جاسوس آمریکایی، عامل «ایران کنترا» درگذشت


 
«کلر. ای جرج»، یکی از عوامل اصلی سازمان سیا که در ماجرای ایران کنترا، نقش فعالی داشت، به علت ایست قلبی درگذشت.
«نیویورک تایمز» گزارش داده است، «جرج» که در کابینه ریگان، نفر سوم سازمان جاسوسی ایالات متحده آمریکا بود، بیش از سی سال در سرتاسر جهان به کار جاسوسی برای ایالات متحده مشغول بود؛ تخصص وی، جذب جاسوس برای آمریکا از کشور‌های گوناگون جهان بود.
وی که در قاره‌های اروپا، آسیا و آفریقا و همچنین خاورمیانه سابقه فعالیت داشته است، در زمان جنگ داخلی لبنان در سال 1975، رئیس دفتر اطلاعات آمریکا در بیروت بود و در دادگاه معروف به «ایران کنترا»، به علت شهادت دروغ و اظهارات نادرست به ده سال زندان و 500000 هزار دلار جریمه نقدی محکوم شد، با وجود این، همه جرایم وی در زمان ریاست جمهوری جرج بوش اول بخشیده شد.
اما ماجرای ایران کنترا چه بود؟
ماجرای ایران ـ کنترا، ماجرای فروش پنهانی سلاح و ادوات نظامی توسط دولت ریگان به ایران در خلال جنگ ایران با عراق است. در این ماجرا، دولت آمریکا با فروش سلاح به ایران به بهایی بیش از قیمت مرسوم، درآمد خود از این معامله را در اختیار کنترا‌ها ـ که مخالفان دولت انقلابی نیکاراگوئه بودند ـ می‌گذارد.
بنا بر این گزارش، تاریخ فروش مخفیانه سلاح‌های آمریکایی به ایران به سال 1980 و هنگامی که آمریکا تلاش کرد، گروگان‌های سفارت خود در تهران را آزاد کند، بازمی‌گردد. با این حال، دلیل اصلی، تلاش سران حکومتی اسرائیل بود که می‌‌کوشیدند بار دیگر، رابطه ایران و ایالات متحده را برقرار کنند.
البته از آنجا که اسرائیلی‌ها، شاهد گرایش ایالات متحده به سمت عراق بودند، این کار را برای ایجاد توازن انجام دادند. پس از این که ایران عملیات سال 1983 خود را آغاز کرد، ایالات متحده، کم کم روابط خود با عراق را گسترش داد.

آمریکا تلاش می‌کرد، تحویل جنگ‌افزار‌های خود به ایران را متوقف سازد؛ تجارتی که خود نام «عملیات صادقانه» را به آن داده بود. این باعث پدید آمدن نگرانی‌هایی در اسرائیل شد که اگر جنگ با پیروزی عراقی قدرتمند و معاند پایان یابد، خطر استراتژیک چشمگیری اسرائیل را تهدید خواهد کرد و در نتیجه، مبادلاتی میان سران اسرائیلی و مشاوران خارج از حکومت ایالات متحده صورت گرفت.
این مبادلات کمک کرد سران عالی ایالات متحده و رئیس سازمان سیا متقاعد شوند که می‌‌توان روابط جدیدی با «میانه‌رو‌ها» در ایران آغاز و راهی پیدا کرد که آمریکایی‌های گروگان گرفته شده در لبنان به دست حزب شیعه حامی ایران را آزاد کرد.
این تلاش هنگامی انجام گرفت که آمریکا در اواخر سال 1984 سیاست‌های جدیدی را در قبال ایران آغاز و سازمان امنیت ملی، دستورالعملی را برای مطالعات امنیت ملی صادر کرده بود که در نتیجه آن، مشخص شد برای برقراری ارتباط با ایران، هیچ گزینه‌ای وجود ندارد. با این حال، مقامات ارشد سازمان امنیت ملی که با موضوع مخالفت در ارتباط بودند و ارتباط تنگاتنگی با اسرائیلی‌هایی داشتند که برای کشور‌های آمریکای مرکزی اسلحه فراهم می‌‌کردند، نظر مستقل سیا را خواستار شدند.
بنابراین، در می‌‌1985، رئیس دفتر امنیت ملی در خاورمیانه، نتیجه را در گزارشی پنج صفحه ای منتشر کرد.
در این گزارش آمده بود: به منظور خنثی کردن تلاش‌های شوروی برای نفوذ در ایران، ایالات متحده باید به متحدان خود اجازه دهد به ایران تسلیحات فروخته شود.
دو نفر از اعضای سازمان امنیت ملی، یعنی «هوارد تیچر» و «دونالد فورتیر»، با استفاده از این نامه، داده‌های غیر مستقیم واسطه‌های ایرانی، مذاکرات اسرائیل و دیدگاه مشاوران خصوصی، پیش نویس یک دستورالعمل تصمیم گیری امنیتی را تنظیم کرده بودند که در آن گفته شده بود که ایالات متحده باید برای برقراری ارتباط با ایران ابتکار عمل‌های کوتاه مدت و بلندمدت را در دست بگیرد. این کار به منظور جلوگیری از نفوذ روزافزون شوروی در ایران بود.
این گزینه‌ها شامل فرستادن محموله‌های تسلیحاتی محدودی از جانب ایالات متحده به سمت ایران بود که برای آغاز رابطه با احزاب «میانه‌رو»تر انجام می‌‌شد و نیز مذاکره برای حل مشکل گروگان‌ها، در نظر گرفته شده بود.

پیش زمینه‌های این نامه سیا و عملکرد سازمان امنیت ملی، پیچیده است و به‌رغم شنود‌های کنگره و دیگر تحقیقات، برخی از ابعاد آن نامشخص باقی می‌‌ماند. به طور خلاصه، می‌‌توان گفت، این در حالی بود که ایالات متحده خبر داشت که اسرائیل محموله‌های اندکی را به ایران می‌فرستد. آمریکا مخالف فرستادن چنین محموله‌هایی بود و به آن اعتراض می‌‌کرد. در حالی که اسرائیل ادعا داشت، این کار برای غرب ارزش استراتژیک دارد. در همین زمان ایالات متحده، این کمک‌ها را تا اندازه‌ای تحمل می‌‌کرد و امید داشت ایران در حمایت از گروه‌های تندرو در لبنان، شیوه ای متعادلتر در پیش گیرد.
البته باید گفت، بخشی از این تحمل، برای این بود که ایالات متحده گمان می‌‌کرد باز گذاشتن یک خط ارتباطی با رهبری ایران، سودمند خواهد بود.
اسرائیل با همه وجود، تلاش می‌‌کرد ایالات متحده را وارد این معاملات کرده و از این موقعیت برای آزادی ویلیام بیکلی، رئیس دفتر سازمان سیا در بیروت ـ که در شانزدهم مارس 1984 ربوده شد ـ استفاده کند. این مسأله شواهد بیشتری را برای اعضای سازمان امنیت ملی فراهم آورد که حاکی از شکست تلاش‌های ایالات متحده در مبارزه با تروریسم بود و ناتوانی آنها در تحت فشار قرار دادن گروه‌های لبنانی برای آزاد کردن شهروندان آمریکایی گروگان گرفته شده را نشان می‌‌داد.
«مایکل لدین»، یکی از مشاوران سازمان امنیت ملی نیز در سوم و چهارم می 1985 به اسرائیل سفر کرد و با شیمون پرز و دیگر مقامات بلندپایه اطلاعاتی اسرائیل دیدار داشت.
البته هنوز مشخص نیست این دیدار در ادامه روابط گذشته با سران اسرائیلی و یا روابط پیشین با افسران اطلاعاتی اروپا بوده یا به درخواست مشاور امنیت ملی، رابرت مک فارلین!
به هر روی، لدین در اواسط می ‌‌1985 به مک فارلین گزارش داد و مک فارلین نیز در بیستم می ‌‌1985 جامعه اطلاعاتی را موظف کرد، برآورد اطلاعاتی ملی ویژه ای از ایران به دست آورند.
با این حال، این اعمال در تقابل مستقیم با سیاست‌های وزارت کشور آمریکا بود. این وزارتخانه همچنان از عملیات صادقانه حمایت و تلاش می‌‌کرد، تحویل محموله‌های نظامی به ایران را متوقف سازد.
وزیر امور خارجه، جرج شولتز، در پنجم ژوئن 1985 رسماً به فعالیت‌های لدین اعتراض کرد و مک فارلین در چهاردهم ژوئن به شولتز اطمینان داد که لدین، وی را از فروش سلاح به ایران دلسرد کرده است و کار روی تنظیم دستور العمل تصمیم گیری امنیتی همچنان ادامه داشت.

اعتراض شولتز ممکن بود ارتباط تسلیحاتی را به کلی قطع کند که در چهاردهم ژوئن 1985 پرواز 847 شرکت هواپیمایی TWA ربوده و همین باعث شد که ایالات متحده نشان دهد چگونه باید با تروریسم برخورد شود. در حالی که رئیس جمهور ریگان در سخنرانی خود، ایران را «هم پیمان دولت‌های تروریست» خواند و آن را «نسخه بین المللی جدیدی از خشونت‌های مشترک جهانی» دانست، اعضای سازمان امنیت ملی متوجه شدند که ایالات متحده می‌‌تواند مجازات‌های کوچکی را اجرا کند.
این منجر به مذاکرات جدید در چگونگی کمک اسرائیل به ایالات متحده و باعث شد ایالات متحده برای آزادی گروگان‌های خود به دنبال راهکار جایگزین باشد. همچنین این مسأله باعث شد، سیاست‌های ایران مورد توجه رئیس دفتر رئیس جمهور، قرار گیرد.
موضوع اصلی فرا رو، چگونگی تعامل با ایران بود. سپس این تعامل از سطح سیاسی خارج شد و کم کم با این موضوع درآمیخت که چگونه دولت می‌‌تواند حمایت از مخالفان خود را ادامه دهد؛ به‌رغم این که کنگره با چنین کمک‌هایی مخالف است.
مک فارلین در تاریخ هفدهم ژوئن 1987، با فرستادن پیش‌نویس دستورالعمل تصمیم گیری امنیتی برای وزیر کشور، جرج شولتز و وزیر دفاع، کسپر وینبرگر، فروش سلاح و نقل و انتقال‌های اطلاعاتی به ایران را پیشنهاد کرد.
هر دو وزیر، خواسته سازمان امنیت ملی را در نامه‌ای رد کردند. شولتز در 29 ژوئن اعلام کرد این کار با منافع آمریکا در «تضاد» است و وینبرگر در شانزدهم ژوئن اظهار داشت «توجیه این کار بسیار مضحک است».
در همین زمان، اسرائیل به تلاش‌های خود برای راضی کردن ایالات متحده برای برقراری ارتباط با ایران ادامه داد.
وزیر امور خارجه اسرائیل، دیوید کیمچ از اوایل پاییز سال 1984 از روابط امریکا و ایران حمایت می‌‌کرد. در سوم جولای 1985، کیمچ به کاخ سفید رفت و بار دیگر حمایت‌های خود از روابط امریکا و ایران را اعلام داشت و خود را مجری دستور‌های شیمون پرز خواند.
فرستاده خصوصی اسرائیلی دیگری در سیزدهم جولای با مک فارلین دیدار کرد. روز بعد، مک فارلین نامه دیگری را برای شولتز فرستاد و در آن از رابطه با ایران حمایت کرده و یاد آور شد که این کار به گروگان‌های امریکایی در لبنان کمک خواهد کرد. این بار شولتز اعلام کرد که ایالات متحده تمایل خود را بدون هیچ گونه اقدام عملی نشان خواهد داد و خود مک فارلین باید پیشگام شود.
در این زمان (سیزدهم تا هفدهم جولای) بود که مک فارلین، رئیس جمهور ریگان را که به تازگی یک عمل جراحی را تجربه کرده بود، در بیمارستان دید. مک فارلین احساس کرد برای ارتباط با ایران به موافقت رئیس جمهور نیاز دارد. این ارتباط همزمان مورد حمایت دو دلال خصوصی اسلحه بود: یک فرد سعودی به نام عدنان خاشوقچی و یک ایرانی به نام منوچهر قربانی فر که برخی او را مشاور نخست وزیر ایران می‌‌دانند؛ افزون بر این یک دلال سلاح اسرائیلی، به نام ال شوییمر، نیز توسط لدین و به سفارش دیوید کیمچ به مک فارلین معرفی شد.
سرانجام لدین در اواخر جولای با کیمچ، قربانی فر و شوییمر و اسرائیلی دیگری به نام یاکوف نیمرودی (رابط نظامی پیشین اسرائیل و ایران) در اسرائیل ملاقات کرد و سرانجام برای برقراری رابطه با ایران در سازمان امنیت ملی طرحی تازه ریخته شود و ایالات متحده به منظور صیانت گروگان‌های خود، موشک ضد تانک تاو و موشک ضد هوایی‌هاوک را به ایران بفروشد.
این پیشرفت‌ها باعث شد در ششم آگوست 1985 جلسه ای در کاخ سفید به ریاست رئیس جمهور ریگان برگزار شود. جزییات جلسه مشخص نیست، اما روشن است که موضوع اصلی بررسی معاملات تسلیحاتی در برابر گروگان‌ها بود.
رئیس سازمان سیا ویلیام کیسی و دونالد ریگان با انجام این معامله موافق بودند، در حالی که شولتز و وینبرگر با آن مخالفت می‌‌ورزیدند. گویا این نشست، به نتیجه ای رسمی دست نیافت اما نتیجه عملی این بود که در سی‌ام آگوست اسرائیل احساس کرد از طرف سازمان امنیت ملی اجازه یافته که پانصد موشک تاو خود را به ایران بفروشد و ایالات متحده این تعداد را جایگزین خواهد کرد.
در ماه نوامبر 1986  معاملات تسلیحاتی مخفی ایران با امریکا آشکار شد؛ این حادثه زمانی رخ داد که مجله سوری الشراع در لبنان، در شماره چهارم نوامبر 1986 اعلان کرد مک فارلین به تهران سفر خواهد کرد. حسن صبرا، مدیر این مجله بعد‌ها اظهار داشت که منبع این خبر دفتر منتظری بود.
رفسنجانی به طور رسمی در پنجم نوامبر، 24 نوامبر و پنجم دسامبر این جریان را تأیید کرد. 
اظهارات آیت اله هاشمی رفسنجانی درباره ایران - کنترا

آیت‌الله ‌هاشمی نیز در این باه می‌گوید:
 «نخستین نامه ای که به من نوشته شد، از سوی فردی به نام قربانی فر بود. او نوشت که در جلسه ناهاری که با بوش و ریگان داشتم، بحثی درباره ایران مطرح و در آن جا گفته شد که آمریکا دارد اشتباه می‌‌کند. چون روی بازنده جنگ سرمایه‌گذاری کرده و این پرسش طرح شد که چرا آمریکایی‌ها با ایران کار نمی کنند؟ قربانی فر نوشته بود که در آن جلسه، این منطق پذیرفته شد.
آقای مهندس میرحسین موسوی، مشاوری به نام آقای کنگرلو داشت که نامه قربانی فر را برای من آورد و این چیزها در آن نوشته شده بود. به این ترتیب تعامل‌ها آغاز شد. هم آن‌ها با احتیاط عمل می‌‌کردند و هم ما مواظب بودیم. مقامات مهم کشور و سران سه قوه هم در جریان کار بودند و کارها با نظم پیش می‌‌رفت. موضوع هم این گونه لو رفت که این‌ها یک مقداری از اقلامی را که به ما دادند گران فروختند، برای این که پول اضافه اش را به نیکاراگوئه ببرند. چون در آن جا خرج داشتند. بعدا در اسنادشان مشخص شد که این پول‌ها را برای آن جا می‌‌بردند. ما چون قیمت‌ها را می‌‌دانستیم، نزدیک پنج،‌شش میلیون دلار از پولشان را ندادیم.
قربانی فر گفت: من این پول را خودم داده ام. چون این پول را از قبل می‌‌گیرند و بعدا اسلحه می‌‌فرستند. از طرفی این جا هم حساب و کتاب بود و ما نمی خواستیم پول اضافی بدهیم. مدتی معطل کردیم و سرانجام هم آن پنج، شش میلیون دلار را ندادیم، چون با ما گران حساب کرده بوند. قربانی فر نامه ای به آقای منتظری نوشت و شکایت کرد که پول من را نمی دهند.
احتمالا افرادی که در دفتر آقای منتظری بودند، اطلاعات را به مجله «الشراع» داده بودند و آن نشریه هم چاپ کرد. احتمال دیگری که عده‌ای به آن معتقد بودند، این است که اسراییلی‌ها این موضوع را فاش کردند، چون دستشان در کار بود و بعدها دریافتیم برخی محموله‌ها از انبار آمریکا در اسراییل می‌آمد. یک بار محموله گلوله‌های ‌هاگ به فرودگاه رسیده بود، نیروهای ما دیدند مارک اسراییلی روی آن است، همان جا نگه داشتند. گفتیم ما از اسراییل نمی خواهیم و آمریکایی‌ها باید خودشان بدهند


سایت تابناک 30 مرداد 1390