20 تیر 1400
ویژگیهای زندگی سیاسی حسین علاء (بخش نخست)
اشاره
میرزا حسین خان،ملقب به معین الوزارهـ و مـشهور بـه حسین علاء،از جمله رجال تاریخ سیاسی معاصر است که فعالیتهایش از دوران سلطنت احمدشاه قاجار آغاز و تـا اواسط حکومت محمد رضا پهلوی ادامه یافت.وی در طول عمر هشتاد و چند سالهاش، هـفت بار به وزارت (فوائد عـامه،امـور خارجه، دربار) رسید؛ یک بار وکیل مجلس شورای ملی شد و در اواخر عمرش،به عنوان سناتور انتصابی در مجلس سنا، حضور یافت؛همچنین به عنوان وزیرمختار ایران به کشورهای امریکا،انگلستان و فرانسه رفـت.یک بار نیز سفیرکبیر سفارت ایران در واشنگتن شد؛ذدوباردردو برهه حساس سیاسی کشور سمت نخست وزیری را به عهده گرفت: نخست در سال 1329 ش،که بسیاری از تحلیلگران، از دولت او به«کابینه محلل»یاد کردهاند؛ و بار دوم در 1334 ش، پس از بـرکناری سـپهبد فضل اللّه زاهدی،عامل ظاهری کودتای 28 مرداد 1332، که اینبار تا آستانه قتل به دست فداییان اسلام،پیش رفت.
از منظری دیگر،آنچه در محافل سیاسی-اجتماعی بر اهمیت نام حسین علاء میافزاید فـعالیت چـشمگیر اودر مجامع فراماسونری است. فعالیت او دراین مجامع تا بدان پایه بود که به عنوان استاد مادام العمر ، «لاینز» جدیدی را در ایران پایهگذاری کرد و با پیشگامی در تأسیس لژ ماسونی وابسته به اتحادیه لژهـای آلمـان،پای فراماسونرهای آلمانی را به ایران گشود. از سوی دیگر در دوره دوم نخست وزیریاش(1334-1336 ش) فعالیت شبکه فراماسونری و نفوذ و دخالت ماسونها در عرصههای مختلف،بویژه سیاست و اقتصاد،چنان گسترش یافت که برای دومین باردرطول تـاریخ پارلمـان ایـران،اعتراض برخی از نمایندگان مجلس شـورای مـلی را بـرانگیخت وآنان را به سخنرانی علیه فراماسونری در صحن علنی مجلس کشاند.ازاینرو لازم است در مبحثی مستقل و مستند به فعالیت و تلاش ماسونی علاء پرداخـته،نـقش و تـأثیر وی را در راهاندازی و پایهگذاری محافل فراماسونی در ایران آشکار سازیم.
فـعالیت مـاسونی علاء،از دو جهت قابل بررسی و پژوهش است:نخست آنکه او در مقام یک ماسون،در برچیده شدن لژهای فراماسونی«همایون»نقش مؤثری بـر عـهده داشـته است.دوم اینکه پس از انحلال لژ مزبور،وی لژ«مهر»را در تهران پیریزی کرد کـه این لژ به عنوان نخستین لژ فراماسونی وابسته به«اتحادیه لژهای آلمان»،فعال بود.
از آنجا که شرح و بسط مباحثی هـمچون فـراماسونری،خـود نیازمند شناخت ماسونهاست و بدون آگاهی از زندگی سیاسی آنان،بحث درباره آن مـجامع نـاممکن،با لااقل بیفایده خواهد بود،ابتدا بر اساس منابع موجود،به زندگی حسین علاء میپردازیم،سـپس بـا اسـتفاده از نوشتهها و اسناد در دسترس،فعالیتهای ماسونی او را پی میگیریم.
از تولد تا تحصیل
از تاریخ و محل تـولد حـسین عـلاء آگاهی درست و دقیقی در دست نداریم.برخی او را متولد «سال 1300 ق،یعنی حدود 23 سال قبل از انقلاب مـشروطه،در تـفلیس»دانـستهاند؛یعنی زمانی که پدرش،محمد علی خان علاءالسلطنه،1کنسول ایران در تفلیس بوده است.2عدهای هـم نـوشتهاند که او در سرطان/تیر 1260 به دنیا آمده است.3از سوی دیگر،نویسندگان کتاب رجال وزارت خـارجه،تـولد وی را شـب عاشورای سال 1301 در تهران ذکر کردهاند4که به عبارتی با 20 آبان 1262 برابر است.در برخی از مـنابع نـیز،خلاصه زندگینامه او به شرح زیر آمده است:
«[نام:]حسین،[شهرت:]علاء،[نام پدر:]عـلاء السـلطنه،[نـام مادر:] مرحومه حاجیه الملوک،[تاریخ تولد:]1303 هجری قمری،75 سال،[محل تولد:] تهران». 5 ولی با تـوجه بـه نوشته برخی از منابع،از جمله سلسله مقالاتی در مجلسه آینده،با عنوان «سیاستمداران ایـران در اسـناد مـحرمانه بریتانیا»که یکی از آن مقالات،به زندگی اختصاص دارد،6و یا جزوهای به نام فهرست اسـامی نـمایندگان 24 دورهـ مجلس شورای ملی7که هرکدام از آنها براساس اسناد و مدارک موجود دربـایگانی سـازمانهای دولتی و رسمی تدوین یافته است، تولد وی در 1264 ش/1303 ق در تهران،به نظر درستتر میرسد.(به تصویر صفحه مراجعه شـود) مـحمد علی معین الوزاره، پدر علاء،در 1307 ق،در سمت کنسول ایران در تفلیس، لقب علاء السلطنه گرفت. چـندی بـعد،به جای میرزا ملکم خان ناظم الدوله،بـه وزیـرمختاری ایـران در لندن منصوب گردید.او حسین خان را هم بـا خـود به انگلستان برد و مقدمات تحصیل او را در مدرسه«وست مینیستر» فراهم کرد.حسین خان در ایـن مـدرسه تحصیلات خود را آغاز کرد و دوره ابـتدایی و مـتوسطه را در لندن گـذراند.بـه نـوشته ابو الفضل قاسمی،رفتار خشن عـلاء در دوران تـحصیل درمدرسه وست مینیستر موجب شد تا او را یک ضد انگلیسی متعصب بشناسند.8
ورود بـه وزارت امور خارجه
حسین خان درهفده سـالگی به استخدام وزارت امور خـارجه ایـران درآمد وبا سمت آتاشه (وابـسته) سـفارت ایران درلندن، مشغول به کار شد.پس از مدتی نایب سوم،و بعد نایب دوم آن سـفارت گـردید. اودرکنار کار سفارت،به تـحصیلات خـود ادامـه داد و از دانشکده حقوق لنـدن درجـه لیسانس گرفت.
در 1324 ق،پس از آنکه نـهضت مـشروطه ایران به بار نشست،میرزا نصر اللّه خان مشیر الدوله،نخستین رئیس الوزرای مشروطه،محمدعلی خـان عـلاءالسلطنه را ازوزیرمختاری ایران درلندن به تـهران فـراخواند و وزارت امور خـارجه را بـه او واگـذار کرد. علاءالسلطنه نیز فـرزند بزرگش،مهدی خان معین الوزاره را، که بعدها لقب مشیر الملکی گرفت،به جای خود در لندن گـمارد.چـندی بعد،دیگر فرزندش، حسین خان را هـم بـه تـهران آورد و بـرخی از امـور مربوط به وزارت تـحت ریـاست خودرا در عهده تصدی او نهاد.
در1330 ق،لقب معین الوزارة که پیشتر،از آن مهدی خان بود به حسین خان رسید و او مـلقب بـه «حـسین خان معین الوزاره» شد. همچنین از جانب پدر،به ریـاست کـابینه وزارت امـور خـارجه مـنصوب گـردید.در همین سمت از سوی دولت ایران مأموریت یافت که به موجب پذیرش التیماتوم دولت روس،حکم عزل مورگان شوستر امریکایی را از سمت مستشار مالی ایران،به وی ابلاغ کند.9از دیگر مأموریتهای او در این دوران،مـسافرت به لندن است که به همراه هیئتی،در مراسم تاجگذاری ادوارد پنجم پادشاه انگلستان شرکت جست.10
آشنایی با سید حسن تقیزاده
محمد علی خان علاء السلطنه،که پسوند پرنس را هم به اسـم خـود افزوده بود،در 1331 ق، نخستین کابینهاش را تشکیل داد.همو ترتیبی داد که مراسم تاجگذاری احمد شاه قاجار برگزار شده،احمد شاه رسما زمام امور سلطنت را در دست بگیرد.چیزی نگذشت که جنگ جهانی اول (اوت 1914/رمـضان 1332)آغـاز شد و با گذشت چند ماه،دولتهای متخاصم اعلامیه بیطرفی دولت ایران را زیر پا نهادند و قسمتهایی از سرزمین ایران را به صحنه جنگ مبدل ساختند.این امر عـلاوه بـر ایجاد رعب و ناامنی در میان مـردم،بـر اختلافات سیاسی بین دولتمردان دامن زد.به طوری که بسیاری از آنان،تظاهر به طرفداری از دول متحد(آلمان، اتریش و عثمانی)و برخی نیز،از دولتهای متفق(انگلستان،روس و فرانسه)جـانبداری مـیکردند.در این میان نوشتهاند کـه حـسین خان معین الوزاره،که ریاست کابینه وزارت امور خارجه را بر عهده داشت،نقش حساسی در مذاکرات سیاسی بین نمایندگان ایران و خارجی ایفا میکرد و بعضی اوقات با توجه به محبوبیت آلمان در جامعه روشنفکری آن روز ایـران،بـه طرفداری از آلمان تظاهر میکرد.11
چنین گمانی که علاء از طرفداران آلمانها بوده،زمانی قوت مییابد که بر زندگی سیاسی و ارتباطات او دقت بیشتری شود و سابقه دوستی و همنشینی وی را با افراد متعدد،مرور کـنیم.بـه عبارتی دیـگر،وقتی صفحات زندگی او را ورق میزنیم به نام اشخاصی برمیخوریم که از یک سو،با او همنشین بوده،در سفر و حضر روابـط دوستانه نزدیکی با هم داشتهاند.از سوی دیگر، خود آنان در زمان جـنگ جـهانی اول،از طـرفداران دوآتشه آلمانیه به شماررفته، ذکرنامشان فعالیت وطرفداری به سودآلمان را دراذهان تداعی مینمود.
نـمونه بـارز اینگونه همنشینان و دوستان علاء،سید حسن تقیزاده است که چند ماه پس از آغاز جـنگ جـهانی اول،بـه برلن رفت و با گردهمآوری چند تن از دوستان و همفکران خود و دعوت از ایرانیانی که به دلایلی مـختلف،وطن خود را ترک گفته بودند،کمیتهای به نام«کمیته ملیون ایرانی»را در برلن تـشکیل دادند.آنان نمایندگانی را بـه کـشورهای مسلمان از جمله ایران و عراق اعزام میکردند تا با مذاکره و گفتگو با اسیران جنگی،بر ضد دول متفق و به سود آلنانیها تبلیغ کنند.افزون بر این،مجله کاوه را در دو دوره متمایز منتشر ساختند ه در دوره نـخست،بنابر اقتضای زمان،تبلیغ به سود آلمان را در رأس امور خود قرار داده بودند،که در دوره دوم،با پایان یافتن جنگ و بینیازی به تبلیغات گذشته،به مسائل ادبی و اجتماعی پرداختند.نکته مهم آنکه در رأس این کمیته،تـقیزاده قـرار داشت و فعالیت دیگر اعضای گروه و نمایندگان اعزامی را رهبری مینمود و همو بود که رهبری«فرقه دمکرات ایران»را در تهران بر عهده داشت و به اتهام دست داشتن در قتل سید عبد اللّه بهبهانی،ایران را تـرک کـرده بود.12او ابتدا به امریکا و سپس به آلمان رفت و در برلن به فعالیت سیاسی پرداخت.چنین فردی از دوستان نزدیک علاء و در سازمانها و ادارههای متعدد همکار او بود13که باید گفت هردو متأثر از هـم بـودند و این همسویی در مواقع متعدد،مونجب بروز شخصیت و منش واحدی از سوی آنان میشد؛آن دو هنگام مطرح شدن«ماده واحده تغییر سلطنت قاجاریه»در جلسه 9 آبان 1304 مجلس شورای ملی،که از نقشههای رضا خـان سـردار سـپه برای در دست گرفتن حکومت بـود،در کـنار هـم بودند و با آن به مخالفت برخاستند.البته در این مخالفت،سه تن دیگر از نمایندگان مجلس نیز همرأی و همراه آنان بودند،که نمیتوان انـگیزهها و دلایـل مـخالفت هخه آنان را همسان و همطراز دانست.سه نفر مـزبور سـید حسن مدرس،محمد مصدق و یحیی دولتآبادی بودند که از میان آنان،مدرس و مصدق،انگیزهها و استدلالهای متفاوتی داشتند، با این حـال هـخه آنـان،به رغم اختلافات فکری،به اقتضای زمان،در یک صف قـرار گرفتند و در برهه کوتاهی،سیاست متحدی را در مجلس برگزیدند.
تقیزاده در خاطرات خود،که بعدها با عنوان زندگی طوفانی به چـاپ رسـید،ضـمن شرح ماجرای رأیگیری در مجلس،برای ماده واحده تغییر سلطنت قاجاریه از تـعهد عـلاء،و همفکری و دوستی او سخن گفته،نوشته است:
«در این بین تیمورتاش،که به سردار سپه چسبیده بود،بـا ذکـاء المـلک فروغی آمدند توی حیاط. میخواستندبا ما صحبت کنند،که[با ماده واحده]مخالفتی نـکنیم.جـرئت نـکردند با من صحبت کنند.علاء را خواهش کردند،رفت به حیاط.در آنجا فروغی و تیمورتاش اصـرار مـیکردند کـه شما[علاء]علم مخالفت بلند نکنید.علاء گفت دوستانم هرطریقهای بروند من هم همانطور خواهم کـرد.آنـها خیال میکردند علاء را که شخص محجوبی است اگر خواهش بکنند،قبول خواهد کـرد،ولی قـبول نـکرد و آمد دوباره بالا.»14
در این ماجرا،نکته حائز اهمیت،تصمیم واحدی است که تقیزاده و عـلاء،پس از پایـان جلسه اتخاذ کردند. از میان پنج نماینده مخالف،که پس از تصویب ماده واحده تغییر سـلطنت، بـر شـرکت یا عدم شرکت در جلسات مجلس تردید داشتند،فقط علاء و تقیزاده،تصمیم گرفتند که سمت نـمایندگیشان را در مـجلس حفظ کرده،با حضور در جلسات آن،وظیفه نمایندگی را به پایان رسانند.نمایندگان دیـگر هـم،کـه پیشتر رغبتی از خود برای شرکت در جلسات مجلس نشان نمیدادند،از آن دو،پیروی نموده،پذیرفتند که در مجلس حـضور یـابند.15
از یـادداشتهای تقیزاده،که در جاهای بسیار،نام علاء را در کنار نام خود ذکر نموده،چـنین بـرمیآید که او و علاء در دوران نمایندگی مجلس شورای ملی،روابط دوستانه و بسیار صمیمی داشته،در بیشترین تصمیمگیریها،از اتحاد نظر و اتـفاق رأی بـرخوردار بودهاند.به طوری که پیش از تصمیمگیری درباره موضوعاتی،با هم مشورت مـیکردند و در انـجام دادن کارها،نظر یکدیگر را جویا میشدند.16افزون بـر ایـن،آن دو در تـأسیس لژ فراماسونری«مهر»،که نخستین لژ وابسته به گـراندلژهای آلمـان بود،دست داشتند و هردو استاد اعظم«گراند لژ مستقل(ملی) ایران»بودهاند.17ازاینرو مـیتوان گـفت که یکی از نقاط مشترک و دلایـل هـمرأیی آن دو، همین تـلاشها و اقـداماتی اسـت که در مجامع ماسونی انجام دادهاند.بـه عـبارتی حضور آنها در محافل فراماسونی که بیشتر با هم و در کنار هم بودند،رشـتههای فـکری-سیاسی آن دو را محکم و نزدیک به هم نـشان میدهد.
تقیزاده،حسین عـلاء را«آدم رشـید و دانا»معرفی کرده و تلاشهای او را بـرای تـخلیه ایران از نیروهای روسی در 1325 ش،با سمت نماینده دولت ایران در سازمان بین المللی،ستوده است.18از نـامههایی کـه آنان به یکدیگر نوشتهاند،چـند نـامه در خـاطرات تقیزاده و مجله آیـنده، بـه کوشش ایرج افشار چـاپ شـده است،که بیشتر در فاصله سالهای 1322 تا 1326 ش نگاشته شدهاند.در این زمان،علاء وزیر دربار و بـعد سـفیرکبیر ایران در واشنگتن(امریکا)و تقیزاده هم وزیـرمختار و بـعد سفیرکبیر ایـران در لنـدن(انـگلیس)بودند.و البته موضوعات نـامهها،همه سیاسی است.19
وزارت فوائد عامه(فلاحت و تجارت)
حسین خان از زمانی که وارد وزارت امور خارجه شد،بـا اسـتفاده از سابقه خدمات پدر،و استعدادی که از خود در انـجام امـور مـحوله نـشان مـیداد،جایگاه مناسبی یـافت و بـزودی مراحل ترقی را در آن وزارتخانه طی کرد.به نوشته عبد اللّه مستوفی در تاریخ قاجار،«فارغ التحصیلان مدرسه علوم سـیاسی،نـقطه اتـکاری دیگری در وزارتخانه[امور خارجه]داشتند و آن معین الوزاره،رئیـس کـابینه وزیـر بـود کـه الحـق جوانها را زیر پر خود گرفته،و خود علاء السلطنه، وزیر امور خارجه،هم به واسطه آقای علاء[معین الوزاره]نسبت به آنها از حمیّت دریغ نمیکرد.»20احمد متین دفتری هم او را در این سـمت معاون اداری وزیر امور خارجه دانسته است که کلیه امور اداری،تحت نظارت وی انجام میگرفت.21با وجود این گفتهها،برخی از حسین علاء به عنوان«نرون وزارت امور خارجه»یاد کردهاند که در ایـام عـهدهداری ریاست کابینه وزارت امور خارجه،جمعی از شاگردان مدرسه علوم سیاسی را دور سر خود گرد آورده با تشکیل حزب و دسته«وزارت را تیول ابدی خود قرار داده بود.»22
معین الوزاره نزدیک به دو سال ریاست کابینه وزارت امـور خـارجه را در عهده داشت تا اینکه در 1296 ش میرزا حسن خان مستوفی الممالک او را به عنوان وزیر فوائد عامه تعیین و به مجلس شورای ملی معرفی کرد.او نخستین بـار در ایـن وزارتخانه،تشکیلات جدیدی را به وجـود آورد؛در آغـاز،نام وزارتخانه را به«وزارت فلاحت و تجارت»تغیر داد و برای هرکدام از ادارههای کل فوائد عامه و محاسبات مسئولان مستقلی را معین نمود.وی در کابینههای بعدی (مستوفی الممالک و صـمصام السـلطنه بختیاری)،همچنان وزیر فـلاحت و تـجارت بود.اما با پایان یافتن عمر کابینه صمصام السلطنه،در اسد/مرداد 1297،میرزا حسن خان وثوق الدوله مأمور تشکیل کابینه جدید شد و به جای معین الوزاره،میرزا حسین خان دبیر الملک را بـه وزارتـ فوائد عامه و تجارت منصوب کرد.
وثوق الدوله،که پیش از این یک بار نیز کابینه تشکیل داده بود،در کار وزارت و دولت تجربه لازم را داشت،دو نفر از همفکران خود،به نامهای نصرت الدوله فیروز میرزا و اکبر میرزا صارم الدولهـ را مـأمور مذاکره بـا نمایندگان انگلیسی درباره قراردادی در زمینه نظامی و مالی و تنظیم مفاد قرارداد کرد.افزون بر این در برخی از موضوعات قـرارداد با سید ضیاء الدین طباطبایی به شور نشست و درباره آن به رایـزنی مـیپرداخت.پس از چـند هفته،مفاد قرارداد در دو زمینه نظامی و مالی تنظیم و پس از انجام مراحل نهایی،آماده امضا گردید.وثوق الدوله برای اینکه بـتواند امـضای قرارداد را با نماینده دولت انگلستان،سرپرسی کاکس،با موفقیت به پایان برساند،دست بـه اقـداماتی زد؛عـدهای از مخالفانش را با پول خرید؛عدهای را هم که در اعتراضات خود مصمم بودند و به آزادی ملت و وطن میاندیشیدند،دسـتگیر و روانه زندان کرد،یا با تبعیدشان به شهرهای دیگر،از تهران،مرکز ثقل تـصمیمگیریها،دور داشت.اما در این مـیان،چـند تن از اعضای وزارت امور خارجه را،که روحیّات آنان را میشناخت،به مأموریت خارج از ایران فرستاد تا در ظاهر برای انجام کاری به اروپا بروند و در باطن،او بتواند در نتیجه دور ساختن آنان،امضا و انعقاد قرارداد را به راحتی و بـدون مشکلی به انجام برساند. از جمله این افراد که مأمور به اروپا شدند،نام علیقلی خان مشاور الممالک انصاری،محمد علی خان ذکاء الملک فروغی و حسین خان معین الوزاره درخور ذکر است.
آنـان بـه ریاست علیقلی خان هیئتی را تشکیل داده،در آذر 1297 برای شرکت در کنفرانس صلح ورسای،راهی پاریس(فرانسه)شدند.لیکن تلاش این هیئت برای تعیین میزان خسارت وارد آمده بر ایران از جنگ جهانی اول،به جای نـرسید و بـا علنی شدن امضای قرارداد 1919 میان ایران و انگلیس،کشورهای امریکا و فرانسه،به نمایندگان دولت ایران اجازه حضور مجدد در جلسات کنفرانس را ندادند و به تعبیر نویسنده کتاب آرزو،هیئت ایرانی«تا پشت در اطـاق کـنفرانس بیشتر موفق نشدند خود را برسانند.»23آنان بدون اینکه به توفیقی دست یابند،به ایران بازگشتند.
دوران وزارت مختاری در امریکا
حسین خان که در این سالها به«علایی»هم شهرتداشت،مدتی از مشاغل مـهم دور مـاند. در اردیـبهشت 1302،به وزیرمختاری ایران در واشنگتن مـنصوب و عـازم امـریکا شد.او در طول دوران مأموریت خود در آن کشور تلاش زیادی کرد تا پای امریکاییها را بیش از پیش به ایران باز کند.همچنین کوشید که قراردادی را بـا کـمپانی«اسـتاندارد اویل»امریکا امضا کند تا استخراج نفت شـمال ایـران،به موجب آن،در اختیار شرکت مزبور قرار گیرد.در مذاکرات انجام شده درباره قرارداد،علاء،مأمور امین احمد قوام السلطنه،رئیـس الوزراء،بـه شـمار میرفت و مورگان که پیشتر علاء را میشناخت،بر مفاد قرارداد نـظارت و دخالت مستقیم داشت.24بر اساس این قرارداد،کمپانی استاندارد اویل در مقابل استخراج نفت منطقه شمال ایران تعهد مـیکرد کـه مـوجباتی را فراهم آورد تا وامی ده میلیون دلاری به دولت ایران پرداخت شود.با وجـود هـمه گفتگوهای انجام شده،قرارداد مزبور سر نگرفت و علاء موفقیت چندانی نیافت. ولی او توانست گروهی از مستشاران مالی امـریکا را بـه سـرپرستی آرتور میلسپو،25به استخدام دولت ایران درآورد26و با این کار مناسبات و روابط امریکاییها را در ایـران تـوسعه بـخشد.
نمایندگی مجلس پنجم و تأسیس سلسله پهلوی
علاء در بهمن 1302 از وزیرمختاری ایران در امریکا برکنار شد و بـه عـنوان نـماینده تهران به پنجمین دوره مجلس شورای ملی راه یافت.از آنجا که مجلس پنجم یکی از ادوار بسیار مـهم قـانونگذاری در ایران به شمار آمده و در وقایع حساس سیاسی کشور تأثیر بسیاری گذارده است، پرداخـتن بـه رفـتارها و جهتگیریهای نمایندگان حاضردر آن نیز،اهمیت ویژه و درخور توجهی دارد.در مباحث تاریخ معاصره،این دوره با یـک سـلسله حوادثی همزمان است که انقراض سلسله قاجاریه و تأسیس سلطنت پهلوی از اهم موضوعات آن بـه شـمار مـیرود.
رضا خان سردار سپه،چندی پس از تصدی پست ریاست الوزرایی،به پیشنهاد حاجی میرزا یـحیی دولتـآبادی،مجلس مشاوره خصوصی تشکیل داد و در امور کشور با آنان به مشورت نشست.در ایـن مـجلس،کـه مستوفی الممالک،مشیر الدوله،مصدق السلطنه، تقیزاده،علاء،دولتآبادی،سلیمان میرزا و یک نفر دیگر عضویت داشـتند،هـرنچند روز یـک بار در خانه یکی از اعضا،و بعدها در خانه رئیس الوزراء،تشکیل جلسه میدادند؛هرچند هـمه آنـان را نمیتوان همسو و همرأی دانست و باید برای هرکدام از آنان،مبحث جداگانهای را برپا کرد.بیشتر آنان از اینکه رضـا خـان در کارهای مملکت با ایشان مشورت میکند ابراز خوشحالی و اطمینان خاطر مینمودند.امـا کـمکم رضا خان خواستههای خود را در جمع مطرح و بـا طـرح ایـن مسئله،که دیگر نمیتواند با وجود احـمد شـاه اقدامی در جهت اصلاح کشور انجام دهد،راه را برای ربودن تختوتاج سلطنت از دست قـاجاریان هـموار میکرد.سید حسن تقیزاده در ایـن بـاره مینویسد:
«لب آنـچه سـردار سـپه در آن جلسات عنوان میکرد این بود کـه مـیگفت من زحمت زیادی کشیده و قشونی ایجاد و منظم کردهام و تا مقام من در ایـن کـار،یعنی ریاست قوای نظامی محکم و ثـابت و تزلزلناپذیر نباشد هرروز مـمکن اسـت این بساط را بر هم بـزنند و چـون اصولا حکم با پادشاه مملکت است لذا میتواند هروقت که دلش خواست به موجب یـک حـکمی مرا معزول کند و ترتیب دیـگری پیـش بـیاورد.اینطور نشان مـیداد کـه اگر از این حیث خـیالش کـاملا راحت باشد قصد دیگری ندارد و به مقام خود قانع است.لذا مذاکرات زیادی شد راجـع بـه پیدا کردن راه قانونی برای ثـبات مـقام او نسبت بـه قـوای نـظامی.»27
به دنبال آن در 26 بهمن 1303 قـانونی در مجلس شورای ملی تصویب شد که فرماندهی کل قوای نظامی را از احمد شاه سلب و به رضـا خـان سردار سپه،رئیس الوزراء واگذار کرد.طـراح اصـلی ایـن مـصوبه کـسی نبود جز رضـا خـان که با وجود احمد شاه،راه رسیدن به قدرت را بسته میدید،و چارهای میجست تا تمامی ابزار تـسلط و قـدرت را در دسـت بگیرد.ازاینرو از روزی که وارد کابینه دولت شـد و پس از چـند دوره عـهدهداری وزارت جـنگ،بـه ریـاست الوزرایی رسید و همواره فکر برکناری احمد شاه را در سر میپروراند و جز این اندیشهای در سر نداشت. سرانجام به موجب مصوبه دیگر مجلس،او راه رسیدن به این آرزو را هموار کرد،و با پیـشگامیها و تلاشهای بسیاری از هواداران خود همچون علی اکبر داور و عبد الحسین تیمورتاش،زمینه را برای طرح ماده واحدهای مبنی بر تغییر سلطنت قاجاریه آماده،و بسیاری از مخالفان اندیشهاش را از صحنه سیاست دور ساخت.(به تصویر صـفحه مـراجعه شود)
چند ماهی از تصویب ماده واحده پیشین نگذشته بود که رضا خان ماده دیگری را به مجلس پیشنهاد کرد که با تصویب آن،سلطنت قاجاریان منقرض و حکومت تا تأیید مـجلس دیـگری به نام «مجلس مؤسسان»در اختیار رئیس الوزراء قرار گرفت.این ماده واحده در واقع مکمل ماده پیشین بود و کار سلسله قاجار را یکسره میکرد. این مـاده واحـده در جلسه 9 آبان 1304 مجلس شورای مـلی طـرح شد که مورد اعتراض برخی از نمایندگان قرار گرفت.عدهای هم،که پیشتر،از نقشه رضا خان آگاه بودند،در جلسه آن روز حاضر نشده،به گونه دیگری بـا آن مـخالفت نمودند.
جلسه به ریـاست سـید محمد تدین،نایبرئیس مجلس و از طرفداران رضا خان و لوایح پیشنهادی او شروع شد.پس از چند دقیقهای تدین دستور جلسه را با عنوان«ماده واحدته تغییر سلطنت قاجاریه»قرائت کرد:
«مجلس شورای ملی به نـام سـعادت ملت ایران،انقراض سلسله قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص رضا خان پهلوی واگذار مینماید.تعیین حکومت قطعی موکول به نظر مجلس مـؤسسان اسـت که بـرای تغییر مواد 36 و 37 و 38 و 40 متمم قانون اساسی تشکیل میشود.»28
حسین علاء،سید حسن مدرس،سید حسن تقیزاده،محمد مـصدق و یحیی دولتآبادی پنج نماینده مخالف و علی اکبر داور،آقا سید یعقوب انـوار و عـبد اللّه یـاسائی از جمله نمایندگان موافقی بودند که هرکدام در صحن علنی مجلس به ایراد نطق پرداختند.مخالفان در سخنان خود مـوضوع اسـتعفای رئیس مجلس،مستوفی الممالک،را پیش کشیده،با استناد به اصل قانون اساسی،طـرح هـرماده و رأیـگیری درباره آن را پیش از تعیین رئیس مجلس،امری غیر قانونی دانستند و چون بر مقصود رضا خان از طـرح و پیشنهاد چنین مادهای آگاه بودند،به مخالفت با آن پرداختند.29
علاء سومین نـماینده مخالفی بود که بـعد از تـقیزاده،در نطق کوتاهی با تغییر سلطنت قاجار مخالفت نموده،گفت: «من شهوت کلام ندارم و مختصرا عرض کنم.ما هیچ اختیاری نداریم که وارد مذاکره و طرح
این مسئله بشویم.من هنوز ورود در این طرح را خـلاف قانون میدانم و هم این پیشنهاد را مخالف مصالح مملکتی میشمارم.زیرا بابی مفتوح خواهد شد که برای مملکت مضّر خواهد بود»
تدین بیش از این اجازه سخنرانی به او نداد و با تشخیص خود،صـحبتهای او را بـا صورت جلسه مجلس بیارتباط قلمداد کرد.بعد از علاء،سید حسن مدرس،دیگر نماینده مخالف بود که علاه بر لیدری فراکسیون اقلیت مجلس،از شخصیت محترم و پرنفوذی برخودار بود.او پس از ایراد نطق و مـخالفت بـا ماده واحده تغییر سلطنت،جلسه مجلس را ترک کرد و هنگام خروج از صحن،گفت:«صد هزار رأی هم بدهید خلاف قانون است.»30
از سوی دیگر فشارهای حاکم بر فضای مجلس،که رئیـس الوزراء بـر شدت آن میافزود و به چیزی جز تاجوتخت راضی نمیشد،اقدام مخالفان را بیتأثیر گرداند و به رغم غیر قانونی بودن،اکثر نمایندگان به ماده واحده تغییر سلطنت رأی موافق دادند و با تصویب نـهایی آن در مـجلس مـؤسسان،که در آذر همان سال،عملی شـد،رضـا خـان سردار سپه(پهلوی)تاجوتخت سلطنت را از دست شاهان قاجاری ربود.
از طرح و تصویب دو ماده واحده یاد شده،و حوادثی که در پیرامون آن رخ داد،چنین بر مـیآید کـه رضـا خان با اعمال فشارهای پنهانی،در پی تسلط بر کـشور بـود و اندیشه سلطنت در سر داشت؛او برای نیل به این مقصود چاره را در این دید که مراحل قانونی را گاه با ارعاب و خـشونت و گـاه بـا دادن وعدههای پشت پرده،طی کند.شخصیت زورمدار،سابقه خدمت در فزاق و دوران وزارت جـنگ و ریاست الوزرایی رضا خان،هخه بر روحیه دیکتاتوری و حاکمیت پسندی او دلالت دارد.افزون بر این اوضاع جهانی و حمایت کشور اسـتعمارگر انـگلیس،کـه به ویژگیهای شخصی رضا خان پی برده بود و به قدرت رسیدن او در جـهت مـنافع خود میدید، سلسله قاجاریان را در سراشیبی قرار داد و موجب گردید رضا خان پلههای رسیدن به تخت سلطنت را سـریعتر بـپیماید.
مـطلبی که در این میان،از یک سو مهم و قابل تأمل و تعمق،و از سوی دیگر مـبهم و غـامض بـه نظر میرسد،این استکه حسین علاء به رغم مخالفتش با تغییر سلطنت قاجاره،کـه بـیتردید نـقشه رضا خان برای دستیابی به حکومت بود،در اردیبهشت 1306-یعنی حدود چند ماه بعد از بـه حـکومت رسیدن رضا خان-دعوت به کار شد و به عنوان وزیر فوائد عامه و تـجارت در کـابینه دولت حـضور یافت.بیشک رضا خان که دیگر شاه خوانده میشد،از انتصاب او بر این سمت آگـاهی داشـت و مستوفی،پیش از معرفی وزرای خود،نظر او را درباره انتصاب علاء،بر وزارت فوائد و تجارت،جویا شـده بـود.حـال سؤال اینجاست که رضا شاه با استناد به کدام دلیل و منطقی،از عضویت علاء در هیئت دولت جـلوگیری نـکرد و او را برای تصاحب سمت وزارت و حضور در هیئت دولت،آزاد گذاشت؟آنچه بر این ابهام میافزاید ادامه حیات سـیاسی حـین عـلاء در دوران سلطنت پهلوی است که تا اواخر عمر،به عنوان یکی از رجال صاحب نام،همواره در صـحنه بـاقی مـاند؛گاه در پستهای مهمی چون نخستوزیری،و گاه به عنوان نزدیکترین مقام مسئول(وزیـر)در دربـار پهلوی.با کاوش بیشتر،شاید بتوان عللی را برای پاسخ به این ابهام یافت و برشمرد:
الف)مخالفت حـسین عـلاء با ماده واحده تغییر سلطنت قاجاریه،بیشتر از آن روی بوده است که وی آن را با قـانون اسـاسی کشور مغایر شمرده،اقدام مجلس را در تصویب آنـ،امـری غـیر قانونی و خلاف میدانست.به عبارتی چنین مـیتوان اسـتنباط کرد که او با شخص رضا خان و سیاستهای او مخالفتی نداشته،بلکه تلاش مینمود بـه عـنوان نماینده مجلس شورای ملی،از قـانونشکنی و بـدعتگذاری در کار مـجلس و دولت جـلوگیری کـند.هرچند در این صف،به غیر از او نـمایندگانی چـون مدرس،مصدق،تقیزاده و دولتآبادی هم حضور داشتند که بحث درباره هرکدام از آنـان،و اهـدافی که در مخالفت با ماده واحده پیـشنهادی رضا خان در سر داشـتند،دفـتری جداگانه میطلبد،و نمیتوان مرام و چـرایی نـمخالفت همه آنان را بر آمدن رضا خان،یکجا و در یک مبحث بررسی کرد.چرا کـه هـرکدام از مخالفان مزبور،از شخصیت متفاوتی بـرخوردارند و مـنش جـداگانه،و گاه مخالفت بـا دیـگری دارند.در بیان نمونهای از تـفاوتها،گـفتهای از زبان تقیزاده را نقل میکنیم که در پاسخ به سئوالی درباره سرانجام زندگانی همفکران خود در جـلسه 9 آبـان 1304 مجلس بیان کرده است:
«هیچکدام از مـا مـدرس نبودیم و نـمیشدیم.غـیر از او بـقیه ما صلاح دیدیم هـمراه سیل آمده حرکت کنیم و با جریان آن خویش را به ساحل برسانیم.ولی مدرس به خاطر رشـادت و تـهوری که داشت خلاف جریان به حـرکت درآمـد و دسـت از مـخالفت بـرنداشت.ما این خـودگذشتگی و شـجاعت را نداشتیم که تا مرز شهادت پیش رویم،ولی او داشت.»31
اعتراض و جبههگیری نمایندگانی همانند علاء در برابر مـاده واحـده تـغییر سلطنت،نه از روی مخالفت با شخصیت و روحـیه قـدرتطلبی سـردار سـپه،بـلکه بـیشتر برای جلوگیری از نقض قانون اساسی بود که رأی به تغییر سلطنت را بدعتی تاریخی برمیشمردند.دقت در چند جمله که علاء در مخالفت با ماده واحده،در صحن علنی مجلس به زبـان آورده،خود گواه دیگری بر این ادعاست که تلاش او در این جهت بوده،و میخواست،در دوران نمایندگی،رأیی مغایر با قوانین نداده،در بدعتگذاری دستی نداشته باشد.این گفته زمانی درستتر مینماید که پسـ از تـصویب قانون تغییر سلطنت قاجاریه،علاء به همراه تقیزاده،به دیدن رضا پهلوی رفته، ضمن گفتگو،اهداف خود را از مخالفت با ماده واحده مزبور،که به تصریح تقیزاده،همان جلوگیری از اخـلال در قـانون اساسی بود تشریح کنند.32
ب)در دوره سلطنت رضا شاه پهلوی،حوادث متناقضی به وقوع پیوست که شخص شاه در حدوث آنها،نقش اساسی داشت و خـواستههای او عـامل اصلی اینگونه از حوادث بوده اسـت. مـرگ افرادی چون علی اکبر داور،عبد الحسین تیمورتاش و نصرت الدوله فیروز میرزا،نمونه بارزی از حواثد متناقض در دوره حکومت رضا شاه است که در جهت مخالف آن،باید به خـدمات افـرادی چون علاء و تقیزاده اشـاره کـرد.داور،تیمورتاش و نصرت الدوله هرکدام برای به قدرت رسیدن رضا خان،تلاشها و جانفشانیهای بسیاری از خود نشان دادند و بر همه پیشگام بودهاند.شخصی چون علی اکبر داور در جلسه 9 آبان 1304 به منظور تصویب ماده واحـده تـغییر سلطنت که مقدمهای برای به سلطنت رسیدن رضا خان به شمار میرفت،به ایراد نطق برخاست و در طرفداری از او سنگ تمام گذاشت.اما پس از آنکه چند سال از حکومت رضا شاه سپری شد،در بـرابر سـختگیریهای حکومت وی،تـاب تحمل نیاورد و چون دریافت که سرنوشت کسانی مانند تیمورتاش در انتظار اوست،به اجبار دست به خودکشی زد.
عـلت آن را در دوره سلطنت رضا شاه پهلوی برخی از مخالفانش به اوج رسیدند و برخی از هـوادارانش بـه خـاک ذلت نشستند،باید در شخصیت رضا خان جستجو کرد و خواستهها و روحیات او را دانست و شناخت.رضا خان مردی سلطهجو بود،کـه پس از مـحکم کردن پایههای حکومت،دیکتتاتوری را بیش از هرصفت دیگری میپسندید و آن را بر خود برازنده میدید.او در ایـن دوره،تـحمل قـدرت گرفتن هیچ گروه و فردی را برنمیتافت.اگر گروهی یا شخصی در کشور،اندک قدرتی مییافت و سلطنت و حـکومت او را تهدید میکرد،به دسایس مختلف،خموجبات شکست یا نابودی آنان را فراهم میآورد.در مـقابل،افرادی که خطر چـندانی بـرای حکومتش نداشتند و میتوانست با دادن مقام و سمتی آنان را به خدمت بگیرد،به سمت خود جلب و جذب میکرد و مقدمات پیشرفت آنان،تا آنجا که تولید خطر نکنند،در اختیارشان مینهاد.شاید حسین علاء نـیز از جمله این افراد بود ه به رغم مخالفتهایش با رضا خان در دوران نمایندگیاش در مجلس،طولی نکشید که به جمع اعضای کابینه دولت راه یافت و وزیر شد.
ج)در مباحث سیاسی تاریخ معاصر،بویژه هنگام پرداختن بـه مـوضوعات مربوط به دو دوره پهلوی(اولی از 1304 تا 1320 ش،و دومی از 1320 تا 1357 ش)باید به این نکته خوب توجه کرد که هرکدام از دورههای حکومت پهلوی،در قالبهای جداگانه مورد بحث و مداقه قرار گرفته،نباید مباحث مربوط بـه آن دو،درهـم خلط شده،استنباطها و استنتاجهای واحدی ارائه داد.
به روشنی پیداست که سلطنت محمد رضا پهلوی،به رغم آنکه در ادامه سلطنت پدرش،رضا شاه،و به عبارتی در تحکیم و تقویت مبانی حکومتی او بود،اما در بـرخورد بـا حوادث و جریانات و نحوه مملکتداری و حکومتگری با سلف خود تفاوتهایی داشت؛گاهی در جهت خلاف حکومت سابق و برنامههای آن حرکت میکرد.به طوری که در دوره سلطنت رضا شاه،بویژه بعد از 1310 ش،فعالیت حزبی،بـه حـداقل رسـید و با گذشت اندکزمانی، اندک فـعالیت حـزبی هـم که انجام میگرفت،تعطیل و در تمام محافل و احزاب سیاسی تخته شد.اما در دوره دوم حکومت پهلوی،تحزّب و دستهگرایی همچون اوایل دوران مشروطیت -البـته بـا تـفوتهایی-رواج یافت.به گونهای که در برخی موارد،شاه،خـود افـرادی را برای تأسیس حزب و دسته تشویق مینمود.نمونه دیگری بر این نوع از اختلافات موجود در میان دو دوره حکومت پهلوی،فعالیت لژهای فـراماسونری اسـت کـه در دوره حکومت رضا شاه به حداقل،اما در دوره محمد رضا شاه،بـه اوج خود رسید.البته ناگفته پیداست که هردو رویه، هدف معین و واحدی را دنبال میکرد.اولی با روش انقباض و بسته نگه داشـتن اوضـاع سـیاسی-اجتماع کشور،که فعالیت هرحزب و جمعیتی را برای بقای خود مضر مـیدانست؛ ودومـی هم با اجرای به ظاهر سیاست بازسعی داشت دستهها ومحافل مختلف رازیرسلطه بگیرد.
بـنابر آنـچه ذکـر شد میتوان گفت که اختلاف در به خدمتگرفتن افرادی نظیر حسین علاء، کـه در آغـاز،بـا روی کار آمدن پهلویها مخالفت میکرد،لیکن در دوره دوم حکومت آنان،به پستهای مهمی چون نخستوزیری و وزارت دربـار رسـید،بـه سیاست و رویهای بازمیگردد که دو حکومت پهلوی نسبت به چنین اشخاصی در پیش گرفته بودند.
وزیـرمختاری ایـران در فرانسه
علاء در سالهای نخست سلطنت رضا پهلوی،حدود دو ماه وزارت فوائد و تجارت را بر عـهده داشـت.در 1307 ش از مـقام خود برکنار و وزیرمختار ایران در پاریس(فرانسه)شد.او در این سمت توانست گواهینامههای فرهنگی ایران را کـه تـا آن زمان در کشور فرانسه به رسمیت شناخته نمیشد،ارتقا بخشد و با انجام مذاکراتی مـوجب گـردید دولت فـرانسه تمام گواهینامههای ایرانی را به رسمیت بپذیرد.بنابر همین خدمات و با حفظ سمت،سرپرستی دانشجویان ایـرانی در پاریـس نیز به او محول گردید.33
وی تا 1311 ش در فرانسه ماند.سپس به ایران بـازگشت و در دی هـمان سـال به همراه هیئتی به ژنو رفت تا در مذاکرات مربوط به اختلاف میان دو کشور ایران و انـگلیس بـر سـر لغو«قرارداد دارسی»در جامعه بین الملل شرکت کند.اقامت هیئت ایرانی در ژنـو،کـه به تمدید قرارداد دارسی انجامید،حدود یک ماه طول کشید.علاء پس از مراجعت به تهران،به ریـاست هـیئت مدیره بانک ملی ایران منصوب شد.
وزیرمختاری ایران در انگلستان
ریاست علاء بـر هـیئتمدیره بانک ملی ایران در شهریور 1313 به پایان رسـید و بـه جـای سید حسن تقیزاده،وزیرمختار ایران در لندن شـد.او سـه سال در این سمت ماند.سپس به ایران آمد.ابتدا رئیس هیئت ناظر بـر شـرکتها،و بعد در اردیبهشت 1316 رئیس اداره کـل مـحاسبات گردید.امـا بـیش از پنـج ماه در این سمت نبود که در 8 مـهر،مـحمود جم(مدیر الملک)او را با سمت وزارت تجارت وارد کابینه خود کرد.هرچند طـولی نـکشید که علاء در فروردین 1317، از سمت خود اسـتعفا کرد و مدتی بدون شـغل مـاند. در شهریور 1320،که متفقین با اشـغال ایـران،باعث برکناری رضا شاه شدند،پسرش، محمد رضا به تخت سلطنت نشست.او در مـهرماه هـمان سال حسین علاء را به ریـاست بـانک مـلی ایران برگزید.هـمچنین عـلاء به همراه علیرضا قـراگوزلو بـه عنوان عضو دانشمند،کارمند رسمی«شورای عالی فرهنگ»شدند.
سفارت کبرای ایران در امریکا
در دیـماه سـال بعد،که محمد علی فروغی(ذکـاء المـلک)وزیر دربـار مـحمد رضـا پهلوی درگدشت،علاء جـای او را گرفت و وزیر دربار شد.وزارت او در دربار حدود سه سال طول کشید و در 1324 ش،سفیرکبیر ایران در واشنگتن شد.او تـلاش زیـادی کرد تا در دوران سفارت،حمایت دولت امـریکا را در بـرابر اتـحاد جـماهیر شـوروی،که در شمال ایـران قـدرت و نفوذی یافته بود،جلب کند.از جمله در جریان اعتراض دولت ایران نسبت به دخالتهای شوروی در آذربایجان،در واشنگتن بـه تـرومن مـراجعه کرد و با نوشتن نامهای خواستار کمک دولتـ امـریکا شـد.34
هـنوز چـند مـاهی از انتصاب او به سفارت ایران در واشنگتن نگذشته بود،که سید جعفر پیشهوری(جوادزاده)در آذربایجان(تبریز)اعلام خودمختاری کرد و دولت محلی تشکیل داد. ابراهیم حکیمی،نخستوزیر،کوشید بحران پیشآمده را مرتفع سـازد،اما توفیقی نیافت و در آخرین روزهای دی 1324 از سمت نخستوزیری استعفا کرد.پس از او احمد قوام (قوام السلطنه)به نخستوزیری منصوب شد.نخستین دغدغه دولت او پایان دادن به کار پیشهوری و دولت خودمختار او در آذربایجان بود.آنچه بر دشـواری کـار میافزود و اقدامات دولت مرکزی ایران را در حل بحران آذربایجان بیاثر میگذارد،پشتیبانی دولت شوروی از پیشهوری و دخالت نیروهای نظامی شوروی در ایران،از جمله آذربایجان بود،از جمله اینکه نیروهای شوروی وارد خاک ایران شده بودند و حـتی بـا نیروهای نظامی دولت ایران،که برای سرکوب نیروهای خودمختار آذربایجان به تبریز اعزام میشدند،به مقابله پرداخته و در حوالی میانه،آنان را متوقف ساخته بودند.بـنابراین قـوام در نخستین اقدام با سران شـوروی بـه مذاکره نشست و از آنان خواست نظامیان خود را از ایران خارج کنند.اما چون به نتیجهای دست نیافت، حسین علاء را به عنوان نماینده دولت ایران،مأمور طرح شـکایت دولتـ متبوع خود علیه دولتـ شـوروی در شورای امنیت کرد.علاء در روزهای آغازین سال 1325 ش،در جلسه شورای امنیت حاضر شد و یادداشت اعتراضآمیزی را علیه شورویها قرائت کرد.در دومین جلسه رسیدگی به شکایت ایران،که در 25 مارس 1946/5 فروردین 1325 تشکیل یافت،آنـدره و ویـچ گرومیکو،نماینده شوروی در شورای امنیت،به امضای موافقتنامهای بین دولتهای ایران و شوروی اشاره نمود که مطابق آن نیروهای شوروی،ظرف پنج تا شش هفته،خاک ایران را تخلیه خواهند کرد.با وجـود ایـن،علاء از امـضای چنین موافقتنامهای اظهار بیاطلاعی کرد و به پیشنهاد نماینده امریکا رسیدگی به شکایت ایران،به تعویق افتاد.سـرانجام قوام با سادچیکف،35به مذاکره نشست و موافقتنامهای را در 4 آوریل 1946/15 فروردین 1325 درباره مـسئله نـفت و آذربـایجان امضا کردند.با امضای این موافقتنامه،نیروهای سی هزار نفری شوروی نیز شروع به تخلیه خاک ایـران کـردند و به تدریج از نقاط شمالی کشور بیرون رفتند.ازاینرو قوام از علاء خواست که شـکایت ایـران را از شـورای امنیت پس بگیرد.اما علاء از اجرای دستور نخستوزیر،خودداری کرد و استرداد شکایت را موکول به تخلیه کـامل نیروهای روسی از ایران دانست.وی در جلسه 6 مه 1946/16 اردیبهشت 1325 شورای امنیت اظهار داشت«که قـطعا نمیتواند اعلام نماید کـه خـاک ایران به کلی از نیروهای خارجی تخلیه شده است.»36
البته نمایندگان دولتهای امریکا و انگلیس نیز با خارج شدن شکایت ایران از دستور کار شورای امنیت مخالفت میکردند و در تصمیمگیری علاء و بیتوجهی او به دستور قـوام،مؤثر بودند.هرچند عدهای هم معتقدند که قوام شخصا با پس گرفتن شکایت ایران علیه شوروی مخالف بود و در خفا به علاء سفارش میکرد که پیغامهای او را نادیده بگیرد و موضوع شکایت را در شورای امنیت پیـگیری کـند.37
به هرحال در جلسه 21 مه شورای امنیت،علاء نامه احمد قوام به تریگوهلی،38دبیرکل سازمان ملل متحد را نادرست خوانده بود.قوام در نامه روز قبل خود،خبر از تخلیه کامل خاک
ایران از سوی قـوای شـوروی را به اطلاع رسانده بود.علاء در آن جلسه تأکید کرده بود که هنوز ارتش تحت امر پیشهوری که زیر نظر شورویها در آذربایجان شکل گرفته بود،از ورود قوای دولت ایران به آن استان جلوگیری مـیکند.بـه دنبال سخنان وی،نماینده امریکا نیز تقاضا کرد که شکایت ایران همچنان در دستور کار شورای امنیت باقی بماند.در همان جلسه رأیگیری شد و تقاضای دولت امریکا هم با اکثریت آرا به تـصویب رسـید.قـوام نیز علاء را که به دسـتور او عـمل نـکرده بود،از نمایندگی دولت ایران در شورای امنیت برکنار ساخت.39
کابینه محلل
در 5 اسفند 1328 محمد ساعد مراغهای برخی از وزرای کابینهاش را تغییر داد و حسین علاء را به جـای عـلی اکـبر سیاسی به وزارت امور خارجه گمارد.علاء این سـمت را در کـابینه رجبعلی منصور نیز حفظ کرد.«در کابینه منصور،حسین علاء وزیر امور خارجه بود و از امریکا به ایران آمد.در بدو ورود خـود خـاطر دارم از بـیترتیبی کارها و اینکه در اصلاحات مملکتی پیشرفتهایی حاصل نشده است،در هیئت دولت تـذکراتی دادند و نخستوزیر بعد از اینکه تمام مذاکرات و ایرادهای علاء را گوش کرد جوابهایی داد و علاء بدون اینکه مطلب را دنبال کند مـوانعی را کـه نـخستوزیر برای ایشان بیان کرده تصدیق کرد و سکوت نمود و کارهای جاری مـطرح گـردید.»40
کابینه منصور بیش از پنج ماه دوام نیاورد و بعد از او حاج علی رزمآرا،در تیر 1329 نخستوزیر شد.اما طولی نـکشید کـه در 16 اسـفند 1329 رزمآرا در مسجد شاه تهران توسط خلیل طهماسبی،از اعضای جمعیت فداییان اسلام،کـشته شـد و مـحمد رضا شاه به دنبال فردی برآمد که به تعبیر سید حسن مدرس،«شمشیر مـرصعی بـاشد تـا در مراسم تشریفاتی به کمر بسته شود.»هیکل،نویسنده کتاب ایران روایتی که ناگفته مـاند،مـعتقد است که شاه به رغم بیاعتمادی که نسبت به بسیاری از«نسل قدیمی سـیاستمداران»داشـت،نـسبت به حسین علاء «احساس طرفداری»مینمود.به نوشته او«علاء مردی از اصل و نسبت پائین بـود کـه بیشتر ضعف دیپلمات را داشت تا سیاستمدار.»41شاید بر اساس همین ویژگی،شاه او را در چـنان بـرههای،بـرای سمت نخستوزیری در نظر گرفت و ریاست کابینه دولت را،که به«کابینه محلل»معروف شد،بر عهده او نـهاد.
مـحمد رضا پهلوی در کتاب مأموریت برای وطنم،برای انتصاب علاء به سمت نـخستوزیری دلایـلی را بـرشمرده است.به نظر او علاء از جمله«سیاستمداران مورد احترام و دارای سابقه طولانی»و«طرفدار راهحل مسالمتآمیز»بود،کـه بـا انـتصاب او بر این سمت میتوانست«در عین ملی شدن صنعت نفت» پروژه «استخراج و بهرهبرداری» مـنابع نـفتی را با کمک متخصصان خارجی عملی سازد.42
علاء در ابتدا چندان به پذیرش نخستوزیری تمایل نشان نمیداد و بـه مـنظور مجاب ساختن طرفدارانش،عدم توانایی در برابر قانون ملی شدن صنعت نفت را پیـش مـیکشید.با وجود این و بر خلاف معمول،مـحمد رضـا پهـلوی،بیآنکه رأی تمایل مجلسین را جویا شود،او را مأمور تـشکیل کـابینه کرد.علاء در آخرین روزهای سال 1329 ش نخستین کابینهاش را تشکیل داد و در فروردین سال بعد،با اکـثریت آرا از مـجلس شورای ملی رأی اعتماد گرفت.
هـمزمان بـا تشکیل دولت جـدید،نـاآرامیها در تـهران و شهرهای اطراف آن شدت گرفت که در پی آن عـلاء در تـهران حکومتنظامی برقرار و عبد الحسین حجازی،معاون ستاد ارتش را به فرمانداری نظامی مـنصوب کـرد.از سوی دیگر کارگران شرکت نفت در خـوزستان،که پس از ملی شـدن صـنعت نفت،حقوق و مزایایشان از سوی شـرکت نـفت ایران و انگلیس قطع شده بود، دست به اعتصاب زدند و نسبت به عملکرد دولت عـلاء مـعترض شدند.در آبادان میان کارگران اعـتصابی و نـیروهای نـظامی درگیری پیش آمـد و عـدهای از انگلیسیها و دانشجویان و کارگران کـشته و یـا زخمی شدند.به دنبال آن دولت در خوزستان هم حکومتنظامی برقرار کرد و یک هیئت نظامی را،که بـه چـند گردان سرباز و مهمات مجهز بود رهـسپار آن اسـتان ساخت.طـولی نـکشید کـه اوضاع اصفهان هم آشـفته شد.علاء که درا ین ناآرامیها دستوپا میزد،دست به ترمیم کابینه زد و از مجلس شورای ملی،بـار دیـگر رأی اعتماد گرفت.به غرم ایـن دراوایـل اردیـبهشت 1330 از سـمت خـود کنار رفت و دکـتر مـحمد مصدق به جای او نخستوزیر شد.
نکته مهم در اینجا فعالیت چشمگیر و گسترده محافل فراماسونری در این برهه از زنـدگانی عـلاء اسـت.در این دوران شاهد فعالیت ماسون شناخته شده بـین المـللی بـه نـام خـلیل جـواهری در تهران هستیم که از طرف لژ«ایدهآل جهانی قاهره»عالیترین درجه فراماسونری را به حسین علاء اعطا کرد.علاء نیز در پاسخ به این اقدام،در نامهای در اواخر مرداد 1330(حدود چهار مـاه بعد از استعفا از سمت نخستوزیری)نوشت:«...ضمن سپاس از قصد التفاتآمیز شما خاطرنشان میسازم که این افتخار بزرگی را که نصیب من میسازید قبول میکنم و همکاری برادرانه خود را اعلام میدارم...».43از سوی دیگر عـوامل مـاسونی چنان در سازمانها و ادارههای دولتی و غیر دولتی ریشه دوانده بودند و دخالت مستقیم و غیر مستقیم داشتند که رضا افشار ارومیهای، نماینده اقلیت در مجلس شورای ملی،در صحن علنی به سخنرانی پرداخت.مـجله خـوشه در 29 بهمن 1330 در اینباره نوشت:
«یک بار دیگر در تاریخ قرن اخیر ایران به فراماسونری حمله شده است اما نه از طرف مقام رسمی هیئت حاکمن،و آن هـم آقـای رضا افشار بود که در حـکومت آقـای علاء،مجلس در اقلیت بود و شرحی از طرز اعمال نفوذ فراماسونری در کارهای اقتصادی کشور بیان کرد که آن هم در روزنامههای کثیر الانتشار درج نشد و فقط در صورت مـذاکرات مـجلس است.»44
افزون بر نـاتوانی عـلاء در حل بحران ملی شدن صنعت نفت به عنوان علت اصلی برکناری او از نخستوزیری،منابع علل دیگری را هم برشمردهاند:بسیاری بر این اعتقادند که شاه در نتیجه فشار انگلیسیها،چاره کار را در برکناری حـسین عـلاء دید و او را مجبور به استعفا کرد.45 ایوانف،نویسنده روسی،نیز با طرح مسئله اختلاف موجود میان دولت علاء و کمیسیون نفت مجلس شورای ملی،که ریاست آن را مصدق بود،ضمن اشاره به«گسترش بـیسابقه جـنبش ضد امـپریالیستی»در ایران،نوشته است:«در اواخر ماه آوریل 1951 دولت حسین علاء مجبور به استعفا شد.»46در تأیید چنین گفتهای،برخی از مـنابع نیز که از زبان علاء نقل شده،به عدم همکاری مصدق بـا دولت او اشـاره کـرده،اختلافات میان دولت وکمیسیون نفت را دلیل کنارهگیری علاء از سمت خود دانسته است.با وجود این دکتر محمد مـصدق در خـاطرات و تألمات خود،با تأیید فشار انگلیسیها بر استعفای علاء،نارضایی شاه را از علل بـرکناری او بـرشمرده اسـت و بدون آنکه از خود،به عنوان جانشین علاء،نام ببرد از زبان عدهای از نمایندگان مجلس به سـید ضیاء الدین طباطبایی اشاره میکند که به ملاقات شاه رفته است تا«رأیـ تمایل شاه»را برای جـانشینی عـلاء به دست آورد.47
البته در این میان نباید از پیامدهای ترور رزمآرا و تأثیر آن در سقوط کابینه علاء چشم پوشید. چرا که عملکرد دولت علاء،در همان آغاز کار،بسیاری را در اصول دمکراتیک پایبند مینمود و به اصطلانح خود را دمـکرات معرفی میکرد.
به رغم دلایل پیشگفته،گروهی از منابع به سفر جورج مک گی،48معاون وزارت امور خارجه امریکا،به ایران اشاره کردهاند که در روزهای پایانی تعطیلات نوروزی سال 1330 ش به تهران آمـد و پس از انـجام دیدارهایی،شاه را بر این راهحل راضی کرد«که برای تاراندن انگلیسیها از صحنه،هیچ دولت،حتی نظامی،مناسبتر از دولت جبهه ملی نیست»بنابراین با دولت انگلستان هم مذاکراتی شد و با طرح پیشنهادهایی در زمینه نـفت،مـصدق نخستوزیری را مشروط به تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت پذیرفت.49
وزارت دربار(بار دوم)
علاء حدود دو روز بعد از استعفا از نخستوزیری،برای دومین بار به وزارت دربار منصوب گردید.او حدود دو سال در این سـمت مـاند.در اردیبهشت 1333 از وزارت دربار استعفا کرد و ابو القاسم امینی،کفالت آن وزارت را به عهده گرفت.
از جمله عللی که برای برکناری علاءاز وزارت دربار شمردهاند میتوان به تلاش او در آخرین روزهای تـیر 1331 اشـاره کـرد که مصدق از نخستوزیری استعفا کـرده بـود و او مـیکوشید بر خلاف خواسته مردم،احمد قوام نخستوزیر تازه منصوب شده در سمت خود باقی بماند؛ در روز 25 تیز 1331،که مصدق بر سر وزارت جـنگ از سـمت نـخستوزیری استعفا کرد،شاه با استفاده از موقعیت پیشآمده،بـدون آنـکه نظر نمایندگان مجلس را جویا شود،شتابزده،احمد قوام را به نخستوزیری منصوب کرد.در این زمان،احزاب و گروههای طرفدار مصدق،بـا هـمراهی مـردم به تظاهرات و تجمعات خیابانی پرداختند و نسبت به نخستوزیر برگزیده شـاه اعتراض کردند.در بیشتر تجمعات،مردم علیه دربار پهلوی و نخستوزیری قوام شعار میدادند و از مصدق و دولت او طرفداری مینمودند.علاء در این روزهـا،بـه عـنوان وزیر دربار، دو بار با آیت اللّه سید ابو القاسم کاشانی دیدار و گـفتگو کـرد:بار نخست در 26 تیر و بار دوم در بعد از ظهر 28 تیز 1331 که در هردو دیدار از وی خواست علیه احمد قوام اقدامی نـکند و مـردم بـرانگیخته تهران را به سکوت فراخواند.اما آیت اللّه کاشانی در پاسخ به خواسته او در نامه تـندی مـتذکر شـد:
«29 تیرماه جناب آقای علاء دام ظله عرض میشود دیروز بعد از رفتن شما ارسنجانی از جانب قـوام السـلطنه[قوام]آمد و گـفت به شرط سقوط قوام انتخاب شش وزیرش را در اختیار من میگذارد.همانطور که حضوری عـرض کـردم به عرض اعلیحضرت برسانید اگر در بازگشت دولت مصدق تا مرداد اقدام نفرمایید دهـانه تـیز انـقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد.در انتظار اقدامات مجدانه شما.و السلام سـید ابـو القاسم کاشانی».50
سرانجاخم شاه عقب نشست و با امضای فرمان عزل احمد قوام،مـصدق،بـار دیـگر کابینه خود را تشکیل داد. افزون بر دلایل ذکر شده،در برخی از منابع آمده است که حسین عـلاء در اوایـل سال 1332 در مصاحبهای مطبوعاتی،درباره اتهاماتی که دکتر مصدق به دربار پهلوی نـسبت داده بـود، سـخن گفته،مطالبی را بیان کرده است.در نتیجه مصدق نیز از این اقدام او سخت برآشفت و «پیشنهاد کرد کـه از وزارت دربـار کـنارهگیری کند.»این گروه از منابع معتقدند که مصدق در نظر داشت بر ارتباطات و مـلاقاتهای شـاه با اشخاص دیگر نظارت داشته،بدون اطلاع و اجازه او کسی با شاه دیدار نکند.چنین گفتهای مـتضمن ایـن نکته است که مصدق،دربار را مرکز توطئه و واسطه ارتباطات مشکوک جاسوسانی مـیدانست کـه از طریف ایجاد رابطه با عوامل خارجی، عـلیه دولت او فـعالیت مـیکردند و آگاهیها و اطلاعات لازم را در اختیار مخالفان قرار میدادند.
ازایـنرو مـصدق اعتقاد داشت تا زمانی که به ملاقاتهای غیر قانونی و پنهانی شاه ودربار بـا وابـستگان خارجی پایان ندهد،نه دولت او،و نـه هـیچ دولت دیگری،قـادر بـه اداره امـور کشور و استیفای حقوق مردم نخواهد بـود.از مـیان بیاعتمادیهایی که مصدق نسبت به روابط مشکوک علاء و شاه با خارجیها،داشـته مـیتوان به مذاکراتی اشاره نمود که در اواسـط تیر 1331 لوی هندرسن،51سـفیر امـریکا در ایران،با علاء انجام داد و دربـاره آیـنده نخستوزیری در ایران گفتگو کرده بودند.موضوع مذاکره آن دو،در دیدار هندرسن با شاه که یـک روز بـعد،در 15 تیر، انجام گرفت ادامه یـافت.در ایـن دیـدار،سپهبد مرتضی یـزدانپناه،سـناتور علی دشتی و حسین عـلاء هـم حضور داشتند که هندرسن در گزارش خود از آنان به عنوان«سه مشاور»مورد اعتماد شـاه یـاد کرده است.این جلسه با تـأکید بـر اینکه«ادامـه زمـامداری مـصدق به زیان کشور اسـت» پایان یافت.52
وجود روابط مشکوک علاء و دربار با خارجیان،در خاطرات احمد آرامش نیز تصریح و عـلت اصـلی برکناری او از وزارت دربار،واسطه بودن او میان شـاه و انـگلیسیها بـیان شـده اسـت. آرامش در اینباره مـینویسد:
«[...]مـصدق پس از چند روز به همه دسایس پی میبرد و چون مطمئن میشود که علاء واسطه پیغامرسانی بین شاه و انگلیسیها بـوده اسـت جـدا از شاه عزل علاء را تقاضا میکند.شاه از تـرس مـیپذیرد و حـتی از مـصدق مـیخواهد کـه خود او وزیر درباری نامزد نماید.دکتر مصدق آقای ابو القاسم امینی،برادر کوچک دکتر علی امینی را که مورد اعتمادش بوده به شاه معرفی مینماید،و شاه فورا او را بـه سمت کفالت وزارت دربار معرفی کرده و علاء را هم با دلجویی فراوان مرخص نموده به منزل میفرستد.با عزل علاء رابطه شاه و انگلیسیها موقتا قطع میشود، چندی باز به همین منوال سـپری مـیگردد...»53
البته متهم بودن علاء در ماجرای 9 اسفند 1330(ماجرای حمله به مصدق)را نیز جزو علل برکناری او از وزارت دربار برشمردهاند،که به آن دلیل،مصدق علاء را از کار برکنار ساخت و شاه نیز با انتصاب کـفالت ابـو القاسم امینی،موافقت نمود.54شایان ذکر است که ابو القاسم امینی هم با دکتر مصدق نسبت داشت و هم با شاهپور(غلامرضا)پهلوی بـاجناق بـود و به طریقی از وابستگان دربار شـمرده مـیشد.
وزارت دربار(بار سوم)
چندی از استعفای علاء از سمت نخستوزیری نگذشته بود که دولتهای امریکا و انگلیس طرح عملیات آجاکس را در ایران به مرحله اجرا گذاردند و در روزهـای 25 و 28 مـرداد 1332
دو کودتا علیه دولت محمد مـصدق بـه اجرا درآوردند.اولی خیلی زود شکست خورد و بسیاری از عاملان کودتا بازداشت شدند.اما در 28 مرداد،که بسیاری از مردم از صحنههای طرفداری از مصدق رانده شده بودند،کودتا به نتیجه رسید و زاهدی،که فقط عامل ظـاهری کـودتا بود،به جای مصدق،زمام امور را در دست گرفت.چند ماه بعد،از حسین علاء دعوت شد تا بار دیگر وزارت دربار را در اختیار گیرد.اما با برکناری زاهدی از سمت نخستوزیری در فروردین 1334،شاه دوبـاره روی بـه علاء نـمود و او را مأمور کرد تا دومین کابینه خود را تشکیل دهد.
نخستوزیری علاء و الحاق ایران به پیمان سنتو55
علاء در 19 فـروردین 1334 هیئت وزرا را برای معرفی به مجلس شورای ملی برد.او در نخستین اقدام،هـشت نـفر از شـخصیتهای صاحبنام،همچون منوچهر اقبال را به عنوان مشاور نخستوزیر برگزید که به اعتقاد برخی از تحلیلگران او در این انتخاب دو هـدف را پیـ میگرفت:«یکی آنکه با شور و مشورت این آقایان که در کار مملکت آگاهاند تـصمیمات خـود را مـیگیرد»،و دوم اینکه«در بین همین مشاورین رقبای نخستوزیری وجود دارد.چون با رئیس دولت درا ین مشورتها سهیم باشند نـاچارند که فعالیتهای خود را مشترکا به نفع نخستوزیر فعلی [حسین علاء]انجام دهند.»56
حسین عـلاء در دوره دوم صدارتش،بـه عـنوان نخستین نخستوزیر ایران،برای شرکت در مذاکرات پیمان سنتو،عازم بغداد شد.
عراق و ترکیه نخستین کشورهایی بودند که در فوریه 1955/اسفند 1333 این پیمان را در بغداد امضا کردند.سپس در آوریل و سپتامبر همان سال انگلستان و پاکـستان هم به آن پیمان پیوستند.چندی بعد شایع شد که دولت ایران هم به این پیمان خواهد پیوست.اولین بار مدیرکل امور خاورمیانه در وزارت امور خارجه انگلیس به این نکته اشاره کرد.اما عـبد اللّه انـتظام،وزیر امور خارجه کابینه علاء،گفته او را تکذیب کرد.با وجود این محمد علی چودری(بنگالی)، نخستوزیر پاکستان،هم اعلام کرد که بزودی ایران وارد پیمان بغداد خواهد شد.اینبار علاء قـدم پیـش نهاد و با تکذیب خبر مزبور گفت که«ایران به پیمان بغداد نخواهد پیوست»ولی پس از مسافرت جلال بایار،رئیسجمهور وقت ترکیه در شهریور 1334 به ایران،دولت یکباره اعلام کرد که ایران در 3 نـوامبر 1955/12 آبـان 1334 رسما به پیمان بغداد ملحق شده است.
آنچه در این اعلام خبرها و تکذیبها شایان توجه است اینکه بسیاری از رجال ایرانی،حتی علاء و سهیلی،سفیر ایران در لندن،انتظام وزیر امور خـارجه و سـپهبد هـدایت،وزیر جنگ، همه با الحـاق ایـران بـه این پیمان به بهانه تحریک شورویها مخالف بودند و آنچه بیشتر نمایان است، فشار امریکا و انگلیس به محمد رضا پهلوی است کـه سـرانجام بـاعث شد دولت ایران هم به عضویت آن درآید.57جـالبتر ایـنکه دولت امریکا به رغم تلاشهای دیگر کشورهای عضو،به پیمان بغداد نپیوست و تنها نمایندگانش را به عنوان ناظر در شورای وزیران پیـمان بـغداد،کـه تقریبا هرشش ماه یک با تشکیل میشد،اعزام میکرد.انـگلیسیها به بهانه مبارزه با گسترش و نفوذ کمونیزم در خاورمیانه که از فعالیتها و تبلیغات گسترده حزب توده در ایران استنباط مینمودند،بـه پیـشنهاد امـریکائیها این پیمان را به کشورهای خاورمیانه تحمیل کردند.مقرّ پیمان سنتو شـهر بـغداد پایتخت عراق تعیین و به«پیمان بغداد»مشهور شد.58آنها در ظاهر برای دفاع از کشورهای خاورمیانه در مقابل تـجاوز و گـستش کـمونیزم و جلوگیری از نفوذ اتحاد جماهیر شوروی،ولی در حقیقت به منظور در اختیار گرفتن منابع اقـتصادی کـشورهای خـاورمیانه، چنین پیمانی را به مهمترین کشورهای منطقه،تحمیل کردند.ازاینرو تمام مذاکرات و تصمیمات پیمان را تـحت نـظارت خـود درآوردند.
این پیمان در ابتدا جنبه نظامی داشت و از آن به عنوان کمربند شمالی دفاع از خاورمیانه در بـرابر شـوروی یاد میشد،اما پس از مدت کوتاهی اهداف اقتصادی و مالی آن،بویژه درباره ایران،نمایان و بـرنامهای تـوسط کـمیسیون اقتصادی،به ریاست ابو الحسن ابتهاج،آغاز گردید، به موجب این برنامه«کلیه عـواید دولت ایـران از نفت جنوب به وسیله معاملاتی که با انگلستان صورت میگیرد مجددا به خـزانه دولت انـگلیس بـازمیگردد.»59 احمد آرامش در توصیف پیمان سنتو مینویسد:
«[سنتو]جز بردگی اقتصادی و سیاسی و انقیاد ما،جزو ممالک گـروه اسـترلینگ ثمری ندارد. قراردادی که به ظاهر برای جلوگیری از تجاوز و نفوذ کمونیزم،ولی در بـاطن بـه ایـن منظور تحمیل شده تا انگلیسیها بتوانند از یک طرف عواید نفت ما را به یغما ببرند و بـه بـهانه لزومـ یکنواخت کردن وسایل حملونقل و تجهیزات کشورهای عضو پیمان بغداد،مصنوعات کشور خـود را بـه قیمتهای گران به دولت ایران بفروشد.علاوه بر دستور شاه با وقوف و بصیرت کافی به امضای ایـن پیـمان استقلالشکتن تن درداد و نفرین و لعنت ابدی نسلهای آینده کشو را متوجه دستگاه مزدور اسـتعمارگران سـاخت.»60
محمد علی چودری(بنگالی)،نخستوزیر وقت پاکـستان،کـه بـرای شرکت در کنفرانس پیمان سنتو به بغداد رفـته بـود،به صراحت اهداف انگلیسیها را از این پیمان بیان میکند.وی در تیر 1334،در گفتگو با خبرنگاران مـیگوید:
«پیـمان بغداد اصولا برای استفاده از ثـروتهای طـبیعی ممالک عـضو انـعقاد یـافته است اما بهرهای که ما و سـایر کـشورهای عضو از شرکت در این پیمان میبریم چیست؟تأثیر عضویت ما عبارت از آن است که خونی کـه از شـریانهای ملت ایران مکیده میشود در کام دولتـ انگلیس،به عنوان طـعمه لذیـذ و حیاتبخشی فرومیرود و منابع گرانبهای طـبیعی ایـران و سایر کشورهای عضو در اختیار انگلیسیها قرار میگیرد.اما انگلیسیها در مقابل صاحب چه ثـروتی هـستند که به ازای این سود عـظیم بـه مـلل خاورمیانه ارزانی دارنـد.آنـها با تحمیل پیمان بـغداد دسـتوپای ملل رنجیده خاورمیانه را در غلوزنجیر نهادهاند و بار آنها بر دوش ملت ما،همچون پارهسنگی است کـه بـر دستبند قپانی یک محکوم بیگناه عـلاوه کـرده باشند.»61
آرامـش در تـبیین اجـمالی منافع هرکدام از کشورهای عـضو سازمان پیمان مرکزی(سنتو)و نیز سهم ایران از عضویت در آن میگوید:
«اگر دولتهای پاکستان و ترکیه به تـلقین و دسـتور انگلیسیها و امریکاییها اساس پیمان بغداد را گـذاردند،لااقـل هـریک انـگیزهای داشـتند که تا حـدی بـا منافع ملت کشور جدایی نداشت. پاکستان با افغانستان بر سر پشتونستان اختلاف دارد و در مسئله کشمیر به پشـتیبانی انـگلستان نـیازمند است.از این گذشته دولت پاکستان عضو مـجمع کـشورهای مـشترک المـنافع بـریتانیا مـیباشد و نمیتواند به نظرهای دولت انگلیس علاقهمندی نشان ندهد.دولت ترکیه نیز بدین شرط به پیمان بغداد پیوست که انگلیسیها در موضوع قبرس بدون جلب نظر و حصول موافقت آن دولت اقدامی نـنماید.وانگهی ترکها پس از جنگ بین المللی دوم کمکهای مالی و نظامی فراوان از متفقین و مخصوصا از امریکاییها دریافت کردهاند و ماهیت این کمکها ایجاب میکند که در پیمانهای نظامی ضد شوروی عضویت یابند.دولت عراق نیز در ایـن مـیانه منافعی به چنگ میآورد؛بدینمعنی که انگلیسیها با جلب نظر نوری سعید به حسین علاء نخستوزیر دست نشانده ایران دستور دادند قانونی از مجلسین[ملی و سنا]ایران بگذارند دایر بر اینکه زائریـن ایـرانی بتوانند بدون گذرنامه به عتبات واقع در خاک عراق مسافرت کنند و فقط با گرفتن ورقه مخصوصی از شهربانی ایران حق ورود به خاک عراق را داشته بـاشند.بـدیهی است تسهیل مسافرت زائران ایرانی بـه عـراق،در دورانی که حکومت علاء با محافل مذهبی مبارزه میکند، روی دلبستگی نسبت به شعائر مذهبی صورت نگرفته است،بلکه بر اثر افزایش تعداد مسافرین ایـرانی مـیزان عواید عراقیها شاید بـه چـند برابر وضع سابق ترقی کرده است.چنانکه مشاهده میشود نوری سعید پاشا با وجود متابعتی که از سیاست انگلستان میکند در قبال الحاق عراق به پاکت بغداد غنیمتی از کشور بلا صاحب ایـران کـه به دست آورد و اضافه بر آن یک دستگاه رآکتور اتمی از انگلیسیها برای ملت عراق گرفت و در بغداد مورد استفاده قرار داد.
با این ترتیب معلوم میشود که هریک از دول مذکور برای الحاق به اتحادیه بـغداد بـه نحوی از امـپریالیزم انگلیس حق و امتیازی دریافت کردهاند،ولی ما در این میانه چه چیز به دست آوردهایم؟ متأسفانه پاسخ نه تـنها منفی است،بلکه ما نسبت به وضع پیشین قدمهایی نیز بـه قـهقرا بـرداشتهایم.»
البته در ادامه نوشته احمد آرامش به اهداف و انگیزههایی که دولتهای انگلیس و امریکا،از پیوستن ایران به پیمان سـنتو داشـتند اشاره شده آمده است که الحاق ایران به پیمان بغداد،«برای تقویت جـناح شـرقی تـرکیه»میتوانست مورد استفاده قرار گیرد تا در صورت وقوع جنگ،به قشون ترک امکان دهد«بـه عنوان نیروی متحد وارد خاک ایران»شده،آذربایجان و کردستان را اشغال کند.«همچنین ورود ایران در جـرگه دول متحد فوق الاشعار،بـه دول غـرب کمک میکند تا وسایل دفاع از منابع نفتخیز خاورمیانه را فراهم سازند.»62
از جمله شواهدی که اهداف نهایی دولتهای انگلیس و امریکا را از الحاق ایران به این پیمان نمایان میسازد،گفتگوی حسین علاء با خبرنگار روزنـامه اطلاعات است که پس از پایان دومین اجلاس پیمان در سال 1335 در تهران،انجام شد: «-جناب آقای علاء از این اجلاس از نظر نظامی چه عاید ما شد؟
-در این جلسات موفقیت بسیار بزرگی نصیب ما شد.
-چطور جـناب آقـای علاء؟
-در این جلسات صحبت از دفاع ایران بود در مقابل شوروی؛در صورتی که مورد تجاوز قرار گیریم و اینکه این همپیمانان ما چطور میخواهند به ما کمک کنند.بعضی از این همپیمانان عزیز که مـن نـمیخواهم نام ببرم،میگفتند«خط دفاعی ایران باید سلسله جبال زاگرس باشد»یعنی اینکه شوروی بیاید ایران را بگیرد و ویران کند.وقتی به سلسله جبال زاگرس رسید آن وقت ما از ایران دفـاع خـواهیم کرد.ولی بعضی دیگر و ایران،اصرار و پافشاری شدید داشتند که خط دفاعی ایران باید سلسله جبال البرز باشد و بالاخره کار به رأی مخفی کشیده و نتیجه 3 بر 2 به نفع ایران رأی دادنـد و دو نـفر هـمپیمانان عزیز رأی مخالف دادند.»63
اما پیـش از آنـکه عـلاء عازم بغداد شود حادثهای در مسجد شاه،برای او اتفاق افتاد که از یک سو شخصیت علاء و حضور او در کنفرانس پیمان سنتو را مهم جلوه داد و از سـوی دیـگر بـهانهای به دست محمد رضا پهلوی افتاد تا بـه عـمر جمعیتی که چندین سال علیه سلطنت او فعالیت کرده، پایان دهد.
فصلنامه مطالعات تاریخی زمستان 1383 - شماره 5 ( از صفحه 8 تا 63)