کودتای خارجی یا توطئه داخلی؟/ جدال گازیوروسکی و بایندر درباره ۲۸ مرداد


تا موعد برگزاری آخرین مراسم بزرگداشت سالروز واقعه ۲۸ مرداد ۳۲ پیش از انقلاب، حامیان رژیم پیشین با شور و حرارت تاکید داشتند که این واقعه جز یک «قیام ملی» برای حفظ نظام سلطنت نبود. بر اساس این روایت، مردمانی که از متزلزل شدن اساس سلطنت پهلوی از یک سو و بسط نفوذ حزب توده و تفکرات ضد دینی در کشور از سوی دیگر، نگران و البته خشمگین بودند، همگی در یک روز مشخص بدون اعلام قبلی از هیچ تریبون رسمی به یکباره به خیابان‌ها سرازیر شدند و شد آنچه شد. در این میان سربازانی هم بودند همفکر با خیل توده‌های ضد حزب توده که دولت مصدق را به جرم زمینه‌سازی برای خلع سلطنت به زیر کشیدند و برای بازگشت اعلیحضرت فرش قرمز پهن کردند. بعد از انقلاب اما این روایت که ۲۵ سال تمام نقل محفل رسانه‌های رسمی بود در هم شکست و آنچه ربع قرن از اسرار مگو و روایات درگوشی بود به تیتر اول مجلات و روزنامه‌های بهار مطبوعات تبدیل و «کودتای ۲۸ مرداد» ورد زبان‌ها شد؛ کودتایی آمریکایی- انگلیسی با حمایت سازمان سی‌آی‌ای و همکاری ام‌آی۶ که دولت ملی دکتر مصدق را سرنگون و دولتی نظامی به ریاست فضل‌الله زاهدی را بر سر کار آورد. کودتایی که نه تنها ضد مصدق که ضد مردم‌‌‌ همان روزگار بود و حامیانش تنها اراذل و اوباشی به سرکردگی شعبان جعفری بودند. این هم روایتی بود که سال‌ها در نشریات بازنشر می‌شد و به باور غالب تبدیل شده بود. در سال‌های بعد و در تحقیقات بعدی اما روی دیگری هم از ماجرای کودتا به تصویر کشیده شد. آنجا که از نقش عوامل داخلی کودتا سخن به میان آمد؛ افرادی چون برادران رشیدیان، شبکه‌ای از افسران بازنشسته ارتش، علی جلالی و فاروق کیوانی عوامل مستقیم سی‌آی‌ای در تهران و حتی برخی روحانیون و در صدر آن‌ها آیت‌الله کاشانی و بهبهانی و....
 در اینکه همگی این افراد هر یک به وجهی و با انگیزه‌ای متفاوت از سقوط مصدق خرسند شده یا از آن سود می‌برده‌اند کمتر کسی شک کرده است اما اینکه کدامیک از این افراد و جریانات در سقوط مصدق «نقش اصلی» را ایفا کردند هنوز محل مجادله و منازعه قلمی محققان و پژوهشگران است. برخی نقش نیروهای خارجی را پررنگ‌تر و کودتا را نقشه خارجی می‌پندارند و برخی دیگر با تایید نقش آنان در کودتای شکست‌خورده ۲۵ مرداد، آنچه سه روز بعد در ۲۸ مرداد ۳۲ اتفاق افتاد را حاصل به هم پیوستن و هم‌افزایی جریانات مخالف مصدق در میان روحانیون و نظامیان دانسته و «کودتای خارجی» در این روز را منتفی می‌دانند.
 این اختلاف نظر موضوع جدال قلمی اخیر مارک گازیوروسکی [استاد دانشگاه ایالتی لوئیزیانا و از برجسته‌ترین پژوهشگران در مورد رخدادهای مرداد ۱۳۳۲] و داریوش بایندر [دیپلمات سابق ایران در نیویورک] است که اخیرا مجله «اندیشه پویا» ترجمه آن‌ها را به چاپ رسانده است. به نوشته «اندیشه پویا» این مقالات در آخرین شماره مجله Iranian studies به چاپ رسیده‌اند.
 گازیوروسکی در مقاله خود مبنا را نقد کتابی از داریوش بایندر با عنوان «ایران و سی‌آی‌ای: بازنگری سقوط مصدق» قرار داده که سال ۲۰۱۰ منتشر شد. آن کتاب، سقوط مصدق بر اساس کودتا و نقشه سی‌آی‌ای را رد کرده و روایتی متفاوت ارائه کرده بود. با این حال گازیوروسکی در مقاله‌اش مدعی شده که اثر بایندر تاریخ‌نگارانه نیست و هیچ نکته جدید تاریخی ندارد که بتواند برداشت‌های عمومی را از دخالت سی‌آی‌ای در سقوط مصدق رد کند. مقاله داریوش بایندر نیز پاسخی است به همین مقاله گازیوروسکی. گازیوروسکی در مقاله‌اش بایندر را به نادیده گرفتن بسیاری از شواهد تاریخی متهم کرده و بایندر هم می‌گوید که گزینش‌های گازیوروسکی از کتاب او گمراه‌کننده است. بایندر البته با «احمقانه» خواندن توصیف شاه و اطرافیانش از سقوط مصدق با عنوان «قیام ملی» سعی دارد در روایت تاریخی خود، از دوقطبی‌ مصدقی‌ها و سلطنت‌طلبان فرا‌تر رود و صورتی مستقل به تحلیل تاریخی‌اش بدهد.
  کی گفته شد مملکت شاه می‌خواهد؟
 گازیوروسکی در مجموع سه اشکال به نوشتۀ بایندر مطرح می‌کند. نخست آنکه «شواهد تاریخی، ادعای بایندر را که روحانیون سازمان‌دهندگان کلیدی اجتماعات ۲۸ مرداد بوده‌اند را تایید نمی‌کنند.» او می‌نویسد: «شاهد بایندر برای این ادعا صرفا جمله‌ای است که آن هم پس از رفتن شاه در ۲۵ مرداد بیان شده بود: «مملکت شاه می‌خواهد»؛ بر کسی آشکار نیست که چه زمانی این جمله که بایندر نقل می‌کند گفته شده است. بایندر ابتدا اشاره دارد که این جمله در «بدو رفتن شاه از ایران در ۲۵ مرداد» گفته شده بود، اما سپس جمله‌ای را به نقل از یک منبع آگاه روایت می‌کند که می‌گوید این سخن صبح روز ۲۸ مرداد گفته شده بود (ص۱۵۳)، به هر حال نقل این قول توسط بایندر نادقیق و گمراه‌کننده است. منبع آگاه او فقط و فقط از مردمی سخن می‌گوید که «مطلع شده بودند جمله‌ای در طرفداری شاه... توسط بروجردی... احتمالا آن روز (۲۸ مرداد) منتشر خواهد شد» حتی اگر این جمله ۲۸ مرداد گفته شده بود، صرف بیانش قطعا نمی‌توانست محرک تشکیل اجتماعی باشد که از صبح زود آغاز شده بود. همچنین این جمله که «مملکت شاه می‌خواهد» نمی‌توانست محرک اعتراضات خیابانی باشد. علاوه بر این بایندر خودش تصدیق می‌کند که این جمله «شاید فقط به مثابه هشداری ابتدایی به مصدق بوده است.» (ص۱۵۳) بایندر هیچ مدرکی ارائه نمی‌کند که نشان دهد چگونه این جمله می‌توانسته کاتالیزور اجتماعات آن روز باشد.»
 اشکال دوم او این است که «در تحلیل بایندر، تاکید بیش از حدی بر نقش اجتماعات غیرنظامیان در ۲۸ مرداد و دستکم گرفتن نقش نیروهای نظامی در سرنگونی مصدق است... او تاکیدی بر نقش کلیدی نیروهای نظامی نمی‌کند، با این استدلال که بهانه حضور نظامیان به واسطه اجتماعات غیرنظامیان فراهم شد و نیز با کم‌اهمیت جلوه دادن عملیات نظامی در آن روز مهم و حیاتی. او همچنین مدارکی را که نشانه ارتباط نیروهای نظامی ضد مصدقی با تیم سی‌آی‌ای هستند جدی نمی‌گیرد. بایندر به اجتماعات غیرنظامیان و تحریک نیروهای نظامی به عنوان یک پیامد، اعتبار می‌بخشد. ادعایش هم این است که نیروهای نظامی بعدازظهر ۲۸مرداد مقابله با مصدق را آغاز کردند، پس از آنکه از صبح اجتماعات غیرنظامی را مشاهده کرده بودند. (ص۱۷۴) این ادعا توسط کنت لاو، رده شده است. او می‌گوید که نیروهای پلیس و نظامی، اقداماتشان را علیه مصدق از عصر ۲۷ مرداد با حمله «دیوانه‌وار» به اجتماعات طرفداران مصدق و سردادن شعارهای ضد مصدقی و شعارهایی در طرفداری از شاه آغاز کرده بودند. او همچنین استدلال می‌کند که این حملات، به مخالفان مصدق جسارت داد تا اجتماعات غیرنظامیشان را صبح روز بعد سر و سامان دهند.»
 گازیوروسکی تاثیر عملیات متفاوت نیروهای نظامی در ۲۸ مرداد بر سقوط مصدق را «قطعی» و «تعیین‌کننده» دانسته و می‌نویسد: «آن‌ها کنترل تمامی گذرگاه‌های شهری را در تهران پیش از ظهر به دست گرفتند و قدرت عمل را از نیروهای طرفدار مصدق ستاندند. بعدازظهر نیز کنترل اداره تلگراف تهران و اداره تبلیغات و رسانه‌ها و امکانات پخش رادیویی را به دست گرفتند و بدین ترتیب هدایت اصلی‌ترین رسانه‌های جمعی را به مخالفان مصدق سپردند. آن‌ها کنترل مرکز فرماندهی کل نیروهای مسلح و پلیس را نیز به دست گرفتند... سخت‌ترین جدال در برابر خانه مصدق رخ داد... جدالی که در ‌‌‌نهایت بر اساس گزارش کنت لاو، ۲۰۰ کشته بر جای گذاشت.»
 سومین و جدی‌ترین اشکالی که گازیوروسکی به کتاب بایندر وارد می‌داند این است که به عقیده او «بایندر اهمیت عملیات انگلیسی و آمریکایی در برانگیختگی مخالفان مصدق پیش از کودتا و مراحل اول کودتا را نادیده می‌گیرد.» او می‌گوید باید این حقیقت را پذیرفت که «تشویق نخبگان ایرانی به کنش علیه مصدق، شعله‌ور کردن آتش نارضایتی عوام و هدایت مصدق و متحدانش به سمت اتخاذ اشتباهاتی تاکتیکی، اجزای عملیاتی بودند که دولت مصدق را تحلیل برد و ضعیف کرد.»
 گازیوروسکی به نقش برادران رشیدیان و جلالی و کیوانی در هدایت برخی تجمعات پایتخت، حمله به دفتر روزنامه‌ها و آتش زدن ادارات دولتی و انداختن مسئولیت این کار‌ها به گردن حزب توده اشاره کرده و از پخش دلار میان مخالفان دولت می‌گوید: «کنت لاو، گزارشگر نیویورک‌تایمز در تهران گزارش داده بود که آنقدر دلار آمریکا به بازار ارز ایران وارد شده است که نرخ مبادله دلار به فاصله کمی پس از کودتا از ۱۲۸ ریال برای هر دلار به کمتر از ۸۰ ریال پایین آمد.»
 گازیوروسکی آغاز «تلاش‌های انگلیسی برای سازماندهی و تسریع اقدامات ضد مصدقی» را مربوط به نخستین روزهای تعیین او به نخست‌وزیری در بهار ۱۳۳۰ و دلیل آن را بروز ملی‌گرایی مصدق علیه کنترل انگلیس بر صنعت نفت ایران می‌داند؛ تلاش‌هایی که به عقیده او «کاتالیزور مخالفت‌ها علیه مصدق» بود.
  مخالفان مصدق آلت دست آمریکا و انگلیس بودند؟
 بایندر اما در مقام پاسخ به گازیوروسکی، استناد او به گفت‌وگوهایی با گروهی نا‌شناس از ماموران سابق سی‌آی‌ای [که هر کدام به نحوی در عملیات آژاکس علیه مصدق دخیل بوده‌اند] در فاصله سال‌های ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۵ و گزارش‌های نماینده نشریه آمریکایی در تهران را به چالش می‌کشد و اطلاعاتی که از جانب آنان به روایت‌های تاریخی از واقعه ۲۸ مرداد افزوده شده را صائب نمی‌داند.
 بایندر با قبول صفت «تجدیدنظرطلبانه» برای توصیف مقاله‌اش، آنچنان که گازیوروسکی از آن یاد کرده است، خاطرنشان می‌کند: «او پژوهش مرا به درستی تجدیدنظرطلبانه می‌خواند اما توصیفش از مفاد و جزئیات کتاب من کاریکاتوری از آن نوشته است.» بایندر با اشاره به اشکالاتی که گازیوروسکی بر کتابش مترتب دانسته، می‌نویسد: «او می‌گوید من تاثیر اجتماعات غیرنظامیان را بزرگنمایی کرده‌ام و نقش یگان‌های نظامی ایرانی را که توسط سی‌آی‌ای سازماندهی شده بودند، تخفیف داده‌ام. این گفته ـ با عرض پوزش ـ قرائتی است بسیار غلط از تحقیق من. در روایت من بر اهمیت رفتار نیروهای امنیتی قبل و در جریان رخدادهای چهارشنبه ۲۸ مرداد تاکید شده اما ـ و مهم‌تر اینکه ـ من یک فصل از کتابم را به نقش نظامیان اختصاص داده‌ام، به چگونگی عملکردشان و اثرگذاری نهایی‌شان. اگر گازیوروسکی به عوض ادعا‌ها و اظهارات سال‌ها بعد‌تر کنت لاو - که تصادفا از هیچ کدامشان در نوشته‌هایی که زمان وقوع رخداد‌ها برای نیویورک‌تایمز می‌فرستاد، خبری نیست - گزارش صدیقی وزیر کشور را می‌خواند، شاید قضایا را از زاویه دیگری می‌دید و درک می‌کرد.»
 او در پاسخ به اشکال دوم گازیوروسکی که او را به نادیده گرفتن نقش عملیات انگلیسی و آمریکایی در تحریک مخالفان مصدق پیش از کودتا و مراحل اول کودتا متهم کرده، می‌نویسد: «این گفته پرسشی اساسی را پیش می‌کشد: آیا مخالفان ایرانی مصدق، که کم آدم‌هایی هم نبودند، شامل حسین مکی، آیت‌الله کاشانی، مظفر بقایی، ع. فرامرزی سردبیر روزنامهٔ کیهان، مقام‌های دربار، افسران نظامی بلندپایه‌ای که تصفیه شده بودند ـ و تازه روحانی‌های قم به کنار ـ مشتی عروسک یا آدم‌های خام و نابلد بودند که تمام کار‌هایشان با هدایت چندتا پادوی بی‌کلهٔ کیوانی، جلالی یا خانوادهٔ رشیدیان انجام می‌شد؟»
 بایندر عوامل ایرانی آمریکا و انگلیس را مخالفانی ناکارآمد معرفی کرده و می‌نویسد: «پژوهش من ادعا می‌کند دوتا مأمور ایرانی اصلی و مهم سی‌آی‌ای، کیوانی و جلالی، شبکه‌ای از دار و دسته‌های کوچک فاشیست و ملی‌گرای افراطی و نیز احتمالا چندتایی لات و لوت را هدایت می‌کردند که با طرح و نقشه به اجتماعات حزب توده حمله می‌بردند، نه اینکه به دروغ وانمود کنند خودشان اعضای حزب توده‌اند. کل تعداد این شبکه از حد چند صد نفر فرا‌تر نمی‌رفت، چند صد نفری که هم برای مقام‌های امنیتی و هم برای کادرهای حزب توده شناخته‌ شده بودند. سی‌آی‌ای همچنین مجموعه روزنامه‌هایی راه انداخت یا با پول خرید که تقریبا هیچ خواننده‌ای نداشتند. وقتی سر ماجرای آژاکس برادران رشیدیان افتادند به رشوه دادن به نماینده‌های مجلس ـ با این امید که در مجلس به مصدق رأی عدم اعتماد بدهند ـ حاصل کارشان مطلقا و به وضوح هیچ بود...»
 بایندر همچنین ایراد اول گازیوروسکی به کتابش را نیز بی‌جواب نمی‌گذارد و برخلاف دو ایراد پیشین که پاسخ‌هایی کوتاه برای آن‌ها دارد، به تفصیل به نقش روحانیون در شکل‌گیری تجمعات روز واقعه می‌پردازد: «گازیوروسکی ادعا می‌کند جمعیت را مأموران ایرانی سی‌آی‌ای و ام‌آی۶ که پیش‌تر به نامشان اشاره کردم، به خیابان‌ها آوردند. در این مورد «شواهد تاریخی» گازیوروسکی منحصرا مبتنی است به کتاب «ضد کودتا»ی کرمیت روزولت و گفت‌وگوهایی که بعدتر‌ها انجام داده.»
 مصادرۀ پیروزی از سوی شکست‌خوردگان
 بخش اصلی دیدگاه بایندر نسبت به واقعه ۲۸ مرداد و اسناد و گفته‌هایی که از عوامل آمریکایی عملیات آژاکس برجای مانده است، اینجا بیان می‌شود. دیدگاهی ناظر بر اینکه کرمیت روزولت و دیگر عوامل سی‌آی‌ای برای آنکه افتضاح شکست در کودتای ۲۵ مرداد را لاپوشانی کنند، تلاش می‌کنند پیروزی مخالفان دولت و سقوط مصدق در ۲۸ مرداد را به نام خود تمام کنند. بایندر دلایلی دارد که بر اساس آن می‌گوید: «روایت روزولت به دروغ پهلو می‌زند.»
 بایندر با اشاره به روایت مورد علاقه کرمیت روزولت از ماجراهای مابین ۲۵ تا ۲۸ مرداد که مورد استناد گازیوروسکی قرار گرفته، می‌نویسد: «این روایت مدعی است متعاقب ناکامی کودتای آژاکس در ۲۵ مرداد، روزولت دستورات واشنگتن را نادیده گرفت و بی‌اطلاع مافوق‌هایش، حتی سفارت ایالات متحده در تهران، نقشهٔ بدیلی می‌کشد که در تهران جماعتی را بخرد و یگان‌هایی از ارتش ایران متعلق به پادگان‌های اطراف تهران و کرمانشاه (حدود ۴۰۰ مایلی جنوب شرق تهران) را برای ساقط کردن مصدق در ۲۸ مرداد بیاورد. در این حماسهٔ هالیوودی، قهرمان آمریکایی موفق شد در کمتر از ۴۸ ساعت پیروزی را از آرواره‌های شکست بیرون بکشد. در واقع این‌‌‌ همان گزارشی بود که دوایت آیزنهاور، رئیس‌جمهور وقتی نهایتا در ۸ اکتبر ۱۹۵۳ آن را مستقیم از دهان خود کرمیت روزولت شنید، «رمان بازاری»‌اش خواند... به نظر من این اعتقاد چیزی بیش از توهین به ایرانی‌ها است، ناامیدکننده است...»
 بایندر برای رد این ادعا به گزارش رسمی و درون سازمانی سی‌آی‌ای با عنوان «سرنگونی» نوشته دونالد ویلبر استناد کرده و می‌نویسد: «گزارش درون سازمانی سی‌آی‌ای نه فقط ادعای هدایت جمعیت را ندارد بلکه می‌پذیرد آمریکایی‌ها از مواجهه با احساسات مردم در طرفداری شاه گیج و متحیر شدند.» ویلبر در توصیف واکنش سی‌آی‌ای به نخستین راهپیمایی‌ها به حمایت از شاه در آستانهٔ سقوط مصدق، می‌نویسد: «نمی‌شود گفت نیروی محرکهٔ اصلی مردم چه بود اما می‌شود عوامل پس این بهم خوردن اوضاع را تک به تک جدا و بررسی کرد.» ویلبر در ادامهٔ نوشته‌اش این عوامل را توضیح می‌دهد، عواملی که هیچ کدامشان هیچ ربطی به هیچ جور تقلب و دستکاری‌ای در سیر ماجرا‌ها ندارند، هدایت کردن جمعیت از سوی سی‌آی‌ای که پیشکش... این گزارش درون سازمانی نه فقط ادعا نمی‌کند که آمریکایی‌ها روحانیان را با پول خریده‌اند بلکه حتی افسوس هم می‌خورد که آن‌ها همکاری نکرده‌اند. اگر مأموران سی‌آی‌ای و ام‌آی۶ جمعیت را به خیابان‌ها آورده بودند یا روحانیان را با پول خریده بودند، این گزارش درون سازمانی اساسا جور دیگری نوشته می‌شد...»
 او بار دیگر با رد ادعاهایی از جنس کتاب «ضد کودتا» نوشته کرمیت روزولت این ادعا‌ها را تصویر مورد علاقه او و نه واقعیت ماجرا دانسته و می‌نویسد: «باور اینکه روزولت بعد ناکامی نقشهٔ اولیه، طرح عملیات دومی ریخت، ایجاب می‌کند بپذیریم او نه فقط از دادن اطلاعات مربوط به این نقشهٔ دوم به واشنگتن اجتناب کرد و سیاست واشنگتن در قبال رخدادهای ایران را نادیده گرفت (توجه کنید به یادداشت ژنرال والتر بی.اسمیت خطاب به آیزنهاور که در ادامه نقل خواهم کرد) و بی‌اجازه کلی پول بی‌حساب خرج کرد (بنا به گفتهٔ گازیوروسکی تهران غرق دلارهای آمریکایی شده بود) بلکه ضمنا در تلگراف‌هایی که به واشنگتن فرستاد، استادانه مقام‌های مافوقش را گمراه کرد که باور کنند الف) مصدق قرار است تا مدتی همان‌طور سر کار بماند، و ب) او دارد آماده می‌شود تهران را ترک کند و نیاز به نقشه‌هایی عملی برای خارج کردن پانزده نفر فراری از ایران دارد.»
  آمریکا شکست کودتا را پذیرفته بود
 بایندر با اشاره به دو گزارش مقامات رسمی آمریکایی به دولت متبوعشان در فاصله روزهای ۲۵ و ۲۸ مرداد، به چند نکته مهم که در روایت‌های رسمی از ماجرای کودتا نادیده گرفته شده، پرداخته و می‌نویسد: «بدل اسمیت، معاون وقت وزیر امور خارجهٔ ایالات متحده (که آن زمان مهم‌ترین مسئول دولت آمریکا در رابطه با مسائل ایران بود) در گزارش روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ با شکست کودتای آژاکس خطاب به آیزنهاور، در پیش گرفتن این سیاست را هم در قبال ایران پیشنهاد داد: «ما الان ناگزیریم با دید تازه‌ای به وضعیت و شرایط ایران نگاه کنیم و احتمالا ناگزیریم به مصدق نزدیک شویم... به جرات می‌گویم که این کار به معنای کمی گرفت‌وگیر بیشتر در روابطمان با بریتانیا خواهد بود.» این‌‌‌ همان رویکردی است که طی روزهای متعاقب عملیات آژاکس بدل به سیاست ایالات متحده در قبال ایران شد، به موازات اتخاذ همین سیاست بود که ستادهای سی‌آی‌ای رسما عملیات آژاکس را پایان دادند... روز ۲۶ مرداد ۱۳۳۲ هم هندرسون سفیر آمریکا در تهران، گزارش مفصل خیلی محرمانه‌ای در مورد چگونگی سقوط مصدق طی روز گذشته‌اش برای واشنگتن فرستاد. او نوشت که «پیروزی» طرفداران شاه «تا حد زیادی خودبه‌خود» به دست آمده. از میان پنج عامل مشخصی که او برمی‌شمرد هیچ‌کدام هیچ اشاره‌ای به کلک و خدعه برای بسیج جمعیت یا دخالت خارجی‌ها ندارند. در واقع تمام عواملی که او برمی‌شمرد به تحرکات نیروهای داخلی درگیر در بازی قدرت‌ برمی‌گردند. یک روز پیشترش، هندرسون که ناآرامی‌های تهران را تعقیب و رصد می‌کرد، گزارش داده بود «سفارت هنوز نتوانسته از سازماندهی و هدف این فعالیت‌ها سر دربیاورد.» آیا معقول است فرض کنیم سفارت یک کشور در گزارش محرمانه برای دولتش عمدا سعی کرده آن‌ها را گمراه کند؟»
 بایندر هرچند «دخالت مستقیم» آمریکا در ماجراهای روز ۲۸ مرداد را زیر سوال برده است اما آنجا که به توضیح درباره سخنرانی مشهور سال ۲۰۰۰ مادلین آلبرایت که دخالت‌های آمریکا در ایران برای کنار زدن مصدق در سال ۱۳۳۲ را تصدیق کرده بود رسیده، می‌نویسد: «گفته‌های آلبرایت که بعد‌تر رئیس‌جمهور اوباما هم در سخنرانی ژوئن ۲۰۰۹ قاهره به آن‌ها اشاره کرد، البته که به لحاظ تاریخی صحیح‌اند. عملیات آژاکس به قصد سرنگونی مصدق به طرقی پنهانی تحرکاتی داخلی را فعال کرد که نهایتا به سقوط مصدق در ۲۸ مرداد انجامید. عذرخواهی آلبرایت از این دیدگاه درست و به‌جا بود. اما این عذرخواهی به هیچ‌وجه به معنای این نیست که مأموران عملیاتی سی‌آی‌ای حق دارند بابت پیروزی‌ به خودشان تبریک بگویند؛ حقیقت این است که در آن روزهای بحرانی مردادماه آن‌ها هنوز در تهران بودند و پایگاه سی‌آی‌ای در تهران بیکار نمانده بود. روزولت زیرکانه سقوط مصدق را به فعالیت‌های آن‌ها مرتبط می‌کند... پیروزی روز ۲۸ مرداد بانی و متولی‌ای نداشت و صرفا کسانی به نفع خودشان سندش زدند؛ سی‌آی‌ای هم سوار موقعیت شد. گزارش درون سازمانی سی‌آی‌ای با بازبینی صادقانه و واقع‌بینانهٔ فعالیت‌هایش اذعان می‌کند "اینکه حاصل نهایی تا چه حد برآمده از تلاش‌های خاص مأموران ما بود، نکته‌ای است که هیچ‌گاه آشکار نخواهد شد."»
 جدال قلمی گازیوروسکی و بایندر نه اولین مورد از این دست اختلافات است و نه آخرین؛ جدال درباره واقعه‌ای که بر سه نسل از ایرانیان تاثیرگذار بوده است. نسلی که آرمان‌هایشان را در نهضت ملی نفت جست‌وجو می‌کردند و با کودتا سرخورده شدند و به کنج انزوا خزیدند، نسلی که پس از انقلاب به بازیابی و بازسازی آن آرمان‌ها دست یازید و تلاش کرد تصویری نو از وقایع ارائه کند و نسل حاضر که همچنان در پی حقیقت تاریخی است که بر سرزمینش رفته است. تاریخی که نه فقط تاریخ‌نگاران، سیاستمداران، روشنفکران و تحلیلگران به تصویری یکه و قطعی و مستند از آن دست یافته‌اند که حتی بازیگران اصلی آن ملی‌گرایان، روحانیت و عوامل خارجی هم به درستی نقش خویش را در رقم زدنش به خاطر نمی‌آورند


تاریخ ایرانی