خاطراتی از دوستان و یاران شهید مصطفی خمینی
ذکر خاطره از عزیزان و بزرگان در عین سادگی و پیراستگی می تواند در شناخت زوایای پنهان شخصیتی آنان، برای کسانی که آن بزرگواران را ندیده و یا آشنایی نزدیکی نداشته اند کمک بسزای باشد چرا که، دوستان چیزهای را دیده اند که هم تلخ آن و هم شیرین، شنیدنی است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، آنچه پیش رو دارید فرازهایی است از خاطرات، یاران و نزدیکان آیت الله حاج سید مصطفی خمینی، حجت الاسلام ولمسلمین سیدمحمد خاتمی، آیت الله شیخ مهدی کروبی، آیت الله هاشمی رفسنجانی و آیت الله صانعی.
حاج آقا مصطفی(ره) یکی از نزدیکترین افراد به امام(س) بود، چه در جریان مبارزات و چه در تبعید. ایشان فقط یک آقازاده نبود، بلکه خود یک آقا بود؛ یعنی چنین نبود که بخواهد فقط فرزند یک مرجع باشد و از موقعیت پدر استفاده کند، بلکه یک طلبه فاضل، یک دانشمند؛ در اواخر، یک مجتهد برجسته، یک مدرس و یک شخصیت علمی بود. در بینش صحیح اسلامی، آقایی به ایمان، علم و تقواست، و مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی(ره) هم آقا بود، هم آقازاده، ملاکهای آقایی و سیادت را حتی اگر فرزند حضرت امام(س) هم نبود، داشت، ایشان یک مظلومیت هم داشت، چرا که شخصیت علمی و فکری او تحتالشعاع شخصیت بزرگ امام(س) قرار گرفت، و چون فانی در پدر بود و واقعا دستیار و پیرو واقعی امام(س) بود، خود را فراموش کرد تا راه امام(س) درخشان باشد. مثل یک سرباز در عرصه بود و مجالی برای عرضة خویش در مقام اثبات نداشت. شخصیت ثبوتی حاج آقا مصطفی(ره) به هیچ عنوان قابل مقایسه با شخصیت اثباتی ایشان نیست، یعنی به مراتب آن چه که بود، از آن چه که مینمود بیشتر و بزرگتر بود. در عین حال، مرید امام(س) بود و شاید امام(س) خصوصیترین کارها را با ایشان درمیان میگذاشتند. امام(س) کاملا به شجاعت و شهامت ایشان نیز مراتب فضل و علم او آگاه بودند. کسی که در دامن امام(س) پرورش پیدا کرده و در کوران حوادثی که بر امام(س) گذشته بود، لحظه به لحظه حضور داشت، شخصیت علمی، سیاسی و مبارزاتی برجستهای بود که عنوان نزدیکترین فرد را به امام (س) داشت. ایشان میتوانست پس از انقلاب هم نقش عمدهای داشته باشد و به حق، همان گونه که امام(س) فرمودند، «امید آیندة اسلام» بود، هم از حیث سیاسی برای استواری جمهوری اسلامی و هم از حیث علمی برای حوزههای علمیه، حاج آقا مصطفی(ره) یک فیلسوف، فقیه، اصولی و مفسر نامدار بود که وجودش میتوانست برای اسلام و جامعة اسلامی بسیار ارزنده و مفید باشد. (خاطرات سید محمد خاتمی، کتاب یادها و یادمانها، جلد دوم، ص 13-12)
البته روند انقلاب به صورتی بود که قطعا به پیروزی منجر میشد. اگر چه کسانی که در متن آن بودند، تصور نمیکردند که به این زودی به نتیجه برسد، اما هدایت امام(س)، قدرت رهبری ایشان و رابطهای که میان ایشان و مردم بود، نقش بسیار مؤثری در پیروزی داشت و توطئهها را خنثی میکرد. با وجود این، بدون تردید، از جمله عوامل جنبی که سبب تسریع پیروزی انقلاب شد، حوادثی بود که پس از رحلت حاج آقا مصطفی(ره) پیش آمد جامعه آماده انفجاربود. همین که خبر رحلت ایشان رسید، موجی ایجاد شد و به بهانه مجلس ترحیم ایشان، از قم به همه شهرهای کشور گسترش پیدا کرد و لحظه به لحظه هم بیشتر شد تا به صورت توفانی درآمد که تومار عمر رژیم طاغوت را در هم پیچید. یقینا، در حوادثی که پس از رحلت ایشان پیش آمد و موجب شد مردم عقده دل بگشایند و شجاعت پیدا کنند و به بهانة مجلس ترحیم حاج آقا مصطفی(ره)، دست به قیام بیش از پیش بزنند، شهادت ایشان نقشی روشنگر و برانگیزنده داشت و این یکی از عوامل نیرومند مؤثر در انقلاب به شمار میرود. «لطف خفی خداوند» این بود که این فاجعه به حادثه تبدیل شد دستاورد بزرگ آن پیروزی انقلاب اسلامی گردید. (همان، ص15-14)
من یادم هست که در سال 1340 که در قم بودم، ایشان به عنوان یکی از مدرسان سطوح عالی فلسفة اسلامی، تدریس «منظومة حکمت» داشت، اسفار، رسایل و مکاسب هم تدریس میکرد، در حالی که شاید سی و یکی، دو سال بیشتر نداشت. در نجف هم از مدرسان نامی بود. سالیان درازی درس خارج تدریس میکرد. بعضی تقریرات و کتاب های فقه و اصول از ایشان به جای مانده که بعضی از آنها هم چاپ شده است. در زمینة تفسیر هم کار کرده بود و از چهرههای متفکر در این علم محسوب میشد.
به واقع میتوان گفت ایشان از نیروهای خوش فکر، مترقی و دارای درک عمیق از اسلام بود و به اسلام به عنوان یک دین نجات بخش (نه دین ظاهری) نگاه میکرد و قطعا مانند پدر بزرگوارش خواستار اسلام اصیل و از تحجر و قشریگری منزجربود. بخصوص این را در رفتار و کردار خود نشان میداد و هیچ یک از اعتباراتی را که ممکن است برخی از روحانیان داشته باشند، در وجود او جا نداشت. آزادگی کامل، دل نبستن به دنیا و تلاش برای فهم صحیح و عرضة درست اسلام در ایشان کاملا مشهود بود. (همان، ص17)
آثار علمی ایشان دلالت بر موقعیت علمی وی دارد؛ یک عالم درس خوانده و محقق که پیش از تبعید و پس از آن، از چهرههای برجستة علمی به حساب میآمد. ایشان یک فقیه مبرز، یک فلسفهدان برجسته و یک مفسر پردانش و توانا و عمیق و یک سالک و یک انسان اهل معنی و اهل عرفان بودند. البته در نجف، موقعیت و مجال بیشتری برای بروز و ظهور این جنبه از شخصیت ایشان به وجود آمد. علاوه بر زمینههای مزبور، در زمینة عرفان هم کار کرده بود. هنگام شهادت با این که کمتر از پنجاه سال سن داشت، یکی از چهرههای نامدار علمی و صاحب تألیفات فراوان بود. امیدوارم آثار علمی و شاگردان ایشان سبب شوند وجهة علمی ایشان بیشتر شناخته شود و بزرگداشت ایشان مقدمهای برای انجام یک سلسله کارهای عمیق تحقیقی و تحلیلی بر افکار و اندیشههای ایشان شود. (همان، ص18)
نکتة جالبی که در سفری که با ایشان به آن برخورد کردم، عمق علمی حاج آقا مصطفی(ره) بود. حرف های ما عمدتا دربارة مبارزه و مسایل سیاسی بود، اما گاهی که حرف پیش میآمد و مباحث فقهی، کلامی و مانند آنها مطرح میشد، میدیدم در هر مسألهای که مطرح میشود، حاج آقا مصطفی(ره) مبانی را کاملا در دست دارد و بر اساس آنها، نظریات فقهی و عقیدتی مطرح میکند. بر بحث های اجتماعی هم مسلط بود و براساس آنها، موضع میگرفت و واضح و مستدل صحبت میکرد. (خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی، جلد دوم، کتاب یادها و یادمانها، ص30-29)
