها قطعات متعدد کاشیهایی وجود دارد که از نظر تاریخی بسیار جالب توجه است.»
حجم عظیم فعالیتها در ری در روزنامههای تهران به تاریخ 27 ژوئن 1934 آمده است. هیأت اعزامی سیصد کارگر را بدواً به کار گرفتهاند ولی به خاطر گرمای شدید و نیاز به کارگران در فصلِ برداشت، تعداد آنها به 160 نفر کاهش یافته است. وزیرمختار جدید آمریکا، ویلیام اچ. هورنیبروک نظر داده است که با اینکه هنوز چیز قابلتوجهی در ری پیدا نشده است، به نظر میرسد که دکتر اشمیت «از نتایج این کار راضی است.» روزنامههای شفق سرخ و کوشش در تاریخ 10 آگوست 1934 گزارش دادند که جدای از مقادیر قابل توجه اشیای قدیمی مانند سفال و سرامیک، حدود 300 تا 400 سکه طلا و نقره از دورههای اسلامی و پیش از اسلام به همراه مجموعه ظروفی که بخشی از آن متعلق به دوره پیش از تاریخ است و برخی متعلق به دوره اسلامی، در حفاریها یافت شدهاند.
اطلاعات بیشتر در مورد یافتههای ری در نامهای که اشمیت به موری نوشته است نمایان میشود. به این ترتیب، ما با آرامش مشغول کاوش آثار زیبای دوره سلجوقی در منطقهای غنی در دامنههای شاه عبدالعظیم هستیم. تقریباً همه یافتهها را از درون گودالهای زباله و مجاری فاضلاب و مکانهایی شبیه به این پیدا کردهایم. در آنجا ظروف شکسته بدور انداخته شدهاند، ولی بارها در بالای گودالها قطعات تکه تکه شدهای یافتهایم و به سختی توانستهایم همه قطعات آنها را پیدا کنیم. البته یک گودال متعلق به دوره اسلامی یافتهایم که بسیار رضایتبخش بوده است. در بیشتر مواقع، تعدادی سکه مس، نقره و طلا به همراه اشیا یافت میشوند. و به این ترتیب میتوان به راحتی تاریخ اشیا را تخمین زد. در پایان میتوان گروههای یافتهها را به سادگی منظم کرد.
علاوه بر یافتههایی که متعلق به دورههای اموی، عباسی، آل بویه و سلجوقی تا زمان مغولها بودهاند، پرستشگاهی متعلق به دوره پارتیان یافتهایم که لایههای پیش از تاریخ فوقالعاده جالب توجه در آن یافت شده است. حتی آثاری مربوط به دوره نوسنگی در آن یافت شده است. با توجه به همه این مطالب، ری مکانی مسحورکننده برای حفاری است.
فصل اول حفاریها در ری در 15 اکتبر 1934 به پایان رسید. روزنامه اطلاعات به تاریخ 15 نوامبر 1934 گزارش داد که یافتههای ری از طریق قرعهکشی بین هیأت آمریکایی و دولت ایران تقسیم شدند. روزنامه دیگر، ایران جوان در 6 دسامبر 1934 گزارش داد: «دکتر اشمیت و همسرش ده روز پیش ایران را به مقصد روسیه ترک کردند و آقای مایلز با اشیای یافت شده هفته گذشته به سمت بیروت حرکت کرد. آقای براینرد و آقای ناکس [نیز] از هیأت مشترک اکتشافی برای کاوشهای باستانشناسی در ری دوشنبه از راه بغداد حرکت کردهاند.» یافتههای ری شامل «قسمتهای جدا شده از بناها، سکهها، سفالینهها و اشیای دیگر، نمونههایی از هنر اسلامی در دوره عباسی، سلجوقی و غیره هستند.»
قرار بود که اشمیت در بهار 1935 به ایران برگردد تا کار در ری را از سر گیرد. در همین حال، فقط کمی بعد از خروج اشمیت و همراهانش، در روزنامه ایران به تاریخ 23 دسامبر 1934 مقالهای در مورد فعالیتهای باستانشناسی آمریکا در ایران یعنی کاوشهای تختجمشید (فصل بعد) به وسیله دانشگاه شیکاگو؛ و حفاریهای ری به وسیله دانشگاه پنسیلوانیا منتشر شد که مطالب آن بیمعنی و پوچ بود. نویسنده در این مقاله خواننده را مطمئن میساخت که «در این زمان که غربیان به دنبال کشف بقایا و اسرار روزهای درخشان ایرانیان هستند، سرزمین داریوش، به آینده خود میاندیشد.» نویسنده در پاراگراف ماقبل آخر این عبارت را بیان میکند که با توجه به این که هیأتهای باستانشناسی در ری تحت نظارت مستقیم و مداوم مقامات ایرانی هستند، برای آنها امکان برداشت هیچ یک از یافتهها، غیر از آنچه حق قانونی آنهاست، وجود ندارد.
روزنامه ایران در تاریخ 23 جولای 1935 گزارش میدهد که در نتیجه کاوشهای اشمیت در ری، مقادیر قابلتوجهی اشیای تاریخی شامل ظرف و سکه به دست آمده است. میدان باستانشناسی ری همچنان پر از آثار و اشیای قدیمی بود. اطلاعات در تاریخ 16 نوامبر 1935 گزارش میدهد که پیش از تعطیلی فصل اخیر کاوشها، «هیأت اکتشافی، انبوهی سفالینه، سکه و اشیای دیگر کشف کرده است.» ستاره جهان در 20 سپتامبر 1936 تصویری از یک تنگ متعلق به دوره پیش از تاریخ که در چشمه علی ری یافت شده بود منتشر کرد. در 17 سپتامبر در همین روزنامه تصویر چراغی متعلق به دوره اولیه اسلامی که در ری کشف شده به چاپ رسید. این چراغ از لحاظ ساختار، کیفیت، و قدمت بسیار جالب توجه است. در 23 سپتامبر، در این روزنامه تصویری از یک کوزه و یک تنگ سفالی متعلق به دوره میانی اسلامی که با طلا تزئین شده بودند، چاپ شد که از کشفیات میدان باستانشناسی ری بودند.
«خلق و خوی هیتلری» اشمیت
وزیرمختار آمریکا، ویلیام اچ. هورنیبروک در مورد رفتار ناراحتکننده اشمیت گزارش میدهد: «دکتر اشمیت رفتار هیتلری خشنی با کارگرانش دارد و با 12 تا15 ساعت کار در روز دیسیپلینی بر آنها حاکم کرده که از رفتار نازیها چیزی جز اعمال خشونت فیزیکی کم ندارد.» هورنیبروک میگوید اشمیت مانند «بردهدار»ی است که بیرحمانه از کارگرانش - که روز کاریشان از 4:15 بامداد آغاز میشود - کار میکشد و نسبت به تلاشهای آنها قدرناشناس است. رفتار اشمیت «بیش از حد آلمانی» تلقی میشد.
هورنیبروک اضافه میکند «روشهایی که در آلمان کاربرد دارند ممکن است در اینجا کاربرد نداشته باشند.» و نتیجه میگیرد: «در پایان باید اشاره کنم وجهه علمی ما به خاطر بکارگیری افراد آلمانی به عنوان مدیر فعالیتهای دانشگاههای پنسیلوانیا و شیکاگو مخدوش شده است.» موری در پاسخش به تاریخ 8 سپتامبر 1934 از استخدام آلمانیها دفاع میکند و میگوید «امکان پیدا کردن آمریکاییهایی که برای این کار صلاحیت لازم را داشته باشند، وجود نداشت»؛ البته به استثنای آپتون و وولسین. اشمیت خود به رفتار خشن و بدش در قبال ایرانیان اشاره میکند.
او در نامهای به موری مینویسد: در 15 اکتبر [1934]، اولین فصل کاوش در ری پایان مییابد. این کار دشوار و سراسر مانند مبارزه بود. این نبرد با کمک صادقانه آقای آندره گدار و وزیر معارف، آقای علیاصغر خان حکمت به پیروزی رسید. مالکان این زمینها از هیچ تلاشی تا سرحد کشتن ما برای بیرون کردن ما از این زمینها فروگذار نکردند. مخالفان اصلی، چند بیگانهستیز از خاندان حکومت قبلی یعنی قاجار بودند. روش اصلی ما برای مقابله این بود که هر بخشی از ری را که میخواستیم، به عنوان مکان تاریخی اعلام کنیم و جلوی سرمایهگذاری اقتصادی صاحبان آنها در این زمینها را بگیریم. بعلاوه، بر اساس قانون آثار باستانی، مالک نمیتواند از فعالیت هیأت اکتشافی در مکانی تاریخی جلوگیری کند و فقط خسارت واقعی به او پرداخت میشود. قاجارها غرغر میکنند ولی نمیتوانند قانون را زیر پا بگذارند.
ردپای تجاوز به ایران و غارت میراث آن و بدرفتاری با مردم از سوی کسانی مانند اشمیت و نیز نقش حکومت پهلوی به عنوان ابزاری برای استثمار و سلطه خارجی را در این نوشتهها میتوان یافت. اشمیت در نامهای به رابرت[جورج اچ.] ادگل، مدیر موزه هنرهای زیبای بوستون، اطلاعات بیشتری در مورد مشکلاتی که با زمینداران محلی داشته ارائه میدهد و به همکاری وزیر معارف در مقابله با مقاومتهای محلی اشاره میکند: «با توجه به تأخیر زمینداران، حفاری در بقایای ساسانی چال ترخان هنوز آغاز نشده است. البته وزارت معارف بنا به درخواست من این میدان باستانشناسی را به عنوان یکی از اماکن ملی معرفی کرده است و ما بدون مزاحمت زمینداران میتوانیم فعالیتهای کاوش را پس از پایان مهلت زمینداران، یعنی یک ماه دیگر آغاز کنیم.»
در همان نامه اشمیت در مورد فعالیتها و یافتههای باستانشناسی در ری سخن میگوید: در همین حال زمان مفید ما صرف آزمایش بخش دیگری از «منطقه دولتی» شده است که دو سال پیش پایههای مسجدی قدیمی را در آن یافتیم. این بار به نظر میرسد که به یک آموزشگاه مذهبی (مدرسه) دست یافتهایم و مهمترین یافتههایمان تاکنون لوحهای گچی با تنوع حیرتانگیزی از عناصر تزیینی بوده است. الگو به سادگی در گچ پهن شده حکاکی شده است؛ ولی تأثیر آن تکاندهنده است. الواح یا کتیبهها قسمتهایی از اتاقها را که به یک صحن متصل میشوند در برگرفتهاند. این گچبریها ارتفاعی بین نیم تا یک متر دارند و طول بخشها و قطعات متوالی حدود ده تا پانزده متر است. این اشیا واقعاً برای موزهها مناسب هستند.
به این ترتیب گروه به نقطه انتخاب شدهای در منطقهای که دو سال پیش انتخاب کرده بودیم و «مرکز سلجوقی» نامیده میشود رفتند و پس از نبردی سخت با مالک زمین که شاهزاده پیر قاجاری بود، کار را آغاز کردند. اکنون سومین روزی است که در این منطقه هستیم و ظروفی بینظیر از ظریفترین نوع ظروف سلجوقی به نام مشهور مینایی یا چندرنگ سلجوقی یافتهایم. این حفاری اضطراری نتایج درخشانی در بر خواهد داشت و ما قبل از شروع کار در چال ترخان باید این منطقه را پاکسازی کنیم.
همان گونه که گفته شد هیأت اکتشافی در ری فعالیت خود را در اوایل سال 1937 تعطیل کرد و این زمانی بود که حامیان آن یعنی موزه هنرهای زیبای بوستون و موزه دانشگاه پنسیلوانیا به موافقت مشترک با مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو دست یافته بودند تا بر فعالیت در تختجمشید متمرکز شوند. گوردون پی. مریام، کاردار سفارت آمریکا، در تلگرامی به تقسیم یافتهها در نیشابور (ن.ک: ادامه مطالب) اشاره میکند: «تقسیم یافتههای ری و نیشاپور [نیشابور] با رضایت کامل طرف آمریکایی صورت گرفت و یافتههای ری ارسال شدهاند.» نیشابور میدان مهم حفاریهای باستانشناسی بود که موزه هنر متروپولیتن نیویورک در آنجا فعالیت میکرد.
کاوشهای باستانشناسی موزه هنر متروپولیتن در ابونصر، فارس
هارت از تصمیم موزه هنر متروپولیتن نیویورک برای فرستادن «هیأت باستانشناسی کوچکی به فارس خبر داد». گزارش او در این باره چنین است: «موسیو گدار به تازگی درخواستی برای کسب مجوز کاوش در تخت ابونصر در نزدیکی تختجمشید دریافت کرده است. تخت ابونصر میدانی متعلق به دوره هخامنشی است که احتمالاً اشیایی از دوره سنگ در آن یافت خواهد شد. موسیو گدار هیچ مشکلی در ارائه این درخواست به هیأت وزیران ندیده است.»
هارت میافزاید که او دریافته است که درخواست موزه متروپولیتن برای حفاری در ایران در نتیجه نیاز به کاهش هزینههای کاوش بوده است. همچنین تصمیم بر این شده است که «حفاری پرهزینهای که قرار بود در تیسفون انجام شود به نفع هیأت کوچک اکتشافی در ایران تعطیل شود.» موافقت با درخواست موزه متروپولیتن در روزنامه اطلاعات به تاریخ 3 اکتبر 1932 گزارش شده بود: «بنا به درخواست وزارت معارف، هیأت وزیران با پیشنهاد موزه هنر متروپولیتن نیویورک برای انجام کاوشهای علمی در تخت ابونصر موافقت کرده است. با اتخاذ این تصمیم، هیأتی باستان شناختی به ریاست آقای آپتون به زودی به ایران خواهد رسید.» در 17 نوامبر 1932 اجازه رسمی به متروپولیتن برای کاوش در میدان باستانشناسی مورد نظر به مدت دو سال داده شد.
تخت ابونصر در ده مایلی شرق شیراز در استان فارس واقع شده است. این منطقه به پیشنهاد هرتسفلد انتخاب شد. این باور وجود داشت که این منطقه ساسانی در سالهای اولیه دوره اسلامی نابود شده است و امید میرفت که یافتههایی از دوره هخامنشی یا حتی دورههای پیشتر در آنجا یافت شود: «البته در اصل، اطمینان از یافتن اشیای زیادی از دوره ساسانی است که توجه مدیر هیأت جدید را به خود جلب کرده است.»
مدیر هیأت متروپولیتن در ایران جوزف ام. آپتون یک آمریکایی با شخصیتی موجه و چندین سال تجربه فعالیت باستانشناسی در مصر بود. مطالعات او مشخصاً در زمینه هنر اسلامی بود؛ که گفته میشود فرهنگ ساسانی سهم مهم و تأثیرگذاری در شکلگیری آن داشته است. همراهان آپتون، یک آمریکایی به نام هاوزر و یک انگلیسی به نام ویلکینسون بودند که هر دوی آنها هیأت متروپولیتن را در مصر نیز همراهی میکردند. همه آنها از راه جنوب به ایران وارد شدند و مستقیماً به تخت ابونصر رفتند که با مشورت هرتسفلد برای حفاری در آن برنامهریزی کرده بودند. آپتون به تهران رفت تا خود را شخصاً به مقامات معرفی کند و نیز «مراحل اداری گرفتن مجوز رسمی برای کاوش هیأت اعزامی را تسریع کند.»
او سپس به دامغان سفر کرد: «تصادفاً او دیدار بسیار مفیدی از حفاریهای آمریکاییان در دامغان داشت که دکتر اشمیت در آنجا مشغول به پایان بردن آخرین فصل فعالیتهایش به نمایندگی از طرف هیأت مشترک موزه فیلادلفیا و موزه دانشگاه پنسیلوانیا بود. دکتر اشمیت از گروه خود یک سرکارگر کارآمد و تعدادی کارگر آموزش دیده به آقای آپتون معرفی کرد تا به تخت ابونصر رفته و به عنوان هسته آموزشی برای دویست تا سیصد کارگر آنجا فعالیت کنند.»
هارت نتیجه اولین فصل کاوش در تخت ابونصر را گزارش میدهد: «فصل کاری در حدود 1 دسامبر آغاز شد. در اوایل ماه قبل این فصل به پایان رسید و یافتهها به تهران منتقل شد تا با دولت ایران تقسیم شوند. تقسیم به یکباره در 22 مه صورت گرفت و سهم موزه، بستهبندی شده، به نیویورک انتقال یافت. سپس آقای جوزف ام. آپتون، مدیر آمریکایی هیأت، ایران را به قصد آمریکا ترک کرد. آنچه عکسهای آپتون نشان میداد، مجموعه جالب توجهی از سفالهای آن دوره [اولیه اسلامی] بود که برای نمایش در موزه بسیار مناسب بودند. دیگر یافتههایی که برای موزه ارزشمندند، دو شئ متعلق به ابتدای دوره ساسانیان یا اواخر پارتیان است؛ دو تاقچه پنجره گچبری شده که مشخص است در دورهای متأخرتر بازسازی شدهاند. این اشیا در تقسیمبندیها، جزء قطعات نقش برجسته سنگ سیاه قرار گرفتهاند که متعلق به دوره هخامنشیان هستند و به ظرافت حکاکی و صیقلی شده و در دورههای بعدی بازسازی شدهاند.»
هارت با وجود چنین یافتههایی اشاره میکند «آپتون به هیچ عنوان حس بدی ندارد و برای ادامه کار در پاییز سال بعد برنامهریزی کرده است.» هارت همچنین تاریخچهای از تخت ابونصر ارائه میکند: «این میدان یکی از پررونقترین مناطق در راه کاروان روی کرمان - فارس بوده که چون راه دیگری در اواخر قرن اول هجری در هنگام بنای شهر شیراز به سمت جنوب کشیده شده، بخش غربی آن متروکه شده بود. بنابراین قدمت همه سفالینههای اسلامی به قرن اول پس از حمله اعراب به ایران برمیگردد (642 م.) در حقیقت آپتون در فصل اول کاوشهایش فقط به لایهای دست یافت که نمایانگر فرهنگ عربی بود و او درباره آن توضیح میدهد که «فقط به حفاری در حواشی میدان باستانشناسی پرداختهایم.» فصل بعدی کاوشها باید او را به آثار باقی مانده از دوره ساسانی برساند. به خصوص او به فکر حفاری و کاوش در «قلعه»ای است که زمانی یکی از بزرگترین پایگاههای نظامی در راه کاروانی متروکه بوده است.»
آپتون در کار خود بسیار دیپلمات بود: «خود آپتون تأثیر بسیار مثبتی بر مقامات رسمی ایرانی و همکاران محققش داشته است. او روابط خوبی با هرتسفلد دمدمی مزاج دارد و گدار با تعابیر ستایشآمیزی از او سخن میگوید. این مسئله به خودی خود دستاورد مهمی است که میتواند منجر به موفقیتهای بعدی او در این سرزمین شود.» روزنامه ایران به تاریخ 12 اکتبر 1933 خبر از بازگشت جوزف ام. آپتون به ایران با هدف تداوم حفاریها در تخت ابونصر داد. برخلاف گزارش هارت در مورد یافتههای فصل اول در این میدان، روزنامه اطلاعات در همان تاریخ مینویسد: «هنوز هیچ شئ قابلتوجهی در این میدان یافت نشده است، ولی نشانههای امیدوارکنندهای وجود دارند که دستیابی به یافتههای مهم تاریخی در فصل بعدی کاوشها را محتمل میکنند.» روزنامههای تهران همچنین از یافتههای مهمی در صفحه تختجمشید خبر دادند. (ن.ک: فصل بعد).
