24 اسفند 1392

زندگینامه مذهبی و سیاسی آیت‌الله طالقانی


صدیقه کرحسنلو

مرحوم طالقانی یکی از برجستهترین شخصیتهایی است که قبل و بعد از انقلاب در راه اسلام مبارزه و خدمت کرد. وی، به گفتة امام خمینی(س) دو ویژگی بارز داشت: یکی روحیه مقاومت و مخالفت با دستگاه ظلم که از عنفوان جوانی تا وقتی که دارفانی را وداع کرد انگیزه او مخالفت با جباران و ستمکاران و چپاولگران بود، هیچ وقت از پای ننشست و، در نتیجه، چند بار به زندان افتاد. 1 و دیگری، به تعبیر امام، «روحانی خدمتگزار» بود «اگر این مقاومت و مخالفت با دست جبّار را ضمّ به این بکنید که این روحانی است. یک شخصی که به واسطه روحانیتش در بین مردم محبوبیت دارد؛ وقتی خدمتگزاری او را که هم مشاهده کنند مردم او را به عنوان نایب پیغمبر می‌شناختند.» 2 و باز، به تعبیر امام خمینی(س)، وی «عالم عامل» بود، یک عالمی که به درد مردم میرسید. 3

  

در این مقاله ما برآنیم که علت محبوبیت وی در بین اقشار مختلف مردم، با اشارهای به ابعاد مختلف ویژگی شخصیتی او بر اساس سالشمار زندگی وی بپردازیم.
 
سید محمود علایی طالقانی در سال 1326ﻫ . ق «اسفند1289ﻫ . ش» در روستای گلیرد طالقان دیده به جهان گشود. سید محمود در پنج سالگی وارد مکتبخانه شد و در نزد ملا سید تقی اورازانی قرآن را فرا گرفت. در سال دوم خواندن موش و گربه عبید زاکانی را نزد شیخ کربلایی ورکشی شروع کرد. 4 سپس مقدمات را در تهران در نزد پدر خواند و در ده سالگی راهی قم شد. در قم ابتدا به مدرسه رضویه رفت، بعد از آن وارد مدرسه فیضیه شد. 5 در آنجا درس لمعه مخصوصاً باب صلواﺓ را نزد آقای مرعشی، مطول را نزد مرحوم ادیب تهرانی خواند و مدتی هم از جلسه درس مرحوم سید محمد حجت استفاده میکرد. علاوه بر ایشان، با مرحوم شیخ تقی اشراقی و مرحوم میرزا خلیل کمرهای، که به قول طلاب آن روز روشنفکر بودند، نیز معاشرت داشته 6 سپس به نجف رفته و در آنجا از درس خارج آیتالله اصفهانی و حاج شیخ محمدحسین غروی و آقا ضیاءالدین عراقی استفاده کرده و از آقای اصفهانی اجازه اجتهاد گرفته و بعد از مدتی به ایران بازگشته است. بعد از بازگشت، از مرحوم آیتالله حائری نیز به اخذ اجازه اجتهاد نائل شد و از آقای مرعشی و قمی اجازه حدیث گرفت و بعد از رحلت آیتالله حائری به تهران آمد (1318). 7 طالقانی در هنگام تحصیل که علوم حوزوی را نزد اساتید حوزه میگذراند شاهد دو نوع رفتار سیاسی از روحانیان عالی رتبه آن زمان بود. از یک سو ملاحظه میکرد که استاد خود یعنی شیخ عبدالکریم حائری یزدی در برابر استبداد زمان خویش، یعنی حکومت رضاخان، سکوت کرده و وظیفهاش را جز حفظ و گسترش حوزه علمیه نوپای آن زمان چیز دیگری نمیداند و از سوی دیگر مشاهده میکند روحانیانی مانند شیخ محمد خیابانی، نورالله اصفهانی، آقا محمدتقی بافقی، و سید حسن مدرس به مبارزه با عنصر استبداد و طاغوت در جامعه میپردازند. با دقت در رفتار این دو گروه، راه گروه دوم را بر میگزیند. وی در سالهای 1318- 1317ﻫ . ش به تهران بازمی‌گردد و پس از بازگشت به تهران، از آنجا که آیتالله میرزا خلیل کمرهای از اساتید فلسفه و حکمت ایشان از قم به تهران منتقل شده بود، به حلقه درس ایشان میپیوندد و دروس قم را در تهران نزد ایشان ادامه میدهد. وی از همان آغاز ورود به تهران با نوشتن مقاله و سخنرانی موجب جذب جوانان میشود. خود وی دلیل آمدنش به تهران را برای تثبیت عقاید ایمانی جوانان میداند. 8 سید محمود در کودکی و جوانی شاهد مبارزات پدر و شهید آیتالله مدرس و دیگر علمای بیدار با رضاخان بوده است. و با این مشاهدات و تجربیات و مطالعات در اجتماع چاره درد را بازگشت به قرآن و نهجالبلاغه میبیند و خود در این راه پیشقدم میگردد و برای جوانان جلسات تفسیر قرآن برپا میکند. قرائت جدیدی از قرآن ارائه میدهد و آن را از سر طاقچهها به صحنه اجتماع میآورد؛ چون، به باور او، قرآن برای تفکر و تدّبر و عمل است، نه برای صرف خواندن و تیمّن و تبرّک جستن. ایشان در این باره میگویند:
              این کتاب هدایت که چون نیم قرن اول اسلام باید بر همة شئون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت حاکم باشد یکسره از زندگی برکنار شده و در هیچ شأنی دخالت ندارد. دنیای اسلام، که با رهبری این کتاب روزی پیشرو و رهبر بود، امروز دنبالهرو شده. کتابی که سند دین و حاکم بر همة امور بوده مانند آثار عتیقه و کتاب ورد تنها جنبه تقدس و تبرک یافته و از سرحد زندگی و حیات عمومی برکنار شده و در سر حد عالم اموات و تشریفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن اعلام مرگ است... 9
 
دکتر صاحبالزمانی در مورد وی چنین میگوید: «آیتالله طالقانی را میتوان کاشف جدید قرآن به عنوان یک منبع الهام سیاسی در تاریخ معاصر ایران نامید.» 10
 
مرحوم طالقانی بعد از سقوط رضاخان در شهریور 1320 «کانون اسلام» را برای نشر معارف قرآن و سنت تأسیس میکند. در خاطرات بازرگان در این باره آمده است:
              فعالیت منظم من در زمینههای اجتماعی و مذهبی، در سال 1321 در کانون اسلام آغاز شد و در آنجا بود که برای اولین بار با آقای طالقانی آشنایی و ارادت پیدا کرده، یک همکاری صمیانه مداوم پیدا کردیم. حضرت آقای طالقانی با شیوه روشن و اصیل و مؤثری تفسیر قرآن میگفتند و دائماً عدهای از دانشجویان و جوانان و اینجانب از محضرشان بهرهمند میشدیم.
 
کانون اسلام محل معارضه و برخورد افکار اشخاص بود: از افسر ارشد ارتش، مهندس، و صاحبمنصب عالیرتبه وزارت پست و تلگراف گرفته تا دانشیار و آموزگار و دانشجو دانشآموز و کاسب دکاندار. 11
 
پس از واقعه آذربایجان در سال 1325 طالقانی از طرف انجمن تبلیغات اسلامی، اتحادیه مسلمین و جامعه روحانیت آن زمان، جهت بررسی حوادث آذربایجان، راهی آن دیار گردید. وی حدود ده شبانهروز در زنجان و آذربایجان به تحقیق و تفحص درباره مسئله دموکراتها و حمله ارتش به آن مناطق میپردازد و پس از آن گزارشی مفصل از حوادث و وقایع ارائه میدهد. 12
 
وی سلسه سخنرانیهایی نیز در جهت ارشاد مردم به اسلام و قرآن ترتیب میدهد و مجلهای به نام دانشآموز از طرف کانون اسلام منتشر میشود. در همین سالهاست که آیتالله طالقانی، پس از تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان (که ظاهراً نخستین تشکل اسلامی در تاریخ دانشگاههای ایران است) در دانشگاه تهران، انجمن اسلامی مهندسین، و تشکیل فدائیان اسلام به وسیله شهید سید مجتبی نواب صفوی، از سخنرانان و فعالان و همکاران صدیق و وفادار آنان می‌گردد و تا آخر عمر در این مسیر به حرکت نوین اسلامی خود ادامه میدهد. انجمن ماهانه دینی مرکز دیگری بود که طالقانی در آنجا با جوانان ارتباط داشت. از سال 1339 تا 1341 فعال بود و در هر ماه یک سخنرانی علمی و روشنگرانه در آنجا ایراد میکرد. این انجمن روحانیون روشنفکر آن دوره بودند و در سخنرانیها بر موضوعات مابه الابتلا و کاربردی انگشت مینهادند. استاد مطهری و دکتر محمدابراهیم آیتی از ارکان این انجمن بودند و حاج احمدعلی بابایی از ادارهکنندگان آن بود. استاد مطهری درباره جلسات انجمن ماهانه دینی میگوید:
              این جلسات هرچند نتوانست به حیات خود ادامه دهد اما منشأ خیرات و برکات معنوی فراوانی شد و موجب یک سلسله اصلاحات و جنبشهایی، در سطحی وسیعتر و گستردهتر، در کار مسائل تبلیغی و ارشادی اسلامی گردید. 13
 
طالقانی در پی آن بود که دیوار میان روحانیان و دانشگاهیان را از میان بردارد و دو قشر را به هم نزدیک و در سرنوشت یکدیگر شریک کند. به گفته دکتر صاحبالزمانی آیتالله طالقانی همواره از بیخبری عمیق حاکم میان دانشگاه و روحانیت از احوال یکدیگر رنج میبرد. برای نمونه، متعجب و متأسف بود که چگونه دانشجویان دانشگاه تهران همواره به خاطر شهادت سه تن از دوستان خود در 16 آذر 1332 هر سال در ماه آذر و حتی ماههای قبل و بعد از آن در دانشگاه دست به اعتصاب و تظاهر میزنند؛ لیکن از شهادت و ضرب و شکنجه طلاب مدرسه فیضیه قم که خرداد 1342 اتفاق افتاد کوچکترین اطلاعی ندارند و حتی یکبار هم چند دقیقه اعلام سکوت نکردند. 14
 
به گفته دکتر کاتوزیان:
              آیتالله طالقانی ... حق بزرگی به گردن ما دانشگاهیان دارد؛ برای اینکه از نخستین کسانی بود که میخواست بین دانشگاه و روحانیت پلی ایجاد کند و این دو مرکز علمی را به هم مربوط سازد، ارتباطی در سطح برابر، نه در سطح ولایت که یکی پیشرو باشد و یکی مقلد. 15
 
پس از کودتای 28 مرداد1332، محل فعالیتها و سخنرانیهای انجمن اسلامی دانشجویان تهران، در مسجد هدایت بود. همچنین انجمن اسلامی دانشجویان تهران در سال 1332 سخنرانیهای افشاگرانه خود را در مخالفت با انقلاب سفید شاه در مسجد هدایت برگزار می‌کرد. از اینرو مطهری مسجد هدایت را «دالان دانشگاه» میخواند و باهنر آن را «اولین مرکز هدایت جوانان و روشنفکران» می‌د‌انست و چمران آن را «کشتی نجات» میشمرد و هاشمی آن را «پایگاه بسیار مهمی برای مبارز و مبارزین» میخواند. 16
 
و نیز به نقل از دکتر شریعتی گفتهاند: «هر وقت از مشهد به تهران میآمدم، پیرمرد تنها پناهگاه و مایه امید ما بود که در گوشه مسجد هدایت، چون مرغ حق، مینالید.» همچنین به نقل از او گفتهاند: «در سالهای خفقان و ظلمانی پس از کودتای 28 مرداد 1332، تنها طالقانی و مسجد هدایت، چون منارهای در کویر، قامت فریاد بود.» 17
 
طالقانی در محرم 1382 (1341ش )، یک سخنرانی تحت عنوان «جهاد و شهادت» در انجمن اسلامی مهندسین ایراد کرد و در آن از روابط بهائیت و اسرائیل پرده برداشت و گفت:
              امروز صهیونیسم پوست دوم استعمار است، اسرائیل هم یک قیافه دیگری در کشور ما گرفته و به صورت بهائیت در آمده است و در تمام وزارتخانهها و ارکان این دولت نفوذ دارد. 18
 
همزمان با این امور، او همچنین در مدرسه سپهسالار نیز به تدریس مشغول بود.
 
طالقانی و نهضت ملی
نهضت ملی ایران متشکل از دو طیف و گروه عمده سیاسی بود، طیفی که به ملیگراها مشهور بودند. گروه دیگر مذهبیها بودند که خود این گروه به دو دسته رادیکال و میانهرو تقسیم میشد؛ این سه گروه فعال، در آغاز نهضت، برای مبارزه با استبداد و استعمار وحدت رویه داشتند؛ ولی، در نهایت، گرفتار اختلاف و تفرقه گردیدند. عملکرد عمده طالقانی، علاوه بر حمایت از نهضت ملی، تلاش جهت ایجاد تفاهم و همدلی میان جناحهای مختلف نهضت بود؛ ولی این حمایت به گونهای نبود که وی خود را زیر چتر حمایتی رهبران نهضت قرار دهد. روحیة آزادمنشی و آزادیخواهانة وی، او را بر آن میداشت که همواره در راه استقلال و آزادی ملت ایران در مخالفت با استبداد و دیکتاتوری تلاش کند و اگر نهضتی شکل میگرفت از آن حمایت کند. از جمله فعالیتهای سیاسی طالقانی در زمان نهضت و دولت ملی مصدق، نامزدی وی در دوره هفدهم مجلس شورای ملی است. او از طرف اهالی مازندران به عنوان یکی از نامزدهای آن استان معرفی میگردد. به دلیل هم مرز بودن این مناطق با شوروی، نفود اندیشههای مارکسیستی به سادگی صورت میگرفت. از سوی دیگر نیز، رژیم شاه می‌خواست از منطقه شمال، نمایندگان مقبول دربار به مجلس راه یابند. طالقانی با نامزدی خود میخواست از یک طرف مانع گسترش حزب توده در آن منطقه گردد و از طرف دیگر مایل بود که نیروهایی که آرمانهای دینی و ملی دارند و خواستار مبارزه با استبداد هستند به مجلس راه یابند؛ ولی به علت درگیری بین طرفداران حزب توده و فئودالهای منطقه، که مورد حمایت دربار بودند، دولت ملی مصدق انتخابات این مناطق را لغو میکند؛ در نتیجه، وی از راهیابی به مجلس بازمیماند. 19
 
طالقانی پس از کودتای 28 مرداد1332، مسجد هدایت را به یکی از کانونهای مقاومت و مبارزه با استبداد تبدیل کرد. در کنار فعالیتهای فرهنگی و نشر فرهنگ و اصول راستین اسلامی، فعالیت و مبارزات خود با استبداد را سامان میدهد. و همراه با آیتالله زنجانی به نهضت مقاومت ملی میپیوندد. وی نحوه شکلگیری نهضت مقاومت ملی پس از کودتا را چنین شرح می‌دهد:
              پس از شکست دولت مصدق، نهضت مقاومت ملی تشکیل شد. برای آنکه چراغ مبارزه خاموش نشود عدهای از فرزانگان، شخصیتهای ملی و دینی رهبری را بر عهده گرفتند. این نهضت ادامه پیدا کرد.
 
وی پس از کودتای 28 مرداد فدائیان اسلام را پناه داد. او، علاوه بر پناه دادن آنان در تهران، آنها را به طالقان و دیگر شهرهای ایران می‌فرستاد تا از گزند جوخة اعدام رژیم در امان باشند. وی به سبب پناه دادن فدائیان اسلام دستگیر و به طور موقت روانه بازداشتگاه میشود.
 
مرحوم طالقانی، وقتی همراه با همفکران خود یعنی مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی، دیدند که جبهه ملی خواست آنان را، که یک مبارزه اصولی و رادیکال با شاه و حکومت دستنشانده آمریکا و انگلیس بود برآورده نمیسازد، نهضت آزادی ایران را در اردیبهشت 1340 تأسیس کردند، سازمانی با آرمانی اسلامی برای مبارزه ملی ریشهای با استعمار و استبداد .
 
آیتالله طالقانی دو هفته بعد از اعلام موجودیت نهضت آزادی بیانهای بدین مضمون منتشر میکند:
              به یاری خداوند قهار و توانا ــ برادران و هموطنان عزیز، شما به چشم خویشتن وضع نکبتبار این سرزمین تاریخی و این کشور اسلامی را مینگرید و میبینید که در اثر سلطه غارتگران چگونه فقر مادی گریبانگیر اکثر مردم گشته، بدبینی و بداندیشی و پراکندگی چگونه بر سراسر این مملکت سایه گسترده. کسانی که برای شنیدن هر ندای حقی، «کر» و برای دیدن پرتو هر حقیقتی «کور» هستند نه به خود رحم میکنند و نه به مردم، تا جایی که مملکت را در معرض طوفان حوادث و بر لب پرتگاه مخوفی قرار دادند. چاره چیست؟ چگونه میتوان تا سقوط قطعی حیات معنوی و مادی کشور سکوت اختیار نمود یا فقط به بهانة لاابالیگری و سرباز زدن از هر مسئولیتی در انتظار فرج غیبی نشست؟ باید مردانی که محیط، آلوده و زبونشان نساخته و غیرت و احساس مسئولیت در آنان نمرده دور هم گرد آیند. راه صحیح و اصیل مبارزه بر علیه فساد و مفسدین جامعه ایرانی را مشخص نمایند. با متانت، مآلاندیشی و با خلوص نیت و قلب، برای رضای خدا و مردم قدمهای قطعیتر و محکمتری بردارند تا راه آزادی و آزادمنشی را برای ملت ایران بگشایند. بحمدالله، جمعی که طی سالهای سخت ثبات قدم و پاکی نیت خود را ابراز داشته و در برابر تهدید و محرومیت و زجر و زندان خود را نباخته و در تعقیب هدفهای ملی برای نجات مملکت کوشیدهاند، در این هنگام خطیر به تشکیل نهضت آزادی ایران قیام نمودهاند. اینجانب، اگرچه از کوتاهی به انجام وظیفه خود نزد خدا و اولیاء اسلام و نیاکان بزرگوارم شرمسارم، ولی پیوسته در صف مبارزه با فساد و مفسدین باقی مانده و به این سبب دعوت همکاری با بنیانگذاران نهضت آزادی را پذیرفتم. 20
 
انقلاب سفید
آیتالله طالقانی در دوم بهمن1341 ضمن بیان دیدگاهش در مخالفت با فئودالیسم و اینکه به داشتن گرایشهای سوسیالیستی مشهور است و با اصلاحات واقعی مخالف نیست، اعلام داشت که با این رفراندوم مخالف است.
 
              با این رفراندوم، که نقشه جدید استعمار است، صد در صد مخالفت میکنیم. طبقة روشنفکر با این جریانات خلاف قانون موافق نیستند. در مملکتی که نه آزادی قلم و نه آزادی مطبوعات وجود داشته و قانون اساسی را زیر پا گذاشتهاند، چه رفراندومی؟ شما در هر چاپخانهای که بروید چند مأمور سازمان امنیت میبینید که در آنجا ایستادهاند و از طبع نشریههای جبهه ملی جلوگیری میکنند. هیئت حاکمة دروغگو و فاسد ما تبلیغات را در اختیار دارد، روزنامة فرمایشی و دستوری زیر نظر اوست و هرچه دلش خواست مینویسد و میگوید... رفراندوم بایستی در محیط آزادی صورت گیرد تا مردم بتوانند عقاید باطنی خود را آزادانه اعلام کنند و رأی دهند... الغاء ارباب ـ رعیتی که رفراندوم لازم ندارد... ما اگر واقعاً اصلاحات، به مفهوم واقعی، صورت گیرد با آن موافقیم، ولی نه با این خیمه شببازیها. 21
 
در سوم بهمن 1341، طالقانی و مهندس بازرگان و سپس دکتر سحابی دستگیر و زندانی شدند. چندی بعد نیز اعضای دیگری از نهضت آزادی دستگیر و به آنها ملحق شدند. هدف از دستگیری این عدّه و نیز اعضای جبهه ملی و عدهای از روحانیون این بود که در هنگام رفراندوم، مخالفان در صحنه نباشند.

شرکت در کنفرانسهای اسلامی

سید محمود طالقانی تنها آزادی و استقلال ایران هدفش نبود و هرگز سایر نقاط جهان اسلام را از یاد نمیبرد. از سال 1327 که وعده بالفور برای ایجاد سرزمینی یهودینشین در سرزمین فلسطین تحقق مییابد. سید برای شناساندن صهیونیستها به مردم مسلمان ایران، شناساندن حق مردم مسلمان فلسطین به همگان و نشان دادن علت این بدبختیها، که همان تفرقه در میان امت اسلام است، به نوشتن و گفتن و اعلامیه دادن و تبلیغ و مسافرت کردن اقدام میکند.

 
طالقانی در مبارزه با صهیونیستها، که از سال 1339 به بعد با شاه همسو بودند، تا آنجا پیش میرود که در تشکیل پرونده او در سال 1341 و دادگاههای سالهای 1342 به بعد دست کارشناسان صهیونیستی ساواک شاه به روشنی دیده می‌شود.
 
از جمله فعالیتهای سیّد شرکت در کنفرانسهای اسلامی است. در سال 1331 در کنفرانس شعوبالمسلمین در کراچی، در 27 رجب 1379 (1338ﻫ . ش) در کنفرانس اسلامی قدس و در 27 رجب 1381 (دی 1340ش) نیز در کنفرانس اسلامی قاهره شرکت نمود و این حقیقت را اعلام کرد که حساب ملت از دولتهای دستنشانده جداست. و در کشورهای اسلامی آن روز مثل مصر و سوریه و... این واقعیت را روشن ساخت که تشیع همان اسلام راستین است.
 
آیتالله بروجردی، مرجع تقلید زمان، با همکاری و همفکری علمای الازهر مصر به خصوص شیخ محمود شلتوت، برای ایجاد محیط اسلامی در زمینههای اختلاف آراء علمی و فقهی به تأسیس «دارالتقریب بینالمذاهب الاسلامیه» اقدام کرد که شعبهای در قم داشت و شعبهای هم در قاهره، و آقای شیخ محمدتقی قمی سردبیر این جمعیت در قاهره بود. آیتالله طالقانی در کنفرانسهای اسلامی تشکیل شده در قدس و قاهره و کراچی شرکت جست. و کتاب تحلیلی امام علی بن ابی طالب را که یک برادر باانصاف از اهل سنت تألیف کرده بود ترجمه کرد و در مقدمه آن کتاب نوشت:
              راه تقریب، که جمعی از علمای بیدار و مجاهد پیش گرفتهاند، همین است که با نور تفکر، محیط ارتباط اسلامی را روشن سازند و با نوک قلم باقیمانده ابرهای تاریک از افق فکری مسلمانان را زائل گردانند تا وحدت واقعی پایه گیرد، نه اتحاد صوری و قراردادی.
 
تبیین بُعد اقتصادی اسلام با نوشتن کتاب اسلام و مالکیت
پس از کودتای آمریکایی 28مرداد ماه 1332، دانشمندان مسلمان دست امپریالیسم غرب و مارکسیسم شرق هر دو را در این کودتا و در همه توطئههای ضد اسلامی مشاهده کردند؛ و برای خنثی کردن این توطئهها در ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دست به اقدام زدند. از جمله اقدامات دیگر آیتالله طالقانی معرفی مکتب اسلام از بعد اقتصادی با نوشتن کتاب اسلام و مالکیت در سال 1332 بود که در ضمن نشان دادن کمبودها و زیانها و نارسائیهای اقتصادی مارکسیسم و سرمایه‌داری، راهحلهای جهانی و جاویدان اسلام در تمام زمینههای مالکیت و اقتصاد را به خوبی ارائه دادند. در زمینه سیاست و مبارزه با استبداد و حکومت مطلقه کتاب باارزش تنبیهالامـهًْ و تنزیهالملــهًْ نوشته علامه شیخ محمدحسین نائینی را با عنوان حکومت از نظر اسلام با مقدمه و پاورقیهای توضیحی منتشر کرد.
 
پس از شکست رژیم در مسئلة اصلاحات ارضی، دولت در بهمن ماه1341، لوایح ششگانهای به رفراندوم میگذارد که بعدها به «انقلاب سفید» مشهور شد. در این زمان رژیم دستور بازداشت طالقانی را در سوم بهمن1341 یعنی چهار روز پیش از برگزاری رفراندوم صادر میکند.
 
طالقانی پس از این دستگیری مدت چهار ماه و هشت روز در زندان به سر میبرد و، سرانجام، در اول محرم 1342 از زندان آزاد میشود. وی پس از آزادی، دوباره مسجد هدایت و منابرسخنرانی را مرکز مبارزه با رژیم استبداد قرار میدهد. پس از دستگیری امام خمینی در شب 15خرداد (شب یازدهم محرم)، طالقانی به اتفاق دیگر دوستان اعضای نهضت آزادی ایران، اعلامیهای با عنوان «دیکتاتور خون میریزد» منتشر میکند که در آن به بازداشت غیرقانونی امام خمینی(س) و حبس دیگر علما اعتراض مینماید با تأکید این نکته که هر کس در این وضعیت دست از مقاومت بردارد، به اسلام، قرآن و آزادی خیانت کرده است.
 
در این ایام طالقانی به اتفاق همفکرانش اعلامیهای صادر میکند که در آن به سیاستهای داخلی رژیم شاه انتقاد شده و در نگاه بینالمللی به مسئله استعمار و استثمار پرداخته و به مسلمانان و کشورهای اسلامی در مورد نفوذ صهیونیسم و دولت اسرائیل در آن کشورها هشدار داده است. در همین ایام طالقانی، با اشاره به خطبههای سیدالشهداء درباره سلطان جائر و هشدار به افسران و سربازان، از آنان میخواهد دست از حمایت رژیم بردارند. او، پس از چند بار تغییر دادن مخفیگاههای خود، در ده لواسان مخفی میشود، از دور امور را کنترل میکند و اطلاعیههایی علیه نظام صادر میکرد. سرانجام وی را دستگیر و روانه زندان قصر مینمایند دادگاه پس از شنیدن آخرین دفاعیات متهم وی را به ده سال زندان محکوم میکند. طالقانی در زندان به تدوین اولین جزء تفسیر پرتوی از قرآن میپردازد.
 
در بیانات امام درباره حکم دادگاه آیتالله طالقانی در فروردین ماه 1343 آمده است:
              از زندانی بودن آقای طالقانی و مهندس بازرگان افسرده نباشید. تا این چیزها نباشد کارها درست نمیشود. تا زندان رفتنها نباشد پیروزی به دست نمیآید. هدف، بزرگتر از آزاد شدن عدهای از زندان است. هدف اسلام است، طرد عمال اسرائیل است، اتحاد با کشورهای اسلامی است. 22
 
پس از پایان محاکمه آنها امام طی اعلامیهای فرمودند:
              من خوف داشتم اگر در موضوع بیدادگری نسبت به حجتالاسلام طالقانی و جناب مهندس بازرگان و سایر دوستان کلمهای بنویسم موجب تشدید امر آنها بشود و ده سال زندان به پانزده سال تبدیل گردد. 23
 
بالاخره وی در نهم آبان 1346 از زندان آزاد میشود و به فعالیت خود در مسجد هدایت ادامه میدهد. در این زمان امام خمینی، رهبر نهضت اسلامی، در نجف اشرف به صورت تبعید به سر میبرد.
 
مجاهدین خلق ایران
سازمان مجاهدین خلق ایران یک گروه سیاسی ـ نظامی بود که در سال1344 به توسط سه تن از جوانان مسلمان به نامهای محمد حنیفنژاد، بدیعزادگان، و سعید محسن پایهگذاری شده آنها از همراهان دائمی طالقانی در سخنرانیهای او درباره اسلام، قرآن، و مبارزه با استبداد بودند؛ و طالقانی را به عنوان مهمترین روحانی حامیِِ خود میدانستند میتوان گفت طالقانی از آغاز زندگی و مبارزات سیاسی خود خواستار مبارزه با استبداد در چارچوب قانون اساسی مشروطه بود؛ ولی از آغاز دهة 1340 به بعد، از اصلاح حکومت شاه ناامید شد، روحیة انقلابی یافت، در سال 1357 خواستار خلع شاه شد و دولتهای منسوب به رژیم شاه را غیرقانونی خواند.
 
سال 1350 اولین ضربه به سازمان مجاهدین خلق وارد میشود. ساواک با نفوذ به درون این سازمان، خانههای تیمی مجاهدین را شناسایی کرده بسیاری از آنها را دستگیری میکند در این زمان ساواک مراقبت ویژهای از طالقانی به عمل میآورد و نظام حاکم، بعد از ماه رمضان 1350، وی را برای مدت ده سال به زابل تبعید میکند که موجب اعتراض افکار عمومی میشود. آیتالله آشتیانی، یکی از مراجع تهران، طی نامهای به تبعید ایشان اعتراض میکند و رژیم، با در نظر گرفتن مصالح خاصی، زمان حکم صادرة دهساله را تقلیل داده محل اقامت اجباری وی را از زابل به بافق کرمان تغییر می‌دهد. آیتالله طالقانی پس از یک سال اقامت در بافق به تهران بازمیگردد. در حقیقت، اقامت اجباری وی یک سال و نیم بوده که شش ماه از آن را در زابل و یک سال آن را در بافق کرمان گذراند. 24
 
در سال 1354 تحولاتی در سازمان مجاهدین خلق پدید میآید؛ وحید افراخته و محسن خاموشی دستگیر میشوند. پس از اعترافات وحید افراخته، که در رادیو و تلویزیون پخش میشود، طالقانی دستگیر میشود.
 
طالقانی پس از اوجگیری انقلاب اسلامی در آبان ماه 1357 از زندان آزاد شد. به مناسبت آزادی آیتالله طالقانی حضرت آیت‌الله خمینی (س)، ضمن پیامی که از پاریس ارسال داشتند، خاطرنشان ساختند:
              این مسئله امر طبیعی است که شخصیتهایی مثل جنابعالی که عمر گرانمایه خود را در راه آزادی و استقلال کشور و مخالفت بیامان با دستگاه جبار و غارتگر بینالمللی صرف نمودهاند در حبس و شکنجه به سر برند و از آزادی محروم باشند.
 
هنگامی که بختیار دولت تشکیل داد، طالقانی آن را به رسمیت نشناخت و اعلام داشت که این دولت مغایر با قوانین اسلامی و خواست ملت است. طالقانی پس از آزاد شدن از آخرین زندان (آبان1357) تصمیم داشت به علت کهولت سن و ضعف قوای جسمی و روحی مدتی به استراحت بپردازد؛ اما با دریافت پیام امیدبخش امام خمینی از پاریس و توصیه امام مبنی بر حمایت و هدایت انقلابیون، و نیز انتظارات عامه مردم، به ویژه روحانیون، روشنفکران، دانشجویان و سازمانها و گروههای مبارز سرّی، که عموماً او را میشناختند و به انتظارش بودند، این تصمیم خود را تغییر داد و برای اینکه رژیم در حال زوال، این غیبت ایشان را در صحنه انقلاب دستاویزی قرار ندهد با همان حال به جمع مردم انقلابی پیوست و فرمود:
              من فکر کردم که چرا رژیم ما را آزاد کرد و حال آنکه آزادی ما مبارزه را تشدید خواهد کرد و با بررسی اوضاع و احوال انقلاب، به این نتیجه رسیدم که عوامل دربار و ساواک میخواهند من را در برابر رهبری امام علم نموده و به قطبی در برابر ایشان تبدیل کنند. 25
 
بعد از سپری شدن روزهای اول پس از آزادی و دیدارهای روزانه طالقانی با مردم، گروهها و سیاستمداران، عدهای از دوستان به آقای علی بابایی پیشنهاد میکنند، حال که مبارزه به اینجا رسیده، در این موقعیت بهتر است محل یا ستادی برای ارتباط مردم با ایشان تشکیل شود و در پی موافقت ایشان، مناسبترین محل را برای چنین امری منزل خود ایشان تشخیص میدهند.
 
یکی از معروفترین مفسرین رسانههای جهانی امریکا در تفسیری کوتاه آیتالله طالقانی را «قوه محرکه انقلاب اسلامی» مینامد، و در تحلیل دیگری چنین آمده: «این سعه صدر و ایمان انقلابی آیتالله طالقانی بود که با تکیه و تأکید رهبری واحد، انقلاب را تسریع و توان بخشید». 26
 
تشکیل شورای انقلاب
شورای انقلاب یکی از مهمترین ارکانی است که در رهبری انقلاب، در دوران قبل و پس از پیروزی آن عملکردی اساسی و تاریخی داشته است.
 
طالقانی که تازه از زندان آزاد شده بود در صدد تشکیل یک شورای انقلاب بود. بعد از زندان به دلیل موقعیتی که داشت نمایندگان همه گروهها را به یک گردهمایی برای تشکیل شورای انقلاب دعوت کرد البته بدون اطلاع از اینکه امام شورای انقلاب را تشکیل دادهاند اعلام شد که شورای انقلاب از طرف آقای طالقانی تشکیل شده است. دکتر صادق طباطبایی از نزدیکان امام و سخنگوی دولت موقت تحت عنوان «ناگفتههای انقلاب» میگوید:
              یادم میآید شبی دکتر یزدی به امام گفت: از تهران اطلاع دادند که آقای طالقانی اقدام به تشکیل شورای انقلاب کرده است. یادم است که امام با تغیّر پرسید که «مگر آقایان به آقای طالقانی نگفتند؟ نمیشود که ایشان در شورای انقلاب نباشند» و از همان لحظه به تهران اطلاع داده شد که امام دستور دادند حتماً آقای طالقانی در شورای انقلاب باشند که مرحوم طالقانی هم آمدند و رئیس شورای انقلاب شدند. 27
 
شورای انقلاب از مهمترین ارکان انقلاب بود که در ابتدای پیروزی انقلاب و درهمریختگی کشور وظایف قوای سهگانه را به عهده داشت و در آن برهه «دگرگونی تاریخ» و سرنگونی «رژیم شاهنشاهی» مدبرانه و قاطعانه، رسالتش را به انجام رساند دکتر بهشتی در جواب این سؤال که در شورای انقلاب اسلامی آیتالله طالقانی چه وظیفهای داشتند و عملاً با مسائل چگونه برخورد میکردند؟ اظهار میدارد:
              وسیعترین و پیوستهترین ارتباطی که با مرحوم آیتالله طالقانی داشتم مربوط میشود به شورای انقلاب... در انتخاب داخلی که به عمل آمد مرحوم آیتالله طالقانی به عنوان رئیس شورای انقلاب انتخاب شدند. من هم به عنوان نا ئب رئیس شورای انقلاب انتخاب شدم و در اداره کارها کمک میکردیم. مرحوم آیتالله طالقانی در این مدت که در شورای انقلاب همکاری داشتند در برخی از ابعاد دیدهای خاصی داشتند، و این دیدها را مطرح میکردند. در برخی موارد غیر از نقطه نظرهایی بود که وزارت خارجه دولت موقت ارائه میکرد. همچنین در مسائل داخلی گاهی نقطهنظرهایی داشتند که با نقطهنظرهای دولت موقت یا احیاناً اکثریت شورای انقلاب هماهنگی نداشت؛ ولی، در جمع، حضور ایشان در شورای انقلاب بسیار مفید و مؤثر بود. مردی که خود دارای بینشی بود در اسلام و در سیاست و در مبارزه و تجارب فراوان و ارتباطات فراوان که در طول زندگی با شخصیتها و یا گروهها داشت و حضورش در شورای انقلاب بسیار ثمربخش و پر ارج بود. 28
 
نقش طالقانی در تثبیت جمهوری اسلامی
طالقانی بعد از پیروزی انقلاب اسلام سعی میکرد نیروهای مختلف سیاسی را در جهت اتحاد و هماهنگی ملت گرد هم آورد و تحت رهبری امام متحد سازد. از اینرو، به همه نیروها توصیه میکند که به ملاقات امام بروند و همبستگی خود را با رهبری ایشان اعلام دارند. در اواخر اسفند 1357 خبر درگیری شدید مسلحانه بین گروههای مختلف در شهر سنندج آغاز میشود. درگیری، در آغاز، بین دو کمیته شیعه و سنی مستقر در سنندج آغاز میشود و سپس به حمله و محاصره پادگان از طرف گروهکهای سیاسی میانجامد و در نتیجه، میان آنها و نیروهای مستقر در پادگان، نبرد مسلحانهای درمیگیرد. کردهای مقیم تهران نزد طالقانی رفته از وی تقاضا میکنند که به کردستان سفر کند و به درگیری و جنگ پایان دهد. طالقانی، پس از مشورت با رهبر، با عدهای از شخصیتهای دیگر انقلاب (آقایان بهشتی، هاشمی رفسنجانی، ابوالحسن بنیصدر و ....) در آغاز سال 1358 وارد سنندج میشود. با سخنرانی در جمع مردم شهر، خواستار تشکیل شورای شهر سنندج به انتخاب مردم میگردد و به این نتیجه میرسد که تنها راه برای جلوگیری از سوءاستفاده هر یک از گروهها برای به قدرت رسیدن تشکیل شورای واقعی شهر سنندج است. 29
 
الف) طالقانی و شورا
طالقانی همواره این دغدغه ذهنی را داشت که مبادا انقلاب اسلامی از مسیر خود منحرف شود. از اینرو، مؤکداً اصرار داشت که سرنوشت سیاسی مردم به دست خود آنان تعیین شود و راهکار اجرایی این امر را شوراها میدانست او طرح اصلی شوراها را در سخنرانی خود در مدرسه فیضیه در سال 1358به طور واضح مطرح میکند. در این سخنرانی میگوید:
              مردم واقعاً به حساب بیایند. مردم واقعاً باید سرنوشت خود را به دست گیرند مردم باید بتوانند راهی برای زندگی خود باز کنند.... همین، مسئلهای است که علما و رهبران ملی ما هفتاد و اندی سال در قانون اساسی آوردهاند. انجمنهای ایالتی و ولایتی یعنی چه؟ یعنی در هر شهر و روستا و در هر دهکده مردم با رشد، نشان دادن قدرت، نشان دادن بینش خود افرادی که میدانند خردمندند، صادقاند، و وابسته به جایی نیستند، خودخواه نیستند، هوشیار هستند، اینها را انتخاب کنند و سرنوشتشان را به دست اینها بدهند، نه دربست، خودشان هم نظارت کنند. 30
 
ب) امامت جمعه و نمایندگی خبرگان قانون اساسی
طالقانی پس از انقلاب اسلامی، به مناسبتهای مختلف، مسئلة نماز جمعه را مطرح میکند و با رهبری انقلاب نیز در این زمینه مشورت مینماید و دانشگاه تهران را برای این امر انتخاب میکند. اولین نماز جمعه تهران به امامت ایشان در اولین جمعه ماه رمضان 1358 در بهشت زهرا برگزار میشود. طالقانی در خطبههای نماز جمعه به مسائل لازم پرداخته همواره به مسئلة شوراها و تعیین سرنوشت مردم به وسیله خود مردم تأکید فراوان میکند. در هیجدهم تیر 1358 از حوزه انتخابیه تهران با اکثریت قاطع آراء به عنوان نماینده اول تهران در خبرگان بررسی قانون اساسی انتخاب میشود. هرچند او عضو خبرگان بود، بارها و بارها تأکید داشت که با تشکیل شوراها، قانون اساسی و مجلس از دل شوراها بیرون بیاید و مردم مستقیماً در سرنوشت خود دخالت کنند؛ بهویژه آنکه وی در آخرین نماز جمعه خود در بهشت زهرا بر تشکیل شوراها تأکید میکند و معتقد است هنگامی که شوراها تشکیل شود دیگر مسئولیت بر دوش روحانیان نمیافتد و مردم میتوانند سرنوشت خود را تعیین نمایند:
              صدها بار من گفتم که مسئله شوراها از اساسیترین مسئلة [مسائل] اسلامی است؛ حتی به پیامبرش با آن عظمت میگوید: با این مردم مشورت کن، به اینها شخصیت بده، بدانند که مسئولیت دارند، متکی به شخص رهبری نباشند... افرادی دست اندرکار شاید این طور تشخیص بدهند که اگر شورا تشکیل شود دیگر ما چهکاره هستیم؟ شما هیچی، بروید دنبال کارتان، بگذارید مردم مسئولیت پیدا کنند. این مردم که کشته دادند. اینهایی که اینجا خوابیدهاند، از همین تودههای جنوب شهر بود [بودند]. 31

ج) مسئله دولت موقت

 رابطه طالقانی و امام خمینی تنها یک رابطة روحانی و حوزوی نبود؛ ریشه در خط فکری و حرکتی و اهداف اساسی آن دو داشت. به همین جهت، وی سعی در انسجام مردم و وحدت رهبری مینمود و چنانکه خود به یاران نزدیکش گفته بود: «بعد از ورود امام کنارهگیری خواهد کرد تا امام بتوانند با تمرکز رهبری، خود جنبش را به پیش برند.» 32

 
پس از انتخاب مهندس بازرگان به ریاست دولت موقت، در محافل سیاسی و مذهبی گفته میشد که وی چون دوست نزدیک و همرزم چندین ساله آیتالله طالقانی است از جانب ایشان به امام خمینی(س) پیشنهاد شده. اما طالقانی کسی نبود که منافع عالیه انقلاب و مردم را به خاطر دوستی خود نادیده بگیرد؛ چنانکه بعد از بازگشت از جلسه مدرسه رفاه و تعیین مهندس بازرگان به عنوان نخستوزیر گفت: «من به هر حال تأیید کردم؛ ولی به نظر من بازرگان به درد این کار نمی‌خورد. ایشان آدم خیلی خوبی است، اما مرد قاطع و مدبّری برای پیشبرد انقلاب نیست. به نظر من ایشان میتواند به عنوان وزیر انتخاب شود، ولی نه برای نخستوزیری یک دولت انقلابی. 33
 
خلاصه آنکه آیتالله طالقانی دولت بازرگان را، به آن صورت، چندان قبول نداشت؛ چنانکه خود در گفتوگوی کوتاهی به ضعف این دولت انقلابی اشاره میکند:
              مردم به من شکایت میکنند، میگویند کارها درست پیش نمیرود. من به واسطه اینکه از این دولت دفاع کردهام در معرض انتقاد هم هستم. از آقایان رفقا هم جواب درستی نمیشنوم؛ گرفتار کاغذبازی هستند، گرفتار تشریفات هستند، اگر چنین نبود چنان خواهد شد ... ما همهاش گناه را به گردن این و آن میاندازیم، و گاهی هم به جای پیشگیری، پسگیری میکنیم. 34
 
د) مسئله حجاب اسلامی بانوان
اولین نارضایتی عمومی که جامعه ناآرام و متحول بعد از پیروزی را تکان داد مسئله حجاب اسلامی بود که امام خمینی در این امر تأ کید کردند: «زنان میتوانند در ادارات و مؤسسات کار کنند ولی با حجاب اسلامی» این دستور در آن جو متشنج و حالت بینظمی و هیجان عمومی، جمهوری نوپای اسلامی را دچار گرفتاریها و درگیریهای تازهای نمود. از یک طرف گروههای ناراضی با تبلیغ و تحریک به اینکه اگر جمهوری اسلامی پا بگیرد به زنان حق آزادی و شغل اداری نخواهد داد سعی در رویا رو قرار دادن دولت با زنان (به ویژه اقلیتهای مذهبی) و برانگیختن این نیروی عظیم را داشتند. از طرف دیگر، تندروی برخی از افراد متعصب یا مغرض و خودسری برخی از کمیتهها و نهادها چنان مزاحمتهایی برای زنان و دخترانی که هنوز حال و هوای رژیم گذشته را داشتند پیش آورده بود که میرفت بهانهای به دست ضد انقلاب و حامیان خارجی آنها بدهد. 35
 
آیتالله طالقانی، با اطلاع گستردهای که از تاریخ صدر اسلام و روایات و قران و با آگاهی از وضع حجاب زنان در کشورهای شرقی (مانند هند) و همچنین زنان روستاهای ایران داشت، در یک مصاحبه رادیو تلویزیونی درباره این موضوع به تفصیل سخن گفت. وی با شاره به آیاتی از قرآن و اینکه: «هیچکس زنان را به داشتن حجاب مجبور نمیکند» تأکید نموده که «پوشش زنان یک اصل قرآنی و اسلامی است. اگر بخواهیم مسئله حجاب را از جهت اسلامی و از نظر ملی بحث کنیم یک مسئله سنتی و تاریخی است که در عمق تاریخ ما و تاریخ شرق مطرح بوده است. همیشه زنهای ما دارای یک فرم حجاب بودهاند؛ حجاب به معنای عامش نه مخصوص به چادر و وضع خاص یعنی حفظ عفاف، حفظ وقار و شخصیت زن که همیشه در ایران و کشورهای شرقی اسلامی و غیراسلامی بود... این نص صریح قران است آن قدری که قرآن بیان کرده نه ما می‌توانیم از آن حدود خارج شویم و نه زنانی که معتقد به این کتاب بزرگ آسمانی هستند.
 
در پایان با تأکید بر اینکه: «عناصری میکوشند یک جناح بزرگ انقلاب، یعنی زنها را از انقلاب جدا کنند و به سوی نارضایتی بکشانند» گفت:
              من سلام و درودم را بر زنها و خواهرانم و دخترانم میرسانم و باز میگویم سهم بزرگی در این انقلاب داشتهاند؛ باید این حق و سهم بزرگی [را] که دارند ادامه بدهند، به ثمر برسانند، آلت دست تحریکات نشوند... سر کارشان بروند، به سر کلاسها باز گردند و در ادارات هم سنگین [و] با وقار مسئولیتشان را خوب انجام بدهند... ما اجازه نمیدهیم کسی به اینها اهانت کند یا به هیچ عنوان متعرض اینها بشود. 36
 
طالقانی در برخورد با حجاب، ضمن آنکه مخالف اعمال بیحجابی در گذشته است، اما با یک زبان خاص نشان میدهد معتقد است که زن باید در اجتماع حضور پیدا کند و با مسئولیتپذیری حقوقش را به دست آورد.
 
به قول صاحبنظری: «از همین یک نمونه به دیدگاه وسیع طالقانی در احکام و مسائل دینی میتوان پی برد و به شجاعت و شهامت اجتهادی و استنباط او آگاه شد.» 37
 
هنوز جنجال تفرقهانگیز حقوق اقلیتهای مذهبی و سیاسی و مسئله حجاب اسلامی فروکش نکرده بود که برخی به تصور اینکه با زوال رژیم شاهنشاهی همه سنتهای اصیل ملی را هم باید کنار گذاشت، خواستار حذف عید نوروز بودند و به آن دامن میزدند و این امر موجب نگرانی مردم و اقلیتهای قومی و مذهبی به ویژه زرتشتیان اصیل و علاقهمند به این سنت ملی شده بود. به همین جهت، شبِی که ساعت تحویل سال فرامیرسد، دقایقی قبل از حلول سال نو 1358، آقای طالقانی در صفحه تلویزیون ظاهر شد و عید نوروز را یک سنت اصیل ملی و مذهبی خواند و با قرائت دعای تحویل سال آغاز سال نو را «بهار آزادی» نامید و به رهبر و ملت ایران تبریک گفت.
 
سرانجام، در سحرگاه نوزدهم شهریور سال 1358، این عالم مجاهد پس از سالها فعالیتهای علمی و مبارزه با رژیم ستمشاهی و عمری تلاش خستگیناپذیر در راه پیاده کردن احکام اسلام در اثر سکته قلبی دار فانی را وداع گفت. جنازه آن مجاهد و مفسر بزرگ قرآن را طبق وصیت او در میدانگاهی وسط قطعات 17 و 21 بهشت زهرا، که مدفن هزاران شهید انقلاب اسلامی است، به خاک سپردند.
 
در سوگ آیتالله طالقانی سوزناکترین پیامها پیام امام خمینی است. مطلبی از قول حاج احمد خمینی به این مضمون نقل شده:
              وقتی خبر فوت آیتالله طالقانی را به من دادند فوراً به امام برسانم حدود ساعت 3 بعد از نیمه شب بود. ناچار در اطاق ایشان را زدم. امام طبق معمول بیدار بود. وقتی در را باز کرد و مرا پریشان حال دید، پرسید چه حادثهای رخ داده؟ چون توان گفتنش را نداشتم قدری تأمل کردم و آهسته گفتم: آیتالله طالقانی از دنیا رفت. امام پس از قرائت آیه استرجاع اشک از چشمانش سرازیر شد و در را بست.
 
              طولی نکشید که در اطاق باز شد و مرا صدا زد و بعد در حالی که بسیار اندوهگین به نظر میرسید و در چنین مواقعی کمتر خود قلم به دست میگرفت متنی را که با دست خود نوشته بود به من داد و گفت: «این پیام را پخش کنید.» 38
 
              بسم الله الرحمن الرحیم
              انالله و انا الیه راجعون. و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر. عمر طولانی این عیب را دارد که [انسان] هر روز عزیزی را از دست میدهد و به سوگ شخصیتی مینشیند. و در غم برادری فرو میرود. مجاهد عظیمالشأن و برادر بسیار عزیز حضرت حجتالاسلام والمسلمین آقای طالقانی از بین ما رفت و به ابدیت پیوست و به ملأ اعلاء با اجداد گرامش محشور شد. برای آن بزرگوار سعادت و راحت و برای ما و امت ما تأسف و تأثر و اندوه. آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ گاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پرارج خودم را، یکی پس از دیگری، از دست بدهم. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود، زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر برّنده بود و کوبنده، مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او که در رأس پرهیزگاران بود و روان خودش که بازوی توانای اسلام. من به امت اسلام و ملت ایران و عائلة ارجمند و بازماندگان او این ضایعة بزرگ را تسلیت میدهم. رحمت بر او و بر همة مجاهدان راه حق. و السلام علی عباد الله الصالحین. 39
 
امام خمینی در جای جای سخنرانیهای خویش شخصیت مذهبی و منش سیاسی آیتالله طالقانی را تأیید کردهاند. به گفته وی مرحوم طالقانی مستقیم بود؛ مستقیم فکر میکرد، مستقیم عمل میکرد. به دنبال تعلیمات اسلام بود و برای یک ملت مفید بود. 40
 
و باز به گفته امام راحل(س): «آقای طالقانی ابعاد مختلفهای را داشت، اولاد پیغمبر بود، خدمتگزار بود، متفکر بود، مفسر قرآن بود، انسان متعهد بود، مخالف رژیم بود، مخالف با چپ و راست بود.» 41
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
1. روح‌الله خمینی. صحیفه امام. تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1378. ج 9، ص533 .
2. همان، ص 534 .
3. همان، ج 10، ص 55 .
4. بهرام افراسیابی. طالقانی و تاریخ. تهران، نیلوفر، 1360. ص 25 .
5. همان، ص 28 .
6. همان، ص 29 .
7. همان، ص 31 .
8. علی شیرخانی. شورا و آزادی (بحثی در اندیشه سیاسی آیت‌الله طالقانی). قم، آفتاب سباء، 1381. ص 79 .
9. محمد اسفندیاری. پیک آفتاب (پژوهشی در کارنامه زندگی و فکری آیت‌الله سید محمود طالقانی). قم، صحیفه خرد، 1383. ص 326 .
10. همان، ص 327 .
11. همان، صص 53-54 .
12. علی شیرخانی، همان، ص 79 .
13. محمد اسفندیاری، همان، ص 62 .
14. همان، ص 63 .
15. همان، ص 67 .
16. همان، ص 75 .
17. همان، ص 88 .
18. همان، ص 93 .
19. علی شیرخانی، همان، ص 95 .
20. بهرام افراسیابی، همان، صص 185-186 .
21. محمد اسفندیاری، همان، ص 156 .
22. حشمت‌الله عزیزی. مبارزات آیت‌الله طالقانی. تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388. ص 112 .
23. همان، ص 113 .
24. علی شیرخانی، همان، ص 116 .
25. محمدحسین میرابوالقاسمی. طالقانی فریادی در سکوت. تهران، شرکت سهامی انتشار، 1382. ص 21 .
26. همان، صص24-25 .
27. همان، ص 75 .
28. همان، ص 82 .
29. علی شیرخانی، همان، ص 120 .
30. همان، ص 124 .
31. همان، صص 125-126 .
32. محمدحسین میرابوالقاسمی، همان، ص 90 .
33. همان، ص 94 .
34. همان، ص 95 .
35. همان، ص 29 .
36. همان، ص 168 .
37. همان، ص 169 .
38. همان، ص 346 .
39. آیت‌الله خمینی، همان، ص 486 .
40. همان، ج 9، ص 514 .
41. همان، ص 532 .


موسسه مطالعات تاریخ معاصر