11 اسفند 1398

برگزاری کارگاه روش پژوهش در تاریخ شفاهی بخش نخست


سیده پگاه رضازاده

برگزاری کارگاه روش پژوهش در تاریخ شفاهی  بخش نخست

تاریخ شفاهی؛ منبع گردآوری اطلاعات تاریخی از طریق مصاحبه است

«کارگاه روش پژوهش در تاریخ شفاهی» دوشنبه 28 بهمن امسال در ساختمان آرشیو ملی، سالن دکتر پرهام سازمان اسناد و کتابخانه ملی با سخنرانی سهیلا صفری برگزار شد.

 سهیلا صفری دکترای تاریخ معاصر از دانشگاه الزهرا است. موضوع  پایان نامه‌ او «ناامنی‌های اجتماعی در دوره رضاشاه با موضوع پژوهش در تاریخ شفاهی» است. وی بیش از 10 سال است که در گروه تاریخ شفاهی با کتابخانه ملی همکاری می‌کند. از جمله فعالیت‌های صفری، پژوهش و اجرای طرح تاریخ شفاهی در رشته تاریخ در نظام دانشگاهی را می‌توان نام برد. او همچنین مصاحبه‌هایی با استادان دانشگاه تهران و شهید بهشتی، کسانی چون دکتر شعبانی، دکتر خلعتبری، دکتر گلشنی، دکتر آذری و دکتر بیانی انجام داده و همکاری در تدوین طرح‌های پژوهشی، مانند طرح مهاجران جنگی، مدارس اسلامی و شورای انقلاب فرهنگی را دارد. از دیگر فعالیت‌های صفری بازبینی مصاحبه‌های انجام شده در دوره تاریخ شفاهی است. همچنین طرحی پژوهشی به نام «تاریخچه تشکیلات مرکزی وزرات امور خارجه» را به سرانجام رسانده است. صفری چندین مقاله در حوزه تاریخ شفاهی از جمله مصاحبه با پرفسور عدل در کارنامه خود دارد که در فصلنامه تاریخ شفاهی در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد. او مقاله‌هایی در حوزه تاریخ معاصر، با عناوین «نارضایتی از متعهد‌الشکل کردن لباس بر اساس اسناد»، «اعتراض مردم به نوسازی شهری در دوره پهلوی»، «ویژگی‌های دولت مشروطه در ادبیات نشریه‌های مشروطه‌خواهان تهران» و «آرشیو در سفرنامه‌های ایرانی دوره قاجار» نوشته است.

سهیلا صفری در این نشست گفت: «خوشحالم در جمع همکارانم موضوعی دیگر از تاریخ شفاهی را ارائه می‌دهم. تاریخ و تعاریف متعددی در تاریخ شفاهی وجود دارد که می‌خواهم آنها را با شما در میان بگذارم. هدف این کارگاه و گفت‌‌وگو، روش پژوهش و روش تحقیق در حوزه تاریخ شفاهی است. به این معنا که می‌خواهم درباره تاریخ شفاهی به عنوان یک پژوهش تاریخی صحبت کنم. همین‌طور دراین‌باره که یک طرح تاریخ شفاهی چگونه تدوین می‌شود تا به مصاحبه و منبع قابل اعتبار و اعتنا برسد تا نهایتاً بتوانیم از آن به عنوان مهمترین الزامات تاریخ شفاهی یاد کنیم. متأسفانه از ابتدا، اغلب مورخان توجهی به تاریخ شفاهی نشان نداده‌اند. بیشتر اهالی علوم اجتماعی، انسان‌شناسان و مردم‌شناسان بوده‌اند که به تاریخ شفاهی روی خوش نشان داده‌انددادهندادند. اما خوشبختانه و با توجه به شرایط موجود، امروز اهالی تاریخ ناگزیرند به تاریخ شفاهی توجه کنند و به هیچ عنوان نمی‌توانند آن را نادیده انگارند. از طرفی تاریخ شفاهی یک ماهیت بینِ رشته‌ای دارد. همه این‌ها البته ذیل مجموعه علم تاریخ تعریف می‌شود. تعریفی که از علم تاریخ داده می‌شود، روش پژوهش و همچنین روش شناسی‌اش، همگی به کار در حوزه تاریخ شفاهی بازمی‌گردد. ابتدا تعریف کلی علم تاریخ را بگویم تا ما را به هدفمان، یعنی تاریخ شفاهی نزدیک‌تر کند. تاریخ، معرفت به گذشته انسانی است و اینکه گذشته انسانی را با دید گسترده‌تری و از منظری فراخ‌تر به نظاره بنشینیم و از این خلال چشم‌اندازهای مختلفی رؤیت شود. این گذشته از گذشته‌های بسیار دور مانند هزاران سال پیش را شامل می‌شود که تاریخ را به باستان‌شناسی نزدیک می‌کند و بالاخره زمان‌های نه چندان دور و حال را هم در برمی‌گیرد. زمانهای حال و نه چندان دور ما را به تاریخ شفاهی نزدیک می‌کند و تاریخ شفاهی به عنوان یک ابزار مؤثر و روش کارآمد به درد می‌خورد. اگر بخواهم تعریفی از تاریخ شفاهی ارائه دهم، باید بگویم که بخشی از یک پژوهش تاریخی و تاریخ نگاری است که ترجیح می‌دهم از آن به عنوان یک شیوه گردآوری اطلاعات تاریخی و یک منبع تاریخی نام ببرم. تاریخ شفاهی منبع گردآوری اطلاعات تاریخی است که از طریق مصاحبه، در نهایت خودش تبدیل به منبع تاریخی برای پژوهشگران حوزه‌های مختلف می‌شود. صرف نظر از هر تعریفی که از تاریخ شفاهی ارائه بدهیم آن چیزی که در این بین اهمیت دارد، این است که تاریخ شفاهی حتماً باید مبتنی بر پژوهش باشد. در حقیقت پژوهش برای اجرای تاریخ شفاهی، پژوهش پیشینی است که نتیجه‌اش مورد استفاده محققان و پژوهشگران پس از ما قرار می‌گیرد. درست مانند پژوهش‌های تاریخی که مبتنی بر طرح پژوهش است و نقشه پژوهش را نشان می‌دهند. تاریخ شفاهی باید متکی بر یک طرح و نقشه کلی باشد. البته این طرح در تاریخ شفاهی به هیچ وجه طرح ایستایی نیست و یک طرح پویا به شمار می‌رود که هم‌زمان با انجام پژوهش در انجام مصاحبه کامل‌تر می‌شود. این طرح قرار نیست دست و پای ما را ببندد و برای ما محدودیت ایجاد کند. اتفاقاً ما می‌خواهیم با تاریخ شفاهی محدودیت‌ها را از میان برداریم تا اطلاعات قابل اعتباری به دست دهیم و روش‌هایی برای انجام مصاحبه انتخاب می‌کنیم که انعطاف‌پذیری بیشتری دارند. در این روش، نمی‌خواهیم مانند روش‌های صرفاً کمّی، بیهوده درگیر چارچوب‌های قطعی و از پیش تعیین‌شده و مشخص شویم. بلکه این طرح همان طور که گفتم مانند یک راهکار است و ما را در مسیر درست پژوهش قرار می‌دهد. طبعاً تاریخ شفاهی هم با توجه به ماهیت خودش طرح ویژه خودش را می‌طلبد که در ادامه به آن می‌پردازم.

 دلیل این که امروز به طرح تاریخ شفاهی به عنوان یکی از الزام‌های تاریخ و حتی مبنایی‌ترین و پایه‌‌ای‌ترین‌اش تأکید می‌کنم، به آن تصور عمومی بازمی‌گردد که از تاریخ شفاهی وجود دارد و در ذهن مخاطبان و پژوهشگران و نخبگان وجود دارد. پرداختن به این حرفه و تسلط یافتن به آن، از آنجا اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که ما در سازمان اسناد و کتابخانه ملی، به عنوان یک مسئولیت آرشیوی به تولید تاریخ شفاهی اقدام میکنیم. یعنی با توجه به جایگاه سازمان اسناد و کتابخانه ملی، آنچه در اینجا تولید می‌شود در حقیقت نوعی تعامل و رابطه دوستی بین مورخان تاریخ شفاهی و آرشیوی‌های عزیز است. بنابراین این مرکز به منابع شفاهی تولیدشده و دسترس‌پذیر کردن آنها کمک می‌کند. تصور عمومی این است که تاریخ شفاهی کار ساده‌ای است و انجام این کار به سهولت، از عهده هر کسی بر می‌آید. مثلاً می‌گویند موضوعی را پیشنهاد می‌دهیم و به لطف اینترنت و ویکی‌پدیا جست‌وجویی می‌کنیم و اطلاعات را به دست می‌آوریم و شروع به مطالعه و دست آخر نوشتن خواهیم زد. در حالی که باید این ذهنیت را داشته باشیم که با تاریخ شفاهی به فرصت ویژه‌ای دست پیدا کرده‌ایم. می‌توانیم موضوع مشخصی را با افراد مشخص مورد گفت‌وگو قرار دهیم و این فرصت به هیچ وجه تکرار نخواهد شد. گاهی فرصتی برای ما پیش می‌آید که باید این اطلاعات ویژه را گردآوری کنیم؛ با تمام وجود قدم در حوزه تاریخ شفاهی برداریم و از همه مهم‌تر، تعهد علمی و اخلاقی‌مان را در آن به کار ببندیم.

ابتدا و پیش از هر چیز باید بگویم که روش‌شناسی مقدم بر خود روش است. روش‌شناسی به خودی خود، موضوعی مهم و بسیار گسترده‌ای است. تمام تلاشم را می‌کنم تا وقت مقتضی و معین و البته اندکی که داریم، به اختصار و تیتروار به آنها اشاره‌ای کنم. موضوع تاریخ شفاهی در ایران حوزه جدیدی است. شناختن ما از روش‌شناسی در انجام تدوین طرح تاریخ شفاهی و مصاحبه‌های که انجام می‌شود و اطلاعاتی که گردآوری می‌کنیم، نقش مهمی در این بین ایفا می‌کند. به صورت کلی ما دو نوع روش‌شناسی در حوزه علوم انسانی داریم. یکی روش کمّی و دیگری روش کیفی.

در روش‌شناسی «کمّی» موضوع علوم انسانی و علوم طبیعی یکی است. علوم انسانی، انسان را مانند شئ می‌پندارد. در علوم طبیعی انسان هم به همان شکل دیده می‌شود و قابل مشاهده و قابل آزمون است. داده‌هایی که از طریق روش «کمّی» به دست می‌آید، می‌توان به سادگی به شکل کمّی و آماری مورد توصیف قرار گیرد. مصاحبه‌هایی که در این روش انجام می‌شود ساختارمند و انعطاف ناپذیراست. حتی می‌توان گفت که مبتنی بر پرسشنامه از قبل تعیین‌شده است. پرسش‌ها در این بین کاملاً مشخص و معین است. مصاحبه‌کننده در روش کمّی حضور فعالی ندارد. بین مصاحبه‌کننده و مصاحبه‌شونده تعامل خاصی ایجاد نمی‌شود. شاید حضور یا فقدان حضور مصاحبه‌کننده، تأثیر چندانی در مصاحبه نداشته باشد. در این روش گاهی گفت و شنودهای مصاحبه به راحتی تکرار می‌شود. تحلیل‌های آماری و تجربی و پاسخ‌های تعیین‌شده‌ای که از این داده‌ها به دست می‌آید، به راحتی قابل پیش‌بینی است. مکان و زمان هم هیچ تأثیری در روند مصاحبه ندارد. مصاحبه‌شونده آزادانه اجازه سخن گفتن ندارد. در گام بعدی با انتقاد از روش «کمّی»، روش «کیفی» مطرح می‌شود و مورد مطالعه قرار می‌گیرد. این روش به روش‌های تفسیرگرا معروف شده‌اند. در روش«کیفی» موضوع پژوهش علوم انسانی و علوم طبیعی یکسان نیست. در این روش، گفته می‌شود انسان موجودی پیچیده، چندمعنایی و چندبُعدی است. همچنین این روش به دنبال ذهنیات و تفسیر کنش‌گر اجتماعی بنا نهاده شده است. در اینجا مورخ و محقق از طریق همدلی با کنش‌گرش سعی در فهم و تفسیر رفتارش دارد. مصاحبه‌هایی که در این روش شکل می‌گیرد، مصاحبه‌های واقعاً انعطاف‌پذیری است؛ آن هم از نوع عمیق با پرسش‌های به اصطلاح باز، نه پرسش‌های از پیش تعیین‌شده. در روش کیفی، موضوع مشخص شده و همه چیز بر اساس موضوع اصلی و محوری پیش می‌رود.

در روش کیفی توجه ویژه‌ای به مسأله زمینه‌ای وجود دارد. محقق در این روش به دنبال خلق معنا، کنار زدن معنا و یافتنش و پشت سر نهادن این فرآیند تجربی دارد. البته می‌توان گفت که به این روش انتقادهایی هم وارد است. به هر حال آگاهی از هر دو روش به تحقیقات ما کمک می‌کند.

کسانی اعتقاد دارند که دو روش کمّی و کیفی ذاتاً با یکدیگر تفاوتی دارند و نمی‌شود آنها را با هم تجمیع کرد. بعضی‌ها نیز معتقدند که می‌شود این دو روش را با هم ادغام کرد که به نتایج بهتری در تحقیق‌ برسیم. همچنین می‌توانیم از ویژگی‌های منحصر به فرد این دو روش بر اساس نوع موضوع‌ها استفاده کنیم. اما در مورد طرح تاریخ شفاهی، همان طور که گفتم طرح تحقیقاتی تاریخ شفاهی، باید مبتنی بر پژوهش باشد. طرح کیفی به کار ما چارچوب می‌بخشد اما به همان شکل هم منعطف است یعنی با مصاحبه و پژوهش ما پیش می‌رود. نخستین کار مانند تمام طرح‌های پژوهشی که در حوزه تاریخ پیش رو داریم، انتخاب موضوع است. موضوع باید برخاسته از ذوق و علایق پژوهشگر باشد. از همان ابتدا باید بدانیم، نباید موضوعی انتخاب کنیم که هیچ علاقه و اطلاعاتیای نسبت به آن نداریم. روند پژوهش و مصاحبه در تاریخ شفاهی روندی پر فراز و فرود است. اگر به موضوع آن علاقه نداشته باشیم در فرایند کار قطعاً دلسرد و خسته خواهیم شد و کار پیش نخواهد رفت. اما علاقه‌مندی به پژوهش و موضوع در یک کلام باعث می‌شود که اگر سختیهایی در طی کار وجود داشته باشد، آنها را با طیب خاطر و اعتماد به نفس پشت سر بگذاریم.

این را هم اضافه کنم که علاقه‌مندی به موضوع با داشتن به قول فرنگی‌مأب‌ها، «سمپاتی» به موضوع مورد نظر فرق دارد. علاقه‌مندی به موضوع به ما کمک می‌کند و ما را به واقعیت‌های تاریخی موجود نزدیک می‌کند. از سوی دیگر اگر روی موضوعی تعصب داشته باشیم، باید بی برو برگرد، بدانیم، این تعصب، ما را از واقعیت موجود و حی و حاضر دور خواهد کرد. در گام دوم، باید موضوعی را انتخاب کنیم که در آن امکان پژوهش وجود داشته باشد. نباید موضوعی انتخاب کرد که از همان ابتدا برای دستیابی به منابع و کتاب‌هایش دچار مشکل شویم و به اصطلاح دست و بالمان به طور کلی بسته باشد! بعضی از موضوع‌ها ممکن است برای تحقیق تازه باشند اما امکان پژوهش در آنها وجود ندارد. مورد دیگر این است که موضوع انتخاب شده باید با محدودیت‌ها، امکانات و توانایی‌های پژوهشگر هماهنگی داشته باشد. پژوهشگر، درست مانند هر انسان دیگری، امکانات و محدودیت‌های خاص خود را دارد. محدودیتهای مهارتی یکی از آنهاست که باید مورد توجه قرار گیرد. از منظری دیگر باید گفت که هر پژوهشی مهارت‌های خاص خودش را می‌طلبد. اگر پژوهشگر فاقد مهارت باشد، بدون تردید با موانع متعددی روبه‌رو خواهد شد. محقق بر اساس شناختی که از مهارت‌های پژوهشی دارد، باید به سمت موضوع در حوزه‌های مشخص برود و در همان فضاهای لازم و ضروری گام بردارد.

می‌خواهم بر روی این بخش بیشتر تأکید کنم زیرا یکی از گزینه‌های اصلی و ستون‌های کار این است که مصاحبه‌کننده بر موضوع مصاحبه تسلط کافی و وافی داشته باشد. طبعاً انجام هر مصاحبه نیاز به پختگی، مهارت و افزایش ارتقای دانش مصاحبه‌کننده دارد. این بدان معنی نیست که مصاحبه‌کننده، در طول مصاحبه نسبت به موضوع، شناخت پیدا کند. هر موضوعی تخصص و دانش خودش و روش مخصوص خودش را دارد. مصاحبه‌کننده باید صادقانه از ورود به موضوع‌هایی که تسلط کافی در آنها ندارد، بپرهیزد. صرفاً به عنوان یک وظیفه مثلاً اداری، کارمندی و پر کردن ساعت‌های کاری خود و برای رفع تکلیف تن به این کار ندهد. همان طور که موضوع‌های تاریخی متفاوتی داریم از جمله تاریخ اجتماعی، تاریخ فرهنگی و تاریخ اقتصادی، طبعاً پژوهش و تحقیق‌های متفاوتی هم خواهیم داشت. روشهای مطالعه‌ای و منابعشان متفاوت است و در نهایت پرسش‌ها از هر کدام از افراد صاحب‌نظر در این حوزه، با دیگری کاملاً متفاوت است. بنابراین لازم است مصاحبه‌کننده برای انتخاب موضوع به این مسائل دقت کند و با تسلط کامل به موضوعات و شناخت روش‌های موضوعش به پژوهش بپردازد. تنها با تسلط بر موضوع است که مواردی مانند اشتباه یا تناقض‌های مصاحبه‌شونده برای مصاحبه‌کننده آشکار می‌شود. مصاحبه‌کننده همچنین باید بتواند در طول مصاحبه و پژوهش همگی سخنان مصاحبه‌شونده را مانند حرکت یک رودخانه، هدایت کند. همینطور با تسلط داشتن بر موضوع، پرسش‌های بی‌ربط مطرح نشود و مصاحبه تبدیل به یک کلاس درس نباشد که او بخواهد تازه کار را بیاموزد. درحقیقت مصاحبه‌کننده نباید مانند شاگردی باشد که طی فرآیند آن مصاحبه، تحت یادگیری و آموزش قرار بگیرد. از دیگر سو، مصاحبه‌شونده مجبور نیست واژه‌های تخصصی خود را توضیح دهد. به خاطر دارم که در یک مصاحبه، مصاحبه‌کننده قادر نبود تا پایان مصاحبه آن اصطلاحات مصاحبه‌شونده را حتی تکرار کند و یک برداشت عامیانه و نادرست از آن اصطلاحات داشت.

نکته دیگر برای انتخابِ موضوع، نحوه نگرش تاریخ است. ما تاریخ را منحصر به قدرت و سیاست نمی‌دانیم و توجه‌مان به تمام حیطه‌های مختلف تاریخ، مانند تاریخ فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... است. همه این‌ها در انتخاب موضوع تأثیر دارد. مرتبط با انتخاب موضوع، توجه به حوزه‌های کم‌اهمیت و حلقه‌های مفقوده، باعث می‌شود که خود نفس ایجاد تاریخ شفاهی از ابتدا گروه‌هایی از مخاطبان را مورد توجه قرار دهد که از کُنهِ ماجرا بی‌خبر بوده‌اند. موضوعات مفقوده باید مورد توجه تاریخ شفاهی قرار گیرد. همین موضوع با موضوع آینده‌محوربودنِ انتخاب سوژه، در ارتباط مستقیم است. بسیاری از پدیده‌ها وجود دارد که امروز بدیهی است، همچنان نگاشته می‌شوند و به سادگی آب خوردن هم فراموش می‌شوند. در اینجا مورخان شفاهی می‌توانند به ثبت و ضبط موضوعات بدیهی بپردازند. با انتخاب موضوع، به مضمون مسأله راهنمایی می‌شویم. در مسأله پژوهش، توضیح و تدوین بیشتری در مورد مسأله ارائه خواهیم داد و این مضمون را هدف قرار می‌دهیم که ما اساساً با انتخاب این موضوع دنبال چه چیزی هستیم. این موضوع که ما دنبال چه چیزی هستیم، ممکن است ما را به دنبال چگونگی، چیستی و چرایی بکشاند. این چیستی و چرایی را باید به گونه‌ای توضیح دهیم که برای مخاطب کاملاً روشن شود. توضیح دقیق مسأله تحقیقی- علمی، هم برای خود محقق و هم برای خواننده روشن می‌کند که در تحقیق مورد نظر به دنبال چه چیزی است. باید مخاطب و به تبع، پژوهشگر تاریخ شفاهی پیش از هر چیز بداند و انتظار داشته باشد که طرحش چه مباحث و موضوعاتی دارد و چه مباحثی در آن مطرح نخواهد شد. بنابراین می‌توانیم بگوییم مسأله، مسأله ابهام علمی است که در درون موضوعات پژوهش نهفته است و ما بر اساس مطالعات پیشین‌مان به آنها دست پیدا کرده‌ایم. مسأله علمی به خودی خود، آگاهی از موضوع است. مسأله، توضیح و تشریح و علمی‌ساختن موضوع در درون حوزه مطالعاتی ماست که مبتنی بر رویکرد انتقالی درباره آن موضوع و ناکافی دانستن پاسخ‌هایی است که در مورد آن مسأله به چشم می‌خورد. همه این موارد دال بر وجود دانش و آگاهی توسط پژوهشگر است. حالا اگر موضوعی تازه و بدیع باشد و اطلاعات چندانی در مورد آن وجود نداشته باشد موضوع ما نمی‌تواند مسأله‌محور محسوب شود. در اینجا هم ما اگر بخواهیم وارد حوزه تاریخ شفاهی می‌شویم و برای کسب اطلاعات به موضوع ورود می‌کنیم. مصاحبه تاریخ شفاهی، از نوع اکتشافی است یعنی تازه می‌خواهیم از طریق مصاحبه اطلاعات را گردآوری کنیم. پس از این مرحله، می‌توان با توجه به اشرافی که بر موضوع یافته‌ایم و اطلاعاتی که جمع‌آوری کرده‌ایم، به سوی شکافتن درست مسأله برویم. در اینجا می‌توانیم با توجه به زمان‌مان، بودجه، منابع‌مان و دسترسی به افراد صاحب‌اطلاع و حتی بضاعت علمی خودمان، و تنگناها و اقتضاها و الزام‌های موجود، در حقیقت موضوع خود را محدود کنیم و یک مسأله برایش طرح کنیم. طرح مسأله نهایتاً منجر به طرح یک یا چند پرسش خواهد شد. پرسش اصلی یا چند پرسش. پرسش‌ها بالاخره پاسخ‌هایی هم برای خودشان به همراه دارند. اما آنچه در تحقیق و پژوهش مهم است، طرح پرسش است. طرح پرسش بسیار سخت‌تر از پاسخ دادن به آن است. پرسش‌هایی را می‌توان بدیع دانست که در پی خود منجر به تولید علم می‌شود. تا پرسشی مطرح نشود، پاسخی هم دریافت نخواهد شد. پرسش‌ها به طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند. پرسش‌های توصیفی و دیگری پرسش‌های تحلیلی. پرسش‌های توصیفی مثلاً با ذکر نام و نام خانوادگی شروع می‌شود و با وصف چیستی و چگونگی، مسأله پژوهشی را به سمت توصیف می‌کشاند. باید برای پژوهشگر مشخص باشد که قصد انجام چه پژوهشی را دارد؛ می‌خواهد پژوهش توصیفی انجام دهد یا تحلیلی. در پژوهش تحلیلی پژوهشگر به دنبال چرایی است. گاهی ممکن است پرسش‌ها، ترکیبی از هر دو را با خود به همراه داشته باشد. محقق می‌خواهد اول توصیف کند و پس از آن تحلیلی از موضوع ارائه دهد. پرسش‌های توصیفی پرسشهای مسأله‌محوری نیستند. اما پرسش‌های تحلیلی مسأله‌محورند. دسته دیگر پرسش‌ها پرسش‌های علّی و دلّی است که پرسش‌های علّی به دنبال علت و سبب ماجرایند و پرسشهای دلّی به دنبال دلیل‌اند. تفاوتشان در این است که پرسش‌های علّی، ناظر بر امور عینی است. آنچه در علوم طبیعی وجود دارد و به چشم می‌خورد، در پرسش‌های علّی قابل مشاهده و لمس است اما دلایل یا همان پرسش دلّی، ناظر ذهنیات است. نمی‌شود آنها را به عنوان مشاهده لمس کرد.

http://oral-history.ir/show.php?page=post&id=9096


پایگاه تاریخ شفاهی ایران