09 دی 1404
در گفتگو با شیخ قدرت علیخانی مطرح شد:
ماجرای تعطیل درس شیخ مرتضی حائری بعد از شهادت آیتالله غفاری
حجت اللاسلام قدرت علیخانی از جمله مبارزینی است که در سازماندهی مبارزین قزوین و قم نقش فعالی داشت و بارها توسط ساواک دستگیر، زندانی، شکنجه و حتی به ایرانشهر تبعید شد. علیخانی از اعضای اصلی گروه ضربت بود که خود حکایتی دیگر دارد.
اویکی از موثرین تعطیلی درس مراجع پس از شهادت آیتالله حسین غفاری بود. این تنها واکنش نبود، 9 دیماه ۱۳۵۳، مراسم بزگداشتی در مسجد اعظم قم برگزار شد و 16 نفر توسط مأموران ساواک بازداشت شدند. گفتگو با علیخانی درباره این حادثه است:
از نحوه آشناییتان با آیتالله غفاری برایمان بگوئید.
حجت اللاسلام قدرت علیخانی از جمله مبارزینی است که در سازماندهی مبارزین قزوین و قم نقش فعالی داشت و بارها توسط ساواک دستگیر، زندانی، شکنجه و حتی به ایرانشهر تبعید شد. علیخانی از اعضای اصلی گروه ضربت بود که خود حکایتی دیگر دارد.
اویکی از موثرین تعطیلی درس مراجع پس از شهادت آیتالله حسین غفاری بود. این تنها واکنش نبود، 9 دیماه ۱۳۵۳، مراسم بزگداشتی در مسجد اعظم قم برگزار شد و 16 نفر توسط مأموران ساواک بازداشت شدند. گفتگو با علیخانی درباره این حادثه است:
از نحوه آشناییتان با آیتالله غفاری برایمان بگوئید.
من تا پیش از شهادت آقای غفاری با ایشان آشنائی و ارتباطی نداشتم. آن روزها در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل بودم. پس از شهادت ایشان در قم تظاهرات و درگیری به وجود آمد. به خاطر دارم یک روز قبل از ظهر بود و برف روی زمین نشسته بود. من به همراه چند تن از دوستانم از جمله آقای شیخ هاشم جواهری و آقای ابراهیم امیری مقابل سالن مدرسه فیضیه ایستاده بودیم و با هم صحبت میکردیم. موضوع صحبتمان این بود که چگونه میتوانیم از شهادت آیتالله غفاری به نفع انقلاب و اسلام بهرهبرداری کنیم و از چه طریقی به خاطر این اتفاق تظاهراتی در قم راه بیندازیم و حوزه را به تعطیلی بکشانیم. آن روزها برپائی هرگونه تظاهرات و تعطیلی حوزه و درس باعث درگیری و به زندان افتادن عدهای میشد. مسلما مجموع این عوامل سبب میشد تا مردم به مبارزه علیه رژیم ترغیب شوند و مبارزات با شور بیشتری به سمت پیروزی انقلاب برود. خلاصه ما سه نفر تصمیم گرفتیم تا به منزل یکی از دوستان برویم و با آقای تقی دورچهای و آقای هادی هاشمی هم مشورت و گفتگوئی داشته باشیم.تا با برنامهریزی حساب شده به هدفمان (تعطیلی حوزه) برسیم. تا جائی که به یاد دارم از بازارچه خان به خانه یکی از دوستان رفتیم. درنهایت، ما پنج نفر به این نتیجه رسیدیم که باید با دقت تمام از راهی وارد شویم که مسیر حرکت به فرجام برسد. قرار بر این شد که شب به همراه سی، چهل تن از طلاب مبارز به منزل آیتالله حائری یزدی برویم. آن زمان منزل ایشان در نزدیکی بازار بود. طبق برنامه شب هنگام به همراه چند طلبه از جمله مرحوم عبائی، آقای جعفری گیلانی، آقا سیدحسین موسوی تبریزی (دادستان سابق کل کشور) و آقای معادیخواه به منزل آیتالله حائری رفتیم. بعدها آقای سراج به من گفتند: «هر گاه با حاج حسنآقای خمینی به جلسه مینشستیم از آن شب یاد میکنم.» آیتالله حائری بسیار محتاط و معتقد بودند نباید حادثهای پیش بیاید که خون مردم ریخته شود. در آن جلسه تعدادی از دوستان صحبت کردند. بیشتر از همه من در جمع صحبت کردم و رو به آقای حائری گفتم: «شما میدانید که آیتالله غفاری در زندان شهید شده است. در عراق وقتی عالمی را به شهادت میرسانند حوزه تعطیل میشود. اعلامیهای صادر میکنند و خلاصه هیاهوئی بین مردم به راه میافتد. ما از شما میخواهیم که فردا درستان را تعطیل کنید. آن زمان آیتالله حائری تدریس یکی از دروس مهم حوزوی را به عهده داشت. عدهای از مراجع هم برای تدریس به مسجد اعظم قم میرفتند. گاهی اوقات یک مرجع هزار شاگرد داشت. به ایشان گفتم: «اگر شما کلاس درستان را تعطیل کنید سایر مراجع هم به پیروی از شما درس را تعطیل خواهند کرد. صبح طلبهها بیخبر از همه جا به مسجد اعظم خواهند آمد تا سر کلاسهایشان بنشینند. وقتی از تعطیلی درس مطلع شوند در حیاط میایستند. بالطبع حدود هزار طلبه در حیاط تجمع خواهند کرد. ما هم از این مسئله استفاده میکنیم و با حضور طلاب تظاهراتی به راه میاندازیم.» در این میان آیتالله حائری مخالفت میکردند و نگران ریخته شدن خون مردم و درگیریها بودند. من هم کمی عصبانی شدم و با تندی گفتم: «اگر شما با این برنامه موافقت نکنید ما بدون برنامهریزی و تدوین کار فردا تظاهراتی به راه خواهیم انداخت و در نتیجه به خاطر عدم برنامه ممکن است درگیری ایجاد شود و بیدلیل خون مردم ریخته شود. ولی اگر حوزه به دست مراجع تعطیل شود مسئله جنبه قانونی و شرعی پیدا میکند و خبر آن در سطح کشور انعکاس وسیعی خواهد داشت.» بالاخره با موضع تندی که گرفتم و اصرار زیادی که کردم آیتالله حائری پذیرفتند.
بعد از قبول، اقدام ایشان چه بود؟
همان جا ایشان فورا با چند تن از مراجع تماس گرفت و درخواست ما را برایشان بیان کرد و از آنها خواست که فردا درس را تعطیل کنند. در ضمن باید بگویم که آیتالله حائری مرد شریفی بود و هیچگاه دنبال مقام و منصب نبود. بعد از برنامهریزیهای لازم خوشحال از منزل آیتالله حائری بیرون آمدیم. فردای آن روز صبح زود به مسجد اعظم رفتیم تا از حضور طلاب جهت برپائی تظاهرات بهره ببریم. من به همراه دوستانم در محوطه بین طلاب پراکنده شدیم. خلاصه خبر بین طلاب پخش شد که آیتالله غفاری به شهادت رسیده و درس تعطیل است. خلاصه فریاد «وااسلاما» و «واحسینا» بلند شد و شعارهائی علیه رژیم و به نفع آیتالله غفاری سر داده شد. جمعیتی چند هزار نفری از روحانیون و طلبهها (با عمامه و عبا) حرکت کردند و مسلما حضور چنین جمعیت کثیری خود حرکت عظیمی بود. خیل عظیم مردم وارد خیابان ارم شد که ناگهان پلیس وارد عمل شد و به مردم حمله کرد. در این میان عدهای فرار کردند و عدهای هم دستگیر شدند. همین مسئله باعث تعطیلی شهر قم شد. خبر تعطیلی قم در سراسر کشور منکس شد و در نهایت از تمامی اتفاقات آن روز به نفع نهضت امامخمینی بهرهبرداری شد. تا مدتی بحث کشته شدن آیتالله غفاری بر سر زبانها بود. (البته ما درگذشت ایشان را به چشم خود ندیده بودیم و از صحت مطالب اطلاع چندانی نداشتیم.) ولی همانطور که گفتم آنچه مسلم است ما از آن ماجراها با همراهی آیتالله حائری به نفع اسلام، انقلاب و امام راحل استفاده کردیم.
علت مخالفت آیتالله حائری در ابتدا با آن برنامه چه بود؟
آیتالله حائری انسان آرامی بود و چندان خود را وارد اینگونه مسائل نمیکرد. از طرفی هم ما قصد داشتیم با کمک آیتالله حائری در این ماجرا سایر مراجع را هم در برنامه دخیل کنیم و در نهایت هم موفق شدیم. در آن جریان آقای امیر قزوینی (که همشهری من بود)، آقای هاشم جواهری، آقای تقی دورچهای و آقای سیدهادی هاشمی با من همراه بودند. مسائل مربوط به آن اتفاق در اسناد ساواک موجود است. در واقع در اکثر ماجراهای قم از جمله، تظاهرات، تعطیلی حوزه، نشست با دوستان و حتی هماهنگی بین جامعه مدرسین و مراجع نقش پررنگی داشتم. به طور مثال در برگهای از اسناد نوشته شده است: «ما با دستگیری علیخانی گروه ضربت را متلاشی کردیم.» روزنامههای قبل از انقلاب مطالب زیادی درباره من مینوشتند. به یاد دارم دورهای که قرار بود امینی روی کار بیاید و شاه را نجات بدهد. فورا با امینی در تهران تماس گرفتم و او را تهدید کردم که اگر چنین کاری کند چه اتفاقاتی برایش خواهد افتاد. در روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی همزمان با ماجرای اعتصاب کارکنان در مناطق نفتی، امامخمینی اطلاعیهای خطاب به مهندس بازرگان، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای کتیرائی نوشتند و در متن آن اطلاعیه سفارش کردند که، «شما باید هماهنگی مسئله صنعت نفت و امور مربوط به مناطق نفتی را به عهده بگیرید.» مرحوم قافلهباشی متن اعلامیه را با تلفن از پاریس دریافت کرد و به دست ما رساند. صبح روز بعد راهپیمائی عظیمی در خیابان آذر قم بر پا شد. آن زمان در قم حکومت نظامی بود. در تظاهرات آن روز من با کمک عدهای به بالای تانکی که متعلق به رژیم بود رفتم. حتی سرباز رژیم هم بالای تانک ایستاده بود. وقتی که بالا رفتم اکثر مردم تصور میکردند که مأموران به سمت من تیراندازی خواهند کرد. خلاصه، بیانیه امام را خواندم. زمانی که بالای تانک ایستاده بودم، آقای جمارانی را دیدم که به درختی در کنار مدرسه علمیه تکیه داده بود. صحبتهایم که تمام شد همه مردم مرا تشویق کردند و احسنت گفتند. آقای جمارانی نام هتلی را که روبروی مسجد اعظم (روبروی حرم) بود آورد و به من گفت: «من در آنجا اقامت دارم. امشب به هتل بیا. با تو کاری دارم.» شب طبق صحبت ایشان به هتل رفتم. آقای جمارانی یک اسکناس هزار تومانی (که آن زمان مبلغ قابل توجهی بود) به من داد و گفت: «این پول برای تشویق توست. وقتی بالای تانک ایستاده بودی و در مقابل جمعیت صحبت میکردی تصور میکردم که هر لحظه نیروها تو را با تیر میزنند اما تو به صحبتهایم ادامه دادی.» به طور کلی باید بگویم من در اکثر صحنهها و ماجراها در قم حضور مؤثری داشتم. در یکی از اسناد ساواک که آقای حسینیان به من نشان داده است نام شخصیتها و بزرگان قم که در تحریک حوزه و حرکت طلاب نقش داشتهاند ذکر شده است. از جمله آیتالله آذری قمی، آیتالله ربانی املشی، آیتالله یزدی. من در مقابل این علما طلبهای کوچک بودم اما با این وجود ساواک نام مرا با عنوان شیخ قدرت علیخانی آورده بود و در ضمن در سند نوشته شده بود که، «شیخ قدرت علیخانی، قزوینی و از طرفداران سرسخت امامخمینی است.»
با توجه به اینکه شما در اکثر صحنهها حضور مؤثری داشتهاید چگونه از شهادت آیتالله غفاری باخبر شدید؟
دوستانمان در حوزه با تهران ارتباط داشتند. کشور آبستن حوادث بود و اخبار فورا به گوش ما میرسید.
از مراسم تشییع جنازه آیتالله غفاری برایمان بگوئید.
در طی مراسم تظاهراتی بر پا شد. نیروهای پلیس وارد عمل شدند. درگیری به وجود آمد. در این میان عدهای هم دستگیر شدند. البته برخی افراد نقشی در شکلگیری تظاهرات نداشتند اما به قول معروف وقتی آتش روشن میشود همه در آن میسوزند. در میان دستگیرشدگان هم اینگونه افراد دیده میشدند. ساواک بعد از بازجوئی از دستگیرشدگان اگر متوجه میشد که اشخاص از اتفاقات دور هستند و در تظاهرات و مبارزات نقشی نداشتهاند آنها را آزاد میکرد. مأموران ساواک کسانی را در زندان نگه میداشتند که یک یا چند بار دیگر هم دستگیر شده بودند یا اینکه اسامی آنها در اسناد و پروندههای ساواک به چشم میخورد. وقتی خبر شهادت آیتالله غفاری به قم رسید (همانند رسیدن خبر شهادت حاجآقا مصطفی خمینی) در شهر محشری به پا و مراسمی هم برگزار شد.
همانطور که در دوران هشت سال دفاع مقدس خون شهدایمان باعث پیروزی میهن ما در جنگ شد. خون شهدائی همچون حاجآقا مصطفی خمینی، آیتالله سعیدی و آیتالله غفاری و نگرانیها و احساسات مردم در این وقایع تأثیر بسیاری بر مبارزات داشت. اصولا شهادت باعث تسریع در پیروزی انقلاب میشد. با توجه به اینکه آیتالله غفاری روحانی بود و از طرفی هرچه شخصی که به شهادت میرسد در جامعه مشهورتر باشد انعکاس خبر شهادتش هم گستردهتر خواهد بود. رژیم همواره به دنبال سرکوب تظاهرات و تجمع مردم بود و از این رو در مقابل تظاهراتی که بعد از به شهادت رسیدن آیتالله غفاری بر پا میشد عکسالعمل نشان میداد.
علت مخالفت آیتالله حائری در ابتدا با آن برنامه چه بود؟
آیتالله حائری انسان آرامی بود و چندان خود را وارد اینگونه مسائل نمیکرد. از طرفی هم ما قصد داشتیم با کمک آیتالله حائری در این ماجرا سایر مراجع را هم در برنامه دخیل کنیم و در نهایت هم موفق شدیم. در آن جریان آقای امیر قزوینی (که همشهری من بود)، آقای هاشم جواهری، آقای تقی دورچهای و آقای سیدهادی هاشمی با من همراه بودند. مسائل مربوط به آن اتفاق در اسناد ساواک موجود است. در واقع در اکثر ماجراهای قم از جمله، تظاهرات، تعطیلی حوزه، نشست با دوستان و حتی هماهنگی بین جامعه مدرسین و مراجع نقش پررنگی داشتم. به طور مثال در برگهای از اسناد نوشته شده است: «ما با دستگیری علیخانی گروه ضربت را متلاشی کردیم.» روزنامههای قبل از انقلاب مطالب زیادی درباره من مینوشتند. به یاد دارم دورهای که قرار بود امینی روی کار بیاید و شاه را نجات بدهد. فورا با امینی در تهران تماس گرفتم و او را تهدید کردم که اگر چنین کاری کند چه اتفاقاتی برایش خواهد افتاد. در روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی همزمان با ماجرای اعتصاب کارکنان در مناطق نفتی، امامخمینی اطلاعیهای خطاب به مهندس بازرگان، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای کتیرائی نوشتند و در متن آن اطلاعیه سفارش کردند که، «شما باید هماهنگی مسئله صنعت نفت و امور مربوط به مناطق نفتی را به عهده بگیرید.» مرحوم قافلهباشی متن اعلامیه را با تلفن از پاریس دریافت کرد و به دست ما رساند. صبح روز بعد راهپیمائی عظیمی در خیابان آذر قم بر پا شد. آن زمان در قم حکومت نظامی بود. در تظاهرات آن روز من با کمک عدهای به بالای تانکی که متعلق به رژیم بود رفتم. حتی سرباز رژیم هم بالای تانک ایستاده بود. وقتی که بالا رفتم اکثر مردم تصور میکردند که مأموران به سمت من تیراندازی خواهند کرد. خلاصه، بیانیه امام را خواندم. زمانی که بالای تانک ایستاده بودم، آقای جمارانی را دیدم که به درختی در کنار مدرسه علمیه تکیه داده بود. صحبتهایم که تمام شد همه مردم مرا تشویق کردند و احسنت گفتند. آقای جمارانی نام هتلی را که روبروی مسجد اعظم (روبروی حرم) بود آورد و به من گفت: «من در آنجا اقامت دارم. امشب به هتل بیا. با تو کاری دارم.» شب طبق صحبت ایشان به هتل رفتم. آقای جمارانی یک اسکناس هزار تومانی (که آن زمان مبلغ قابل توجهی بود) به من داد و گفت: «این پول برای تشویق توست. وقتی بالای تانک ایستاده بودی و در مقابل جمعیت صحبت میکردی تصور میکردم که هر لحظه نیروها تو را با تیر میزنند اما تو به صحبتهایم ادامه دادی.» به طور کلی باید بگویم من در اکثر صحنهها و ماجراها در قم حضور مؤثری داشتم. در یکی از اسناد ساواک که آقای حسینیان به من نشان داده است نام شخصیتها و بزرگان قم که در تحریک حوزه و حرکت طلاب نقش داشتهاند ذکر شده است. از جمله آیتالله آذری قمی، آیتالله ربانی املشی، آیتالله یزدی. من در مقابل این علما طلبهای کوچک بودم اما با این وجود ساواک نام مرا با عنوان شیخ قدرت علیخانی آورده بود و در ضمن در سند نوشته شده بود که، «شیخ قدرت علیخانی، قزوینی و از طرفداران سرسخت امامخمینی است.»
با توجه به اینکه شما در اکثر صحنهها حضور مؤثری داشتهاید چگونه از شهادت آیتالله غفاری باخبر شدید؟
دوستانمان در حوزه با تهران ارتباط داشتند. کشور آبستن حوادث بود و اخبار فورا به گوش ما میرسید.
از مراسم تشییع جنازه آیتالله غفاری برایمان بگوئید.
در طی مراسم تظاهراتی بر پا شد. نیروهای پلیس وارد عمل شدند. درگیری به وجود آمد. در این میان عدهای هم دستگیر شدند. البته برخی افراد نقشی در شکلگیری تظاهرات نداشتند اما به قول معروف وقتی آتش روشن میشود همه در آن میسوزند. در میان دستگیرشدگان هم اینگونه افراد دیده میشدند. ساواک بعد از بازجوئی از دستگیرشدگان اگر متوجه میشد که اشخاص از اتفاقات دور هستند و در تظاهرات و مبارزات نقشی نداشتهاند آنها را آزاد میکرد. مأموران ساواک کسانی را در زندان نگه میداشتند که یک یا چند بار دیگر هم دستگیر شده بودند یا اینکه اسامی آنها در اسناد و پروندههای ساواک به چشم میخورد. وقتی خبر شهادت آیتالله غفاری به قم رسید (همانند رسیدن خبر شهادت حاجآقا مصطفی خمینی) در شهر محشری به پا و مراسمی هم برگزار شد.
همانطور که در دوران هشت سال دفاع مقدس خون شهدایمان باعث پیروزی میهن ما در جنگ شد. خون شهدائی همچون حاجآقا مصطفی خمینی، آیتالله سعیدی و آیتالله غفاری و نگرانیها و احساسات مردم در این وقایع تأثیر بسیاری بر مبارزات داشت. اصولا شهادت باعث تسریع در پیروزی انقلاب میشد. با توجه به اینکه آیتالله غفاری روحانی بود و از طرفی هرچه شخصی که به شهادت میرسد در جامعه مشهورتر باشد انعکاس خبر شهادتش هم گستردهتر خواهد بود. رژیم همواره به دنبال سرکوب تظاهرات و تجمع مردم بود و از این رو در مقابل تظاهراتی که بعد از به شهادت رسیدن آیتالله غفاری بر پا میشد عکسالعمل نشان میداد.
آیتالله حسین غفاری در حال اقامه نماز جماعت
مزار آیتالله غفاری