اگر غربت امام(س) در عراق و فشارهایی را که به ایشان وارد میشد در نظر بگیریم، نقش حاج آقا مصطفی(ره) در پشتیبانی امام(س) در آنجا کاملا مشهود است. در آن بحبوحة مبارزه، کمتر کسی داوطلب قدم گذاشتن در این راه بود. شجاعتی که حاج آقا مصطفی(ره) پس از دستگیری امام(س) در غیاب ایشان از خود نشان داد یا خدمات ایشان به امام(س) و نهضت در دوران تبعید همه نشان میدهد که ایشان نقطه اتکاء نیرومندی برای امام(س) بود تا مسیر نهضت و مبارزه را بپیمایند. امام(س) همه چیز خود را وقف مبارزه کرده بودند و هیچ چیز به اندازة مبارزه فکر ایشان را مشغول نمیکرد. مبارزه برای ایشان تعیین سرنوشت اسلام را به دنبال داشت. در محیطی که ایشان زندگی میکرد و کار و مبارزة خود را صورت میداد، هیچ کس به اندازة حاج آقا مصطفی(ره) در آن مقطع برایشان کارساز نبود. دوستان مبارز زیادی بودند چه در ایران و چه در نجف که از امام(س) حمایت میکردند، ولی حاج آقا مصطفی(ره) نقش جدی دیگری داشت. خلاصة کلام آن که سرنوشت مبارزه تا حد بسیاری به وجود ایشان بسته بود. به این دلیل بود که از او به عنوان «امید آیندة اسلام» یاد کردهاند. (خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی، جلد دوم، کتاب یادها و یادمانها، ص31-30)
ساواک تصور میکرد با کشتن حاج آقا مصطفی(ره)، دست امام(س) بریده میشود. شاید برخی از مأموران آنها در عراق، چنین تحلیل هایی کرده بودند و امید داشتند که پس از شهادت ایشان، به دلیل مشکلاتی که امام(س) را احاطه خواهد کرد، ایشان توان ادامة راه را از دست بدهد. بخصوص که تحمل داغ جوانی مثل حاج آقا مصطفی(ره) برای ایشان آسان نیست، آن هم با وجود سن بالا، غربت از وطن و محاصرة دشمنان. ساواکی ها دیده بودند که پس از تبعید امام(س) حاج آقا مصطفی(ره) بیت ایشان را باز نگاه داشت. لذا، ایشان را تبعید کردند، اما دیدند ایشان در تبعید هم مشعل انقلاب را روشن نگه داشت. نقش فعال ایشان را در نهضت دیده بودند و چنین فکر میکردند. ولی بر خلاف آن چه آنها تصور میکردند، شهادت حاج آقا مصطفی(ره) موجب رشد و تداوم مبارزه شد، در حالی که ساواکیها هرگز چنین احتمالی نمیدادند . (همان، ج2، ص31)
چه کسی فکر میکرد چنین فتیلة انفجاریای در تاریخ منفجر شود و تمام انبارهای ذخایر رژیم را به آتش بکشد؟ در همان موقع، دکتر شریعتی هم فوت شده بود. دکتر شریعتی چهرة محبوبی، بخصوص در میان جوان ها بود، ولی با مرگ او اتفاقی رخ نداد! لذا بازتاب مسألة شهادت حاج آقا مصطفی(ره) را باید خارج از تحلیل های مادی بررسی کرد. در این قبیل مسایل، دست غیب و امدادهای الهی در کار بود. پاداش صبرهایی را که امام(س) و یارانش در آن مدت کرده بودند، و منتظر بهانهای برای پیروزی بودند، خداوند چنین داد. رژیم با فضای سیاسیای که ایجاد کرده بود، تصور نمیکرد کوچکترین حرکتی انجام شود. لذا، در اوایل حساسیتی نشان ندادند و اعتراضات را زودگذر فرض کردند اما وقتی کشتهها را دیدند، متوجه اشتباه خود شدند. به هر حال، این دو تعبیر امام(س) در مورد حاج آقا مصطفی(ره) «مرگ او از الطاف خفیه الهی بود و او امید آیندة اسلام بود» گویای ارزش وجودی ایشان است. (همان، ص34)
آیت الله حاج آقا مصطفی(ره) هم قوت درگرفتن احادیث اهل بیت(ع) و قرآن و سنت و تحقیقات فقهاء مخصوصا پدر بزرگوارش(ع) را داشت و هم میتوانست آنها را پیاده و اجرا کند. دلیل بر پیاده کردنش صدماتی است که از اوایل تا اواخر زندگی متوجه او بود. اگر قدرت بر پیاده کردن و اجرا نبود و تنها قدرت بر یاد گرفتن و اصطلاحات را آموختن و نعوذبالله از آن سوء استفاده کردن بود، چرا در قم و در مرکز نور و فضیلت امروز و دیروز، دشمنان اجرای احکام الهی و دشمنان آزادی و آگاهی مردم دستور میدهند ظرفی را که او از آن آب آشامیده آب بکشید؟ دشمن از آن روز میفهمید و میدانست این پدر و پسر در آینده سبب نابودی ستمکاران خواهند بود چنانکه بعد هم میبینیم آن بزرگوار در دوران نهضت، بار مسئولیتها را به دوش میگیرد. (سخنرانی آیت الله صانعی، کتاب یادها و یادمانها، جلد دوم، ص43)
یادم نمیرود 15 خرداد 1342 که دوازدهم محرم بود، وقتی جمعیت قم و شهرستانها بیرون ریختند و به حساب محبوبیت و فقاهت و زهد و تقوا و اعلمیت و مرجعیت امام، جمع شده بودند؛ برای ایشان در صحن مطهر منبری گذاشته بودند، کنار آن تکیه داده بود و گاه و بیگاه با مردم صحبت میکرد. در وقتی که بسیاری از فرزندان اسلام به شهادت رسیدند و شهر قم یک پارچه آتش و خون بود، ایشان مثل پدر بزرگوارشان لطف میکردند برخی از مأموریتها را در همان زمان با همة خطرها به بنده میدادند و بنده واسطة بین جنابشان و بیت مرحوم آیت الله العظمی سید احمد زنجانی بودم، که علما آنجا جمع شده بودند تا راجع به قضیه تصمیم بگیرند. مبارزاتش به جایی رسید که نظام ستمشاهی و قبل از او و سبب اصلیاش آمریکا و اسرائیل و صهیونیست، او را مدتهای زیادی دور از خانه و زندگی تبعید میکنند. (همان، ص44-43)
او در طول اقامتش در نجف رحمت برای همگان بود، دلسوز نهضت بود، تا جایی که گاهی بر حسب آن فکر بلند، خودش به خدمت پدر میرسد و با پدر سخن میگوید، اما پدر سخنی بالاتر به او میگوید و جوابی پدرانه، عاطفانه و بالاتر هم به او میدهد، چنان که برای بنده نقل شده و شنیدهام، این فقیه شهید خدمت پدر بزرگوارشان امام امت(س) رسیدند، عرض کردند: آقا، شما مرتب شهریهها را اضافه میکنید، چه خوب است که مقداری از این شهریهها را برای کمک به افرادی که در نهضت و حرکت هستند، چه در ایران و چه در عراق و چه در سایر بلاد بگذاریم. این فکر بلند شبیه فکر جابر و شبیه فکر بلند امام باقر (ع) است. (همان، ص46)