در روزنامه کوشش به تاریخ 22 ژوئن 1934 خبر تقسیم یافتههای بعدی منتشر شد. در خبر آمده بود که یافتههای تخت ابونصر برای تقسیم بین هیأت اکتشافی و دولت ایران به تهران منتقل شدهاند. هورنیبروک در شرحی بر این گزارش مینویسد آپتون و دو دستیارش «چند روز پیش به سرعت به تهران بازگشتند و رضایت خود را از تقسیم یافتهها به دست مقامات دولتی ابراز داشتند.» برخی از این یافتهها در نهایت در موزه هنر متروپولیتن نیویورک به نمایش گذاشته شد. همان طور که در روزنامه ایران به تاریخ 12 آوریل 1935 آمده است، اشیای نمایش داده شده در موزه شامل «گلدانهایی خاص، جواهرات و اشیای عجیب برنزی بود که سال گذشته هیأتی در قصر [تخت] ابونصر در حوالی شیراز یافت شده بود.»
در میان اشیای نمایش داده شده، یک «مجموعه کامل از گلدانهای غیر لعابی دوره ساسانی که تاکنون در موزه هنر متروپولیتن مشابهی نداشته... یک شمعدان منحصر به فرد برنزی متعلق به دوره ساسانی و نیز کارد و چنگالهای برنزی و مسی در میان یافتههای نمایشگاه دیده شده است.» حدود 500 مهره نیز به نمایش گذاشته شدهاند: «بر روی برخی از این مهرهها تصاویر کوچکی از نیمتنههای مقامات ایرانی حک شده است که گوشوارههای سنگین و کلاههای بزرگ دارند. بر روی برخی دیگر، نوشتههایی حک شده که به نام و عنوان هر فرد اشاره کرده است.» یافتههای دیگر نمایش داده شده شامل جواهرات، اشیای ساخته شده از طلا متعلق به قرن هفتم شامل گوشواره، آویز گردنبند، دکمه و حلقههای بینی و دو گوشواره بزرگ با مرواریدهای بینظیر هستند. اشیای نقره شامل یک جام کوچک گرد و دیگر اشیای زینتی لوکس هستند.»
در گزارش بالا، هورنیبروک میتوانست اضافه کند تعجبی نداشت که این اشیا به سرعت از ایران منتقل و آپتون و هیأت همراهش «به سرعت از تهران خارج شدند.» با وجود این یافتهها، موزه متروپولیتن اعلام کرد که تخت ابونصر پس از سه سال فعالیت تخلیه شد؛ چون کاوش در این میدان باستانشناسی «نتایج موفقیتآمیزی در بر نداشت.» بعلاوه، با وجود آن که گزارشهای قبلی آپتون حاکی از رضایت بود، او اکنون میگوید «به خاطر نتایج اندک کاوشهای شیراز که به توصیه پرفسور هرتسفلد انجام شد، تقریباً دلسرد شده است.»
کاوش موزه متروپولیتن در نیشابور، خراسان، 1935 تا 1940
در آوریل 1935، کابینه محمدعلی فروغی با درخواست موزه هنر متروپولیتن برای کاوش در چهار تل واقع در نزدیکی نیشابور در خراسان که جزء آثار ملی شناخته شده بودند موافقت کرد. این چهار تل عبارت بود از: آلپ ارسلان، آهنگران، شادیاخ و بی اسم. گدار موافقت خود را به کاردار سفارت آمریکا جی. ریوز چایلدز خبر داد «در مورد پربار بودن این میدان در نیشاپور [نیشابور] باید بگویم که هیچ میدان باستانشناسی در ایران وجود ندارد که جغرافیدانان قدیم عرب و ایرانی به اندازه این شهر از آن نقشه تهیه کرده باشند.» البته، آپتون و همکاران او به اندازه قبل مشتاق نیستند و نگرانند که از زمان شروع کاوشها تا رسیدن به «نتایج مثبت» زمان زیادی طول بکشد و این مسئله به مذاق اعضای هیأت امنای موزهها خوش نیاید.
با شروع کار در نیشابور در تابستان 1935، نتایج درخشانی حاصل شد. نتایج آنچنان جالب توجه بود که آپتون و گروه او «تأکید داشتند که اخبار مربوط به یافتهها تا زمانی که موزه مناسب ندیده منتشر نشوند.» هورنیبروک در همان گزارش جزئیات بیشتری را مطرح میکند: در اوایل تابستان، سه عضو هیأت برای گمانهزنیهای اولیه به نیشابور رفتند. با توجه به رضایت و خوشبینی آنها از نتایج گمانهزنی، تا پیش از کشف تعدادی اتاق بدون سقف متعلق به دوره سلجوقی، حفاری و کاوش چندانی نکرده بودند. این اتاقها با گچبریهای زیبا و منحصر به فرد خاص دوره سلجوقی تزئین شده بود؛ و هیچیک از نقش و نگارهای این گچبریها تکراری نبود.
تنها دو اتاق تا آن زمان بطور کامل کشف و خاک و خُلی که روی آنها را پوشانده بود تخلیه شده بودند؛ و عقیده بر این است که این دو اتاق نشان از وجود یک مقبره بزرگ دارند؛ و تزئینات و نقشه آنها تا حدودی به مقبره بایزید بسطامی، فیلسوف مشهور، شباهت دارد؛ که آن هم البته متعلق به دوران سلجوقی است.
با توجه به زمان کمی که برای ادامه کار در این فصل باقی مانده است، اعضای هیأت با دو کامیون پر از آثار گچبری و در واقع هرچه که میشد آورد، به تهران آمدهاند. آنها به شیراز خواهند رفت تا کارگاهها و میدانهای کار خود را در آنجا تعطیل کنند؛ و در بازگشت امیدوارند که به سهم متعادلی از یافتهها دست یابند. این یافتهها نمونههایی از اشیایی هستند که مشابه آنها در موزه متروپولیتن تاکنون موجود نبوده است.
کمی بعد، یافتههای اولین فصل کاوش در نیشابور، تقسیم شد. هورنیبروک گزارش میدهد: «نمایندگان موزه هنر متروپولیتن امروز به من یادآوری کردند که تقسیم یافتههای میدان باستانشناسی نیشابور تکمیل شده و رضایتبخش بوده است. یافتههای این هیأت از نظر اندازه کوچک بود، ولی من اطلاع یافتم که آنها نمونههای خوبی از دوره سلجوقی است... مردان جوانی که مسئول کاوشها بودند به من اطلاع دادند که امیدوارند در ابتدای ماه مارس به ایران برگشته و فعالیتها را از سر گیرند.» روزنامه ایران در تاریخ 2 دسامبر 1936 اطلاع داد که هیأت باستانشناسی فرستاده شده از طرف موزه متروپولیتن به نیشابور، کاوش را در آن منطقه به اتمام رسانده و اشیای باارزشی شامل سفالینههای قدیمی و بازماندههای سلجوقی کشف کردهاند. یافتهها با حضور نماینده وزارت معارف برای ارسال به تهران، مکان تقسیمشان، بستهبندی و مهر و موم شدند. هیأت در راه بازگشت به وطن برای استراحتی شش ماهه بود. مریام بیان میکند «همانگونه که در تلگرام 61 به تاریخ 8 دسامبر 1936 آمده است، تقسیم یافتههای ری و نیشابور بدون هیچ مشکلی به پایان رسید.»
یافتههای بعدی و تقسیم آنها به همان اندازه برای موزه نیویورک پربرکت بود. در 1940 موزه متروپولیتن نهمین فصل کاوشهایش را در ایران به پایان برد و پس از تقسیم آخرین سری یافتهها آپتون و تیم او ایران را ترک کردند. آپتون قبل از ترک ایران درخواستی برای تمدید مجوز متروپولیتن برای حفاری در نیشابور مطرح کرد. بر اساس محاسبات کاردار سفارت آمریکا، سی. ون اچ. انگرت، اگر چه نسبت به ادامه کاوش و حفاری در طول جنگ چندان مطمئن نبود، اما به آپتون قول همکاری داد و اضافه کرد: «من قویاً احساس میکنم که ما باید همه تلاش خود را به کار گیریم تا از حقوق موزه متروپولیتن در میدان باستانشناسی نیشابور دفاع کنیم وگرنه به احتمال خیلی زیاد این امتیاز به آلمانها یا روسها داده خواهد شد.»
انگرت تاریخچه کوتاهی از فعالیتهای موزه متروپولیتن در ایران ارائه میکند. سه فصل اول فعالیتهای موزه، به حفاری در تخت ابونصر در نزدیکی شیراز گذشت و شش فصل آخر (که از 1935 آغاز شد) به کاوش در نیشابور اختصاص یافت. نیشابور در خراسان بر سر راه اصلی مشهد و در نزدیکی مقبره عمر خیام واقع شده است. انگرت ادامه میدهد:
این کاوشها را آقایان جوزف ام. آپتون، والتر هاوزر و چارلز کی. ویلکینسون (که تبعه انگلستان است) انجام دادهاند. کار آنها در نیشابور منجر به کشف انواع بسیار نادری از سفالینههای قرون 8، 9 و 10 بعد از میلاد شد. یعنی زمانی که شهر (که حدود 1600 سال پیش پایهگذاری شده بود) شاهراه تجاری بین اروپا، آسیای مرکزی، هند و چین بوده است. سفالهای لعابی ظریفی که در حفاریها به دست آمدهاند نشان میدهند که نیشابور یکی از بزرگترین مراکز اولیه هنر اسلامی بوده است و مجموعهای که در موزه متروپولیتن نیویورک فراهم آمده است در آمریکا بینظیر است.
در این مکان همچنین الواح و گچبریها و حکاکیهایی بر روی گچ و در همین اواخر دیوارهای نقاشی شده با رنگ یافت شدهاند. این دیوارها قدیمیترین دیوارهای نقاشی شده اسلامی هستند که در ایران یافت شدهاند. تعدادی سکه از میان بقایای آثار یافت شدهاند که نشان میدهند این آثار متعلق به قرون 8 تا 12 پس از میلاد هستند.
آقای آپتون همچنین به من اطلاع داد که یافتههای اصلی دو فصل آخر (1939 و 1940) شامل دو مجموعه بنا هستند، که با مدیریت آقای ویلکینسون کاوش شدهاند. یکی از آنها حمامی با دیوارهای نقاشی شده است. در برخی قطعات این دیوار حداقل سی لایه مختلف گچ رنگآمیزی شده به کار رفته است. بنای دیگر «مدرسه»ی اسلامی قدیمی یا احتمالاً مسجدی است که اتاقهای معمولی و صحنهایی دارد که مخصوص چنین بناهایی است. مطالعه این بناها هنوز کامل نشده است؛ ولی دیوارهای گچی چندرنگ در یکی از این اتاقها یافت شدهاند. همه دیوارهای دیگر نیز رنگآمیزی شدهاند. یک لوح بزرگ به موزه تهران و نمونه مشابه دیگری به موزه نیویورک منتقل شده است. در کنار این رنگآمیزیها، مجموعه بزرگی از سرامیک (سفال لعابی) و شیشه - متعلق به قرن دهم یا قبل از آن - به مجموعههای فصول پیشین اضافه شده است و در هر گروه انواع جدیدی یافت شدهاند.
تقسیم همه این یافتهها بین متروپولیتن و دولت ایران به راحتی ادامه مییافت: «آقای آپتون و دستیارانش بهترین برخورد را با مقامات ایرانی داشتهاند و تقسیم یافتهها بین موزه تهران [ایران باستان] و موزه نیویورک همواره بدون کوچکترین مشکلی صورت گرفته است.» جای تعجب است که متروپولیتن نگران ادامه کاوش بوده است. در 21 اکتبر1940 هیأت وزیران با تمدید امتیاز متروپولیتن به مدت سه سال دیگر از فوریه 1941 موافقت کرد.
در مورد موزههای شیکاگو و پنسیلوانیا، سفارت آمریکا در تهران از پست دیپلماتیک به عنوان راهی برای فرستادن مراسلات بین تهران و نیویورک استفاده میکرد. مثلاً نامهای مهر و موم شده خارج از روند عادی قوانین از طرف آپتون به متروپولیتن نیویورک فرستاده شد. این موضوع مشکلاتی در بخش امور خاور نزدیک وزارت امور خارجه ایجاد کرد. انگرت در نامهای به موری در تاریخ 4 ژوئن 1937 مینویسد: «آپتون از موزه متروپولیتن نیویورک از من پرسید با توجه به این که خدمات پستی بسیار نامطمئن است آیا امکان دارد - به صوتی کاملاً استثنایی - من نامههای او را به پیوست [مراسلات سفارت] ارسال کنم؟ من به او گفتم که پیگیری خواهم کرد ولی نمیتوانم قول دهم.»
موری با ناراحتی به انگرت یادآوری کرد، «میخواهم پاراگراف جی از بخش 25 فصل 17 دستورالعملهای مقامات دیپلماتیک را به شما یادآور شوم که بیان میکند وقتی موارد استثنایی در نامههای بازرگانی پیش میآید، نامهها باید باز شده و امضای مدیر مسئول در حاشیه متن نامه درج شود. با وجود آن که مهر پاکتهای خارجی حامل نامه آپتون که با نامه 4 ژوئن 1937 شما ارسال شده بودند، گشوده شده بود، خود نامهها در پاکتهای مهر و موم شده قرار داشتند. البته من از واحد پست تقاضا خواهم کرد که نامهها را در پاکت گذاشته و آدرس موزه هنر متروپولیتن را روی پاکت درج کنند. من شکی ندارم که شما مطلب را کاملاً برای آپتون روشن کردهاید که پذیرش این نامهها از طرف شما موقعیتی بسیار استثنایی بوده و او برای فرستادن نامههایش اجازه استفاده از پست دیپلماتیک ما را ندارد.» ولی استفاده از پست دیپلماتیک برای موزه متروپولیتن ادامه یافت.
انگرت در این زمینه نوشت: «با توجه به درخواست آقای آپتون، من پاکت نامهای به آدرس دکتر مورایس اس. دیماند از موزه متروپولیتن نیویورک که حامل تعدادی نگاتیو و نقشه در مورد مسائل باستانشناسی است ارسال میکنم. ولی در شرایط فعلی فرستادن آنها از طریق نامه کار مطمئنی نیست. آقای آپتون بسیار سپاسگزار خواهد بود اگر نامه در بخش امور خاور نزدیک باقی بماند تا فردی از طرف موزه برای دریافت آن بیاید.» در 21 فوریه 1941 آپتون مراتب تشکر موزه هنر متروپولیتن را به موری اعلام داشت. «ما عمیقاً از لطف و توجهی که بخش شما همواره در زمینه کار ما در ایران مبذول داشته است سپاسگزاریم.»
هیأت اکتشافی هاروارد – استین در ایران، 1931 تا 1936
دانشگاه هاروارد و موزه فاگ بوستون علاقهمند به فعالیتهای باستانشناسی در چین بودند، اما از آنها خواسته شده بود از چین خارج شوند و به همین دلیل آنها در اندیشه ورود به ایران بودند. رئیس دانشگاه هاروارد، ای. لارنس لوول در نامهای به تاریخ 9 ژوئن 1931 به معاون وزیر امور خارجه، ویلیام آر. کاسل مینویسد: «حدود یک سال پیش وزارت امور خارجه لطف کرده و توجه سفارت آمریکا در پکن را به سر اورل استین - که از طرف دانشگاه هاروارد میخواست به تحقیقات باستانشناسی در چین بپردازد - جلب کرد. با توجه به این که او تبعه انگلستان بود، کمک اولیهاش را از سفارت انگلستان گرفت، اما سفارت آمریکا هم از او حمایت کرد. متأسفانه چینیها نسبت به هرگونه فعالیت باستانشناسی در کشورشان با تنگنظری برخورد میکنند و مجوز او را برای کار باطل کردهاند.
اکنون او درصدد انتقال محققان خود به جنوب ایران است و سفارت انگلستان در ایران آماده همکاری با اوست. علت نوشتن این نامه آن است که از وزارت امور خارجه بپرسم آیا علاقهمند به ارائه کمکهایی شبیه آنچه در چین وجود داشت، به او هستند یا خیر؟ فعالیتهای او از زمستان آغاز خواهد شد.»
کاسل در پاسخ به لوول در تاریخ 11 ژوئن مینویسد: «ما نیز بسیار خوشحال خواهیم شد که همان کمکهایی که سفارت ما در چین به سر اورل استین میکرده، در ایران به او ارائه دهیم.» دستورالعمل کاسل به هارت در تهران شامل کمک همهجانبه سفارت به هیأت اعزامی از طرف هاروارد بود: در حالی که هیأت به طور عمده به کمکهای دفاتر مقامات و مسئولان انگلیسی تکیه کرده است، حامیان آن احساس میکنند که حمایت و کمک دیپلماتیک دولت آمریکا و از طریق آن، دولت ایران به پروژه، حائز اهمیت است.
وزارت امور خارجه امیدوار است که مقامات این وزارتخانه در ایران نهایت سعی خود را در ارائه کمک مناسب به هیأت بنمایند و توصیه میکند که در این زمینه با همتایان انگلیسی خود همکاری کنند.
اطلاعات در زمینه هیأت استین را از روزنامههای تهران میتوان به دست آورد. روزنامه اطلاعات به تاریخ 3 اکتبر 1932 گزارش میدهد که یکی از چهرههای فرهنگی معروف انگلستان، سر اورل استین، قصد دارد که فعالیتهای باستانشناسی در منطقه خلیج فارس را از سر گیرد. این روزنامه اشاره میکند که در سال قبل از آن، سر اورل مجوز مشابهی از دولت ایران برای کار تحقیقاتی دریافت کرده بود.
شرح هارت در مورد این خبر به این صورت است: «کار سر اورل استین از طرف دانشگاه هاروارد است و او در طول یک سال گذشته اصلاً به تهران نیامده است. این مسئله آن طور که موسیو گدار میگوید به مذاق مقامات ایرانی خوش نیامده است. اگر بخش امور خاور نزدیک اطلاعاتی در مورد اهداف هیأت او دارد سفارت بسیار علاقهمند به دانستن آنها ست، به خصوص اگر سر اورل همچنان بخواهد از آمدن به تهران خودداری کند. فکر میکنم او تلاشهایش را تا زمانی ادامه خواهد داد که راه بازرگانی تاریخیای را که از بینالنهرین تا دره سند بوده است پیدا کند.»
کاوشها تا پایان سال 1936 ادامه پیدا کرد. خبرنگار روزنامه اطلاعات در لرستان در تاریخ 18 مه 1936 گزارش داد که باستانشناس معروف انگلیسی، سر اورل استین که به همراه بهمن کریمی، نماینده وزارت معارف، پس از گذراندن هفت ماه در جنوب و غرب ایران به مطالعات باستانشناسی، بر سر راه هرسین و کرمانشاه در الشتر توقف کرده است. روزنامه ایران به تاریخ 11 دسامبر 1936 گزارش داد که سر اورل استین در مدت 18 ماه گذشته در شیراز و رضاییه [ارومیه] به کاوش پرداخته است. در همه این سفرها نماینده وزیر معارف، بهمن کریمی او را همراهی میکرد. روزنامه گزارش میدهد که سر اورل استین «انبوهی اشیای ذیقیمت را که دارای اهمیت تاریخی هستند کشف کرده است.» او پس از این کاوشها به لندن بازگشت.
استین در کتابی که در سال 1940 منتشر کرد در مورد این «اشیای قیمتی» توضیح داد: «من با برنامهریزیهای وزارت امور [فوائد] عامه، که رویکرد بسیار صمیمانهای داشتند مجوز موقت برای نمایش همه یافتههایی که برای تحقیق و مطالعه گرد آوردهام در موزه ملی بریتانیا یافتم. البته به این شرط که این آثار در آینده بر اساس قانون آثار باستانی به دو بخش تقسیم شوند. این امتیاز سخاوتمندانه عملاً زمینه را برای تحلیل و توصیف همه اشیای یافت شده توسط دوست هنرمند و فداکار من آقای فرد اچ. اندروز، صاحب عنوان او. بی. ای.، فراهم میآورد.
من از هیأت امنای موزه ملی بریتانیا بسیار سپاسگزارم که متقابلاً برای نیمه اشیای متعلق به من هزینهای به مبلغ 300 پوند در نظر گرفتهاند تا از این مجموعه ارزشمند محافظت کنند. من از این کمک هزینه سپاسگزارم به این دلیل که همه هزینههای هیأت از جمله هزینه کاوش را خود پرداخت کردهام.» با توجه به آنچه استین ثبت کرده است، تا چهار سال بعد یعنی 1940 هنوز این اشیاء تقسیم نشده بود. بعلاوه نماینده ایران برای تقسیم یافتهها در لندن هنوز تعیین نشده بود. به نظر میرسد که همه این یافتهها به مالکیت موزه انگلستان درآمد.
گدار و باستانشناسی فرانسه در ایران
با موافقتنامهای که در تاریخ 18 اکتبر 1927 امضا شد دولت فرانسه از امتیاز خود در زمینه باستانشناسی دست کشید و در عوض قرار شد که دولت ایران یک فرانسوی را مدیرکل آثار باستانی، کتابخانه و موزه کند. مدت این قرارداد پنج سال بود و پس از آن ممکن بود که دولت ایران درخواست تمدید قرارداد همان فرد یا استخدام دانشمند فرانسوی دیگری را به مجلس بدهد.
در 29 آوریل 1928 مجلس به استخدام آندره گدار رأی داد و قرارداد او در 18 نوامبر 1928 امضا شد. در 3 دسامبر 1933 مجلس به تمدید قرارداد گدار برای مدت پنج سال دیگر رأی داد. وادزورث نتیجه میگیرد: «من جز نظرات مثبت چیز دیگری در مورد تمدید استخدام این دانشمند و مقام شایسته احترام او نشنیدهام. روابط من با آقای گدار- اعم از شخصی و اداری - دوستانه و رضایتبخش بوده است. من میدانم که او با تمدید فعالیتهای باستانشناسی در ایران موافق است.» در 12 مارس 1939، مجلس قانونی به تصویب رساند که به وزیر معارف اختیار میداد که قرارداد آندره گدار را برای پنج سال دیگر تمدید کند. مقدمه این قانون بیان میکند که موسیو گدار «وفادارانه همه مفاد قراردادش را به انجام رسانده و کار او کاملاً رضایتبخش بوده است. حضور مجدد او ضروری است».
انگرت همچنین اشاره میکند: «من از مقامی غیررسمی شنیدم که با وجود کار موفقیتآمیز موسیو گدار، اگر روابط دیپلماتیک بین ایران و فرانسه در موقع مناسب بازسازی نشود قرارداد موسیو گدار تمدید نخواهد شد.» گدار نماینده طرف ایرانی در تقسیم یافتههای هیأتهای آمریکایی بود. مایرون بیمنت اسمیت در گفتگویی با کاردار سفارت آمریکا، گوردون پی. مریام اشاره کرد که گدار نهایتاً به فرانسه وفادار است: «گدار مقام رسمی سفارت فرانسه است و تعهداتش در قبال دولت فرانسه ورای تعهدات احتمالی او در قبال دولت ایران است. با وجود آن که او تا وقتی در استخدام دولت ایران است حقوقی از دولت فرانسه دریافت نمیکند، همچنان در خدمت دولت فرانسه است و هر سالی که در ایران میگذراند برای بازنشستگی او دو سال محسوب میشود.»
اسمیت بر این باور بود که گدار خدمت شایان توجهی به فرانسه ارائه کرده بود و نیز این که با کمک گدار «بهترین میدانهای باستانشناسی ایران به فرانسویان اختصاص داده شدهاند. فرانسویان عموماً به سراغ میدانهای بزرگ نمیروند ولی اگر چنین کاری کنند، مثل میدان شوش، آنها به روش خود یعنی کند و با حداقل هزینه کار میکنند. البته آنها مشخصاً به میدانهایی علاقه دارند که از نظر اندازه کوچک ولی پر از اشیای قدیمی هستند. این مکانها را معمولاً دلالان آثار باستانی شناسایی میکنند؛ ولی وقتی شناسایی شدند دلالان کنار زده میشوند و میدان به هیأت فرانسوی - و فقط فرانسوی - واگذار میشود.»
با توجه به موافقتنامه بین هیأت باستانشناسی فرانسوی و دولت ایران، تقسیم یافتههای شوش بر طبق قانون جدید آثار باستانی صورت میگرفت. دولت برای نظارت بر تقسیم یافتهها دو بازرس- وحیدالملک شیبانی، وزیر قبلی معارف و ارنست هرتسفلد – در نظر گرفت که بلافاصله به شوش رفتند. رفتاری که با باستانشناس فرانسوی و دستیار هندی او شد به شدت تحقیرآمیز بود. دو بازرس دولتی پیوسته همراه آنها بودند و هر شیئی که یافته میشد بلافاصله تحویل میگرفتند. بازرسان اشیا را به انباری برده و جلوی دسترسی باستانشناسان را به آنها میگرفتند. وزیرمختار فرانسه، «موسیو موگراس گفت که او تردید دارد با باستانشناسان آمریکایی هم در دامغان (صددروازه) به همین روش شرمآور که با باستانشناسان فرانسوی در شوش رفتار شده، برخورد شود، چون دامغان به تهران نزدیک است و دولت ایران چندان در مورد آن سختگیر نیست.»
انتخاب ژان پوزی به عنوان وزیرمختار جدید فرانسه باعث تحکیم موقعیت باستانشناسی و فرهنگی فرانسه در ایران شده است. وزیرمختار جدید فرانسه از برتری کشورش در فرهنگ و دستاوردهایش سخن گفت که به مذاق هورنیبروک خوش نیامد: «وزیرمختار چندین بار به من و دیگران در مورد دستاوردهای گدار در افغانستان و ایران سخن گفت و از هر موقعیتی برای بزرگداشت هیأت فرانسوی در شوش و معرفی آن به عنوان اثری مهم از فعالیتهای فرانسویان استفاده کرد.» در 1935 رقابت بین آمریکاییان و فرانسویان بر سر میدانهای باستانشناسی شدت گرفت. هورنیبروک در همان گزارش اضافه میکند: «شکست گدار در جلوگیری از تصویب امتیاز جدیدی که به مؤسسه شرقشناسی در تختجمشید داده شده است [ن.ک. فصل پنج] بیشک به موقعیت فرهنگی فرانسه در ایران لطمه زده است و آشکار است که وزیرمختار جدید به تهران فرستاده شده است تا این خلأ ایجاد شده را پر کند. جالب است اشاره کنم که با وجود هدف آشکار سفارت فرانسه مبنی بر افزایش علایق فرهنگی فرانسویان در ایران، تاکنون پیشرفت قابل توجهی خارج از وزارت فوائد عامه برای آنها حاصل نشده است.»
هورنیبروک به توضیح بیشتر در مورد خصومت فرانسه با فعالیتهای باستانشناسی آمریکاییان در ایران میپردازد: «من تاکنون در گزارشهای زیادی به مخالفت اخیر آندره گدار، مدیر فرانسوی آثار باستانی با دکتر هرتسفلد و اعطای امتیاز مجدد به مؤسسه شرقشناسی شیکاگو اشاره کردهام. من در اثنای پیشرفت مذاکرات طولانی متقاعد شدم و هنوز هم بر این باورم که هدف آندره گدار اجرای نقشهای بود که منجر به انجام کاوشهای تختجمشید به دست باستانشناسان فرانسوی شود؛ یا از طریق نمایند[گان] مستقیم موزه لوور یا از طرف فرانسویانی که در استخدام وزارت فوائد عامه بودند. آشکار است که موفقیت هیأتهای باستانشناسی آمریکایی به هیچ عنوان منجر به رضایت فرانسویان نشده است. وزیرمختار فرانسه از هیچ ابزار دیپلماتیکی برای تقدیر از قابلیتهای باستانشناسی فرانسویان فروگذار نمیکند و چندین بار در حضور من در مورد کاوشهای شوش به عنوان مهمترین فعالیت باستانشناسی در کل ایران سخن گفته است... با وجود هجوم فرهنگی ظریف و نامحسوس فرانسویان به جنوب ایران و خصومت تقریباً بیپرده وزیرمختار فرانسه و آندره گدار با هیأتهای باستانشناسی آمریکایی، به نظر میرسد که به ادامه فعالیتهای سه هیأت آمریکایی باستانشناسی در تختجمشید، ری و لرستان در سال 1936 تحت مدیریت یک مدیر اجرایی [اریک اشمیت] چندان اطمینانی نباشد. اگر این مؤسسات بر ادامه برنامههای حاضر اصرار بورزند ممکن است منجر به از دست دادن امتیاز تختجمشید شود که مهمترین کاوش باستانشناسی در حال اجرا در ایران است.»
«هجوم» فرانسویان که در بالا اشاره شد منجر به اعطای دو امتیاز باستانشناسی دیگر به فرانسویان در شاهپور و کازرون در استان فارس واقع در صد و هشتاد کیلومتری تختجمشید گردید. با این دو امتیاز جدید کل امتیازات فرانسویان به پنج عدد رسید. سه امتیاز دیگر مربوط به کاوش در شوش، کاشان و نهاوند بود. دو میدان باستانشناسی جدید به ام. کرشمن نماینده موزه لوور داده شده بود. هورنیبروک که به سختی میتوانست حسادت خود را مخفی کند نوشت: «شاهپور به خاطر بقایای باستانیاش مشهور است. در شمال شرقی شهر پیکرههایی از شاهپور، بهمن اول و بهمن دوم قرار دارند. همچنین پیکرهای فوقالعاده از والرین امپراطور روم که در مقابل شاهپور زانو زده است دیده میشود. شهر شاهپور مانند تختجمشید به فرمان اسکندر مقدونی ویران شد. این شهر در زمان ساسانیان بازسازی و با حمله اعراب مجدداً ویران شد.»
مهمترین تفاوت بین میدانهای باستانشناسی ایران و بینالنهرین در این بود که در ایران فقط آمریکاییها، بدون حضور هیأتهای مشترک آمریکایی- انگلیسی، فعالیت میکردند. در مقابل، از ابتدای دوره قیمومت [انگلستان بر عراق]، مؤسسات آمریکایی با مشارکت مؤسسات انگلیسی در زمینه باستانشناسی بینالنهرین فعالیت میکردند: «این یک رابطه سودمند و دوسویه بود. آمریکاییان سرمایه لازم را فراهم میکردند و انگلیسیان در بیشتر موارد نیروهای اولیه و نفوذ در میان مقامات عراقی را در دست داشتند.
در حقیقت دو هیأت اول کاوش که پس از جنگ به عراق فرستاده شدند نتیجه همکاری انگلیسیها و آمریکاییها بودند: «موزه ملی بریتانیا و دانشگاه پنسیلوانیا در اور٭ و دانشگاه اکسفورد و موزه فیلد شیکاگو در کیش ... هیأت پنسیلوانیا- موزه ملی بریتانیا که به اور رفته بودند بسیار موفق بودند... این هیأت از حمایت مالی سخاوتمندانه خیر آمریکایی جان دی. راکفلر پسر برخوردار بودند که از سال 1925 هر سال 15000 دلار به هیأت داور از طریق موزه دانشگاه در پنسیلوانیا اعطا میکرد.» مأموریت این هیأت از 1922 تا 1934 ادامه یافت.
در مورد همکاری انگلیسیها و آمریکاییها در کیش: «در سال 1933 ارنست مکی مأموریتی از طرف موزه فیلد در شیکاگو و دانشگاه آکسفورد آغاز کرد که در سال 1933 پایان یافت.» میتوان گمان برد که با سازش پشت پرده آمریکا و انگلستان، و شاید در برابر محرومیت شرکتهای آمریکایی از نفت ایران، عرصه باستانشناسی ایران به آمریکا واگذار شده بود.
تسنیم