06 دی 1404
ماجرای تشکیل انجمن اسلامی در دولت سوم چه بود؟
حجتالاسلام و المسلمین ناطقنوری، وزیر کشور سومین دولت جمهوری اسلامی در کتاب خاطراتش، درباره اختلاف بهوجود آمده در آن دولت با نخستوزیر، میرحسین موسوی که به دنبال توسعه اقتصاد دولتی بود، میگوید: «بهدنبال تبیین سیاستهای اقتصادی دولت، با عدهای از دوستان همفکر در مسائل سیاسی و اقتصادی تصمیم گرفتیم نامهای به امام بنویسیم و دیدگاههای خود را خدمت ایشان عرضه بداریم. نوشتیم که عدهای در دولت به دنبال دولتیکردن مردم هستند و عدهای به دنبال مردمیکردن دولت. از همان روزهای پیروزی انقلاب، معتقد بودم که دولت نه تاجر و نه کشاورز و نه صنعتگر خوبی است، بلکه دولت میتواند کنترلکننده خوبی باشد. در تمام دنیا کشورهایی که به جایی رسیدهاند، چنین عمل کردهاند. اکنون نیز معتقدم اگر ما بخواهیم از این بنبستی که دچار آن شدهایم بیرون بیاییم و قفل اقتصاد کشور باز شود، باید به دنبال مردمیکردن اقتصاد باشیم. دوستانی که این نامه را نوشتند: آقایان دکتر ولایتی، دکتر توکلی، محسن رفیقدوست، پرورش، عسگر اولادی، مرتضی نبوی و بنده بودیم. این دوستان در دولت به انجمن اسلامی مشهور شدند.»[1]
به گفته حبیبالله عسگراولادی، نامه به امام (ره) اما تنها گلایه از دولتیکردن اقتصاد نبود، بلکه مضمونی فراتر از آن را شامل میشد. او که وزیر بازرگانی وقت بود، در این باره گفته است: «در آن زمان ما هفت نفر در دولت بودیم که روشهای ایشان (موسوی) را نمیپسندیدیم و تصمیم داشتیم هر هفت نفر از دولت کنارهگیری کنیم، نامهای به امام (ره) نوشتیم ولی ایشان این تصمیم ما را قبول نکردند و اجازه ندادند. بعد از یک مرحله امام (ره) فرمودند هرکس میداند استعفای او ضرری نمیرساند، مجاز است استعفا کند و من استعفا کردم. حتی این بار مزاحم رئیسجمهور (آیتالله خامنهای) نشدم. ایشان بعداً از من گله کردند که شما برای مشورت نزد من نیامدی و من هم گفتم: چون نظرتان این بود که من استعفا ندهم ولی با اجازه امام (ره) این کار را انجام دادم. وقتی که تودیع و معارفه در وزارت بازرگانی بود، من در سخنرانی که در آنجا انجام دادم، چند نکته را متذکر شدم. از جمله اینکه گفتم من تا جایی که امکان داشت مقاومت کردم اما الان مرا بکوبند. مدیریت کشور در حال آسیب است. من برای شش ماه از امداد به بازرگانی آمده بودم و الان هم قصد دارم با مجوز به سربازخانه برگردم.»[2]
محسن رفیقدوست ریشه این اختلاف را در سطح بالاتر معرفی میکند: «اختلاف آقای موسوی و آیتالله خامنهای بیشتر در مسائل اقتصادی بود. آقای موسوی طرفدار اقتصاد دولتی بود. ما هم که به اصطلاح انجمن اسلامی نام گرفته بودیم بیشتر و بیشتر در مسائل اقتصادی با آقای موسوی اختلاف داشتیم. در مسائل خارجی یا مسائل فرهنگی کمتر اختلاف پیدا میکردیم. آقای موسوی مخالف اقتصاد به معنای واقعی بخش خصوصی بود.»[3]
[1] مرتضی، میردار (۱۳۸۵) خاطرات حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر ناطقنوری، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۶۱
[2] قاسمپور، داوود (۱۳۹۸) خاطرات محسن رفیق دوست، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۲۸۰
[3] همان، ص ۲۸۴