01 اردیبهشت 1397

از زندان قزل قلعه تا میدان تره بار


از زندان قزل قلعه تا میدان تره بار

روز اول اردیبهشت 1358 دولت اعلام کرد زندان قزل قلعه که در دوران رژیم شاه محل نگاهداری 700 زندانی بود به فضای سبز و گذرگاه خودروها تبدیل شده است.
زندان قزل قلعه یا «قزل قلاع» (قلعه سرخ)، از جمله یادمان‌های دوران قاجار و پهلوی اول و دوم است. این یادمان سال هاست که به «میدان میوه و تره بار» تبدیل شده است. این زندان خارج از «دروازه یوسف آباد» و در زمین های جلالیه در ده امیر آباد، قرار داشت.
ده امیرآباد بعد‌ها با آباد شدن شهر تهران، به محله امیرآباد تبدیل شد و امروزه به کارگر شمالی تغییر نام داده است. در خیابان کارگر شمالی، یک فرعی وجود داشت که به زندان قزل قلعه منتهی می‌شد. اتوبانی هم از وسط زمین‌های این زندان می‌گذرد که یکی از شاهراه‌های مهم تهران به شمار می‌آید و به اتوبان پارک وی، گیشا، خیابان نواب، خیابان آزادی، انقلاب و اتوبان کردستان و... راه دارد. زندان قزل قلعه در واقع بین پارک لاله (پارک فرح) و کوی دانشگاه قرار داشت.کوی دانشگاه و چند مرکز تحقیقاتی روی تپه های امیرآباد ساخته شده بود و قزل قلعه در شیب شرقی آن تپه ها قرار داشت.
زندان مزبور، بصورت یک مستطیلی بود که در دو ضلع طرفین آن بندهای انفرادی واقع شده بود. در ضلع شمالی آن سه بند با سه گنبد مُدوّر بود که حکم بند‌های عمومی را داشت و درشان به طرف حیاط باز بود. در ضلع جنوبی اطاقی کوچک در سمت چپ بود و توالت و دوش (در سمت راست) واقع شده بود. در وسط حیاط، حوضی بود با بید مجنونی که خاطره ها با خود داشت و زندانیان وقت غروب همنشین و همدمش بودند. می‌گفتند یادگار «وارطان» است. او کاشته است.
زندان قزل قلعه از طرف دیوارها به بیرون راه نداشت و تنها امکان ورود به آن درب خروجی زندان بود. در هر دو ضلع بند عمومی سلول های انفرادی بود که یک ردیف آن پنجره همیشه بسته ای داشت. اما ردیف مقابل دریچه هائی به سمت بیرون ساختمان قلعه داشتند. فاصله بین پشت این سلول ها تا دیوار قلعه، زمینی خالی بود که سربازان و محافظین گاهی در آن جا رفت و آمد داشتند.
زندانی بودن در سلولی که پنجره اش به سمت حیاط بود طرفدار زیادی داشت. چون می‌شد با زندانیان بند عمومی صحبت کرد و گاه اطلاعات رد و بدل نمود.
معمولا یک سرباز روی پشت بام اتاق های عمومی پاس می‌داد. سربازان که بیشترشان سرباز وظیفه بودند، گاه پای صحبت زندانیان می‌نشستند و از سرودخوانی آنان لذت می‌بردند.
زندان قزل قلعه (ده امیرآباد تهران) در دوران قاجاریه به عنوان مکانی مورد استفاده مسافرین و کاروانهایی بود که از زنجان و گیلان و همدان و گلپایگان و... عازم پایتخت بودند. آنجا پیشتر مهمّات قشون نگهداری می‌شد. در زمان رضاشاه نیز به عنوان انبار مهمّات و وسایل اسقاطی مورد استفاده قرار ‌گرفت.
در قزل قلعه بویژه بعد از کودتای ۲۸ مرداد جنایت بسیاری رخ داد. آن کاروانسرا با دیوارهای بلند کاهگلی اش زندان شد و محلی که به نگه داری اسب و قاطر مسافران کاروانسرا اختصاص داشت را سلول انفرادی کردند و در مرکز محوطه ساختمان‌های بزرگی ایجاد شد و بعنوان بندهای عمومی مورد استفاده قرار گرفت.
از سالهای 47 - 1346 به بعد، به جز موارد استثنایی در زندان قزل قلعه بازجویی صورت نمی‌گرفت.
آنجا زندانیانی که محکومیتشان مشخص شده بود و قرار بود همچنان زیر نظر ساواک باشند نگهداری می‌شدند. تا سال ۱۳۵۰ قزل قلعه دائر بود ولی کم کم از کارایی افتاد. بخصوص که اوین را هم ساخته بودند. یکی دو سال بعد از انقلاب آنرا ویران کردند و به تلی از خاک تبدیل شد. زمین‌های قسمت شمالی را هم به میدان میوه و تره بار تبدیل کردند که دو سوله بزرگ اصلی دارد. در یکی سبزی و صیفی جات می‌فروشند و دیگری مخصوص میوه است. قسمتهای شمالی و جنوبی زمین های قزل قلعه به وسیله بزرگراه سرباز گمنام به دو نیمه تقسیم شده است.
زندان قزل قلعه سقف بلندی داشت و نگهبانان بالای آن همه جا را تحت نظر داشتند. در داخل هم لامپهای بی فروغی جلوی هر سلول نصب شده بود، وقتی در بند باز و بسته می‌شد سر و صدا می‌کرد و هنگام داخل شدن و بیرون رفتن سرباز‌ها صدای همهمه و راه آنان در راهرو می‌پیچید. در قسمت ضلع جنوبی زندان قزل قلعه، قرینه آشپزخانه زندان، حمام قرار داشت. حمام یا بهتر بگویم (در مقطعی) شکنجه گاه زندان قزل قلعه در آهنی زنگ زده و قفلی برنجی داشت که همیشه بسته بود. رختکن دلگیرش از دو قسمت سکو و پایین سکو تشکیل می‌شد و زندانیان لباسهای خودشان را روی سکو قرار می‌دادند.
سه محوطه کوچک با دو دیوار تیغه ای شیرآهک مالیده از هم جدا می‌شد و در هر کدام چند دوش و شیرآب رسوب زده وجود داشت. یکی از دوشها بزرگتر بود و پائین دوشها یک کاسه گذاشته بودند که آب در آن جمع می‌شد. شیشه های حمام به سمت بیرون آنقدر کثیف بود که اصلاً چیزی دیده نمی‌شد.
سرگرد جانب، سروان آشتیانی نسب، سرگرد خلج هدایتی و سرهنگ سیف الدین عصار از جمله رؤسای زندان قزل قلعه بودند. سرگرد سیف الدین عصار مامور خدمت از ارتش شاه به ساواک طی چند سال در بسیاری از دستگیری ها مشارکت داشت. نگهبانان قزل قلعه از استوار ایوب ساقی حرف شنوی داشتند. ساقی متولد شهر اهر بود و رگه ای از لوطی گری داشت. تا پنجم ابتدایی درس خوانده بود و پیشتر انباردار قزل قلعه بود و بعدها همه کاره قزل قلعه شد. عضدی (محمد حسن ناصری)، حسین زاده (رضا عطارزاده)، منوچهری، تهرانی ، کمالی (فرج الله سیفی کمانگر) از جمله بازجویانی بودند که به قزل قلعه سر می‌زدند.
ساقی زندانیان مقاوم را دوست داشت و در مقابل، با زندانیان دون همت و سازشکار، خشن بود. او در عین حال مخالف سختگیری و شدت عمل نسبت به زندانیان بود . گاه برای تحقیر زندانیانی که زیر شکنجه اعتراف می‌کردند و دوستانشان را لو می‌دادند، با لهجه شیرین ترکی‌اش می‌گفت: «آخه تو که جونش رو نداشتی چرا چریک شدی؟» یا (چرا کمونیست شدی؟)
وقتی قزل قلعه منحل شد و ساقی به اوین آمد وارد کادر اداری شد. اگرچه سال 1353 بازنشسته شد ولی تا زمان پیروزی انقلاب در دستگاه ساواک ماند.
«ساقی» زندانبانی با دو چهره متضاد
روزنامه ایران در شماره 4929 (به تاریخ 10/8/90) در صفحه 23 راجع به زندان قزل قلعه و رئیس آن چنین می‌نویسد :
قزل قلعه پس از زندان قصر، قدیمی ترین زندان در تهران است که در سال 1350 ویرانش کردند و چند سالی می شود میدان میوه و تره بار شهر شده است. در اوایل سلطنت قاجاریه قزل قلعه که در حاشیه ده امیرآباد بنا شده بود، محل بیتوته و اقامت شبانه کاروانیان بود. معمولاً مسافران و تاجران با کالاها و اجناس مختلفی که بار شترها و چهارپایان دیگر کرده بودند، به صورت یک کاروان از خراسان به راه می افتادند تا به پایتخت یا شهرهای مختلف برسند. این کاروان ها وقتی هنگام شب به نزدیکی تهران می رسیدند، ناگزیر بودند شبی را در کاروانسرای قزل قلعه بگذرانند. چون غروب که می شد، نگهبانان از ترس دزدان و چپاولگران دروازه های پایتخت را می بستند و کاروانیان ناگزیر بودند، وارد این قلعه شوند و هنگام صبح با بازشدن دروازه ها وارد شهر شوند. دورتادور داخل قزل قلعه حجره هایی برای اقامت مسافران بیابانی ساخته شده بود و طویله هایی را هم برای نگهداری چهارپایان در نظر گرفته بودند.از بیم هجوم راهزنان دور تا دور قلعه دیوارهای بلند کاهگلی ساخته بودند و یک دروازه راه ورود به این قلعه بود که شب ها بسته می شد. پس از سال ها با متروک ماندن جاده کاروان روی بیابانی، این قلعه در زمان قاجاریه به انبار مهمات تبدیل شد که تا زمان پهلوی اول به همین صورت باقی بود تا اینکه پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 بخاطر دستگیریهای گروهی افراد سیاسی مخالف رژیم، زندان قصر (نخستین زندان پایتخت) بیش از ظرفیت خود با انبوه فشرده ای از زندانیان روبرو شد.
سپهبد تیمور بختیار ژنرال بی رحم رژیم و نخستین رئیس ساواک جدیدالتاسیس، تصمیم گرفت قزل قلعه را با تغییرات اندک تبدیل به زندان کند.
با این دستور بختیار، زندانیان سیاسی که محکومیت شان قطعی شده بود و می بایست همچنان تحت نظر سازمان قرار بگیرند به این قلعه انتقال یافتند و از طویله ها به عنوان سلول انفرادی زندانیان استفاده کردند. یکی از زندانبانان معروف قزل قلعه، بازجویی معروف به «ساقی» بود که بسیاری از چهره های معروف تاریخ سیاسی گذشته در این زندان تحت نظر این مرد بودند، مخصوصاً رجال سیاسی و دولتمردان دستگیر شده پس از کودتای 28 مرداد سال 32 که در این زندان به سر برده اند.به گفته این زندانیان؛ «ساقی» مردی با شخصیت عجیب بود که در برخورد با زندانیان سیاسی از خود دو چهره متضاد نشان می داد.
می گویند در جریان بازجویی های توام با شکنجه اگر یک زندانی سیاسی، از خود ضعف نشان می داد ساقی کینه عجیبی نسبت به این زندانی نشان می داد و ضمن بدرفتاری با او سعی داشت از نظر غذایی و رفاهی این زندانی را با محرومیت هایی روبرو کند یا مدت ها از ملاقات با خانواده اش جلوگیری کند. اما وقتی یک زندانی در بازجویی های توام با آزار و شکنجه دوام می آورد، برخوردی ملایم با او در پیش می گرفت و امکانات رفاهی را در اختیارش می گذاشت. ساقی سال ها بازجو و زندانبان بازداشتگاه های نظامی بود.


قزل قلعه ، زندان سرخ پهلوی ، تالیف : یعقوب لطفی ، موزه عبرت ایران