20 فروردین 1399
بیستم فروردین پاسداشت شهید آوینی، سید شهیدان راه قلم
مقدمه :
روز بیستم فروردین یادآور سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آورینی است که در روز جمعه بیستم فروردین 1372 در قتلگاه فکه در مسیر ثبت رویداد های دفاع مقدس به شهادت رسید.
آوینی بچه شاه عبدالعظیم و درخانهای به دنیا آمده و بزرگ شد که به گفته خودش «درهر سوراخش که سر میکردی به یک خانواده دیگر نیز برمیخوردی.» او پس از انقلاب تاثیرتعیین کننده ای برجریان مستند سازی و نقد سینمایی کشور داشت و به عنوان یک هنرمند درد آشنا برای ثبت لحظه های غم وشادی مردم به مناطق محروم جامعه می رفت و در جریان جنگی تحمیلی بعثی ها علیه ایران نهایت تلاش خود را کرد تا بتواند زینب وار پیام رسان خون شهدا باشد. در مطلب پیش روی تلاش شده است در حد مقدور اندکی از تلاش های صادقانه او را در ارائه هنر مردمی از زبان کسانی که اورا می شناختند ارائه کنیم :
زندگی نامه :
شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر میسرود داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد تحصیلات دانشگاهیاش را نیز در رشتهای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورتهای انقلاب به فیلمسازی پرداخت:
"حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکدهی هنرهای زیبا هستم اما کاری را که اکنون انجام میدهم نباید به تحصیلاتم مربوط دانست حقیر هرچه آموختهام از خارج دانشگاه است بنده با یقین کامل میگویم که تخصص حقیقی در سایهی تعهد اسلامی به دست میآید و لاغیر قبل از انقلاب بنده فیلم نمیساختهام اگرچه با سینما آشنایی داشتهام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشتههای خویش را - اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای کوتاه، اشعار و... - در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که "حدیث نفس" باشد ننویسم و دیگر از "خودم" سخنی به میان نیاورم... سعی کردم که "خودم" را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد، و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار ماندهام. البته آن چه که انسان مینویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست همهی هنرها این چنین هستند کسی هم که فیلم میسازد اثر تراوشات درونی خود اوست اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آنگاه این خداست که درآثار اوجلوهگر میشود حقیراین چنین ادعایی ندارم ولی سعیم بر این بوده است." [1]
شهید آوینی فیلمسازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه دربارهی غائلهی گنبد (مجموعهی شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعهی مستند خان گزیدهها) آغاز کرد.
« با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم بعدها ضرورتهای موجود رفتهرفته ما را به فیلمسازی کشاند... ما از ابتدا در گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همهی وقایعی که برای انقلاب اسلام و نظام پیش میآید عکسالعمل نشان بدهیم مثلاً سیل خوزستان که واقع شد، همان گروهی که بعدها مجموعهی حقیقت را ساختیم به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم آن گزارش در واقع جزو اولین کارهایمان در گروه جهاد بود بعد، غائله ی خسرو و ناصر قشقایی پیش آمد و مابه فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم... وقتی فیروزآباد در محاصره بود، ما با مشکلات زیادی از خط محاصره گذشتیم و خودمان را به فیروزآباد رساندیم. در واقع اولین صحنههای جنگ را ما در آنجا، در جنگ با خوانین گرفتیم.» [2]
گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت دو تن از اعضای گروه در همان روزهای او جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی که تیر به شانهاش خورده بود، از حلقهی محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکل یافت و در روزهای محاصرهی خرمشهر برای تهیهی فیلم وارد این شهر شد:
«وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونینشهر نشده بود شهر هنوز سرپا بود، اگرچه احساس نمیشد که این حالت زیاد پر دوام باشد، و زیاد هم دوام نیاورد ما به تهران بازگشتیم و شبانهروز پای میز موویلا کار کردیم تا اولین فیلم مستند جنگی دربارهی خرمشهر از تلویزیون پخش شد؛ فتح خون.» [3]
مجموعهی یازده قسمتی "حقیقت" کار بعدی گروه محسوب میشد که یکی از هدفهای آن ترسیم علل سقوط خرمشهر بود.
«یک هفتهای نگذشته بود که خرمشهر سقوط کرد و ما در جستوجوی "حقیقت" ماجرا به آبادان رفتیم که سخت در محاصره بود تولید مجموعهی حقیقت این گونه آغاز شد.» [4]
کار گروه جهاد در جبههها ادامه یافت و با شروع عملیات والفجر هشت، شکل کاملاً منسجم و به هم پیوستهای پیدا کرد آغاز تهیهی مجموعهی زیبا و ماندگار روایت فتح که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد به همان ایام باز میگردد. شهید آوینی دربارهی انگیزهی گروه جهاد در ساختن این مجموعه که نزدیک به هفتاد برنامه است چنین میگوید:
«انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آنها را به جبهههای دفاع مقدس میکشاند وظایف و تعهدات اداری. اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس به شهادت رسید و آخرینشان مهدی فلاحتپور است که همین امسال "1371" در لبنان شهید شد... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشدهایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. میدانید! زندهترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه میگذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان میدهد.» [5]
بر اساس فرمان مقام معظم رهبری اواخر سال 1370 "موسسهی فرهنگی روایت فتح" تاسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی دربارهی دفاع مقدس بپردازد و تهیهی مجموعهی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلمبرداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال کار تهیهی شش برنامه از مجموعهی ده قسمتی "شهری درآسمان"را به پایان رساندند ومقدمات تهیهی مجموعههای دیگری را دربارهی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعهی محاصره، سقوط و باز پسگیری خرمشهر میپرداخت در ماههای آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامهی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در روز جمعه بیستم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.
فعالیت های مطبوعاتی شهید آوینی
شهید آوینی فعالیتهای مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشارکت در جبههها و تهیهی فیلمهای مستند دربارهی جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامهی "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، اعتقادی و عبادی را در بر میگرفت او طی یک مجموعه مقاله دربارهی "مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام" آرا و اندیشههای رایج در مورد دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی ماخوذ از وحی و نهجالبلاغه و آرای سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد.
شهید آوینی مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان(ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا علیهمالسلام و جایگاه آن با جنگهای صدر اسلام و قیام عاشوا و وجوه تمایز آن از جنگهایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شدهاند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزمآوران و بسیجیان، در زمرهی مطالبی بود که در "اعتصام" منتشر شد.
شهید آوینی همچنین در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر میکرد و حاصل کار خویش را به صورت مقالاتی چون "اشک، چشمهی تکامل". "تحقیقی در معنی صلوات" و "حج، تمثیل سلوک جمعی بشر" به چاپ میسپرد. در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی "تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب" برای ماهنامهی "جهاد"، ارگان جهاد سازندگی، نوشت "بهشت زمینی"، "میمون برهنه!"، "تمدن اسراف و تبذیر"، "دیکتاتوری اقتصاد"، "از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی"، "نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی"، "ترقی یا تکامل؟" و... از جمله مقالات آن مجموعه است. این مقالات بعد از شهادت او با عنوان "توسه و مبانی تمدن غرب" به چاپ رسید این دوره از کار نویسندگی شهید تا سال 1365 ادامه یافت. مقارن با همین سالها شهید آوینی علاوه برکارگردانی و مونتاژ مجموعهی "روایت فتح" نگارش متن آن را بر عهده داشت که بعدها قالب کتابی گرفت با عنوان "گنجینهی آسمانی". او در ماه محرم سال 1366 نگارش کتاب "فتح خون" (روایت محرم" را آغاز کرد و نه فصل از فصول دهگانهی آن را نوشت. اما در حالی که کار تحقیق در مورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنیهاشم را انجام داده و نگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.
او در سال 1367 یک ترم در مجتمع دانشگاهی هنر تدریس کرد، ولی چون مفاد مورد نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه همخوانی نداشت، از ادامهی تدریس صرفنظر کرد. مجموعهی مباحثی که برای تدریس فراهم شده بود، با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در مقالهای بلند به نام "تاملاتی در ماهیت سینما" که در فصلنامهی "فارابی" به چاپ رسید و بعد در مقالاتی با عناوین "جذابی در سینما"، "آینهی جادو"، "قاب تصویر و زبان سینما"و... که از فروردین سال 1368 در ماهنامهی هنری "سوره" منتشر شد، تفصیل پیدا کرد. مجموعهی این مقالات در کتاب "آینهی جادو" که جلد اول از مجموعهی مقالات و نقدهای سینمایی اوست. جمعآوری و به چاپ سپرده شد.
سالهای 1368 تا 1372 دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی است. آثار او در طی این دوره نیز موضوعات بسیار متنوعی را شامل میشود. هرچند آشنایی با سینما در طول مدتی بیش از ده سال مستندسازی و تجارب او در زمینهی کارگردانی مستند و به خصوص مونتاژ باعث شد که قبل از هرچیز به سینما بپردازد. ولی این مسئله موجب بیاعتنایی او نسبت به سایر هنرها نشد. او در کنار تالیف مقالات تئوریک درباره ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی در مورد حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک و تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلاب و... تالیف کرد که در ماهنامهی "سوره" به چاپ رسید. طی همین دوران در خصوص مبانی سیاسی. اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه، فرهنگ انقلاب در مواجهه با فرهنگ واحد جهانی و تهاجم فرهنگی غرب، غربزدگی و روشنفکری، تجدد و تحجر و موضوعات دیگر تفکر و تحقیق کرد و مقالاتی منتشر نمود.
مجموعهی آثار شهید آوینی در این دوره هم از حیث کمیت، هم از جهت تنوع موضوعات و هم از نظر عمق معنا و اصالت تفکر و شیوایی بیان اعجابآور است. در حالی که سرچشمهی اصلی تفکر او به قرآن، نهجالبلاغه، کلمات معصومین علیهمالسلام و آثار و گفتار حضرت امام(ره) باز میگشت. با تفکر فلسفی غرب و آرا، و نظریات متفکران غربی نیز آشنایی داشت و با یقینی برآمده از نور حکمت، آنها را نقد و بررسی میکرد. او شناخت مبانی فلسفی و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن جدید را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگی میدانست چرا که این شناخت زمینهی خروج از عالم غربی و غرب زدهی کنونی را فراهم میکند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفکر الهی مدد میرساند. او بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی(ره) بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است که آن را "عصر توبهی بشریت" مینامید. عصری که به انقلاب جهانی امام عصر(عج) و ظهور "دولت پایدار حق" منتهی خواهد شد.
شهید آوینی از نگاه آیت الله خامنه ای
رهبرمعظم انقلاب در دیدار با خانواده ی شهید سید مرتضی آوینی در تاریخ 2/2/1372 در مورد شهید آوینی گفتند:« خداوند ان شاالله این شهید را با پیغمبر محشور کند. من حقیقتا نمی دانم چطور می شود انسان احساساتش را در یک چنین مواقعی بیان و تعبیر کند؟ چون در دل انسان یک جور احساس نیست. در حادثه ی شهادتی مثل شهادت این شهید عزیز چندین احساس با هم هست. یکی احساس غم و تاسف است از نداشتن کسی مثل سید مرتضی آوینی. اما چندین احساس دیگرهم با این همراه است که تفکیک آنها از همدیگر و باز شناسی هریک و بیان کردن آنها کار بسیار مشکلی است.
به هر حال امیدواریم که خداوند متعال خودش به بازماندگانش به شما پدرشان، مادرشان، خانمشان، فرزندانشان. همه ی کسانشان به شما که بیشترین غم . سنگین ترین غصه را دارید تسلی ببخشد. چون جز با تسلی الهی دلی که چنین گوهری را از خودش جدا می بیند واقعا آرامش پیدا نمی کند. فقط خدای متعال باید تسلی بدهد و می دهد. من با خانواده های شهدا زیاد نشست و برخاست کرده ام و می کنم. و از شرایط روحی آنان آگاهم. گاهی فقدان یک عزیز مصیبتی است که اگر مرگ او شهادت نبود تا ابد قابل تسلی نبود. اما خدای متعال در شهادت سری قرار داده که هم زخم است و هم مرهم و یک حالت تسلی و روشنایی به بازماندگان می دهد.... امیدواریم که خداوند متعال درجات او را عالی کند. من با فرزند شما نشست و برخاست زیادی نداشتم. شاید سه جلسه که در آن سه جلسه هم ایشان هیچ صحبتی نکرده بود. من با ایشان خیلی کم هم صحبت شدم. منتها آن گفتارهای تلویزیونی را از سالها پیش می شنیدم و به آن ها علاقه داشتم. هر چند نمی دانستم که ایشان آنها را اجرا می کند. لکن در ایشان همواره نوری مشاهده می کردم. ایشان دو- سه مرتبه آمد اینجا و روبه روی من نشست. من یک نور و یک صفا و یک حالت روحانی در ایشان حس می کردم و همین جور هم بود. همین ها هم موجب می شود که انسان بتواند به این درجه ی رفیع شهادت برسد.
خداوند ان شاء الله دلهای داغدیده و غمگین شما را خودش تسلی بدهد. اگر ما به حوزه ی آن شهادت و شهید و خانواده ی شهید نزدیک می شویم برای خاطر خودمان است. بنده خودم احساس احتیاج می کنم. برای ما افتخار است که هر چه می توانیم به این حوزه ی شهادت و این شهید خودمان را نزدیک بکنیم. چند روز پیش توفیق زیارت مقبره ی این شهید را پیدا کردیم. پنج شنبه ی گذشته رفتیم آنجا و قبر مطهر ایشان و آن همرزم و همراهشان –شهید یزدان پرست- را زیارت کردیم. ان شاءالله که خداوند درجاتشان را عالی کند و روز به روز برکات آن وجود با برکت را بیشتر کند. کارهایی که ایشان داشتند ان شاءالله نباید زمین بماند. ان شاالله برای روایت فتح یک فکر درست و حسابی شده است که ادامه پیدا کند. نباید بگذارند که کارهای ایشان زمین بماند. این کارها، کارهای با ارزشی بود. ایشان معلوم می شود ظرفیت خیلی بالایی داشتند که این قدر کار و این همه را به خوبی انجام می دادند. مخصوصا این روایت فتح چیز خیلی مهمی است. شب هایی که پخش می شد من گوش می کردم. ظاهرا سه- چهار برنامه هم بیشتر اجرا نشد.حالا یک مسئله این است که آن کاری را که ایشان کرده اند و حاضر و آماده است چگونه از آن بهره برداری بشود. یک مسئله هم این است که کار ادامه پیدا کند. آن روز که ما از این آقایان خواهش می کردیم و من اصرار می کردم که این روایت فتح ادامه پیدا کند درست نمی دانستم چگونه ادامه پیدا کند. بعد که برنامه ها اجرا شد دیدیم همین است. یعنی زنده کردن ارزش های دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطره ها را یکی یکی از زبان ها بیرون کشیدن. و آنها را به تصویر کشیدن و آن فضای جنگ را بازآفرینی کردن. این کاری بود که ایشان داشت می کرد. و هر چه هم پیش می رفت بهتر می شد. یعنی پخته تر می شد. چون کار نشده ای بود. غیر از این بود که بروند در میدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن کار خیلی آسان تر بود. این کار هنری تر و دشوارتر و محتاج تلاش فکری و هنری بیشتری بود. اول ایشان شروع کرد و بعد کم کم بهتر و پخته تر شد. من حدس می زنم اگر ایشان زنده می ماند و ادامه می داد این کار خیلی اوج پیدا می کرد. حالا هم باید این برنامه دنبال شود. تازه در همین میدان هم منحصر نیست. یعنی بازآفرینی آن فضا از راه خاطره ها یکی از کارهاست. در باب جنگ و ادامه ی روایت فتح کارهای دیگری هم شاید بشود انجام داد. حیف است که این کار تعطیل شود. من خیلی خوشحال شدم از این که زیارتتان کردم.» [6]
تلاش برای حذف شهید آوینی از عرصه هنر و قلم
سید مرتضی آوینی در زمانه خویش فهم نمیشد و حتی باید گفت هنوز هم دوره فهم تفکر او فرانرسیده است؛ چه اینکه از سوی دوست و دشمن، به غلط دشمن و دوست تلقی میشد و هنوز میشود. سعه وجودی او به مثابه یک تئوریسین فرهنگی در عالم نظر و به عنوان یک عنصر فرهنگی در عالم عمل، به اندازه ای بود که بسیاری نمیتوانستند ملاحظات نظری و عملی دخیل در عقاید و مواضع او را فهم کنند.
این مخالفتها گاه پایه نظری داشت؛ چنانکه شبه روشنفکران در نشریات شان و یا مثلا در سمینار سینمای پس از انقلاب با او مخالفت میکردند؛ گاه نیز از سوی کسانی ابراز میشد که اگرچه همچون او سلک انقلابی داشتند اما در انتخاب طریق اشتباهات فاحشی کرده بودند و از گزند تیزی نگرش آوینی در امان نمانده بودند. از همین گروه دوم نیز کسانی بودند که به واسطه بهره مند نبودن از عمق نظری و فرهنگی سیدمرتضی و یا فی المثل دانش سینمایی او، از پایگاهی ایدئولوژیک و سیاسی در برابر او میایستادند. هر چه بود سیدمرتضی به نحوی غریبانه درهمه این موارد مظلوم واقع میشد و او تا مرگ این مظلومیت را به همراه خود داشت و اگر نبود که مولایش او را «سید شهیدان اهل قلم» بنامد معلوم نبود که این حجاب مظلومیت هنوز برطرف شده باشد. در این بین البته او شمع جمع حلقه ای از یاران و مریدان بود که همگی از اهل مجاهدت و فضل و علم و نبوغ بودند.[7] نمونه هایی از مخالفتها را می توان در صدا و سیما در ماجرای ساخت و پخش مستند خنجر و شقایق دید و یا دردوره تصدی سردبیری ماهنامه سوره با تعدادی از هنرمندان حوزه هنری و زم ریاست وقت حوزه هنری بررسی کرد. در همین دوره آوینی همچنین انتقادهایی از مجموعه مدیران و سیاستگذاران سینمایی کشور داشت. در آن دوران بویژه سید محمد بهشتی به عنوان سیاستگذار و ریاست فارابی بیش از همه مخاطب انتقادهای او بود.
«شهید آوینی» و خانواده
در مورد مساله خانوادگیشان ما زیاد تو زندگی خانوادگیشان نبودیم هر از گاهی میرفتیم و سلام وعلیکی داشتیم منتهی یادم میاید اگر ایشان یک غذای خوشمزهای یا شیرینی یا شکلاتی به تناسبی، جشنی ، عروسی بود و چیزی به ایاشن میدادند شیرینی که برمیداشتند میل نمیکردند. به میزبان میگفتند که من میتوانم یک دانه دیگر بردارم و آن شخص با کمال میل میگفت بردارید. میگفت من این برمیدارم که با خانمم و بچههایم میل کنم. این خیلی عجیب بود که مثلا حتی یک شیرینی یا شکلاتی هم داشت میبردند تو خانه که در این شیرینی اندک و خوشمزگی اندک هم، خانوادهاش سهیم باشند و به ما توصیه میکردند که این خیلی موثر است که آدم شیرینیهای زندگیاش راشادیهای زندگیاش را سعی کند، باخانوادهاش تقسیم کند، فقط فکر خودش نباشد. میگفت در ایجاد مودت بین زن و شوهر موثر است و یک چیز دیگر که میگفتند خیلی موثر است خواندن نماز جماعت با خانواده است. میگفت خیلی در ایجاد الفت بین اعضای خانواده موثر است،غیر از آنکه روحیه عبادی هم حفظ میشود. برای من خیلی جالب بود که بدانم رابطه آقا مرتضی با بچههایش چگونه است. میگفت که بچههای من حرفم را نمیخوانند. میگفتم یعنی چه، اختلاف سنی آقامرتضی با بچههایش زیاد بود.
میگفت وقتی من سجاد را دعوا میکنم و یک تشری میزنم خودم خندهام می گیرد، بعد سجاد تحویل نمیگیرد. میگفت علت آن، رفتار خودم است. من خودم نمیتوانم از خودم چنین تصویری بدهم که من یک چیزی میگویم حتما باید گوش کنید.
یک روز دیگر ما با هم در مجله قرار داشتیم مقداری دیر آمد. من پرسیدم چی شد؟ گفت که سجاد را تنهایی فرستادم مدرسه. خودم هم دنبالش رفتم ببینم چه طوری میرود و خیلی لذت برده بود که مردانه از خیابان گذر کرده و یا من یک بار سوال کردم که شما شبها اینقدر دیر به منزل میروید آیا اعتراضی به شما نمیشود گفت نه! خانمم عادت کرده و درجریان قضایاست و این طوری نیست که منفک باشد و هر کسی کار خودش راانجام بدهد.[8]
شهید آوینی از نگاه پدرش
پدر «شهید آوینی» در مورد آقا مرتضی می گوید :
«من فردی بودم که همیشه کارم در معادن بود و ایشان همیشه دنبال من بودند، سال 1326 که ایشان به دنیا آمدند در شهر ری من منزل پدرم بودم، جایی نداشتم، کاری هم نداشتم و در آن دوره نظام وظیفهام را میگذراندم. سابقاً در چنین خانههایی همه اهل فامیل جمع میشدند. منتقل شدم به سازمان برنامه و به آنجا رفتم به شرکت سهامی کل معادن، در این شرکت کمکم کارهای معادن، که باعث میشد من به شهرستانها بروم شروع شد و من در آن سالها با مرتضی در معادن بودم.
ایشان از سال 1333 که به معادن خمین رفتم، معادن سرب و روی خمین کلاس اول دبستان در آن جا مرتضی را نامنویسی کردیم، در خمین شاگرد اول بود و شاگرد خوبی هم بود؛ حتی یک روزی آمد و دیدیم گریه میکند پرسیدیم چرا گریه میکنی؟ گفت برای اینکه به من 20 دادهاند و به یکی دیگر هم 20 دادهاند، رفته بود و به معلم گفته بود و او هم جواب داده بود که من به تو 25 که نمیتوانم بدهم. البته مرتضی قبل از اینکه به مدرسه برود در منزل خواندن و نوشتن را یاد گرفته بود حتی وقتی کلاس اول بود روزنامه میخواند. ما تا دو سال خمین بودیم ولی سال 35 به یک معدن دیگری رفتیم معدن مسی بود که نزدیک شهرستان میانه بود، کوه بود و مدرسهای نبود که من مرتضی را در آن نامنویسی کنم من رفتم و از آموزش و پرورش زنجان اجازه گرفتم تا بتونم این را و آن فرزند دوّمم که در حال حاضر در آمریکا استاد دانشگاه است اینها را بگذارم درس بخوانند. یک مدرسه دایر کردم که خودم در آن تدریس میکردم و رئیس حسابداری آنجا درس میداد. این مدرسه چهار کلاسه بود که در آخر 6 کلاسه شد، وقتی مرتضی به کلاس چهارم رفت از وجود خود او هم برای تدریس کلاس اوّلیها استفاده می شد. بعد به کرمان رفتیم و در یک دبیرستان در کرمان شروع کردند به تحصیل کردن. دبیرستان را در کرمان بودند تا سال دهم دبیرستان که به مدرسههای ملّی تهران آمدند. مرتضی رشتهاش ریاضی بود، یک روز کارت کنکوری دستش بود. به او گفتم مگر نمیخواهی در کنکور شرکت کنی! گفت کارتم را پاره کردم، گفتم اِ چرا؟ گفت: رشته ریاضی را دوست ندارم. بعد رفت در هنرهای زیبا در کلاس طراحی نشست و بعد کنکور طراحی داد و در آنجا شاگرد اول شد. تا سال 1355 تقریباً. در کودکی یادم هست وقتی مهمانهای خارجی برای من میآمدند میرفت و با آنها شروع میکرد به صحبت کردن و بههیچ وجه گوشهگیر نبود.خدمت نظام وظیفهاش را در نیروی هوایی انجام داد.
به نقاشی خیلی علاقه داشت در همان سالهایی که در کرمان بودیم معلم نقاشی داشت؛ به نویسندگی هم خیلی علاقه داشت و خیلی چیزها مینوشت. حتی یک کتابی قبل از انقلاب نوشته بود که اسم عجیبی داشت یادم نیست یک چیزی شبیه "نه از خود.... " موضوعاش یک چیزی بود در مورد ناراحتی مردم و فقر و تنگدستی و... بود. البته بعضی از نسخههای این کتاب هم بود که تکثیر شده بود اما الان در دسترس نیست. یادم هست از همان زمانی که به دانشکده میرفت در مورد این موضوعات حساس بود. یک روز زمستان وقتی از دانشکده به خانه آمده بود دیدم پالتویش همراهش نیست. پرسیدم پالتویت کجاست؟ گفت: دادم به کسی. از این کارها زیاد میکرد.
بعد از انقلاب مرتضی را خیلی کم میدیدم. پس از مدتی هم که همخانه شدیم با این حال باز بیشتر در مسافرت و سفر جبهه بود، مواردی هم که در منزل بود خیلی کم در مورد کارش صحبت میکرد، مسائل جبهه را برای ما تعریف میکرد. فقط یکی دو بار در مورد دوستان و همکاران رفقایش که در کنارش در جبهه به شهادت رسیده بودند تعریف کرد. یا مثلاً میگفت دوربینمان را در اهواز جایی گذاشته بودیم به امانت ، وقتی برگشتیم دیدیم فیلم روی آن پاک شده است و همین.در مورد مشکلات کارش هیچوقت حرف نمیزد یعنی اصلاً مشکل احساس نمیکرد. مشکلها را ، همه را خرد میکرد. اما همیشه نگران وضع مملکت بود اما در عین حال خوشحال هم بود به خاطر این که انقلاب شده و....
سالهای آخر خیلی کم خواب بود و سه چهار ساعت بیشتر نمیخوابید و همهاش در حال نوشتن بود. ما خیلی کم او را میدیدیم. در این سالهای آخر وقتی متوجه آمدنش میشدم که جمعهها میآمد و صدایم میکرد که: "بابا نماز جمعه نمیروی؟ " من هم میگفتم چرا نمیروم. من مرتضی را تا آن زمان که زنده بود نمیشناختم
مستند سازی آوینی از زبان خودش
از سال 58 و 59 تاکنون بیش از یکصد فیلم ساخته ام که بعضی عناوین آنها را ذکر می کنم: مجموعه «خان گزیدهها»،مجموعه «شش روزدر ترکمن صحرا»، «فتح خون»، مجموعه«حقیقت»، «گمگشتگان دیارفراموشی(بشاگرد)»، مجموعه «روایت فتح» - نزدیک به هفتاد قسمت- و در چهارده قسمت اول از مجموعه «سراب» نیز مشاور هنری و سرپرست مونتاژ بودهام. یک ترم نیز در دانشکده سینما تدریس کردهام که چون مفاد مورد نظر من برای تدریس با طرح درسهای دانشگاه همخوانی نداشت از ادامه تدریس در دانشگاه صرف نظر کردم. مجموعه مباحثی را که برای تدریس فراهم کرده بودم با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در کتابی به نام «آینه جادو» - بالخصوص در مقالهای با عنوان تأملاتی درباره سینما که نخستین بار در فصلنامه سینمایی فارابی به چاپ رسید – در انتشارات برگ به چاپ رساندهام.»[9]
خلاصه آنکه به قول مسعود فراستی «چیزی که مرتضی از سینما میخواست این بود که به مردم فقیر فخر نفروشد، گدای جایزه بیهویت نباشد و مماس با نیازهای مردمش باشد.» [10]
پی نوشت ها
[1] http://www.aviny.com/Aviny/Biography.aspx
[2] همان
[3] همان
[4] همان
[5] همان
[6] http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=6218
[7] فرهنگ و اندیشه - گزارش ویژه 9 دی
[8] خبرگزاری فارس
[9] http://www.aviny.com/Aviny/Autobiography.aspx
[10] موسی کاظمی ، روایتگر عشق ص 30
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی