08 مرداد 1400
توافقنامه وٍثوقالدوله با انگلستان - اوضاع ایران پیش از کودتا
....علیرغم حمایتهای بی دریغ انگلستان از دولت وثوقالدوله، تلاش برای سرنگون کردن کابینه وثوق ادامه داشت. فرانسیس وایت، کاردار سفارت امریکا در 14 ژانویه 1919 در تلگرام خود چنین مینویسد: «در هفته گذشته تلاشهایی برای سرنگون کردن کابینه صورت گرفت... حمایت انگلستان از وثوقالدوله این تلاشها را ناکام گذاشت و اکنون کابینه وی از هر زمان دیگری مستحکمتر است.» در تلگرام 16 ژانویه آمده است: «شاه اطمینان خود را نسبت به کابینه وثوقالدوله ابراز کرد. در حال حاضر کابینه وی بیش از هر زمان دیگری مستحکم به نظر میرسد. کابینه تصمیم گرفته است اجازه دهد دمکراتهای تبعیدی، از قزوین بازگردند.» وایت در 25 ژانویه گزارش میدهد: «اوضاع در ایران بدون تغییر و آرام است. روابط شاه با کابینه کاملاً دوستانه و جایگاه کابینه بسیار مستحکم به نظر میرسد.» تفصیل ماجرا در گزارشی در همان تاریخ چنین آمده است: «به نظر میرسد شاه و وثوقالدوله به اختلافات خود پایان داده و کابینه قدرتمندتر از هر زمان دیگری است... چند روز پیش شاه عموی خود، نصرتالسلطنه را نزد وزیرمختار انگلستان فرستاد تا به او بگوید که شاه دستورهای اکید داده است تمام توطئهها علیه کابینه فوراً پایان یابد. نصرتالسلطنه همچنین اضافه کرد، از آنجا که به حمایت انگلستان از کابینه وثوق واقف بوده، شخصاً هیچ گاه [خود] در اندیشه توطئه علیه این کابینه نبوده است. اکنون تمام این قضایا خاتمه یافته تلقی میگردد.» اما روابط انگلیس و احمد شاه همچنان سرد باقی ماند. وایت در 28 مارس 1919 مینویسد: «بر اساس اخبار محرمانهای که به من رسیده است، شاه با جدیت در پی آن است که برای استراحت به اروپا سفر کند. دولت انگلستان زمان فعلی را برای سفر شاه مناسب نمیداند و در فراهم آوردن تسهیلات سفر شاه تعلل میورزد... اخیراً توطئهها علیه رئیسالوزرا بسیار کمتر شده است و اگر شاه به اروپا برود. او نیز با اطمینان خاطر به سفر خواهد رفت.» در تلگراف12 آوریل 1919 وایت چنین مینویسد: «دولت انگلستان قول داد تسهیلات سفر شاه را فراهم کند به شرطی که شاه نیز تضمین کند در اروپا هیچ کاری برخلاف منافع انگلستان نکند. اما شاه سفر خود را به علت گرمی هوا تا فرا رسیدن پاییز به تعویق انداخته است. در نتیجه وثوقالدوله نیز به مسافرت نخواهد رفت.»
جزئیات ماجرا در تلگرافی به تاریخ 14 آوریل 1919 چنین شرح داده شده است: «با پایان یافتن اختلافات شاه و وثوقالدوله در اواخر ژانویه، شدت توطئهها علیه کابینه بسیار کاهش یافت. سفارت انگلستان مصمم است از کابینه وثوقالدوله حمایت کند و او را حتیالامکان بر سر قدرت نگاه دارد. به دلیل همین حمایتها موقعیت کابینه عملاً تزلزل ناپذیر شده است... وضع دولت به قدری مستحکم و اطمینانبخش است که وثوقالدوله که اخیراً وضع مزاجی مساعدی نداشته است، تصمیم گرفته است برای استراحت به اروپا سفر کند. بر اساس اخبار محرمانهای که به من رسیده، شاه نیز بنا به دلایل مشابهی در صدد سفر به اروپا است. اما دولت انگلستان که همه چیز را از اینجا کنترل میکند، مطمئن نیست که اکنون زمان مناسبی برای سفر باشد در نتیجه در فراهم آوردن تسهیلات سفر شاه تعلل میورزد. در صورت مسافرت شاه به اروپا، به نظر میرسد که وثوقالدوله نیز حتماً به اروپا خواهد رفت؛ زیرا در غیاب وی، امکان هیچ تغییری در دولت وجود ندارد... شاهزاده صارمالدوله وزیر مالیه، نصرتالدوله وزیر عدلیه و سپهدار وزیر جنگ، سه عنصر اصلی و مؤثر کابینه هستند.» وایت در مورد روابط ایران و امریکا چنین مینویسد: «نگرش بسیار دوستانه مردم ایران نسبت به ایالات متحده تغییر نکرده است و اقشار مختلف جامعه با دیده احترام و صمیمیت به امریکا مینگرند. افراد بسیاری خواهان روابط نزدیک دو کشور؛ و برای تحقق این امر مشتاقانه منتظر برقراری صلح هستند.» وایت روابط انگلستان و ایران را چنین توصیف میکند: «روابط ایران و انگلستان مهمترین بخش روابط خارجی ایران است. در ظاهر کابینه فعلی زمام امور را به دست دارد، اما در پس پرده کاملاً پیرو تمنیات این قدرت خارجی است. انگلستان ماهانه سیصد و پنجاه هزار تومان به ایران کمک مالی میکند که این رقم تنها هزینههای جاری این کشور را برآورده میسازد؛ در مقابل انگلستان انتظار دارد کابینه بر اساس خواستههای او رفتار کند. همانطور که در آخرین گزارش فصلی ذکر شد، اکنون تردیدی نیست که سفارت انگلیس مانع سفر هیأت ایرانی به ایالات متحده شد؛ زیرا انگلیسیها نمیخواستند تبلیغات این هیأت، احساسات دوستانه امریکاییها را نسبت به ایران برانگیخته یا موجب جلب توجه آنها به اهمیت ایران شود. واضح است که انگلستان در پی آن است که ایرانیان تنها به کمک و حمایت او چشم بدوزند و این بارها به اثبات رسیده است. به عنوان مثال وزیرمختار انگلستان در ایران، به یک تاجر معتبر زرتشتی گوشزد کرد که انگلستان تنها کشوری است که به ایران کمک میکند و او نباید در معاملات خارجی خود منافع انگلستان را در نظر نگیرد. چندی بعد سفارت انگلستان به بهانه اینکه این تاجر زرتشتی با اهداف سیاسی به امریکا سفر میکند و درصدد است برای استخدام مستشار اقتصادی رایزنی کند، از اعطای تسهیلات به وی دریغ کرد و مانع سفر او شد... مدتی پیش از امضای توافقنامه آتش بس در اواخر نوامبر، کلنل والاس، نماینده شرکت نفت ایران و انگلیس، برای کسب امتیازات بیشتر به تهران آمد. مهمترین مسئلهای که در جریان مذاکرات کلنل والاس با مقامات ایران مطرح شد، امتیاز تأسیس خط آهن از محمره، یا هر بندر دیگر در خلیج فارس، به سمت لرستان (خرم آباد و بروجرد)، و ادامة آن از طریق سلطان آباد یا همدان به سمت تهران، بود. والاس همچنین در این مدت مذاکرات خود را با خوشتاریا ، تاجر گرجستانی، پیگیری کرد. خوشتاریا امتیاز بهرهبرداری از تمام معادن استانهای گیلان، مازندران و استرآباد را در اختیار دارد.» البته این تنها اشارهای به امتیازات خوشتاریا بود و در پژوهش دیگری داستان این تاجر گرجی شرح داده شده است.
در هفتم جولای 1919 وایت مینویسد: «.... انگلستان منافع بسیاری را در ایران دنبال میکند و هماطور که ذکر شد به نظر میرسد سرمایه گذاران انگلیسی آمادهاند هر چه سریعتر ساخت راه آهن را آغاز کرده و از منابع این کشور بهره برداری کنند. طی چند ماه اخیر رویکرد کابینه در دادن امتیاز به انگلستان دستخوش تغییراتی شده است. شش ماه پیش کابینه دست خود را در انتخاب کشور خارجی برای گرفتن کمک مالی و دادن امتیاز باز میدید و بنابراین برای به کار گرفتن مستشارانی از امریکا، فرانسه و دیگر کشورهای بیطرف، وارد مذاکره شد. این در حالی بود که اقتصاد ایران بدترین دوران خود را پشت سر میگذاشت و خزانه کشور حتی برای تأمین ضروریترین هزینههای جاری دولت، بودجه کافی در اختیار نداشت. دولت انگلستان انگیزه و آمادگی کافی برای کمک به ایران داشت. از زمان روی کار آمدن کابینه وثوقالدوله در آگوست 1918، انگلستان ماهانه سیصد و پنجاه هزار تومان به ایران کمک مالی کرد. در مقابل انگلستان از دولت ایران خواست چناچه درصدد استخدام مستشار یا به دنبال سرمایهگذارخارجی است، باید اولویت را به انگلستان بدهد و نباید بر خلاف منافع این کشور گام بردارد. شاهزاده صارمالدوله، یکی از مستعدترین و بانفوذترین اعضای کابینه، صراحتاً اعلام کرد که با توجه به کمکهای مالی انگلستان، ایران باید این کشور را بر هر کشور دیگری مقدم دارد و تمام خواستههای این کشور را تأمین کند. اما وثوقالدوله هوشیارانهتر عمل میکند و در همان حال که صراحتاً از انجام کاری که موجب نارضایتی انگلیسیها شود پرهیز میکند، تلاش میکند مطلوبترین شرایط ممکن را برای ایران فراهم آورد و از منافع کشورش محافظت کند. وثوقالدوله به کار گرفتن مستشار خارجی یا جلب کمکهای مالی کشوری غیر از انگلستان را، بدون کسب اجازه از این کشور، غیرمعقول میداند. بسیاری بر این باورند که اگر ایران درصدد کسب چنین اجازهای برآید، بدون تردید با او موافقت خواهد شد، اما در عمل، انگلیسیها با هر وسیله ممکن مانع انجام آن میشوند. بنابراین روشن است که انگلستان با نفوذ در امور مربوط به اقتصاد و توسعه و حتی امور حکومتی ایران در پی انحصار هر چه بیشتر این کشور میباشد. تا زمانی که این کابینه قدرت را در دست دارد، کار برای انگلیسیها آسان است و سفارت انگلستان برای تحکیم موقعیت خود توانایی انجام هر کاری را دارد. با این اوضاع و احوال این نتیجهگیری نیز اجتناب ناپذیر است که چنانچه کشوری خواهان سرمایهگذاری موفق در ایران باشد، باید با انگلستان به توافق برسد و حمایت همهجانبه این کشور را جلب کند.» وایت در خصوص روابط کابینه با امریکا مینویسد: «نگرش مثبت مردم نسبت به ایالات متحده در فصل گذشته تغییر نکرده است. مسائل مربوط به پیشرفت ایران کابینه را بیش از پیش به انگلستان وابسته کرده است؛ لذا رویکرد کابینه نسبت به ایالات متحده دستخوش تغییراتی شده است. این تغییرات تجار امریکایی و دیگر کشورهای خارجی را در برابر تجار و سرمایهگذاران انگلیسی در وضعیت بدی قرار داده است. با این حال، حسننیت تمام اقشار جامعه و همچنین کابینه نسبت به ایالات متحده، بدون تغییر باقی مانده است؛ تنها چیزی که تغییر کرده، و افزایش تمایل انگلیس برای انحصار منابع ایران است.»
وایت در 10 جولای 1919 مینویسد: «قرار است ظرف دو ماه آینده مقدمات سفر شاه به اروپا آماده شود. در این سفر احمد شاه ابتدا چند ماه در سویس توقف میکند و پس از آن رهسپار فرانسه و انگلستان خواهد شد. احتمالاً ولیعهد به تهران بیاید و در غیاب شاه به رتق و فتق امور بپردازد.» 17 جولای: «ولیعهد تبریز را ترک گفته و انتظار میرود ده روز دیگر به تهران برسد. وی در غیاب شاه بر مسند وی تکیه خواهد زد. شاه در اواخر آگوست سفر خود را آغاز کرده و شاهزاده نصرتالدوله، وزیر عدلیه او را همراهی خواهد کرد.» 29 جولای: «احتمالاً پیش از سفر تغییری در کابینه صورت گیرد و نصرتالدوله به وزارت خارجه گماشته شود... ولیعهد به تهران رسید.» 8 آگوست: «وزیر امور خارجه جدید، نصرتالدوله هفته آینده در رکاب شاه به سفر اروپا میرود.» این انتصاب بیدلیل نبود؛ زیرا چند روز بعد توافقنامه انگلستان ـ ایران به امضای نصرتالدوله رسید. در یادداشت سفارت ایران به وزارت امور خارجه ایالات متحده در مورد نصرتالدوله فیروز چنین میخوانیم: «نصرتالدوله فرزند فرمانفرما است. فرمانفرما عموزاده شاه است و در برهههای مختلف ریاست وزرا را بر عهده داشته و اکنون نیز والی فارس است. نصرتالدوله در سال 1916 وزیر عدلیه بوده و در سالهای جنگ رابطه نزدیکی با نیروهای متفق داشته و از تمام نفوذ خود استفاده کرده تا مانع روابط دیپلماتیک ایران و آلمان شود.» احمد شاه در 12 آگوست کشور را ترک کرد. کالدول گزارش میدهد: «شاه به قصد سفری طولانی عازم اروپا شد. بسیاری احتمال میدهند که شاه از این سفر بازنگردد. البته این مسئله بسیار محرمانه است. مردم ایران علاقهای به او ندارند. به نظر من، نباید انتظار بازگشت او را داشته باشیم. من اوراق قرضهای را که شاه از مؤسسه لیبرتی خریداری کرده است به وی تحویل دادم و دو ساعت تمام هم دربارة سررسید سود ماه یازدهم با من چانه زد. وی این اوراق بهادار را به همراه جواهرات، پول و اوراق قرضه، با خود به خارج میبرد. علاوه بر این، به نظر میرسد شاه به شدت نگران مطامع بلشویکها نسبت به ایران است. احمدشاه در استانبول به دیدار پدرش، محمدعلی شاه مخلوع میرود. محمدعلیمیرزا چندی پیش تلاش میکرد به تهران بازگردد.» در ارتباط با امور مالی احمد شاه، اسنادی در بایگانی وزارت خارجه امریکا وجود دارد. در گزارش کاری که کالدول در 21 می 1919 از نیویورک مینویسد، آمده است: «در این رابطه، به وزارت خارجه اعلان شده که اینجانب همین امروز با شرکت گارانتیتراست تماس گرفته و اوراق قرضه ویکتوری به مبلغ یکصد هزار دلار برای اعلیحضرت شاه ایران خریداری کردهام.» کالدول در 8 جولای 1919 از تهران به وزارت خارجه کشور خود چنین مینویسد: «احمدشاه بیست روز پیش 160000 دلار از حساب خود در بانک شاهنشاهی ایران به حساب شرکت گارانتیتراست در نیویورک، منتقل کرد. اعلیحضرت از من خواست که به صورت محرمانه از طریق وزارت خارجه از تحویل این وجه اطمینان حاصل کنم. لطفاً با تلگرام پاسخ دهید.» در بیست و یکم جولای وزارت خارجه چنین پاسخ میدهد: «شرکت گارانتیتراست اطلاع داد در تاریخ بیست و چهارم ژوئن، شعبه این شرکت در لندن مبلغ صد و شصت هزار دلار دریافت کرده و خبر دریافت آن در هشتم جولای از طریق تلگرام تأیید شد. این مبلغ با نام سلطاناحمد شاه، به حساب بانکی واریز شده است.»
اقدامات علیه جنگلیها
انگلستان با حمله به جنگلیها در پی تقویت بیش از پیش کابینه وثوقالدوله بود. وایت در تلگرام20 مارس 1919 مینویسد: «این روزها خواستههای جدایی طلبانه جنگلیها افزایش یافته و استان گیلان عملاً مستقل است. توافقنامهای که تابستان سال گذشته میان آنها و انگلستان منعقد شد، اعتبار جنگلیها را افزایش داد... انگلیسیها به این نتیجه رسیدهاند شرایطی که منجر به عقد این قرار داد شد، به کلی تغییر کرده و اکنون زمان آن فرا رسیده که به جنگلیها اعلام کنند که دولت انگلستان از دولت مرکزی و یکپارچگی ایران حمایت میکند و از هیچ جنبش جدایی طلبانهای پشتیبانی نخواهد کرد.» تفصیل ماجرا در گزارش از این قرار است: «جنگلیها یک صدا از پذیرش حاکمیت دولت مرکزی سرباز زده و تمام عواید استان ثروتمند گیلان، مانند درآمد تلگراف، مالیات و غیره را به مصرف خود میرسانند؛ در نتیجه خسارت سنگینی بر دولت ایران تحمیل کردهاند. سفارت انگلستان کابینه فعلی را همسو با اهداف خود میبیند و در همکاری با این کابینه با هیچگونه دشواری روبهرو نیست؛ لذا از هیچ کاری برای تقویت و کمک کردن به این کابینه دریغ نمیکند. اکنون سفارت انگلستان بر این عقیده است شرایطی که باعث شد مقامات نظامی این کشور توافقنامه مذکور را با جنگلیها به امضا برسانند، به کلی دگرگون شده است... انگلیسیها فکر میکنند زمان آن رسیده که به جنگلیها اعلام کنند از حکومت مرکزی ایران، حمایت خواهند کرد... ژنرال شامپین ، فرمانده نیروهای انگلستان در شمال ایران، چند روزی است که به تهران آمده تا با وزیرمختار انگلستان، مقامات ایرانی و کلنل استاروسلسکی ، فرمانده هنگ قزاق، به گفتگو بنشیند. موضوع بحث از این قرار است که ارتش انگلستان چگونه میتواند در بازپسگیری گیلان به دولت مرکزی کمک کند. هنگ قزاق میتواند دو هزار نفر را تجهیز کند و اگر انگلستان تجهیزات کمکی آنها را فراهم سازد، این تعداد نیرو برای فتح گیلان کافی خواهند بود. طبق نقشه، انگلستان سلاح لازم را از همدان به محل استقرار نیروها در قزوین میرساند. انگلستان، رشت را در مقابل جنگلیها تجهیز خواهد کرد و در جاده رشت ـ قزوین ماشینهای جنگی مستقر میسازد. همچنین انگلستان تعدادی هواپیما به دولت اجاره داده است تا در صورتی که جنگلیها به اعماق جنگل عقبنشینی کردند، آنها را بمباران کند... هنوز اجازه این عملیات از لندن صادر نشده است؛ اما به محض اینکه دستور برسد، الغای توافقنامه به جنگلیها اعلام و بلافاصله حمله علیه آنها آغاز خواهد شد. انگلیسیها بر این باورند چنانچه جنگلیها از نیات آنها آگاه شوند، به احتمال بسیار زیاد بدون مخالفت چندانی تسلیم خواهند شد. اما حقیقت امر این است که جنگلیها از تمرکز نیروها در قزوین و هدف آنها با خبرند و تعدادی از رهبران جنگل نیز [مخفیانه] پیغام دادهاند که در زمان مقتضی خود را تسلیم خواهند کرد.»
در 28 مارس 1919: «امروز انگلستان به جنگلیها در مورد فعالیتهای معاندانه آنها علیه دولت مرکزی هشدار داد و آنها را از الغای توافقنامه آگاه ساخت.» در 10 آوریل: «عملیات نظامی علیه جنگلیها به تعویق افتاد. از آنجا که بیشتر همراهان کوچکخان او را رها کردهاند، احتمال دارد تمام این قضایا در اندک زمانی و بدون استفاده از زور پایان یابد.» در دوازده آوریل: «در این تاریخ، تنها 30 یا 40 نفر از اطرافیان کوچکخان باقی مانده و به همراه او به اعماق جنگل پناه بردهاند. قزاقها تا آنجا که ممکن باشد او را تعقیب خواهند کرد؛ به هر حال قیام جنگل به پایان عمر خود رسیده است.» وایت در تلگرام بعدی میافزاید: «جنگلیها در بهار و تابستان گذشته مشکلات فراوانی به وجود آورده و دولت ایران را به ستوه آوردند... لذا دولت یک بار دیگر دست به دامان سفارت انگلستان شد. جدای از تلاش انگلیسیها برای تقویت کابینه فعلی، آنها به این نتیجه رسیدند شرایطی که منجر به عقد توافقنامه شد، اساساً تغییر کرده است... بنابراین به جنگلیها هشدار دادند از اقدامات خود علیه دولت مرکزی دست بردارند چرا که دولت ایران اکنون تحتالحمایه آنها میباشد. از آنجا که این تهدیدها اثر نبخشید، به رهبر جنگلیها التیماتیوم یک هفتهای داده شد که با دولت ایران صلح کند و در غیر این صورت عواقب نافرمانی خود را پذیرا باشد. مهلت کوچکخان هنوز تمام نشده است اما از قرار معلوم وی خواهان جنگ است و تسلیم نخواهد شد. قزاقها در قزوین مستقر شدهاند و سلاح مورد نیاز آنها از همدان به محل استقرار آنها منتقل شده است. همه چیز منتظر سر آمدن فرصت کوچکخان است.» وایت در 7 جولای 1919 چنین مینویسد: «انگلیس با انجام اقداماتی، امنیت را در رشت و جاده رشت - قزوین برقرار ساخته است. همچنین تعدادی هواپیما در اختیار دولت ایران را شناسایی کرده و آنها را بمباران کند. هزار قزاق ایرانی در قزوین آماده شدهاند تا برای جستجوی شورشیان در جنگل اعزام شوند. موفقیت عملیات بیش از حد انتظار دولت ایران بود و قیام جنگلیها به طور کامل سرکوب شد. بسیاری از آنها دستگیر شده و به کلات نادری تبعید شدند. تجهیزات، مهمات و ادوات آنها مصادره شد. تنها کوچکخان و یک یا دو تن از یارانش گریختند. در حال حاضر کسی از محل اختفای او خبر ندارد و عدهای از رفتن او به کرمانشاه و یا تبریز خبر میدهند. به هر حال، میتوان گفت قیام جنگلیها به پایان خود رسیده است.» حوادث بعدی نشان داد که وایت در مورد مرگ نهضت جنگل عجولانه قضاوت کرده است.
سرکوب راهزنان
کابینه وثوقالدوله به کمک پلیس جنوب ایران، به خوبی از پس یاغیان مناطق مرکزی ایران برآمد. وایت در 14 آوریل 1919 مینویسد: «ششصد نفر راهزن به سرکردگی شخصی به نام رجبعلی در نواحی اطراف کاشان و اصفهان موجب بینظمیهای فراوانی شدهاند. سردار جنگ، حاکم بختیاری اصفهان، مدتی با این افراد درگیر بوده و به تازگی گزارش داده است که آنها را محاصره کرده و امید دارد با فراخواندن مردان بیشتری از ایل بختیاری، این غائله را خاتمه بخشد. چند روز پیش نیز خبر کشته شدن برادر رجبعلی رسید و پس از آن درگیریها به صورت شبانهروزی ادامه یافت. از لرستان نیز خبر رسیده است قزاقهای ایرانی با لرها در حوالی بروجرد و همچنین عشایر کردستان درگیر شدهاند.» یک هفته بعد وایت چنین گزارش میدهد: «در چند ماه گذشته تاخت و تاز راهزنان در شهرهای مرکزی ایران، خسارات زیادی را بر این منطقه وارد کرده است. فعالیت این راهزنان در اصفهان، کاشان و یزد ملموستر است. رهبران این دستههای راهزن، رجبعلی، رضاخان و ماشاءاللهخان هستند. این افراد به کمک نفرات بسیار خود خسارات زیادی بر محصولات و اموال شخصی مردم این ناحیه وارد کردندهاند. دولت ایران که در دفع شر این راهزنان ناتوان بود تصمیم گرفت از بختیاریها کمک بطلبد... لذا در اواخر ژانویه سردار جنگ به والیگری اصفهان منصوب شد به این شرط که ظرف مدت چهار ماه آرامش را به این منطقه بازگرداند... وی هشتصد مرد جنگی در اختیار دارد. از آنجا که سردار جنگ مجبور است سربازان خود را در چند منطقه مستقر سازد، در مقابل ششصد راهزنی که تحت رهبری رجبعلی قرار دارند، کاری چندانی از پیش نمیبرد. همچنین چندیست که رجبعلی فشار بسیاری بر سردار جنگ وارد میآورد... در نتیجه نبود کمک دولتی و همراهی نکردن مردان ایل بختیاری، باعث شده است سردار جنگ در سرکوب راهزنان هیچ کاری از پیش نبرده و اوضاع روز به روز بدتر شود... شورش لرها در نزدیکی بروجرد نیز دردسر فراوانی را برای دولت ایران به وجود آورده است. یک هنگ قزاق برای سرکوبی این اشرار به منطقه اعزام شده است. دولت تلاش دارد مالیات بیشتری از این منطقه جمعآوری کند... در پی فروپاشی ژاندارمری سوئدی، ایران امکانات و منابع خود را برای حفظ نظم در سراسر کشور بسیار محدود و ناچیز میبیند. در عمل هیچ ژاندارمی در تهران باقی نمانده است ـ تنها پانصد ژاندارم باقی مانده به کمک پلیس محلی نظم پایتخت را حفظ میکنند... در آینده نزدیک شاهد آن خواهیم بود که دولت فعلی ایران با وجود محدودیت امکانات خود هر کاری میکند تا نظم را در سراسر کشور برقرار سازد.» وایت در 20 می، مینویسد: «عطف به گزارش شماره 499 خود در تاریخ 22 آوریل 1919 دربارة بینظمیها و مشکلات راهزنان در استانهای مرکزی ایران، افتخار آن را دارم که گزارش دهم سردار اسد و سردار محتشم، رهبران ایل بختیاری در هجدهم ماه جاری تهران را به مقصد اصفهان ترک کردند؛ تا سردار جنگ، والی اصفهان را در سرکوبی راهزنان یاری دهند. دو قبضه توپ به همراه دویست و پنجاه سرباز از شیراز به اصفهان فرستاده شده و انتظار میرود این قوای کمکی هر چه زودتر آرامش را به منطقه بازگرداند.» در 16 ژوئن: «عطف به گزارش بیستم می (شماره 508) و مراسلات پیشین در مورد اغتشاش راهزنان در شهرهای مرکزی ایران، افتخار آن را دارم که به عرض برسانم نیرویی متشکل از دویست و پنجاه تفنگدار جنوب ایران به فرماندهی افسران انگلیسی اخیراً به کمک نیروهای بختیاری سردار جنگ، والی اصفهان، شتافتهاند. آنها موفق شدند بر نیروهای رضاخان و جعفرقلیخان چیره شده و تمام مهمات، آذوقه و قاطرهای آنها را به غنیمت بگیرند. دو سرکرده یاغی گریختند؛ اما با در دست داشتن نشانههایی از محل احتمالی اختفای آنها، امید است که به زودی دستگیر شوند. شمار راهزنانی که دستگیر شدهاند، پانصد نفر براورد میشود. رجبعلی و ماشاللهخان، دو تن از سرکردگان یاغیها، همچنان متواری هستند. رجبعلی یک راهزن محلی است که به نظر میرسد در مناطق ما بین کاشان و اصفهان به سر میبرد.»
وایت در 7 جولای 1919 چنین گزارش میدهد: «فصل گذشته شاهد تحقق یکی از مهمترین اهداف کابینه وثوقالدوله بوده است؛ بازگرداندن نظم و امنیت به ایران. زمانی که وثوقالدوله در آگوست 1918 پست ریاست وزرا را بر عهده گرفت، یاغیگری بر سراسر ایران حکم فرما بود. راهزنان در شهرهای مرکزی ایران به خصوص در همسایگی اصفهان علم طغیان برافراشته بودند؛ در گیلان جنگلیها امنیت جاده قزوین - رشت را مختل کردند؛ در ده سال گذشته دولت مرکزی موفق نشده است نماینده خود را به لرستان بفرستد و مالیات این استان را جمعآوری کند؛ در استان ثروتمند مازندران نیز وضعیت به همین منوال بود. انگلستان با استفاده از نیروهای خود در بین النهرین، به کمک ایران شتافت و تعداد سربازان ژاندارمری را به سرعت افزایش داد. در آن زمان تعداد سربازان آماده به خدمت ژاندارمری کمتر از هزار نفر بود و قسمت عمده آنها نیز در تهران متمرکز بودند. اکنون این تعداد به پنج هزار سرباز کاملاً مسلح افزایش یافته است و همچنان در حال افزایش است.» در مورد سرکوب راهزنان مرکز ایران، وایت چنین گزارش میدهد: «رضاخان، جعفرقلیخان، ماشااللهخان و رجبعلی، سردسته راهزنان، هر یک با فراهم آوردن شمار زیادی یاغی، در چند سال گذشته استانهای مرکزی ایران در حوالی اصفهان را مشوش ساختند. دولت ایران قدرت سرکوب این راهزنان را نداشت و نهایتاً در ماه ژانویه، به پیشنهاد سفارت انگلیس، سردار جنگ را به والیگری اصفهان منصوب کرد. امید میرفت این سردسته بختیاری به کمک مردان ایل خود، بار دیگر نظم را به منطقه بازگرداند. او متعهد شد ظرف چهار ماه این غائله را خاتمه بخشد. اما در آغاز کار، حمایتی که انتظار آن را داشت برآورده نشد، در نتیجه کار چندانی از پیش نبرد. تا اینکه شماری از تفنگداران پلیس جنوب ایران تحت فرماندهی افسران انگلیسی برای کمک به سردار جنگ از شیراز راهی اصفهان شدند. با رسیدن این نیروی کمکی، عملیاتها بار دیگر از سر گرفته شد و در ماه ژوئن، رضاخان و جعفرقلیخان و پانصد نفر از یاران آنها دستگیر شدند. جعفرقلیخان چند روز پس از دستگیری در اثر جراحتهای وارده مرد و جنازهاش در میدان اصفهان به دار آویخته شد. چند روز بعد نیز رضاخان و یاران نزدیکش به دار آویخته شدند. از آنجا که ماشاءاللهخان متعهد شده است با دولت مرکزی صلح کند، گزارش رسیده که برای تسلیم شدن عازم تهران است. رجبعلی همچنان متواری است؛ اما خطر او کمتر از دیگران بوده و قابل ملاحظه نیست. لرستان مدت زیادی در نافرمانی به سر برده است و دولت ایران در چند سال گذشته موفق نشده است مالیات این منطقه را جمعآوری کند و یا فرمانداران خود را به بروجرد و خرم آباد بفرستد. در زمستان قزاقها به فرماندهی کلنل فیلیپف به این منطقه اعزام شده و شهر بروجرد را از دست لرها خارج ساختند و قوامالدوله برای فرمانداری به این شهر اعزام شد. عملیاتهای بعدی نیز با موفقیت دنبال شد و انتظار میرود به زودی نظم به منطقه بازگردد. با دستگیری و سرکوب امیر مکرم و دیگر راهزنان در مازندران، بار دیگر آرامش به این منطقه بازگشت. تفنگداران پلیس جنوب ایران موفق شدند آرامش را در میان قشقاییها و دیگر عشایر جنوب برقرار سازند؛ و دولت انگلستان با رضایت کامل دولت ایران، کنترل این منطقه را به والی فارس محول کرد. بنابراین به استثنای بینظمی در چند منطقه کوچک، آرامش و امنیت بر سراسر ایران حکم فرما شده است. اما آذربایجان همچنان در ناآرامی و بینظمی گستردهای به سر میبرد.» وضعیت آذربایجان در فصل سوم تشریح شده است.
کالدول در اول اکتبر 1919 چنین مینویسد: «کابینه فعلی ایران با دستگیری و به دار آویختن رهبران مشهورترین گروه راهزنی، توان، جسارت و شجاعت خود را به نمایش گذاشت. نایب حسین و پسران و یاران او، مشهورترین راهزنانی هستند که در طول یک قرن گذشته اسم و رسمی به هم زدند. این راهزنان در کوههای اطراف کاشان مستقر بودند و در طول این مدت میلیونها دلار کالای تجاری را غارت کردند. صدها انسان بیگناه نیز قربانی حرص و طمع این افراد شدند. خوشحالی مردم از دستگیری و به دار آویخته شدن سردستههای این راهزنان خارج از حد و غیرقابل توصیف بود. نایب حسین، رهبر گروه، هفته گذشته در تهران به دار آویخته شد. طبق گزارشها وی بیش از نود سال سن داشت. نیروهای ژاندارمری پس از درگیریهای بسیار در کوههای اطراف کاشان، او را دستگیر کردند. در این درگیریها شماری از طرفین کشته شدند. چهار نفر از پسران او به دار آویخته شدند. زیرکترین پسر او، ماشاءاللهخان معروف، به دستور دولت مرکزی چندین سال برقراری امنیت در مسیر کاروانرو کاشان را بر عهده داشت. همه از این مطلب آگاه بودند که کابینه به ماشاءاللهخان قول داده است در صورت تسلیم شدن، او را دستگیر و زندانی نکند و به هیچ وجه متعرض او نشود. ماشااللهخان اغوا شده و به همراه صد و پنجاه نفر از سواران خود به تهران آمد. پس از دو هفته رییسالوزرا او را نزد خود فرا خواند و از او درخواست مال و اموال کرد؛ اما ماشاءاللهخان درخواست رییسالوزرا را رد کرد. در پایان ملاقات ریسالوزرا پیشنهاد کرد اتوموبیل شخصی او ماشاءاللهخان را به خانه برساند و ماشاءاللهخان نیز پذیرفت. اما ماشاءاللهخان به سمت خانه نرفت بلکه به ژاندارمری منتقل شده و در یک دادگاه فرمایشی محکوم و به دار آویخته شد. با اینکه ماشاءاللهخان مستحق چنین سرنوشتی بود، اما این شیوة کار نیز قابل سرزنش است. در بسیاری از دیگر نقاط کشور، راهزنان کماهمیت و خردهپا نیز حسابی منکوب شدهاند؛ و در مجموع مسیر کاروانها امنتر از گذشته شده است. به کمک نیروهای انگلیسی، شورشیان جنگلی در شمال ایران نیز (نزدیک رشت) مخفی شدهاند. به نظر میرسد کوچکخان، رهبر جنگلیها، به قفقاز گریخته باشد. بنابر گزارشهای رسیده وی فردی متشخص و محترم است... در پی دستگیری و اعدام بسیاری از یاغیان در سراسر ایران، احساس امنیت به مسیرهای تجاری بازگشته و تجارت با امنیت بیشتری نسبت به گذشته جریان پیدا کرده است.» کالدول در 10 آوریل 1920 چنین مینویسد: «اعدام شماری از راهزنان، امنیت را به مسیر کاروانها در سراسر ایران بازگرداند... سعی بر این است که عشایر سراسر کشور به خصوص عشایر جنوب، هر چه سریعتر خلعسلاح شوند؛ اما انجام این مأموریت کندی، دشواری و حساسیتهای خود را به همراه دارد؛ و بدون تردید بخش عمدهای از این کار به زمانی محول میشود که ارتش قدرتمندتری در ایران شکل بگیرد.»
اعلان همگانی توافقنامه انگلیس ـ ایران
توافقنامه 9 آگوست 1919 انگلیس ـ ایران، سفارت و دولت امریکا را کاملاً غافلگیر کرد. در 11 آگوست 1919 کالدول در تلگرام خود چنین مینویسد: «در نهم ماه جاری موافقتنامهای میان ایران و انگلستان به امضا رسیده است» و اضافه میکند به محض دریافت متن توافقنامه، آن را برای وزارت امور خارجه تلگراف خواهد کرد. متن توافقنامه، شامل پنج بخش، در قالب کتاب سفید دولت انگلستان ارائه شده است: «ایران شماره 1 (1919). توافقنامه میان دولتین علیتین بریتانیا و ایران. امضا شده در 9 آگوست 1919 در تهران. بخش اول: «این توافقنامه میان دولتین بریتانیای کبیر و ایران منعقد میشود. دیباچه: نظر به روابط دوستانه دولتین در گذشته و با اعتقاد به اینکه محکمتر شدن روابط دو کشور ضرورت داشته و در آینده به نفع دو طرف خواهد بود؛ و به منظور پیشرفت و شکوفایی هر چه بیشتر کشور ایران، به موجب این سند میان دولت ایران از یک سو و وزیرمختار بریتانیای کبیر، که نماینده دولت خود میباشد، از سوی دیگر، به شرح زیر توافق صورت میگیرد:
دولت انگلستان با قاطعیت هر چه تمامتر تعهداتی را که پیش از این مکرراً برای احترام مطلق و تمامیت ارضی ایران نموده است، تکرار مینماید.
دولت انگلستان پس از توافق با دولت ایران بر سر لزوم استخدام مستشار متخصص در ادارات این کشور، خدمات هر عده از این مستشارها را به خرج دولت ایران تضمین خواهد کرد. این مستشارها به صورت پیمانکاری استخدام و به آنها اختیارات مقتضی داده خواهد شد. کیفیت این اختیارات بسته به توافق بین دولت ایران و مستشارها خواهد بود.
دولت انگلیس به خرج دولت ایران، افسران، مهمات و ادوات سیستم جدید را برای تشکیل نیروی متحدالشکل که دولت ایران ایجاد آن را برای برقرار ساختن و حفظ نظم در داخل و سرحدات خود ضروری میداند، تهیه خواهد کرد. کمیسیونی که از متخصصین نظامی انگلیسی و ایرانی تشکیل خواهد شد، تعداد افسران و میزان مهمات و ادوات مورد نیاز را تعیین خواهد کرد.
به منظور تأمین مالی اصلاحاتی که در بندهای 2 و 3 این توافقنامه ذکر شد، دولت انگلستان حاضر است وامی در حد کفاف برای ایران تهیه کرده و یا ترتیب انجام آن را بدهد. تضمین متناسب این وام به اتفاق نظر دولتین از عایدات گمرکی یا منابع دیگر که در اختیار دولت ایران باشد، تعیین میشود.
دولت انگلستان با تصدیق کامل احتیاجات فوری دولت ایران به ترقی وسایل حمل و نقل که موجب توسعه تجارت و جلوگیری از قحطی در مملکت میباشد، حاضر است در همکاری با دولت ایران اقدامات مشترک ایران و انگلیس را در مورد تأسیس خطوط آهن و یا اقسام دیگر وسایل نقلیه تشویق نماید؛ در این باب باید قبلاً متخصصین بررسیهای لازم را به عمل آورده و دولتین بر سر طرحهایی که ضروریتر، عملیتر و سودمندتر هستند، به توافق برسند.
دولتین توافق مینمایند که با تشکیل کمیتة مشترک متخصصین تعرفه گمرکی موجود را مورد بررسی قرار داده و در آن تجدیدنظر کنند. بازسازی این تعرفه میباید با منافع قانونی ممکلت هماهنگی داشته باشد و کارایی آن را بالا ببرد. امضا شده در تهران، 9 آگوست 1919.
بخش 2: « توافقنامه وام به مبلغ 2000000 لیره استرلینگ با بهره 7 درصد و دورة پرداخت بیست ساله. دیباچه: مرجع تعهدات دولتین انگلیس و ایران توافقنامه منعقده میان آنها در امروز است. توافق دولتین بدین شرح است: بند اول. دولت انگلستان وامی به مبلغ 2000000 لیره استرلینگ به دولت ایران اعطا خواهد کرد. همانطور که در توافقنامه پیشبینی شده است، این مبلغ در اقساط و تاریخهای معین که دولت ایران مشخص میسازد پرداخت خواهد شد؛ البته پس از آنکه مستشار اقتصادی بریتانیا کار خود را در تهران آغاز کرد. بند دوم. دولت ایران متعهد میشود تا بیستم مارس 1921، هر ماه مقدار بهره را از قرار سالیانه 7 درصد بر اساس مجموع مبالغی که در بند یک ذکر شد، محاسبه کرده و به دولت انگلستان پرداخت کند؛ و پس از این تاریخ مبلغی که هر ماه پرداخت خواهد شد باید به قدری باشد که با احتساب 7 درصد بهره سالیانه، اصل مبلغ وام پس از بیست سال تسویه شود. بند سوم. به موجب پیماننامه هشتم می 1911 وامی به مبلغ 1250000 لیره استرلینگ در اختیار ایران قرار گرفت و توافق شد تمام عواید و درآمدهای گمرکی به عنوان وثیقه بازپرداخت این وام در نظر گرفته شود. همان وثیقه با تمام شرایطی که در پیماننامه مذکور برای آن در نظر گرفته شد، وثیقه بازپرداخت وام کنونی نیز میباشد. به غیر از وام 1911 و پیش پرداختهای متعاقب آن، بازپرداخت این وام بر بازپرداخت دیگر قروض ایران به انگلستان، تقدم دارد. از آنجا که عواید مذکور کفاف این بازپرداخت را نخواهد کرد، دولت ایران تعهد میکند مابقی مبلغ موردنیاز را از دیگر منابع تأمین کند؛ و بدین منظور دولت ایران به موجب این سند مستحق دریافت وام کنونی و دیگر پیش پرداختهایی که در بالا ذکر شد تشخیص داده میشود؛ با اولویت و استمرار شرایطی که در پیماننامه هشتم می 1911 آورده شده است، عواید گمرکی تمام مناطق، اعم از مناطق دور و نزدیک، وثیقة این وام خواهند بود. بند چهارم. دولت ایران در هر تاریخی که بخواهد حق تصفیة وام حاضر را، خارج از عواید ناشی از هر وام دیگری که بر اساس قرارداد از بریتانیا تحصیل کند، خواهد داشت. امضا شده در تهران، 9 آگوست 1919.»
بخش 3: این بخش شامل بیان مجدد شرایطی است که برای وام هشتم می 1911 مقررشده است.
بخش 4: شامل متن نامه کاکس به وثوقالدوله است که در تاریخ 9 آگوست 1919 نوشته شده است: «حضرت والا، من مطمئن هستم جنابعالی، ضمن هدایت موفقیتآمیز امور دولت ایران، متوجه شدهاید که دولت علّیه بریتانیا، حداکثر تلاش خود را مبذول داشته تا از سویی با کمک به کابینه جنابعالی نظم و امنیت را در داخل مملکت برقرار ساخته و از سویی دیگر رابطهای نزدیک میان دولتین ایران و بریتانیا برقرار سازد. برای اثبات بیش از پیش این حسن نیت، که دولت لندن از آن الهام میگیرد، اکنون اینجانب اجازه دارم به اطلاع شما برسانم که در صورت منعقد شدن توافقنامهای که دولت شما انعقاد آن را برای انجام اصلاحات در ایران لازم میداند، دولت علیه بریتانیا آمادگی خود را برای همکاری با دولت ایران در این زمینه اعلام کرده و به تحقق امور ضروری ذیل نظر دارد: 1- تجدید نظر در معاهداتی که در حال حاضر میان دو قدرت از اعتبار قانونی برخوردار است. 2- رسیدگی به ادعای ایران برای جبران خسارتهای مادی که دولتهای متخاصم به بار آوردند. 3- تصحیح نقاط مرزی ایران در نقاطی که طرفین در مورد آنها اتفاقنظر دارند. در اولین فرصت ممکن، برای تعیین راهحل مناسب، زمان و اسباب مورد نیاز، دو دولت به بحث خواهند نشست. (امضا) پی.زی. کاکس .» نامة دیگری که کاکس در همین تاریخ یعنی نهم آگوست برای وثوقالدوله نوشته است، بخش پنجم این توافقنامه را تشکیل میدهد: «حضرت والا، با استناد به دومین خواستهی مذکور در نامهای که همین امروز برای شما ارسال کردم، هر دو کشور متقابلاً تفاهم کرده و متعهد شدهاند که، دولت علیه بریتانیا از درخواست پرداخت هزینة نیروهایی که به درخواست دولت شاهنشاهی ایران برای حفظ بیطرفی ایران اعزام شدند چشم پوشی کند و در مقابل دولت ایران نیز در برابر خسارات احتمالی که نیروی مذکور در زمان حضور خود در خاک ایران به بار آوردهاند، هیچ ادعایی نخواهد کرد. البته دولت انگلستان متوجه این مسئله است که توافق میان دو کشور، مشمول دعاوی اشخاص و سازمانهای خصوصی نمیشود و این دعاوی به صورت مستقل بررسی میشوند. در نامه جنابعالی به اطلاع اینجانب رسید که برای ثبت توافق بر سر این موضوع حضور شما از جانب دولت ایران کفایت خواهد کرد. (امضا)پی.زی. کاکس»
10 آگوست 1919، انگلستان اعلامیهای را با عنوان «ایران و اروپا، تعهدات انگلستان» منتشر ساخت. کالدول گزارش میدهد: «با توجه به اهمیت موضوع برای وزارت امور خارجه، سفارت [امریکا در ایران] افتخار دارد به پیوست این نامه، ابلاغیه بدون امضایی را که تعهدات انگلستان را در قبال کمک به ایران شرح میدهد، ارسال کند. این ابلاغیه در لندن به چاپ رسیده و در تهران توزیع شده است.» متن ابلاغیه از این قرار است: «اکنون... انتظار میرود کشورهای متفق، خصوصاً دولت انگلستان ایران را مورد عنایت و توجه ویژه خود قرار دهند. رژیم تزاری از ابتدای قرن نوزدهم تا چند ماه پیش با تجاوز و دستاندازیهای پیاپی بخشهای گستردهای از سرزمینها و مناطق زیر نفوذ این کشور را اشغال کرد! مبنای درخواست ایران برای توجه و رسیدگی ویژه بر سه اصل قرار گرفته است: در آغاز جنگ، علیرغم بیاحترامیهایی که عوامل تزار از سال 1907 نسبت به این کشور روا داشتند و همواره کوشیدند ایران را از پیشرفت و توسعه باز دارند و علیرغم تمام اسبابی که این کشور را به جنگ علیه روسیه ترغیب میکرد، ایران تنها به دلیل دوستی دیرینه خود با انگلستان و اعتماد کامل به این کشور مبنی بر احقاق تمام حقوق ایران در زمان صلح، هرگز علیه روسیه وارد جنگ نشد. در آغاز قرن نوزدهم انگلستان با کمکهای قابل توجه ایران، توانست امپراتوری خود را در هند تثبیت کرده و موقعیتش را در خاورمیانه مستحکم سازد. در سال 1800، زمانی که هند همواره از جانب زمان شاه (حاکم افغانستان) تهدید میشد، حکومت هند، به واسطه کاپیتان ملکم ، طی قراردادی با ایران متحد شد... هنگامی که ایران در مبارزه علیه نفوذ روسیه در آسیای مرکزی، سرزمینها و اموال بسیاری را از دست داد، با انگلستان متحد بود. در سالهای 1804 تا 1808 ایران برای مقابله با تجاوزات روسیه، از جانب انگلستان پاسخی دریافت نکرد. بنابراین ناگزیر، از پیشنهاد ناپلئون استقبال کرد و در جنگ با روسیه به پیروزی بزرگی دست یافت. اما در سال 1808، با ورود سر هاردفورد جونز، فرستاده ویژه انگلستان، دولت ایران از خواستههای فرستاده انگلیس پیروی کرده، پیمان خود با ناپلئون را فسخ کرد و با انگلستان علیه روسیه هم پیمان شد. با انعقاد این قرارداد انگلستان متعهد شد تا زمانی که ایران با روسیه در جنگ است، از ایران حمایت کرده و وضعیت جنگی خود را با روسیه حفظ کند. ایران به کمک انگلستان، چهار سال با موفقیت در مقابل روسیه ایستادگی کرد... با پایان یافتن حمایتهای انگلستان و در پی حوادث ناخوشایند دیگر، توان نظامی ایران کاهش یافت و این کشور مجبور شد در سال 1813 معاهده گلستان را امضا کند. در مذاکرات این معاهده فرستاده انگلستان نیز شرکت داشت. در این معاهده ایران، گرجستان و ارمنستان شرقی را که از زمان امپراتوری ماد بخشی از خاک ایران به حساب میآمد به روسیه واگذار کرد. علاوه بر این، مناطقی چون دربند، باکو در حاشیه دریای خزر، شکی، شیروان، گنجه، قراباغ، مغان و بخشهایی از تالش نیز از خاک ایران جدا شد. همچنین در این توافقنامه ایران از حق کشتیرانی در دریای خزر صرفنظر کرد... بنابراین میتوان گفت ایران قربانی سیاستهای نظامی و امنیتی قدرتهای اروپایی شد.» ابلاغیه سپس به حوادث پس از سال 1906 میپردازد: «در سال 1906، ایرانیها برای بنا نهادن رژیم مشروطه متوجه دوست قدیمی خود و حامی آزادی یعنی کشور انگلستان شدند. پاسخ مثبت انگلستان، حکومت تزار را به قدری وحشتزده کرد که دولت انگلستان، پس از بررسی اوضاع و احوال اروپا (همانطور که لرد گری مکرراً اظهار داشتند)، مجبور شد در مورد مسئله ایران با حکومت تزار به تفاهم برسد؛ در نتیجه این جنبش قانونی به دست عوامل ستمکار تزاری در نطفه خفه شد. بنابراین ایران برای دومین بار قربانی سیاستهای نظامی و امنیتی قدرتهای بزرگ اروپا شد. این دلایل کافی است که ایران در جایگاه ویژهای قرار بگیرد و نه تنها کشورهای متفق باید به طور کلی عدالت را در مورد این کشور اجرا کنند، بلکه دولت انگلستان خود را ملزم میداند که عدالت کامل در مورد ایران اجرا شود؛ و این مهم با بازگردانی تمام شهرهایی که بدست ارتش متجاوز تزار در زمان اتحاد ایران با انگلستان از این کشور جدا شد، محقق میشود. به علاوه منافع کنونی و آینده انگلستان ایجاب میکند که ایرانی بزرگتر، تواناتر و ساختارمندتر در خاورمیانه وجود داشته باشد، تا همانند سالهای آغازین قرن نوزدهم، از سیاستهای انگلستان در این منطقه دفاع کند. ایران بهترین گزینه برای تأمین این هدف است، چرا که موقعیت جغرافیایی یا ملی یا سیاسی هیچ کشوری در خاور نزدیک مطلوبیت موقعیت ایران را ندارد؛ خصوصاً با در نظر گرفتن تهدید بلشویسم که به گسترش نفوذ خود در شرق و غرب همت گماشته است.» ابلاغیه با بیان این مطالب به پایان میرسد: «اکنون قدرت در دستان ملت ایران است و درباریان فاسد و متلون هیچ جایگاهی در این کشور ندارند؛ بریتانیای کبیر و نمایندگانش در ایران، با مدنظر قرار دادن این تغییر شگرف، میتوانند به راحتی اعتماد کامل مردم را جلب کرده و سیاستهای خود را در ایران و خاور نزدیک بر بنیانی مستحکم و همیشگی بنا نهند... اکنون تنها عدالتطلبی نمایندگان کشورهای متفق در کنفرانس صلح، حقوق تضییع شده ایران را احقاق خواهد کرد، سرزمینهای از دست رفته را به این کشور باز خواهد گرداند و حفظ حقوق و تمامیت ارضی ایران را به عنوان یک کشور مستقل در آینده تضمین خواهد کرد.» ویلسن، رئیسجمهور و لنسینگ وزیر امور خارجه آمریکا، بلافاصله پس از انتشار این ابلاغیه از انعقاد این توافقنامه اظهار نارضایتی کردند. در فصول بعدی این کتاب از تبادلات دیپلماتیک انگلیس و امریکا بر سر این موضوع، شرح مفصلی ارائه شده است.
انتشار تلگراف لنسینگ در تهران
در شماره دهم آگوست 1919 روزنامة ایران، مقالهای با این عنوان منتشر شد: «ابلاغیه نخستوزیر». خلاصه متن ابلاغیه: «هیچ کشوری از اینکه اسباب سعادت و شادکامی کشور ما را فراهم کند منتفع نمیگردد و از کمک کردن به ما برای رفع سختیها و فلاکتها و یا جایگزینی آنها با پیشرفت سریع، سود نمیبرد... در نتیجه، پس از بررسی تمام وقایعی که در گذشته رخ داده بود و با در نظر گرفتن اوضاع و احوال کنونی داخل و خارج کشور، ایران احساس کرد تنها میتواند دست به دامان انگلستان شود؛ علاوه بر کمکهای این کشور در گذشته، تضمینهای بی قید و شرط انگلستان در جریان مذاکرات، ایران را به آیندهای رضایتبخش مطمئن ساخت... نظر به این دلایل، دولت ایران به منظور برقراری نظم و تضمین آسایش مردم خود، رفتار و اصولی را در پیش گرفت که ملت در امنیت به سر ببرد و سپس برای تضمین آیندهای سعادتمند، با انگلستان وارد مذاکره شد... بلافاصله پس از آتشبس، مذاکرات با انگلستان، براساس این اصول، با اسلوب و روش متداول خود آغاز شد. در این مذاکرات منافع ایران همواره مدنظر قرار گرفت و این توافقنامه پس از چندین ماه تبادل نظر و دیدگاه، منعقد گردید... ضرورت حفظ کشور پیش از هرگونه مانع و انتقادی، برای او (وثوقالدوله) مطرح بود؛ و از اینکه خداوند توان و ذکاوت کافی را برای انجام هر چه بهتر این وظیفه به او ارزانی داشته، باید سپاسگزار بود. روحانیون نیز او را در انجام این وظیفه تشویق کردند و شاه نیز او را مورد لطف خود قرار داد؛ اما او هرگز نمیتواند از پس جبران تلاشهای نماینده انگلستان برآید؛ چرا که حمایت صادقانه و همکاری او در انجام این وظیفه، عاملی تعیین کننده بود. تا آنجا که اوضاع عمومی اجازه میداد، دولت انگلستان برای بازگرداندن نظم و امنیت عمومی، به کابینه وثوقالدوله کمک کرد. انگلستان با پرداخت کمکهای مالی ضروری برای تأمین مایحتاج مردم و افزایش اعتبار دولت، بیش از پیش حمایتهای خود را آشکار کرد... بر کسی پوشیده نیست که مخالفان، جاهلان و دسیسهگران از هیچ تلاشی برای اینکه مرا وادار به عقب نشینی کنند، فروگذار نکردند. علاوه بر این تلاشهای احمقانه، آنها سعی کردند اعلیحضرت را نسبت به من مظنون کنند؛ اما ایشان هرگز به این افراد توجهی نکردند، و همواره در جهت سعادت کشور، بزرگترین حامی من بودهاند... من از مردان روشن ضمیر و وطن پرستان حقیقی که از هرگونه خدعه و نیرنگ بدورند خواهش میکنم در مورد موفقیت بزرگی که بدان نائل آمدهام قضاوت کنند؛ و پس از گذشت دوازده ماه از آغاز خدمات من اوضاع و احوال کنونی مملکت را با یک سال پیش مقایسه کنند. امیدوارم مردم حقشناس کشورم قدردان نتایج سودمند این توافقنامه باشند. تحقق سعادت حقیقی در کشور که امیدوارم به زودی حاصل شود، بهترین پاسخ برای زحمات و فداکاریهای من خواهد بود.»
توضیحات کالدول: «در این باره لازم میدانم اضافه کنم بدگوییهای مکرر روزنامه رسمی رعد در مورد ملت، دولت و رئیسجمهور آمریکا چنین القا کرده است که اگر چه ممکن است تمام این مطالب به قلم رئیسالوزرا نوشته نشده باشد اما حداقل پیش از انتشار، مورد ارزیابی و تأیید وی قرار گرفته است و این در حالی است که رئیسالوزرا در اظهارات شخصی خود، برای امریکا، و دولتمردان و سیاست عمومی و آداب و رسوم این کشور، ارزش فراوانی قائل است. با این حال، نباید فراموش کرد زمانی که آقای شوستر از ادامه خدمت در دولت ایران منع شد، این مرد [وثوق] وزیر امور خارجه بود و در تنظیم پیشنویس اولتیماتیوم اخراج آقای شوستر، نقش اصلی را بازی کرد؛ با وجود این زمانی که دکتر جادسون ، رئیس دانشگاه شیکاگو، هنگام ترک ایران برای خداحافظی نزد رئیسالوزرا رفت، از او درخواست کرد که به صورت موجز و صریح مشخص سازد که ایالات متحده چگونه میتواند دوستی خود را نشان داده و به حمایتهای خود از ایران ادامه دهد. وی پاسخ جالبی داد: «شوستر را به ایران بازگردانید.» به هر حال این موارد حاکی از این است که قدرت و توانایی این مرد اندک نیست. روزنامه رسمی رعد در سر مقاله 19 آگوست 1919 خود، به امریکا، مردم امریکا و مقامات این کشور و همچنین نمایندگان ایران در کمیسیون صلح حمله و آنها را تحقیر کرده و چنین نوشته است: «مطالبات کمیسیون صلح ایران غیرمعقول و نوعی افزونطلبی بود.» اکنون همه میدانند این مطالبات در جلسات عدهای از مقامات برجسته ایرانی، شامل تمام رئیسالوزراهای پیشین که در قید حیات به سر میبرند و دیگر مقامات کابینه، تدوین شده است؛ همچنین بر کسی پوشیده نیست که دستورالعمل هیأت اعزامی به پاریس، مطرح کردن این مطالبات در کنفرانس صلح و اظهار دادخواست ایران بود. این مقاله در ادامه مدعی شده است که انگلستان، فرانسه و امریکا جهان را به سه قسمت تقسیم کردهاند و امریکا به اتفاق دیگر کشورها به ایران گفته است: «شما در این کنفرانس هیچ جایگاهی ندارید و میبایست تحتالحمایه [کشور دیگری] باشید. جهان به سه قسمت تقسیم شده است و خاک ایران سهم انگلستان است.» این اظهارات به قدری مضحک و بیمعنی بود که باعث شد سفارت امریکا با انتشار مفاد تلگراف چهارم سپتامبر وزارت خارجه، رویکرد دولت امریکا و پیشنهادهای این کشور را برای کمک به ایران تصریح کند.»
در 4 سپتامبر 1919 لنسینگ، وزیر امور خارجه، با ارسال تلگرافی به کالدول چنین دستور میدهد: «شما موظفید در ملاقات با مقامات ایرانی و افراد دیگری که به این موضوع علاقهمندند، مضایقه امریکا از کمک به ایران را انکار کنید. همچنین میبایست مقامات ایرانی را متقاعد کنید کهایالات متحده همواره خواهان سعادت و رفاه جامعه ایران است و هیأت اعزامی امریکا به پاریس چندین بار به طور جد تلاش کرد دادخواست هیأت اعزامی ایران در کنفرانس صلح مطرح شود. حمایت چندانی از این تلاشها به عمل نیامد و این امر موجب شگفتی هیأت امریکایی شد؛ اما اعلان توافقنامه انگلیس ـ ایران توضیح خوبی برای این بود که چرا هیأت امریکایی نتوانست مطرح شدن دادخواست ایران را تضمین کند. علاوه بر این دولت ایران نیز از هیأت اعزامی خود به پاریس حمایت چندانی نکرد. پس از انعقاد توافقنامه انگلیس - ایران، بر دولت ایالات متحده مسلم شد که ایران در آینده به حمایت و همکاری آمریکا نیازی ندارد؛ و این در حالی بود که نمایندگان ایران در پاریس، به شدت مساعدت ما را طلب میکردند.» کالدول تأثیر این تلگرف را چنین گزارش میکند: «انتشار تلگراف چهارم سپتامبر وزارت خارجه آمریکا، خشم کابینه ایران و روزنامه رسمی مذکور را برانگیخت. روزنامهای که چندی پیش شدیداً به مردم آمریکا، رئیس جمهور ویلسون، معاهده صلح، کمیسیون صلح آمریکا و همچنین کمیسیون صلح ایران حمله کرد. اعضای کابینه ایران مدعی شدند سفیرکبیر امریکا در لندن مصاحبهای با این مضمون داشته است که آمریکا هیچ علاقهای به سرنوشت ایران نداشته و نسبت به رفتار انگلستان در قبال این کشور رضایت کامل دارد... شاه در سوئیس اعلام کرد که در ادامه سفر خود به آمریکا خواهد رفت. اعلان نیت شاه، کابینه و سفارت انگلستان را به شدت نگران کرده است، چرا که شاه قول داده بود حتی وارد پاریس هم نشود.» کالدول اضافه میکند: «تلگراف چهارم سپتامبر در کل تأثیر عمیقی بر مردم داشته است. بیش از نود و پنج درصد مردم مخالف توافقنامه و کابینه وثوقالدوله هستند... اعضای کابینه خود را در معرض ترور شدن میبینند. سر کنسول پادوک چنین گزارش میدهد: «مخالفت با توافقنامه همانند آتش زیر خاکستر، هر لحظه امکان دارد شعلهور شود؛ اما احتمالاً به دستور رئیسالوزرا از هرگونه تجمع مردمی جلوگیری به عمل میآید. روزنامة تحت حمایت و کنترل رئیسالوزرا، میکوشد مردم را آرام کرده و نظر آنها را جلب کند. ده روز پیش با دستوری که از تهران صادر شد، قزاقهای ایرانی ظاهراً برای سرکوب راهزنان از تبریز خارج شدند، اما در واقع دولت در صدد بود آنها را برای مدتی از شهر دور کند.» البته سفارت از هرگونه مذاکره در مورد توافقنامه خودداری کرد و به هیچ وجه به خشم مردم دامن نزد. مردم، خود را مرهون اعتبار آمریکا میدانند و بسیاری از آنها که چشم امید به دولت و ملت ما دوختهاند، خواهان مساعدت سفارت آمریکا هستند.» وزارت امور خارجه آمریکا در تلگرامی فوری به دیویس، سفیر کبیر آمریکا در لندن، چنین دستور میدهد: «تلگراف 12 سپتامبر وزیرمختار امریکا در تهران حاوی چنین مطالبی است: «اعضای کابینه ایران میگویند که سفیرکبیر امریکا در لندن طی مصاحبهای اظهار داشته که آمریکا هیچ منافعی در ایران ندارد و کاملاً راضی به این است که به انگلستان اجازه دهد هور طور میخواهد با ایران رفتار نماید.» پیشنهاد میشود با ارسال تلگرامی به وزیرمختار آمریکا در تهران این اختیار را به او بدهید که گزارش مذکور را تکذیب کند.» روز بعد دیویس چنین پاسخ میدهد: «در تلگرامی به سفارت آمریکا در تهران اطلاع داده شد که گزارش مذکور کاملاً بیاساس است.» کالدول در 15 سپتامبر مینویسد: «تلگرام بنگاه خبری رویترز که دولت انگلستان امروز آن را در ایران منتشر کرد، از این قرار است: «گزارشهای حاکی از از مخالفت فرانسه و امریکا با توافقنامه ایران ـ انگلستان، کاملاً بی اساس است.» بدون شک این تلاشی است برای آرام ساختن مردم امیدوار ایران؛ بهرغم سکوت ناشی از ترس ایشان، خشم و نفرت این مردم هرگز فروننشسته است.» متن تلگرام نیز به اطلاع رئیس جمهور ویلسون و دیویس، سفیرکبیر آمریکا در لندن، رسانده شد. ادامة دستورالعمل مزبور آمده است: «شما میتوانید شفاهاً وزارت خارجه انگلستان را از انتشار گزارش رویتر آگاه کنید و پرس و جو کنید که آیا این گزارش مورد تأیید آن وزارت خارجه هست یا خیر؛ و خاطرنشان کنید که اگر چه از نظر صوری انتشار این گزارش بلااشکال است، اما در عمل موجب تفسیرهای گمراهکنندهای شده است... وزیرمختار آمریکا در تهران به وزارت خارجه [آمریکا] اطلاع داده است که صدها تن از نخبگان و برجستگان ایران به عنوان اعتراض به قرارداد ایران و انگلیس دست به دامان سفارت آمریکا در تهران شدهاند؛ و هیأت دولت نیز در حمایت از قرارداد روشهای مستبدانهای به کار میبندد.»
در تاریخ اول اکتبر 1919، کالدول چنین مینویسد: «همچنین به اطلاع این جانب رسیده است که مستشاران انگلیسی عازم ایران هستند و انتظار میرود به محض ورود کار خود را آغاز کنند. اگرچه هنوز چند ماه به تشکیل مجلس ایران مانده است. گزارشها حاکی از آن است که بسیاری از کارمندان انگلیسی در هند به دنبال فرصت شغلی بهتری در ایران هستند. در حالی که با انتشار «بیانیهها» و «تحلیلها و تفسیرهای» فراوان، مکرراً حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران به اطلاع عموم مردم رسیده، شمار زیادی از شخصیتهای برجسته، روزنامهها و مقامات رسمی حامی انگلستان در ایران آشکارا میگویند: «ایران اکنون یکی از اقمار انگلستان است؛ ما اکنون تحت الحمایه آن کشور هستیم و خواهی نخواهی باید این واقعیت را قبول کنیم؛ تنها کار ممکن این بود که به قیمومیت انگلستان تن در دهیم و ...» با این وجود، در متن توافقنامه چیزی ذکر نشده که ضرورتاً سیادت ملی ایران را محدود کند؛ اما اهل نظر در ایران تمایل دارند که نتیجة عملی هر چیزی را مدنظر قرار دهند. این گروه از مردم ایران معتقدند بخش اصلی قرارداد، متن آن نیست، بلکه مطالبی است که وزیرمختار انگلیس در «نامه توضیحی» عنوان کرده است. اگر چنین توافقنامهای میان ایران و امریکا منعقد میشد، هیچگونه مخالفتی در ایران برنمیانگیخت؛ ایران مایل بود اختیاراتی که به موجب آن قرارداد مسلم میشد، در اختیار قدرت غیر همسایهای قرار میگرفت که هیچگونه منافع سیاسی در ایران ندارد و به گفته بسیاری از ایرانیان، در برقراری رابطه با ملتهای کوچک و ضعیف خوشنام است. مردم ایران، همواره منتظر «حاصل شدن فرجی» در زندگی خود هستند؛ اما عقلای این کشور یقین دارند که این توافقنامه مؤثر واقع نخواهد شد. با این احوال، دستگیری و تبعید شماری از رهبران مخالف، اعمال شدید حکومت نظامی، به علاوه ترس و جبن طبیعی شرقیها، هر اقدام مؤثری را که مانع عملی شدن این توافقنامه شود، غیرممکن میسازد. با توجه به حضور چندین هزار سرباز انگلیسی در ایران، سفر شاه به اروپا و گرایش شدید دولت فعلی برای خدمت صادقانه به قدرتی که آن را به وجود آورده و بقای آن را تضمین میکند، درک این مسئله راحتتر است... در این قضایا اصل انعقاد قرارداد چندان مهم نیست، بلکه آن زیرکی و نیرنگی است که در گمراه کردن این مردم به کار گرفته شده است؛ مردمی که مجبورند این توافقنامه را بپذیرند و از ترس زندان و تبعید، حتی در خفا هم اجازه ندارند با آن مخالفت ورزند. این در حالی است که در طول ماههای شکلگیری شالوده توافقنامه، تلاشی نظاممند و ماهرانه برای آمادهسازی افکار عمومی صورت گرفت. افرادی که حضور آنها در روند انعقاد توافقنامه مزاحمت ایجاد میکرد، در قالب کمیسیون صلح ایران به پاریس اعزام شدند؛ چرا که این افراد در پاریس برای جلوگیری از انعقاد قرارداد کاری از پیش نمیبردند. افراد دیگری که نگران یکپارچگی و تمامیت ارضی کشور بوده و گرایشهای وطنپرستانه داشتند، به بهانه زیارت یا منصوب شدن در پستهای کنسولی، به خارج از کشور فرستاده شدند... پس از اعزام این افراد در قالب کمیسیون صلح به پاریس، رئیس سابق مجلس، مؤتمنالملک، نیز قرار شد با انتخاب همراهان خود رهسپار آمریکا شود. مؤتمنالدوله در این سفر باید دولت و مردم آمریکا را از خواسته بجای ایران آگاه کرده و مصائبی را که سالیان دراز بر این کشور تحمیل شده، برای آنها تشریح کند و مردم آمریکا را به سرمایهگذاری در ایران علاقهمند سازد. با این حال، نظر به اطلاعات دقیق سفارت آمریکا، طرح اعزام نماینده به آمریکا قطعاً به موافقت سفارت انگلستان بستگی دارد و کابینهای که کاملاً از انگلیسیها تبعیت میکند هرگز کاری برخلاف خواستههای انگلستان انجام نمیدهد. مسئلهای که بیش از سرکوب کردن انتقادها قابل توجه است، رشوه دادن آشکار به بعضی از روحانیون پولپرست است از قرار معلوم بسیاری از این افراد با قبول یا دریافت کردن هدایا، پول، مستمری و دیگر انواع رشوه لب فروبستهاند. البته لازم به ذکر است بسیاری از روحانیون و همچنین عموم مردم را نمیتوان از این طریق آرام کرد و تنها توسل به تهدید، ترس از زندان و از این قبیل آنها را ساکت کرده است. از سوی دیگر بازار تملق و خوشامدگویی گرم شده است؛ به طوری که حتی عدهای از ما آمریکاییها نیز در معرض این فریب تملق واقع شدیم. این همه احترام و محبت و تملق به اشخاصی که تا پیش از این کسی به آنها اهمیتی نمیداد، آن قدر بیسابقه و غیرعادی بود که از دید هیچ ناظری پنهان نمانده است. اگر جنگی در پی بود، شاید میشد به اتهام [مثلاً] طرفداری از آلمان، مخالفتها را سرکوب کرد؛ اما در این شرایط [که جنگی در کار نیست]، این راه نیز به کار نمیآید..»
مخالفت مردم ایران با قرارداد
واکنش اولیه مردم ایران در تلرام 13 اوت 1919 کالدول چنین گزارش شده است: «قرارداد اخیر میان ایران و انگلستان احساسات مردم را علیه کابینه برانگیخته است. بسیاری از مردم معتقدند این قرارداد، عملاً ایران را تحت قیمومیت انگلستان در میآورد و در نتیجه جامعه ملل را دچار سردرگمی میکند. قرارداد مخفیانه منعقد شده است، اما خبر انعقاد آن به صورت ناگهانی انتشار یافت. مردم و سفارتخانههای خارجی از این رویداد به شدت شگفتزده شده و آن را نشانه سوءنیت کابینه دانسته و نسبت به انگلستان بیاطمینان شدهاند.» در 16 آگوست: «وطن پرستان ایرانی مدعی هستند که این توافقنامه، قیمومیت کامل انگلستان بر ایران را تحقق میبخشد؛ اما حکومت نظامی، مطبوعات تحت کنترل و ارتش انگلستان که اکنون اراضی ایران را تصرف کرده است، مانع انتشار عمومی عقاید مخالف شده و از ابراز احساسات جلوگیری میکنند. مقدمات کار اجرای هر چه سریعتر قرارداد، آماده شده و این در حالی است که بر اساس قانون اساسی ایران پیش از تأیید و تصدیق مجلس، هیچ توافقنامهای امکان عملی شدن ندارد. علاوه بر این، کابینه فعلی بر انتخابات جاری در سراسر کشور نظارت دارد؛ افرادی که برای این مجلس انتخاب شدهاند، نماینده شهرهایی هستند که هرگز آن را ندیدهاند.» دستورالعمل لنسینگ در 19 آگوست از این قرار است: «عطف به تلگرامهای 160، 161 و 162 که به ترتیب در تاریخ یازدهم و سیزدهم آگوست ارسال شد، وزارت خارجه را به صورت کامل و فوری جریان حوادثی که در این تلگرامها شرح داده شده بود، بویژه عکسالعمل مردم نسبت به قرارداد، آگاه سازید.» کالدول در 23 آگوست چنین مینویسد: «مخالفت عمومی با قرارداد فروننشسته است، اما مردم از ابراز احساسات خود وحشت دارند. ترس از مجازات، زندان و تبعید، اجرای حکومت نظامی که بیش از یک سال به طول انجامیده است، مطبوعات تحت کنترل و حضور نظامیان انگلیسی در ایران، مانع آشکار شدن مخالفت مردم هستند. بسیاری برای ابراز مخالفت خود خواستار بست نشینی در سفارت امریکا و فرانسه شدهاند که البته درخواست آنها رد شده است. تمام روزنامهها تا آنجا که شرایط به آنها اجازه میدهد از قرارداد انتقاد میکنند؛ به غیر از روزنامه رعد، ارگان رسمی دولت، که مینویسد: «آمریکا، تنها کشوری که میتوانست ما را یاری کند، ایران را تنها گذاشت؛ چهار قدرت بزرگ در پاریس تصمیم گرفتند ایران تحت قیمومیت انگلستان قرار گیرد؛ که ایران فریب سخنان اغواگرانه رئیس جمهور ویلسون را خورد و اکنون در جایگاهی همانند جایگاه مصر قرار گرفته است.» این روزنامه همچنین به شدت هیأت ایران در کمیسیون صلح و دعاوی آنها را مورد انتقاد قرار داده است... دیگر روزنامهها نیز از قرارداد انتقاد میکنند و در عین حال پیشنهاد میکنند که در صورت امکان، قرارداد مشابهی با امریکا منعقد شود. بسیاری خواهان این هستند که بدانند چنانچه عقاید و احساسات عمومی مانع اجرای این قرارداد شود، آیا دولت آمریکا به انعقاد قراردادی مشابه با ایران تمایل خواهد داشت؟» در تلگرام 28 آگوست 1919 کالدول چنین میخوانیم: «مخالفتهای مردم با قرارداد همچنان ادامه دارد. بعد از ظهر روز گذشته شماری از اعضای کابینه پیشین و تعدادی از شهروندان در ملاقات با رئیسالوزرا، مخالفت خود را ابراز کردند. تجمعات اعتراضآمیز بسیاری در سراسر کشور رخ داده است و در تعدادی از مراکز ولایات، کسبه به نشانه اعتراض بازار را تعطیل کردهاند... بسیاری از مردم ایران بر این باورند که قرارداد ایران و انگلیس پایان استقلال ایران خواهد بود؛ عدهای نیز به سیاستهای انگلستان در ایران مشکوک هستند... رئیسالوزرا برای توجیه سیاستهای خود اعلامیة مفصلی منتشر کرده است. وزیر خارجه فعلی و دیگر اعضای کابینه به مخالفین گفتهاند که آمریکا پیش از این، از کمک به ایران سرباز زده است. وزیرمختار انگلستان این رویداد را پیروزی بزرگی در منطقه میداند، اما دیگر مقامات انگلیسی نگرانند که نتایج این قرارداد تأثیر بدی بگذارد و به اعتبار انگلیس در خارج از ایران خدشه وارد کند.» در گزارش گوردون پادوک کنسول انگلستان در تبریز میخوانیم: «خلاصهای از متن توافقنامه ایران و انگلیس در تبریز منتشر شده و به استثنای گروههای مشخصی که به قرارداد علاقهمندند و طبقاتی چون بازرگانان که امید به انتفاع مالی از قرارداد دارند، تمام طبقات مردم به مخالفت برخاستهاند. البته تاکنون هیچگونه مخالفت علنی مشاهده نشده، چرا که عموم مردم امیدوارند که مجلس اجرای این توافقنامه را تصویب نخواهد کرد.کنسول انگلستان برای جلب رضایت مردم از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند.» کالدول در 8 سپتامبر مینویسد: «به دستور دولت، شماری از مخالفین توافقنامه اخیر ایران و انگلیس بازداشت و به کاشان تبعید شدند. این افراد به صورت مخفی در منازل خود تشکیل جلسه میدادند... همچنین تعدادی از شاگردان مدارس نیز به جرم انتشار اعلامیههایی بر ضد انگلیس و قرارداد مذکور، دستگیر شدهاند. بسیار از ناآرامیها سرکوب شده است.» در تلگرامی که از سوی حاج معینالتجار در تهران به ارباب کیخسرو شاهرخ در امریکا ارسال شده است چنین میخوانیم: «شما باید اجازه بستنشینی در سفارت امریکا را کسب کنید؛ چنانچه این اجازه فوراً صادر نشود تمام وطنپرستان ایران کشته خواهند شد.» کالدول اضافه میکند: «فرد مذکور شب گذشته پس از ارسال مطالب بالا بازداشت شد، اما صدها تن از مخالفین به نشانه اعتراض به قرارداد و سیاستهای مستبدانه دولت، خواهان بست نشستن در سفارت آمریکا هستند. البته تا زمانی که وزارت خارجه [آمریکا] دستور دیگری صادر نکند، تمام این درخواستها رد خواهد شد.»
انتشار تلگراف لنسینگ باعث تشجیع مخالفان قرارداد شده بود. کالدول در 16 سپتامبر 1919 مینویسد: «مفتخرم که به پیوست این تلگرام، ترجمه نامهای را که از میرزا [آقا] فلسفی اصفهانی، سردبیر روزنامه حیات جاوید، دریافت کردهام، برای شما ارسال کنم. این تنها نمونهای از قدردانیهای بسیاری است که از حسن نیت امریکا نسبت به ایران به عمل آمده است. اما چنین اظهاراتی اجازه انتشار نداشته و ارسال آنها به سفارت آمریکا به دلیل حکومت نظامی شدید و وجود سانسور، از طریق پست مقدور نیست، و تنها با واسطه مستقیم میتوان چنین مراسلاتی را جابجا کرد. این نامه با اشاره به روزنامههای تهران که متن تلگرام وزارت خارجه امریکا در آنها به چاپ رسیده، خاطرنشان ساخته است که این تلگرام، اعتبار آمریکا را در ایران بسیار بالا برده است. سفارت طبق دستورالعمل وزارت خارجه شماری از اعتراضات علیه قرارداد انگلیس و ایران را از طریق پست ارسال میکند.» پیوست نامه 13 سپتامبر 1919 شامل مطالب ذیل است: «عالی جناب! از اینکه بیانیه سفارت شما را در روزنامه خود منتشر ساختهایم، بسیار مسروریم. بدین وسیله استدعا میکنم تشکر صمیمانه این جانب و اکثر مردم ایران را به خاطر حسننیت دولت امریکا نسبت به کشورم، پذیرا باشید. «حیات جاوید» همواره طرفدار تحرکات آزادی خواهانه دولت ایالات متحده بوده است. همچنین شیوه شایسته دولت آمریکا در برخورد با ایران و کمک به این کشور، مورد توجه ما بوده. از اینکه اعلام میکنیم تاکنون فرصت ابراز ارادت نیافتهایم، متأسف هستیم؛ اما در این زمان، پس از اینکه بیانیه شما در روزنامهها منتشر شد و پس از اینکه ایرانیان ناامید به آیندهای شکوفا امیدوار شدند، فرصت خوبی برای ابراز احساسات به دست آوردیم. به همین دلیل، «حیات جاوید » با در نظر گرفتن عواطف دوستانه سفارت آمریکا نسبت به ایران، که درخور تقدیر است، صفحات خود را در اختیار مطالب سفارت شما قرار میدهد. ما مطمئن هستیم که بیانیههای شما در جهت بهبود وضع مردم ستمدیده ایران خواهد بود... عالی جناب! لطفاً عواطف دوستانه ما را پذیرا باشید. (امضا) فلسفی اصفهانی.» کالدول در اول اکتبر مینویسد: «سفارت آمریکا در تهران افتخار دارد کپی نسخ اصلی و ترجمه چند شکایت را که علیه توافقنامه اخیر ایران و انگلیس تنظیم شده و به سفارتخانه تحویل داده شده است، به پیوست این نامه برای شما ارسال کند.» نامهای که ده نفر آن را امضا کرده بودند، در تاریخ 12 سپتامبر 1919 به سفارتخانه تحویل داده شد: «از آنجا که در تهران حکومت نظامی حکم فرماست و روزنامهها علیه ملت قلم میزنند، هیچکس حق هیچگونه اظهارنظری ندارد. وطنپرستان و آزادیخواهان تبعید شده و یا به زندان افکنده شدهاند. به عبارت دیگر ایران به ابزار بیارادهای برای پیشبرد خواستههای رئیسالوزرای مملکت، یعنی وثوقالدوله تبدیل شده است. او مصمم است به زور سر نیزه و به کمک نیروهای بیگانه، مملکت ما را زیر سلطه بیگانگان ببرد. عالیجنابان! از شما استدعا داریم دادخواهی ما را به گوش مردم جهان و خصوصاً دولت عدالتخواه آمریکا رسانیده و آنها را از مظلومیت مردم ایران آگاه سازید. از شما استدعا داریم عطوفت به خرج داده و اجازه دهید دولتمردان [آمریکا] و تمام کسانی که به سعادت ایران علاقهمندند بدانند که مردم ایران از قرارداد اخیر انگلستان و ایران به شدت منزجرند... بیانیهای که چند روز پیش منتشر شد، به ما اثبات کرد که دولت ایالات متحده خواهان پیروزی ملت ایران است. بنابراین مصرانه از دولت شما تقاضا داریم که در این زمان بحرانی به ما کمک کند. تنها بارقه امیدی که در اذهان ما سوسو میزند، ترحم و دلسوزی دولت و ملت آمریکاست. امیدواریم به کمک دولت دوست و مهربان آمریکا، مردم بدبخت و نجیب ایران، خود را از اقدامات سرکوبگرانه انگلستان برهانند.» نامهای با دوازده امضا در 19 سپتامبر 1919 به سفارتخانه آمریکا تحویل داده شد: «شما به خوبی از رفتار خشن دولت کنونی ایران باخبرید. دولتی که سعی میکند خواستههای غیر قانونی خود را بر مردم این کشور تحمیل کند. بدین منظور، دولت با اعلام حکومت نظامی، به تعقیب آزادیخواهان همت گماشته و آنها را دستگیر میکند؛ با متوسل شدن به زور مردم را سرکوب کرده و از ابراز خواستههای آنها جلوگیری به عمل میآورد. روزنامهها تحت کنترل و نظارت دولت هستند و نمیتوانند بدبختی مردم ایران را آشکار سازند. حتی انتشار ابلاغیه سفارتخانه شما که حاکی از علاقهمندی دولت آمریکا به سعادت ایران است، دو روز به تعویق افتاد. در این دو روز، هیچ روزنامهای جرأت انتشار آن را نداشت. این روزها، اداره پلیس با اعلام مجدد و اعمال شدید حکومت نظامی مردم را وادار کرده تجمعات خود را متوقف کرده و از مخالفت با اقدامات دولت دست بردارند. شماری از دانشآموزان بیگناه به جرم وطنپرستی بازداشت و تهدید شدهاند. بنابراین، نظر به شرایطی که در بالا توصیف شد، ما، یعنی تمام کسانی که این نامه را به امضا رسانیدهاند، علیه قراردادی که در غیاب مجلس و بدون تأیید ملت و در مخالفت با قانون اساسی ایران، میان دولتین انگلستان و ایران منعقد شده است، شکایت میکنیم و بدین وسیله، انزجار خود را از این قرارداد اعلان میداریم و حس بشردوستی دولت آمریکا را از صمیم قلب ارج مینهیم؛ و همواره به یاد خواهیم داشت دولت شما متعهد شده است که با کمک به ملتهای ضعیف، آنها را در صیانت از استقلال و تمامیت ارضی خود یاری کند. ما مشتاقانه منتظریم که دولت شما، هر آنچه در توان دارد، برای یاری این ملت بیپناه انجام دهد؛ ملتی که تا به امروز، طعم هرگونه ظلم و ستم را چشیده است. با انجام این کار، خواهید دید که قدردانی و حق شناسی مردم ایران افزون خواهد گشت.» بارزترین نمونه این نامهها، نامهای بود که به امضای سی و نه نفر رسیده بود و در تاریخ 17 سپتامبر 1919 به دست وزیرمختار آمریکا رسید: «مطالب درج شده در تلگرام وزیر امور خارجه ایالات متحده بیانگر آن است که وی از سکوت مردم تهران متعجب شده است. تعجب ایشان زمانی بیشتر خواهد شد که بدانند از روزی که وثوقالدوله به انتخاب انگلیسیها بر سر کار آمده، در تهران حکومت نظامی اعلام شده است؛ مردم حق برگزاری هیچگونه تجمعی ندارند؛ بازپرسان و نیروهای پلیس برای یافتن وطنپرستان و متفکران همه جا را جستجو میکنند؛ بسیاری از چهرههای برجسته کشور کشته و یا تبعید شدهاند؛ تمام نامهها و تلگرافها سانسور میشود. در چنین وضعیتی، مردم چگونه میتوانند خواستههای خود را ابراز کنند؟ اگر دولت ایالات متحده واقعاً خواهان شنیدن خواستههای مردم است، درهای سفارت خود را به روی مردم باز کرده و به آنها اجازه دهد در آنجا بست بنشینند؛ آنگاه متوجه خواهید شد که انگلستان در صدد انجام چه کاری است. به طور خلاصه باید بگوییم وثوقالدوله به هیچ عنوان اجازه انعقاد چنین قراردادی را نداشته است؛ خواه این قرارداد به سود این مملکت باشد و یا به زیان آن تمام شود... در نامهای وزیرمختار انگلستان خطاب به رئیسالوزراء در تاریخ چهاردهم ذیالحجه (مصادف با 10 سپتامبر 1919)، مکرراً از استقلال و تمامیت ارضی ایران سخن به میان آمده، و تأکید شده حاکمیت و استقلال این کشور مورد احترام دولت انگلستان است... چرا در ده سال اخیر، دولت انگلستان گاه به تنهایی و گاهی به کمک روسها تلاش میکرده است که در امور داخلی ایران دخالت کند؟ کدامیک از مقامات ایران بدون رضایت سفارت انگلستان به قدرت میرسند؟ یا کدامیک از وزرا پیش از اینکه اجازه انتخاب او از انگلستان صادر شود، برای تصدی وزارتخانه انتخاب شدهاند؟ و در پایان، آیا به خاطر دارید کوچکترین تغییری بدون رضایت سفارت انگلستان در این مملکت رخ داده باشد؟ آیا شما این وضعیت را استقلال مینامید؟»
روحانیون، هر چند با تأخیر، اما بالاخره به مخالفین پیوستند. نهم اکتبر 1919: «بررسیهای دقیق نشان میدهد که بیش از نود و پنج درصد از مردم ایران مخالف قرارداد هستند. در واقع، پس از شنیدن گفتههای صدها نفر از مردم ایران در مورد این رویداد، حتی یک نفر آدم بیغرض که این قرارداد را تأیید کند، پیدا نشد. گزارشها حاکی از آن است که عده مشخصی از روحانیون، روزنامهنگاران و دیگر مخالفان به مدد پول، مستمری، پست و مقام و ... لب فروبسته و ساکت شدهاند. این در حالی است که اینجانب با استناد به منبع موثقی خبر دارم که شخص شاه نیز برای تأیید توافقنامه، دویست هزار تومان دریافت کرده است. معروف است که رئیسالوزرا و وزیر امور خارجه سالهاست که از حقوقبگیران انگلستان بودهاند؛ این مطلب را وزیرمختار پیشین انگلستان در ایران بارها محرمانه به من گفته بود.» کالدول در 1 دسامبر 1919 مینویسد: «سفارت آمریکا مفتخر است جهت اطلاع وزارت خارجه و در پی درخواست حضرت اشرف سعدالدوله، رئیسالوزرای پیشین ایران، دو نسخة عکسی از اظهارات و نظرات علمای برجسته ایران را در مورد صحت و اعتبار توافقنامه ایران و انگلیس به ضمیمه این نامه ارسال کند. علت اینکه [به جای نسخة اصلی] نسخة کپی عکسبرداری شده به سفارت تسلیم شده است، این است که اولاً نسخة اصلی در پروندة مخصوصی در تهران مضبوط است؛ و ثانیاً نسخة اصلی امضا دارد و به خاطر سانسور شدید و مقررات حکومت نظامی و خطر تبعید و زندان، چنانچه افکار و عقاید صاحبان امضا دربارة قرارداد بر دولت فعلی مکشوف گردد، این عده ممکن است در خطر بیشتری قرار بگیرند. سفارت لازم میداند این نکته را اضافه کند که این عده از روحانیون، نمایندة قشر وسیعی از روحانیون وطنپرست و روشنفکر و باسواد اسلامی ایرانی هستند. همانطور که در ترجمهای که ضمیمه است آمده است، شماری از مقامات برجسته در مورد تطابق مواد توافقنامه با قوانین شرع مقدس اسلام و سعادتمندی مردم مسلمان، از مراجع عظام روحانی استفتاء کردهاند. مراجع عظام به عنوان فقیهان اسلامی، این توافقنامه را مخالف شرع مقدس اسلام و قرآن میدانند که استقلال ایران را نیز زیر سؤال میبرد. سفارت بر این عقیده است که به استثنای عدةی قلیلی که از این توافقنامه منتفع میشوند، جامعه روحانیت به همراه بیش از نود و پنج درصد مردم ایران مخالف این توافقنامه هستند. با وجود این، کابینه فعلی با در پیش گرفتن تدابیر بیسابقهای، اعضای پارلمان را در بسیاری از ولایات به انتخاب خود وارد مجلس میکند؛ اما با توجه به مخالفتهای عمومی، انتظار میرود تصویب توافقنامه بلافاصله پس از شروع به کار مجلس [چهارم] با دشواریهای فراوان مواجه شود. در باب تدابیری که در گزینش اعضای مجلس در پیش گرفته شده لازم به ذکر است به رغم سختگیریهای حاکم محلی که پیرو دستورات کابینه میبایست افراد «شایسته» را برای نمایندگی انتخاب کند، در موارد بسیاری، جلوگیری از خواسته مردم غیرممکن است. در نتیجه، کابینه انتخابات را در این استانها غیرقانونی اعلام کرده و خواهان برگزاری مجدد انتخابات شده است.» در میان علمای مخالف قرارداد میتوان به سیدحسن مدرس، شیخ باقر نجمآبادی و سیدمحمد بهبهانی اشاره کرد.
انتخابات مجلس
نشریة اخبار رویترز «که در تهران پس از بررسی و سانسور سفارت انگلیس منتشر میشود» در 19 سپتامبر 1919 متن کامل نطق ضیافت لرد کرزن و پاسخ نصرتالدوله فیروز به وی را چاپ کرد. کالدول اضافه میکند: «سفارت انگلستان در تهران امیدوار است انتشار این نطق، از حس تنفر و دشمنی شدید مردم با قرارداد بکاهد.» کالدول سپس بلافاصله میگوید: «در این رابطه سفارت [آمریکا در تهران] مایل است به انبوهی از تلگرامها و مراسلات خود [به وزارت خارجه آمریکا] اشاره نماید. این تلگرامها و مراسلات نشان میدهد که قرارداد چگونه مورد پذیرش افکار عمومی ایران قرار گرفته است؛ سیاستها و اقدامات دولت ایران برای سرکوب مخالفان و تحمیل قرارداد به مردم معترض چه بوده است؛ و نیز دولت برای انتخاب نمایندگان مجلس چه سیاستهایی را بکار گرفته است». کالدول در اول اکتبر 1919 مینویسد: «کاملاً مشخص است که نه کابینه فعلی، که به مدد سفارت انگلستان بر سر کار آمده و هم با حمایت سفارت انگلستان شمار زیادی از نیروهای انگلیسی در داخل و یا در نزدیکی ایران به حیات خود ادامه میدهد؛ و نه دولت و سفارت انگلستان منتظر آغاز به کار مجلس [چهارم] و تصویب این توافقنامه نمیمانند؛ در حالی که بر اساس قانون اساسی، تأیید و تصویب مجلس پیش از عملی شدن هر توافقنامهای ضروری است. این در حالی است که انتصاب حکام ایالتهای سراسر کشور به دستور هیأت دولت صورت میگیرد و این والیان هستند که عملاً نمایندگان حوزههای انتخابیه ایالت خود را انتخاب خواهند کرد و یا تاکنون انتخاب کردهاند. انتخابات استان فارس به مرکزیت شهر شیراز مثال خوبی در این زمینه است. والی معروف این ایالت حضرت والا شاهزاده فرمانفرما یکی از افراد تحتالحمایه انگلستان و از طرفداران سرسخت این کشور است... او به شدت در میان مردم ایران منفور است. اخیراً انتخابات ایالات فارس برگزار شده است در نتیجه کاملاً طبیعی است که رئیسالوزرای فعلی، وثوقالدوله، که هرگز در فارس نبوده است و کسی هم او را در فارس نمیشناسد، با اکثریت آراء به نمایندگی مجلس انتخاب شود؛ دیگرانی هم که انتخاب شدهاند، همه از طرفداران دولت و از قماش کسانی هستند که میتوان همیشه روی «رأی مثبت» آنها حساب کرد. انتخابات کرمانشاه شاهد مثال دیگری در این زمینه است. در این استان، فرزند شاهزاده فرمانفرما، حضرت والا نصرتالدوله، که در حال حاضر به عنوان وزیر امور خارجه موقتاً در پاریس به سر میبرد، نزدیک به نوزده هزار رأی آورده است. کاملاً روشن است که امکان ندارد این میزان رأی در چنین محلی به صندوق ریخته شده باشد... نتایج انتخابات در مشهد نیز به تازگی اعلام شده است. جمعیت این شهر نزدیک به هفتاد و پنج هزار نفر است و برادر رئیسالوزرای فعلی، یعنی قوامالسلطنه والی خراسان است. شمار آرایی که برای هر یک از نمایندگان این استان اعلام شده چیزی نزدیک به بیست و پنج هزار رأی است که رقمی مضحک و دور از ذهن به نظر میرسد. شخصاً هیچگونه اطلاعاتی در مورد چهار نمایندهای که در مشهد انتخاب شدهاند، در دست ندارم، اما واضح است که این افراد، آلت دست دولت فعلی هستند. این افراد برای مردم داخل و خارج مشهد نیز ناشناختهاند... در ولایاتی که «مردان شایسته» رأی نیاوردهاند، کابینه، انتخابات را غیر قانونی اعلام کرده و دستور برگزاری مجدد انتخابات را صادر کرده است. با وجود این، بسیاری از مردم ایران یقین دارند به خاطر نفرت عمومی از قرارداد، مجلسی تشکیل نخواهد شد که این توافقنامه را به تصویب برساند؛ اگرچه کابینه فعلی هم بدون شک، اجازه تشکیل مجلس را نخواهد داد. به عنوان نمونهای از حزم و احتیاط و دوراندیشی زیاد دولت در جلوگیری از بروز هرگونه شورش همگانی یا مخالفت خطرناک با قرارداد، میتوان به برکناری سپهسالار، رئیسالوزرای پیشین، از ایالت آذربایجان استناد کرد. سپهسالار ثروتمندترین شخص ایران است و مشتاق است که یک بار دیگر رئیس الوزرا شود. گفته میشود که وی از مخالفان سرسخت دولت فعلی است و امیدوار است که حمایت دمکرات را علیه کسانی که دشمنی کمتری نسبت به زمان رئیسالوزراییش با آنها دارد جلب کند. بنابراین به محض ورود به تبریز، جایی که حزب دموکرات و حامی ایران در قیاس با دیگر مناطق ایران از قدرت بیشتری برخوردار است، مخفیانه رایزنی و مشاوره خود را با دموکراتها آغاز کرد. در ابتدا گمان میرفت که وی قابل اطمینان است و مراقبت خواهد کرد که در آذربایجان «افراد مناسب» برای مجلس انتخاب شوند، اما زمانی که انتخابات برگزار شد و نیت و اقدامات واقعی او فهمیده شد، این نگرانی در میان اعضای کابینه به وجود آمد که احتمالاً منتخبین آذربایجان از میهنپرستان هستند. اگر چه هیچ اتهامی متوجه او نبود و آذربایجان هم به مردی با استحکام شخصیت و قدرت او سخت نیاز داشت، با این حال کنسول انگلیس در تبریز و سفارت این کشور در تهران خواستار عزل او شدند. با برکناری سپه سالار، جانشین یا کفیل ایالت، سردار معتضد، تصدی امور را در دست گرفت. این مرد بدنام و سادهلوح، کاملاً مطیع و مورد اعتماد اربابان خود است. سردارمعتضد، صاحب ملک سفارت ما در تهران است. وی در جوانی از خدمتگزاران شاهزاده فرمانفرما بود. فرمانفرما خود از افراد تحت الحمایه انگلستان است و اکنون والی استان فارس است. سردار معتضد به مدد همین شاهزاده، به این جایگاه رسید.» در 19 اکتبر: «اعمال شدید حکومت نظامی در سراسر کشور و به کار گرفتن شمار زیادی از نیروهای قزاق برای سرکوبی هرگونه مخالفتی با توافقنامه، به تمام تجمعات عمومی خاتمه بخشیده است.» یک نسخه از این تلگرام برای رئیس جمهور ویلسون ارسال شده است.
کالدول در 8 دسامبر 1919 مینویسد: «سفارت مفتخر است به پیوست این نامه، مقالهای از مجله خاور نزدیک چاپ لندن را که در تاریخ 8 اکتبر 1919 منتشر شده است برای وزارت خارجه ارسال کند. احتمالاً مطالب این مقاله مورد توجه وزارتخانه قرار گیرد. مطلب قابل توجه اعلامیهای است با عنوان: «تبعید چند تن از آشوبطلبان» این اشخاص تبعیدی، همانطور که پیش از این گزارش شد، از صاحب منصبان و وزرای پیشین بودهاند. یکی از این افراد پیش از این وزیرمختار ایران در واشنگتن و دیگری نیز، رئیس مجلس سابق بود. خبر مهم دیگر اینکه مستشاران نظامی انگلیس به زودی وارد تهران میشوند (تا این تاریخ که در حال نوشتن این نامه هستم وارد تهران نشدهاند). بسیاری از ملّیون ایرانی مخالف قرارداد علیرغم اینکه شرط تصویب مجلس برای اجرای هر قراردادی لازم است، با این حال ملیون ایران نگرانند که دولت قرارداد را بدون تصویب مجلس به مورد اجرا بگذارد. از آنجا که کابینه فعلی، انتخابات مجلس را در استانهای مختلف کشور برگزار کرده یا دستور برگزاری را صادر کرده است، به نظر نمیرسد که متصدیان اجرای توافقنامه از پارلمانی که بدین شکل تشکیل خواهد شد، ترسی داشته باشند. با این حال، همواره هم نمیتوان از این نمایندگان انتظار داشت که خواستههای اربابان خود را عملی سازند. فشار افکار عمومی؛ هم از جانب قشر مذهبی و هم از جانب ملیون، بزرگترین مانع آنها خواهد بود.» در بخشهایی از این مقاله میخوانیم: «ایران در منظم ساختن اوضاع آشفته خود پس از جنگ، شروع خوبی داشت. هفته گذشته، نایب حسین اعدام شد. او یکی از مشهورترین سرکردگان راهزنان در ایران بود... خبر دیگری که در این اعلامیه آمده و به همان اندازه جای تبریک و تشویق دارد «تبعید موقت آشوبگران مخالف دولت» است. جملات و کلمات این اعلامیه غیرمعمول و بیسابقه است؛ و کسی که درباره نحوة اجرای قانون سخت گیرد و وسواسی باشد، از مفاد این اعلامیه و اقدام دولت، سخت به حیرت خواهد افتاد. اما اهل فن هیچ شکی درعاقلانه بودن این اقدام ندارند. این مقاله در ادامه میافزاید: «به گزارش یکی از خبرنگاران مجله تایمز در تهران، به زودی هیأت مستشاران نظامی انگلستان وارد تهران خواهند شد. این گروه به دعوت دولت ایران و به منظور بررسی ساختار نظامی و برآورد نیروی لازم برای برقراری نظم در سراسر ایران، به این کشور سفر میکنند. بنابراین با این کار گام بزرگ دیگری در بازسازی استقلال ایران برداشته شده است؛ و ایران هم از شرّ هرج و مرج دائمی که در راههای اصلی ارتباطی آن وجود داشت خلاصی مییابد؛ و هم از خفت و ننگی که مجبور بود برای حفظ خودش از [تجاوز] همسایگان، عملاً و به طور کامل به کمک خارجی اتکا داشته باشد، خارج میگردد. همین خبرنگار گزارش میکند [شرکت] مهندسان سلطنتی (Royal Engineers) جادهای عالی و ماشینرو احداث کردهاند که از قصرشیرین آغاز شده و با عبور از گردنة پاتاق به کرمانشاه و همدان میرسد. ساخت این جاده به معنی برقراری ارتباط سریع میان تهران و بینالنهرین و اصلاح یکی از مسیرهای عمده تجاری ایران است. توجه به این واقعیت که کرمانشاه و همدان، پیش از این هر دو بخشی از «منطقة نفوذ روسیه» به حساب میآمدند، حائز اهمیت است.»
کالدول در مورد انتخابات سبزوار، یکی از شهرهای استان خراسان چنین مینویسد: «مفتخراً به پیوست ترجمه (و متن فارسی) شکایتی را که عدهای از اهالی سبزوار دربارة روند انتخابات اخیر داشتهاند، ارسال میگردد. به همراه این شکایت، نامهای از طرف شخصی به نام سیدمحمد کمرهای نیز به دست سفارت رسیده که ترجمه آن نیز ضمیمه شده است.» نامه کمرهای در تاریخ 16 ژانویه 1920 نگاشته شده است: «این نامه برای من آمده تا از این طریق به سفارت آمریکا ارسال شود. این جانب هیچ یک از افرادی را که این نامه را امضا کردهاند، نمیشناسم. اما از اوضاع اسف بار و غمانگیز آنها کاملاً مطلعم... لذا به این جانب اعتماد کردند... ایشان پیشاپیش قدردان احساسات خالص و پاک آمریکاییها هستند. (امضا) سیدمحمد کمرهای» تاریخ نگارش نامه مذکور، 4 دسامبر 1919 است و 84 نفر آن را امضا کردهاند: «انتخابات سبزوار به شیوهای غیر مرسوم برگزار شد... سالار حشمت، حاکم سبزوار، ابتدا برگزاری انتخابات را متوقف کرده و اعضای هیأت نظار را تغییر داد؛ سپس ایادی خود را از شهرها و آبادیهای اطراف فراخواند و به آنها دستور اکید داد که میبایست افراد مشخصی رأی بیاورند. هیچ شکی در خائن بودن این افراد وجود ندارد... ما هیچ امیدی به این انتخابات نداشته و یقین داریم چنانچه شکایت خود را نزد مقامات بالای مملکت هم ببریم، به نتیجه نمیرسیم... تنها خواهش ما از عالیجناب این است که این یادداشت را نزد خود نگاه دارید، شاید زمانی حمایت آمریکاییها که شامل حال ستمدیدگان بوده است، شامل حال مردم سبزوار و آبادیهای اطراف آن نیز بشود. اوضاع بسیار وخیم است و مردم حتی قدرت دم زدن از خواستههای خود را ندارند.» 20 مارس 1920، کالدول در تلگرام ارسالی خود چنین مینویسد: «روز به روز بر شمار مخالفان قرارداد 9 آگوست 1919 ایران ـ انگلیس افزوده میگردد؛ که طبق معمول، در قالب نامهای مستعار ظاهر میشوند. یکی از این مخالفین، یک انجمن مخفی است که خود را «کمیته صلواتیون ایران» نامیده است.» نامه این کمیته در تاریخ هفتم مارس 1920 به سفارت آمریکا: «به وزیرمختار محترم آمریکا در تهران: کمیته صلواتیون ایران افتخار دارد از طریق حضرت عالی که نماینده مردم شریف آمریکا هستید، مراتب اعتراض خود را به استحضار جامعه ملل برساند. توافقنامه شومی که اخیراً میان وثوقالدوله (رئیسالوزرای فعلی ایران) و دولت انگلستان منعقد شده، استقلال کشور ایران را زیر سؤال میبرد و بر خلاف اصول آزادی ملتها و قانون اساسی ایران است... کمیته همچنین به استحضار میرساند انتخابات پارلمانی جاری در ایران، کاملاً غیرقانونی است. با وجود حکومت نظامی نمیتوان انتخاباتی ملی داشت. مردم ایران هیچ شناختی از افراد انتخاب شده ندارند و قلباً از حضور آنها در پارلمان ناراضی هستند؛ چرا که با دزدیدن رأی مردم، رأیی به صندوق ریخته میشود که کاندیدای مورد نظر وثوقالدوله انتخاب شود. کشف حقیقتِ این قضایا بسیار آسان است. (مهر و امضا) کمیته صلواتیون ایران.»
ورود مستشاران انگلیسی
کالدول در 15 دسامبر 1919 مینویسد: «هیأت نظامی انگلستان به فرماندهی سرتیپ دیکسون به همراه هشت تن دیگر بر اساس قرارداد اخیر ایران ـ انگلستان برای انجام مذاکرات و اقدامات اولیه وارد تهران شد.» در 9 ژانویه 1920 کالدول میافزاید: «چند تن از بازپرسان نظامی انگلستان وارد تهران شدهاند. فرماندهی این گروه بر عهده ژنرال دیکسون است و بیشتر این افراد با ارتش هند مربوط هستند. بر اساس قرارداد انگلیس ـ ایران نیروی نظامی فعلی ایران به یک ارتش متحدالشکل تبدیل خواهد شد.» 26 فوریه 1920: «هیأت نظامی انگلستان به فرماندهی ژنرال دیکسون در همکاری با دولت ایران، از یک ماه پیش کار خود را در تهران آغاز کرده است. انتظار میرود این کمیسیون حداقل دو یا سه سال در ایران حضور داشته باشد. یک کمیسیون انگلیسی متشکل از بازرسان مالی و گمرکی به سرپرستی سر هوبرت لولین کار خود را در همکاری با وزارت مالیه ایران آغاز کرد. پیشبینی میشود این گروه اقدامات اولیه خود را در مدت زمانی کمتر از یک ماه به پایان رسانده و سپس ایران را ترک کند. وزیرمختار انگلستان از من خواسته است اگر پیشنهادی در این باره به ذهنم میرسد، از ایشان دریغ نکنم؛ اما این فقط یک حرکت دیپلماتیک است و انگلیسیها سعی دارند از آشکار شدن اهداف و تصمیمات هیأت اعزامی خود جلوگیری کنند.» روزنامه رعد در 8 مارس 1920 مینویسد: «آقای اسمیت که نماینده خزانهداری انگلستان در Supreme Council در پاریس و یکی از کارشناسان برجسته اقتصادی میباشد به عنوان مستشار وزارت مالیه ایران انتخاب شده است. وی هفته پیش به همراه چند کارشناس دیگر به ایران آمده است.» توضیحات کالدول در این باره: «قرارداد اخیر انگلستان ـ ایران که درمیان عموم مردم انتشار یافته، اما به تصویب مجلس نرسیده، عملاً به اجرا درآمده است. متخصصان حاضر در هیأت مستشاری انگلیس، تعرفههای گمرکی را تغییر دادهاند و تجدیدنظر در حکم قانون است. کمیسیون تجدیدنظر در تعرفههای گمرکی، از میان رفته و جای خود را به متخصصین مالی داده است. آقای ای. آرمیتاژ- اسمیت به عنوان مستشار مالی در مدت زمانی که در ایران حضور دارد، اختیاراتی بیش از اختیارات آقای شوستر خواهد داشت. وی شماری از همکاران خود را از انگلستان به ایران آورده است. کمیسیون او به علاوه کمیسیون نظامی و کمیسیونهای مربوط به دیگر وزارتخانههای ایران با الحاق دائمی نیروهای تازه وارد از انگلستان، تقویت میشود. کلنل تی.دبلیو هیگ، از افسران ارتش هند، به عنوان مستشار محرمانه وزارت داخله ایران منصوب شد. وی در ده سال گذشته سرکنسول انگلستان در ایران بوده و در سالهای اخیر نیز به عنوان رایزن سفارت انگلستان در ایران خدمت کرده است. کلنل هیگ به خوبی از اوضاع ایران آگاهی دارد و در حال حاضر مشغول نوشتن کتابی در مورد تاریخ ایران است. وی فردی مستبد و قاطع است و از هیچ فرصتی برای تحقیر نظامهای جمهوریخواه، به ویژه آمریکا، چشم نمیپوشد. ژنرال دیکسون و دیگر افسران انگلیسی عضو کمیسیون نظامی، طرحهای خود را برای تشکیل یک ارتش متحدالشکل در ایران، آماده کردهاند. اما از آنجا که اخیراً دو وزیر جنگ از کار خود کنارهگیری کردهاند، به نظر میرسد کمیسیون نظامی در پیش برد طرحهای خود با دولت ایران مشکل پیدا کند. تمام این قضایا تاکنون به شدت مخفی نگاه داشته شده است، اما مطمئناً مردم ایران به منظور جلوگیری از عملی شدن طرحهای پیشنهادی مستشاران انگلیسی از هیچ کاری فروگذار نمیکنند. به نقل از یکی از اعضای برجسته هیأت مستشاران، کمیسیون نظامی انگلستان تمایل دارد خدمت نظام وظیفه را در ایران عمومی کند، اما اینکه این طرح در میان پیشنهادهای رسمی قرار دارد یا نه، معلوم نیست. همچنین مشخص شده است که بودجه سالیانه ارتش ایران دوازده میلیون تومان خواهد بود. با این که این رقم، رقم بالایی نیست، اما بودجه نسبتاً کلانی برای ایران به حساب میآید.» عجیب اینکه تمام این «اصلاحات» در زمان رضا شاه پهلوی به اجرا درآمد. در آوریل 1920، کالدول در تلگرام خود چنین گزارش میدهد: «کمیسیون نظامی انگلستان از افسران روسی دیویزیون قزاق ایران درخواست کرد دیویزیون را به انگلیسیها تحویل دهند. اما درخواست آنها رد شده و جوش و خروش فراوان شد.» انگلیسیها درصدد بودند درخواست خود را در اکتبر 1920 تکرار کنند که این موضوع با سقوط کابینه مشیرالدوله مصادف شد.
کالدول در مورد تجدیدنظر در تعرفههای گمرکی چنین گزارش میکند: «اگرچه بر وزارت[خارجه آمریکا] پوشیده نیست و در این تلگرام نیز میشود، کمیسیونی متشکل از بازرسان انگلیسی و ایرانی، این تعرفه جدید را آماده کردهاند. درواقع قانون وضع شده، حاصل کار مستشاران انگلیسی است که تمام نیروی کار این کمیسیون را تشکیل میدهند. لازم به ذکر است در کشورهای مشروطه مانند ایران معمولاً چنین قوانینی توسط قوه مقننه کشور تصویب و در کتاب مجموعة قوانین و مقررات درج میشوند... علاوه بر این، تجدید نظرهای صورت گرفته با حداکثر پنهانکاری عملی میشوند و بهرغم درخواستهای مکرر سفارتخانههای فرانسه، ایتالیا و آمریکا برای دریافت اطلاعات و پی بردن به تغییرات صورت گرفته، هیچگونه اطلاعاتی بروز داده نشده است. تا زمانی که تجدیدنظرها کاملاً عملی نشوند، وضعیت به همین منوال خواهد بود. سرپرست کمیسیون تعرفه، سِر هوبرت لولین به همراه همتای این جانب، سِر پرسی کاکس، وزیرمختار انگلستان، با قبول زحمت فراوان، به طور شفاهی جویای پیشنهادهای تمام سفارتخانهها شدند. این جانب نیز از آنجا که هیچ اطلاعی از تغییرات حاصله نداشته و متخصص این امور نبودم پاسخ دادم بدون اطلاع از تصمیمات اتخاذ شده، قادر نخواهم بود هیچگونه پیشنهادی به شما بدهم؛ اما متذکر شدم که از نظر بنده، منصفانه این است که پیش از عملی شدن هرگونه تجدیدنظری، این فرصت برای من فراهم باشد که با در میان گذاشتن مسئله با دولت متبوع خود و اعمال نظر آنها، پیشنهادهای خود را ارائه کنم. با توجه به پیشنهادی که لرد گری به آقای دیویس، سفیر ما در لندن ارائه کرد، این جانب نیز چنین نگرشی اتخاذ کردم. پیشنهاد از این قرار است که وزارت امور خارجه انگلستان باید «با انتشار بیانیهای، تغییراتی را که صورت گرفته است روشن سازد؛ به ویژه تغییراتی که در امور گمرکی صورت گرفته و بر روابط تجاری با دیگر کشورها تأثیر قرار میگذارد. به منظور بررسی نظرات این کشورها انتشار چنین بیانیهای ضرورت دارد.» در خبرهایی که تاکنون به دست ما رسیده، پیشنهاد لُرد گری عملی نشده و بالعکس تغییرات با مخفیکاری بیشتری دنبال میشود. چنانچه این تغییرات به ضرر روابط تجاری ما باشد، بدون شک کارشناسان ما با بررسی آن، دامنة تأثیر آن را مشخص خواهند کرد.»
اوضاع سیاسی در آغاز سال 1920
در گزارش 9 ژانویه 1920، کالدول چنین مینویسد: «سفارت آمریکا در ایران مفتخر است به استحضار برساند در فصل گذشته که در 31 دسامبر 1919 به پایان رسید، اوضاع سیاسی ایران بسیار جالب و پرحادثه بود. انتخابات مجلس، با افت و خیز در استانهای دوردست دنبال میشود. چنانچه مردم اتفاقاً خودی نشان دهند و نمایندگانی وطنپرست و صادق انتخاب کنند، دولت با صدور فرمانی از تهران، انتخابات را به بهانه تقلب و غیر قانونی بودن، ملغی میکند. در چند منطقه چنین پیشامدی رخ داده است، از جمله در تبریز، کاشان و قزوین. در مناطق دیگری که مطمئناً ملّیون رأی میآورند، انتخابات برگزار نشده و برگزار نخواهد شد. البته هدف اصلی در انتخاب «مردان شایسته» برای نمایندگی این است که توافقنامه انگلستان ـ ایران در مجلس تصویب شود و پیدا کردن نمایندگانی که از عهدة این کار برآیند بسیار دشوار است، چرا که مردم ایران همگی مخالف این توافقنامه هستند. با این حال ناظرین هوشمند معتقدند مجلس هیچگاه تشکیل نخواهد شد، چرا که دولت انگلستان و طرفداران ایرانی او آن قدر احمق نیستند که فرصت رد شدن این توافقنامه را در مجلس فراهم آورند... در این روزها دست آهنین رئیسالوزرا، وثوقالدوله، بر ایران حکمرانی میکند. دیگر اعضای کابینه یا دولت بدون در میان گذاشتن امور با رئیسالوزرا، قادر به هیچ کاری نیستند. ولیعهد در غیاب برادر خود، شاه، نایب السلطنه است، اما در واقع هیچ قدرتی ندارد. نفوذ خارجی در دربار، حتی شاه را وادار ساخته که در برابر خواستههای رئیسالوزرا سر فرود آورد. او پلههای ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته است و اکنون نه تنها قدرتمند، بلکه بسیار کامیاب به نظر میرسد، و کشور زیبایی در اختیار دارد که در دست ساخت و آبادانی است. در ده یا پانزده سال اخیر، از او به عنوان یکی از قدرتمندترین شخصیتهای ایران یاد میشده است؛ و اکنون که تمام قدرت دولت در اختیار اوست (البته تحت کنترل انگلیسیها) اجازه نخواهد داد چیزی سدّ راه او شود... همچنین بر اساس اطلاعات محرمانه، یکی از مقامات بلندپایه ایرانی به وثوقالدوله توصیه کرده است که هر چه زودتر خود را از شرّ حضور شاهزادهها در مجموعه دولت خلاص کند؛ چرا که این افراد توطئهچینی کرده و به راحتی تطمیع میشوند. اما گفته میشود که رئیسالوزرا چنین پاسخ داده است: «همه میدانند که انتخاب و برکنار کردن این افراد هر چند که با نام من صورت میگیرد، اما من از خود اختیاری ندارم.»... در حال حاضر، حکومت نظامی باعث از بین رفتن هویت احزاب سیاسی ایران شده، چرا که برگزاری تجمعات عمومی ممنوع است و هر مطلب و یا سخنرانی که به صورت عمومی انتشار مییابد میبایست به نفع دولت فعلی باشد... گهگاه نشریههایی با امضاهای ناشناس، به صورت چاپ ژلاتینی برای اشخاص فرستاده میشود، اما از آنجا که پلیس تمام تلاش خود را برای دستگیری احزاب متخلف به کار میگیرد، چنین کارهایی در خفا انجام میپذیرد و خطراتی در پی دارد. چندین سازمان مخفی در ایران وجود دارد که میتوان در مواقع بحرانی فعالیت آنها را احساس کرد. اما حکومت نظامی و نزدیکی نیروهای انگلیسی به پایتخت، تأثیر مطلوب خود را بر این سازمانها میگذارند. چهار عضو سابق کابینه که در ماه سپتامبر به کاشان تبعید شدند، همچنان در زندان به سر میبرند و اجازه ندارند به تهران بازگردند. تبعید این افراد تا حد زیادی مخالفت علنی با قرارداد را متوقف کرد و از نظر دولت نیز اکنون زمان آن رسیده که اقدامات سختتری علیه تمام مخالفین به کار گرفته شود... از زمان ارسال گزارش تاکنون، روشن شده که برخی از کسانی که برای نمایندگی مجلس انتخاب شدهاند و در خارج از کشور به سر می بردند، مثل وزرای مختار ایران در کشورهای دیگر و نیز اعضای هیأت ایران در کمیسیون صلح، اجازه ورود به تهران نیافتهاند و این مطالب به هر یک به نحو مقتضی خبر داده شده است... به نظر میرسد هزینه گزافی صرف تبلیغات و دیگر اهداف در ایران شده باشد و زمانی که لرد کرزن به وزارت خارجه کشورش گزارش میدهد دولت انگلستان در خلال جنگ، پول بسیاری در ایران هزینه کرده است، واقعیت را به درستی بیان داشته است. تاکنون هیچ درگیری سیاسی در ایران رخ نداده است که بتوان گستردگی آن را با درگیری اخیر مقایسه کرد. همچنین در ارتباط با اجرای توافقنامه، باید بیانیه سال 1916 وزیرمختار انگلستان را به خاطر داشته باشیم. او گفت: «پس از جنگ به سراغ ایران خواهیم رفت»... در همان زمان که روزنامة رعد بیانیة سفارت آمریکا را درباره موضع دولت آمریکا راجع به قرارداد منتشر کرد، مقالهای هم درست در همان صفحه که بیانیة سفارت چاپ شده بود، گنجانده شده بود. این مقاله در حقیقت بیانیهای تند و تیز علیه همة مظاهر آمریکایی در ایران، اعم از مدارس، میسیونریها و حتی امدادهای آمریکا، بود. خیلیها از سفارت خواستند که جواب این مقاله را بدهد؛ که البته ما این کار را نکردیم؛ همچنین بسیاری از ایرانیها نیز درصدد دادن پاسخ به این مقاله برآمدند ولی سفارت آنان را از این کار منع کرد؛ جز این نبود که اگر کسی جوابی هم میداد، خود را در معرض مجازات قرار داده بود. مقالهنویس بخش خارجی روزنامة رعد شخصی ارمنی است به نام کاسپار اپیکیان که دربارة آنچه مینویسد اساساً علم و اطلاعی ندارد، اما قلمی سلیس و روان دارد. عجیب این که این فرد مقالاتش را به انگلیسی مینویسد و نوشتة او برای برج در روزنامه باید به فارسی ترجمه شود. سردبیر روزنامة ایران، یکی دیگر از روزنامههای مهم تهران، چند هفته پس از اعلان قرارداد انگلیس ـ ایران، به سفارت آمریکا آمد و اظهار کرد که آماده است روزنامه خود را در حمایت از آمریکا منتشر سازد و در میان صحبتهای خود به طور ضمنی خواهان کمک مالی سفارت آمریکا شد. در پاسخ به او توضیح داده شد که با طرفداری او از آمریکا هیچ مخالفتی نداریم، اما سفارت سرمایه گذاری در روزنامه او را مقدور نمیبیند. چند هفته بعد، وی موفق شد از انگلستان یا دولت ایران (که در عمل هیچ فرقی ندارد) یارانه مورد نیاز خود را دریافت کند. اکنون با اینکه گاهی اوقات شاهد مطالب ضد آمریکایی در این روزنامه هستیم، اما روزنامه ایران علیه آمریکا جهتگیری علنی نکرده است. اما روزنامه اخبار رویتر، گاهی اوقات به احساسات ضد آمریکایی در تهران دامن میزند. این روزنامه یک برگه تلگرافی است که دولت انگلستان آن را به زبان انگلیسی منتشر میسازد. این روزنامه به صورت مستقیم جوسازی نمیکند، بلکه با نقل بخشهایی از یک سخنرانی یا مقالات روزنامههای دیگر، [سعی میکند] آمریکا را یک ناشی ضعیف و ندانمکار نشان دهد.»
کالدول در گزارش مشابهی در مورد انگلستان مینویسد: «شیوه اجرای توافقنامه انگلستان ـ ایران، بر خلاف تمایل مردم این کشور و تحمیل آن بر ملت توسط منفورترین کابینه (همانطور که پیش از این توضیح داده شد، انگلیس این کابینه را بر سر کار آورد و با کمک نیروی نظامی انگلیس است که کابینه بر مسند قدرت باقی مانده است. نیروهای انگلیس تقریباً در تمام شهرهای مهم ایران پراکنده شدهاند؛ این شهرها عبارتند از: رشت، انزلی، تبریز، قزوین، همدان، کرمانشاه، شیراز، بوشهر، بندر عباس، کرمان، مشهد و نصرتآباد) برای همیشه در خاطرة مردم این مملکت باقی میماند و این در حالی است که به هیچ وجه نمیتوان مانع عملی شدن این توافقنامه شد. تنها شیوه خطرناکی که برای مبارزه باقی مانده، پخش مخفیانه اعلامیه [بر ضد قرارداد] است. سکوت بر مردم تحمیل شده است، اما از آثار و شواهد پیداست که هیچ ایرانی نیست که صادقانه و بدون چشمداشت پاداش از توافقنامه دفاع کند... عموم مردم ایران بر این عقیدهاند که اجرای قرارداد به منزله پایان استقلال ایران به عنوان یک ملت است. به نظر میرسد بسیاری از متفکرین بر این عقیده باشند که اجرای این قرارداد، ایران را در مرتبهای پایینتر از مصر قرار خواهد داد... اعلیحضرت شاهنشاه [ایران]، زمستان را به همراه ملتزمین خود در اروپا سپری خواهد کرد. انگلستان، فرانسه و بلژیک رسماً از او دعوت به عمل آوردهاند، اما او بیشتر اوقات خود را در جنوب فرانسه سپری میکند. شاهزاده نصرتالدوله، وزیر امور خارجه ایران، که به او لقب «مخلوق انگلیس» دادهاند، در رکاب شاهنشاه به اروپا سفر کرده است. وی در طول این سفر، قرار است چند مأموریت مهم سیاسی را به سرانجام برساند؛ بویژه در رابطه با قرارداد 9 اوت 1919 ایران و انگلیس شاهزاده هماکنون در پاریس به سر میبرد؛ و گفته میشود که وی موضوع قرارداد را در شورای جامعة ملل مطرح خواهد کرد. روسها به شدت مخالف اقدامات انگلستان در ایران هستند. البته مخالفت آنها از روی نوعدوستی نیست. روسیه زمانی متحد حقیقی انگلستان بود، اما با کنار رفتن آنها، انگلستان فرصت را غنیمت شمرد [و در عرصة ایران یکهتاز شد]. اکنون روسها احساس میکنند زمان تصفیه حساب با انگلستان فرا رسیده است. فرانسه نیز مخالفت خود را با قرارداد ایران و انگلیس ابراز داشته است. اما کاملاً روشن است که مخالفت آنها به دلیل منافعی است که از این طریق در چانهزنیهای خود با انگلستان بر سر سوریه کسب میکنند... به گزارش منابع موثق، وزیرمختار فعلی انگلستان در ایران، سِر پرسی کاکس، که به دلیل موفقیت در اجرای توافقنامه، اخیراً مفتخر به دریافت K.C.M.G گردیده است، به زودی به آرزوی دیرینهاش میرسد و بر مسند فرمانداری بین النهرین تکیه زده و جایگزین آقای نرمن میشود. رئیسالوزرای ایران نیز از سوی دولت انگلستان به دریافت نشان حمام مفتخر شده است؛ که این البته به منزلة نشان دادن پرچم سرخ به ملّیون ایران است. تا آنجا که میدانیم هنوز در زمینة تغییر و اصلاح مرزهای ایران هیچ اقدامی صورت نگرفته است. تغییر مرزهای ایران یکی از مسائلی است که ایران امیدوار است بتواند در کنفرانس صلح مطرح کند ؛ و همچنین یکی از نکاتی است که انگلستان به هنگام امضای قرارداد ایران و انگلیس قول همکاری در آن زمینه را به ایران داده است. اخیراً با رئیسالوزراء درباره همین قضایا صحبت کردیم؛ وی اظهار داشت که در روزنامههای باکو خوانده است که آمریکا و انگلستان بر سر مسئله ایران مذاکرات فشردهای با هم داشتهاند؛ و آمریکا با این شرط که در امور ایران با انگلستان سهیم شود، موافقت کامل خود را با قرارداد ایران و انگلیس اعلام کرده است؛ و نیز قرار شده است که انگلستان امور نظامی و قشون ایران را تکفل کند و آمریکا هم به بخشهای دیگر چون مالیه، فلاحت، فوائد عامه و امور خیریه بپردازد؛ و دو کشور نیز وام مشترکی در اختیار ایران قرار میدهند.
با اینکه وثوقالدوله اعلام کرد که قلباً از همکاری امریکا و انگلیس خوشحال میشود و از همکاری آمریکاییها استقبال خواهد کرد، کاملاً آشکار بود که از بیان چنین سخنانی ناراحت است. شاید رئیسالوزرا به یاد آورد که عقیدة عموم بر این است که او علیه آقای شوستر توطئهچینی کرد و مقدمات برکناری او را فراهم آورد. من به رئیسالوزرا گفتم که هیچ اطلاعی از این زد و بندها ندارم، اما مطمئن هستم که آمریکا بدون کسب رضایت کامل دولت و ملت ایران، شریک ماجرایی چنین حیاتی و اساسی برای ایران نخواهد شد. اعتبار آمریکا در ایران همچنان بالا است، هر چند عواملی سبب کاهش این اعتبار شده است. ناکامی در به سرانجام رساندن اهداف صلح پرزیدنت و ملّیون (از نظر مردم ایران) و اختلافات داخلی آمریکا بر سر معاهدة صلح و جامعة ملل تأثیر بسزایی در این کاهش اعتبار داشته است؛ اما از اینها مهمتر این ادعاست که آمریکا نتوانسته است موضع قاطع و روشنی در باب حقوق ملل کوچک و ضعیف اتخاذ نماید؛ و اینکه آمریکا قیمومیت انگلستان بر مصر را تصدیق کرده است؛ و مطالبی از این قبیل. دفاع از حقوق ملتهای ضعیف ثابت قدم نبوده و این باعث کاهش اعتبار آمریکا شده است. اعتراف آمریکا به قیمومیت انگلستان بر مصر و ... دلیلی بر این مدعاست. مردم ایران که اصلاً حساب و کتاب سرشان نمیشود انتظار داشتند ایالات متحده در مخالفت با توافقنامه انگلیس ـ ایران دست به اقدامات مستقیم بزند؛ و متوجه نیستند که گرچه آمریکا ممکن نیست توافقنامه مذکور را بپذیرد، اما در جهت لغو این توافقنامه برای این کشور، نشدنی، ناشایست و بسیار دشوار است. راه و روش کلی آمریکا، خدمات نوعدوستانه و سفر کمیسیون جادسون به ایران، اعتبار آمریکا را در ایران به اوج خود رسانده است گرچه همتای انگلیسی من انگیزة استقبال گرم مردم ایران از این کمیسیون آمریکا را ایجاد وزنه تعادلی در برابر نفوذ آلمان خواند. اما در حقیقت، این استقبال وزنه تعادلی در برابر نفوذ انگلستان است، چرا که آلمانیها مدتهاست که هیچ نفوذی در ایران ندارند. در واقع اغلب مردم ایران هرگز طرفدار آلمان نبودهاند، در حالی که به حمایت از این کشور متهم شدهاند. احساسات ضدروسی و ضدانگلیسی این مردم به قدری شدید بود که متفقین آن را حمایت از آلمان تلقی کردند نفرت از روس و انگلیس با آلمان دوستی یکی نیست؛ گرچه ممکن است در عمل نتیجة واحدی داشته باشد. روی آوردن بسیاری از مردم ایران به آلمان، به خاطر چشم و ابروی آلمان نبود، بلکه از آنجا که این مردم به خود میاندیشیدند، درصدد بودند با توسل جستن به این وسیله، از شّر همسایگان شمالی و شرقی خود رهایی یابند... لازم به ذکر است اندکی پس از اینکه آمریکا به نفع متفقین وارد جنگ شد، وزارت خارجه آمریکا از کشورهای بیطرف دعوت کرد به نفع جبهه متفقین وارد جنگ شوند و همه ایرانیان نیز به این کار مایل بودند. ممکن است عجیب به نظر برسد، اما انگلستان به ایران اجازه نداد به نفع متفقین وارد جنگ شود. دلیل اصلی این کار، یک دلیل خود خواهانه بود؛ چرا که اگر ایران به جنگ میپیوست، در کنفرانس صلح، و انگلستان میبایست به هر قیمتی مانع این کار میشد. (همانطور که بعدً روشن شد؛ یعنی زمانی که هیأت اعزامی ایران به کنفرانس صلح کوشید دعاوی ایران را در کنفرانس مطرح کند [و با توطئه انگلستان نتوانست]).
در 4 فوریه 1920 کالدول در تلگراف خود به لنسینگ مینویسد: «جناب آقای وزیر: به منظور دریافت تحلیل مفصل اوضاع سیاسی ایران و چگونگی شکل گرفتن توافقنامه اخیر انگلیس ـ ایران و راه مشقتبار به انجام رسیدن آن، توجه شما را به گزارشهای سیاسی فصلی خود در ماههای سپتامبر و دسامبر جلب میکنم... کیخسرو شاهرخ با هزار زحمت [از خارج] بازگشته و هماکنون در تهران است. اما اینکه او اجازه بازگشت یافته بسیار شگفتانگیز است؛ بیش از شش نفر از کسانی که برای نمایندگی مجلس انتخاب شدهاند، اجازه ندارند وارد ایران شوند. شواهد حاکی از آن است که سفارت انگلستان با همکاری رئیسالوزرا در پی جلوگیری از بازگشت او به ایران بودند و تلاش کردند او را در استامبول یا باطوم متوقف سازند. اما به دلیل دوستی دیرینه وثوقالدوله و شاهرخ و ترس از بروز دشمنی و خصومت و همچنین با دخالت آمریکا توأم با مساعی جمیله تصمیم بر این شد که به او اجازه داده شود بدون مزاحمت به ایران بازگردد. با این حال، انگلستان شرط احتیاط را به جا آورد و از کشتی پیاده شد و هنگامی که شاهرخ در خاک وطن خود در انزلی از کشتی پیاده شد، مأمورین انگلیسی کیفهای او را تفتیش و همچنین نامههایش را بازبینی کردند... چند تن از ایرانیان اهل فکر و نظر و درستکار، اخیراً محرمانه این فکر را با من در میان گذاشتهاند که اگر بشود آمریکا را متقاعد کرد که اعلام کند حاضر است همان خدمات مشروحه در مفاد قرارداد ایران و انگلیس را به ایران ارائه دهد؛ یا به عبارت دیگر اگر میشد روی آمریکا به عنوان جایگزین انگلیس، در صورت رد قرارداد در مجلس، حساب کرد، آنگاه رد قرارداد در مجلس کاری آسان و حتمی بود. اما بدون داشتن چنین امیدی [به آمریکا]، وضعیت بسیار وخیم ایران از نظر مالی و قطع تمام راههای درآمد کشور و حاضر نبودن هیچ کشوری به دادن کمکهای مالی و اقتصادی به ایران تا روی پای خودش بایستد، باعث شده است که عده زیادی در مخالفتشان با قرارداد به شک و تردید و تأمل بیفتند. من به این جماعت خاطرنشان کردم که دولتها به ندرت وارد اینگونه معاملات نامعلوم و پا در هوا میشوند؛ و من نیز اختیار و اطلاعی در این زمینه ندارم. مایلم این نکته را به شما [وزارت خارجه آمریکا] گوشزد کنم که اگر این رهبران کوچکترین روزنة امیدی [به آمریکا] پیدا کنند، به شکست کشاندن قرارداد، در صورت تشکیل مجلس، کاری آسان و موفقیت آمیز خواهد بود. روزنامههای تحت کنترل دولت مکرراً بر این مسئله تأکید دارند که امریکا از کمک به ایران سر باز زد و ایران را تنها گذاشت؛ و تنها کشوری که دست یاری به سوی ایران دراز کرد انگلستان بود و نیاز مبرم ایران، این کشور را مجبور کرد کمک پیشنهادی را بپذیرد. در اوضاع سیاسی ایران تغییر تازهای حادث نشده است؛ ظاهراً همه منتظر تشکیل مجلس هستند تا قرارداد را تصویب کند. اما معلوم نیست مجلس تشکیل شود؛ زیرا به خاطر وجود احساسات شدید مردمی و مذهبی [علیه قرارداد و دولت فعلی]، به سختی میتوان تصور کرد که دولت فعلی دست به قمار بزند و به مجلسی، حتی ساخته دست خود، اجازه کار دهد.»
برگرفته از کتاب «از قاجار به پهلوی» منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی