10 مرداد 1400
سیدحسن آیت و نقد مواضع دکتر مظفر بقائی
تحولات سالهای 1341 و 1342، بسیاری از نیروهای حزب زحمتکشان را که با انگیزههای مذهبی وارد صوف این تشکیلات شده بودند، در مقابل مواضع رسمی بقائی قرار داد. اسامی عدهای از این افراد را در فصل پیش نام بردیم، اما بدون تردید برجستهترین منتقد خط مشی بقائی در این زمان، سیدحسن آیت بود. آیت از سال 1339 در تشکیلاتی به نام کانون تشیع که توسط فرهنگ نخعی شکل گرفته بود فعالیت میکرد، به روایت آیت کانون برای مقابله با نهضت آزادی تشکیل شده بود. نخستین انتقاد رسمی توسط آیت و در آذرماه 1342 ضمن ارسال نامهای مفصل در نود و چهار صفحه- که در بخش ضمائم این دفتر کاملاً نقل شده است- صورت گرفت، تا آنجائی که راقم این سطور اطلاع دارد، این نخستین نقد تحلیلی مواضع بقائی از سوی کادرهای جوان حزب زحمتکشان ملت ایران است. این نامه که خطاب به «رهبر ارجمند حزب زحمتکشان ملت ایران» نوشته شده، گوشههایی از اوضاع واحوال سیاسی ایران و مواضع آیت در برابر آن را بیان میدارد. طبق این نامهایت از سالها پیش از نهضت ملی ایران، با بقایی و مواضع او آشنایی داشت، لیکن بعد از حوادث 28 مرداد فعالیتهای او به نفع بقایی آغاز گردید. در دوره بعد از حوادث 15 خرداد، بقایی؛ آیت را فردی «کج فکر» لقب داد و فعالیتهای او را سمپاشی تلقی میکرد و حتی لغت «مخرب» هم به القاب او اضافه شد. آیت از دید عناصر قدیمی حزب فردی «جوان»، «نپخته» و «احساساتی» شناخته میشد، لیکن خود او نوشت غرضش از نوشتن نامه چیزی جز «پیشرفت و اعتلای حزب» نیست.
عضویت آیت در حزب از سال 1339، یعنی زمان بازداشت بقایی رسماً آغاز شد، زمانیکه جبهة ملی دوم شدیداً فعال شده بود و بسیاری از جوانان به آن پیوسته بودند. این امر در حالی اتفاق میافتاد که آیت میدانست بقایی «در دورة پانزدهم به کابینههای قوام و حکیمی و ساعد رأی اعتماد» داده است. او میدانست بقایی «به دولت هژیر آنهم پس از قیام درخشان آیتالله کاشانی بر علیه دولت و استیضاح تاریخی عباس اسکندری» که در آن موضوع شکنجة زندانیان سیاسی را مطرح کرده بود، رأی اعتماد داده است. او میدانست که بقایی «مدتی صندوقدار حزب جناب سهامالسلطان بیات»، یعنی حزب اتحاد ملی بوده است، لیکن همة آنها «و بسیاری مطالب دیگر را... در قبال خدمات درخشان و فداکاریهای بینظیر» او «در راه پایهگذاری و ادامة نهضت ملی ایران و در طریق مبارزه با دیکتاتوری ناچیز» میدانست.
او به بقایی انتقاد کرد که اعتراض علیه «آزادی کشیها و قانون شکنیها» در دورة دوم حکومت مصدق توسط بقایی انجام گرفت و پرسید چرا در دورة اول زمامداری او، قبل از سی تیر، مصدق مورد اعتراض قرار نگرفت. لیکن بلافاصله خاطرنشان ساخت هدف او به رخ کشیدن اشتباهات گذشتة بقایی نیست.
آیت نوشت از سالهای 35 تا 1338، در دانشسرایعالی، دانشگاه تهران و کوی دانشگاه، او تنها فردی بوده است که از حزب زحمتکشان در دانشگاه دفاع میکرد و «سرسختانه با مخالفین حزب زحمتکشان مبارزه میکرد.» این در حالی بود که از اعضای رسمی حزب فعالیتی دیده نمیشد. «حال آنکه طرفداران دکتر مصدق (بدون اینکه اکثر از چگونگی جریانات آگاهی داشته باشند) تحت عنوان انجمن اسلامی و به رهبری مهندس بازرگان فعالیتی داشتند. البته نه فعالیت سیاسی، بلکه آقای بازرگان تحت عنوان دین عدهای را دور خود جمع کرده بود.» و البته گاهی در برخی مسایل صحبتهایی میکرد که همینها «بعدها هستة اولیه جبهة جدید ملی را در دانشگاه تشکیل دادند.» آیت ادامه داد «با گذشت زمان و تغییراتی که در اوضاع بینالمللی رخ داد [و] محیط را برای مبارزات جدید آماده ساخت»، باز هم بقایی «پرچم مبارزه را قبل از همه» برافراشت: «من هم تا آنجا که مقدورم بود از ابتدای شروع مبارزه بدون هیچگونه تظاهر و ریایی به این مبارزه کمک میکردم. مبارزات کوبنده و ابتکارات بدیع جنابعالی باز شما را مرکز ثقل توجه مردم قرار داد. اوضاع کم کم به طرفی میرفت که تصور میشد حق دارد به حقدار میرسد و امید فراوانی بود که مبارزات مردم این بار تحت رهبری جنابعالی به ثمر برسد. ولی هیئت حاکمه و آن سیاستهای خارجی که جنابعالی را به حق برای خود خطرناک میدانند، مهرههای دیرینه را با طمطراق وارد میدان کردند.» در ادامه آیت فعالیتهای جبهة ملی دوم را مورد حمله قرار میدهد.
آیت تعداد اعضای حزب را متناسب با دورة فعالیتهای آن نمیدانست و به همیندلیل درصدد کشف علل رکود و بهم ریختگی حزب برآمد. او با عناصر ناراضی مثل منتظر، معصومی، اخباری و بزرگنژاد وارد گفتگو شد. از محتوای سخنان بقایی چنین برمیآمد که او آیت را متأثر از محمدعلی یوسفیزاده میدانست. از آنجا که وضع حزب به شدت درهم ریخته بود و ثمره آنچه حکومت میکرد فحش و ناسزای افراد حزبی به یکدیگر بود، آیت تصمیم گرفت نیروهایی را که جذب کرده است وارد آنجا نکند. در این تدبیر عباس دیوشلی نیز با او هم رأی بود. از این زمان آیت فعالیت خود را «در کانون تشیع که از مدتها پیش بهمنظور تقویت حزب و مقابله با دار و دسته مهندس بازرگان تشکیل داده» بود و «تا حدودی هم در پیشبردن مقاصد خود موفق شده» بود متمرکز نمود. در این راه اعضای حزب به او کمکی نکردند. قوانینی، که آیت از او کمک خواسته بود، کانون را تخطئه کرد. او گمان میبرد که قصد کانون تشیع مبارزه با اهل تسنن است:
ما توانستیم با کوشش فراوان اکثریت هیئت اجرائیه این کانون یعنی 5 نفر از 9 نفر را از طرفداران جنابعالی تشکیل بدهیم. کار این کانون تا به جایی رسید که توانست در حدود صد نفر دانشجو را جلب کند. (اکثر این دانشجویان در اثر تبلیغات ما متمایل به حزب زحمتکشان شدند و هم اکنون بسیاری از آنان مستقیم و غیرمستقیم با ما همکاری میکنند.) و حتی ما توانستیم در موقع درگذشت حضرت آیتالله کاشانی مجلس ختمی برای ایشان برگزار کنیم و ریاست این کانون را هم از آقای فرهنگ نخعی، که کانون در منزل او تشکیل شده بود، بگیریم و به آقای دکتر صادقی، که از طرفداران آیتالله کاشانی بود، بدهیم.
آیت از برخی اعضای هیئت اجرائیه حزب که به دستور بقایی منصوب شده بودند، بهویژه حسین بنکدار، به شدت انتقاد کرد. او بقایی را مورد سرزنش قرار داد که چرا به مخالفین اعتنایی نمیکند و در دفاع از هیئت اجرائیه میگوید: «من که دکتر بقایی هستم این عده را منصوب کردهام و من هم نه اشتباه میکنم و نه تحت تأثیر اطرافیان قرار میگیرم زیرا اگر کسی از اطرافیان میتوانست مرا تحت تأثیر قرار دهد، او خودش دکتر بقایی میشد.»
آیت سپس از فعالیتهای بنکدار «مخبر شمارة 1» که از «توطئههای» عمیق حزبی «پرده» برمیداشت، یاد میکند و اینکه چگونه بنکدار به بقایی گزارش دلخواه میداد و پاداش خود را هم میگرفت. او سپس از نخستین کنگرة حزب در اصفهان سخن به میان آورد که پس از آن افراد شایسته و لایق از ورود به حزب باز ماندند. آنگاه برای مثال او از عدم فعالیت دکتر عمرانی و «کنارهگیری و انزوای عدهای دیگر مثل مهندس عباس مزدا و دکتر گوشهگیر» یاد کرد. آیت خاطرنشان ساخت در مهر 1331 هنگامیکه خلیل ملکی از حزب انشعاب کرد، یکی از جراید حزب توده با مقالهای تحت عنوان «طوفان در استکان آب» حزب زحمتکشان را به مسخره گرفت. آیت ادامه داد اگر آن روز این تعبیر به دلیل کثرت اعضای حزب مصداقی نداشت، امروز مصداق پیدا کرده است: «در عرض دو سال و نیمی که من با افراد حزب سر و کار داشتهام کمترین نسبتی که افراد به یکدیگر دادهاند، نسبت جاسوسی و دزدی و خیانت بوده است. آیا جنابعالی به عنوان رهبر حزب نباید به این مسائل بذل توجهی بفرمائید؟»
در ادامه از ضربات خلیل ملکی و حسین خطیبی به بقایی بحث گردید و تذکر داده شد آن ضربات در اثر بیتوجهی به انتقاد دوستان انجام گرفته است. آیت با اینکه از قتل افشارطوس یادی نموده، لیکن نظر خود را دربارة آن اعلام نکرده است. ظاهراً او قتل افشارطوس را کار خطیبی میدانست که با آن عمل به بقایی ضربه زده است.
آیت در کنگرة نخست حزب در اصفهان (مرداد 1341) پیشنهاداتی برای استراتژی حزب ارائه داده بود که مورد توجه واقع نشد. مهمترین بخشی که در یادداشتهای آن زمان او آمده به این شرح است:
اکنون ببینیم سرانجام وضع موجود به چه خواهد انجامید و ما با چه نیرویی میتوانیم به مبارزه با این اوضاع برخیزیم و آیا نیروی ما قابل مقایسه با نیروهای فساد هست؟ آیا امکان آنکه ما حکومت را در دست گیریم وجود دارد؟ و مهمتر از آن اگر حزب زحمتکشان ملت ایران حکومت را در دست گرفت، امکان موفقیت دارد یا نه؟ و در صورت عدم موفقیت چه خواهد شد و در هر حال در چه صورت ما موفق خواهیم شد و شرایط موفقیت ما کدامند و چه راهی را ما باید در آینده انتخاب کنیم؟
با وجود آنکه طرفداران و کسانیکه از وضع موجود منتفع میشوند، هنوز دارای قدرت فراوان هستند، هنوز ولو به ظاهر ارتش را در اختیار دارند، پول فراوان در اختیار دارند و قدرتهای خارجی هم بعضی طرفدار و بعضی هم فعلاً از ترس کمونیزم و نیز از بیم به خطر افتادن منافعشان از دست زدن به اقدام قاطع دراین خصوص تاکنون خودداری ورزیدهاند، ولی با وجود تمام اینها باید گفت که وضع موجود قابل دوام نیست و زمان زیادی هم تا سقوط قطعی آن باقی نمانده است. آنچه اهمیت دارد آن است که بعد از سقوط وضع موجود چه خواهد شد و چه وضعی پیش خواهد آمد و دیگر اینکه علت آنکه این دستگاه با وجود تمام پوسیدگیاش تاکنون بر سر کار باقیمانده چیست...
آیت آیندة ایران را از دو حال خارج نمیدید: «یا تجزیه شدن و مآلاً افتادن به چنگ کمونیستها و یا اینکه تنها دستة صلاحیتدار یعنی حزب زحمتکشان ملت ایران کشور را از این ورطة هولناک نجات بخشد، راه دیگری وجود ندارد...» او ادامه میدهد حزب نتوانسته است نیروی قابل توجهی برای رسیدن به هدف گردآوری کند و به همین دلیل «ناچار هستیم منتظر شرایط بینالمللی شویم.» در همین زمینه آیت معتقد بود «ما در صورتی موفق خواهیم شد که قائمبالذات باشیم و یک دستة متشکل قوی داخلی که خواه ناخواه قدرتهای خارجی نیز بر روی آن حساب خواهند کرد به وجود آوریم که این دسته هم بتواند ما را به قدرت برساند و هم موقعی که به قدرت رساند ما را حفظ کند و در غیر این صورت شکست ما قطعی است.»
آیت پیشنهاد میکند طرحی به منظور جلب فرهنگیان، کارگران، کشاورزان و کارمندان دولت و سایر طبقات «در خصوص استفاده از نیروی عظیم مذهبی» فراهم آید: «مسئله مذهب و استفاده از نیروی عظیم مذهبی از مسائلی است که باید مورد توجه کامل حزب قرار گیرد.» این نکته از نظر آیت چنان مهم بود که با وجود گذشت حدود 18 ماه از برگزاری نخستین کنگره حزب آن را با حروفی درشت و برجسته در معرض دید بقایی گذاشت. او ضرورت تشکیل نیرویی با توجه به مذهب را مورد تأکید قرار داد، زیرا نیروی مذهبی «بدون شک بزرگترین نیرو است» و از این نیرو میتوان استفادههای فراوان برد:
[نیروی مذهبی] با اندک واقعبینی میتواند تکیه گاهی بزرگ برای اصلاح امور اجتماعی باشد. نیرویی که اکنون به علت نداشتن سازمان و رهبری مناسب قسمت عمدهاش به هدر میرود و از قسمت زیادی از آن سوءاستفاده میشود و درست در جهت عکس هدفهای دین مقدس اسلام به کار برده میشود. در صورتی که اگر به طرز صحیح سازمان یابد و رهبری شود میتواند به نیروی شکست ناپذیری تبدیل شود که منشأ خیر بسیار عظیم گردد. این همه تظاهرات عظیم مذهبی که در ماههای سوگواری و ایام مذهبی و یا در درگذشت علمای بزرگ میشود، این همه پول و انرژی که صرف ساختمان مساجد و امور مذهبی میگردد به سان نهر عظیم و خروشانی میماند که چون کنترل نمیشود آن استفادهای که باید از آن عاید نمیگردد و بعضی اوقات موجب تخریب نیز میشود. ولی وقتی همان رود را بهوسیلة بستن سد مهار کردیم میتوانیم حداکثر استفاده را از آن بنمائیم. تاریخ گذشتة ایران این مدعا را به خوبی اثبات کرده است. در جریان ملی شدن صنعت نفت این نیروی مذهبی بود که کلیة مردم را به حرکت درآورد و آن نهضت عظیم را ایجاد نمود. حسن نهضتهای مذهبی در سادگی و بیغل و غش بودن آن است.
آیت در ادامه خاطرنشان ساخت از عنصر مذهب به جز در نهضت ملی بهطور شایسته استفاده نشده است: «در حالیکه احزاب مخالف ما از این نیرو به خوبی استفاده میکنند و اکنون جمعیت نهضت آزادی با وجودی که گردانندگان آن در باطن اعتقادی به مذهب ندارند، از این نیرو حداکثر استفاده را میبرند و مسجد هدایت را سنگر خود قرار دادهاند و بدین وسیله جمع کثیری را به طرف خود جلب کردهاند.» حزب زحمتکشان که نسبت به آنان «وضع مساعدتری» دارد تاکنون از این نیرو استفاده نکرده است. آیت معتقد بود در مرامنامة حزب باید به اجرای قوانین مذهبی اشاره شود تا ضمن پیوستن عدهای به حزب، «در آینده هم از حربة دین بر علیه ما استفادهای نتوانند بکنند. همین اصلاحات ارضی را مطابق قوانین اسلامیشدیدتر و بهتر از این میشود انجام داد که صدای کسی هم در نیاید و همین حال را دارد بسیاری امور دیگر. ما باید از نیروی روحانیون حداکثر استفاده را بکنیم. بیشتر با آنها و مردم متدین مراوده داشته باشیم یقیناً به موفقیت ما کمک شایانی خواهد کرد. ما هنوز چوب بعضی مقالات ضدمذهبی خلیل ملکی را میخوریم. باید در آینده شدیداً از چنین اموری بپرهیزیم.»
کلیة موارد فوق حدود یکسال و نیم پیش برای ارائه در نخستین کنگرة حزب زحمتکشان در اصفهان آماده شده بود. آن کنگره در ابتدای دولت اسدالله علم و پیش از غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی در اصفهان برگزار شد.
در برابر آیت، «دوست گرامی جناب آقای دیوشلی و جناب آقای نیرومند» دیدگاهی دیگر داشتند: «آقای دیوشلی میگفتند دین از سیاست جداست و روحانیون هم نوکران انگلیس بوده و هستند و هیچگاه هم وارد میدان نخواهند شد، و از من که میگفتم این فکر یک فکر استعماری است ناراحت شده بودند و حتی این جمله را توهینی نسبت به خود تلقی کردند.» آیت نوشت پیش از این، در سال 1336، نامهای به آیتاللهالعظمی بروجردی نوشته و هشدار داده که دستگاه بعد از رحلت وی اقدامات ضد مذهبی آغاز خواهد کرد و از او خواسته بود به فکر علاج قبل از واقعه باشد. اما به دلیل فقدان کادر ورزیده سیاسی و تشکیلاتی کارها به کندی پیش میرفت.
آیت در ادامه شکست فدائیان اسلام را به دلیل «روشهای غیرصحیح و نسنجیده»، در عین داشتن حسن نیت، عنوان کرد که «به علت عدم درک شرایط و مقتضیات اعمالی انجام دادند که سرانجام منجر به نابودی خود آنها و ضررهای بزرگ به دین شد.» اما گروهی دیگر هم به دید او وجود داشتند که دارای سوءنیت بودند و «منظور حقیقی از تشکیل آنها دین نبوده است، بلکه دین پردهای بوده است بر روی نقشههای شوم و پلید آنها.» از نظر آیت مصداق این گروه نهضت آزادی و مهندس بازرگان بودند. آیت ورود خود به حزب زحمتکشان پس از درگذشت آیتالله بروجردی و تأسیس «کانون تشیع» را به منظور تأثیرگذاری بر حزب زحمتکشان دانست تا در خصوص استفاده از مذهب برای فعالیت و اهداف سیاسی چارة اساسی اندیشیده شود. آیت انتظار داشت نظر به «علاقهای » که به بقایی و «حزب زحمتکشان» دارد و حزب را «تنها جمعیت با صلاحیت برای نجات ایران» میداند، «در خصوص استفاده از این نیرو چاره بیندیشد.» لیکن بعد از آنکه دریافت «چنین نقشه و طرحی در بین نقشهها و طرحهای حزب زحمتکشان» و بقایی نیست درصدد برآمد عضو حزب شود تا شاید از آن طریق بتواند تأثیری در حزب بگذارد. به مطالب آیت در سخنرانیاش در کنگرة حزب «توجهی نشد و دستههای دیگر بخصوص طرفداران آقای مهندس بازرگان با صلاحیت کمتر استفاده خیلی بیشتر میبردند.»
آیت در جریان مبارزة روحانیون با لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی همراه با سید محمود کاشانی به حضور بقایی رسید و خواستار همکاری او با روحانیون شد. لیکن بقایی از این همکاری امتناع ورزید و حتی از توزیع اعلامیههای آنان در محل سازمان نگهبانان آزادی جلوگیری کرد. در زمان رفراندوم ششم بهمن 1341، بقایی افراد حزبی را از مخالفت و شرکت در حوادث منع کرد. کندی رئیس جمهور امریکا، «بر خلاف انتظار جنابعالی که امید فراوانی بدو بسته بودید و زیاد روی او تکیه میکردید»، «پیروزی اعلیحضرت را در رفراندوم تبریک گفتند و یک بار دیگر حماقت مردم بلند قد و کوتاه فکر ایالات متحده آمریکا را اثبات کردند.» آیت خاطرنشان ساخت در قبال حوادث فیضیة قم حزب زحمتکشان «در سکوت مرگبار فرو رفته بود» و ادامه داد «حزبی که خود گیج است و نمیداند چه کار باید بکند چطور دم از رهبری مردم میزند.»
در ادامه در مورد دستگیری امام خمینی سخن به میان آمده است. بقایی «قبل از دستگیری آیتالله خمینی» آرزو میکرد که «دولت حماقت کند و ایشان را دستگیر کند. آیا میتوانید بفرمائید که چه نقشهای بعد از دستگیری ایشان داشتید؟ آن نقشه کجا رفت و چطور شد و بعد از آنکه به قول جنابعالی دولت حماقت کرد و آیتالله خمینی را دستگیر کرد، چه نتیجه مثبتی عاید ملت ایران شد؟»
در حوادث 15 خرداد، حزب زحمتکشان، به گفته آیت، تنها تماشاگر این صحنه «فجیع و در ضمن با شکوه» بود. او نقل کرد که دیوشلی گفته است قیام 15 خرداد عظیمتر از 30 تیر بود «ولی متاسفانه بینقشه بود و رهبری نداشت.» سیدحسن وحیدی گفته بود «اگر مردم تحت رهبری ما بودند، ما با چهل نفر کشته موفق میشدیم.» از قول بقایی هم نقل کرد «اگر مردم 500 قبضه اسلحه داشتند موفق میشدند.» آنگاه آیت همه را سرزنش کرد که «گویا اینان فراموش کرده بودند که مردم هیچگاه از اول تاریخ تاکنون در منزل کسی نرفتهاند که بیاید و آنها را رهبری کند و این کار معقول هم نیست. این رهبر است که باید با نشان دادن نقشه و ابراز فداکاری مردم را متوجه خود کند.» بعد از ماجرای 15 خرداد بود که بقایی صراحتاً عنوان کرد هیچ نقشهای برای آینده ندارد و نمیداند چه باید بکند؟
آیت خاطرنشان ساخت بعد از 15 خرداد و به هنگام مهاجرت علما به تهران، عدهای مثل وحیدی به تخطئة روحانیون پرداختند و وحیدی «آیتالله شریعتمداری را عامل سازمان امنیت معرفی میکردند. در صورتی که ایشان تا آنجا که من اطلاع دارم با ما دشمنی نداشت و بعد از آیتالله خمینی هم کسی بود که بیش از سایر روحانیون مبارزه کرده بود.»
آیت اعلامیة بقایی خطاب به مراجع را نقطه عطفی در تحولات حزب دانست لیکن در آن اعلامیهها «از شخصی که ملت ایران او را به حق باعث تمام فجایع و خیانتها و جنایتها میدانند» نامیبرده نشده بود. این شخص از نظر آیت، شاه بود؛ کسی که تا در مملکت باشد امکان کوچکترین اصلاحی وجود ندارد و در واقع شاه «خمیر مایة فساد» است. آیت خاطرنشان کرد نهضت آزادی و بازرگان و آیتالله طالقانی با اینکه «زمینة مناسبی در بین روحانیون نداشتند» از آن خیزش عظیم دفاع کردند، ولی با اینکه «روحانیت نسبت به ما نه تنها نظر نامساعدی نداشت بلکه نظر مساعدی هم داشت، گذشته از آن در تمام نهضت آزادی شخصیتی که حتی قابل مقایسه با جنابعالی باشد وجود نداشت»، از این مهم کوتاهی شد.
آیت استدلال کرد مبارزة بقایی علیه مصدق به دلیل اینکه «با حمایت دربار شاه که به حق مورد تنفر ملت بوده و هستند» توأم شده بود، به همین دلیل نمیتوانست مورد حمایت مردم قرار گیرد. او ادامه داد «علت مخالفت عدة کثیری از مردم با جنابعالی آن است که جنابعالی را طرفدار شاه و دربار میدانند و چون تمام جنایتها و خیانتها را از ناحیة دربار میدانند نسبت به جنابعالی بدبین هستند. متأسفانه جنابعالی هم بدون جهت به این سوءظن مردم دامن زدید.»
در این نامه نگرش خوشبینانه آیت به بقایی حیرتانگیز است. بقایی صراحتاً در عصر 28 مرداد گفته بود «ما و شاه انتقام انگلستان را پس میدادیم.» بنابراین بقایی نمیتوانست مردی باشد که «حتی به اذعان سرسختترین» دشمنانش «مردی پاک و درست و شجاع» است. آیت شگفتزده شده بود از اینکه بقایی خود را «در ردیف یک شخص فاسد و کثیف و مورد نفرت ملت قرار» داده است. او حتی از برخی رفتارهای سیاسی بقایی احساس خجالت میکرد:
من وقتی میخواهم دورة شاهد را به عدهای نشان دهم از نشان دادن بعضی شمارههای 28 مرداد بدانها ناراحت و خجلتزده میشوم. شاید اشتباه محاسبة جنابعالی نسبت به شاه بود که تصور میکردیم که جناب سپهبد زاهدی را میتوانید با «پس گردنی» از مسند صدارت به زیر بکشید و حال آنکه حقیقت غیر از این بود. و همین اشتباه محاسبه باعث شد که بزرگترین ضربتها و رنجها را تحمل کنید و ملت ایران نیز اکنون در زیر چکمههای دیکتاتوری ناله کنند.
او ادامه داد بقایی از گذشته عبرت نگرفته است و کماکان سعی میکند شاه را تبرئه کند و مرتکب «معصیت بیلذت» شده است:
من هنوز نتوانستهام هیچ دلیلی برای بعضی اظهارات و نوشتههای جنابعالی نظیر این جملاتی که در ذیل نقل میشود بیابم: تا آنجائی که من اطلاع دارم و قرائن بسیاری هم دارم شاه واقعاً میخواهد انتخابات آزاد باشد و این نکتهای است که من میتوانم صراحتاً به آقایان بگویم.
آیت چنین ادامه میدهد:
البته من نمیگویم چرا مانند نهضت آزادی به شاه حمله نمیکنیم که بعد مانند آنان ناچار به انکار باشیم. ولی لااقل بایستی مانند نشریات اخیر خودمان این موضوع را مسکوت میگذاردیم. من در سیاست معتقد به حمله نیستم و معتقدم اگر کاری واقعاً فوایدش بیشتر از مضارش باشد باید انجام داد و همچنین این مطلب را نیز قبول دارم که زبان سیاست با زبان عمومی مردم فرق دارد و روح مطلب در همین زبان سیاسی و غیرسیاسی است که متأسفانه ما نتوانستهایم هنوز به عدهای این مطلب را تفهیم کنیم.
در ادامه آیت با نقل برخی سخنان بقایی نوشت اینها از آن نوع مطالبی است که باید رویش سرپوش گذاشت: «شاهنشاها برای ما جای بسی مسرت است که میبینیم تحت توجهات شاهنشاه برنامههای اصلاحی مخصوصاً تقسیم اراضی کشاورزی ادامه دارد.» آیت از تقاضای بقایی از علم مبنی بر کنارهگیری از نخستوزیری انتقاد کرد. با این وجود، او بقایی را «کاوه»ای میدانست که باید رسالت نجات مردم ایران را عهدهدارشود:
پس از قرنها مجدداً جامعه ما احساس میکند که احتیاج به یک کاوه دارد که با برافراشتن درفش خود مردم را از دست ضحّاک زمان برهاند. و چون جامعه احتیاج به چنین کاوهای را با تمام وجود خود احساس میکند، خواهناخواه چنین کاوهای پیدا خواهد شد همانطور که آیتالله خمینی پیدا شد. آن عده از مردم که عمیق فکر میکنند و تاریخ معاصر را به خوبی مطالعه کردهاند و از مقتضیات زمان به خوبی آگاهند و غرض و مرضی هم ندارند، بدون استثنا چشم انتظارشان به شما دوخته شده و آن کاوه را در وجود شما جستجو میکنند.
در واقع، به زعم آیت حتی ظهور «آیتالله خمینی» نیز پاسخگوی نیاز زمانه نیست و او هنوز چشم به راه «کاوهای» در کسوت دکتر مظفر بقایی کرمانی است. آیت در ادامه از بقایی میخواهد مانع مأیوس شدن مردم از خود شود: «اجتماع امروز ما به مردان عمل و در ضمن باایمان احتیاج دارد.» که مصداق آن از نظر آیت بقایی است. راه حل مسئله این است:
اکنون به علت آنکه جبهة ملی و سایر دستهها میدان مبارزه را ترک کردهاند میدان بلامنازع به دست ما افتاده است و ما میتوانیم با کمی جنبیدن و ابتکار به خرج دادن رهبری مردم را به دست گیریم و سنگرها را قبل از آنکه دیگران به فکر تسخیر آن بیفتند تسخیر کنیم. باید از طریق نشر اعلامیهها و جزوات و نامههای خصوصی و تماسها و بحثهای شخصی با روحانیون و وعاظّ و دانشجویان و مؤثرین آنان را روشن کنیم و رهبری خود را به آنان بقبولانیم و نگذاریم آنان به دام دستههای دیگر بیفتند. باید از روی نقشه در هیئتها و انجمن ها و مدارس رسوخ کنیم و خلاصه اکنون فرصت مناسب برای تشکیل یک حزب واقعی و قوی و جلوگیری از هدررفتن نیروی مردم است. مشروط بر آنکه ضعف تشکیلاتی خود را برطرف کنیم و از تردید و دودلی بپرهیزیم
لذا، آیت پیشنهاد میکند یک تشکیلات مخفی ایجاد شود تا آن «تشکیلات قوی مخفی» در صورت توقیف افراد شناخته شده به فعالیت ادامه دهد:
در تعقیب پیشنهادهای قبلی در خصوص ایجاد یک جمعیت مذهبی در کنار حزب مجدداً پیشنهاد مزبور را تکرار مینمایم و اصولاً ما میتوانیم هیئتهای متعدد مذهبی و غیره تشکیل دهیم و از آن طریق به مبارزات خود ادامه دهیم. مثلاً میتوانیم از وضعی که در اثر تقدیم لایحه استخدام به مجلس در بین کارمندان ایجاد شده استفاده کرده و مستقیم و غیر مستقیم به تشکل آنان پرداخته و آنان را وارد مبارزه کنیم. مسلماً امکانات ما در این مورد از آقای محمد درخشش کمتر نیست.
همچنین:
کلیه افراد حزب و بخصوص افرادی که در رأس قرار دارند از تظاهر بههر عملی که مغایر ظواهر سنن و شعائر مذهبی و ملی باشد بههر نحوی از انحا خودداری شود. این خیلی مضحک است که حزب ما مثلاً مرجعیت آیت الله خمینی را اعلام کند ولی بعضی اوقات آزاد است که هر گونه میخواهد رفتار کند، چه از نظر شرعی و چه از نظر اخلاقی تجسس و دخالت در زندگی خصوصی افراد کاری مذموم و ناپسندیده است ولی تظاهر به بعضی اعمالی که با ظواهر مذهب و شعائر مورد قبول اکثریت مردم مغایرت داشته باشد بهویژه از طرف عدهای که سمت رهبری دارند مذموم تر و ناپسندیده تر است. امیددارم که به خصوص این پیشنهاد مجمل و سربسته حمل بر عدم نزاکت و تجاوز از حد نشود.
این توصیه جدیدی به بقایی نیست. حتی حسین خطیبی نیز در زمان تبعید بقایی چنین توصیههایی به وی میکرد. برای نمونه، خطیبی به بقایی چنین نوشت:
خوردن مشروب را در انظار حتی محارم نزدیکتان ترک کنید. در اینجا این موضوع انعکاس نامطلوب پیدا کرده است. دشمنان شایع کردهاند روزی دو بطر مشروب میخورید و حال آنکه در یک نیمه مصاحبه برای رفع شبهه... چندی قبل گفتم حتی سیگار را ترک کردهاید. حالا نباید مجال توسعه این انتشارات را به دشمنان داد.
پاسخ بقایی به نامه مفصل آیت بسیار مختصر است و در قالب یازده سئوال گنجانیده شده. از این یازده سئوال چنین مستفاد میشود که بقایی خط مشی ترسیمی توسط آیت را یکسره مورد انکار قرار داده و تلویحاً او را به تخطی از مشی حزب و عدول از مرامنامه متهم نموده است:
آقای آیت
از جزوهای که نوشتهاید متشکرم. آن را یک بار در همان موقع خواندم و منتظر فرصتی بودم که با دقت بیشتر مطالعه کنم و این فرصت دیر به دست آمد که موجب تأخیر شد. قسمتی از مطالب جزوه با توجه به زاویة دید شما صحیح است. قسمتی دیگر محل تأمل و بحث میباشد. ولی در هر حال از تذکرات خالصانه شما ممنونم.
برای اینکه زمینة بحث آینده روشن بشود، بهتدریج از شما سئوالاتی خواهم کرد. فعلاً خواهش میکنم به سؤالات ذیل جواب بدهید:
1- رهبر یک حزب چه صفاتی باید داشته باشد؟
2- حد متوسط صفات یک عضو حزب چیست؟
3- در اجرای دستورات دستگاه رهبری یک حزب افراد تا چه درجه آزادی عمل میتوانند داشته باشند؟
4- افراد حزب تا چه حد مجاز به فعالیتهای سیاسی خارج از هدف هستند؟
5- ما مرامنامة حزب را تا چه حد میتوانیم قبول داشته باشیم؟
6- به کسانی که از حزب ما به ناحق طرد شدهاند اشاره کردهاید. اسامی آنها و علت ناحق بودن طردشان را ذکر کنید.
7- کسانی که اغراض شخصی در امور حزبی به کار میبرند، کیستند و غرضشان چیست؟
8- در اجرای پیشنهاد شماره 8 خودتان اقلاً ده نفر را از اعضای شعبة تهران که صلاحیت انتشار داشته باشند، معرفی بفرمائید.
9- نتیجة مبازرات آقای فلسفی بر ضد بهائیها به کجا رسید؟
10- نظر قطعی شما راجع به حوادث 15 خرداد پارسال چیست؟
11- نظر شخصی شما راجع به حضرت آیت الله شریعتمداری چیست؟
اعضای مذهبی و نقد تشکیلات حزب زحمتکشان
پیشتر توضیح دادیم یکی از مهمترین ادوار فعالیتهای حزب زحمتکشان مربوط به حوادث بعد از پانزده خرداد سال 1342است، ایندوره با این که از نظر کمی یکی از ادوار افول تلاشهای این تشکیلات مهم به شمار میآید، لیکن از نظر حوادثی که در تحولات سالهای آتی بسیار مهم ارزیابی میشوند این تشکیلات بهطور کیفی نقش غیر قابل انکاری ایفا کرد. نخستین اقدام در این دوره تشکیل اولین کنگرة حزب در اصفهان بود، این کنگره انتقادات زیادی از رهبر حزب یعنی دکتر مظفر بقائی کرمانی در پی آورد. این انتقادات بی سابقه بود، عرف بر این بود که در این حزب رهبر از هرگونه انتقادی مصون به شمار آید و در واقع این تشکیلات فقط کلوپی برای اجرای منویات شخص بقائی باشد. از نقطه نظر تشکیلاتی همیشه هستهای از وفادارترین نیروها به رهبری بهطور قاطع و به شکلی که تا اینجای این رساله دیدیم اعمال قدرت میکرد. در این هستهها همیشه یاران بسیار نزدیک بقائی دور هم گرد میآمدند و با آنان در امور مهم مشورتهای لازم صورت میگرفت. این گروه از همان ایامی که بقائی در فرانسه به تحصیل مشغول بود، دور هم گرد میآمدند و یکی از کلیدی ترین اعضای آن دکتر عیسی سپهبدی بود که در فرازهای متعدد زندگی سیاسی بقائی نقش بسیار اساسی در تصمیمگیریهای او بر عهده داشت. حزب زحمتکشان حزبی نخبه سالار بود، به حرکت مردم فقط تا جائی باور داشت که به تحکیم مواضع این تشکیلات مدد رساند و گرنه با هرگونه حرکت جمعی مخالف بود، حتی اگر این تحرکات زیر نظر نزدیکترین یاران بقائی انجام میشد.
بقائی هرگونه حرکت مردمی را در راستای منافع شوروی ارزیابی میکرد و بر این باور بود که در ایران این گونه حرکات قابل پیشبینی نیست، حتی اگر بهعنوان دفاع از شخص وی صورت گرفته باشد. در او ذهنیتی بیمارگونه نسبت به فعالیتهای شوروی در ایران دیده میشد و عمده ترین وجه تلاشهایش این بود که حتیالامکان از بروز هرگونه شورش اجتماعی جلوگیری شود، اما اگر این شورشها روی میدادند وی راه چاره را در این میدید که بین گردانندگان آنها نفوذ کند و حرکات دستهجمعی را از درون با تباهی مواجه سازد. تلاش او برای این منظور جنبة دیگری نیز داشت و آن این بود که وی میخواست گروههای مورد نظر خود را از نزدیک شناسائی کند، نقاط قوت وضعف آنان را ارزیابی نماید و اگر با مواضع وی تطبیق میکردند آن را در مسیر اهداف خود سوق دهد و در غیر این صورت آن را از درون متلاشی سازد. در اوایل دهة چهل اوضاع و احوال به گونهای خاص جریان داشت: از اواخر دهة سی شمسی برخی از طرفداران حزب که دارای انگیزههای مذهبی بودند تجمعی به نام کانون تشیع تشکیل داده بودند. فلسفة وجودی تشکیلات این بود که با استفاده از نیروی مذهبی، مردم را در مسیر مورد نظر حزب هدایت نمایند، بهعبارت بهتر تحولات را در مسیر مورد نظر حزب سوق دهند. این تشکیلات به مواضع بقائی در مورد دفاع و حمایت از کودتای بیست و هشتم مرداد انتقاد داشت و از دیدگاههای وی در این زمینه که کودتا را قیام ملّی میخواند، انتقاد به عمل میآمد و بالاتر این که نوک تیز حملات آنان متوجه شاه بود و نه نخستوزیرانی که از طرف او منصوب میشدند.
کانون تشیع بیشتر نیروهای جوانی را که اصفهانی بودند دور یکدیگر جمع میکرد، اینان از نقطه نظر سیاسی متأثر از دیدگاههای حزب بودند اما اینک تلاش میکردند حزبی را که با بنبست سیاسی و ایدئولوژیک مواجه شده بود، از این وضع رها نمایند و فصلی جدید در تاریخ فعالیت آن بگشایند. حزب زحمتکشان به دلیل مواضع دستگاه رهبری آن نمیتوانست با اقبال مردم، دانشجویان و اقشار گوناگون اجتماعی رو به رو شود، به ویژه این که شخص بقائی در دفاعیات خود در دورة شریفامامی به صراحت یاد آوری کرده بود بارها تاج و تخت شاه را در مراحل گوناگونی که با مشکلات زیادی مواجه بود؛ نجات داده و نوک تیز حملات را از شاه متوجه رجال دسته دوّم کشور کرده است. دست اندر کاران کانون تشیع از بقائی میخواستند اینک برای پیشبرد اهداف حزب مستقیماً به شاه حمله کند و دست از انتقاد از رجال و نخستوزیران بردارد زیرا اینک مردم متوجه شدهاند مانع بهبودی اوضاع شخص شاه است و نه نخستوزیرانی که آلتدست وی هستند. منتقد اصلی مواضع رسمی حزب و شخص بقائی در این مقطع تاریخی، سیدحسن آیت بود.
اما شواهد نشان میدهد که انتقاد از عملکرد دستگاه رهبری حزب زحمتکشان منحصر به آیت نبود، بلکه کسانی که با انگیزههای مذهبی به حزب پیوسته بودند، همه به نوعی علیه مواضع رسمی بقائی واکنش نشان میدادند. به واقع این مرحله از فعالیتهای حزب با انتقاد از عملکرد بقائی در فاصلة کودتای بیست و هشتم مرداد ماه سال 1332تا دورة نخستوزیری علی امینی شکل گرفت. تودههای هوادار و بسیاری از اعضا معتقد بودند حزب زحمتکشان حتی در قیاس با گروههائی مثل نهضت آزادی حداقل یک گام به عقب است، و با وصف این که در صفوف آن نیروهای مذهبی فراوانی دیده میشوند، اما دستگاه رهبری هیچ گاه از این نیروها برای نیل به اهداف سیاسی خود بهره نگرفته است. از آغاز دهة چهل پیشنهاد میشد در الگوی فعالیتهای حزب تغییر و تحولی اساسی صورت گیرد و باید با صرف حداقل نیرو به حداکثر نتیجه دست یافت. منتقدین بر این باور بودند گرچه در کارنامة حزب به زعم آنان نکات مثبتی دیده میشود، اما این امر برای ادامة حیات در آینده به هیچ وجه کافی نیست. گفته میشد حزب برخلاف دستههای دیگری مثل گروههای چپ و یا ملّی در اروپا و امریکا چندان طرفداری ندارد و به همین دلیل زمینه سازی مناسب برای جلب حمایت دانشجویان در خارج کشور بسیار اساسی قلمداد میشد. شخصی گمنام که موضعی درست شبیه موضع سیدحسن آیت دارد، در این دورة تاریخی نامهای مهم به بقائی نوشت و تذکر داد جبهة ملّی و حزب توده در خارج کشور طرفداران زیادی دارند و بر خلاف این دو؛ حزب زحمتکشان در جلب هواداران ناکام بوده است.
گفته میشد در داخل کشور نیز وضع به همین منوال است، اینک دیگر وضعیت حزب به قدری آشفته است که حتی اطلاق باند و گروه نیز بر آن انطباق نمیکند، جایگاه و پایگاه اجتماعی حزب بسیار آشفته است و بهعبارتی هیچ گونه پایگاه اجتماعی نه در بین مردم دارد و نه گروههای روشنفکر و سیاستمداران و یا روحانیون. برخی از تودههای هوادار و یا اعضای صادق حزب که به اعماق شعارهای بقائی واقف نبودند و هنوز به او امیدواری داشتند، حتی وی را با امینی و اقبال نیز قابل مقایسه نمیدانستند؛ به همین دلیل بسیار افسرده خاطر بودند. گفته میشد با این که غیر از اعضای حزب همیشه عدهای دور بقائی جمع میآیند، اما این تعداد با طرفداران اقبال نیز که مردی منفور است قابل قیاس نیست، زیرا بدیهی است طبیعت کار سیاسی اقتضا میکند همیشه عدهای دور فردی جمع آیند؛ به این افراد نباید خیلی بها داد، زیرا به همان سرعت که جمع میشوند به همان سرعت نیز پراکنده میگردند. اما مسئله این است که در مورد طرفداران بقائی حتی این افراد نیز قابل توجه نیستند و برای هیچ کاری نمیتوان روی آنان حساب باز کرد. توصیه میشد حزب نیروهای معتقد و مؤمن به راه خود را گرد آورد؛ حتی اگر تعداد اینان اندک باشد: « اگر در تمام ایران حزب زحمتکشان امروز صد نفر عضو حزبی واقعی وجود داشته باشد مسلماً در آینده پیشرفت بزرگی نصیبش خواهد شد.»
نخستین گام این بود که باید مشکل عدم اعتماد بین نیروهای حزبی برداشته شود، به نظر منتقدین این مشکل در نوع تشکیلات حزب نهفته بود. از همان بدو تشکیل این حزب شخصیت و قدرت تصمیمگیری و اظهار نظر از نیروهای حزبی سلب شده و بهعبارتی آنان صرفاً مجری احکام و دستورات رهبری حزب بودند. سران و رهبران حزب عادت کرده بودند حتی در پیش پا افتاده ترین امور برای اعضا تعیین تکلیف نمایند و بهعبارتی تودههای حزبی نمیدانستند در مقاطع حساس چه باید بکنند و چگونه ابتکار عمل را در دست گیرند. این امر حس خلاقیت و ابتکار را در افراد حزبی نابود کرد، شخصیت سیاسی و اجتماعی آنان گرفته شد؛ حال آنکه اعضا علی القاعده باید بتوانند مشکلات خود را در موارد مقتضی حل و فصل نمایند و باید بتوانند در موارد ضروری راهحل ارائه کنند در حالیکه در حزب همیشه عکس این موضوع روی داده و اتفاقات همیشه در خلاف این مسیر بوده است.
عمدهترین ایراد این بود که حزب هیچ گونه ایدئولوژی مشخصی ندارد و در طول سالهائی که از تأسیس آن میگذرد، معلوم نشده از نقطه نظر ایدئولوژیک مواضع آن چیست و چه سمت و سوئی دارد و اهداف اساسی آن چیست؟ در واقع حزب طبق مقتضیات روز حرکت کرده و به تناسب اوضاع و احوال مواضع مقطعی اتخاذ کرده و بعد از فروکش کردن بحرانها و آرام شدن فضای سیاسی کشور فعالیتهای حزبی عملاً به بوتة تعویق افتاده است. این وضعیت ادامه پیدا میکرد تا زمانیکه بحرانی جدید ظهور نماید و بار دیگر از سوی رهبری حزب لازم دیده شود مجدداً اعضا در صحنههای سیاسی حضور یابند. این امر در زمرة دلایلی بود که نارضایتی ها را در آغاز دهة چهل در بین تودههای حزبی دامن میزد. بههر حال در چنین حال و هوائی بود که بالاخره برای نخستین بار از بدو تشکیل حزب کنگرهای در اصفهان تشکیل شد. به نوشته منتقد گمنام، از این کنگره چیزی جز نارضایتی احساس نمیشد و البته این نارضایتی در صفوف نیروهای جوانی بود که دارای انگیزهای مذهبی بودند و دیگر قالب سابق فعالیتهای حزبی آنان را راضی نمیکرد. همانطور که پیشبینی میشد، در این کنگره فقط و فقط شخصیت سیاسی شخص بقائی بود که بر هر چیزی سیطره داشت و با اینکه این گردهمائی در مقطعی حساس از دوره پهلوی تشکیل میشد، تبلیغات بر اخذ استراتژی غلبه یافت. به نوشته منتقد ناراضی عضو حزب، این کنگره یک نتیجه داشت و آن این که دامنة اختیارات بقائی افزایش پیدا کرد، مقولهای که نارضایتی های زیادی بر انگیخت. گفته میشد این حجم اختیارات وسیع باعث تشدید و تعمیق فاصلة بین رهبری و تودههای حزبی میشود، اما طرفداران اختیارات بر این باور بودند که گویا اگر این اختیارات افزایش پیدا کند، زیر سایة وحدت رهبری و قدرت آن؛ بین طرفداران و اعضای سادة حزب نوعی تفاهم برقرار خواهد شد. به نوشته این شخص گمنام پیشنهاد میشد زمینههای برگزاری کنگرههای بعدی فراهم شود و سیاستهای حزب در ابعاد مختلف تبیین گردد.
در این دوره بین دو دسته از اعضا اختلاف وجود داشت: عدهای که به همان تلاش در چارچوب های پذیرفته شدة قبلی باور داشتند و عدهای دیگر که معتقد بودند حزب باید تکلیف خود را در برابر جنبشی که در حال وقوع و نوک تیز آن متوجه حمله به اقدامات کابینة علم بود روشن سازد. گروه دوّم بیشتر انگیزههای مذهبی داشتند حال آن که گروه نخست گروهی غیر مذهبی بودند و بر همان اساس گذشتة حزبی دور هم گرد میآمدند. نویسنده نامه خاطرنشان کرد فلسفة وجودی حزب زحمتکشان فقط و فقط در قالب مبارزه با کمونیسم خلاصه میشد، از دید اعضای قدیمی مهمترین خطری که ایران را تهدید میکند، این مقوله است، بههمین دلیل حتی فعالیتهای آزادیخواهانهای که جریان داشت از دید آنان مشکوک تلقی میشد؛ زیرا طبق این باور تنها و تنها اردوگاه کمونیسم میتوانست از هرگونه حرکت آزادیخواهانه و یا جنبش اجتماعی و سیاسی بهرهبرداری نماید. نویسنده مورد نظر ما که موضعی تقریباً شبیه سیدحسن آیت داشت، ادامه میدهد این عده البته از کلیة ابزارهای لازم برای رسیدن به مقصود بهرهبرداری میکردند و از دید آنان تنها ملاک وحدت ملّی و استقلال ایران وجود شخص شاه بود.
حقیقت این بود که خود شاه نیز به این مقوله باوری نداشت، وی حقیقتاً خود را در موقفی نمیدید که وجودش ضامن استقلال و تمامیت ارضی کشور تلقی شود. شاه همه چیز را در تحلیل نهائی به توطئههای انگلیس فرو میکاست و بر این باور بود که وی تا وقتی شاه ایران است که آنان اجازه دهند، شاهد مثال واضح ما کتاب وی تحت عنوان پاسخ به تاریخ و نیز خاطرات ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز آخرین سفرای آمریکا و انگلیس در ایران تا پیش از انقلاب است که بارها و بارها خاطر نشان کردهاند شاه همیشه از آنان میپرسید مگر چه کرده است که آنان میخواهند وی را از تخت سلطنت به زیر کشند؟!
تودههای حزبی از این گلایه داشتند که چرا اعضا و هواداران و حتی اعضای کمیتة مرکزی در تصمیمگیریهای حساس چندان دخالت داده نمیشوند و نظرات کمیتههای ایالتی حزب در زمینههای گوناگون تأثیری ندارد؟ در حقیقت آنان به این امر معترض بودند که چرا باید هر چه رهبر حزب دستور میدهد به بوتة اجرا گذاشته شود و چرا دستورات او باید بی چون و چرا اجرا گردد، زیرا «مسلماً هر چقدر رهبر حزب عالی فکر کنند و هر چقدر رهبریشان در سطح مافوق عالی باشد باز هم قادر نیستند راههای مبارزه را آنطور که جلسات مشاوره به دست میدهد بهدست بیاورند. حضرت رسول اکرم(ص) در اکثر مشکلات با سران اسلام جلسة مشاوره تشکیل میدادند، پس نفع اینکار مسلم است که حتی خدا نیز در این باره توصیه نموده است.» نویسنده که معلوم است فردی مذهبی است از احزاب کمونیست به ویژه حزب کمونیست ایتالیا و فرانسه مثال آورده که چگونه رهبری حزب نظرات تودههای حزبی و واحدهای مختلف حزبی را از نقاط مختلف کشور مورد توجه قرار میدهند، نویسنده توصیه کرده بود حزب برای پاسخ به پرسش چه باید کرد و تدوین استراتژی آینده باید از این الگوها استفاده نماید و همیشه «موقعیت و امکانات» را مورد توجه قرار دهد. مهمتر این که «ممکن است در زمان حاضر و با ممکنات و مقدورات مملکتی و وضع جهانی مبارزه علنی برای حزب امکان نداشته باشد، این مسئله قابل مطالعه است که آیا میشود به یک مبارزة نیمه مخفی دست زد و با توجه به این که مبارزات نیمه مخفی حتماً ابزار و وسائل مجهزی میخواهد که بایستی قبلاً تدارک دیده شود»، آیا تدبیری برای آن روز اندیشیده شده است؟ برای این منظور شقوق مختلفی قابل اجرا دانسته میشد، مثلاً این که:
عدهای از علاقهمندان به روزنامه شاهد و دوستداران مرحوم زهری ظاهراً راه خود را از آقای دکتر بقائی جدا نمایند، نه این که در صف مقابل قرار گیرند، بلکه بهعنوان دوستان کم حوصله و رفقائی که دیگر قدرت تحملشان را از دست دادهاند، در عین علاقهمندی به حزب و آقای دکتر روش خشنتری نسبت به دستگاه در پیش میگیرند، یعنی روزنامة شاهد را مخفیانه منتشر مینمایند (البته در دو صفحه) که سر تا پا تشریح و توصیف اوضاع کنونی مملکت است و برای اینکار من فکر کردهام که یک دستگاه پلیکپی و یک ماشین تایپ تهیه و به کرمان فرستاده شود تا نشریه هر ماه یک مرتبه تهیه و به تهران ارسال گردد تا در آنجا توزیع شود ( البته دستگاه مملکتی بایستی فکر کند که این نشریه در تهران و بدون موافقت حزب و جناب آقای دکتر تهیه میشود) یا اقدام دیگری مشابه این اقدام که میتوان آنرا تحت عنوان نیمه مخفی قلمداد نمود.
این موضع بسیار جالب توجه بود، حزب دیگر در بین مردم و روشنفکران آبروئی نداشت، از سوی دیگر خطراتی که ناشی از به قول آنان خطر انقلاب کور بود، کشور را تهدید مینمود؛ در این شرایط کسی سراغ بقائی نمیرفت او آزمایشهای مکرر خود را پس داده و معلوم بود که به چیزی مثل تغییر وضع موجود رضایت نمیدهد. از سوی دیگر این تشکیلات باید کاری میکرد تا آب رفته را به جوی باز گرداند، این امر جز از راهی که نویسنده نامه ترسیم کرده بود، نمیتوانست محقق شود. بقائی باید در صحنه حضور میداشت، راهحل قضیه این بود که وی تغییر استراتژی میداد و در درون صفوف حزب مشتی ناراضی را علم میکرد تا علیه وی موضع گیرند و نوک تیز حمله را متوجه مسئول اصلی اوضاع کشور یعنی شاه نمایند تا مسئولین طراز اوّل به این نتیجه برسند که حتی حزب زحمتکشان نیز به صفوف مخالف پیوسته است و با این ترفند از دستگاه حاکمه امتیازی به دست آورند. تأکید بر نیمه مخفی شدن فعالیتهای حزب در خور تأمل زیاد است، حزب چگونه میتوانست به این امر مبادرت ورزد در حالیکه در وفاداری آن به رژیم سلطنتی هیچ گونه تردیدی وجود نداشت؟ منظور از این که شاید شرایطی پیش آمد که مبارزة مخفی ضرورت پیدا کرد چه بود؟ مگر قرار بود حزب زحمتکشان مبارزهای را سامان بخشد که لازم بود به این رویکرد روی آورد؟ معلوم است که چنین نبود، هدف این بود که حربه از طرف مقابل گرفته شود و به ضد خود تبدیل شود. دلیل دیگر امر شاید در شرایط جهانی آن روز نهفته بود، در این دوره انواع مبارزات چریکی مسلحانه از سوی گروههای شبهنظامی چپگرا در امریکای لاتین، آسیا و افریقا روی میداد، آیا منظور نویسنده این بود که شاید خطری مشابه ایران را نیز تهدید نماید و در آن صورت لازم است شرایط برای مبارزة مخفی مهیا گردد؟ جزئیات امر بر ما نامکشوف است، اما آن چه مسلم است این است که تحولی اساسی در رویکرد برخی اعضای رده پائین حزب احساس قابل مشاهده بود.
مشکل اساسی این بود که بین تودههای حزبی و رهبران آن شکاف و فاصله وجود داشت. انتقاد میشد اعضای حزب زحمتکشان از حزب خود خبری ندارند و حزب نیز از آنان بیخبر است، بههمین دلیل انگیزهها از دست میرود و نوعی حالت سستی بر اعضا غلبه پیدا میکند. از دید نویسنده، این افرا د مثل آبی که در گودال میماند و گندیده میشود به دلیل عدم تحرک از اجتماع بیزار میشوند، «اصولاً انضباط و دیسیپلین حزبی یکی از خواستههای هر فردی است، ما ایرانیها تقریباً از لحاظ روحی شباهت زیادی به مردم آلمان داریم، دلمان میخواهد به ما دستور بدهند، از ما کار و فعالیت بخواهند و اصولا خاصیت رهبر پذیری و دیگر رهبر در ما خیلی زیاد است، از این خاصیت روحی باید استفاده شود، همة افراد حزب دلشان میخواهد تشکیلات حزب مثل یک کارخانة برق باشد، نیروی اصلی و دستور از کارخانه به لامپها برسد و لامپها روشنائی بدهند و اطراف را منور نمایند.» اعلام شد با وضعی که وجود دارد اعضای جدید نمیتوان جذب کرد و از سوی دیگر اعضای قدیمی هم پراکنده میشوند و با این مشکلات حزب آیندهای نخواهد داشت.
توصیه میشد به جای این که حزب در مسائل سیاسی کشور مداخله کند، باید پیش و بیش ازهمه مشکلات داخلی خود را حل و فصل نماید. باید مسائل درونی حزب حل شوند، افراد بار دیگر جمعآوری شوند و برنامههای کوتاه مدت برای نجات کشور از وضع موجود تدوین گردد: «برای اجرای برنامة فوق حزب بایستی سعی کند که اولاً افراد بسیار فعال و با استعداد، افرادی که هر کدامشان ارزش دهها نفر را دارند و میتوانند هستة مرکزی با قدرتی ایجاد نمایند، در تهران جمعآوری شوند و از هر کدام به نسبت استعداد و توانائی فکریشان استفاده گردد.» بیشتر توجهات باید معطوف به تشکیلات تهران میشد و حتی افراد فعال شهرستانی باید به تهران آورده میشدند. حزب از نظر نفوذ و تشکیلات سیاسی به هم ریخته بود و سنخیتی با تحولات اجتماعی نداشت و البته هر کس میدانست که با این وضع در کشور منشاء اثری نخواهد شد. از بقائی خواسته شد اقداماتی برای تغییر اساسنامه حزب انجام دهد، زیرا این اساسنامه مربوط به زمانی است که افراد دسته دسته وارد حزب شوند، اما «امروزه بایستی حداقل در مرحلة اولیه به دنبال عضو دوید.»
نویسندة نامه دو مورد از اقدامات حزب را فداکارانه و اصولی خوانده بود، یکی «در مورد حضرت آیتالله خمینی و دیگری در مورد کاپیتالاسیون.» این اقدامات دو گام بسیار اساسی به شمار میروند و حتی «بایستی آن را به فداکاری تعبیر نمود» اما باید دید مخالفینی مثل جبهة ملّی، حزب توده و امثالهم که چنین اقدامی نکردند؛
بعدها از نظر تودة مردم که ظاهر بینند، امتیاز منفی نسبت به حزب زحمتکشان میگیرند یا خیر؟ البته این قبیل اقدامات شاید برای یک حزب یک گام بزرگ لازم باشد اما بایستی دید که در مقابل چه امتیازی به دست میآید، پس آیا بهتر نیست که حزب به برنامة تقویت خود و تشکیلات ریزی بپردازد وپس از نیرومند شدن به این قبیل اقدامات متوسل گردد.
مهمتر این که؛ «در هر صورت بایستی در نظر گرفت سیاست خارجی و دستگاههای دولتی روی حزب وشخصیتی حساب میکنند که از نفوذ بیشتری در اجتماع برخوردار باشد و بایستی همیشه ما در نظر داشته باشیم که حزب زحمتکشان حزبی است نه یک دسته یا گروهی که مثلاً در هفتهای یکی دوبار گرد هم آمدن آنانرا کافی میدانست ، حزبی است که بایستی راهی را پیدا نماید که بتواند نظریاتش را در مورد مسائل امروزی مملکت حداقل در اختیار افرادش بگذارد، حزبی است که میخواهد زمام امور مملکت را در دست گیرد، پس بایستی به افراد وانمود نماید و نشان بدهد که برنامه ما فلان چیز است، اگر ما دولت را تشکیل بدهیم مسلماً با پیاده کردن برنامة حزبمان وضع مملکت چنین و چنان خواهد شد.»
در اینجا بود که نویسنده جملات اصلی خود را ذکر کرد، او خاطر نشان نمود که بود و نبود حزب زحمتکشان در شرایط فعلی یکی است؛ بنابراین «جناب آقای دکتر بقائی اگر بخواهند مثل تا حالا حزبی داشته باشند فقط به اسم حزب، که البته بایستی رویه سابق را ادامه دهند و منتظر هم بمانند که چه موقع در دنیا بین قدرتهای بزرگ تضادی به وجود میآید (آن هم در مملکت ما) که ایشان برای مبارزه تازهای قد علم نمایند.» اما به گمان نویسنده این انتظار شاید مدتهای مدیدی به طول انجامد. پس بهترین راه این است که حزب دید خود را در مورد مسائل سیاسی هر روز تازه تر نماید و از قبل زمینه را به گونهای فراهم سازد که با خواستههای جامعه انطباق داشته باشد. برای این منظور حزب به جای زور آزمائی با «زعمای به ظاهر مسلط بر امور امروز مملکت» باید نیرویش را صرف توسعة تشکیلات و دستگاههای خود نماید تا در موقعیت مناسب بتواند به مبارزه ادامه دهد؛
ممکن است در جواب من گفته شود که امروز حتی موقعیت برای گسترش و نوسازی و بنیان گذاری حزب زحمتکشان مساعد نیست، ولی من ممکن است سؤال کنم اگر حزب توده هم در موقعیت ما بود، همین طور دست روی دست میگذاشت؟ حزب توده امروز نمیتواند کوچکترین قدی علیالظاهر حتی در توسعة تشکیلاتش بردارد برای این که هر کجا چند نفر حتی مظنون به تودهای جمع شوند، فوری وسیلة دستگاهها تعقیب و متلاشی و سرکوب میشوند، ولی اگر برای حزب؛ داشتن کلوب منع است آیا دستگاههای انتظامی حتی از اجتماع چند نفر در منزل رهبر حزب جلوگیری میکنند؟ اگر یکی از افراد حزب چند نفر از رفقای حزبی را بنا به مصلحتی به خانهاش دعوت نماید، آیا همان رفتاری که با افراد تودهای میشود با آنها هم میشود؟ مسلماً نه، پس حزب میتواند در یک اوضاع بهظاهر نامساعد برای مبارزه مثل موریانه کمکم لانه بسازد، به حدی که حتی یک زمان جلوگیری از فعالیتهای آن برای همین دستگاههای امروزی هیئت حاکمه غیر ممکن باشد، لذا نباید موقعیت مساعد امروز را از دست داد، زیرا ممکن است فردا همین موقعیت هم فراهم نباشد.
در این نامه یاد آوری شده بود که حزب باید در مرحلة اوّل نیروهایش را در تهران ارزیابی کند و کسانی را که از شهرستان به تهران آمده و مشغول کار هستند و سابقة طرفداری از حزب دارند، شناسائی نماید و شغل آنانرا نیز مشخص سازد. منظور این بود که باید حزب برای برنامههای آتی خود از نیروهایش برآورد صحیحی بهعمل آورد تا در موارد مقتضی آنان را سازماندهی نماید. این افراد باید موظف میشدند هر چند وقت یک بار در خانة خود جلسات حزبی برقرار نمایند و به این ترتیب ارتباط از هم گسیختة تشکیلاتی را بار دیگر احیاء میکردند تا در شرایط لازم بتوانند فعالیت منضبط را از سر گیرند. در مرحلة بعدی باید در مدارس، دانشگاهها، کارخانهها، بین اصناف و دیگران نیز رخنه بهعمل میآمد و شرایط لازم برای ادامة فعالیتها مساعد میشد. نویسنده این نامه شناخته شده نیست، اما از لحن و مضمون آن میتوان پی برد که وی از نزدیکان و محارم نزدیک بقائی بود، زیرا نقاط ضعف حزب را کاملاً و به صورتی عریان در معرض دید کسی قرار میداد که به انتقاد ناپذیری شهره بود. از سوی دیگر وی دارای گرایشات مذهبی بوده است و بر این باور که از مقوله مذهب باید به مثابة ابزاری برای نیل به قدرت بهرهبرداری کرد. این نامه نوعی آسیب شناسی حزب زحمتکشان برای هرگونه فعالیتی در آینده باید تلقی شود، نامه در سال 1343 یا بعد از آن نوشته شده، زیرا در آن به کاپیتولاسیون اشاره گردیده و نیز سایر شواهد و قرائن هم نشاندهندة تاریخ تقریبی تحریر نامه است.
برگرفته از کتاب زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقائی منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی