16 دی 1392

آسیب‌شناسی مطالعات شرق‌شناسی از نگاه اهل اندیشه


آسیب‌شناسی مطالعات شرق‌شناسی از نگاه اهل اندیشه


جعفر آقایانی چاوشی، استاد تاریخ علم، معتقد است که همکاری تنگاتنگی میان شرق‌شناسان با دولت‌های چپاول‌گر غربی وجود داشته است و در این میان عده‌‌ای از مستشرقین که مجذوب علم و تمدن شرقی شده بودند و از روی انصاف با آثار شرقی برخورد می‌کردند، اقلیت کوچکی را تشکیل می‌دادند. برای ارضای حس جاه‌طلبی سیری‌ناپذیر خود موضوعی به نام شرق‌شناسی را اختراع کردند.

جعفر آقایانی چاوشی، استاد تاریخ علم دانشگاه صنعتی شریف و دارای مدرک کارشناسی ارشد رشته فلسفه و دکترای تاریخ علم را است. وی تاکنون بیش از 150 مقاله را به زبان‌های فارسی، انگلیسی و فرانسه نوشته که در کشورهای ایران، پاکستان، آمریکا، ایتالیا و فرانسه به چاپ رسیده‌اند.

در راستای انجام مصاحبه‌هایی با موضوع «آسیب‌شناسی مطالعات شرق‌شناسی از نگاه اهل اندیشه» برخی از متفکران ایرانی مانند سیدجواد میری و عبدالرحیم گواهی، نگاهی منصفانه به مطالعات شرق‌شناسی داشته‌اند و معتقدند تمامی این مطالعات با مقاصد استعماری صورت نگرفته است اما برخی دیگر نیز مانند دکتر جعفر آقایانی چاووشی معتقدند که همه مطالعات شرق‌شناسی با مقاصد استعماری صورت گرفته است.

آقایانی چاووشی در گفت‌وگو با ایبنا تلاش کرده است تا از منظر تاریخ علم به این مطالعات نگاهی کند. نتیجه این مصاحبه را با هم می‌خوانیم: 

از نگاه شما، انگیزه غربی‌ها از مطالعه شرق و متون شرقی چه بوده است؟
ارایه پاسخ قطعی به این سوال از حوصله این یک مصاحبه خارج است، چرا که می‌تواند موضوع یک کتاب یا یک مقاله مفصل باشد. با این وجود، باید بگویم که انگیزه اصلی غربی‌ها از مطالعات شرق‌شناسی، استثمار و استعمار سرزمین‌های شرقی بوده است و این موضوع در کارنامه دویست ساله شرق‌شناسی مشخص است. 
شرق‌شناسی از اوایل قرن دوازدهم میلادی یعنی زمانی که غرب به پیشرفت‌هایی در علم و تکنولوژی دست یافته بود، شکل گرفت و همین دستیابی به فناوری و ساختن کشتی‌های جنگی، توپ‌ها و تفنگ‌های جدید عزم غربی‌ها را برای حمله مسلحانه به کشورهای شرقی که در آن هنگام دچار رخوت و انحطاط شده بودند، برانگیخت. 
آنان در جهان‌بینی خودشان تجدید نظر کرده و به انسان‌محوری یا اومانیسم رو آورده بودند. به همین دلیل برای ارضای حس جاه‌طلبی سیری‌ناپذیر خود موضوعی به نام شرق‌شناسی را اختراع کردند. پژوهش‌های جامعه‌شناسی و صنعت‌شناسی(تکنولوژی) می‌توانست آنان را برای رسیدن به امیال و آرزوهایشان یاری دهد. بنابراین اصولاً اصطلاحاتی مانند ایرانشناسی، اسلام‌شناسی و شرق‌شناسی بسیار مشکوک به نظر می‌آیند، زیرا در فرهنگ غربی اصطلاحاتی مانند انگلیسی‌شناسی، انجیل‌شناس و غرب‌شناسی وجود ندارد. بنابراین پروژه شرق‌شناسی از همان ابتدا اهداف کاملاً سیاسی را دنبال می‌کرد و بعدها نیز آثارش در همه کشورهای شرقی مستعمره نمایان شد.
مستشرقین که به طور کلی سرویس‌های اطلاعاتی کشورهای غربی را تشکیل می‌دادند اطلاعاتی را از دین، هنر، فرهنگ و سیاست کشورهای شرقی جمع‌آوری می‌کردند و این اطلاعات را مورد تحلیل قرار می‌دادند تا بدانند از چه طریقی می‌توانند عقاید دینی، فرهنگ و تمدن این کشورها را سست و نابود کنند. آن‌ها سپس نتایج نظریات یا تحلیل‌های خود را در اختیار کشورها قرار می‌دادند. به طور مثال، همه مستشرقین و اسلام‌شناسان هنگامی که با قرآن آشنا شدند، دانستند که این کتاب مقدس سد راه آنان در غارت و چپاول است و به همین دلیل به تخطئه آن پرداختند و کتاب‌های متعددی را در رد کتاب آسمانی مسلمانان نوشته شد.
مستشرقان نام مقدس پیامبر بزرگوار اسلام محمد(ص) را از روی عمد «Mahomet» نوشتند که این اصطلاح معنی زشتی را تداعی می‌کرد. بنابراین مستشرقان تهمت‌ها و افتراهای زیادی را به پیامبر عظیم‌الشأن اسلام زدند.
یکی از همین مستشرقان کشیش بلژیکی به نام «هانری لانس» بود که در دشمنی با اسلام و به ویژه مکتب تشیع نظیر نداشت. او آثار متعددی را در دشمنی با اسلام نوشته و در یکی از همین آثار گفته است غربیان باید مجسمه‌ای طلایی را از معاویه و یزید بسازند و در پایتخت‌های خود نصب کنند، زیرا اگر آن‌ها نبودند اسلام همه اروپا را در بر می‌گرفت! این نظر و عقیده یک مستشرق نامی است اما دولت‌های غربی هم نسبت به اظهارات مستشرقین بی‌تفاوت نبودند و برای مثال، دولت فرانسه هنگام تصرف کشور اسلامی الجزایر در قرن نوزدهم میلادی ضمن ایجاد خونریزی‌ و راه‌اندازی جنگ‌ها، به توصیه همین مستشرقین در راه تضعیف عقاید اسلامی مردم مسلمان کوشیدند و در مقابل، برای تبلیغ مسیحیت تلاش فراوانی کردند.
کشور انگلستان هم هنگام دستیابی به شبه قاره هند عمل مشابهی را انجام داد. در این زمان مردم هند به زبان فارسی تکلم و به همین زبان نیز می‌نوشتند. بنابراین کتاب‌های فارسی از جمله گلستان سعدی در مدارس هند تدریس می‌شد. همین کتاب گلستان که ظاهراً ادبی است و ربطی به سیاست ندارد به این دلیل که در آن زردشتیان و مسیحیان دشمنان خدا شمرده شده بودند کتاب ممنوعه اعلام شد و به دنبال آن تکلم به زبان فارسی نیز به تدریج ممنوع و زبان انگلیسی جای آن را گرفت. این یک نمونه از زیان‌های مستشرقین به جهان اسلام است.

آیا شرق‌شناسی گفتمان «علم‌محور» است یا «قدرت‌محور»؟
همکاری تنگاتنگی میان شرق‌شناسان با دولت‌های چپاول‌گر غربی طی دو قرن، گواه این حقیقت است که آنان نه به منظور کمک به علم، بلکه فقط برای یاری رساندن به استعمارگران، حرفه شرق‌شناسی را انتخاب کرده بودند. در این میان عده‌‌ای از مستشرقین که مجذوب علم و تمدن شرقی شده و از روی انصاف با آثار شرقی برخورد می‌کردند، بسیار نادر بودند و اقلیت کوچکی را تشکیل می‌دادند. برای این‌که ثابت کنم این گفته فقط یک ادعا نیست نقل قول‌هایی از یک مستشرق معاصر به نام «دانیل پایپز» را بیان می‌کنم. او مولف کتابی با عنوان «در راه خدا: اسلام و قدرت سیاسی» است. وی این کتاب را نه در خدمت علم، بلکه در خدمت قدرت متجاوز آمریکا نگاشته است، زیرا این کتاب دست آمریکا را در تجاوز به کشورهای اسلامی باز می‌کند. وی معتقد است در اسلام نوعی ناهماهنگی عمومی، عقده حقارت و عقده دفاع از خود وجود دارد! در این کتاب مسلمان مترادف با تروریست قلمداد شده است. وی می‌نویسد: «مسلمانان نمی‌توانند مواد لازم را برای تاریخ خویش تأمین کنند.» در این کتاب بارها با این نظر مواجه می‌شویم که مسلمانان قادر به توضیح اسلام نیستند و آنان که اسلام را می‌فهمند(غربیان) باید آن را توضیح دهندو وی به صراحت می‌نویسد: «مسلمانان قادر به برقراری ارتباط نیستند و به هیچ وجه نمی‌توانند افکار و عقاید خود را بیان کنند.»
از نگاه وی، مذاکره، مشاوره و تفاهم، خصایصی محسوب می‌شوند که تنها در انسان سفیدپوست غربی وجود دارد! آیا چنین اظهارنظرهایی برخاسته از علم است یا قدرت؟! 

بدیهی است سرچشمه چنین گفتمانی قدرت و حکومت مطلقه‌ای است که ریشه در نژادپرستی دارد.

-آیا تقسیم‌بندی شرق و غرب برای متفکران غربی که به مطالعات شرقی رو آورده‌اند تنها یک تقسیم‌بندی جغرافیایی است؟ بدین معنی که آن‌چه در خاور دور و نزدیک قرار دارد شرق است و بقیه کشورها غرب هستند یا این‌که هر آن‌چه در برابر غرب تعریف شود، مانند سیاهپوستان آفریقایی نیز زیرمجموعه شرق به شمار می‌آیند. تحلیل شما در این باره چیست؟
ظاهراً به نظر می‌آید هدف و منظور غربیان از شرق، آسیا و به ویژه کشورهای خاورمیانه است و هدف از غرب نیز کشورهای اروپایی است. اگر چنین بود اختلاف شرقی و غربی چندان بنیادی تلقی نمی‌شد، زیرا شرقی و غربی بالاخره در گوهره انسانی مشترکند. حال آن‌که غربیان یک دیوار موهوم بین شرق و غرب ساخته‌اند. غربیان همه اروپاییان و آمریکاییان سفیدپوست را غربی و بقیه افراد را اعم از آسیایی‌های سفیدپوست، زردپوست یا آفریقایی‌های سیاه‌پوست را شرقی می‌نامند و معتقدند غربیان تافته جدابافته‌اند و از هوش و درایت بیشتری نسبت به شرقیان برخوردارند! 

 تاکنون از زوایه‌های مختلفی به موضوع شر‌ق‌شناسی نگاه شده است. چرا هی‌ گاه اجماع نظری در این باره صورت نگرفته است؟
داوری درباره کارنامه مستشرقین کار مشکلی نیست که نیاز به تأمل بسیار داشته باشد. همین که آنان مغزهای متفکر کشورهای استعمارگر بودند و همراه خود ظلم و فساد را به کشورهای شرقی آورده‌اند، می‌توان در این باره قضاوت کرد. با این حال، قضاوت‌کنندگان در این باره گاهی افراد عمیق و صاحب‌نظر همانند «ادوارد سعید» هستند که با دلایل منطقی وابستگی خاورشناسان را به قدرت‌های سیاسی غربی نشان می‌دهند و گاهی نیز روشنفکرانی از همین شرق مجذوب برخی از آثار این شرق‌شناسان می‌شوند و به ستایش آنان می‌پردازند، بدون آن‌که قضاوت خود را متوجه کارهای دیگر آنان بکنند. نمونه چنین اشخاصی مرحوم دکتر علی شریعتی است که از «لویی ماسینیون» خاورشناس فرانسوی در کتاب «کویر» ستایش فراوان کرده است، در حالی که ماسینیون به دلایل اخلاقی و سیاسی به هیچ‌وجه شایسته این همه ستایش نیست. بسیاری از ما ایرانیان نسبت به آثار غربیان چه درباره ایران و چه درباره اسلام حساسیت لازم را نداریم و درباره آنان شتابزده قضاوت می‌کنیم. نمونه چنین کاری را درباره اثر یک خاورشناس بلژیکی کرده‌ایم. «میشل کویپرس» یک روحانی کاتولیک و خاورشناس است که اوایل انقلاب اسلامی در ایران اقامت داشت و سال 1989 از ایران اخراج شد و به مصر رفت و در موسسه پژوهشی دومینیکن به کار مشغول شد. این شخص کتابی به زبان فرانسوی درباره ساختار درونی سوره «مائده» به چاپ رسانید که از سوی وزارت ارشاد اسلامی ایران چند سال گذشته به عنوان کتاب سال پذیرفته شد. او در همان سال به ایران دعوت شد و جوایز نفیسی را نیز دریافت کرد، در حالی که همین خاورشناسی پیش از تألیف این کتاب، کتاب دیگری را در پاریس درباره قرآن تالیف کرده بود که بدترین اهانت‌ها را به ساحت قرآن کریم داشته است!

نقش جنگ‌های صلیبی در مطالعات شرق‌شناسی و به ویژه اسلام‌پژوهی چه بوده است؟
جنگ‌های صلیبی فرصتی بود تا صلیبیون وحشی و خونریز با تمدن باشکوه اسلامی آشنا شوند و کتاب‌های مسلمانان را به کشورهای خود ببرند و به ترجمه آن‌ها بپردازند. در همان قرون وسطی در ایتالیا، فرانسه و اسپانیا آثار دانشمندان و فلاسفه اسلامی به زبان‌های لاتین، اسپانیایی و فرانسوی ترجمه شد و این نقطه شروع اروپاییان با علم به مفهوم واقعی آن شد. همین علمی که اروپاییان از مسلمانان آموختند، در عصر رنسانس به تکمیلش پرداختند و نتیجه تا عصر حاضر ادامه دارد!


ical.ir