دو سه روز بعد از حادثه پانزده خرداد، بنده به عنوان یک سرباز کوچک و یک طلبه جوان که به علت ایام محرم در تهران بودم به قم مشرف شدم. در تمام خیابانهای قم سرباز ایستاده و شهر تعطیل بود. ما به سوی منزل امام(س) در یخچال قاضی حرکت کردیم. حاج آقا مصطفی(ره) با چند نفر در منزل بودند و با روحیهای بسیار نیرومند و قوی مقید بودند که درب منزل امام(س) باز باشد، جمعیت کمی هم در حال تردد به منزل بودند. گزارش های ساواک گویای این حقیقت و واقعیت است و به خوبی نشان میدهد که چرا رژیم به هیچ قیمت، وجود حاج آقا مصطفی(ره) را در قم تحمل نکرد. لذا ایشان را هم تبعید نمودند. ایشان در قم بودند و پس از مدتی که امام(س) از زندان به حصر منتقل شدند، نقش رابط بین نیروهای مبارز را ایفا میکردند و با آنها به طور مرتب در تماس بودند؛ برای نشر و توزیع اعلامیهها و جذب کمکهای ملی برای حرکت و پشتیبانی از نیروهای زندانی شده و... در این هنگام آن شهید بزرگوار، جایگاه زعامت انقلاب و فرزندی امام(س) را به خوبی حفظ کرد. رژیم منحوس پهلوی بعد از دستگیری امام(س)، به دو مسأله بسیار میاندیشید:
1- شهریه امام(س) پرداخت نشود.
2- کسی از ایشان تقلید نکند.
لذا در زندان یکی از مهمترین سئوالات سیاسی این بود که: «مقلد چه کسی هستید؟» آنها میخواستند به زعم خویش ایشان را از مرجعیت خلع نموده و صرفا چهرة یک عالم سیاسی به ایشان بدهند و زمینه را برای محاکمه ایشان فراهم کنند. سران رژیم در مصاحبه نیز گفتند که چند نفر محاکمه میشوند و حتی بعضی از خبرگزاریهای خارجی نیز نام مبارک امام(س) را جزء محاکمه شوندگان رژیم آورده بودند.
حاج آقا مصطفی(ره) در خنثی کردن این دو هدف رژیم نقش بسیار مهمی داشت. مخصوصا در تنظیم شهریه تا دفتر پرداخت شهریه تعطیل و بیت امام(س) بسته نشود و ارتباط با امام(س) در دلها محفوظ باشد و آثار آن نیز نمایان شود. (خاطرات حجت الاسلام و المسلمین مهدی کروبی، کتاب یادها و یادمانها، جلد دوم، ص58-57)
اواخر سال 1342 ه.ش حوادث مهمی رخ داد و تهاجمی به تبریز شد و علمای بزرگ تبریز از جمله مرحوم شهید آیت الله قاضی طباطبایی و آیت الله خسروشاهی و جمعی دیگر از بزرگترین چهرههای تبریز را بازداشت کردند، در آن موقع، امام(س) در حصر بودند. ساواک در این باره میگوید:
«طبق اطلاع واصله، پس از دستگیری عدهای از علمای تبریز، سید مصطفی خمینی فرزند آیت الله خمینی شدیدا بر علیه دولت فعالیت مینماید و چند روز قبل گویا برای تماس با میلانی به مشهد رفته است.» مرحوم آیت الله العظمی میلانی از مبارزین و مراجع ممتاز انقلابی بودند، و حاج آقا مصطفی(ره) برای تشویق ایشان جهت دادن اعلامیه به مشهد مشرف میشوند و تماسها و ملاقات هایی هم با دوستان از جمله مرحوم شهید عراقی در تهران داشتند. تا مراجع اعلامیه بدهند و علمای تبریز پشتیبانی شوند و آزادی آنها را از دولت بخواهند. در پی آن، چنان فشاری بر رژیم وارد شد که بالاخره مجبور شد طی دو سه ماه آنها را آزاد کند و حتی آقای قاضی طباطبایی را هم به بیمارستان بردند که شرح آن در کتب تاریخ انقلاب اسلامی موجود میباشد. (همان، ص60-59)
ایشان در حالی دستگیر و راهی زندان شدند که امام(س) در تبعید بودند و سال قبل از آن ماجرای خونین پانزده خرداد رخ داده بود و هزاران نفر به شهادت رسیده و عدهای هم زندانی و اعدام شده بودند که مرحوم حاج اسماعیل رضایی (طیب) هم از جمله آنها بودند و عدهای را هم به بندرعباس در زندان های سخت تبعید کردند و مجموعهای از نیروهای انقلابی نظیر آیت الله طالقانی(ره) و اساتید دانشگاه ها و روحانیان در زندان ها و تبعیدگاه ها و در سختترین شرایط به سر میبردند و گذشته از این که رژیم این چنین حاکم بود و نیروهای انقلابی نیز به ظاهر سرخورده شده بودند و طوفان مبارزات سال 42 نیز فروکش کرده و عدهای هم در زندان و عدهای به شهادت رسیده بودند، با کمال تأسف، یک ماجرای داخلی و حادثه اختلاف انگیز نیز در قم رخ داد و آن این که معلوم شد بعضی اعضای برخی بیوت (نه خود بزرگان) با رژیم ارتباط دارند و همکاری میکنند. (اسناد نیز مؤید این مطلب است) با این وضع مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) وارد زندان شد. در آن شرایط، دوستانی که به زندان رفتهاند به خوبی میدانند که بازجوییها به چه نحوی بود و چگونه باید به سئوالات جواب داده میشد. اما مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) با روحیهای محکم و استوار که از تفوق و برتری بر آنها و جایگاه و عظمت روحی ایشان حکایت میکرد، در جواب آنها که پرسیده بودند چه وقتی از تبعید امام(س) با خبر شدید، فرموده بود: منزل ما جدای از منزل امام(س) بود، مشهدی حسن یا علی به من خبر دادند که آقا را گرفتهاند! بعد میفرماید: «وقتی من وارد شدم، آثار جنایت اشخاصی که شبانه حمله کردهاند و برای دستگیری ایشان اقدام کرده بودند مشاهده کردم؛ از قبیل شکستن درب منزل و شکستن درب منزل همسایه، به این خیال که شاید ابوی آن جا باشند و در اثر زدن لگد به درب همسایه، پیشانی جناب آقای فیض گیلانی شکسته....» ببینید نحوة بازجویی و برخورد ایشان چگونه بوده! هنگامی که در بازجویی از مسألة «کاپیتولاسیون» سخن به میان میآید، با صراحت از آن به عنوان لایحة ننگین، اسارتبار، حیثیت فروش، آزادگی فروش و شخصیت فروش یاد مینمایند و خطاب به بازپرسان رژیم میگویند اینها به خطر وامی است که به شما دادهاند و شما زیر بار ذلت رفتهاید. ایشان در این جا روحیة با شهامت، شجاع، عصیانگر در برابر رژیم و منش قاطع خود را بروز میدهد. (همان، ص63-61).
ممکن است کسی خیال کند که چون ایشان صرفا فرزند امام(س) یا طلبه فاضل و باسوادی بوده یا پدرش مبارز و مجاهد و انقلابی بوده، او را هم تبعید نمودند؛ در حالی که ایشان دارای شخصیت فوقالعاده علمی، مذهبی و سیاسی بود که همگی را از پدر بزرگوارش به ارث برده و کسب کرده بود. اضافه براین مراتب در بعد مبارزاتی، ایشان در نجف طلبهها را دعوت میکند تا برای گذراندن دورههای آموزش نظامی و پارتیزانی به لبنان بروند و چریک مسلح شوند. خلاصه آن بزرگوار هیچ وقت دست از مبارزه برنداشتند و حتی در تبعید هم دائما برای دوستان از جمله بنده پیام میدادند و راهنمایی های لازم و کمکهای مالی را ارائه میفرمودند. بعد هم که به نجف مشرف شدند، و در سه بعد فعالیت نمودند:
اول: نیروهای انقلابی مقیم نجف را اداره میفرمودند.
دوم: در ارتباط بودن با اروپا و ایران و هدایت و رهبری و حفظ انسجام جریانات مبارزاتی.
سوم: نظارت و سرپرستی بیت حضرت امام (س).
چنان که در گزارشهای ساواک آمده است:
1- «در حال حاضر وضع خمینی در عراق به این ترتیب است که کلیة کارها و فعالیتهای وی به دست پسرش مصطفی خمینی افتاده و تمام طرفداران خمینی اطراف پسرش جمع شدهاند.»
2- «عناصر موصوف (افراطی، روحانیون مخالف و ایرانیان) دور مصطفی خمینی جمع شده و علیه رژیم فعالیت میکنند و با سوریه و لبنان نیز در ارتباطاند.»
بنابراین مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) در روند انقلاب و مراقبت از امام(س) بزرگترین نقش را داشت و از شخصیت برجستة علمی نیز برخوردار بود. (همان، ص65-64)
درباره مرگ ایشان باید گفت: مرگ ایشان مرموز، بلکه مسلما «شهادت» است چنان که بعضی عناصر وابسته به رژیم، از آن اظهار خوشحالی میکنند و میگویند با مرگ او، اوضاع امام(س) از هم پاشیده و دیگر قابل جمع کردن نیست و مدت ها زمان میخواهد. در این باره در گزارشات ساواک چنین آمده است: «قرائن نشان میدهد که فعالیتهای سیاسی خمینی به وسیلة فرزند متوفای او صورت میگرفت و با مرگ او احتمالا این فعالیتها مختل خواهد شد، مضافا به این که تا زمان نامحدودی در ادامة فعالیت اطرافیان خمینی وقفه ایجاد میشود. احیانا روی روش های جاری او تأثیر میگذارد.» (همان، ص66).
ایشان از نظر علمی، در فلسفه، کلام، فقه، اصول، تاریخ و تفسیر عالمی فوقالعاده بود. مثلا در فقه در آن موقع که هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده نظریات راهگشایی داده که اگر انقلاب پیروز و حکومت اسلامی تشکیل شده بود و فقه مدرسهای با فقه حکومتی مواجه میشد، معلوم میشود ایشان چگونه با مسایل برخورد میکرد. همچنین در آن زمان راجع به موسیقی، هنر، مجسمهسازی و... نظریاتی داده و تأثیر زمان و مکان را نیز در اجتهاد در برخی از نامههای خود به دوستان کاملا مورد توجه قرار داده در حالی که هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود و ما در ادارة جامعه اسلامی با نیازها و کمبودها و مشکلات مواجه نشده بودیم. (همان، ص67-66)
مقام زهد ایشان و وارستگی و عبادت و تقوی و پاکدامنی و تهجد و شب زندهداری و زیارت عاشورا، اعتکاف در مسجد کوفه و.... زبانزد بود و از مطرح شدن خود بسیار اباء داشت. یادآور میشوم که امام (س) بارها خطاب به حوزویان میفرمودند: ما تا موقعی میتوانیم نقش هدایت و ارشاد جامعه را ایفاء کنیم که از زی طلبگی خود خارج نشویم. این مهمترین سرمایه برای ماست. سراسر زندگی خود ایشان نیز مؤید این بود. مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) نیز در بازجویی میگوید: «خانه من استیجاری است و ملکی نیز از خود ندارم. تنها یک مقدار کتاب و اثاثیه دارم که آنها را ابوی یا دیگران به من دادهاند»، در حالی که ایشان فرزند مرجعی بود که بیشترین شهریه را به طلاب میداد. و باید گفت فداکاریها و مبارزات ایشان نیز در اثر همین مقام زهد و عدم وابستگی به دنیا بود. (همان، ص68-67).
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران