04 اسفند 1400
وقتی سرنوشت ایران در گراند هتل قزوین تعیین شد
چند روز مانده به کودتای سوم اسفند، رضاخان و ژنرال آیرونساید رئیس نیروهای نظامی انگلیس در ایران و همچنین کلنل اسمایس رئیس وقت دیویزیون قزاق در قزوین، در گراند هتل قزوین به جلسه نشستند تا آخرین هماهنگیها برای انجام کودتا را انجام دهند.
یکی از افسران قزاق به نام سرهنگ باقرخان مویان معروف به «بمبی»، ملاقات رضاخان و انگلیسیها را اینطور روایت میکند:
«چند روز قبل از حرکت قزاقها از قزوین به طرف تهران، نزدیک غروب آفتاب در یکی از خیابانهای قزوین به اتفاق رضاخان میرپنج قدم زنان از هر دری صحبت میکردیم. رضاخان میرپنج پس از تشریح وضع عقب نشینی خود در جنگهای رشت، شروع به انتقاد از وضع سیاسی و اجتماعی گرده و گفت: باید ما دست به دست یکدیگر داده، کشور عزیزمان را از این حال فلاکت و بدبختی نجات بدهیم و دیگر اجازه ندهیم که اجانب در آن تسلط داشته باشند.
چون من از جایی خبر نداشتم و از بند و بست رضاخان میرپنجه با اجانب بی اطلاع بودم، این اظهارات وی در من هیجانی تولید کرده، گفتم تا جان در بدن باشد، در پیشرفت چنین منظور مقدسی خودداری نخواهم کرد.
بالاخره پس از پیمودن یکی دو خیابان، نزدیک گراند هتل قزوین رسیدیم. رضاخان میرپنجه که در آن روز فرمانده قسمتی از آتریاد تهران بود، اظهار داشت که من در این میهمانخانه با یکی دو نفر وقت ملاقات دادهام. خواهش میکنم شما نزدیک درب مهمانخانه بایستید تا من ملاقات کرده، زود مراجعت نمایم و باتفاق به سربازخانه برگردیم.
رضا خان میرپنجه از پلهها بالا رفت و بیش از نیم ساعت به طول انجامید. من آهسته از پلهها بالا رفته به جستجوی رضاخان از شکاف درب اتاقها نگاهی دزدیده میانداختم. تا اینکه مشاهده کردم رضاخان میرپنجه با ژنرال آیرونساید و کلنل اسمایس و یکی دو نفر از افسران انگلیسی دیگر، مشغول مذاکره میباشد.
پس از مشاهده این احوال، آهسته از پلهها پایین آمدم. تقریباً نیم ساعت دیگر رضاخان میرپنجه هم پایین آمد و من ابدأ به روی خود نیاوردم که او را در چنین حالی دیدهام.
رضاخان میرپنجه گفت خیلی ببخشید مذاکرات ما قدری به طول انجامید و شما سرپا قدری خسته شدید. امیدوارم جبران نمایم. سپس قدم زنان به طرف سربازخانه حرکت کردیم.
در بین راه رضاخان میرپنجه دنباله اظهارات قبلی خود را گرفته، گفت: باید کلیه افسران قزاق قزوین و تهران با یکدیگر متحد شده اجنبیان را از ایران خارج و ایرانیان اجنبی پرست را معدوم سازند.
این اظهارات تا اندازهای سوءظن مرا رفع کرد و با خود خیال کردم که شاید ملاقات او هم با افسران انگلیسی برای اجرای این منظور بوده است. دو روز بعد من از رئیس کل اردوها( امیر موثق) مرخصی گرفته، برای دیدن خانواده خود عازم تهران شدم.
هنگام حرکت، رضاخان میرپنجه از من ملاقاتی کرده اظهار داشت که پس از ورود به تهران محرمانه با افسران ارشد قزاق مذاکره نمائید که با ما در این زمینه هماهنگ شوند و مساعدت نمایند. من هم که چند روز قبل به تهران رفته بودم، بعضی از افسران را دیده بودم قول مساعدت داده بودند.
من در پاسخ رضاخان گفتم که با افسران ژاندارمری هم مذاکره نمایم؟ رضاخان میر پنجه گفت: خیر، خیر، ابداً لازم نیست؛ زیرا کسانی دیگر با آنها مذاکره کرده، از طرف آنها خاطر جمع هستیم.»