
16 خرداد 1404
بحرانسازی مورگان شوستر در ایام مشروطه دوم
همان روزی که به کابینه صمصامالسلطنه رأی اعتماد داده شد، اولتیماتوم روسیه به دولت ابلاغ گردید. تقاضاهای روسیه که توسط وثوقالدوله وزیر امور خارجه در مجلس خوانده شد، عبارت بود از: عزل مورگان شوستر و مستر لکفر و کسانی که منصوب آنها هستند؛ منع استخدام کارشناس خارجی بدون اطلاع روس و انگلیس؛ و نهایتاً پرداخت هزینه لشکرکشی روسیه به ایران، زیرا دولت روسیه به دلیل اقدامات شوستر ناگزیر از لشکرکشی شده و ایران باید غرامت آن را بپردازد! وزیرمختار روسیه خاطرنشان کرد:«علاوه بر مطالب فوق دوستدار لزوماً اخطار میکند که دولت امپراطوری بیش از چهل و هشت ساعت برای اجرای تقاضای مزبور منتظر نخواهد بود و در ظرف این مدت عساکر روس در رشت توقف خواهند کرد، اگر تا انقضای این مدت جوابی نرسد یا جواب غیرمساعدی برسد عساکر مزبوره پیش خواهند آمد و البته این فقره باعث مزید مبلغی که دولت ایران باید به دولت روس بدهد خواهد شد»... ماجرای اولتیماتوم از تحریکات شوستر آغاز گردید. او برای دفع حملات محمدعلیشاه نیروی ژاندارمری تشکیل داد و در حوزه نفوذ روسیه شروع به اقداماتی نظیر وصول مالیات کرد. وقتی به تحریک شوستر قزاقها از پارک شعاعالسلطنه که در این زمان با محمدعلی میرزا در حمله به ایران همکاری میکرد و تحت حمایت روسیه بود، بیرون رانده شدند، روسها بهانه مناسبی برای تشدید عملیات علیه ایران به دست آوردند. نراتوف جانشین وزیر خارجه روسیه، با هیو اوبیرن، سفیر انگلیس در سنپترزبورگ گفتگو کرد. وی افق ایران را بسیار تاریک میدید و اعلام کرد اوضاع روز به روز بدتر میشود و تهدید کرد روسیه دیگر این وضع را تحمل نمیکند و نمیتواند به خاک ایران حمله نکند. او هشدار داد اگر امور تهران به دست تندروها افتد، هیچ نیرویی وجود نخواهد داشت تا با آن بتوان گفتگو کرد.
منظور از تندروان، دمکراتها بودند که به هیچوجه سیاست روسیه را در برابر ایران برنمیتابیدند. حزبی که به قول کسروی بیشتر رهبرانش از «میوهچینان» و «دغلبازان» بودند. افرادی که «با همه شور و خروشی که مینمودند آن نبودند که در سختی تفنگ به دست گرفته پا به راه جانبازی گذارند و یا ایستادگی و کاردانی شایسته از خود نشان دهند»، اما همیشه عوامفریبی میکردند و بر بحران دامن میزدند. نراتوف عملکرد شوستر را مغایر منافع روسیه میدید و میگفت باید به این وضع خاتمه داده شود. در همین حال در تهران هم بین هیأت دولت و شوستر کدورت بروز کرد. ابراهیم حکیمی وزیر مالیه و حسن وثوق وزیر امور خارجه چند روزی در اعتراض به عملکرد شوستر کنارهگیری کردند. ناصرالملک و کابینه خواستار محدودیت اختیارات شوستر بودند، اما چون دمکراتها از وی جانبداری مینمودند، کاری از پیش نمیبردند. ناصرالملک ظاهراً از دمکراتها نسبت به جان خود بیمناک بود و با آنان به سردی رفتار میکرد. همسویی حکیمی با وثوقالدوله در این مقطع بسیار عجیب است، زیرا حزبی که وی به آن تعلق داشت خود عامل اصلی بحران و حامی اصلی شوستر بود...متعاقب این حوادث بود که دومین اولتیماتوم روسیه داده شد؛ که بر طبق آن شوستر باید ظرف ۴۸ ساعت خاک ایران را ترک میکرد؛ استخدام خارجیان بدون موافقت دولتین ممنوع میشد و دولت ایران غرامت لشکرکشی روسها را میپرداخت. مجلس برخلاف نظر کابینه اولتیماتوم را رد کرد، دولت استعفا داد لیکن نایبالسلطنه مخالفت نمود. وزیرمختار انگلیس، بارکلی و خوانین بختیاری از ورود سرداراسعد جلوگیری کردند، زیرا احتمال میدادند او با دمکراتها ائتلاف کند. اما اول دسامبر ۱۹۱۱ سرداراسعد وارد ایران شد، لیکن برخلاف انتظار به جای اتحاد با دمکراتها از خواستههای روسیه حمایت کرد...انگلیس دولت ایران را تشویق کرد تا اولتیماتوم روسها را بپذیرد؛ به دو دلیل: نخست، جلوی اعتراض پارلمان انگلیس را در مورد نقض عهدنامه ۱۹۰۷ بگیرد و دوم، مانع حرکت بیشتر روسها در خاک ایران شود. یعنی اینکه باز هم هدف حفظ منافع بریتانیا در هند بود و به هیچ وجه به استقلال ایران بهایی داده نمیشد.
روز دوم ذیحجه ۱۳۲۹ وثوقالدوله وزیر امور خارجه ایران با لباس تمام رسمی به سفارت روسیه رفت و از طرف دولت ایران نسبت به بدرفتاری با فرستادگان وزیرمختار در خصوص املاک شعاعالسلطنه عذرخواهی کرد. دولت ایران تصور میکرد روسها تسکین یافتهاند، اما در واقع روسها به دنبال بهانهای برای اشغال مناطق شمالی ایران بودند. سر ادوارد گری توسط وزیرمختار خود در تهران وعده داده بود حتی اگر روسها وارد ایران شدند، با عذرخواهی مقامات ایران عقب خواهند نشست. بنابراین وقتی وثوقالدوله مواد اولتیماتوم اول را پذیرفته بود، پاکلوسکی وزیر مختار روسیه او را از مواد اولتیماتومی دیگر مطلع کرد. ملاقات بین وثوقالدوله و وزیرمختار روس که به پیشنهاد وزیرمختار انگلیس برگزار شده بود، عملاً بینتیجه مینمود. علت اینکه انگلیسیها خواستار مصالحه ایران با روسیه بودند آن بود که خودشان در بحران مراکش گرفتار آمده بودند. روسها این را میدانستند و مطمئن بودند اگر نقاط شمالی ایران را اشغال نمایند، حریف اروپایی هیچ اقدامی نمیتواند بکند. روسها فکر میکردند اینک میتوانند به اهداف دیرینه خود که رسیدن به هندوستان از یک طرف و خلیج فارس از طرف دیگر باشد جامه عمل بپوشانند و این مسئله بود که وحشت بریتانیا را برانگیخت. اگر روسیه وارد ایران میشد معلوم نبود به جنوب لشکر نکشد و منافع نفتی انگلیس را به خطر نیندازد. ظهر روز هفتم ذیحجه ۱۳۲۹، دولت روس اولتیماتوم دوم خود را تقدیم دولت ایران کرد.(۱)... بالاخره مجلس هیأت دوازده نفرهای را که برای تصمیم در مورد اولتیماتوم تعیین کرده بود به نزد نایبالسلطنه فرستاد. آنها اطلاع دادند مجلس هیچ اعتمادی به اعضای کابینه ندارد و قصد دارد به نایبالسلطنه اختیارات تامه دهد تا با روس و انگلیس وارد مذاکره شود و از طرف دولت ایران با شرایط مناسبی با آن دو دولت گفتگو نماید. ناصرالملک وقتی این سخنان را شنید، دچار تشویش گردید، وکلا را تهدید کرد که اگر بار دیگر آن مطلب را بر زبان آورند، به فاصله نیم ساعت به سمت انزلی حرکت خواهد کرد و دستور داد کالسکهاش را حاضر کنند. ناصرالملک ترسید مسئولیت پذیرش اولتیماتوم را به گردن او اندازند و این حیله از سوی کسانی ساز شده بود که روسها را به سوی ایران کیش داده بودند. از سویی چهار حزب سیاسی دمکرات، اعتدالی، اتفاق و ترقی و داشناک، با یکدیگر جلسات مشترک تشکیل میدادند و قصد داشتند از پیشروی روسیه به سمت تهران جلو گیرند. رهبران احزاب برای مقابله با روسها مصمم شده بودند، در حالی که نیروهای مسلح ایران متشکل از دو هزار بختیاری، سیصد ارمنی، سه هزار مجاهد داوطلب و هزار و صد نیروی ژاندارم بود. شبی که کمیته دوازده نفری، شوستر را ملاقات کردند و نظر او را در مورد وقایع پیش آمده پرسیدند:«خوب به خاطر دارم بیاصل و موهوم بودن آن ملاقات را، که در آن دوازده نفر لیدران منتخب شده طبقات مختلفه عجیب و اجنبی، با مسلکهای مختلفه در زندگانی، با شخصی که به اعتقاد آنها کافر و بیایمان بود مشورت مینمودند». یعنی این مرد شگفتزده بود از اینکه چگونه رهبران احزاب سیاسی، بیگانهای چون او را مشاور خود در امور مربوط به منافع و مصالح ملی خود قرار دادهاند. سه ساعت مذاکره شد و شگفت آنکه بالاخره شوستر نتیجه گرفت اگر قشون ایران مختصر اقدامی در شمال تهران علیه قشون روس انجام دهد، بعد از زمستان، پنجاه هزار قزاق روس داخل ایران خواهند شد و استقلال و آزادی کشور را پایمال خواهند کرد، «نه یک بیوهزن و نه یک طفل یتیم را باقی خواهند گذاشت که بر قبرهای سربازان فدایی ایران ماتمسرایی کنند».
شوستر، مردی که گویی رسالتی جز کشاندن نیروهای روس به ایران نداشت یکسره از بار مسئولیت گریخت و ایرانیان را با آن مصیبت بزرگ تنها گذاشت. او با لحنی که گویی هیچگونه تقصیری متوجهش نبوده است مذاکرات را غمناک و عجیب توصیف میکند و این که نمایندگان مجلس شاید حق نداشتند مسئولیت تصمیم علیه روسیه را برعهده شخص بیگانهای چون او قرار دهند. با این وصف ابراز خوشحالی میکرد که وقوع مصیبت خطرناکی را به آنها اطلاع داده است، امری که راه گریزی از آن وجود نداشت و خواه ناخواه آن مصیبت تحقق مییافت! قرار شد به صورت ظاهری با مطالبات روسها مخالفت شود، حتی مطالبی که باید در مورد اولتیماتوم گفته و نوشته میشد با مشورت شوستر تنظیم شد.(۲) به هر حال از شدّت و حدّت انقلابینمایی سران احزاب تندرو کاسته شد. شوستر نمایندگان احزاب و پارلمان را حسابی ترسانده بود... روز بعد از اولتیماتوم روسیه، حسینقلیخان نواب و یپرمخان به ملاقات شوستر رفتند و با او گفتگو کردند. شوستر گفت به مجلس و دولت ایران اطلاع دهند تا بدون ملاحظه او و معاونینش، آن چه به حال ایران مفیدتر است انجام دهند. شوستر در ملاقات با نمایندگان مجلس همین امر را بار دیگر مورد تأکید قرار داد. آیا شوستر نمیدانست آگاهانه و یا ناآگاهانه کار خود را کرده و دیگر اتخاذ هرگونه تصمیمی بسیار دیر شده است؟ آیا شوستر میخواست به هر نحو شده سپاه روس را به ایران بکشاند و آنگاه خود به کناری رود؟ آیا نواب که دوست نزدیک وی بود نمیتوانست زودتر این ملاقات را صورت دهد و مانع از خودسریها و بهانهتراشیهای او شود؟ جالب اینکه اولتیماتوم باعث رواج موج جدیدی از آدمکشی شد که دست دمکراتها در آن دیده میشد. بدون تردید این اقدامات نتیجه تصمیمات انجمنهای سرّی تهران بود. شوستر بر اساس اطلاعاتی که حتماً از منابع موثق به دست آورده بود، نوشت انجمنها تصور میکردند تشکیلات منظمی برای خفه کردن مشروطه و احیای استبداد محمدعلیشاه وجود دارد، به همین دلیل اقدام به قتل اعضای تشکیلات آنها میکردند... شوستر از بدو ورود خود تعداد زیادی را گرد خود جمع آورده بود و در پارک اتابک مثل یک شاه میزیست و به احدی اعتنا نمیکرد. در موردی او حکیمالملک وزیر مالیه را که نزدش رفته بود نپذیرفت و بهانه گرفت که وقت ندارد، فردای آن روز وزیر استعفا داد. همین شخص درست بعد از اولتیماتوم، به سلیمانمیرزا، وحیدالملک و نواب هفتاد هزار تومان پول داد تا در ایران شورش به وجود آورند. کودکان در کوچهها شعار یا مرگ یا استقلال سر دادند، دکانها بسته شد، زنها جلوی مجلس اجتماع کردند و نطقها نمودند. لایحهها منتشر شد، «تمام فواحش شهر را با بزک فراوان سرخاب و سفیداب جلو[ی] مجلس آورده به مردم نشان میدادند».(۳)
از دمکراتها، وحیدالملک با پذیرش اولتیماتوم موافق بود؛ لیکن اکثر دمکراتها به دنبال تشکیل دولت بودند. چند روز بعد از اولتیماتوم به تحریک دمکراتها و یپرمخان از مجلس خواسته شد ظرف چهار ساعت کابینهای به ریاست حسامالسلطنه و وزارت قوامالسلطنه، وثوقالدوله، حکیمی، سردار محتشم، ذکاءالملک، معاضدالسلطنه و مشیرالدوله تشکیل دهد. یپرم هم نایبالسلطنه را تهدید کرد که حتماً این تقاضاها را باید بپذیرد. پیشنهاد به مجلس آورده شد، این بار سیدحسن مدرس بود که علیه آشوبگریهای دمکراتها مقاومت کرد. این شاید نخستین موضعگیری مدرس علیه بلوائیانی بود که نه استقلال ایران برایشان ارزشی داشت و نه مشروطه. از آن به بعد مدرس یکی از جدیترین مخالفین این آشوبگران بود؛ و ای عجب که هرگز پا را از انصاف و عدل و داد خارج نکرد و هرگز بحرانسازیهای سیاسی آنان را از موضع روحانی خود نکوهش نکرد؛ مدرس همیشه استدلال سیاسی را با منطق سیاسی پاسخ گفت و در این زمینه به راستی الگو بود. به هر حال وقتی دمکراتها تهدید کردند به مجلس حمله میبرند، مدرس موضعی علیه دمکراتها گرفت که تا آخر عمر آن را پاس داشت و بالاخره هم جان خود را بر سر همین مواضع نهاد. او گفت:«معلوم بود اینها یک افراد شرور و آدمکشی هستند که مرتکب قتلها شده و تمام فساد زیر سر همینهاست که از دولت پول میگیرند، اسلحه میگیرند، انواع هرزگی و شرارت میکنند، حالا میخواهند مجلس را هم تهدید و تحت تأثیر قرار دهند. ما صریحاًً میگوییم که دولت باید این اشخاص را بفهمد که چه خیال دارند و با چه قدرت این تهدید را میکنند. دولت روس اگر تهدید مینماید و اولتیماتوم میدهد، قشون دارد و میگوید آن را به تهران میآورم. این آقایان چه میفرمایند؟ اگر نروند چه خواهید کرد؟ غیر از این است که [این آقایان] وکلا را میکشند؟ من افتخار دارم به چنین وکالتی که کشتهام را از اینجا بیرون ببرند.»(۴)...
حقیقت ماجرا چیز دیگری بود که از انظار تیزبین مخفی نمیماند. شوستر با کمک مدافعان ایرانیاش «رسماً چند ماه سلطان ایران بودند». علت تندروی او از دو حال خارج نبود؛ یا اینکه ایران را مثل آمریکا میپنداشت، «یا در حقیقت از روی دستورالعمل پلیتیکانه انگلیس بوده است، که بهانه به دست بیاید و کار به اینجا منجر گردد».(۵) ایرانیان زیرک میدانستند انگلیس در سیاست بازی شهره آفاق است و در برابر، رجال ایران بدون توجه به عواقب امور، دم را غنیمت میشمارند و کیسه خود را پر میکنند. گفته میشد اندکی نگریسته نمیشود تا معلوم گردد «این ملت [انگلیس] که اسم خود را متمدن و خیرخواه نوع بشر گذارده است، در ترانسوال چه کرد و برای چه آنقدر خونریزی نمود؟ در هندوستان چه کرد و چه میکند؟» ادعا میشد انگلیسیها دولت روس را جلو انداختهاند و محرمانه مقاصد خود را در آتیه به دست حریف عملی میسازند و خودشان هم ظاهراً از دور ابراز نگرانی میکنند.(۶) بیهوده نبود که علیرغم توصیههای تقیزاده، وکلای دمکرات هم چنان بر طبل مخاصمه میکوبیدند، و تسلط بر کابینه را بر منافع ملی ایران ترجیح میدادند. بهانه آنها حضور محتشمالسلطنه در پست وزارت عدلیه بود، به همین دلیل بین رئیسالوزرا صمصامالسلطنه و دمکراتها کلمات تندی ردّ و بدل شد. رئیس مجلس از صدراعظم خواست مؤدبانه با وکلا سخن گوید، صمصامالسلطنه هم تهدید کرد وکلای دمکرات را به قتل خواهد رسانید.(۷) پس از این سخنان فراکسیون دمکرات بیشتر خشمگین شدند و مصرّانه تصمیم به سقوط او گرفتند و برای حل مسئله اولتیماتوم، مستوفیالممالک را پیشنهاد کردند.(۸)...از آن طرف به دنبال اولتیماتوم روسیه وثوقالدوله وزیر خارجه ایران به ایالات متحده متوسل شد. او از نبیلالدوله کاردار ایران خواست تا به مقامات آمریکایی اطلاع دهد ایران چارهای ندارد جز اینکه یا شوستر را اخراج کند یا به نابودی کشور تن دردهد. وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد اساساً تصمیمگیری در این زمینه به آنها ربطی ندارد. مجلس ایران در برابر فشارهای روسیه از کنگره آمریکا استمداد طلبید. کنگره آمریکا حتی حاضر نشد به تقاضای مجلس ایران پاسخ دهد. پس از آن که نمایندگان به تقاضای دولت ایران خندیدند و آن را مضحکه و اسباب تفریح خود قرار دادند، نامه را به کمیته روابط خارجی ارجاع نمودند و در حقیقت بایگانی کردند.(۹)
...روز بیستم محرم ۱۳۳۰ق شوستر بدون اینکه حسابی پس دهد از ایران رفت. او پیش از رفتن به ملاقات نایبالسلطنه شتافت و بعد از دو روز حرکت کرد. در آن روز شهرت یافت که شوستر حاضر به دادن حساب نیست و میگوید جزئیات محاسبات را ارائه نخواهد کرد. او خاطرنشان کرد مورد اطمینان دولت بوده است، دولت هم پولی به او داده که خرج کرده است، پس دیگر حسابی وجود ندارد. کمیسیونی تعیین شد تا به حساب او رسیدگی کند. در همین حین گفتند وی توسط نواب، سیوشش هزار تومان به دمکراتها پول داده است. از طرف شوستر گفته شد معاون وی در خزانهداری یعنی کینز حسابها را ارائه خواهد کرد. کمیسیون به نزد او رفت، اما محل اعتنا واقع نشد. به همین دلیل آن کمیسیون بدون این که حتی یک روز کار کرده باشد منحل شد. وثوقالدوله میخواست شوستر را از قزوین بازگرداند، اما هیأت دولت نپذیرفت. به این شکل وی از کشور خارج شد؛ بدون اینکه حسابی پس بدهد. از تقلّبات هیأت آمریکایی حداقل پنج مورد مشهور بود: نخست این که شوستر حقوق سه ساله خود را برداشته و رفته است. دوم گرفتن حقوق سایر آمریکاییها بود. سوم این که سیوشش هزار تومان به فرقه دمکرات پول داده بود. چهارم اینکه او حقوق افرادی را که خود میپسندید و یا واسطه داشتهاند پرداخته و به دیگران وجهی نداده بود. پنجم به هم زدن ادارات و وزارت مالیه و دادن مواجب گزاف به دمکراتها بود که آنها را در ادارات خود استخدام نموده بود، بدون این که نیازی به وجود آنها باشد. به هر حال شوستر و هیأت آمریکایی رفتند؛ در حالی که پنج کرور وجه استقراضی، بعلاوه مالیات ولایات و کلیه عواید دولتی را تصرف کرده بودند. معلوم نشد چه مقدار آن را مصرف کرده و چه میزان به «دزدان ایران و آمریکا» رسیده است. در آمریکا شوستر رئیس یک بانک شد در حالی که در ایران با کمال قدرت وزرا را احضار میکرد، وزیر مالیه را راه نمیداد و کارمندان خودش را از وزرا برتر میدانست. به قول دولتآبادی این خزانهدار، کاری کرد که «هیچ مستبد شروری نکرد». او «به حقیقت کشنده استقلال ایران بود که از پدر و فرزند نزد ایشان [ایرانیها] عزیزتر است». مردم از علیقلیخان نبیلالدوله، کاردار ایران در آمریکا «که این بلا را به ایران فرستاده بود» متنفر گردیدند.(۱۰)
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پانوشتها:
۱- شوستر، مورگان: اختناق ایران، ترجمه ابوالحسن موسوی شوشتری، صفیعلیشاه، تهران، ۱۳۴۴، صص ۲۱۲-۲۰۹.
۲- همان، صص ۲۳۵ و ۲۳۶.
۳- روزنامه خاطرات عینالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، اساطیر، تهران، ۱۳۷۴، ج ۵، صص ۳۷۲۳-۳۷۲۲.
۴- خاطرات سیدعلیمحمد دولتآبادی، صص ۲۷ و ۲۸.
۵- معیرالممالک، دوستعلیخان: خاطرات شکاریه، به کوشش خدیجه نظاممافی، نشر تاریخ ایران، تهران، ۱۳۶۱، ص ۱۲۶.
۶- همان، ص ۱۲۷.
۷- مهدیقلی هدایت: گزارش ایران، ج ۴، بینا، تهران، ۱۳۱۷، ص ۳۷.
۸- ملکزاده، مهدی: تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۶۳، کتاب هفتم، صص ۵۸-۱۴۵۶.
9- Abraham Yeselson: United States - Persian Diplomatic Relations, New Brunswick, Rutgers University Press, 1956. P. 119.
۱۰- خاطرات سیدعلیمحمد دولتآبادی، صص ۷۲-۷۰.
منبع: بحران مشروطیت در ایران، دکتر حسین آبادیان، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی