11 بهمن 1398
بازگشت امام خمینی به ایران طلیعه پیروزی انقلاب اسلامی
در30 دی 1357، امام خمینی(ره)، در بندی از پیام خود به مردم ایران، شورای نیابت سلطنت را شاخهای از ریشهی غیرقانونی حکومت سلطنتی خواند و به باشندگان آن اخطار کرد از شورا کنار گرفته، با خواست ملّت مخالفت نکنند.«اینجانب انشاءالله به زودی به شما میپیوندم تا در خدمت شما باشم و با همّت شجاعانهی شما به رفع مشکلات کوشا بوده و با همصدا و همقدم شدن همهی اقشار ملّت بر فسادها غلبه کنیم.»
پیش از این در 22 دی در پاسخ به پرسش هموارهی خبرنگاران در این باره گفته بود: «احتمال میدهم که]بازگشت من[ نزدیک شده باشد.»[1] و همین پاسخ، جیمی کارتر را به دست و پا انداخته بود. «من اطمینان داشتم که بازگشت او به ایران به سقوط حکومت بختیار منجر خواهد شد... امروز صبح 24] دی] به ژیسکار]دستن] تلفن کردم و از او خواستم با [امام]خمینی تماس بگیرد و آنچه در قوّه دارد برای به عقب انداختن بازگشت وی به ایران به کار بیندازد.»[2]
مرتضی مطهّری از حسن روحانی خواست که نزد آقا رفته نظر مخالف او را منتقل کند. «نزدیک ظهر، خدمت امام شرفیاب شدم، پس از بیان برخی از تحلیلهای سیاسی در مقالات و در رسانههای غربی... عرض کردم که برخی از دوستان و حتی برخی از یاران نزدیک شما در تهران نسبت به سفر جنابعالی به ایران در این روزها نگران هستند و معتقدند باید مقداری این سفر به تأخیر بیفتد تا شرایط مناسبتر شود. امام فرمودند: نگران چه هستند؟ عرض کردم: نگران حفظ جان جنابعالی هستند. امام فرمودند: نگرانی ندارد؛ من باید هر چه زودتر به ایران بروم. بعد... فرمودند: توطئههایی هست؛ اگر سفر من به تأخیر بیفتد، من نگران آن توطئهها هستم.»[3]
پیامدهای خبر بازگشت
حجتالاسلام اشراقی داماد امام خمینی اطّلاع داد که حضرت آیتالله خمینی قبل از ظهر روز جمعه/ ششم بهمن به وقت محلّی با یک هواپیمای ایرفرانس که بیش از دویست خبرنگار نیز با آن مسافرت میکنند، وارد تهران خواهند شد این خبر میافزود که امام از فرودگاه مهرآباد تهران برای سخنرانی به گورستان بهشتزهرا، مدفن شهدای انقلاب در تهران، خواهد رفت.[4]
وارن زیمرمن، رئیس بخش سیاسی سفار تخانه آمریکا در فرانسه هنگام دیدار با ابراهیم یزدی گفته بود که بازگشت ناگهانی آیتالله خمینی به ایران، چه بسا موجب درگیری بین هواداران آیتالله و نظامیان گردد.[5]
با این باور که امام خمینی شناختی کمنظیر از ناموس زمان داشت،میتوان پذیرفت که تجزیه و تحلیل گفتههای طرف آمریکایی، آیتالله را به این برآورد رسانده بود که هر چه زودترباید به ایران برود؛ از دیدگاه او، اصرار دولت آمریکا در به تأخیر انداختن سفر یعنی شتاب در بازگشت به ایران.
خبرنگار روزنامه اطّلاعات که توانست امروز با آیتالله خمینی گفتوگو کند، این پرسش پیش پرسیده را کرد: «آیا فکر میکنید که گروههای چپ و مارکسیست که در ایران هستند آزادانه فعالیت خواهند داشت؟ اگر مضر به حال ملّت باشد جلوگیری میشود. اگر نباشد و فقط اظهار عقیده باشد مانعی ندارد.» یعنی منظورتان این است که احزاب آزاد خواهند بود یا نه؟ «همه یمردم آزادند، مگر حزبی که مخالف با مصلحت مملکت باشد.»[6]
کمیتهی استقبال
کارکنان هواپیمایی ملّی ایران با وجود اعتصاب تصمیم گرفتند هواپیمایی را برای بازگرداندن امام آماده کرده، به پاریس بفرستند. آنان از یدالله سحابی، نمایندهی امام در کمیته یتنظیم اعتصابات شنیده بودند که رهبر انقلاب مایل است با پرواز ایرانایر به کشور بازگردد. این پرواز، پرواز انقلاب نام گرفته بود.
خرید زمان
شکاف پنهان در پیکرهی ارتش این روزها در حال آشکار شدن بود. چهارم بهمن، فرماندهان ارتش اقدامات نیروهای مستقر در پایگاه هوایی بوشهر را اغتشاش نامیدند. یک هزار و پانصد نفر از نیروهای این پایگاه به خیابانهای شهر رفته با لباس نظامی، تظاهرات کردند.[7]
دولت فرانسه همان روز کلود شایه، فرستاده پیشین خود را به نوفللوشاتو فرستاد. شاید شرح ماجرا را از روی کاغذ خواند. «... این پیغام مرا به آیتالله خمینی بدهند مبنی بر این که ایشان به ایران نیایند. این که اعلام کردهاند روز جمعه میآیند عمل بسیار مشکلی است. آمدن حضرت آیتالله بعد از آن اعلامی که فرمودهاند که دولت ایران غیرقانونی است، دولت را مجبور میکند که از شخصیت حقوقی خود دفاع کند و این بدان معناست که تمام قدرت خود را به کار خواهیم برد که ایشان را منزوی کنیم... »[8] امام از مقام فرانسوی تشکّر کرد و حرف دیگری نزد.
بدرود...
امام کارکنان دفتر در نوفللوشاتو را خوانده بود تا به آنان خداحافظی گوید. «ما حالا میرویم به این مملکت ببینیم که آیا چه میشود. هر چه که بشود هم، ما بنا داریم که برویم؛ حالا چه از بین راه برگردیم و باز هم خدمت شما باشیم یا خیر، برویم پیاده شویم و هر چه بشود.«
جملهی بعدی امام این بود که در این بازگشت احتمال خطر است؛ من نمیخواهم شما برای من به خطر بیفتید؛ سنّ من از این قضایا گذشته، اما شما جوان هستید، و افزود که من بیعتام را از شما برداشتم.[9]
بسته شدن فرودگاهها
شمار پلیسها و مراقبت آنها این روزها بیشتر شده بود. آیتالله بیرون آمد و نزدیک در ورودی خانه ایستاد [10] و گفت: «من بنا داشتم که فردا را در میان ملّت باشم و هر رنجی که آنها میبرند من هم با آنها باشم لکن دولت خائن از این امر مانع شده و همه فرودگاههای ایران را بست. و من پس از باز شدن فرودگاهها بلافاصله خواهم رفت و به او خواهم فهماند که شما غاصب هستید و خائن به ملّت ما.» امام مردم ایران را، هم به ادامهی نهضت فراخواند و هم به آرامش؛ و گفت که «در اولین فرصت پیش مردمم به ایران خواهم رفت تا با آنها یا کشته شوم و یا حقوق ملّت را بگیرم و به ملّت برگردانم.»
تهران خونین
فرماندار نظامی تهران در سی و چهارمین اطلاعیه خود تهدید کرده بود که در ششم بهمن، مقررات حکومت نظامی را در مورد منع اجتماعات و تظاهرات به کار خواهد گرفت؛ تیراندازی مأموران از حدود ساعت 11 آغاز شد و تا ساعتها ادامه یافت. شمار شهدای آن روز تهران روشن نیست. روی دیوارها، عدد 57 کشته و 350 زخمی نوشته شد، اما شاپور بختیار تعداد کشتهشدگان را نُه تن با 23 زخمی گفت.[11]
آخرین سخنرانی
روز هشتم بهمن امام خمینی گفت که قیام امروز ما در پیروی از رسول اسلام است، آن هم برای رساندن مردم به کمالی که لیاقت انسانیشان ایجاب میکند؛ نه تنها مردم، بلکه باید دولت حاکم بر ایران، سران ارتش و همهی آنانی که خود را نیازمند وابسته بودن به بیگانگان میدانند، نجات دهیم. آیتالله گفت که من در اولین فرصت به ایران بازخواهم گشت و اولین قدمی که برمیدارم تشکیل دولت اسلامی بر مبنای رأی مردم است.[12]
تهران خونینتر
اعتراض مردم تهران در جلوگیری از بازگشت امام خمینی به ایران، امروز/ هشتم بهمن خیابانهای اطراف میدان 24 اسفند /انقلاب اسلامی را خونین کرد. روزنامهها نوشتند آنچه در میدان 24 اسفند رخ داد بیشتر شبیه به میادین جنگ بود. شاهدان، وقایع آن روز را به حادثهی تلخ میدان ژاله در هفدهم شهریور تشبیه کردند. 38 کشته و180 زخمی آماری بود که تا صبح روز نهم بهمن اعلام گردید.[13]
امام خمینی خطاب به همه مردم نوشت که «من در اولین فرصت خودم را نزد شما میبینم تا در شادی و غم با شما سهیم باشم... من امیدوارم به فوز اِحدَی الحُسن یین نایل شوم؛ یا پیشرفت مقصود و اقامهی عدل و حق، یا شهادت در راه آن که حق است.[14]
ژنرال رابرت هایزر اعتراف کرده که دستور تیراندازی به مردم را او داده است.[15]
در تدارک بازگشت
اهالی نوفللوشاتو پس از شنیدن بازگشت آیتالله به ایران، برای خداحافظی ابراز تمایل کردند. یکی از آنان کشیش بود که امام او را آخوند محل نامیده بود. آخوند محل گفت که این روزها در تاریخ جهان ثبت خواهد شد. حضور شما به این دهکده جایگاه تاریخی داد و سهم ما معنویتی بود که در اثر حضور شما به ما رسید. «امام در پاسخ عذرخواهی کردند و گفتند در این مدّتی که ما اینجا بودیم برای شما ایجاد زحمت شد، رفتوآمد و سر و صدا زیاد بود و امنیت و آسایش از شما سلب شد... [16]
سپاس از فرانسه
آیتالله در آستانهی ترک نوفللوشاتو با نوشتن متن کوتاهی از دولت و ملّت فرانسه تشکر کرد. «در این موقع که پس از چهار ماه توقف پرحادثه در خاک فرانسه، برای خدمت به وطنم میخواهم اینجا را ترک کنم، لازم میدانم از دولت فرانسه که وسایل امنیت و آزادی بیان را برای اینجانب مهیّا نمود و از اهالی محترم که با حس انساندوستی علاقهی خود را به آزادی و استقلال کشور ایران اظهار داشتند تشکّر کنم.»[17]
هواپیما ساعت 3:30 به وقت تهران، از فرودگاه شارل دوگل به پرواز درآمد. کمی از پرواز گذشته بود که خلبان جمبوجت نزد امام آمد و گفت اگر مایل هستید میتوانید روی تخت من در طبقه بالا استراحت کنید. ترجمه کردند. پذیرفت.
هواپیما وارد مرز هوایی ایران شد. خبرنگاری نزد آیتالله آمد و از احساس او پرسید؟ «از برگشت به ایران چه احساسی دارید؟» صادق قطبزاده که احتمالا برای ترجمه کنار او نشسته بود، شنید که «هیچی». یکّه خورد.
کمی پیش از فرود، هواپیما دوباره اوج گرفت و حدود ده دقیقه در آسمان تهران دور زد و ساعت 9:03 روی خاک ایران نشست. این بار همه فریاد زدند: الله اکبر.[18]
در فرودگاه مهرآباد
امام گفت که بعد از برادر بزرگتر پیاده میشود؛ و دست به آرنج پلیسی که لباس مهمانداران هواپیما را پوشیده بود، از پلّهها پایین آمد.
تلویزیون در حال پخش زندهی مراسم بازگشت بود، امّا با هجوم یک گردان نیرو، فرستاده فرمانداری نظامی تهران به ساختمان تلویزیون، کسانی که اقدام به پخش مراسم کرده بودند، دستگیر شدند. [19]برنامه قطع شد.
خودروی تدارک دیده شده ارتش آنجا بود. سی چهل نظامی هم در اطراف آن بودند. امام هنگام سوار شدن رو به نظامیان کرد و گفت: «دست روی دست گذاشتهاید و بختیار درصدد ریختن آبروی شما است.[20]»
تا بهشت زهرا
محسن رفیقدوست میگوید: «نزدیک میدان منیریه جوانی دستگیرهی]در[طرف امام را گرفته بود و با یک حالت از خود بیخود قربان صدقهی امام میرفت و به شاه فحشهای بد میداد. من به او اشاره میکردم که بس کند.» دیدم بس نمیکند... تشر زدم که بس کند. امام فرمود: «کاری به او نداشته باش. دارد ذکر خودش را میگوید... رانندگیات را ادامه بده.» [21]
امام در خیابان آرامگاه، شهید رجایی فعلی، وقتی چشماش به خانههای گِلی فرسوده آن اطراف خورد، رو به سیّداحمد، پسرش، که پشت نشسته بود، گفت: «ببین احمد! من با این مردم کار دارم؛ این مردم با من کار دارند.»[22]
...در این بین جوانی پایش را روی سینه رفیقدوست گذاشت تا به داخل هلیکوپتر برود. رانندهی امام خمینی بیهوش شد و افتاد. [23]مردم آویزان از هلیکوپتر، کار خلبان را سخت کرده بودند. نمیتوانست بلند شود. خلبان گفت که ممکن است منفجر شود. «گفتم آقا... هر کاری که خودت میخواهی بکن؛ ما که بلد نیستیم... با زحمت... پرید...
نوبت به سخنرانی امام خمینی رسید و از بار گرانی که روی دوش خود دارد گفت. «من وقتی چشمام به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست دادهاند، میافتد، سنگینیای در دوشم پیدا میشود که نمیتوانم تاب بیاورم... من نمیتوانم تشکّر از این ملّت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد.»
پانوشتها
[1] صحیفه امام، ج 10، ص 34.
[2] خاطرات دو سفیر، ص 4
[3] روحانی، حسن، خاطرات...، ج 1، ص 520 .
[4]روزنامه اطلاعات، شم 15765 ) 1 بهمن 1357 (، ص 2
[5] خاطرات دو سفیر، ص 4
[6] روزنامه اطلاعات، شم 15767 ) 3 بهمن 1357 (، ص 8. تاریخ این مصاحبه در منبع صحیفه امام سوم بهمن نوشته
شده، اما مصاحبهگر در ابتدای مصاحبه خود 21 ژانویه 1979 را نوشته که مصادف با اوّل بهمن 1357 است.
[7] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 24 ، ص255
[8] آخرین تلا شها در آخرین روزها، صص 146 و147
[9] صحیفه امام، ج 5، صص 525 تا 527
[10] خبرنگار اطلاعات گزارش جالبی از این دقیقهها به تهران فرستاد. )روزنامه اطلاعات، شم 15770 ) 8 بهمن 1357 (، ص 8
[11] روزنامه اطلاعات، شم 15770 ) 8 بهمن 1357 (، ص7
[12] صحیفه امام، ج 5، ص 550
[13]روزنامه اطلاعات، شم 15771 ) 9 بهمن 1357 (، ص 2
[14] صحیفه امام، ج 6، صص 1 و 2
[15] مأموریت در ایران ...، ص 236 . یکی از شعارهای این روزهای مردم ((مرگ بر هایزر )) بود. )همان، ص 235 (
[16] خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، ج 3، ص 205
[17] صحیفه امام، ج 6، ص 6
[18] روزنامه اطلاعات، شم 15774 ) 12 بهمن 1357 (، صص 1 و 8
[19] همان، شم 15774 ) 12 بهمن 1357 (، ص 8.
[20] گزارش زمستان 57 ، به کوشش: جبّار جلیلی، تهران، سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران، 1372 ش،
ص 20
[21] برای تاریخ میگویم )خاطرات محسن رفیقدوست(، ج 1، به کوشش: سعید علامیان، تهران، سوره مهر، 1392 ش،
صص 26 و 27 .
[23]برای تاریخ میگویم )خاطرات محسن رفیقدوست(، ج 1، صص 30 تا 33 ؛ خاطرات حجتالاسلام والمسلمین ناطق نوری، ج 1، ص 1
کتاب الف لام خمینی 1074- 1045 موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی