13 مرداد 1399
سخنرانی از: حجت الاسلام محمدصادق مزینانی
تمایزات دو جریان دینی وعقلگرا در مشروطه -
حجت الاسلام محمدصادق مزینانی در سال 1363 وارد فعالیتهای تحقیق و پژوهشی شد. از ایشان حدود 100 مقاله در مجلات حوزه و فقه به چاپ رسیده است. آثار او در چند جشنواره فرهنگی حائز رتبه گردیده است.
فتوای تحریم تنباکو و پیامدهای آن،تاریخنویسان درباری، نقش حوزه در نهضت تنباکو، چرایی رویارویی عالمان دینی در نهضت مشروطیت از مهمترین آثار اوست.
بسمالله الرحمن الرحیم
ربشرحلی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقه قولی.
من هم به سهم خودم از نهادهایی که این همایش را ترتیب دادند تشکر میکنم. عنوان موضوع صحبت من تمایزات جریان فکری مشروطهخواهی مذهبی و غربگرا است. این مقاله درحد تفصیل در حدود 70 صفحه تدوین شده ولی من سعی میکنم خیلی خلاصه آن را در چند محور ارائه دهم. تمایزات را من در 4 محور دستهبندی کردم:
1ـ تمایز در امور معرفتی
2ـ تمایز در تلقی و تفسیر از مشروطه ـ قانون اساسی و مجلس شورای ملی
3 تمایز در تلقی و تفسیر از شعارهای مطرح در نهضت مشروطیت مانند ترقی و پیشرفت، آرمانخواهی و آزادی و مساوات. اینها شعارهای هر دو طیف بود اما سمت و سوی آن فرق میکرد.
4ـ تمایز در تلقی از مسایل تاریخی و اجتماعی
پیش از آنکه به این محورها بپردازم یک نکته را خدمتتان عرض میکنم این بحث (موضوع سخن) از مقولاتی است که میتواند امروز برای ما درسآموز و رهگشا باشد. چرا که همانندیهای بسیار در جریانهای روزگار مشروطه و انقلاب اسلامی به ویژه در دهه سوم موجود است تا آنجا که میتوان گفت بسیاری از جریانات موجود در این روزگار ادامه همان جریانات موجود در روزگار مشروطیت است. بنابراین امیدوارم که ملت بیدار ایران به ویژه نخبگان با درسآموزی و عبرتگیری از حوادث مشروطه، انقلاب و نظام اسلامی را از سرنوشتی که نهضت مشروطه را گرفتار آمد حفظ کند و نگذارند که نامحرمان و غربگرایان، دین و ارزشهای دینی را در پیشگاه غرب قربانی کنند.
محور اول تمایزات در مبانی معرفتی بود. در بیشتر بحثها و اختلافهای فکری و معرفتی که میان گروهها وجود دارد یک یا چند اصل بعنوان اصل کلان مطرحند که بقیه اصول را زیر پوشش خودشان قرار میدهند. موضوع بحث ما هم این گونه است. بحث و گفتگوهای این دو جریان به یک اصل مهم بر میگردد. این مسأله مهم و اساسی مسأله اسلامگرایی و غربگرایی است. با مقایسه اصول حاکم بر فرهنگ غرب و فرهنگ اسلامی به این نتیجه میرسیم که تمایزات دیگری که میان این دو جریان مطرح است همه به همین اصل کلان بر میگردد. یعنی به اسلامگرایی و غربگرایی.
اگر غربگرایان از اومانیسم یعنی انسانمحوری به جای خدا محوری سخن میگویند و در نتیجه نفی دین را در دستور کار خود دارند و یا اگر دین فردی یا حداقلی را تبلیغ میکنند و اگر از اصالت فهم و خرد انسانی و همچنین اصالت علم در برابر وحی سخن میگویند و در برابر مشروطهخواهان مذهبی از اعتقاد به خدا و ارزشهای الهی و حاکمیت مطلق خداوند و اجرای شریعت، امر به معروف و نهی از منکر و مسایلی از این قبیل سخن میگویند همه به همان مقوله اصلی یعنی اسلامگرایی و غربگرایی بر میگردد.
اشاره به چند اصل که زیر مجموعه این اصل کلی قرار میگیرد مفید و مناسب است.
1ـ اصل اول انسانمحوری و خدا محوری. اومانیسم پایه و اساس فرهنگ غرب است در تفکر اومانیستی اصالت از آن انسان است نه خدا. این انسان است که محور همه چیز است نه خدا. از این رو انسان محوری در برابر خدامحوری مطرح است.
اومانیسم هر چند نخست یک جنبش ادبی بود و در آغاز با انگیزه نفی دین آغاز نشد ولی سرانجام به نفی دین و حتی ستیز با دین انجامید. روشنفکران غربگرای ایران در نهضت مشروطیت با تأثیر پذیری از روشنفکران اروپائی بدون توجه به تفاوت شرایط و وضعیت، به ستیز با اسلام و آموزههای اسلامی پرداختند کما اینکه آثار و مطبوعاتی که در روزگار مشروطه منتشر شدند گویای این مطلب است که من در مقالهام نوشتم ولی چون اینجا وقت کم است نمیخوانم. برخی از مطبوعات آمدند اسلام را مایه عقبماندگی شمردند. گفتند روسپیخانه و شراب فروشی و امثال اینها باید باشد و کشور از درآمد آنها اداره بشود که نمونههایی در اینجا آوردهام.
جریان دینی مشروطه خواه در برابر این جریان ویرانگر به روشنگری پرداخت. از باب نمونه در ایران نو شماره 121 غیرعملی بودن حکم قصاص در عصر تجدد مطرح شد که آخوند خراسانی طبق آن اعلامیه مشهور حکم خدا را به مسلمانان اعلام کرد. یا درباره شیوع منکرات باز آخوند خراسانی و مازندرانی به رئیسالوزرا چنین دستور میدهند که بعد از اعلان فصل 264 قانون وزارت داخله در منع منکرات اسلامیه و مجازات مرتکب چه شد که منسوخ و منکرات دوباره شیوع یافت و در ادامه از رئیسالوزرا و دیگران آخوند خراسانی میخواهد در از بین بردن منکرات و فساد اقدامات اساسی انجام دهند. البته مطبوعات ایران و مطبوعات نجف آن مطبوعاتی که بیانگر اهداف مشروطهخواهان مذهبی بودند این مقولهها را و این شبهات را نقل میکردند و به آنها پاسخ میدهد. بنابراین محور این تمایزات انسان محوری و خدامحوری است.
تمایز دیگر در مبانی معرفتی مسأله اصالت علم و عقل در برابر وحی است. خردگرایی و تجربهگرایی و لیبرالیسم که آزادی مطلق باشد از اصول و مبانی معرفتی غرب و از پیامدهای باور به اومانیسم است. محور قرار گرفتن انسان به جای خداست. چرا که اومانیستها در بعد هستی شناختی و ارزش شناختی بر این باورند که چیزی وجود ندارد که عقل نتواند آن را کشف کند معتقدند ارزشهای قومی و اخلاقی را نیز باید با استمداد از عقل تبیین کرد. علمزدگی و تجربهگرایی نیز زاییده چنین اندیشهای است. اومانیستها معتقدند که هیچ پرسش مهمی وجود ندارد که پاسخ آن در علوم تجربی نباشد. شناخت حقیقت تنها از این راه ممکن است . تجربه و علم همه نیازهای معنوی و مادی انسان را پاسخ میدهد. آنان علم تجربه را به جای خداوند میشناسند و نیز اومانیستها معتقدند از هرگونه قید و بند جز آنچه خود برای خود تعیین میکنند آزاد باشند. اومانیست با اصول یاد شده و با محور قرار دادن عقل انسان، علم انسان و آزادی او به نفی دین میپردازد و همه چیز از جمله قواعد حقوقی و اخلاقی را جزء قلمرو خود میداند و بر این اساس ارزشهای دینی را نفی میکند چرا که خود او در ساختن آنها نقشی نداشته است. البته در محورهای آینده روشن خواهیم کرد که روشنفکران غربگرا با الهام از متفکران غربی این اصول را در تدوین قانون اساسی و متمم آن و همچنین در مجلس شورای ملی به ویژه در بحث قانونگذاری بازتاب دادند که واکنش شدید مذهبیون را در پی داشت.
تمایز دیگر مسأله سکولاریسم و مسأله دین و سیاست است. پیدایش و رشد سکولاریسم وجدایی دین از سیاست از جهت تاریخی و فرهنگی مربوط به عالم مسیحیت است. در اینجا به نظر میرسید که هدف از طرح این بحث رهایی از سلطه کلیسا در امور سیاسی است ولی بعدها روشن شد که هدف این است که رابطه سیاست را از قید و بندهای مذهب رها سازند و بدون توجه به معیارهای دینی به حل و فصل امور سیاسی و اجتماعی بپردازند. قوه مقننه بدون توجه به شریعت بتواند قانونگذاری کند. مشروطهخواهان غربگرا نیز از چنین اندیشهای تبلیغ میکردند. آنان نیز از عدم دخالت روحانیت در اداره کشور سخن میگفتند و هدفشان از کنار گذاشتن دین و آموزههای آن از صحنه اجتماع و حکومت و منحصر کردن آن به زندگی فردی و عبادی بود. میرزا ملکم خان ـ میرزا حسینخان سپهسالار، یحیی دولتآبادی و بسیاری از روشنفکران طرفدار چنین اندیشهای بودند. حزب دموکرات که خیلی از اعضای آن جزو روشنفکران غربزده بودند جدایی دین از سیاست را در اساس نامه حزب خود گنجاندند. طالبوف از معتقدان به این بحث قانون را به مادی و معنوی تقسیم میکرد و معتقد بود قوانین معنوی را پیامبران به وسیله وحی می آورند ولی قوانین سیاسی، اجتماعی، مدنی کشور باید به وسیله خردمندان و دانشمندان کشور ساخته شود.
در برابر این جریان مشروطهخواهان مذهبی حضور در سیاست را وظیفه عالمیان بلکه تکتک مسلمانان میدانستند و تفکیک دین از سیاست را امری استعماری تلقی میکردند و در اعلامیهها و آثار خود از حکومت به عنوان قوه اجرائیه احکام شریعت یاد میکردند. مشروطهخواهان مذهبی بر این باور بودند که حکومت در هر کشوری باید براساس ارزشهای آن جامعه تکمیل یابد چون مردم ایران مسلمانند حکومت باید بر مبنای ارزشهای اسلامی ساخته شود. این محور اول که تمایل مشروطهخواهان مذهبی و غربگرا را در مبانی معرفتی نشان میداد.
3ـ محوردوم تلقی و تفسیر از مشروطه و ارکان آن. تلقی و برداشت مشروطهخواهان مذهبی از مشروطه و ارکان آن نیز به طبع اسلامگرایی و غربگرایی متفاوت بود. مشروطه، منظور مشروطهخواهان مذهبی و در رأس آنان عالمان دین در نجف و ایران خواستار مشروطهای سازگار با آموزههای دین و اسلام بودند. و با همین انگیزه در نهضت مشروطه شرکت کردند و به بسیج همگانی مردم پرداختند. از نگاه مشروطهخواهان مذهبی مشروطه یعنی رژیمی که باید در چارچوب قانون حرکت کند و چون ایرانیان مسلمان هستند باید مشروطه به اسلام قید زده شود.
سندی از آخوند خراسانی در دست است که خیلی مفصل است من یکی دو سطر آن را برای شما میخوانم:
ـ آخوند خراسانی و مازندرانی در این سند اعلام کردند: مشروطیت در هر مملکت عبارت از محدود بودن و مشروط بودن ادارات سلطنتی و دوایر دولتی است و عدم تخطی از اصول و قوانین موضوعه بر طبق مذهب رسمی آن مملکت. و چون مذهب رسمی ایران دین اسلام و طریقه حقه اثنی عشریه است پس حقیقت مشروطیت و آزادی ایران عبارت است از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانین خاصه و عامه مستفاده از مذهب.
این اعلامیه بیانگر این است که آن کسانی که مانند کسروی و امثال او که میگفتند آخوند و امثال آن از مشروطه تفسیر درستی نداشتند و مفهوم مشروطه را درست نمیفهمیدند درست نیست. این اعلامیه بیانگر این است که علما مفهوم مشروطه را خوب میدانستند و مشروطه غربی را از مشروطه اسلامی تشخیص میداند و خواهان مشروطهای اسلامی بودند.
این اعلامیه بیانگر نادرستی سخنان کسروی و امثال کسروی است. آنها میگفتند که این آقایان مفهوم مشروطه را نمیدانند و حال آنکه سخن آخوند و دیگران که در اعلامیهها و آثار خود میآوردند که مشروطیت در هر کشوری باید منطبق بر باورها و سنتهای آن کشور باشد و چون ایرانیها مسلمانند مشروطه در این کشور باید برابر آموزههای اسلامی باشد دلیل آن است که از مفهوم مشروطه آگاهی کامل داشتند.
در برابر جریان مشروطهخواهان غربگرا مشروطه را به همان گونهای که در غرب رواج داشت خواستار بودند. از باب نمونه تقیزاده در یکی از سخنرانیهای خود در مجلس گفت: مشروطیت را درجاهای دیگر دنیا اختراع کردند چون هر چیز اختراعی که میخواهیم از جایی وارد کنیم باید با همه جزئیاتش وارد کنیم. مشروطه را هم همینطور. نیز در نامهای که در هنگام تحصن در سفارت انگلیس پس از ستایشهای فراوان از انگلیس میکند میگوید مشروطیت فرزند روحانی انگلستان است لذا انگلستان باید در این کار یاور و همکار ما باشد. در رابطه با قانون اساسی هم همین طور است.
در رابطه با قانون اساسی هم همین دیدگاه مطرح بود دیدگاهی که قانون اساسی را در چارچوب اسلام میخواست و دیدگاهی که قانون اساسی را در چارچوب غرب میخواست این هم محور دوم است که در محورهای بعدی فقط به آن اشاره میکنم.
3ـ تشکیل مجلس شورا یکی از اصول مشروطه است. در اینجا نیز مشروطهخواهان مذهبی خواستار مجلسی در چارچوب شرع بودند و روشنفکران غربگرا در اینجا هم در پی هدف خود بودند تا جایی که فردی از آن جریان در مجلس میگفت «یک نفر معلم از دولت انگلیس بخواهید تا وضع مجلس و تدوین قوانین مجلس را با راهنمایی و همکاری او انجام دهیم.» نمونههای دیگر آوردم که نشان میدهد خواست مشروطهخواهان مذهبی با سفرا و غربگراها در مجلس هم با یکدیگر تمایز داشت.
4ـ محور دیگری که مشروطهخواهان مذهبی و غربگرا با هم تمایز داشتند تلقی و تفسیر از شعارهای مطرح در نهضت مشروطیت بود.
همه از مسأله ترقی، آزادی، قانونخواهی و مساوات سخن میگفتند ولی تلقی و تفسیر آنها متفاوت بود. بعنوان نمونه گروه غربگرا هر چند از عقبماندگی کشور از قافله تمدن و لزوم ترقی و پیشرفت کشور سخن میگفت ولی رفع این عقبماندگی و رسیدن به قافله تمدن را نفی اسلام و رو آوری به فرهنگ غرب میدانست. یکی از رهبران این جریان در بدعت مبارزه با اسلام این جور میگوید. « به نام عصر ترقی طبیعی است هر چیز که متعلق به گذشته باشد از درجه اعتبار ساقط است اگر هم چیزی باشد در فرهنگ غرب است نه در گذشته ما. فرهنگ امروز غرب مترقی است و بایستی جای فرهنگ امروز ما را بگیرد و آن را نسخ کند.» از این صریحتر نمیشود.
ملکم خان هم میگفت: «ترقی تحقق نمییابد مگر باحذف اساس اعتقادات دینیه که پرده وسیلت مردم شد و اینان را از تعدی در امور معنویه مانع میآید». اما در مقابل این جریان جریان مشروطهخواهان مذهبی بودند که اینها هر چند خواهان ترقی و پیشرفت کشور بودند ولی ترقی و پیشرفت کشور را در بازگشت به اسلام و احیای ارزشهای اسلامی و شریعت میدانستند. در رابطه با مسأله شعار هم در اروپا همین طوری است غربگراها قانون موضوعه در غرب را میخواستند. در حالیکه مسلمانان و مشروطهخواهان مذهبی قانون اسلام را میخواستند.
4ـ محور چهارم هم تلقی دو جریان از مسأله تاریخی و اجتماعی است که من در اینجا مسأله باستانگرایی و مسأله بیگانهسیزی و مسأله الگوگیری را مطرح کردم که مشروطهخواهان مذهبی باز هم در برابر مشروطهخواهان غربگرا قرار میگیرند.
والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته