25 مهر 1396

حِـــرمان و خُـــسران، قسمت هشتم


حِـــرمان و خُـــسران، قسمت هشتم

مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی

در قسمت پایانی مقاله حاضر، برخی دیدگاهها و واکنشهای پس از فوت دکتر ابراهیم یزدی(1396-1310) معطوف به مطالب دوره دوجلدی کتاب «خط سازش؛ سرشت و سرگذشت نهضت آزادی ایران» به قلم آقای دکتر مجتبی سلطانی، مبتنی بر اخبار و تحلیلهای رسانههای مختلف داخلی و خارجی، تبیین شده است.

قسمت قبلی

***

پایان پراگماتیست پیر

پس از فوت دکتر یزدی، عنوان گزارش انتقادی یک روزنامهنگار چنین بود: «پایان پیرمرد پشیمان». روزنامهنگار دیگری در حاشیه مراسم تشییع دکتر یزدی با تمجید از او گفت: «ایشان مثل فانوس دریایی بود که در شب تیره ما را دعوت می‌کند.» روزنامه نگار جوانی هم نوشت: «یزدی اشتباه داشته اما خیانت نکرده، و ژست آزادیخواهی در پستوی خانه‌اش نگرفت.» یک فعال اپوزیسیون مقیم خارج کشور هم در صدر مقالهاش آورد: «از مرگ کسی خوشحال نمی شوم، اما قرار نیست از مرگ هر کسی هم متأسف شوم.» برخی سلطنتطلبان با اشاره به نقش وی در ابتدای انقلاب و حمایتش از محاکمه های انقلابی سران حکومت سلطنتی، از مرگ وی ابراز شادمانی کردند، و همسر سپهبد مهدی رحیمی آخرین فرماندار نظامی پایتخت که کشتارهای مردم تهران از مهر تا 22 بهمن 57 تحت فرماندهی وی بوده است، گفت: «از مرگ دکتر یزدی خوشحال شدم.» وی به استناد مجادله یزدی و رحیمی در گفتگوی تلویزیونی 23 بهمن 57، بر اساس این شایعه دروغ که دکتر یزدی دستور قطع دست شوهرش را داده بود، از وی کینه شدیدی داشته است. اما تعداد دیگری از ضد انقلابیون خارج کشور با تأکید بر 35 سال مخالفت او با رهبران و حکومت جمهوری اسلامی، وی را به عنوان چهره برجسته مبارز ستودند و تأکید کردند که یزدی اشتباهاتش در حمایت اولیه از امام و انقلاب اسلامی را جبران کرد و در تضعیف میراث سیاسی و فکری امام خمینی تلاش بسیار نمود.

دویچه وله نوشت: «یزدی می‌گفت این انقلاب، پیروزی جهل بر ظلم بود. بنابر تعبیر او، رژیم شاه، ظالم و نیروی برآمده از انقلاب، نیروی جهل بودند.» بی بی سی در گزارش مفصلی با توصیف همدلانه سوابق یزدی و مخالفت 35سالهاش با رهبری و حاکمیت خط امامی در جمهوری اسلامی ایران، چنین تیتر زد: « معتمدی که مغضوب شد». رادیو فردا و صدای آمریکا نیز در اخبار و گزارشهای خود، از یزدی چهره مظلوم حق به جانبی توصیف کردند که به رغم نقش اولیه در پیروزی انقلاب، طی سه دهه گذشته مشمول ظلم و بیعدالتی نظام جمهوری اسلامی واقع شده بود. یک روزنامهنگار اصلاح طلب مقیم خارج ضمن تمجید اغراقآمیز از دکتر یزدی و ادعای اینکه او بود که باعث شد تا سه ماه پس از سفر به پاریس، امام خمینی رهبر «میلیونها ایرانی» شود، نوشت: «رنج عظیم یزدی، عاقبت سیاه انقلاب اسلامی بود. آن همه رشادت و حماسه و صداقت بر باد رفت و استبداد دینی جای شاهنشاهی را گرفت.» 

روزنامهنگار اصلاحطلب دیگری نوشت: «یزدی الگوی یک سیاستمدار ملی و با اخلاق بود که از همه سو مورد دشنام قرار میگرفت، از سوی پوزیسیون و اپوزیسیون.» اما ننوشت که تعداد تمجیدکنندگان وی در اپوزیسیون، به مراتب بیشتر از دشنامدهندگانش بود. یک روزنامه در صفحه اول خود تیتر زد: «مخالفان سابق، یزدی را بدرقه کردند»

یوسفی اشکوری دوست دیرین و همفکر دکتر یزدی نوشت: «درست ترین تعبیری که می تواند شخصیت و نقش یزدی (حداقل در چهل سال اخیر) را جامعتر نشان دهد، تعبیر گری سیک (مشاور امنیت ملی در چهار حکومت پیشین آمریکا و از دوستان قدیم یزدی) بود که اخیراً و پس از درگذشت یزدی، در عین این که او را «صدای انقلاب» خواند، گفت: «یزدی، وجدان انقلاب ایران بود».» گری سیک دستیار ارشد برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر بود و مدتها قبل و بعد از آن، در شورای امنیت ملی آمریکا مسئولیتهای مهم داشت اما هیچگاه به مقام مشاور امنیت ملی نرسید.

نیویورک تایمز در گزارش خود با عنوان «درگذشت مخالف برجسته ایرانی»، به اخذ تابعیت آمریکایی آقای یزدی در سال 1971، نیز اشاره کرد. واشنگتن پست هم با ذکر سابقه شهروند آمریکایی بودن وی، از او به عنوان «وزیر خارجهای که مخالف حکومت ایران شد»، یاد کرد.

مهندس محمد توسلی، شوهر خواهر و وارث سیاسی وی، پس از اعلام خبرفوت او در ترکیه، گفت: «مرحوم یزدی برای پیگیری درمان و دیدار خانواده به ترکیه رفته بود و در منزل یکی از دخترانشان در ازمیر ترکیه اقامت داشت... دکتر یزدی شش فرزند دارند...که همگی در خارج از کشور زندگی می‌کنند [پنج فرزند در آمریکا، و یک فرزند چندسالیست از آمریکا به ترکیه رفته]. مرحوم یزدی هم، چون می‌دانست زمان زیادی زنده نخواهد ماند، به ترکیه رفت تا در جمع فرزندان و نوه‌هایش باشد». توسلی پس از اشاره به وضع فرزندان جسمانی او، در باره فرزندان سیاسی و فکری وی گفت: «کار دیگر دکتر یزدی در سال‌های غربت، تربیت نسل روشنفکر دینی و تحصیل‌کرده در درون نهادهای مدنی خارج از کشور است که بعد از انقلاب اسلامی به ایران آمدند. من نمی‌خواهم وارد اسامی و فهرست بلندبالای این چهره‌ها بشوم؛ فقط به این نکته اشاره می‌کنم که همه آن‌ها به شاگردی یزدی افتخار می‌کنند و او را استاد و راهنمایشان می‌دانند.»

یک سایت وابسته به نهضت آزادی با تابلوی اصلاح طلبی مستقر در خارج، که در تجلیل و غلو و اغراق برای یزدی سنگ تمام گذاشته، طی مقالهای نوشت: «یکی از پدران پرورش دهنده مردم ایران، پر کشید.» در همان سایت، مقاله دیگری کمی تخفیف داد و از «تمام» ملت ایران، به پدری «اصلاحات» بسنده کرد: «خاتمی، کروبی، موسوی، حجاریان و عباس عبدی و همه آنهایی که در ۲۰ سال گذشته به عنوان اصلاح طلب در کشور شناخته شده اند، فرزندان معنوی دکتر یزدی و مهندس بازرگان و سحابیها به حساب میآیند، هر چند خودشان نخواهند این را بپذیرند... امروز آنچه به عنوان جریان اصلاح طلبی فضای سیاسی کشور را در نوردیده، مسیری است که دکتر یزدی و دوستانش در نهضت آزادی طراحی کردند.»

مهندس عباس عبدی رویکرد پراگماتیستی یزدی را اینگونه توضیح داد: «مرحوم دکتر یزدی، فارغ از اینکه با او موافق باشیم یا مخالف، در هر مقطعی متناسب با شرایط رفتار می‌کرد. قبل از انقلاب و اوایل انقلاب، موضعی انقلابی داشت و در سال‌های اخیر هم طبیعتاً موضعی اصلاح‌طلبانه داشت... او بیشتر مصداق یک سیاستمدار بود تا یک روشنفکر دینی... در سال ۵۷ همه از چپ و راست و روشنفکر و عامی از امام حمایت می‌کردند. حمایت از امام، منحصر به دکتر یزدی و امثالهم نبود. صدای ملت بود. هر کسی از امام و انقلاب حمایت نمی‌کرد، به حاشیه رانده می‌شد.»

آقای سعید حجاریان در یادداشتی آمیخته با اطلاعات نادرست و ناقص، دکتر یزدی را در اصلاح طلبی  نسبت به خاتمی و روحانی دارای «فضل تقدم» خواند و نوشت: «ایشان تا آخر به امام وفادار بود، اما به مرشد و پیرش یعنی مهندس بازرگان، وفادارتر ماند و حاضر نشد که دست از وی بکشد.» به گفته یک پژوهشگر: «بخش اول این گزاره، بیشتر، بوی مداهنه و مجامله میدهد و بهرهای از واقعیت ندارد. نمیشود همزمان هم به امام، وفادار بود و هم به بازرگان، وفادارتر»

دختران میرحسین موسوی در پیامى از طرف خود و والدین، درگذشت ابراهیم یزدى را تسلیت گفته و فقدان وى را ضایعه اى بزرگ براى کشور خواندند. خانواده مهدی کروبی با انتشار پیامی، ابراهیم یزدی را یکی از «چهره های درخشان انقلاب» نامیدند. آقای سید محمد خاتمی هم با انتشار دستنوشته تسلیت به همسر دکتر یزدی، او را «انسان مؤمن و سیاستمدار دانشمند» و «از سابقان انقلاب اسلامی» توصیف کرد. حجت الاسلام حسن خمینی، حجت الاسلام عبدالله نوری، دکتر کمال خرازی، صادق خرازی، دکتر حبیب الله پیمان، ابوالحسن بنی صدر و برخی دیگر از فعالان سیاسی داخل و خارج نیز یا در شبکههای اجتماعی یا با صدور پیام تسلیت، با تجلیل از سوابق وی به فوت آقای یزدی واکنش نشان دادند.

حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی به رغم آنکه در گذشته بارها نسبت به مواضع و استنادات تاریخی دکتر یزدی و گروهش انتقادات جدی داشته است، با برجستهسازی سوابق مثبت او، بر اساس روابط محدود شخصیاش با متوفی و کتاب خاطرات وی، چنین نوشت: «دکتر یزدی مسلمانی مبارز، معتقد به مبانی اسلامی و عامل به احکام شرع و انسانی سلیم و صبور و شکور بود. او در دوره پس از پیروزی انقلاب مسئولیت‌هایی را پذیرفت و در کنار انقلاب قرار داشت و برخلاف نشر تهمت‌ها و ناسزاها و اکاذیب، هرگز به مقام پاسخ‌گویی خشن درنیامد و به «اپوزیسیون» معارض بدل نشد. درست است که افکار و عقاید خاص خود را داشت و انتقاداتی به بعضی از عملکردهای دولت، در مراحل مختلف پس از انقلاب به‌ویژه جنگ داشت، ولی هیچ وقت و هرگز از خط اعتدال و مراعات موازین شرعی- اخلاقی دور نشد و همواره تا آخر زندگی به امام و انقلاب وفادار ماند.»

پس ظاهراً به این سیاق، به رغم آنهمه اسناد و مدارک از مواضع و رفتارهای دشمنپسند وی علیه امام و حاکمیت پیرو خط امام، این مسئولان ارشد کشور و امام خمینی بودهاند که به آقای یزدی وفادار نماندند و فردی جامع همه کمالات و خوبیها را، از خود راندند. هرچند به علت خصلت پراگماتیستی و دوگانه آقای یزدی میتوان اظهاراتی دال بر تأیید امام و مبانی انقلاب از وی شاهد آورد، اما حجم غالب، و متن و روح مواضع وی و گروهش علیه امام و ارکان انقلاب، به قدری پرشمار و با استمرار بوده که قابل توجیه و اغماض نیست. چنین داوریهایی در مورد وفاداری دکتر یزدی به امام، غیر مستند، غیر کارشناسی و غیر واقعی است. البته که، اگر در عالم واقع چنین میبود، کسی نمیتوانست و نمیباید او را از آن جرگه بیرون سازد. سوابق قدیم و منسوخ وی و گروهش، برای اثبات وفاداری مزبور، کفایت نمیکند. 

به تاریخ 19 مهر 1360 حجتالاسلام سید محمد خاتمی در مقاله تند وتیز خود در باره مهندس بازرگان، مرشد و استاد و رهبر دکتر یزدی، «بها دادن به سوابق» مثبت آنان را اینگونه نقد و رد کرده بود: «درست است که سابقه عقیدتی و مبارزاتی را به کلی نمیتوان نادیده گرفت، ولی همه «بها» را به سابقه دادن، خود، گمراهی بزرگ و گمراهکننده است. و تازه، هنگامی که از مواضع عقیدتی و مبارزاتی و آزادیخواهانه گذشته نیز سخن به میان میآید باید این مواضع را باز کرد و تحلیل نمود و انگیزهها و زمینههای ذهنی آنها را مورد بررسی قرار داد تا دریافت که آیا تمام اینها را بر اساس معیارهای ارزشی اصیل اسلامی میتوان پذیرفت یا نه. و در این مورد...میتوان گفت که پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر بینشها و مواضع انقلابی بسیاری از مدعیان انقلابیگری در دنیای معاصر خط بطلان کشید، چه رسد بر نگرشها و مواضع محافظهکارانه غربگرا که به هرحال نمیتوانند جز در چارچوبهای غربپسند حتی از مبارزه با ظلم و طرفداری از عدالت و حقوق بشر! تصویری داشته باشند. و از همین جا است که راه بسیاری از کسانی که اهل اعتقاد و نمازند و خود مدعی مبارزات اسلامی، از اسلام ناب و انقلابی...جدا میشود، و مردم ما هم همین اسلام را میخواهند. پس راه، دوتا است، نه سلیقه، و مردم هم این را خوب میفهمند.» هرچند، گوینده این سخنان، بعدها تغییر عقیده داده، اما استدلال و منطق آن سخن کماکان به قوت خود باقی است.           

حزب کارگزاران سازندگی در اطلاعیه مفصلی خطاب به نهضت آزادی، نوشت: «او به استادش مرحوم مهندس بازرگان تأسی میکرد که مصلحی معتدل و سیاستمداری متدین بود. اینک ما همه بر شانه های آن بزرگواران ایستاده ایم... ما را در این غم جانکاه، که به جاست از سوی دولت و مجلس و همه اصلاح طلبان پاس داشته شود، شریک خویش بدانید.» مجمع مدرسین و محققین قم، حزب مشارکت، حزب اتحاد ملت، سازمان فداییان خلق (اکثریت)، سازمان سوسیالیست های ایران، جبهه ملی و برخی گروههای التقاطی و سکولار چپ و راست مقیم داخل و خارج، نیز برای فوت یزدی پیامهای تسلیت فرستادند.

یک روزنامهنگار اصلاحطلب هم در روزنامه اعتماد نوشت: «او یک روشنفکر دینی، میهن‌دوست مردم‌سالار، مبارز تشکیلاتی و اصلاح‌طلب بود.» غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی دکتر یزدی را «یکی از ملیترین سیاستمداران مسلمان تاریخ ایران» خواند. محمدرضا عارف رییس فراکسیون امید مجلس نوشت: «شادروان ابراهیم یزدی سیاستمداری مؤمن و منصف بود.» خبرگزاری ایلنا نیز او را «سیاستمدار مؤمن انقلابی» توصیف کرد. آقای هادی غفاری که بارها از سوی دکتر یزدی با ذکر نامش متهم به کشتن هویدا در راهروهای دادگاه انقلاب شده، در باره آن حامی و مشوق اقدام مسلحانه پیش از انقلاب و آشوب اجتماعی پس از انقلاب، گفت: «مرحوم دکتر ابراهیم یزدی یکی از اندیشمندان بزرگ و وفادار جامعه اسلامی بود. سابقه مبارزاتی ایشان بسیار برجسته و روشن است...مشی مبارزاتی ایشان، پیش و پس از انقلاب اسلامی، بسیار اعتدالگرا و میانه‌رو بود.»

آقای عبدالکریم سروش، ضمن تجلیل مسجّع و مجوّف از دوست تازهدرگذشته، نقل کرده که دکتر یزدی به او گفته است که؛ در آخرین دیدار امام و او در بهار 1364، «امام خمینی اظهار تأسف می‌کند که در جمهوری اسلامی، به ابراهیم یزدی و همفکرانش جفا شده است. دکتر یزدی هم از امام می‌خواهد که همین حرف را رسماً اعلام کند ولی امام خمینی قبول نمی‌کند.»

اگر این سخن، اندکی بهره از حقیقت میداشت، حداقل، امام میتوانست و میبایست در عمل، دستور جبران آن «جفا» را صادر میکرد. مروت و مردانگی و شرف و شرافت امام خمینی را، دوست و دشمن شهادت دادهاند و چنین نقل قولی، آیا چیزی جز خاکپاشیدن بر چهره آن رهبر عزیز و محبوب ملت ایران، است؟ البته، سالهاست که آقای سروش در عناد و عداوت علیه امام خمینی و راهیان راهش، از هیچ چیز فروگذار نکرده است.

برخی از نزدیکترین ملازمان قدیم آقای سروش مدت مدیدی است که از وی جدا شده و اعلام کردهاند که مشارالیه از پیرایهبستن به دین و آیین، و نسبت دروغ دادن به خدا و پیامبر(ص) هم ابایی نداشته، و عملاً در کار فرقهسازی و دینتراشی افتاده است. به گفته اینان: او با « خوابنامه خواندن قرآن» و تقلیل وحی به «رؤیاهای رسولانه»، «به دنبال اختراع دین تازه‌ای است که با مدرنیته و جهان جدید سازگار باشد. او خود را پیامبر این دین جدید می‌داند.» به زعم کثیری از منتقدان او، سخنان بیبنیاد و یا آمیختهای از دروغهای بسیار با راستهایی اندک و تحریفشده، از زبان و بنان وی، کم صادر نشده است. قطعاً نمیتوان صحت چنان ادعای سخیفی را از قائل و ناقلی که هر دو در معرض جرح جدی قرار داشتهاند، آنهم در باره بزرگمرد بزرگوار و فرهیختهای چون امام خمینی، باور کرد. در حالی که بارها سخنان ناراست و نادرست زیادی از آقای یزدی صادر شده است.

دکترعلی مطهری نایب رییس مجلس هم، با تحلیلی تنزهطلبانه در تجلیلی رمانتیک از دکتر یزدی، تلویحاً امام و نظام را به بدرفتاری و جفا در حق او و همفکرانش، متهم ساخت و نوشت: «رحلت دکتر ابراهیم یزدی از آن جهت جانسوز است که در دوران حیات او بعد از دولت موقت با او و همفکرانش بدرفتاری شد». وی در تعارض آشکار با نامه مستند و معتبر و منطقی امام در مورد گروه بازرگان و یزدی، چونان مدعیالعموم و قاضی، ادعا و داوری کرد که: «یک گروه اصیل سابقه‌دار اسلامی به نام نهضت آزادی ایران را به صورت یک گروه معاند معرفی کردیم و آنها را از آزادی بیان و بسیاری از حقوق اجتماعی محروم کردیم... خداوند از جفاهایی که ما به امثال دکتر ابراهیم یزدی کردیم بگذرد.»

به این ترتیب، صدها بیانیه و جزوه و نشریه و کتاب و مصاحبهای که از سوی سران نهضت آزادی طی 35 سال اخیر در نقد و نفی حاکمیت و رهبری نظام، در داخل کشور انتشار یافته، دلالت بر محرومساختن آنان از آزادی بیان و حقوق اجتماعیشان داشته است. و ظاهراً بر این منوال، فقط اگر سرنوشت کشور و نظام به دست آنها سپرده میشد و حکومت تقدیم آنان میگشت، آنگاه نشانه وجود آزادی و رعایت حقوق آنان میبود. دکتر یزدی در سال 94 گفت: «بعد از انقلاب شاید ما بیش از 2000 بیانیه صادر کرده باشیم.» البته که، نه او و نه دوستانش از جفاهایی که در آن بیانیهها بر نظام و انقلاب و مردم و امام، رفته است، سخنی به میان نمیآورند، اما نزد اهل تحقیق، حقیقت، آشکار است.

یک صاحبنظر علوم سیاسی، گفت: «به سیاق سخن آشفته و آلفته مزبور، و در این بریز و بپاش احساسات ناشسته و ناپخته و حسابگرانه، «جفا»ی امثال آقای یزدی به انقلاب و مردم و شهدا و امام و نظام، مجاز و مستحسن و معفو است، ولی اندکی مجازات در قبال تیغکشیدن 35ساله بر چهره حقیقت نظام و انقلاب، «جفا»ی مستوجب استغفار محسوب میشود.» یک پژوهشگر تاریخ معاصر، نیز نوشت: «فوت ابراهیم یزدی موجب تأثر است، اما واقعیت‌ها قلب نشود.»

جالب اینکه دکتر علی مطهری به سال 1389 در باره تأثیر پذیری گروه تروریستی فرقان از دکتر یزدی، چنین گفته بود: «فرقانیها...داعیه روشنفکری داشتند و به جریان التقاط متعلق بودند...اینها بیشتر متأثر از افرادی چون موسوی خوئینیها و دکتر پیمان بودند، و همینطور از نهضت آزادی خارج از کشور و دکتر یزدی و قطبزاده، و جزواتی که از طرف آنها میآمد. در جزوهای که آنها برای سالگرد دکتر شریعتی منتشر کرده بودند و احتمالاً متعلق به دکتر یزدی و گروهش بود، به شهید مطهری حمله و ایشان را در کشتن دکتر شریعتی، همکار رژیم شاه معرفی کرده بودند.»

ضمناً گفتنی است که دکتر یزدی در جلد دوم خاطرات خود، انتساب شرمآوری به شهید مطهری داده است: «مرحوم مطهرى، [تیرماه 1356] در گردهمایى جمعى از ایرانیان مقیم لندن در مسجد امام باره گفته بود که شریعتى را خود ساواک به اروپا فرستاده است!! این سخن نادرست و به کلى دور از حقیقت که در شأن مرحوم مطهرى هم نبود، موجب واکنشهاى تند و تیز ایرانیان، به خصوص جوانان و دانشجویان هوادار شریعتى علیه مرحوم مطهرى شده و فضاى بسیار ملتهب و متشنجى را در میان ایرانیان وجود آورده بود. آقایان خرازى و سروش با توجه و اطلاع از روابط و اعتمادهاى متقابل مرحوم مطهرى و من، از من خواستند که به دیدن ایشان بروم و ذهنشان را روشن کنم.»

دکتر علی مطهری، خوب میداند که چنین موضوعی به این صورت، صحت ندارد و شهید مطهری هرگز در سخنرانی مذکور چنان سخنی بر زبان نرانده بود. دکتر یزدی اتهام فوق به شهید مطهری را در مصاحبه با گروه تاریخ شفاهی مؤسسه امام موسی صدر، به صورت دیگری تکرار کرده است: «دکتر سروش به من گفت که مطهری به مسجد امام باره که شیعیان و ایرانی ها در آنجا جمع میشوند رفته و صحبتی کرده و گفته شریعتی را خود دولتی‌ها و ساواک فرستاده اند، و تبلیغات خیلی بدی را علیه شریعتی شروع کرده است...دوستان گفتند: آقای مطهری به تو احترام می گذارد و از تو حرف شنوی دارد. برایش توضیح بده شرایط اینگونه که ایشان فکر می‌کنند، نیست.»

آیا از این «جفا»ی آشکار دکتر یزدی بر شهید مطهری، مانند سایر جفاهای وی به انقلاب و امام، گذشت خواهد شد و باز هم به او احساس بدهکاری وجود خواهد داشت؟ البته که مسئله، هرگز «شخصی» نیست، و شهید مطهری استاد و نظریهپرداز سترگ انقلاب اسلامی، نزد همه مردم ایران، عزت و احترام و اعتباری بس والا دارد. ولی مواجهه رمانتیک و احساسی با کسی که در مقابله با بسیاری از بزرگان شریف نظام، پروا نداشته بهترین مصداق «جفا» بر حقیقت است. وی از جمله بارها به شهید بهشتی نسبت ناروا داده که او معتقد به «دیکتاتوری صلحا» بود، و در زمان حیات و پس از شهادت ایشان، بارها او را به انحصارطلبی، اندیشه استبدادی، و روابط مشکوک با آمریکاییها، متهم میساخت.

آقای سید علیرضا حسینی بهشتی نیز در پیامی از مخالف دیرین و پابرجای پدر شهید خویش، اینگونه یاد کرد: «مبارز دیرین نگرش نوگرایی دینی... پایبندی به حفظ منافع ملی کشور و تلاش برای تحقق آرمانهای نهضت و انقلاب اسلامی از خصلت های بارز و به یاد ماندنیاش بود.» و سپس با «تأسف و تأثر بسیار»، تأکید نموده که «مسلک نابردبارانه جریانات فکری و سیاسی»، موجب شد تا «حتی مسلمانان دغدغهمندی چون او را در دایره ناخودی و مورد بیمهری قرار دادند.» به این ترتیب، باز هم، همگان، متهم و بدهکار آقای تازهدرگذشته هستند. و باید از نابردباری خویش در قبال کسی که بردبارانه به ستیزی بیپایان با آرمان و ایمان فرهیختگانی چون شهید بهشتی میپرداخت، شرمنده باشند. 

یک روزنامهنگار، در تحلیل برخی واکنشهای داخلی به فوت دبیرکل نهضت آزادی، نوشت: «نحوه مواجهه گروهی از اصلاح‌طلبان با فوت مرحوم دکتر یزدی، سند محکمی برای قضاوت درباره مفهوم اصلاح‌طلبی آنان است... امامِ انقلابی در طول حیات سیاسی خود 11 مرتبه از واژه لیبرال استفاده کردند و هر 11 مرتبه آن درباره دکتر یزدی و دوستان وی بود... از این 11 مرتبه، چهار مرتبه آن، «لیبرال‌ها و منافقین» با هم بود... از سال 1358 و خصوصاً از روزی که اسناد لانه جاسوسی به دست آمد و ارتباط اعضای نهضت آزادی با سفارت امریکا و وابسته اطلاعاتی آن – آقای استمپل – لو رفت تا پایان دهه اول انقلاب، استخوان‌‌های نهضت آزادی زیر فشار چپ‌‌های ‌دیروز و اصلاح‌طلبان امروز خرد شد... با نگاه تمثیلی می‌توان گفت این هنر برخی اصلاح‌طلبان است که هم می‌توانند علی(ع) را حق بدانند و هم معاویه را. هم به شهادت امام حسین(ع) گردن نهند و هم سند حقانیت برای یزید درست کنند که دستوری برای قتل حسین‌بن علی‌(ع) صادر نکرده بود... توصیف‌های افسانه‌ای از دکتر یزدی، عیاری برای میزان پایبندی این جماعت به امام است... امروز اصلاح‌طلبان غصه‌ و غبطه می‌‌خورند که چرا ما همزمان با یزدی متوجه نشدیم مسیر امام و انقلاب اسلامی به ترکستان!! است... اصلاح‌طلبان در حالی یزدی را با دهها صفت، توصیف اهورایی کردند که هم اذعان و اصرار بر لیبرال بودن وی دارند و هم از مواضع امام نسبت به لیبرال‌ها صد‌درصد آگاهند، اما جرأت اینکه امام را با صراحت تخطئه کنند، ندارند... یزدی از 1358 تاکنون هیچ نقش مثبتی در انقلاب و نظام جمهوری اسلامی نداشته‌‌ است؛ پس این همه توجه برای کدام صفت یا رفتار ایشان است؟ بدون تردید هیچ دلیلی جز زاویه ایشان با امام و انقلاب نمی‌توان یافت.»

یکی از ستایشگران و شیفتگان وی، به درستی این واقعیت را گوشزد کرد که: «دکتر یزدی دبیر کل نهضت آزادی ایران بود و تاریخ مشترک این دو به گونهای است که نمی توان یزدی را از حزب متبوعش جدا کرد و به طور مستقل، مورد ارزیابی قرار داد.» روزنامهنگاری هم که حرفه و هویت سیاسیاش را با این گروه پیوند زده، در مقایسه مشی بازرگان و یزدی برای تعارض با رهبری انقلاب گفت: «مشی بازرگان، میانه‌روانه‌تر از مشی دکتر یزدی بود در اوایل انقلاب. اگر دکتر یزدی رهبر نهضت آزادی می‌شد، چون اساساً انقلابی‌تر از بازرگان بود، نهضت آزادی زودتر و با هزینۀ بیشتری از قطار انقلاب پیاده می‌شد.»     

صادق زیباکلام در روزنامه اعتماد ضمن بزرگنمایی نقش آقای یزدی در پیروزی انقلاب و تأسیس نظام جمهوری اسلامی، با تأکید بر اینکه «درگذشت دکتریزدی، پایان نهضت آزادی است»، آغاز روند جدایی وی از امام خمینی را اینگونه ترسیم کرد: «از جایی که امام بعد از انقلاب به سرعت به سمت مقابله با آمریکا رفتند، فاصله دکتر یزدی آغاز شد.» وی در مصاحبهای دیگر گفت: «موجی [به وجود آمد] که موجدانش تا حد زیادی اسلامگرایان رادیکال و تند، یعنی دانشجویان مسلمان خط امام، جناح چپ حزب جمهوری اسلامی و بسیاری از چهره‌های روحانیت مبارز بودند... یک مسابقۀ آمریکاستیزی شکل گرفت... مشکل از جایی شروع شد که دکتر یزدی و دوستانش حاضر نشدند سوار قطار آمریکاستیزی شوند... دکتر یزدی به شدت به آقای موسوی خوئینی‌ها و آقای محتشمی‌پور مظنون بود و فکر می‌کرد ممکن است بین این‌ها با روسیه و کا.گ.ب ارتباطاتی بوده باشد. گفت‌وگوی من و دکتر یزدی در سال 1395 انجام شد. یعنی دکتر یزدی بعد از 37 سال هنوز احتمال می‌داد موسوی خوئینی‌ها و محتشمی‌پور در آن زمان با کا.گ.ب مرتبط بوده باشند.»

اما آقای یزدی، خود بر آن بود که زودتر از خیلیهای دیگر، داعیه آمریکاستیزی داشته، و در گفتهها و نوشتههایش به آن، افتخار و مباهات میکرد. ولی، بعدها به علل مختلفی، سود و صرفه سیاسی خود را در إعراض از آن رویکرد دید و از قطار استکبارستیزی(یا دشمنستیزی) خود را به بیرون پرتاب کرد. قطاری که فقط سالن جلویش، آمریکاستیزی بود، و آمریکا را هم، فقط به علت سرکردگی قدرتهای استعماری و توسعهطلبی نامشروع و جنگافروزیها و جنایاتش، و عداوت دیرین و بیپایانش علیه ملت ایران، برجستهتر نمایان میساخت.

دکتر یزدی به سال 59 در باره سابقه آمریکاستیزی خودش چنین نوشته بود: «آری برادر! این وزیر امور خارجه دولت موقت بود که دائم میگفت: - صهیونیزم در بافت سیاست آمریکاست... - آمریکائیان در هر مورد قتل و شکنجه و فشاردر ایران [رژیم شاه] دخالت داشتهاند ...- ما همه امکانات را برای مبارزه با امپریالیسم بسیج میکنیم... - امپریالیسم و صهیونیزم اسرائیل دست به دست هم داده میخواهند اوضاع ایران را بر هم زنند ولی هرگز قادر نخواهند بود که مانع پیشرفت انقلاب ما بشوند.»

در میان واکنشها به فوت آقای یزدی، پیامهای مقامات قوه مجریه، توجه زیادی برانگیخت و بازتاب فراوانی داشت. حجتالاسلام حسن روحانی رییس جمهور با گذاردن عکسی در اینستاگرام از حضور خود و دکتر یزدی در صف اول نمازجمعه به امامت آیتالله خامنهای مربوط به سال 58، نوشت: «تلاش‌های زنده یاد دکتر ابراهیم یزدی در کنار امام در نوفل‌لوشاتو و سال‌های بعد از آن، در تاریخ کشور ماندگار خواهد بود.» وی ضمناً در پیام تسلیتی کوتاه و دیپلماتیک، با ابراز «تأثر و تألم خاطر»، او را در راه «تشکیل حکومت دینی و احیای کرامت انسانی»، «جزء پیشگامان مبارزه در محافل دانشگاهی» توصیف نمود و تأکید کرد: «وی در ایام هجرت امام راحل به فرانسه در کنار آن حضرت بود و بعد از پیروزی انقلاب نیز در دستگاه اجرایی و مجلس شورای اسلامی انجام وظیفه نمود.» این پیام، تا حدی نیمهرسمی و خشک تلقی شد ولی حضور برادر رییس جمهور، وزیر امور خارجه، رییس سازمان انرژی اتمی، و معاون حقوق شهروندی رییس جمهور در مراسم ترحیم، غلظت تجلیل دولت دوازدهم از دکتر یزدی را افزایش داد. البته دکتر ظریف وزیر امور خارجه قبلاً در پیامی درگذشت دکتر یزدی «وزیر اسبق امور خارجه و مبارز برجسته دوران ستمشاهی» را تسلیت گفته، و معاون اول رییس جمهور هم پیام تسلیت کوتاهی صادر کرده بود.

سایت زیتون که زیر نظر فرزند بازرگان و داماد یزدی و یوسفی اشکوری اداره میشود، در مقالهای کمی از خجالت مخالفان قدیم و دوستان جدید دکتر یزدی، در آمد: «این روزها از سوی سیاست مداران اصلاح طلب و اعتدالی به مناسبت درگذشت دکتر یزدی تسلیتهایی گفته شد. اما آیا اصلاح طلبان، اعتدالیون دولت بهدست، و اصولگرایان تازه بیدارشده، یادشان هست که در دهه 60 و 70 و 80 و حتی همین سالهای دهه 90 با نهضت آزادی و ملی مذهبیها و مصدقیها و ملیون چه کردند؟ یادشان هست در کنار امامشان، آزادی را سر بریدند و منادیان آزادی، نهضتی ها و الباقی را منکوب کردند؟ یادشان هست آنروز که قدرتبهدستان مُلک ایران بودند با ایشان چه کردند؟ تسلیتگفتنهایشان، امید که از سر صدق باشد نه موج سواری. وقتی رییس جمهور و وزیر امور خارجهاش تسلیت میگویند و اما نمیگویند که سالهایی که در مجلس و در کنار صاحبان قدرت بودند (و هستند) و یا در سازمان ملل و این سو و آن سو، با این جماعت نهضتی که دکتر یزدی عضو و بعد دبیرکلشان بود و شد، چه کردند. وقتی اصلاح طلبان از دیروز خود دفاع می کنند و همزمان در سوگ دکتر یزدی تسلیت می گویند، نمیشود با حُسن ظن به ایشان نگریست که، حُسن ظن بیش از حد، گاهی ممکن است به حماقت نزدیک شود. آقایان بدانند که قاضی تاریخ، سعه صدر دکتر یزدی و مهندس بازرگان و دکترصدر حاجسیدجوادی و امثالهم را ندارد. قاضی تاریخ، بی رحم است و ایشان مطمئن باشند که در برابر قاضی تاریخ و روزگار و زمانه باید پاسخگو باشند.»

سایت مزبور، در مقاله دیگری با اشاره به حمایت نهضت آزادی از حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در انتخابات 1384، نوشت: «سال گذشته [1395] اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد هاشمی برادرش را به دیدار ابراهیم یزدی فرستاد. پیش از آن نیز، پیامهایی بین هاشمی و یزدی رد و بدل شده بود. هر چند که، او در مصاحبه با حسین دهباشی اعلام کرد که هاشمی به نسبت دوران قدرتش تغییری نکرده است.»

مهندس محسن هاشمی در پیامی با لحن محتاطانه، «از طرف خود وخانواده آیت الله هاشمی رفسنجانی»، تسلیت گفت و با اشاره به حضور دکتر یزدی در نوفللوشاتو، «قدرشناسی» از «پیشکسوتان» مانند وی را مصداقی از «حفظ میراث تاریخی و سرمایه اجتماعی جامعه» برشمرد.

حجت‌الاسلام هادی خامنه‌ای، از چپگرایان مشهور دهه شصت و عضو برجسته مجمع روحانیون مبارز، در پیام خود نوشت: «سیاستورزی اعتدالگرایانه و پرهیز از افراطگرایی و تعلق خاطر به ارزش‌های دینی و ملی، از ویژگی‌های ممتاز آن مرحوم بود.»

حجت الاسلام عبدالله نوری که در میانه دهه هفتاد، از قامت یک چپگرای افراطی ضد لیبرال تغییر موضع داد و برخی مواضع راهبردی امام را نفی کرد و به حامیان نهضت آزادی پیوست، در پیام خود، دکتر یزدی را در عداد کسانی دانست: «که در فضای تاریک استبداد و جهالت، عمر خویش را ‌وقف آگاهی بخشی و وجودشان را شمع راه آزادی ساختند. اندیشمندانی دلسوز و تأثیر ‌گذار در دوره های مختلف، روشنفکرانی واقع بین، دوراندیش و ایراندوست، قرآنپژوهانی که در پی تفسیری روزآمد و ‌رحمانی از دین بودند و کنشگرانی میانهرو، که بر ‌اصول خویش پایدار و استوار ماندند.» سؤال وفاداران استوار امام خمینی از امثال آقای نوری این است که اگر «پایداری بر اصول»، فضیلت است، چرا مخالفان «اصول»ی یزدی و گروهش، بر اصول خویش پایدار نماندند؟ یک زندانی آزادشده فتنه 88 و عضو سازمان مجاهدین انقلاب، نیز در تمجید دکتر یزدی، از وفاداری او به مهندس بازرگان یاد کرد: «ایران، سیاستمداری باهوش، شجاع، تشکیلاتی، مجرب، صبور و دلسوز را از دست داد. دکتر ابراهیم یزدی تا پایان به مهندس بازرگان وفادار ماند.» سؤال این است که اگر «وفاداری»، ارزش و امتیاز است، چرا امثال وی به امام خمینی و خط امام وفادار نماندند و بیوفایی پیشه خویش ساختند؟ البته آقای دکتر یزدی، خود، از اولین کسانی بود که به امام خمینی وفادار نماند، و بر اصول امام و انقلاب، پایداری نکرد.

حجتالاسلام بیات زنجانی عضو مؤسس مجمع روحانیون مبارز و با سابقه مواضع تندروانه چپ و خط امامی، در پیام خود، دکتر یزدی را «شخصیتی متدین و وفادار به آرمان‌های مردم ایران و همگام با انقلاب اسلامی مردم» و از «مجاهدان فهیم» توصیف کرد. دکتر یزدی در سال 94 یکی از ماجراهای خود با آقای بیات را که عضو هیأت رییسه مجلس اول بود، چنین نقل کرده است: «آقای هاشمی [در خاطرات] نوشته آقای اسدالله بیات آمد و به من گفت: فلانی(یزدی) در سفر حج دیدارهای مشکوک داشته است. اخیراً هم من نامهای به آقای بیات فرستادم و پرسیدم شما که در مجلس اول این مطالب را گفتهاید، ممکن است توضیح دهید که روابط مشکوک من چه بوده است؟  آیا شما از طرف آقای هاشمی مأمور تعقیب و مراقبت من بودید؟»

حجتالاسلام سید حسن خمینی به فاصله کوتاهی از اعلام خبر فوت دکتر یزدی، شتابزده در صفحه اینستاگرام خود با انتشار چند عکس از دکتر یزدی نوشت: «درگذشت نخستین وزیر خارجه جمهورى اسلامى مرحوم دکتر ابراهیم یزدى را به دوستان و خانواده ایشان تسلیت عرض مىنمایم و از خداى متعال براى ایشان غفران واسع مسئلت دارم.»  اما پس از تذکر سریع برخی فعالان فضای مجازی مبنی بر اینکه، «نخستین» وزیر خارجه پس از انقلاب، دکتر سنجابی بوده است، پیام مزبور اینگونه اصلاح شد: «یکى از نخستین وزراى خارجه جمهورى اسلامى».

در این میان، حجت‌الاسلام‌ محمدحسن رحیمیان از اعضای مؤسس و جداشده مجمع روحانیون مبارز، و عضو دفتر امام خمینی، در باره تجلیل برخی فعالان سیاسی خط امامی و اصلاحطلب از دکتر یزدی و گروهش، چنین گفت:

«برخی افرادی که همسو با مواضع حضرت امام در مواردی مانند قضیه آقای منتظری و نهضت آزادی تندترین مواضع را در سابقه خود دارند، باگذشت زمان، 180 درجه تغییر موضع داده‌اند و در بسیاری از موارد در تقابل آشکار با مواضع صریح امام قرارگرفته‌اند. علیرغم نظر مکتوب، صریح و قاطع حضرت امام درباره جریان آقای منتظری و نهضت آزادی مغضوب امام، [به حمایت از آنان موضع گرفتهاند]... آیا این آقایان مدعی خط امام و منسوبان جماران، پیام‌های قاطع و روشن امام را درباره انحراف و خیانت نهضت آزادی، فراموش کرده‌اند؟...

حالا رییس دولت اصلاحات، سران نهضت آزادی را «از سابقان انقلاب اسلامی و خواستار عزت اسلام، استقلال ایران و آزادی و سربلندی ملت» معرفی می‌کند و رییس‌جمهور که در کتاب خاطراتش سران نهضت آزادی را خائن توصیف کرده است، از تلاش آنها در کنار حضرت امام تجلیل می‌کند...

خوب است اظهار نظر امام خمینی در باره نهضت آزادی در منشور روحانیت را مرور کنیم؛ ‌امام فرمودند: «الآن هم سخت معتقدم که آنها (عناصر دولت موقت) به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و حرکت به‌ سوی آمریکای جهانخوار، قناعت نمی‌کنند». ای‌کاش این آقایان، با صداقت به مردم می‌گفتند که آیا خط نهضت آزادی به خط امام نزدیک شده یا آنکه خودشان از خط امام فاصله گرفته‌اند؟ فرض اول را که خود نهضت آزادی هم مدعی نیست؛ پس در فرض دوم آقایان باید این تناقض را برای جامعه توجیه کنند که چگونه می‌شود هم مدعی خط امام بود و هم از کسانی که امام آنها را منحرف و مضر برای کشور و انقلاب می‌دانند، تعریف و تمجید کرد؟ درباره کسانی سخن می‌گویم که یا از اول اعتقادی به امام و راه امام نداشته‌اند و به تعبیر خود امام با سالوسی خود را وفادار و متعهد به جمهوری اسلامی می‌نمایاندند، و یا  کسانی که روزگاری واقعاً با امام و پیرو امام بودند لیکن وضعیت امروزشان انسان را به یاد طلحه و زبیر می‌اندازد...

یادگاران امام با تأمل در سطور آخر وصیت‌نامه امام راحل، مراقب باشند به تعبیر خود امام، «سالوسان، اسلام‌نماها و دغل‌بازان» آنان را اغفال نکنند. و فراموش نکنند، آنهایی که به امام باور ندارند، به‌طریق ‌اولی منسوبان امام را هم جز در حد استفاده ابزاری و هزینهکردن برای اهدافشان، باور نخواهند داشت.»

آقای صادق زیباکلام با سابقه روابط 40 ساله با یزدی، تأکید میکند که: «من معتقدم دکتر یزدی در هنگام مرگ، نه به حکومت اسلامی اعتقاد داشت نه به اقتصاد اسلامی. اما دربارۀ چپگرا یا لیبرالبودن دکتر یزدی، به نظر من، او ذاتاً به دموکراسی و لیبرالیسم اعتقاد داشت.» داماد بزرگ آقای یزدی و عضو گروهش، نیز گفت : «دین را باید از حکومت جدا کرد؛ نگاه دکتر یزدی هم همین است. خود مهندس بازرگان هم همین نگاه را در نوشته‌های خود دنبال کرد... دکتر یزدی به نوعی از سکولاریسم باور دارد که هیچ دشمنی با دین ندارد و سال‌ها به ترویج این نگاه هم کمک کرد.»

از سوی دیگر، دکترمحمود احمدی نژاد رییس جمهور دولت نهم و دهم که از دیدگاه دکتریزدی، یهودیتبار و مستوجب شدیدترین حملات و اهانتها بوده، طی پیامی کوتاه خطاب به خانواده وی «در گذشت جناب آقای دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت جمهوری اسلامی ایران را که در طول سالیان متمادی نیز محور وحدت و فعالیت های سیاسی و اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا بود» تسلیت گفت. البته این پیام در رسانههای مکتوب و مجازی کشور بازتاب چندانی نیافت. لیبرالها و اصلاحطلبهایی که سایه احمدینژاد را با تیر میزنند و هر از گاهی به تسویهحساب با وی میپردازند و «فوبیا»ی بازگشت او را کما کان میپراکنند، در اکثر رسانههای پرشمار داخلی و خارجی خویش، حتی در حد یک خبر کوتاه هم، از پیام تسلیت او یاد نکردند. به نظر میرسید در بین واکنشهای فعالان سیاسی به فوت دکتر یزدی، این پیام از همه بیاجرتر و بیمقدارتر محسوب شد. برخی دوستان و دوستداران رییس جمهور دولت نهم و دهم، پیام وی را نیز منفعلانه و حسابگرانه توصیف کردند که با مشی و منش امام خمینی و یاران وفادار وی، مغایرت دارد.

خبرگزاری دانشجودر گزارشی نوشت: « ابراهیم یزدی، از جایی به بعد، مثل بسیاری از دوستان و همراهانش، عطای همراهی با انقلاب مردم را به لقایش بخشید و رفت گوشه‌ای نشست. آنهایی که روزگاری خیال می‌کردند مردم برای آنها و آرمان آنها به خیابان آمده و انقلاب کرده‌اند، خیلی زود راهشان را از ملت جدا کرده و گوشه‌گیر شدند. سرنوشت بیشتر اعضای «نهضت آزادی» شبیه هم است: عزلت و مرگ در انزوا.»

در مراسم سرد و کمجمعیت تشییع جنازه دکتر یزدی در 9 شهریور 96، به غیر از گروهی از اعضای نهضت آزادی، چهره های سیاسی اندکی حضور داشتند. ابطحی در توییتر خود با انتقاد از عدم «حضور دولتی ها» نوشت: «کاش حداقل مقامات دولتی که در خارج از کشور، دینشان را از یزدی آموخته بودند شرکت میکردند.» ولی روز 13 شهریور 96 در مراسم ختم بیرونق و نه چندان شلوغ دکتر یزدی، برخی فعالان سیاسی طیف اصلاحطلبان و تنی چند از مقامات رسمی نیز شرکت کردند که اسامی تعدادی از آنان عبارت بود از: بهزاد نبوی، محمد هاشمی رفسنجانی، کمال خرازی، حسین فریدون، سراج الدین موسوی، صادق خرازی، محمدجواد حجتی کرمانی، عبدالله رمضان زاده، لطف الله میثمی، حبیب الله پیمان، محسن امین زاده، علی شکوری راد، فیضالله عرب سرخی، مصطفی معین، محمدجواد ظریف، علی اکبر صالحی، نجفقلی حبیبی، محمدرضا عارف، محمدرضا خاتمی، مرتضی الویری، محمدعلی ابطحی، عبدالله نوری، محمدرضا تابش، محمود دعایی، محسن میردامادی، هادی خانیکی، غلامحسین کرباسچی، عباس عبدی، مصطفی تاج زاده، احمد منتظری، حسین کروبی، الهه کولایی، شهیندخت مولاوردی.

روشن بود که بر خلاف بسیاری از پیشبینیها و محاسبات سیاسیون داخل و خارج، فوت دکتر یزدی حتی در قیاس با سایر سران درگذشته نهضت آزادی هم، نتوانست موج عاطفی و همدردی اجتماعی چشمگیر ایجاد کند. شاید اگر برخی افراد میدانستند که وی تا این حد و حتی در بین دوستان و همفکرانش، آن قدر نامحبوب است که نمیتواند آنان و خانوادههایشان را به مراسم تشییع و ترحیمش بکشاند، احتمالاً یا اصلاً پیامی صادر نمیکردند، و یا اینکه در تجلیل از یک محکوم قضایی و امنیتی نظام جمهوری اسلامی و مطرود سیاسی امام و مردم وفادار به امام، قدری احتیاط به خرج میدادند، و ناپخته و آشفته، هر سخنی را بر قلم و زبان خویش جاری نمیساختند.

روزنامهنگاری نوشت: «مرگ ابراهیم یزدی دبیرکل سابق نهضت آزادی، در رسانه‌های متکثر این روزگار، بازتابی داشت بس کمتر از انتظار... کسی حاضر نشد در سوگ او «توفان توییتری» برپا کند... اصلاح‌طلبان داخلی اما در مواجهه با خبر مرگ یزدی، به دو طیف تقسیم شدند؛ گروهی با درنظر داشتن تحذیرهای امام خمینی از نهضت آزادی یا کاملاً دم فروبستند یا به پیام‌های توییتری و اینستاگرامی یک یا دوخطی بسنده کردند. طیف دوم اما، واکنشی پررنگ‌تر از گروه اول داشتند و با دادن صفاتی چون: «واقع‌بین»، «خیرخواه»، «مدبر» و... درواقع رادیکالیسم رفتاری خود در دهه 60 را به باد تخطئه گرفتند. با این همه، وزن تبلیغی گفته‌های این طیف، در حدی نبود که بتواند فضای تبلیغی و رسانه‌ای داخل و خارج را تحت‌الشعاع خویش کند و بتواند سوگواری برای یزدی را تعمیم دهد. شاید اگر دبیرکل نهضت آزادی امکان رجعت به این جهان را می‌یافت و با دقت و زیرکی مألوف خویش، واکنش‌ها به مرگ خویش را پی می‌گرفت، از آنچه روی داده است یکه می‌خورد!»

در پایان گزارش یک خبرگزاری نسل جوان و دانشجویی چنین آمد:

«نسل سیاست‌مداران نهضت آزادی، پیش از 40 سالگی انقلاب، رو به زوال و فراموشی است. سالخوردگان نهضت آزادی که هرگز نتوانستند بدنه جوان و پرشوری برای گروهشان دست و پا کنند، زود به آخر خط رسیده‌اند. وقت خداحافظی با پیرمردهای مطرود و مشکوک تاریخ انقلاب اسلامی فرا رسیده. دوران عبرتگرفتن از سرنوشت آنها و ورق زدن داستان‌شان، اما تازه آغاز شده.» 

برای دریافت این مقاله بصورت یکجا کلیک کنید