26 تیر 1393
جنجالیترین استعفای سیاسی ایران
شروع کار مجلس هفدهم در اردیبهشت 1331، مصدق طبق سنت پارلمانی معمول آن روز استعفا کرد تا دست مجلس در انتخاب دولت جدید باز باشد. لذا بدون مجلس سنا با 52 رأی از 65 رأی به نخست وزیری مصدق ابراز تمایل شد. در 18 تیر نیز در مجلس سنا از 36 سناتور 14 نفر به مصدق ابراز تمایل کردند و فرمان نخستوزیری مصدق روز 19 تیر صادر و وی مأمور تشکیل کابینه گردید.
*استعفای مصدق
روز 25 تیر 31 مصدق به حضور شاه رفت و درخواست پست وزارت جنگ را کرد. این درخواست به معنی کاستن از قدرت شاه بود؛ زیرا رضاخان به کمک همین وزارت جنگ بود که به قدرت رسیده بود.
این امر برای محمدرضا شاه گران آمد. مصدق در این روز، پس از سه ساعت گفتوگو با شاه، استعفا کرد.
مصدق نخست وزیر بود و برابر قانون اساسی با وزراء مسئولیت مشترک داشت و وزیر جنگ را هم باید رئیس دولت انتخاب میکرد؛ اما شاه این را بر طبق سابقه به خود اختصاص داده بود و نمیخواست صرف نظر نماید و آن را از لوازم فرماندهی کل قوا میدانست و چون مصدق خود را در عین حال وزیر جنگ قرار داده بود و شاه حاضر به تسلیم نبود بدون مشورت با سران نهضت و یا همکاران در مقام استعفا برآمد.
با استعفای مصدق و پذیرش آن از سوی شاه، مجلس برای رأی به نخست وزیر جدید وارد شور شد و از 42 نفر نماینده که بیش از نصف نمایندگان بودند، به احمد قوام 40 رأی اعتماد دادند، در حالی که این جلسه قانونی نبود؛ زیرا حد نصاب لازم را نداشت و نمایندگان نهضت ملی جلسه دیگری داشتند.
شاه که ارتش را در اختیار داشت، به فرمانداری نظامی دستور کنترل اوضاع و جلوگیری از آشوب را داد، تانکها در خیابانها مستقر شدند. عدهای از نمایندگان فرصت طلب با محاصره مجلس توسط نظامیان، پنهانی همکاری خود را با قوام اعلام کرند. شاه با قوام موافق نبود؛ اما با شرایط پیش آمده تسلیم نظر امریکا و انگلیس شده بود.
قوام در 28 تیر درخواست اختیارات فوقالعاده برای اعاده امنیت در سراسر کشور کرد.
شاه به قوام دستور داد جمعیت برقراری نظم از نیروی انتظامی استفاده کند و به او قول داد در صورت وخامت اوضاع فرمان انحلال مجلس را صادر کند.
*عکسالعملهای آیتالله کاشانی
آیتالله کاشانی که شرایط را به خوبی درک کرده بود و از خطراتی که کشور با آن مواجه بود به خوبی آگاه بود. با صراحت و قاطعیت اعلام کرد: اولا؛ قوام خائن به ملت است و باید کنار برود.
ثانیا؛ مصدق برای ادامه نهضت باید بازگردد. نظام حاکم سعی کرد تا رضایت کاشانی را جلب کند؛ اما موفق نگردید. قوام وقتی دید که نمیتواند با کاشانی کنار آید، اعلامیه «کشتیبان را سیاستی دیگر آمد و سیاست از این بعد از دین جداست» را صادر کرد.
قوام، حملات خود را متوجه کاشانی کرده بودند که در توده عظیم مردم مذهبی جای داشت و میتوانست وزنه یکی را به ضرر دیگری سنگین سازد هر چند مصدق خود تمایل چندانی به نخست وزیری نداشت؛ ولی کاشانی نمیتواست قبول کند که نهضت در آن شرایط با شکست مواجه شود.
آیتالله کاشانی که خطر را به خوبی حس کرده بود، حملات خود را به طور غیر مستقیم متوجه شاه ساخت و با اعلامیهای خطاب به قوای انتظامی با تشریح وضع موجود آنان را به اسلام دعوت کرد؛ اما این امر با وجود فرماندهی کل بودن شاه، امر سادهای نبود. این امر نشان دهنده قدرت وسیع معنوی کاشانی و عدم ترس از عواقب این عمل بود.
همچنین کاشانی در نامهای به علاء نوشت که چنانچه مصدق باز نگردد، انقلاب را متوجه دربار خواهد کرد.
این نامه در زمانی اعلام شد که قوام با اتکاء به سیاست انگلیس و امریکا، مجازات اعدام را با تشکیل محاکم انقلابی برای مخالفین در نظر گرفته بود. کاشانی در جواب این اقدامات قوام، اعلامیهای صادر کرد و قوام را چنین تشریح کرد: «.... تاریخ حیات سیاست او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی حکم مرگ قطع حیات سیاسی او را صادر کرده است... من نمیخواهم که درباره عدم صلاحیت احمد قوام بیش از این گفته باشم؛ اما اعلامیه ایشان در نخستین روز این زمامداری نشان میدهد که چگونه بیگانگان درصددند که به وسیله ایشان شیشه به ریشه دین و آزادی و استقلال مملکت زده و بار دیگر زنجیر اسارت را به گردن ملت مسلمان بیندازند و توطئه تفکیک دین از سیاست که قرون متمادی سرلوحه برنامه انگلیسیها بوده و از همین راه ملت را از دخالت در سرنوشت و امور دینی و دنیوی باز میدانستند است امروز سرلوحه برنامه این مرد جاه طلب قرار گرفته است من صریحا میگویم که به عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت بر بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند تلاش آنان در بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محل است و ملت مسلمان ایران به هیچ یک از بیگانگان اجازه نخواهند داد که بدست مزدوران آزمایش شده استقلال آنها پایمال شود...».
با تلاشهای کاشانی، حدود 50 نفر از نمایندگان مجلس در 29 تیر به قوام رأی اعتماد دادند. نهضت ملی نیز با نامهای به شاه سعی در حمایت از مصدق کردند.
روز 29 تیر دو گروه مقابل هم قرار گرفتند. جبههای که میخواست قوام به هر ترتیب بر سر قدرت باقی بماند و جبههای که با رهبری کاشانی ادامه نهضت را به هر ترتیب طلب میکرد.
به نظر گروه اول بازداشت کاشانی میتوانست، سنگر جبهه دوم و ملت را به شکست برساند. قوام سعی کرد تا آیتالله کاشانی را توقیف نماید؛ اما کاشانی به دلیل نماینده مجلس بودن دارای مصونیت بود. توقیف کاشانی ناموفق ماند. قبل از اینکه کاشانی به دستور قوام توقیف شود. خبرگزاریها آن را پخش کرده و رادیوهای خارجی آن را منعکس کردند.
این امر بر هیجان مردم افزوده شد و امکان عملی پیدا نکرد و امید قوام برای بازداشت کاشانی به یأس تبدیل شد. در نتیجه کاشانی مجال یافت، مصاحبه مطبوعاتی 29 تیر را که سرنوشت ساز بود و موجبات قیام 30 تیر را فراهم کرد، را صورت دهد. کاشانی در این مصاحبه که در محاصره شدید خانهاش صورت گرفت، اعلام کرد به خدای لایزال سوگند یاد میکنم، اگر قوام نرود، اعلام جهاد میکنم و خودم کفن پوشیده و در پیکار شرکت میکنم. سپس آیتالله کاشانی به مداخلات 150 ساله انگلیسیها در ایران اشاره کرده و طرفداری آنان از قوام را گوشزد میکند.
*وقایع 30 تیر 1331
به دنبال اولین اعلام آیتالله کاشانی، بازار تهران در روز 26 تیر 1331 تعطیل شد. در بسیاری از نقاط کشور وضع متشنج شد. در آبادان و اصفهان تظاهرات وسیعی صورت گرفت.
در برخی شهرها نیروهای نظامی مستقر شدند. روز 29 تیر وضع کشور متشنج شد. اتوبوس داران از کار دست کشیدند. تظاهرات موضعی و پراکنده در کشور صورت میگرفت.
به دستور قوام، سرلشکر وثوق در کاروانسرا سنگی با کامیونهای سرباز راه را به جمعیتهایی که از همدان و کرمانشاه میآمدند، بست و آنها را سرکوب کرد. احزاب ایران و زحمتکشان ایران و مجاهدین اسلام و کمیته مقاومت ملی، اعلامیههایی در جهت پیشرفت قیام صادر کردند. در 30 تیر که روز سرنوشت بود، تانکها در شهر به گردش در آمدند و زد و خردها از شهر آغاز شد. آیتالله کاشانی کفن پوشید و با مردم در تظاهرات شرکت کرد. این تظاهرات در بهارستان به خون نشست و تلفات زیادی به مردم وارد شد. اعلامیه آیتالله کاشانی موجب شده بود، حتی برخی مأمورین هم در مقابل مردم مقاومت نمیکردند. شاه با تلفن به مهندس رضوی عزل قوام را صادر کرد. قوام در سفارت آلمان، اخبار وقایع را دریافت میکرد. قیام به نتیجه رسید. ارتش به پادگانها برگشت و مردم، اداره تهران را مستقیما به عهده گرفتند. اختیارات 6 ماهه به مصدق داده شد. مجلس سنا و مجلس شورای ملی به مصدق رأی اعتماد دادند و تسلیم خواست ملت گردیدند.
فارس