24 آذر 1399

رقابت نخبگان درجنگ دوم ایران و روس وماجرای گریبایدف


رقابت نخبگان درجنگ  دوم ایران و روس وماجرای گریبایدف

  بی تردید بررسی نقش رجال سیاسی در آغاز و انجام جنگ های ایران و روس و دیگر حوادث دورۀ قاجار، به معنای نفی عوامل تأثیرگذار و سرنوشت ساز دیگر نیست. به ویژه در جنگ دوم ایران و روسیه، سیاست های توسعه طلبانه رهبران آن کشور و شیطنت های رقیب آن یعنی انگلیس، نباید از نظر دور داشته شود.
اما در بحران های این چنین، مردان سیاست پیشه با ایفای نقش های حساس خود در عرصه دیپلماسی و با در نظر گرفتن منافع ملی، نه خواست های گروهی و شخصی، می توانند این بحران ها را به گونه ای مدیریت نمایند که کمترین آسیب ممکن به منافع یک سرزمین وارد آید.
در جریان شروع جنگ ایران و روسیه آنچه بیش از هر چیز مؤثر واقع شد، وجود بستری است که باعث رشد این رقابت های سیاسی گردیده بود. سیاست فتحعلی شاه مبنی بر وارد کردن روحانیون به عرصه های سیاستگذاری کلان کشور و رقابت شاهزادگان مدعی، که حاصل گسترش حرمسرا بود، بر سر بهره برداری از قدرت فزاینده آنان، باعث تنوع عوامل تصمیم ساز در شروع این جنگ شده بود. از سوی دیگر نیاز قدرت های دخیل در عرصۀ سیاسی ایران، برای پیشبرد اهداف خود، نیاز به یارگیری در میان رجال سیاسی این دوره داشتند. مردانی که می توانستند با هواداری از سیاست های این قدرت ها جریان امور را به نفع آنان و در کانال سیاسی تبیین شده، هدایت نمایند.
در حقیقت عوامل شروع جنگ دوم ایران و روس را باید در هر دو جبهه مورد بررسی و کنکاش قرار داد. از نظر روانی شاید بتوان علاقه همه ایرانیان، به انتقام از روسیه به دلیل شکست-های قبلی را یکی از مهمترین دلایل شروع جنگ از سوی ایران دانست.
بی شک مقایسۀ اقدامات آقامحمدخان قاجار و پیروزی های وی در گرجستان با شکست هایی که تحت مدیریت فتحعلی شاه به وقوع پیوست، برای هر پادشاهی می توانست تحقیر کننده باشد. بنابراین صمیمانه ترین علاقه برای شروع جنگ را باید در خود شخص نخست کشور جستجو کرد.
بدین ترتیب اگر چه «شاه مراقبت تام داشت که زد و خورد تازه ای با همسایه قوی که مزه تلخ قدرتش را چشیده بود، پیش نیاید، اما با وجود این علاقه صمیمانه فتحعلی شاه بار دیگر وضعی نامساعد، اختلاف خطرناکی بین روس و ایران ایجاد کرد» (واتسن، 198).
بهانه روسیه، همانگونه که مشهور است، بر سر مبهم بودن مرزهای تعیین شده در عهدنامه گلستان بود. در ابتدا مذاکراتی بین عباس میرزا و ژنرال یرمولوف انجام شد و طبیعی بود که عباس میرزا مقاومت نماید. شهر «گوگچه» مهمترین مرکز اختلاف بین ایران و روسیه بود که به محض نتیجه ندادن مذاکرات، «نیروی روس گوگچه را تصرف کرد» (سایکس، بی تا، 496). طبیعی است احساسات ایرانیان که در اثر معاهدۀ گلستان جریحه دار شده بود، به مرحله انفجار برسد. بازوی نظامی این احساسات، لشکری بود که «ماهیانۀ مرتبی دریافت نمی کرد» (واتسن، 198) و این خود می توانست موقعیتی مناسب برای کسانی ایجاد کند تا از راه کسب غنایم، به اوضاع مالی خود سر و سامانی ببخشند. در این میان رجالی بودند که با اطلاع از قدرت برتر نظامی روس ها، درصدد بودند که از جنگ تازه علیه آنها جلوگیری نمایند. بنا به گزارش ملک دانلد، «گروه صلح طلب از میرزاعبدالوهاب معتمدالدوله و میرزا ابوالحسن خان و منوچهر خان و سفیر انگلیس تشکیل می شد و گروه مایل به جنگ از الهیارخان آصف الدوله، روحانیون و نظامیان تشکیل می شدند» (به نقل از اتحادیه؛ 24، پاورقی). دلیل این دوگانگی را باید در چگونگی روابط رجال سیاسی با شاه و نیز شاهزادگان جستجو کرد. شاهزادگان متعدد قاجار می کوشیدند با تأثیرگذاری بر روی بازیگران سیاسی و رجال برجسته، از نتایج به دست آمده در جنگ و یا صلح به سود آینده سیاسی خود بهره برداری نمایند. مبارزه بین رجال سیاسی طرفدار جنگ و مخالف آن، سرانجام به نفع گروه نخست تمام شد و این بسیار طبیعی بود؛ چرا که تمام نیروهای درگیر، نیروی خود را بر بهره-برداری از جنگ قرار داده بودند. الهیارخان آصف الدوله نگاه مثبت شاه را با خود به همراه داشت و منصب صدارت نیز بر قدرت وی می افزود و طرفداران صلح به راحتی به دوستی با روسیه ای متهم شدند که بخش هایی از ایران را تنها به دلیل داشتن قوای نظامی قوی تر، تصاحب کرده بود.
از سویی دیگر ورود نیروی جدیدی به نام روحانیت که در سایۀ سیاست دینی فتحعلی شاه و با توجه به احترام بین مردم، قدرت بی بدیلی کسب کرده بود و می توانست با هدایت صحیح، در سرنوشت جنگ یا صلح مؤثر واقع شود. اما این پتانسیل بیشتر از آنکه در اختیار طرفداران صلح قرار گیرد، در خدمت جنگ طلبی رقبای آنها قرار گرفت. روحانیون البته تا از ضمیر فتحعلی شاه مبنی بر تمایل وی به جنگ مطلع نشدند، قدم پیش ننهادند. چنانکه مجتهد اصفهان در ابتدا شاه را به «احتیاط» و «تدبیر» دعوت می کرد. او به همین منظور «محرمانه پیغامی به شاه فرستاد و استعلام کرد آیا تمایل شاه به تحریک مذهبی مردم بوده است یا نه» (واتسن؛ 201). آقا سیدمحمد اصفهانی، ساکن عتبات نیز تا نظر مثبت پادشاه را جویا نشد، به سوی ایران حرکت نکرد (رجوع شود به سپهر؛ ج 1، 214).
معتمدالدوله، میرزا عبدالوهاب که شایستگی خود را به شاه ثابت کرده بود و نیز حاجی ابوالحسن خان وزیر خارجه که به سبب سفارت سابق خود در مسکو از منابع و قدرت نظامی روس ها آگاه بود و به همین دلیل مخالف از سرگیری جنگ بود، به تحریک رقبا مورد عتاب علما قرار گرفته و سکوت اختیار کردند. ناسخ التواریخ می نویسد: «مجتهدین ایشان را پیام های درشت فرستادند و گفتند: همانا شما را در عقیدت و کیش خود فتوری است و اگر نه چگونه جهاد با کافران را مکروه می شمارید» (همان، 216). نویسندگانی که به نقش انگلستان در شعله ور کردن آتش جنگ بین ایران و روسیه معتقدند، برکناری امین الدوله را از صدارت، به دلیل مخالفت با جنگ قلمداد می کنند. براساس این نظریه، عبدالله خان امین الدوله «با همۀ تلاش مأموران انگلیس مانع از جنگ با روسیه شده و از فتاوی علمای عصر هم برای صدور حکم جهاد جلوگیری نمود» (رائین، 1352؛ 95). الهیارخان آصف الدوله که همیشه در پی کسب قدرت بود، نزد شاه سعایت کرد و سرانجام مانع امین الدوله را از سر راه برداشته و صدراعظم شد و فتحعلی شاه را یک قدم به سوی جنگ با روسیه نزدیکتر کرد.
نقش آصف الدوله در برافروختن جنگ را باید درخواست قبلی شاه برای بازپس گیری سرزمین-های از دست رفته و اعادۀ حیثیت سیاسی خویش جست وجو کرد؛ چرا که در آن دوران، مخالفت با «قبلۀ عالم» تبعات سنگینی داشت و فردی چون آصف الدوله که می کوشید با هر وسیله صدارت خود را حفظ نماید، بعید به نظر می رسد که خلاف نظر شاه عمل نماید. نکته جالب توجه اینجاست که با وجودی که آصف الدوله از طرفداران ولیعهدی عباس میرزا و فرزندان وی بود، زمانی که فتحعلی شاه وی را با لشکری روانه آذربایجان کرد، عباس میرزا آمدن او را موجب ملال خاطر -دانست؛ چنانکه طی نامه ای فتحعلی شاه را از فرستادن وی بر حذر داشته و چنانکه می نویسد: «معروض افتاد، ارجمندی (آصف الدوله) داوطلبِ آوردن لشکر و قشون به رکاب ماست. این چه خواهش و خیال خام است. آمدن او با قشون از برای ما هیچ حاصلی ندارد مگر ملالت خاطر» (ساسانی؛ 132).
اما آصف الدوله «بدون توجه به نامه عباس میرزا با یکصد و ده توپ و چند فوج سرباز، به طرف قلعه عباس آباد حرکت کرد» (همان؛ 274)، ولی خیلی زود در نبردی که با قوای روس و ایران در قلعه عباس به وقوع پیوست، پشت به لشکر نمود و فرار را بر قرار ترجیح داد.
آصف الدوله در تبریز نیز نتوانست جلوی روس ها را بگیرد و در اثر همکاری «حاج میرفتاح» شهر تبریز، تسلیم قوای بیگانه گردید. آصف الدوله در خانۀ یکی از اهالی مخفی شد، ولی سرانجام توسط افراد ژنرال اریستوف روسی دستگیر و زندانی شد. وی پس از انعقاد قرار داد ترکمان چای، آزاد و روانه تهران گردید. در تهران نیز مورد مؤاخذه قرار گرفت و از صدارت معزول گشت.
میرزا ابوالقاسم قائم مقام که هنگام شروع نهایی جنگ به حالت تبعید در خراسان به سر می برد و از رقبای سرسخت او به حساب می آمد، در قصیده ای، شکست و فرار وی را به تمسخر گرفته است:
  بگریز به هنگام، که هنگام گریز است 
رو در پی جان باش که جان سخت عزیز است
  آن آهوی رم کرده که در یک شب و یک روز
از رود «زکم» آمده در «دیزج» و دیز است
  از رود ارس بگذر و بشتاب که اینک
روس است که دنبال تو برداشته ایز است
  برگشته به صدخواری و بی عاری و اینک
باز از پی اخذ و طمع و دنگ و قفیز است
  نه دشمن روس است، نه در جنگ و جدال است
او تازه عروس است، پی جمع جهیز است
  ای خائن نان و نمک شاه و ولیعهد
حق نمک شاه و ولیعهد گریز است
  آخر به من ای قوم بگویید کزین مرد
چیزی که شهنشاه پسندیده چه چیز است (همان، 274)
برخی دیگر از نویسندگان، اقدامات آصف الدوله را چه در برانگیختن جنگ ایران و روس و چه در ماجرای قتل گریبایدف سفیر روسیه در جهت تضعیف ایران دانسته اند، تا بدین وسیله با کمک انگلستان «خراسان را از ایران مجزا کرده و حکومت مستقل در آنجا برای خود تشکیل دهد» (همان؛ 273)، اگر چه پذیرفتن این سخن با وجود علاقۀ انگلستان به جدایی خراسان از ایران ممکن است با تردیدهایی همراه شود، اما اقدامات بعدی وی و فرزندش، سالارخان، در زمان محمدشاه و ناصرالدین شاه در همین راستا، رگه هایی از واقعیت، لااقل در کلیات نظریه ارائه شده در آن به چشم می خورد.
اقدام شتاب زدۀ صدراعظم به بهانه تغافل عباس میرزا، حداقل نتیجه ای که داشت این بود که فرصت دیپلماسی را از بازیگران عرصه سیاستگذاری ایران گرفت و روس ها را اگر هم واقعاً به دنبال شعله ور شدن جنگ نبودند، به سوی منافع سرشاری سوق داد.
نقش عباس میرزا و شاهزادگان در شروع جنگ دوم
با وجود همه نقش هایی که رجال سیاسی پایتخت و روحانیون در شروع جنگ های دوم ایران و روس ایفا کردند و نیز علاقه قلبی فتحعلی شاه به بازگرداندن حیثیت سیاسی خود، نمی توان علاقه عباس میرزا را در این راستا نادیده گرفت. اما عملکرد عباس میرزا با رجال و شاهزادگان دیگر تفاوت اساسی داشت. «عباس میرزا هم شخصاً خیلی مایل بود که شهرت از دست رفتة خود را دوباره به دست آورد» (سایکس؛ 497)، با این تفاوت که برای او واقعاً جنگ، آخرین انتخاب بود و شاید از این نظر تا حدودی به نظرات پدرش نزدیک بود. او این سیاست را به دور از هیجانات دینی علما و یا تمایل بهره برداری موافقین جنگ در دربار دنبال می کرد. عباس میرزا ولیعهد ایران بود و دیر یا زود بالاترین مقام سیاسی کشور را به دست می آورد. اما رجالی که در پایتخت بودند و نیز شاهزادگان مدعی دیگر می خواستند از این آب گل آلود ماهی بگیرند، اگر چه مسئله در مورد علما فرق داشت و احساسات دینی آنها بر تمایلات دیگر غلبه داشت.
به علاوه قدرت عباس میرزا به خصوص پس از عهدنامۀ گلستان، افزایش یافته بود و در واقع سیاست خارجی ایران نه در پایتخت که در آذربایجان رقم می خورد. شاه در هنگام پیری، بسیاری از اختیارات را به نایب السلطنه واگذار نموده بود. بعدها نیز پس از جنگ و عهدنامۀ ترکمان چای، قدرت عباس میرزا افزایش یافته بود. این قدرت و اعتماد شاه به ولیعهد چنان بود که در واقعه گریبایدف شاه به او می نویسد: «و بالجمله در تدارک و تلافی این بدنامی منتظر استصواب آن فرزند هستم» (اتحادیه؛ 33). دلیل بیان این مقدمه آن است که عباس میرزا با توجه به دخیل بودن مستقیم در مذاکرات و نیز قدرت فوق العاده ای که داشت، اگر واقعاً تمایل به صلح داشت، می توانست با انعطاف بیشتر در مقابل روس ها، جلوی جنگ را بگیرد. آنچه «ویلوک» در روزنامه خود درباره اختیارات تفویض شدۀ شاه به شاهزاده عباس میرزا می آورد، نشانگر نقش بارز و حساس عباس میرزا در شروع جنگ است. شاه به عباس میرزا می نویسد: «در هر اقدامی نظر شما را قبول کردم. اگر خیال می کنید که صلح صلاح است، قرارداد را منعقد کنید و اگر خیال می کنید که باید جنگ کرد، آن را به راه بیندازید و مسئولیت آن را تقبل کنید. ولی‌حالاکه‌مراتا اینجا کشانده اید، نگویید من مانع هستم» (همان؛ 32) به همین دلیل بود که نمایندگان خارجی بیش از پایتخت، در دربار تبریز به سر می بردند و مذاکرات را در آنجا پیگیری می کردند.
دلیل دیگری که برای تمایل عباس میرزا به شروع جنگ و تعجیل در عقد معاهدۀ ترکمان چای می توان بیان کرد، فشارهای سیاسی زیادی بود که از سوی شاهزادگان رقیب به وی وارد می شد. تعلل عباس میرزا و انتخاب جنگ به عنوان آخرین وسیله ممکن، برادرانش را به بهره برداری سیاسی از جنگ با استفاده از احساسات مذهبی و هیجانات به دست آمده، واداشته بود. آنها درصدد بودند و ی را از لحاظ مذهبی، مظنون قلمدا کنند» (الگار؛ 115). آنها مایل بودند وی و وزیرش، میرزا بزرگ را در برابر علما قرار دهند. بنابراین عباس میرزا ممکن است با اعلان جهاد که از تبریز آغاز شده بود «سلاح فشار مذهبی برادران را به سوی خود آنان بازگرداند» (همان؛ 115). عباس میرزا درصدد بود با کشاندن پای شاهزادگان مدعی به جنگ، تنها خود از نتایج جنگ آسیب نبیند. اما «به رغم تقاضاهای مکرر، عباس میرزا از پایتخت برای تقویت قوا و کمک، شاهزادگان به کمک او نیامدند» (همان؛ 115). آنها حتی می کوشیدند مانع رسیدن خبرها به شاه شوند.
رقبای سیاسی ولیعهد و نیز شاهزادگان رقیب، می کوشیدند نظر شاه را از عباس میرزا برگردانند. همین باعث شده بود شاه به ولیعهد بدبین شود و از کمک به عباس میرزا خودداری نماید. مؤلف تاریخ نو در این باره می نویسد: «بدگویان نایب السلطنه، زبان به بدگویی گشاده، به سخن های زشت و عرض های نالایق خاطر خاقان مغفور را فی الجمله از نایب السلطنه آزرده ساختند و می خواستند که خاطر خاقان مغفور را مایل به تربیت حسنعلی میرزا نمایند» (جهانگیر میرزا، 1337؛ 96). وی همچنین معتقد است که عباس میرزا «به هیچ وجه صلاح در جنگ و جدال نمی دانستند، بلکه امنای دولت شاهی ... در خدمت علما و مجتهدین از طرف نایب السلطنۀ مرحوم، به طورهای دیگر حرف می زدند و علما و مجتهدین را واداشتند که فتوی به این نوع صادر نمایند که هر که بر این مصلحت و بر این جنگ انکاری نماید، از جمله کفار و ملحدین می باشد» (همان؛ 1). همین بدگویی ها باعث شد همانگونه که قبلاً اشاره شد، شاه از سلطانیه به سمت تبریز حرکت کرده و بسیاری از تدارکات منطقه و عباس میرزا را به جای متمرکز شدن در جنگ، مصروف پذیرایی از لشکر پرشمار و بیکار شاه نماید. شاه «یقین» کرده بود که عباس میرزا با هماهنگی روسها آنها را به داخل مرزهای ایران کشانده و به «تعجیل» آمده بود تا خیالات وی را «رفع» نماید. (نگاه کنید به: جهانگیر میرزا؛ 71).
اما بیشترین فشارها به عباس میرزا پس از عقب نشینی سپاه ایران وارد شد. شاهزادگان که تا دیروز درخواست های مکرر شاهزاده عباس میرزا را بی پاسخ گذاشته بودند، حالا در پی آن بودند که تمام ضعف ها را به وی نسبت داده و خود را برای جانشینی مطرح نمایند. در همین گیر و دار، حسنعلی میرزا شجاع السلطنه، والی خراسان، با سپاهیان خود و پرچم سیاه به نام جهاد با روسیه به سوی تهرن حرکت کرد. محمدولی میرزا، حکمران یزد، هم روانه تهران شد. دیگر شاهزادگان نیز با شجاع السلطنه و محمدولی میرزا همراهی کرده، عازم تهران شدند. شجاع السلطنه حتی «سه چهارم علم سیاه همراه برداشته و می گفت که علم های حضرت رضا صلوات الله علیه است، که در خواب به من مرحمت کرده و فرموده است که روس را به ضرب شمشیر از مملکت بیرون کن» (همان، 102) طبیعی است که این فشارهای سیاسی تا چه حد ممکن است عباس میرزا را برای قرارداد صلح به شتاب وادارد. قرار دادن بندی مبنی بر تضمین روسیه برای قرار گرفتن جانشینی شاه بر او و فرزندانش، نشانگر اوج فشارهای سیاسی شاهزادگان به وی بود. ازنامه های عباس میرزا، نوعی شتاب در تثبیت عهدنامه ترکمان چای دیده می شود. در نامه ای که وی به پاسیکویچ می نویسد، این عجله مشهود است: «از آن جمله واگذاشتن ولایتین ایروان و نخجوان و قبول پانزده کرور وجه خرج و خسارت را که، مبنای مصالحه مبارکه بر آن است، ممضی و مقبول خواهیم داشت ... بلی آن جناب در باب موعد و وصول تنخواه و رهن که هنگام وجه خواسته، باید وضعی قرارداد که دولت علیه ایران از عهده توانند برآمد و به علت تنگی وقت و انقلاب ملکتی تخلفی از موعد نشود» (قائم مقامی، 1358، 183).
اشاره عباس میرزا به «انقلاب مملکتی»، نشانگر اطلاع از این جنب و جوش ها و نیز شورش هایی بود که در مناطق دیگر کشور می توانست موقعیت کشور را به مخاطره اندازد. رضا قلی خان و محمدخان در قوچان علم شورش برافروخته بودند و خبرهای رسیده از مناطق دیگر کشور، شتاب عباس میرزا را در عقد معاهده فزون تر کرد. بنابراین یکبار دیگر و در یکی از مهمترین برهه های تاریخ ایران، رقابت های سیاسی شاهزادگان و رجال سیاسی دیگر در سیاستگذاری کشور تأثیر منفی گذاشت و بخشی از سرزمین ایران را به بیگانگان واگذار نمود. مشکل برخی از رجال سیاسی ما این بود که حاضر نبودند به خاطر مصالح ملی کشور، برای مدتی کوتاه به جای اینکه مقابل هم قرار بگیرند، در کنار هم بر این بحران ها به سود منافع ملی فائق آیند.
بخش دوم: ماجرای قتل گریبایدف
یکی از حوادث مهم دورۀ قاجار که دخالت آشکار رجال سیاسی در آن مشهود است، ماجرای قتل گریبایدف سفیر روسیه در ایران است. این حادثه بیشتر از آنکه در اثر رقابت های رجال سیاسی حادث شده باشد، محصول تقابل جناح های مختلف و بازیگران عرصه های سرنوشت ساز گذشته است. شاید کمتر کسی را بتوان از میان رجال سیاسی یاد کرد که قلباً از این حادثه که نوعی تسکین آلام عمومی بود، اندوهگین شده باشد. تمامی واکنش ها، بیشتر از آنکه اندوه ناشی از این حادثه را نشان دهد، ناشی از نگرانی نسبت به نوع عملکرد و انتقام جویی روسیه بود.
ترکیب جمعیتی که حادثه را می آفریند، خود حکایت از آن دارد که قتل گریبایدف برخاسته از شکست ها و حقارت هایی است که نصیب موافقان واقعی شروع نبرد با روسیه گردیده بود. برخی از علما، نخبگان سنتی که معروفترین آنها الهیارخان آصف الدوله بود و مردم که عموماً کسبۀ بازار و پشتوانۀ گروه نخست بودند، گروههایی بودند که نتیجۀ جنگ، آنها را خشمگین ساخته بود.
آصف الدوله که در جنگ، صدارت خود را باخته بود و مواد شوم عهدنامه ترکمان چای، در مقابل چشمان ناباور او بسته شده بود، یکی از ناراضی ترین افراد از اوضاع حاکم بود.
به راحتی می تواند تصور کرد حال کسی را که «از صدراعظمی معزول گردیده و به واسطۀ تازیانه خوردن در ملاء عام، از وی سلب احترام شده بود» (واتسن، 231). بعد از جنگ، شدت خشم دربار از آصف الدوله چنان زیاد بود که شاه از ولیعهد خواست که خود بر این مجازات نظارت نماید. اقدام شتابزدۀ وی چنان عباس میرزا را خشمگین کرده بود که «خود نیز چند ضربه ای به پای «ارجمندی» نواخت» (همان؛ 232).
این اقدامات ممکن است دو تصمیم را در آصف الدوله تقویت کرده باشد: یکی بریدن از قاجارها و تصمیم به جدایی خراسان از ایران، که برخی مورخین آن را مطرح کرده اند و دیگری به راه انداختن جنگ سومی که در اثر اشتغال روسیه در جبهه ای دیگر، می توانست اعتبار از دست رفتة او را بازگرداند و یا در اثر تضعیف ایران، مقدمات جدایی خراسان از ایران را به کمک انگلیسی ها محقق گرداند. اگر در خصوص دخالت مستقیم و تحریک انگلسیها در حادثه تردیدی وجود داشته باشد، در بهره برداری سیاسی آنها از حادثه تردیدی وجود ندارد؛ چرا که «قتل گریبایدف باعث نزدیکتر شدن مأموران سفارت انگلیس به برخی علمای وقت و نفوذ بیشتر آنان در دربار و سازمان-های مملکتی شد» (رائین؛ 162). بهانه اصلی را در این حادثه غرور و تکبر حاصل از پیروزی در جنگ به گریبایدف داد. او بدون توجه به دستوری که از سوی دولت خود مبنی بر نزدیک شدن به امنای دولت ایران برای کاستن از نفوذ انگلستان داشت، «اما با تفرعن بسیار به حضور فتحعلی شاه رسید» (همان؛ 165). او حتی در اجرای ماده 34 عهدنامه ترکمان چای زیاده روی کرد و حتی کوشید زنان مسلمان شدۀ گرجستان و یا زنان ارمنی را که از زمان کریمخان زند و آقامحمدخان قاجار به ایران آورده شده و ماهیت ایرانی یافته بودند، به روسیه برگرداند. در این میان، اصرار گریبایدف در بازگرداندن دو نفر از زنان ارمنی خانه الهیارخان آصف الدوله او را یک قدم به مرگ نزدیکتر کرد و ایران را به سوی بحرانی خطرناک سوق داد. رائین که سعی دارد در تمام حوادث دورۀ قاجاریه، انگلیس را دخیل بداند، این اقدام گریبایدف را در جهت مبارزه با آصف الدوله، که دشمن قسم خورده روس ها «برادرزن فتحعلی شاه و دائی عباس میرزا نائب السلطنه و از همه مهمتر طرفدار علنی انگلیسی ها بود»، قلمداد کند (همان؛ 171).
نقش علما و بهره برداری انگلیس
طبیعی بود که صدراعظم سابق، به علما پناه آورد؛ چرا که بی اعتنایی فتحعلی شاه از بیم روسیه چنان بود که بی احترامی سفیر به خودش را نیز تحمل کرده بود. گریبایدف حتی فرستاده «حاجی میرزا مسیح» را نیز ناامید بازگرداند. علما هیچگاه قصد نابودی گریبایدف را نداشتند و فقط می-خواستند زنان مسلمان شده را آزاد نمایند. ناسخ التواریخ در این باره می نویسد: «رأی علما برقتل ایلچی نبود، بلکه غرض ایشان تهدید ایلچی و استرداد زنان مسلمه بود» (سپهر، ج؛ 250). اما کار از دست علما خارج شد و با وجود آزادی دو زن گرجی و یا ارمنی، تجمع ادامه یافت و در این بین جوانی در اثر تیراندازی از داخل سفارت کشته شد. مردم خشمگین از در و دیوار وارد شدند و سفیر و 37 تن از همراهانش را از دم تیغ گذراندند. جالب است که به دنبال این حادثه، مردم به دنبال اسب های سفیر روس به سمت سفارت انگلیس رفتند و «در حالی که تمام اسب ها و لوازم آنها را که متعلق به هیأت روس بود، تصاحب کردند، هیچ صدمه ای به اموال انگلیس نزدند» (واتسن، 237).
وزیر مختار انگلیس هم به رغم نامۀ توهین آمیزی که برای وزارت خارجه ایران فرستاده و در آن دولت ایران را با «بی ادب ترین» دول عالم مقایسه می کند، اما به دنبال آن در جهت بهره برداری از آن برمی آید. مکدونالد در نامه ای با اشاره به نفرت عامه علیه روس ها، اجازه می خواهد «با روحانیون ایران به خصوص «حاج میرزا مسیح» که در شوراندن مردم نقش اساسی داشته است، ملاقات کند» (رائین، 1352؛ 180). یکی دیگر از رجالی که در این حادثه نقش مؤثری داشت و در اولین لحظات درگیری توسط مردم، کشته شد، یعقوب خواجه بود که به دنبال اتهامات مالی، به گریبایدف پناه آورده بود. او از ارامنۀ گرجستان بود که چندین سال قبل او را به اسارت به تهران آورده بودند و او پس از اخته شدن، به خواجه های حرمسرا پیوسته بود.این مرد یکی از محرکان اصلی گریبایدف در معرفی زنان گرجی و ارمنی خانة شاهزادگان و حرمسرای شاهی به او بود و هم او بود که دو زن گرجی خانۀ آصف الدوله را به سفیر روس معرفی کرده بود. علی رغم تلاش حکومت برای بازگرداندن او جهت حسابرسی و بازگرداندن دوباره، گریبایدف با استدلال اینکه او از اتباع روسیه است و باید محاکمه در تبریز و با حضور کنسول روس به عمل آید، از استرداد او خودداری کرد.
به دنبال این حادثه، یک بار دیگر اقدامات صدراعظم سابق گریبان عباس میرزا و قائم مقام را گرفت. پادشاه، همانگونه که اشاره شد، مدیریت این بحران را به عباس میرزا واگذار کرده بود تا مشکلی همچون جنگ ایران با روس ها، پادشاهیش را به مخاطره نیندازد.
مدیریت این بحران، از سوی عباس میرزا سبب شده بود که شاه از آن پس سیاست خارجی را به عباس میرزا واگذار نماید. اگر چه تصمیمات آذربایجان نهایتاً به تصویب پادشاه می رسید، اما با حضور نمایندگان خارجی در تبریز، موقعیت ولیعهد را در برابر شاهزادگان رقیب تثبیت می کرد.
نقش آصف الدوله و نقشه های وی باید چنان پررنگ باشد که قائم مقام پس از شنیدن خبر
می نویسد: «خداوندا! چه ناسپاسی ما را گرفتار چنین نسناسی کرده، و از ما چه کفران در وجود آمده که کیفر آن می بریم. عامه و خاصه اهل ایران، ازدانی و قاصی و مطیع و عاصی ... هر یک به شری از شرور این دزد ... هتاک و بی باک درمانده اند ...» (ساسانی، 275). خان ملک ساسانی این اقدام را تحریک صدراعظم سابق در جهت همراهی با سیاست های انگلیس دانسته تا «بدین وسیله ایران را به جنگ سوم با روس ها بکشاند و عثمانی را از حمله روس ها نجات بخشد» (همان، 275).
اگر چه این عقیده، بدبینانه به نظر می آید، ولی در واقع از نتایج واقعی این حادثه بود. قتل گریبایدف که پیروزی کوچکی برای احساسات سرخورده حاصل از تحقیرات روس ها در جنگ بود، افکار عمومی را تهییج کرده و برخی رجال سیاسی، عوامل سیاست خارجی را واداشته بود تا زمزمه هایی را مبنی بر اینکه باید از تقابل روس و عثمانی بهره گرفت و به این کشور اعلان جنگ داد و شهرهای قفقاز را از دست این «کفار» نجات بخشید، در شهر پخش کنند. به راستی اگر معدود رجال آگاه، با آشنایی به سیاست کشورهای بیگانه متوجه «صدایی که از حلقوم لندن می آمد، نمی شدند» (همان، 276)، شاید امثال آصف الدوله یک بار دیگر به اهداف خود در جهت کشاندن ایران به جنگ سوم نائل می آمدند.
این مسئله به حدی جدی بود که فتحعلی شاه نیز تحریک شده بود، اما این بار از عباس میرزا و قائم مقام، وزیر باهوش او مشاوره خواست. قائم مقام با آگاهی از آن مصاف نابرابر و درس گرفتن جنگ طلبان از حوادث گذشته، شگفت زده می شود و برای فتحعلی شاه می نویسد: «هر قدر با خود اندیشه می نمایم، باور نمی کنم که امنای دولت و عقلای مملکت ایران در این روزها، جنگ و جدال روس را اصلاح دولت قاهره دانند» (همان؛ 276). قائم مقام با یادآوری به هم ریختگی سپاه آذربایجان و عراق، شاه را از اندیشه جنگ باز می دارد و آنها را متوجه می کند که نباید گول گرفتاری روس ها را خورد. به عقیدۀ نگارنده، رقابت قائم مقام، بیش از آنکه با رجال سیاسی هم عصر خود باشد، با ناآگاهی و عدم اطلاع آنها از قواعد و سیاست بازی های حاکم بر امور بین الملل بود.
قائم مقام با دوری جستن از نظر رقبای سیاسی و شاهزادگان رقیب عباس میرزا و همچنین رقبای صلح و سلامت ایرانیان، با تصویب و تأیید عباس میرزا، به مذاکره با ژنرال پاسکویچ که در تفلیس بود، پرداخت و تقاضای نماینده روس را مبنی بر عذرخواهی از طریق فرستادن یکی از فرزندان پادشاه نزد امپراطور روس و قصاص یک نفر که جنایتش در این واقعه ثابت شده و نیز تبعید یکی از علمای دخیل در ماجرا را پذیرفت و خسرو میرزا به نیابت از پدر و با نامه ای به خط قائم مقام، عازم دربار روس شد. بدین وسیله پروندۀ یکی از حوادث مهم دورۀ قاجار که ممکن بود با دخالت طرفداران جنگ، به بحران دیگری برای ایران بدل شود، بسته شد.
البته نمی توان گرفتاری روسیه در جبهه عثمانی را در کوتاه آمدن آنان در این ماجرا بی تأثیر دانست. روسیه ای که بعد از جنگ دوم، سیاست نزدیکی به رجال سیاسی و دربار را برای جلوگیری از نفوذ روزافزون انگلیسیها در ایران در پیش گرفته بود. علاوه بر این غرور و شتابزدگی گریبایدف و عدم توجه به سفارش دولت متبوع خود و اطلاع دولت روسیه از جریان، به آسان تر کردن کار دربار هراسان فتحعلی شاه کمک کرد. شاید اگر شکست لشکر امپراطوری در جبهه دانوب و ترس از پیوستن ایران در اثر فشار به عثمانی نبود، روس ها سیاست سختگیرانه تری در قبال ایران در پیش می گرفتند. صرف نظر، روس ها از دریافت 500 هزار تومان از غرامت تعیین شده در عهدنامه ترکمان چای، میزان گرفتاری روسیه را در جبهه های دیگر نشان می دهد.
نتیجه گیری
در حادثه قتل گریبایدف نیز وجود رقابت های سخت میان رجال سیاسی دورۀ قاجار، فرصت چاره اندیشی و تدبیر را از نخبگان کشور سلب نمود. این حادثه از آثار منفی باقی مانده از جنگ دوم ایران و روسیه بود. این که قائم مقام از میل امنای دولت مبنی بر شروع جنگی دوباره دچار شگفتی می شود، اعتراف به وجود بسترهای رقابت زا در درون حاکمیت است. بستری که در آن به جای اندیشیدن به منافع ملی، جناح های مختلف به احساسات خود و منافع جناحی خویش می اندیشند؛ چرا که هنوز راه های منطقی رسیدن به امیال سیاسی در ایران شناخته نشده بود. راه رسیدن امثال آصف الدوله به صدارت و منافع شخصی، از مسیر بحران می گذرد. اگر چه اندیشیدن به ایجاد بحران مصنوعی برای غلبه بر دشمنان داخلی و خارجی، امروزه نیز در سیاستگذاری های بسیاری از احزاب حاکم دنیا شناخته شده است.
حادثه قتل گریبایدف و دخالت علما و رجال موافق جنگ با روسیه نشان می دهد که این ماجرا را نباید جدا از جنگ ایران و روسیه تلقی کرد. تحریک افکار عمومی و شاه برای شروع نبردی دوباره با روس ها با استفاده از گرفتاری این کشور، برخاسته از همان تفکر حاکم بر فضای قبل از جنگ بود. این بار نیز این عباس میرزا و رجال وابسته به او بودند که با شروع دوبارۀ بحران مخالفت کردند و در این راه اقدامات عملی برای جلوگیری از تلافی روس ها، انجام دادند.
فهرست منابع و مآخذ:
1- اتحادیه. منصوره (1380) انفصال هرات. گوشه هایی از روابط خارجی ایران (1280-1200) کتاب سیامک.
2- اتحادیه. منصوره. (2532). گوشه هایی از روابط خارجی ایران (1280-1200). تهران. آگاه.
3- اعتمادالسلطنه. محمد حسین. (1367). تاریخ منتظم ناصری. تصحیح دکتر محموداسماعیل رضوانی. دنیای کتاب.
4- اعتمادالسطنه. محمدحسن. (1357). صدرالتواریخ. تصحیح و توضیح محمد مشیری. تهران: روزبهان.
5- الگار. حامد. (1355). دین و دولت در ایران. نقش علما در دورۀ قاجار. ترجمه ابوالقاسم سری. تهران: توس.
6- امیر کبیر. (1371). نامه های امیرکبیر. تصحیح سید علی آل داود. تهران: نشر تاریخ ایران.
7- انگلیش. باربارا (1383) جنگ ایران‌وانگلیس‌جدایی‌هرات. ترجمه منصوره اتحادیه. سعادپیرا. نشر تاریخ ایران.
8- بامداد. مهدی. (1347). شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 ه. تهران: زوار. تهران: توس.
9- جهانگیر.میرزا.(1327). تاریخ نو. شامل حوادث دورۀ قاجار (1240-1267). به اهتمام عباس اقبال. تهران: کتابخانه علی اکبر علمی.
10- رائین. اسماعیل. (1352). حقوق بگیران انگلیس در ایران. تهران: جاویدان.
11- ساسانی. خان ملک. (1379). سیاستگران دورۀ قاجار. به کوشش سیدمرتضی آل داود. تهران: مگستان.
12- سایکس. سرپرسی. تاریخ مفصل ایران. ترجمه سیدمحمد تقی فخر داعی گیلانی. جلد 2. بی جا. بی نا.
13- سپهر. میرزامحمدتقی لسان الملک. (1337). ناسخ التواریخ. باهتمام جهانگیر قائم مقامی. تهران: امیرکبیر.
14- شمیم. علی اصغر. (1357). ایران در دوره سلطنت قاجار. تهران: مدبر.
15- لانگلس. لویی. (1382). ایران فتحعلی شاهی. ترجمه ع. روح بخشان. تهران: انوشه.
16- لمبتون. آ. ک. س. (1375). ایران عصر قاجار. ترجمه سیمین فصیحی. مشهد: جاویدان فرد.
17- مکی. حسین. (1323). زندگانی میرزا تقی خان. امیرکبیر. تهران: شرکت تضامنی ملّی.
18- واتسن. رابرت گرنت. (بی تا). تاریخ ایران از ابتدای قرن نوزدهم تا سال 1858. ترجمه ع. وحید مازندرانی. تهران: سخن.
19- هدایت. رضاقلی خان. (1339). تاریخ روضه الصفای ناصری. ج 10، کتابفروشی خیام

 


محمد توحیدی چا