ماجرای مکفارلین و موضوع رابطه با آمریکا
پس از اینکه عراق از اهداف سیاسی و نظامی هجوم سراسری خود باز ماند و ایران در عملیاتهای آزادسازی با موفقیت چشمگیری روبهرو شد، سیاست کلی آمریکا بر جلوگیری از پیروزی ایران در جنگ قرار گرفت. این سیاست پس از عملیات والفجر 8 با پیشبینی پیروزی ایران تشدید شد، بهخصوص اینکه جمهوری اسلامی ایران سال 1365 را سال تعیین سرنوشت جنگ اعلام کرد. پس از این بود که غرب و شرق به طور آشکار اعلام کردند که از پیروزی ایران جلوگیری خواهند کرد و به دنبال آن ارسال سلاحهای پیشرفته، مخرب و کشتارجمعی را به عراق تشدید کردند.
وزیر خارجه آمریکا در تاریخ 24/7/1365 اعلام کرد که در صورت پیروزی ایران در جنگ، آمریکا دخالت نظامی خواهد کرد. روز بعد نیز مورفی مدیرکل وزارت خارجه آمریکا در امور خاورمیانه تأکید کرد که در جنگ ایران و عراق، برنده یا بازندهای وجود نخواهد داشت. وی افزود: “آمریکا سه سال است که از راههای دیپلماتیک در تلاش است از دسترسی ایران به تسلیحات ساخت کشورهای دوست و متحد آمریکا جلوگیری کند.” از سوی دیگر، سازمان سیا بر این باور بود که ایران در وضعیتی است که میتواند به یک پیروزی سریع نائل شود، لذا به کاخ سفید توصیه کرد تا باب مذاکره با تهران را بگشاید. برخلاف سیا، سرویسهای اطلاعاتی وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) در سمیناری خطر ناشی از سیاست برکناری زودرس صدام و در پس آن امکان برقراری شرایط صلح مورد قبول تهران را مورد تأیید قرار داد. همچنین کارشناسان پنتاگون اظهار نگرانی کردند که چنین سیاستی نه تنها به سقوط رژیم عراق میانجامد بلکه خطری است جدی که توازن در کل منطقه را بر هم خواهد زد. پنتاگون تأیید کرد که نباید به توانایی ایران در پیروزی سریع در جنگ بیش از حد بها داد.
چند روز بعد (18/8/1365) رئیس سازمان سیا از دولت آمریکا خواست تا بر حجم کمکهایش به رژیم عراق بیفزاید. به گفته وی سقوط صدام موجب میشد که کویت بر لب پرتگاه بایستد و نیروهای ایران خود را به مرزهای عربستان برسانند. “کیسی” همچنین هشدار داد که پیروزی ایران در جنگ، قیمت نفت را به طور بیسابقهای افزایش خواهد داد و بنیادگرایی اسلامی دامن کشورهای دوردست مثل مصر، مراکش و اندونزی و سرتاسر جهان اسلام را نیز خواهد گرفت. از سوی دیگر، منابع نزدیک به پنتاگون گفتند که این سازمان مصمم است که اگر ایران به یک تهاجم تعیین کننده مبادرت ورزد، از عراق فعالانه حمایت نماید تا این کشور بتواند ایران را از لخاظ نظامی شکست دهد. به گفته منابع مذکور، پنتاگون همچنین قصد داشت با تحویل هرچه بیشتر تجهیزات جاسوسی و ردیابی به شیخنشینهای خلیجفارس، به آنها امکان کنترل دقیق مانورهای ایران را بدهد. به نوشته نشریه العالم، از زمان ارسال گزارش سازمان سیا به مشاور امنیت ملی ریگان درباره قریبالوقوع بودن سقوط صدام، کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا تمامی راههای جلوگیری از پیروزی ایران، از جمله وادار کردن عراق به استفاده کامل از نیروی هوایی علیه تأسیسات اقتصادی ایران را بررسی کرده بودند که این راه شروع دور جدید جنگ شهرها را نیز دربرداشت. تلاش دیگر آمریکا، ایجاد فشار بینالمللی برای جلوگیری از حمله ایران و دعوت از شورای امنیت سازمان ملل برای تشکیل جلسه دربارة جنگ ایران و عراق بود.
جنجال رابطه ایران و آمریکا (ماجرای مکفارلین)
مواضع آمریکا که حاکی از خصومت، تلاش برای جلوگیری از پیروزی ایران، ممانعت از دستیابی ایران به تسلیحات و … بود، به اختصار ذکر شد. اما روی دیگر سکة اقدامات آمریکا، تلاش برای آزادگی گروگانهای آمریکایی در لبنان در ازای فروش تسلیحاتی محدود به ایران بود. در کنار این هدف مقطعی، تلاش مزبور هدف درازمدت ارتباط استراتژیک و نزدیک با ایران را نیز دنبال میکرد. این اقدامات، صرفنظر از موفقیت یا شکست، از ناحیه طرفین سری قلمداد شده و در همین سطح پیگیری میشد. تا این که درج گزارشی مخلوط از واقعیات و اکاذیب از سفر یک هیأت آمریکایی به ایران در هفتهنامه لبنانی “الشراع” مورخ 12/8/1365، فضایی متفاوت ایجاد کرد. به دنبال انتشار این گزارش، آقای هاشمی رفسنجانی با توصیة امام خمینی، در مراسم 13 آبان به تشریح سفر “مکفارلین” و همراهان به ایران پرداخت و به این ترتیب ابتکار عمل این جریان به دست ایران افتاد و بحرانی بزرگ و طولانی برای دولت آمریکا ایجاد گردید. در آن سو، دولت آمریکا چند روزی را با خودداری از بیان واقعیت و تأکید بر بیطرفی آمریکا در جنگ ایران و عراق و ممنوعیت فروش سلاح آمریکایی به ایران، پشت سر گذاشت. تعدادی از رسانههای آمریکایی نیز با ادعای این که در این جریان سلاحهایی از اسرائیل به ایران ارسال شده یا اینکه اسرائیل واسطه انتقال سلاخ به ایران بوده است، کوشیدند بخشی از فشارها و بحران ایجاد شده در آمریکا را به ایران منتقل کنند، اما سرانجام پس از ده روز از افشای این ماجرا،, رئیسجمهوری آمریکا (ریگان) رسماً به این جریان اعتراف کرد و به دفاع و توجیه آن پرداخت. ریگان دلایل اقدام خود را تجدید روابط با ایران، خاتمه جنگ ایران و عراق، محو کردن تروریسم دولتی و خرابکاری و تأثیر در امر بازگشت گروگانها از لبنان اعلام کرد.
افشای سفر یک هیأت آمریکایی به ایران هرچند در داخل ایران نیز واکنشها و تفسیرهایی در پیآورد ولی نوع برخورد امام و آقای هاشمی در بازگو کردن نسبتاً صریح ماجرا، به جای تنش، موجب افزایش وحدت ملی در این باب شد و در این جا اعتماد بینظیر مردم و نخبگان به شخص امام خمینی، که او را منزه ز هر گونه بند و بست و اقدامی خلاف منافع اسلام و ایران میدانستند و نیز برای وی قابلیت و توانایی برخوردهای این چنینی را با آمریکا، قائل بودند، نقش اصلی و عمده را ایفا کرد. از سوی دیگر، اینگونه برخوردها بازتاب گستردهای در محافل داخلی آمریکا و رسانههای جمعی دنیا داشت و تغییرات متعددی را در کاخ سفید و شورای امنیت ملی آمریکا باعث شد.
در دهم آذر 1365 ریگان برای کاستن از فشارها، سه تن را برای تحقیق درباره عملکرد شورای امنیت ملی آمریکا در ارتباط پنهانی با ایران، برگزید که عبارت بودند از: 1- “جانتاور” سناتور محافظهکار و رئیس کمیسیون تحقیق در این زمینه. 2- “ادموند ماسکی” وزیر سابق خارجه. 3- “برنت اسکوکرافت” مشاور اصلی سیاست خارجی و چند رئیسجمهور سابق جمهوریخواه.
این گروه پس از سه ماه تحقیق، گزارش خود را به رئیسجمهور آمریکا ارائه داد. در خصوص این گزارش توضیح چند نکته ضروری به نظر میرسد:
1. گزارش را آمریکاییها تنظیم کرده بودند و حفظ منافع ملی آمریکا و رعایت حیثیت سیاسی این کشور مورد نظر آنان بوده است.
