05 خرداد 1393
ناگفتههای رنجبران از گفتوگو با سردار عزیز جعفری
رسانه های غربی درپروپاگانداهای تبلیغاتی شان او را یکی از قدرتمندترین افراد دنیا میدانند، البته خودش معتقد است که اینطور نیست و آنها تنها به دلیل ترسشان از نهادی که برخاسته از ملت ایران است و او مسئولیتش را دارد، چنین تعبیری را برایش به کار بردهاند.
با چهرهای آرام و مهربان در مقابلم نشسته است، چهرهای که برعکس بسیاری از افراد دنبال کلاس گذاشتن و ازبالا نگاه کردن نیست، وقتی میخواهم کمک کنم تا فرستنده میکروفن را به کمربندش نصب کنیم چشمم به کمربندش میافتد که پوست پوست شده است، اگراو را نشناسی فکر می کنی با آدمی از قشر بسیارضعیف طرف هستی. البته دوروبری هایش همین را هم میگویند، ساده زیستی واقعی در این سمت.
درطول گفتگو یک سره اشک از چشمانش جاری است. چند بار ضبط را متوقف میکنیم میپرسم: "یادگاری جنگ است؟" لبخندی میزند و میگوید: "ببخشید معطل شدید گفتگو را ادامه دهیم..."
درکودکی دوست داشته پلیس شود، اما در دانشگاه رشته معماری را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران خوانده و مسیر مورد علاقه یزدیها را رفته است. البته درآخر به علاقه کودکیاش بازگشته ... آقاعزیز جعفری فرمانده کل سپاه میهمان ماست. خیلی هوشمندانه حرف می زند. وقتی صحبت از خاطراتش در تسخیرلانه جاسوسی می شود و میخواهم مقداری بحث را سیاسی کنم می پرسم:" چرا برخی از همراهان شما در تسخیر الان از کاری که انجام دادند به زبانی ابراز تردید می کنند؟" با زیرکی و پختگی تمام اینطور می گوید:"خدا عاقبت همه ما را بخیرکند انقلابی بودن آسان است اما انقلابی ماندن خیلی سخت است، این خطر برای همه ما هم وجود دارد."
خاطره نخستین عملیاتی که در عنفوان جوانی طراحی کرد، آن هم در اوج روحیه ناامیدی نیروهای ایرانی بعد از شکست عملیات کلاسیکی که بنیصدر طراحی کرده بود هم شنیدنی است: "چند وقتی تحقیق می کردم مثلا در همان تحقیقات برای نخستین بار به این جمع بندی رسیدم که باید به عراقی ها حول وحوش ساعت 8 صبح حمله کرد، چرا؟ چون اونها از ترس شبیخونهای نیروهای شهید چمران از شب تا صبح نمیخوابیدند بعد وقتی سپیده میزد حول و حوش ساعت 8 صبح می خوابیدند.
یادم نمیره در آن لحظاتی که برای جمعآوری اطلاعات عراقیها به اونها نزدیک میشدم، صدای چایی خوردن و استکان هاشون رو هم می شنیدم، چایی میخوردند و میخوابیدند. همه کارها رو برای عملیات امام مهدی(عج) آماده کردم اما همه مخالفت میکردند که 8 صبحی که می گویی کلی تلفات به بار میاورد و تصمیم غلطی است.
خلاصه راضی شون کردم، یادم نمی رود در این عملیات که نخستین عملیات موفق در جنگ نامگذاری شد با 170 نیرو به خط 700 نفره اونها زدیم و درحالی که همه آنها خواب بودند، کلی خسارت زدیم و اسیر گرفتیم و کلا 13 شهید دادیم یعنی کمترین خسارت و این برای من و همه بچهها کلی روحیه آورد برای عملیاتهای بعدی."
آخر سر هم آقاعزیز که انگار از انتقاد برخی جوانهای امروز در میدان ندادن به آنها گلایه داشت میگوید: "اگر نگاه کنی شاید به ظاهر این حرف درست باشد اما واقع قضیه این است که ما درجنگ به صورت کپسولی تجربیات بسیاری بدست می آوردیم که در شرایط عادی تجربه کردنشان سالیانی طول میکشد." این حرف درست است، اما آقا عزیز به یاد داشته باشد که همین جوان امروز هم درعرصههای مختلف مثل هستهای، نانو و ... مسیر چندین ساله را خیلی کوتاه طی کرده است پس قابل اعتماد کردن است.
فارس