27 تیر 1400
رمزگشایی از قتل ماژور ایمبری معاون کنسل امریکا در ایران
حادثه سقاخانه شیخ هادی
روز 25 تیر 1303 در تهران شایع شد که در سقاخانه واقع در چهارراه شیخ هادی معجزهای روی داده است بازاریان و کسبه به مناسبت معجزه دو شب بازار و خیابانها را چراغانی کردند «ماژورایمبری» ویس کنسول سفارت آمریکا همراه «لوین سیمور» آمریکایی بعدازظهر روز جمعه 27 تیر ماه 1303 (18 ژوئیه) 1924 برای عکسبرداری با درشکه به سوی سقاخانه رفت ولی مردم مانع از عکسبرداری شدند تا کار به خشونت کشید. دو نفر پلیس که در آن محل بودند مداخله کرده و «ایمبری» و «سیسمور» را سوار درشکه خودشان کرده برگرداندند بیی آنکه موفق به گرفتن عکس بشوند. در همین لحظه صدایی از میان جمعیت برخاست که گفت: «فرنگی در سقاخانه زهر ریخت!» افراد جاهل و متعصب از هر سو به «ایمبری» و «سیمور» حمله ور شدند و هر دو را به شدت زخمی کردند پلیس آن دو را با درشکه به بیمارستان شهربانی برد ولی عوام هیجانزده تحریک شده به ساختمان بیمارستان هجوم بردند و «ایمبری» را کشتند. ولی «سیمور» جان نیمه سالم بدر برد و او تحت مراقبت شدید پلیس به بیمارستان آمریکایی ها منتقل شد.
آیت الله محمد خالصی زاده در خاطرات خود راجع به این موضوع می گوید: « سردار سپه خود این توطئه را برای سرکوبی مخالفان طراحی کرده و عامل قتل ایمبری را دو نفر افسر معرفی میکند که بلافاصله اعدام شدند. [1] پس از این حادثه به تصویب دولت از روز 29 تیردر تهران حکومت نظامی برقرار شد.
به دنبال رویداد قتل امبری شهربانی به پیگرد و دستگیری متهمان پرداخت و سه نفر به نام های حسین و علی و مرتضی که نفر سومی سرباز بود اعدام شدند. همچنین اشخاص مختلف به شهربانی احضار شدند و مورد بازجویی قرار گرفتند. از آن میان آیت الله خالصی زااده که دولت در مسأله جمهوری و تمثال هم از او مکدر بود روز سوم مرداد 1303 بعد از نماز عشا در حالی که از مسجد به خانه بازمیگشت با عدهای قریب پنجاه نفر طلبه و بازاری که از همراهانش بودند دستگیر شده و به شهربانی بردند و پس از بازرسی روز دهم مرداد همه را به خراسان تبعید کردند. آیت الله خالصی زاده را انفرادی چهار ماه در قلعه «خواف» زندانی کردند و دیگران را به قلعه «کلات» برده در آنجا زندانی کردند.[2]
نظر مدرس درباره قتل ایمبری [نایب کنسول سفارت آمریکا در تهران و نماینده کمپانی نفتی سینکلر] فوق العاده خواندنی است: «مدرس عمیقا اعتقاد دارد که خودداری سردارسپه از اعدام سید حسین و علی رشتی [متهمین به مشارکت در قتل ایمبری] در دقیقه آخر نتیجه اطاعت از اوامر اربابان خارجی اش بوده، که از بحران اخیر همچون فرصت از خدا خواسته ای برای ایجاد تنش، یا حتی قطع روابط ایران و ایالات متحده استفاده کرده اند تا بدین ترتیب قصه منافع اقتصادی ما را در این کشور، که به عقیده مدرس همچون خاری در چشمشان بود، کوتاه کنند. مدرس معتقد است که در حال حاضر انگلیسی ها با تمام قدرت از آمریکایی ها می خواهند که از خواسته هایشان عقب ننشینند، و در عین حال در گوش سردارسپه میخوانند که از آمریکایی ها بیشتر از این انتظار نمی رود؛ آمریکایی ها به ناحق می خواهند که به جبران قتل یک نفر آمریکایی، سه نفر ایرانی به قتل برسند.» [3]
«مدرس نه فقط اعتقاد دارد که انگلیسیها مسئول کوتاهی رئیس الوزرا در عمل به وعده هایش هستند، بلکه قویاً معتقد است که انگلیسیها طراح و مجری تمامی حوادث فاجعه بار این مملکت، از قتل ایمبری گرفته تا به امروز بوده اند. او دلیل این اقدامات انگلیس را حسادت انگلیسی ها به اعتبار و حیثیت روزافزون آمریکا در ایران و همچنین هراس آنها از این امر می داند که مستشاران آمریکایی که عدم موفقیت شان از همان ابتدا پیش بینی می شد ، تا به حال توانسته اند به کارشان ادامه بدهند. با توجه به اینکه مردم ایران تحت استبداد سردارسپه قادر به ابراز عقیده نیستند، و از آنجایی که سردار سپه خودش آلت دست انگلیسیها بیش نیست ، مدرس ابراز امیدواری کرد که آمریکا اصراری بر تحقق خواسته اش برای اعدام مجرمان نداشته باشد، زیرا این مسئله فقط به نفع انگلیسیها تمام می شود که به معنی ضرر برای ایران و آمریکاست. او در پاسخ به سؤال میزبان ما، علیقلی خان نبیل الدوله، که با توجه به تجربه ایران در گذشته، از نظر او اگر کنسول روس یا انگلیس به همین نحو به قتل می رسید، واکنش آنها چه بود، گفت: «حتی اگر وزیر مختار انگلیس هم در خیابانهای تهران به قتل می رسید، انگلیسیها وانمود میکردند که از سکته مغزی مرده است، تا لطمه ای به روابطشان با ایران وارد نشود.» [4]
مدرس در پاسخ به اینکه آیا فکر می کند اعدام کسانی که در پرونده ایمبری به مرگ محکوم شدند بحق است یا خیر، گفت «البته که بحق است. شرع اسلام برای این نوع جرایم احکام مشخصی دارد و سردار سپه هم این را می داند. به همین خاطر است که جرئت نمی کند این مسئله را به روحانیون ایرانی، و نه خودش، که در این زمینه صاحب نظرند ارجاع بدهد. او گفت که «سردارسپه فقط از دستوراتی که اربابان انگلیسی اش میدهند اطاعت می کند.» رئیس الوزرا با وجود همه ظاهرسازیهایش مثل امضای امتیاز نفتی سینکلر، از همان ابتدا، حالا، و همیشه آدم انگلیسیها بوده، هست و خواهد بود. «تا زمانی که این آدم سر کار باشد، حکم اعدامی اجرا نمی شود؛ و اگر نهایتا تحت فشار آمریکا چنین اتفاقی بیفتد، انگلیسیها عامه نادان را علیه آمریکا تحریک می کنند که به خاطر مسیحیان، مسلمانان را می کشد.» ماری نظرات مدرس را مردود می داند و می نویسد: «بعد از اینکه یک ساعت و نیم تمام به روده درازی های این پیرمرد ... درباره نجات ایران گوش دادم، ناگزیر با خودم فکر کردم که اگر این آدم تنها گزینه مقابل سردار سپه باشد که خدا میداند اصلا آدم قابل اتکایی نیست، آن وقت فقط خدا خودش باید به داد ایران برسد.» [5]
در این میان، محمدقلی مجد، محقق ایرانی مقیم ایالات متحده آمریکا، با بررسی اسناد آمریکایی درباره قتل ایمبری، دریچه تازهای را برای موشکافی علل و عاملان واقعی این قتل گشوده است. او نتیجه تحقیقات خود در این زمینه را در کتاب «نفت و قتل کنسول آمریکا در تهران»، که به همت مصطفی امیری به فارسی برگردانده شده، نگاشته است. همانطور که از عنوان کتاب آشکار است، این محقق ایرانی قتل ایمبری را در پیوند با مسئله نفت در ایران دیده است. محمدقلی مجد در این کتاب، از اختلاف انگلیس و آمریکا بر سر نفت خاورمیانه در آن برهه از تاریخ سخن گفته و با پیگیری این ماجرا تا قضیه نفت شمال، مسئله مشارکت شرکت استاندارد اویل و شرکت نفت انگلیس و ایران و رقابت آنها با شرکت نفت سینکلر و نتایج آن را بررسی کرده است. او در کنار توجه به این رقابتها، همچون یک کارآگاه نکتهبین به همه گزارشهایی که درباره قتل ایمبری در روزنامهها، اسناد و خاطرات منعکس شده اشاره کرده و با مقایسه این گزارشها ردپای عوامل قتل این کنسول آمریکایی را پیگیری کرده است.
مستوفیالممالک نخستوزیر جدید برای این که بتواند شرکت نفت سینکلر را به استخراج و بهرهبرداری از نفت شمال علاقهمند سازد به توصیهی دکتر میلسپو قانون اعطای امتیاز نفت به استاندارد اویل را اصلاح و آن را به صورت «قانون امتیاز نفت به یک شرکت معتبر مستقل امریکایی» درآورد. قرارداد مربوط در 4 اردیبهشت ۱۳۰۲با نمایندگان شرکت سینکلر امضا شد و قانون آن در 23 خرداد 1302 به تصویب مجلس شورای ملی رسید. اما چندی بعد واقعهای روی داد که به کلی زحمات دولت ایران را برباد داد. در 27 تیر 1303 «میجر رابرت ایمبری» کنسولیار سفارت امریکا در تهران که ضمناً خبرنگار مجلهی نشال جغرافیای امریکا بود به راهنمایی یکی از هموطنانش که کارمند شرکت نفت ایران و انگلیس بود، برای تماشای معجزهای که میگفتند سقاخانهای در خیابان شیخ هادی نموده به محل مزبور هدایت شد و در آنجا به دست عدهای که از طرف انگلیس تحریک شده بودند به قتل رسید. دولت امریکا شدیداً نسبت به این حادثه و بیاعتنائی مأموران پلیس در حفظ جان ایمبری اعتراض و تقاضای مجازات مسببین واقعه را نمود. دولت ایران هم برای آنکه از عواقب این حادثه جلوگیری نماید رسماً عذرخواهی کرد و حاضر به پرداخت غرامت شد و حتی سه نفر از مسببین حادثه را اعدام کرد، با این همه نمایندگان شرکت نفت سینکلر به عذر اینکه تأمین جانی ندارند ایران را ترک کردند و موضوع امتیاز نفت شمال منتفی گردید. حضور مؤثر امریکا در عرصههای نفتی و اقتصادی و سیاسی ایران پس از جنگ جهانی دوم از سر گرفته شد.
رفتهرفته اسم یک نفر در افواه شایع شد. این اسم که نخست به طور نجوا برده میشد سپس علنا بر زبانها جاری میشد، در شماره بیست و چهارم سپتامبر 1924 روزنامه هرالد تریبون چاپ نیویورک فاش شد و قتل ماژور ایمبری به حساب هارولد اسپنسر گذاشته شد. وی سالخوردهترین و لایقترین عامل مخفی انگلیس در خاور نزدیک بود، اما پشتیبان این عامل کمپانیهای مقتدر نفت انگلیس و آمریکا بودند ایمبری کمی پیش از حادثه قتل تمام نفوذ خود را به کار انداخته بود تا منابع نفت شمال ایران را از چنگ یک کمپانی انگلیسی و آمریکایی به در آورده و آن را به کمپانی مشهور سینکلر واگذار کند. اما مداخله او در سیاست نفت به بهای جان او تمام شد.[6]
پس از این اتفاق، رضا خان رئیسالوزرا از این فرصت خواست بهرهبرداری سیاسی کند، از اینرو بگیر و ببند راه انداخت و کسانی را دستگیر کرد که بیشتر جزو مخالفان سیاسی او محسوب میشدند. حتی شایعه شده بود که این قتل از قبل برنامهریزی شده بود تا بعد از وقوع آن، رضاخان از یکسو به تشدید اقدامات پلیسی و انتظامی خود بپردازد و زمینه حکومت نظامی و محدودکردن فعالیت روزنامهها را فراهم آورد و از سوی دیگر چون قتل ناشی از بدفهمیهای برخی افراد ساده بود، از این بهانه استفاده کرده و روحانیت را تحت فشار قرار دهد. مراجعه به مشروح مذاکرات جلسه چهلم مجلس پنجم شورای ملی نشان میدهد که بعد از وقوع این حادثه رضاخان و حامیان او بیشترین نفع را از این رویداد بردهاند.
به استناد این صورتجلسه و نطقهای نمایندگان اقلیت مشخص میشود که آنها از قصد دولت و طرفداران سردار سپه در سوءاستفاده از این ماجرا آگاهی داشتهاند، اما به دلیل مصالح ملی ابتدا از بازگو کردن ابعاد مختلف آن خودداری میکردند، ولی با فشار بیش از حدی که به آنها وارد شد ناچار برخی از مکنونات خود و طرف مقابل را آشکار ساختند، از جمله ملکالشعرای بهار در نطق خود به موارد زیر اشاره کرد:
این قضیه بهانهای به دست دولت داده که نمایندگان اقلیت را تحت فشار گذارد، نشریات ایشان را توقیف نماید و اعلان حکومت نظامی بدون اجازه از مجلس کند این طریقه درست پیگیری این قضیه مولمه نیست. نمایندگان اقلیت به خاطر توقیف مطبوعات هوادار خودشان از رضاخان گلهمند بودند و میپرسیدند که توقیفکردن مطبوعات اقلیت چه ربطی به کشف قضیه قتل ایمبری دارد؟ئذ تین مورد حسنی مکی در تاریخ بیست ساله می نویسد: « استفاده رضاخان از این حادثه برای مبارزه و دفع مخالفین خود میباشد پس از قتل ایمبری در تهران، به ریاست سرتیپ مرتضی یزدانپناه حکومت نظامی اعلام شد و بلافاصله دستگیری مخالفین که از طرفداران مرحوم مدرس و اقلیت مجلس بودند آغاز شد؛ به طوری که زندان نظمیه مملو از آزادیخواهان و طرفداران مدرس گردید. جراید طرفدار رضاخان نیز با استفاده از این واقعه، اقلیت مجلس و مخالفین خود را هدف قرار داده و سعی داشتند گناه این قضیه را به گردن آنها بیندازند و این در شرایطی بود که جراید اقلیت همه در توقیف و مدیران آن در تحصن بودند. در مجلس نیز طرفداران سردار سپه با جار و جنجال مانع استفاده اقلیت از تریبون مجلس جهت دفاع از خویش میشدند.» [7]
تیمورتاش نیز قتل ایمری را ناشی از رقابت بر سر امتیاز نفت آمریکا در ایران ومخالفت انگلیسی ها با این قرار داد می داند در این باره مکس ام. دیکسن ، نماینده آمریکایی «شرکت نفتِ باند و شئر» نیویورک روایت می کند که هم تیمورتاش و هم میرزا عبدالحسین خان دیبا، یکی دیگر از مقامات دربار، به او گفتهاند که مرحوم ایمبری، نایبکنسول سابق آمریکا، به تحریک رئیس فعلی شرکت نفت انگلیس و ایران، که احتمالاً منظورشان آقای تی. لوینگتن جکس است، کشته شده و پیشنهاد کردهاند که آقای دیکسن تا زمانی که در تهران به سر میبرد تحت محافظت پلیس باشد؛ که او این پیشنهاد را رد کرده بود. البته در زمان وقوع آن فاجعه اسفناک، داستانی که مقامات ایران گفتهاند بین مردم بسیار شایع بود.» [8]
قرارداد نفتی سینکلر
شرکت نفتی سینکلر، که در اتحاد جماهیر شوروی فعالیت خود را گسترش داده بود، برای کسب امتیاز نفت در شمال دست به کار شد. در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۳ مجلس قانونی گذراند و به دولت اختیار داد تا امتیاز نفت شمال ایران را به یک شرکت امریکایی بدهد مشروط بر اینکه آن شرکت بتواند ده میلیون دلار قرضه به دولت ایران بدهد؛ در ضمن امتیازگیرنده مجاز نباشد امتیاز کسبشده از ایران را به دولتهای خارجی دیگر یا به یک یا چند تبعة آنان واگذار نماید. شرکت سینکلر با توجه به شرایط پیشنویس امتیاز در پیشنهاد خود تجدیدنظر به عمل آورد و در نتیجه امتیازنامهای را با دولت ایران امضا کرد که در آن امتیاز استخراج نفت در چهار ایالت از پنج ایالت شمال ایران را پذیرا شده بود. دولت ایران ایالت پنجمی را برای استخراج نفت توسط خود با یک شرکت ایرانی نگاه داشت.
با وجود امضای قرارداد با سینکلر، شرکت نیوجرسی از ادعای خویش دست برنمیداشت و مداوم به شیوههای گوناگون با پخش شایعاتی از جانب مأموران ایران در خارج میکوشید در قرارداد جدید اخلال ایجاد کند. با این حال مجلس امتیاز سینکلر را تصویب نمود، ولی این امتیاز دارای دو مشکل بود: ۱ــ تأمین مبلغ دهمیلیون دلار؛ ۲ــ به مانند قرارداد نیوجرسی با مشکل انتقال نفت شمال ایران به بازارهای جهانی روبهرو بود.
ازآنجاکه سینکلر در شوروی از حق فروش فرآوردههای نفتی این کشور و نیز امتیاز نفت ساخالین برخوردار بود در وضعیت بهتری نسبت به نیوجرسی قرار داشت، ولی مسئلۀ قرضه مشکل اساسی بود. در اینجا بانک مورگان فقط با پیشنهاد دو شرط به اعطای وام حاضر گردید: یکی اینکه مؤسسات مالی انگلیس متساوی با امریکا شریک شوند و دیگر اینکه حقالامتیازهای دریافتی شرکت نفت ایران و انگلیس به عنوان وثیقه منظور شود.
انگلیسیها با وثیقه گذاشتن حقالامتیاز دریافتیهای ایران و نیز عوارض گمرکی جنوب ایران برای اخذ وام از ایالات متحده امریکا به این دلیل مخالفت میکرد که راه حلی برای پرداخت دیون قبلی ایران به انگلستان ارائه نشده بود. باوجوداینکه دولت ایران پیششرط اخذ وام را حذف نموده بود و بدین طریق امیدوار بود که قرارداد امضا شود سینکلر با دو مشکل دیگر روبهرو شد و از امضای قرارداد خودداری کرد: یکی از این مشکلات مربوط به قرارداد این شرکت با شوروی مبنی بر فروش فرآوردههای نفتی آن و همینطور فروش نفت جزیرة ساخالین بود که امتیاز آن را شوروی در تابستان ۱۹۲۴ از شرکت سینکلر پس گرفت. مشکل دوم حادثهای بود که در تهران به وقوع پیوست و به مرگ ایمبری، کنسول امریکا در ایران، منجر شد. قضیه بدین صورت بود که در سال ۱۹۲۴ معلوم نیست چگونه و به وسیلۀ چه اشخاصی، در تهران شایع شده بود که سقاخانۀ آقاشیخهادی معجزه نموده و هرکس از آب آن بنوشد شفا مییابد و یا حاجتش برآورده میشود. جمعیت زیادی به آن مکان هجوم بردند. سرگرد رابرت وی ایمبری همراه امریکایی دیگری نیز به سقاخانة آقاشیخهادی وارد شد.[۳۶] ایمبری که عکاس بود در سقاخانه به عکسبرداری از صحنههای تجمع مردم مشغول شد، اما جماعت به هیجان آمدند و با حملهور شدن به آنها، به ضرب و جرح ایمبری و همراهش دست زدند. بر اثر حملات پیدرپی و طولانی، ایمبری جان خویش را از دست داد و همراهش به شدت مضروب شد. آنهایی که در ایران به امید مشارکت امریکاییان در استخراج نفت در کشور به منظور خنثی نمودن سیاستهای غارتگرانه و بنیانبرافکن روس و انگلیس تلاش مینمودند ظاهراً به این نتیجه رسیده بودند که این حادثه فقط بر اثر دسیسههای انگلیسیها و عواملشان میتوانست به وقوع بپیوندد.
ازاینرو شرکت سینکلر با توجه به مشکلات فنّی و مالی و نیز مسائل اجتماعی از قرارداد موردنظر صرفنظر کرد و به دولت ایران اطلاع داد که امکانات او برای اجرای امتیاز مکفی نیست. [9]
[1] نامه خالصی به قوام، ص 29 .
[2] روزنامه ناهید، 4 مرداد 1303.
[3] مجد، محمد قلی : نفت و کنسول آمریکا در تهران، ترجمه مصطفی امیری، موسسه مطالعات تاریخ معاصر، صص 395-392. به نقل از والاس ماری، گزارش شماره ۶۸۸، ۱ / ۳۵۳ ایم.۱۲۳، مورخ ۱۶ اکتبر ۱۹۲۴.
[4] همان.
[5] همان.
[6] مجله خواندنیها، بیست و هفتم آبان 1323
[7] مکی، حسین: تاریخ بیست ساله، ج2 (تهران: امیرکبیر، 1359) ص 125.
[8] مجد، محمد قلی : نفت و کنسول آمریکا در تهران، ترجمه مصطفی امیری، موسسه مطالعات تاریخ معاصر، صص 395-392. به نقل از چارلز سی. هارت گزارش شماره 51 (653/891.6363)، مورخ 5 آوریل 1930.
[9] موحد، محمد علی : نفت ما و مسائل حقوقی آن، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ۱۳۴۹، ص 74.
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی