15 شهریور 1394

فرخی یزدی ، شـاعر لب‌دوختـه


امیر اسماعیلی

میرزامحمد، متخلص به فرخی سال 1306 هجری قمری در یزد متولد شد. پس از شروع تحصیل در اواخر تحصیلات مقدماتی در مدرسه مرسلین یزد به علت روح آزادیخواهی و اشعار تند و تیزی که علیه اولیای مدرسه می‌سرود، از مدرسه اخراج شد. فرخی تا 16 سالگی درس خواند و پس از اخراج از مدرسه به کارگری پرداخت. مدتی پارچه‌بافی کرد و بعد نانوا شد و کنار تمام فعالیت‌هایش با ذوق و قریحه‎ای که داشت اشعاری بکر با مضامینی که تا آن وقت بی‌سابقه بود، می‌سرود.

با شروع مشروطیت و پیدایش حزب دموکرات ایران، فرخی به عضویت شاخه یزد این حزب درآمد. او اواخر سال 1328 هجری قمری به تهران آمد و نشریات آن موقع را فضای موثری برای انتشار اشعار آبدار و تند و تیزش کرد. مطلع یکی از شعرها این بود:

دوش ایران را به هنگام سحر دیدم به خواب

وه چه ایرانی سراسر چون دل عاشق خراب

روح آزادیخواهی در اشعار فرخی موج می‌زد و همین امر موجب توجه فضای عمومی و مردم آن زمان به وی شد. فرخی در اواخر جنگ جهانی اول به بین‌النهرین مهاجرت کرد که مورد تعقیب انگلیسی‌ها قرار گرفت. در این تعقیب‌ها به بغداد، کربلا و موصل رفت و سپس به ایران مراجعت کرد.

در تهران هدف حمله تروریست‌های قفقازی قرار گرفت که با خوش‌‍‍‌‌شانسی گلوله‌های شلیک شده به وی اصابت نکرد. در دوره نخست‌وزیری وثوق‎الدوله با قرارداد 1919 چنان مخالفت کرد که مدت‎ها در زندان نمره 1 شهربانی تهران حبس شد. همچنین بار دیگر برای سه ماه در دوره کودتای 1299 شمسی در باغ سردار اعتماد حبس شد. فرخی اواخر سال 1300 شمسی روزنامه طوفان را انتشار داد و در آن شعری در شرح مظالم و فجایع ضیغم‌الدوله قشقایی، حاکم یزد سرود و به دستور وی در زندان دهانش را دوختند و به شاعر لب‌دوخته معروف شد. فرخی بعد از سال‌ها مبارزه و به زندان رفتن‌ها، 25 مهر 1318 در زندان به دست پزشک احمدی با تزریق آمپول هوا به قتل رسید.

ابیات زیر نمونه هایی از اشعار فرخی یزدی است :

قوام‌السلطنه

محو شد ایران ز اقدام قوام‌السلطنه

محو بادا در جهان نام قوام‌السلطنه

مذهبش کافرپرستی، دینش آزادی‌کشی

ای دریغ از دین و اسلام قوام‌السلطنه

گشته بیت‌المال ملت بهر مشتی مفت‎خور

مخزن الطاف و انعام قوام‌السلطنه

روز و شب آباد شد بغداد جمعی کاسه‌لیس

همچو اهل کوفه از شام قوام‌السلطنه

خامه تقدیر، نام اکثریت را نوشت

طایران بسته در دام قوام‌السلطنه

دوخت تشریف خیانت گوئیا خیاط صنع

از برای زیب اندام قوام‌السلطنه

بر فراز مرز و بوم ما زند فال فنا

بوم شوم خفته بر بام قوام‌السلطنه

 

چند رباعی

امروز اگر خطا سرا پا نکنی

از دست وکیل ناله فردا نکنی

رای تو قباله است آن را ای دوست

هشدار، برای دشمن امضا نکنی

***

آن دسته که در نزد تو پیشند همه

با حرف رفیق نوش و نیشند همه

آید چو میان پای عمل می‌دانند

یکسر پی جلب نفع خویشند همه

***

ای جعبه مرا گوهر مقصود تویی

اسباب زیان و مایه سود تویی

هر منتظرالوکاله را ای صندوق

تا رای میان توست معبود تویی


جام‌جم