17 آبان 1396

روایت برادر هویدا از فساد اخلاقی، مالی و سیاسی دربار پهلوی


روایت برادر هویدا از فساد اخلاقی، مالی و سیاسی دربار پهلوی

فریدون هویدا که در چند سال آخر حکومت شاه، سفیر وی در سازمان ملل بود در کتاب خاطرات خود تحت عنوان «سقوط شاه» گوشه‌هایی از مفاسد سیاسی و اداری و اخلاقی و اجتماعی شاه و اطرافیانش را تشریح کرده است.

بخش‌هایی از کتاب "سقوط شاه" نوشته فریدون هویدا را باهم می‌خوانیم :

فساد اخلاقی

اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونه‌ای زندگی می‌کردند که حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.

شاه به تحریک امیراسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که: وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است، و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مدنظر قرار دارد.

به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف کشور ظاهر شد، که در اکثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشارکت داشتند. پس از چندی، جزیره کیش هم با خرج مبالغی هنگفت و اختلاس از خزانه مملکت تبدیل به تفریحگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دوره تعطیلات خود استفاده کنند، و چنین شایع بود که شرکت هواپیمایی ایرفرانس در پروازهایی که با هواپیمای کنکورد به این جزیره دارد همیشه تعدادی زنان برچین شده از سوی «مادام کلود» معروفه را از پاریس به کیش می‌آورد.

بهانه اصلی احداث تأسیسات پر خرج در جزیره کیش را «جلب توریست» تشکیل می‌داد، ولی بعداً که معلوم شد، هم مخارج این کار از حد پیش‌بینی شده فراتر رفته، و هم اهداف موردنظر آن طور که باید تأمین نشده، اقداماتی انجام گرفت تا تأسیسات این جزیره توسط شرکت ملی نفت ایران و شرکت هواپیمایی ملی ایران خریداری شود.

یکی از آشنایان من که درجلسات مربوط به مذاکره در باب چگونگی فروش تأسیسات کیش حاضر می‌شد، بعداً ضمن صحبت خود این نکته را هم با من در میان گذاشت که چون رئیس هواپیمای ملی درخواست کرد قبل از پرداخت پول بهتر است سودآوری این سرمایه‌گذاری از سوی کارشناسان مورد ارزیابی قرار گیرد، پاسخی طعنه‌آمیز و تحقیرکننده از سوی شاه دریافت داشت.

با توجه به اینکه اسلام، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده، طبیعی است که دست زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش می‌توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه‌ای نیز بر سر زبانها بود که والاحضرت اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است. بعضی‌ها می‌گفتند که والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است.

پایتخت ایران در حقیقت به دو شهر تقسیم شده بود. یکی در قسمت شمالی آن به صورت شهری ثروتمند که ساکنانش در ویلاهای لوکس به سبک اروپا زندگی می‌کردند و پر بود از رستوران، دیسکوتک و کاباره، و دیگری در قسمت جنوبی پایتخت، با محلات فقیرنشین، کوچه‌های تنگ، هوای آلوده و ساکنان تهی‌دست. هجوم تکنیسینهای خارجی – اعم از نظامی و غیرنظامی – به ایران، شهرهای بزرگ کشور راهر چه بیشتر رو به سوی غربی شدن سوق می‌داد و نفوذ فرهنگ غربی آثار خود را در کلیه شئون اجتماعی ظاهر می‌کرد. میلیونها دلار از سوی دولت فقط برای طراحی نقشه‌های «شهستان پهلوی» خرج شد که بنا بود به صورت یک شهرک مدرن در قلب تهران با آسمانخراشهایی تا 60 طبقه بنا شود. ولی در جریان آن به قدری سوءاستفاده و اختلاس شد که ناچار از اجرایش صرفنظر کردند.

طی سمینار تجارت ایران و آمریکا، که در ماه مه 1977 [خرداد 56] در نیویورک با شرکت «ویلیام سولیوان» (سفیر آمریکا در تهران) برگزار شد، نتیجه گفتگوها به اینجا کشید که چون برنامه‌های تسلیحاتی و صنعتی شاه از هرگونه زیربنای حمایت مردمی خالی است، لذا شانس بسیار کمی وجود دارد که ایران بتواند از یک کشور دارای اقتصاد تک‌پایه‌ای[مبتنی بر فروش نفت] به یک کشور صنعتی پیشرفته تبدیل شود. و آن طور که در روزنامه نیویورک تایمز، مورخ 30 مه 1977 [9 خرداد 56] آمده بود: در خاتمه این سمینار نیز به «سولیوان» پیشنهاد شد که بهتر است نتیجه سمینار را بدون پرده‌پوشی با شاه در میان بگذارد، و این کار را به هر بهایی شده – حتی اگر توسط شاه به عنوان «عنصر نامطلوب» هم شناخته شود – انجام دهد.(3)

ولی همه این مسائل در حالی بود که مردم عادی ایران به خوبی شاهد زوال اقتصادی کشور بودند و با مشاهده قطع مکرر برق، کمبود مواد غذایی، و رشد بازار سیاه احساس می‌کردند که دوران رشد اقتصادی سپری شده است.

فساد مالی

طی پنجاه سال حکومت پهلوی هر دولتی در ایران سر کار آمد سرلوحه کار خود را «مبارزه با فساد» قرار داد. ولی فسادی که بعد از افزایش قیمت نفت سال 1974 در ایران پدیدار شد مسئله‌ای بود فراتر از همه آنها و جدا از تمام معیارهای قابل قبول.

به خاطر می‌آورم که ضمن ملاقات با برادرم در ماه اوت 1976 [مرداد 1355] از او پرسیدم: چرا تجار و صاحبان صنایع در ایران هیچ نوع کمک مالی به توسعه امور هنری و فرهنگی نمی‌کنند؟ و امیرعباس با لحنی که حکایت از خشم او داشت در جوابم گفت: «ما به پولشان احتیاجی نداریم. آنها اگر می‌خواهند کمک کنند فقط کافی است که دست از دزدی بردارند...». با شنیدن این پاسخ مسئله‌ای بسیار بدیهی را مطرح کردم و از او پرسیدم: «اگر این طور است، پس چرا آنها را به محاکمه نمی‌کشید؟» که برادرم ابتدا نگاهی حاکی از یأس و افسردگی به من انداخت و سپس گفت: «چرا فکر می‌کنی که من آنها را به محاکمه نمی‌کشم؟ مگر کار دیگری جز محاکمه کردن آنها هم می‌شود انجام داد؟... ولی چه فایده! چون آب از سرچشمه گل‌آلود است و اگر قصد مبارزه با این مفسدین باشد باید از بالا شروع کرد، و اول از همه شاه و خانواده‌اش و اطرافیانش را به محاکمه کشید. هرکار دیگری هم غیر از این اگر انجام شود بی‌نتیجه است و به هر حال وقتی شاه‌ماهی از تور گریخته، واقعاً مسخره است که بچه‌ماهیها را از آب صید کنیم...». فسادی که درون دربار شاه وجود داشت حقیقتاً ابعاد وحشتناکی به خود گرفته بود. برادران و خواهران شاه به خاطر واسطگی برای عقد قرارداد بین دولت ایران و شرکتهایی که گاه خودشان نیز جزء سهامداران عمده آنها بودند، حق‌العملهای کلانی به چنگ می‌آوردند. ولی گرفتاری اصلی در این قضیه فقط مسئله رشوه‌خواری یا دریافت حق کمیسیون توسط خانواده سلطنت نبود، بلکه اقدامات آنها الگویی برای تقلید دیگران می‌شد و به صورت منبعی درآمده بود که جامعه را در هر سطحی به آلودگی می‌کشانید.

سرازیر شدن ثروتهای هنگفت به جیب این و آن در موقع عقد قراردادها، گاه می‌شد که رسواییهایی را نیز به دنبال می‌آورد. چنانکه یک بار کمیسیون تحقیق سنای آمریکا افشا کرد که در جریان یکی از معاملات با کمپانیهای آمریکایی عده زیادی، از جمله: شوهر خواهر شاه و فرمانده نیروی هوایی ایران [ارتشبد خاتمی]، به اتفاق پسر بزرگ والاحضرت اشرف [شهرام] رشوه هنگفتی دریافت کرده‌اند، و نیز در موقعی دیگر همه با خبر شدند که دریادار «رمزی عطایی» فرمانده نیروی دریایی ضمن یک معامله تسلیحاتی حدود سه میلیون دلار رشوه گرفته است.

در سال 1977 یکی از معاونان وزارت بهداری به من گفت: طبیب خصوصی شاه [سپهبد ایادی] بدون آن که هیچ نوع اختیار و مسئولیتی در امور دولت داشته باشد، به صورتی بسیار محرمانه از وی خواسته است تا تمام امور مربوط به واردات و توزیع دارو در کشور را به عهده‌اش محول کنیم. و یک بار هم که شاه وزارت بهداری را مأمور تأسیس بانکی برای تأمین اعتبارات مورد نیاز احداث بیمارستان در سراسر کشور کرده بود، بلافاصله مواجه با اعمال نفوذ اعضای خانواده سلطنت شد، که هر کدامشان قسمتی از کار را به عهده گرفتند و به میل خود قراردادهای مقاطعه‌کاری را با طرف موردنظرشان به امضا رساندند.

پس از چندی به دستور برادرم یک کمیسیون تحقیق تشکیل شد تا امر پرداختهای غیرقانونی از سوی کمپانیهای خارجی به مقامات سطح بالای کشور را مورد بررسی قرار دهد، و چون در همان موقع عضو عالیرتبه‌ای از یک کمپانی خارجی – که سوابق فراوانی در رشوه دادن به مقامات ایرانی داشت – وارد تهران شده بود، بلافاصله برایش برگ احضاریه فرستادند و برای آنکه نتواند از ایران بگریزد نامش را نیز در لیست افراد ممنوع‌الخروج قرار دادند. ولی این شخص هم به برگ احضاریه‌ بی‌اعتنایی کرد، و هم توانست به آسانی از ایران خارج شود. برادرم پس از تحقیق پی برد که او را موقع خروج از کشور با اتومبیل مخصوص دربار تا پای پلکان هواپیمای آماده پرواز رسانده بودند. گفتنی است که اعضای خانواده سلطنت نیز برای خروج از کشور هیچ‌گاه از سد گمرک و مأمورین گذرنامه فرودگاه عبور نمی‌کردند.

در مواردی مثل فساد و رشوه‌خواری مقامات مملکتی که حساسیت جامعه نسبت به آن برانگیخته می‌شود، طبیعی است که افسانه و حقیقت نیز درهم می‌آمیزد و چون هر کس – چه از روی سوءنیت و چه حتی به خاطر سرگرمی – سعی می‌کند شایعه‌ای بپروراند و نام عده‌ای را در لیست قرار دهد، لذا بعد از مدتی تشخیص بین افراد مقصرو بی‌گناه واقعاً مشکل می‌شود. همین امر به نوبه خود شرایطی پدید می‌آورد که مسئله مبارزه با فساد دیگر نمی‌تواند به راحتی قابل پی‌گیری باشد. چنانکه خبرنگار لوموند نیز در شماره مورخ 3 اکتبر 1978 این روزنامه با اشاره به جریان مبارزه با فساد در ایران نوشته بود: «این کار تقریباً غیرممکن به نظر می‌آید چون پای همه به نحوی در میان است...» ولی به هر حال چون رشوه‌خواری بعضی از اعضای خانواده سلطنت و مقامات عالیرتبه مملکت محرز بود، جامعه حق داشت که صداقت شاه را نیز به دیده شک و تردید بنگرد و حداقل وجود «بنیاد پهلوی» را گواهی بر این نظر خود بداند. چنانکه یکی از کارشناسان آمریکایی نیز در شماره ماه ژانویه 1979 مجله «نیروهای مسلح» آمریکا (آرمد فورسز جورنال) اشاره کرده بود که: «... بنیاد پهلوی تبدیل به یک وسیله قانونی برای افزودن به ثروت خانواده سلطنتی ایران شده است...» در این میان، چون شاه همواره سعی داشت مسئله را به نحوی توجیه کند، لذا گاه می‌شد که نظرهای مضحک و عجیب و غریب هم اظهار می‌کرد. در اینجا لازم می‌دانم به گفتگویی که شاه با «اولیویه وارن» (خبرنگار فرانسوی) داشته است نیز اشاره کنم.

خبرنگار فرانسوی از شاه پرسید: «گفته می‌شود که فساد بخشی از اطرافیان شما را هم در امان نگذاشته است.» و شاه در پاسخ او گفت: «...همه چیز ممکن است. ولی در این مورد به خصوص باید بگویم که این فساد نیست، بلکه مثل بقیه رفتار کردن است[!] یعنی مثل کسانی که کاملاً حق کار کردن و معامله کردن را دارند، و به عبارت دیگر، اطرافیان من هم حق دارند در شرایط مشابه با دیگران – که قانوناً کار می‌کنند و دست به معامله می‌زنند – برای امرار معاش خود فعالیت داشته باشند[!]...»(1)

 

مواد مخدر

یکی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمودرضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن طور که مردم تهران نقل می‌کردند، همه ساله محمودرضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.

مردم همچنین رسوایی سال 1972 [1351] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیرهوشنگ دولو» را که در سوئیس اتفاق افتاد فراموش نمی‌کردند، و نیز می‌دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیری‌اش به خاطر قاچاق مواد مخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یک سره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند – ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان برنمی‌آمد – او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.

این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاسی وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسئله حیرت‌زده کرد که چطور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق مواد مخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می‌رهاند؟!

راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است که او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان کرد. ولی بعد از آن بار دیگر در دربار آفتابی شد و کارهای سابق خویش را از سر گرفت. در میان اطرافیان خانواده سلطنت کم و بیش افراد تریاکی وجود داشتند، ولی چون تریاک کشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه می‌شد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل می‌کردند، تا آنگاه که خشم شاه فرونشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود را در دربار به راه بیاندازند.

 

 


فریدون هویدا ، سقوط شاه ، ترجمه ح . ا . مهران ، انتشارات اطلاعات ، 1365 ، ص 89 ، 94 ، 96