2. برخی از افراد کلیدی همچون “پویندکستر” رئیس شورای امنیت ملی، سرهنگ دوم “تورث” و “ریچارد سکو” ژنرال بازنشسته، از حضور در مقابل هیأت تحقیق و ادای توضیحات خودداری کردند.
3. یادداشتها و صورتجلسات مهم در اختیار هیأت تحقیق قرار نگرفته و برخی نیز به طور ناقص به هیأت ارائه شده است.
4. خود هیأت تحقیق برخی مطالب را امنیتی تشخیص داده و از ذکر آن در گزارش خودداری کرده است.
به رغم تمامی مسائل مذکور، از سو، ضعف مفرط آمریکا در این ماجرا و زیر پا گذاشتن اصول سیاسی از نوع آمریکایی در ایجاد ارتباط، و از سوی دیگر، نوع رفتار ایران به گونهای بوده است که بخشهای متعددی از این گزارش نیز این قضاوت را منطقی نشان میدهد که ایران در این ماجرا دست بالا را داشته است.
این گزارش را هیأت بررسی کننده، به نام “ماجرای ایران کنترا” منتشر کرد که ظاهراً قصد بر آن بوده است که با اصلی کردن یکی از موضوعات فرعی ماجرا (تخصیص مقداری از سود فروش اسلحه به ایران برای ضد انقلابیون نیکاراگوا، یعنی کنتراها) موضوع اصلی حتیالامکان به شکلی فرعیتر جلوه کند، ولی جالب اینکه در بازتابهای بعدی آنچه مورد توجه نقادان و مفسران قرار گرفت، تلاش آمریکا برای ایجاد ارتباط و خصوصاً مبادله اسلحه با گروگانها بود و موضوع کنتراها به صورت فرعی آن هم در بعد حقوقی – نه در ابعاد سیاسی – مورد توجه قرار گرفت.
حاصل این ارتباط پنهانی برای ایران، دریافت 8 مورد سلاح و لوازم یدکی در تاریخهای جداگانه، شامل 2008 قبضه موشک ضدتانک “تاوا”، 18 قبضه موشک ضدهوایی “هاواک” و قطعات یدکی پرتاب کننده این موشکها بود.
همچنین از شروع این ارتباط، فقط دو گروگان آمریکایی در 24 مهر و 11 آبان 1365 آزاد شدند، ولی سه تن دیگر نیز در 18 و 21 شهریور و 21 مهر 1365 در بیروت به گروگان گرفته شدند که اولی بلافاصله آزاد شد و دو تن دیگر تا مدتها در گروگان بودند.
توجه به گزیدهای از قضاوت هیأت بررسی کننده “ایران کنترا” و همچنین سخنان آقای هاشمی که دربرگیرندة کلیات ماجرا است و برگزیدهای از بیانات امام خمینی در این باره که در این جا درج میشود، میتواند در تبیین اصل موضوع و نیز ترسیم پیامدها و بازتابهای ماجرایی که هنوز همه جوانب آن اعلام نشده است، ما را در شناخت این مسأله کمک کند.
گزیدهای از اظهارنظر هیأت بررسی کننده آمریکایی متشکل از جان تاور، ادموند ماسکی و برنت اسکوکرافت دربارة ماجرای مکفارلین:
“ارسال اسلحه به ایران یک اقدام پنهانی بود که مستقیماً مغایر با سیاستهای مهم و اعلام شده قوه مجریه به شمار میآید، اما خود اقدام حاوی یک تناقض سیاسی بود. از ابتدا دو هدف آشکار بود: فتح بابی استراتژیک به سوی ایران و آزادی اتباع آمریکایی که در لبنان به گروگان گرفته شده بودند. به نظر میرسد فروش اسلحه به ایران به منظور ایجاد راههایی برای تحقیق دو هدف فوق صورت گرفت. این کار همچنین به کسانی که منافع دیگری نیز داشتند، فرصت داد و برخی از آنان در اثر معاملات فروش اسلحه آمریکایی به ایران، سودهای مالی میبردند. در حقیقت فروش اسلحه به ایران به طور یکسان برای تحقق هر دو هدف مناسب نبود. اسلحه چیزی بود که ایران خواهان آن بود، اگر چه تمام آن چیزی که آمریکا به دنبال آن بود، آزاد شدن گروگانها نبود.
فروش اسلحه در مقابل آزادی گروگانها میتوانست اهداف هر دو طرف را برآورده سازد، اما چنانچه هدف آمریکا فقط داشتن روابط گستردهتر و استراتژیک با ایران بود، فروش اسلحه میبایست قبل از هرچیز مشروط به قراردادن عوامل این رابطه باشد. در این زمینه، معامله فروش اسلحه در مقابل آزادی گروگانها برای حصول رابطه استراتژیکی گسترده میتواند اثر عکس داشته باشد.
به علاوه، آزادی گروگانها ایجاب میکرد که بر حزبالله که میتواند اغلب رادیکالترین عوامل رژیم ایران را در بر گیرد، اعمال نفوذ شود، لیکن نوع ایجاب فتح باب استراتژیک مورد نظر آمریکا آن گروهی را شامل میشد که عواملمیانهروتر به حساب میآمدند.
مقامات آمریکایی که در این ابتکار دخالت داشتند به نظر میرسد سه عقیده متفاوت از یکدیگر داشتهاند: از نظر بعضی از آنان انگیزه اصلی ظاهراً فتح بابی استراتژیک با ایران بود؛ برای برخی دیگر ایجاد رابطه استراتژیکی دستآویزی قابل قبول برای فروش اسلحه در ازای آزادی گروگانها بود، به هر منظور که این کار انجام گرفته باشد.
تقریباً از همان آغاز، این ابتکار به صورت یک سری معاملات فروش اسلحه در مقابل آزادی گروگانها درآمد. ارسال تسلیحات در نوامبر 1985 (آبان و آذر 1364) مستقیماً مرتبط با آزادی یک گروگان بود. در واقع ارسال اسلحه در اوت و سپتامبر (مرداد و شهریور 1365) میتواند چیزی جز یک معامله فروش اسلحه در مقابل گروگانها نبوده باشد. تا 14 ژوئیه 1985 (24 خرداد 1365) پیشنهاد خصوصی برای فروش صد موشک “تاو” به ایران در ازای کمک ایرانیان به تضمین آزادی کلیه گروگانها تقدیم کاخ سفید گردید و با رئیسجمهوری مورد بحث قرار گرفت. آنچه که عملاً رخ داد و حداقل تا آنجا که مربوط به ارسال تسلیحات سپتامبر میشود، شامل ارتباط مستقیم فروش اسلحه و آزادی گروگانها است.
ابتکار همچنان به معنای ایجاد رابطه گستردهتر استراتژیک توصیف میگردید، اما آن عوامل هرگز به طور واقعی محقق نمینشدند. در حالی که مقلاقات در سطح عالی میان مقامات ارشد آمریکایی و ایران همچنان به صورت موضوع مذاکره باقی ماند، ولی هرگز انجام نپذیرفت. اگر چه آقای مکفارلین در ماه مه 1986 (خرداد 1365) به تهران سفر کرد ولی مقامات بلندپایه ایرانی که به وی وعده ملاقات با آنها داده شده بود، هرگز ظاهر نشدند. طی مذاکرات بین مقامات آمریکایی، به نظر میرسید که بر چشمانداز آزادی گروگانها و ایجاد رابطه استراتژیک تأکید شده باشد. حتی اگر این توضیح قابل قبول نباشد که فروش اسلحه و موضوع گروگانها نشاندهندة حسن نیت و جدیت هدف هریک از طرفین بود، این امر به وضوح توسط معامله سپتامبر صورت پذیرفت بود، به طور صریحتر این مطلب واقعیت دارد که فروش تسلیحات در مقابل آزادی گروگانها صورت نگرفت؛ فروش اسلحه در ازای دریافت پول انجام پذیرفت و به ایران هم فروخته شد نه به تروریستهایی که گروگانها را در اختیار داشتند. ایران به وضوح خواهان خرید اسلحه بود، با این حال (همیشه) تمایل آمریکا نیز برای فروش مستقیم مشروط به آزادی گروگانها بود، اگر چه ایران میتواند ادعا نماید که خودش گروگانها را در اختیار نداشته است، با این حال تمام ترتیبات بر اساس توانایی ایران جهت تضمین آزادی آنان انجام پذیرفت.
در حالی که آمریکا در صدد آزاد نمودن گروگانها از این طریق بود، شدیداً سیاستهایی را دنبال میکرد که به طرز عجیبی مغایر با چنین تلاشهایی بود. حکومت ریگان بالاخص با این اعلان به سر کار آمده بود که موضعی سرسختانه علیه تروریسم در پیش گرفته است و همچنان نیز آن را دنبال میکند. در دسامبر 1985 (آذر و دی 1364) دولت آمریکا بر مخالفت با اشکال مختلف تروریسم و سوگند برای یک جنگ علیه تروریسم و منبع اصلی آن بود. دولت آمریکا همچنان بر فشار خود بر متحدینش جهت عدم فروش اسلحه به ایران و ندان هیچگونه امتیازی به تروریستها ادامه داد.
هیأت معتقد است که ایجاد فتح باب استراتژیک با ایران میتوانست در راستای منافع ملی باشد. ولی آمریکا هرگز نمیبایست خود مستقیماً یک طرف ارسال اسلحه شود. معاملات اسلحه در مقابل آزادی گروگانها نهتنها کمکی به قضیه نمیکند بلکه فقط میتواند انگیزهای برای گروگانگیری آتی باشد.
به عنوان نقض تحریم فروش اسلحه توسط آمریکا، این امر میتوانسته ممنوعیت فروش اسلحه توسط سایر کشورها را نیز از میان بردارد. این عمل میتواند موازنه نظامی میان ایران و عراق را متزلزل نموده و برای کشورهای خلیجفارس و منافع غرب در آن منطقه نیز خطرات بعدی به همراه داشته باشد. معاملات فروش اسلحه در مقابل آزادی گروگانها به رژیمی پاداش داد که علناً از تروریسم و گروگانگیری حمایت میکند. انجام دادن اینگونه معاملات، این خطر را افزایش میداد که آمریکا بهویژه در جهان اعراب به مثابه مخلوق اسرائیل به شمار آید. به متحدین و دوستان آمریکا در منطقه اینطور القا شد که آمریکا سیاست خود را به نفع ایران تغییر داده است و این سؤال را مطرح نمود که آیا میتوان به بیانیههای سیاسی آمریکا اعتماد کرد؟!
مأموریت مکفارلین به تهران بدون هیچگونه برنامهریزی قبلی و با انتظاراتی کاملاً متفاوت از سوی هر دو طرف، انجام پذیرفت. این کار میتوانست به شکست این مأموریت کمک کرده باشد. اما اشتباههای بسیار جدیتری وجود داشت، بدون بررسی و مطالعه کافی به ایرانیانی که بالقوه به جنگ ایران و عراق اهمیت فراوانی میدادند، مطالب اطلاعاتی داده شد.
در ملاقات با کانال دوم که از پنجم تا هفتم اکتبر 1986 (14 تا 16 مهر 1365) صورت گرفت، سرهنگ نورث دسترسی خود به رئیسجمهور را تحریف نمود. با “قربانیفر” در مورد گفتوگوهایی که با رئیسجمهور داشت – و همه نیز غیر واقعی بود – صحبت کرد. وی بدون اجازه، تغییر سیاست آمریکا علیه عراق به طور اعم و علیه شخص صدامحسین به طور اخص را بیان داشت. و سرانجام در دستور کار 9 مادهای که در 26 تا 28 اکتبر (4 تا 6 آبان) مورد بحث قرار گرفت، وی بدون داشتن اجازه، آمریکا را متعهد به موضعی مغایر با سیاست مشخص این کشور در قبال زندانیان کویت ساخت.
عملکرد مذکره کنندگان با قربانیفر و کانال دوم به طریقی انجام پذیرفت که حاکی از ناپختگی محض بود. مذاکرات جهت انجام معامله با واسطههایی که متعلق به رژیمی هستند که مخالف منافع آمریکا هستند، کاملاً سطحی صورت گرفت و دست آمریکا کراراً رو شد و نقش این کشور به طور غیرماهرانه باز میشد. ترتبیات جهت تضمین این که آمریکا گروگانها را در قبال مبادله با اسلحه به دست آورد، با شکست روبهرو شد. سرهنگ نورث کراراً اجازه داد که تسلیحات بدون آزادی حتی یک گروگان، ارسال گردد.
چنانچه یکی از اشتباهات در خطمشیها که مورد بررسی قرار گرفت، اجتناب میشد، تاریخ کشور یک زخم کمتر، یک شرمساری کمتر و یک فرصت کمتر برای دشمنان جهت از بینبردن اصولی که این کشور در صدد حفظ و پیشبرد آن در جهان است، فراهم میکرد.
در مجموع، این پیشنهادها به آنهای ارائه شده است که خود را در وضعیتی مشابه آنچه ما مورد بررسی قرار دادهایم، میدانند. یعنی وضعیتی که تحت فشار بودیم با زمانی محدود، اطلاعات ناقض و مزاحمتهایی که در نتیجه افشای بیموقع (به آن) برخورد کردیم؛ در چنین شرایطی، بهبود ناچیز در کار میتواند ثمرات عجیبی داشته باشد.”
اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با کیهان هوایی (19/1/1366) درباره گزارش هیأت آمریکایی بررسی کننده ماجرای مکفارلین:
“… تا آنجایی که من (گزارش تاو را) خواندهام، نشان میدهد که مأموریت این کمیسیون این بود که این قطعه تاریخ را به گونهای تدوین کنند که حتیالامکان ضررهایی را که آمریکاییان کردند، کم کنند. البته همه این را میدانند که این ضررها را کلا نمیتوانند از بین ببرند چون دستشان بسته است، یعنی آنها نمیتوانستند همه مسائل را ندیده بگیرند چون خیلی از این مسائل منتشر شده است. علاوه بر این، یک طرف قضیه ما بودیم و ما این جا اسنادی داریم که آنها ندارند، یعنی ما نورهایی داریم که آنها ندارند و ممکن است روزی با صدای خود اشخاص منتشر شود، ضمن اینکه آنان بیشتر از ما ضرر میکنند ولی ما هم اسناد محکمتری داریم. مسئله دیگر تضادی است که بین دو گروه در آمریکا وجود دارد و باعث شد عده زیادی حرف بزنند و خیلی از چهرهها برملا شدند. بنابراین آمریکاییان دستشان بسته بود. با این که مأموریت کمیسیون تاور این بوده که تاریخ را گریم کند و یک مقدار هم گریم کرد و قصد داشت در جهت مشخص کردن بیشتر حضور مسائل در داخل این جریان و در جهت تبرئه کردن شخص ریگان و شخصیت کاخ سفید عمل کند، ولی باز هم بعضی چیزها را مبهم گذاشته است. با وجود این، در چیزهایی که مجبور به اعتراف آن شدند، نقاط ضعف آن برای آمریکا نسبت به نکات قوتش خیلی بیشتر است. تقریباً تمام چیزهایی را که ما علیه آمریکاییها ادعا کرده بودیم، بعضی از آنها در این گزارش به طور روشن و بعضی از آنها خیلی کمرنگ تأیید شده است. در کل، نقاط ضعف آمریکاییها روشن شد. عدم انسجام در حاکمیت آمریکا واضح شد. مشکلات حاکمیت آمریکا روشن شد. نیاز آمریکا به انقلاب اسلامی ایران روشن شد. ضعف آمریکا در لبنان به خوبی روشن شد. شعارشان که سالهاست تکرار میکنند این بود که حاضر نیستیم در مسائل گروگانگیری باج بدهیم، (ولی) معلوم شد که دروغ میگویند و باج دادهاند. اینها که به فرانسه و انگلیس و دیگران میگفتند “شما باج ندهید”، خودشان باج دادند؛ البته قبلاً هم باج داده بودند، در رابطه با هواپیمای “تیدبلیو” آنها حدود هزار نفر زندانی را آزاد کردند که خودم آنجا دخالت کرده بودم. پس آنها یک بار دیگر هم باج داده بودند. هر چیزی که در این قضیه کشف شد، به نفع ما بود.
ما یک روال خیلی معمولی را در پیش گرفتیم و این بار نیز کاری بیش از آنچه در این هفت سال میکردیم، نکردیم. هر بار ما از دلال اسلحه که میتواند یک قاچاقچی یا یک مأمور “سیا” و یا یک سرمایهدار غیر صحیح باشد، اسلحه میخریدیم و این طبیعی است که ما نیازهای خودمان را تأمین کنیم. همین حالا هم حاضریم به آزادی گروگانها کمک کنیم. ما مسئولیتی در لبنان نداریم ولی قبول داریم برای این که یک انسان راحت شود، کمک کنیم. آمریکاییها در تلاشی که برای برقراری رابطه با جمهوری اسلامی ایران آغاز کرده بودند، شکست خوردند؛ این مسئله را آقای ریگان، آقای شولتز، واینبرگر و حتی مخالفین ریگان گفتهاند. حتی نمایندگان کنگره که با او خوب نیستند و دمکراتها گفتهاند که ما اصل سیاست ریگان را میپسندیم که “باید با ایران رابطه برقرار کنیم” عمده مسئله این است که آنها همه کاری برای نزدیک شدن به ما انجام دادند و میخواستند با یک تماس (آن را) شروع کنند. برای رفع این خصومتها میخواستند با مسئولین جمهوری اسلامی تماس برقرار کنند ولی در این جا سخت شکست خوردند. آنها یک مقدار جاهلانه اقدام کردند، خیلی کودنی به خرج دادند که مقامات بلندپایه خود را با یک هواپیمای باری همراه با قطعات به ایران فرستادند.! این هواپیما که برای حمل اسلحه آمده بود، مال آمریکا هم نبود، هواپیمایی بود که برای ما (به صورت) قاچاق قطعات میآورد و بدون جلب موافقت ما و بدون زمینهسازی به ایران آمد و به تعبیری (آنها) یک کار احمقانه کردند. البته ما نمیخواهیم بیادبی کنیم ولی خودشان این تعبیر را به کار بردند و این کار را انجام دادند ولی از یک واسطة اسلحه فریب خوردند و مناسب نبود که یک جایی مثل کاخ سفید، فریب بخورد و از یک واسطة ما شکست بخورند. افتضاح اصلی در همین نکته است و پیروزی اصلی ما هم همین است. این که در جنگیم و علیرغم این که واقعاً به قطعات آمریکایی برای استفاده از تسلیحات موجود در کشور نیاز داریم، اما اصول خود را حفظ کردیم و گفتیم که ما با آمریکاییها حاضر نیستیم در سطح مقامات رسمی تماس بگیریم و خیلی مسلط با آنها برخورد کردیم و خشونت به خرج ندادیم، آنها را تحت نظر گرفتیم، تخلیه اطلاعاتی کردیم، همه حرفهایشان را فهمیدیم ولی هرگز با آنها به طور رسمی حرف نزدیم.
در گزاشهای این کمیسیون جملاتی را نقل کردهاند که ایرانیها این طور گفتهاند یا آن طور گفتهاند و همه این حرفها هم دروغ است. وقتی آنها که به اینجا آمده بودند به ما گفتند که روسها 36 لشکر در مرز جنوبی آذربایجان مستقر کردهاند و میخواهند به شما حمله کنند و یک نقشه هم به ما دادند که این نقشه را نیز به دنیا نشان خواهیم داد. یک نقشه فرستادند و گفتند که این نقشه ماهوارهای است و در آن نقشه خطهایی که شوروی میخواهد نفوذ کند (نشان داده بودند) مثلاً از ارس، از خزر و غیره. برنامه آنها این بود که بگویند شوروی هم میخواهد با شما بجنگد. آنها دو هدف را با طرح این مسئله تعقیب میکردند: یکی اینکه ما نیروهایمان را در جنگ عراق به کار نبندیم و یکی اینکه مبادا ما به شورویها یک مقدار نزدیک بشویم و روابطمان را حسنه کنیم. آن موقع موفق نشدند و حالا در کمیسیون تاور این مسئله را گنجاندهاند و گفتهاند که “ایرانیان این طور گفتهاند” و این شیطنتها را دارند ادامه میدهند.”
آقای هاشمی دربارة تلاش آمریکا برای آلوده کردن این جریان به اسرائیل گفت: “آنها خیلی دزدانه دست اسرائیل را در این معامله بند کردند تا بعداً بگویند که ما با اسرائیل رابطه داریم. اینها چهار یا پنج سال است که زحمت میکشند بگویند ایران از اسرائیل اسلحه میخرد. هیچجا نتوانستند یک مورد پیدا کنند، اینجا شیطنتی کردند تا آن را ثابت کنند، البته ما در اینجا ضرر کردیم ولی دنیا فهمیده که که ما نمیدانستیم، این امر از گزارشهای خود آمریکاییها، از گفتهها و حرفهایشان و از جاهای دیگر روشن است. موشکهای “تاو” را از آمریکا بر میدارند و میآورند اسرائیل و از آنجا به ایران میآوردند. اولاً میتوانستند مستقیم بیاورند؛ ثانیاً میتوانستند مثلاً از اسپانیا یا پرتقال یا ایرلند – همان طور که هواپیماهای اخیر از ایرلند آمده بودند – به عمان یا مصر یا ترکیه بیاورند، چرا که در همه این کشورها پایگاه و حضور دارند؛ ثالثاً میتوانستند این سلاحها را از جاهایی مثل ترکیه یا اسپانیا یا آلمان و غیره بگیرند و به ما بدهند و بعد به آن کشورها پس بدهند. البته یکبار متوجه شدیم به نوعی در این جریان اسرائیل دخالت دارد، جلو تخلیه سلاحها را از فرودگاه گرفتیم و دستور دادیم آن محمولهها را برگردانند. این که مخفیانه دست اسرائیل را داخل کار کردند به دلیل شیطنت آنها بوده، این را دنیا فهمیده است، حالا اگر کسی گوشش را میبندد که این حرفها را نشنود، این دیگر تقصیر خودش است.”
با قسمتی از بیانات امام خمینی در تاریخ 29/8/1365، سالروز میلاد رسول اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ص) در دیدار با مردم، بررسی ماجرای مکفارلین را به پایان میبریم:
“یک امر مهمی که در این روز عید باید به همه تبریک عرض بکنم، این انفجار عظیمی است که در تاریخ کاخ سیاه واشنگتن رخ داد و این رسوایی بسیار مهمی که برای سران کشور آمریکا پیدا شد. شما اگر ملاحظه بکنید و ببینید که در تمام دنیا، در سراسر جهان، مطبوعاتشان و رسانههاشان و خطابههاشان، تمام متوجه این معناست که سرپوشی بگذراند بر این رسوایی که برای رئیسجمهور آمریکا پیش آمد. رئیسجمهور آمریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد و کاخ سفید مبدل به کاخ سیاه بشود، گرچه همیشه بوده است. لکن این متفرقهگویی و اضطرابی که در کاخ سفید پیدا شد و در طرفداری آمریکا، حکایت از عظمت مسئله میکند.
یک مقام عالیرتبه – به قول خودشان - از آمریکا به طور قاچاق و با تذکره جعلی وارد ایران میشود، در صورتی که ایران نمیداند چی است. به مجردی که وارد میشود معلوم میشود که این از مقامات آمریکاست، ایران او را در یک جایی تحتنظر قرار میدهد و او با هر کسی خواسته است ملاقات کند، ملاقات نمیکند. اونی که ادعا میکند “اگر من به شوروی رفته بودم رئیس شوروی سه مرتبه به دیدن من میآمد” گمان میکند اینجا شوروی است! اینجا کشور اسلام است؛ اینجا، نه کرملین قابل این است ازش ذکری بشود و نه کاخ سیاه، اینجا کشور رسول خداست. اینجا کشور حضرت صادق است؛ اینجا پاسدارهای ما شرافت دارند بر کاخنشینها؛ اینجا بسیجیهای ما و امت ما شرف دارند بر تمام کاخنشینهای عالم و همه کسانی که ادعای پوچ خودشان را میکنند و گمان میکنند که باید عالم پیش آنها خاضع باشد. آنهایی که میگفتند ما چه کنیم و چه میکنیم و قطع رابطه میکنیم و از این مسائل میگفتند، امروز معلوم شد با عجز و ناله در پیشگاه این ملت آمدهاند و میخواهند که رابطه برقرار کنند، میخواهند عذر تقصیر بخواهند و ملت ما قبول نمیکند.”
ماجرای مک فارلین ، سایت باشگاه اندیشه به نقل از لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، 25/12/1381