15 اردیبهشت 1393

از فروردین تا فروردین


از فروردین تا فروردین

از فروردین تا فروردین

نگاهی به اهم حوادث سالهای آغازین نهضت امام خمینی (ره) از فروردین 40 تا فروردین 44

 

دهم فروردین 1340  

حضرت آیت‌‏اللَّه العظمی سیدحسین طباطبایی بروجردی در حدود سال 1254 شمسی در بروجرد به دنیا آمد و پس از فراگیری مقدمات در زادگاه خود راهی نجف اشرف گردید. ایشان در نجف از استادان نامدار زمان از قبیل آخوند خراسانی، شیخ‏‌الشریعه اصفهانی و سیدمحمدکاظم یزدی استفاده برد و به مدارج والای علمی و فقهی دست یافت.

آیت‏‌اللَّه بروجردی پس از اخذ اجازات متعدد اجتهاد، در بروجرد سکنی گزید و به امور علمی و مذهبی پرداخت. اما پس از مدتی، به اصرار فضلای حوزه علمیه قم، در سال 1324 ش راهی آن حوزه مبارک گردید و زعامت آن را به عهده گرفت. حضور ایشان بر مسند زعامت حوزه علمیه مانع اجرای نقشه‏‌های خائنانه رژیم پهلوی بود و شاه تا زمان حیات معظم له از اجرای برنامه‏‌های ضد دینی خود به صورت آشکار اجتناب می‏کرد. آیت‏‌اللَّه بروجردی سال‏های متمادی بر مسند تدریس تکیه زد و شاگردان فراوانی را تربیت کرد که حضرات آیات: شهید مرتضی مطهری، سید محمد حسینی بهشتی، جعفر سبحانی، علی‏‌پناه اشتهاردی، حسین نوری همدانی، ناصر مکارم شیرازی، مجتبی محمدی عراقی، سید مصطفی صفایی خوانساری و ده‏ها عالم فاضل از آن جمله‏‌اند. همچنین آثار متعددی از این فقیه فرزانه به یادگار مانده‏‌اند که برخی از آنها بدین قرارند: جامع احادیث شیعه، طبقات رجال و حاشیه برکفایه.

سرانجام این عالم ربانی و مرجع عظیم در دهم فروردین سال 1340 ش برابر با 13 شوال 1380 ق در 86 سالگی درگذشت و پس از تشییعی باشکوه، در کنار مسجد اعظم قم که از آثار ماندگار ایشان است به خاک سپرده شد.

شانزدهم مهر 1341  

به موجب لایحه انجمن‏‌های ایالتی و ولایتی که در 16 مهر 1341ش به تصویب هیئت دولت رسید، شرط اسلام و سوگند به قرآن از شرایط انتخاب شوندگان حذف شده بود و به زنان حق رأی داده می‏‌شد. هدف از تصویب این لایحه آزادی زنان نبود بلکه توطئه آمریکا و اسراییل برای از بین بردن عفت عمومی و ترویج فساد بود. با آگاه شدن علما از این مصوبه، مخالفت‌‏های صریحی از جانب آنان به ویژه حضرت امام خمینی(ره) اعلام شد و خواهان الغای سریع این مصوبه شدند.

پس از این جلسه مشورتی مراجع عظام قم طی تلگراف‌هایی اعتراض خود را نسبت به لایحه مزبور ابراز داشتند. اما اسدالله علم به آنها پاسخی نگفت. یکبار نیز علم در نطقی رادیویی تهدید کرد که هر گونه اخلال‌گری را به شدت سرکوب خواهد کرد. اما سرانجام زیر فشار علما و مردم اسدالله علم مجبور به شکستن سکوت شد. علم در تلگرافی خصوصی گفت: شرایط اسلامی بودن انتخاب‌کنندگان و انتخاب شوندگان همان نظر علمای اسلام است اما در این زمینه باید به حقوق اقلیت های مذهبی نیز توجه داشت.

امام خمینی( ره) با تاکید بر این که این لایحه با یک تلگراف خصوصی ابطال نمی‌شود، خواستار ادامه تلاش روحانیان تا الغای کامل آن به صورت علنی شدند. رژیم در ابتدا قصد مقاومت در برابر جریان‏‌های مخالف داشت اما زمانی که رژیم، استواری روحانیت و مردم را دید و علائم قیام عمومی را مشاهده کرد، در دهم آذر همان سال، با تصویب هیأت دولت اعلام کرد که تصویب‏‌نامه 1341/7/16 قابل اجرا نیست.

دوم بهمن 1341  

رژیم پهلوی و در رأس آن محمدرضا در جهت خواست‌های استعمارگرانه امریکا و همچنین تغییر فکر مردم ایران دستورالعمل دیکته شده استکبار را که در کشوهای دیگر به اجرا درآمده بود به عنوان انقلاب سفید (لوایح شش‌گانه شاه) به مردم ایران عرضه نمود و آن را به رفراندم گذاشت که با تحریم رفراندم از طرف امام خمینی بازار تهران تعطیل شد و مردم در اطراف بازار اجتماع کردند و تظاهرات بزرگی در مسیر میدان توپخانه، سرچشمه و بهارستان برگزار شد و گروهی به منزل آیت‌الله خوانساری و آیت‌الله بهبهانی رفتند.

یکم فروردین 1342   

پس از برگزاری رفراندوم قلابی شاه در ششم بهمن 1341 و در شرایطی که رسانه‏‌ها داخلی و خارجی یکصدا شاه و انقلاب سفید او را می‌‏ستودند، نغمه‏‌های مخالفت با این همه‌پرسی از گوشه و کنار و در رأس آن‌ها از جانب امام خمینی بلند شد. حضرت امام طی نشست هفتگی با مراجع و علمای قم، خواهان در پیش گرفتن سیاست مشترک علیه رژیم شده و پیشنهاد دادند که در اعتراض به اعمال رژیم، نوروز 1342 عزای عموی اعلام شود. این پیشنهاد با استقبال وسیع شخصیت‏‌های حوزوی مواجه گردید و آنان نیز ضمن حمایت از امام، عید نوروز را عزای ملی اعلام کردند. پس از این حرکت، شاه در اقدامی وقیحانه با روحانیت اعلام جنگ نمود و مخالفان را به مرگ تهدید کرد. این عمل محمدرضا پهلوی عکس العمل شدید حضرت امام را به دنبال آورد و ایشان طی سخنانی در 29 اسفند 1341در جمع روحانیان، طلاب و مردم قم به افشاگری علیه رژیم پرداخته و بر موضع خود مبنی بر اعلام عزای عمومی در نوروز 42 پافشاری نمودند. به دنبال تحریم نوروز، در برخی از مساجد و حسینیه‏‌ها و منازل علما و در رأس آن بیت حضرت امام، مجالس عزا برپا شد. این عمل باعث زیر سؤال بردن برنامه‏‌های شاه شد و خشم حکومت را برانگیخت. از این‌رو رژیم به این نتیجه رسید که باید با حرکتی قهرآمیز، زهر چشمی به نیروهای مذهبی نشان دهد تا به خیال خود آنان را سر جایشان بنشاند. این فرصت در دوم فروردین 1342 نصیب مزدوران شاه گردید و آنان طی یورش به مدرسه فیضیه، درصدد به اصطلاح سرکوب حوزه علمیه قم و روحانیان برآمدند. این عمل، وقایع مهمی را در پی داشت که مهم‏ترین آنها، عکس العمل شدید امام طی سخنرانی عاشورای 1342 ه.ش، دستگیری ایشان و وقوع قیام خونین پانزدهم خرداد 42 می‏باشد.

دوم فروردین 1342   

عصر این روز مراسم عزاداری در مدرسه فیضیه قم برپا بود که سربازان مسلح و مأمورین امنیتی محل را محاصره نمودند و سپس گروهی از آنها با لباس مبدل به درون مدرسه رفتند و در میان سخنرانی یکی از گویندگان به او حمله کردند. سپس به طلاب مدرسه فیضیه حمله نمودند و آنها را از حجره‌هایشان به بیرون پرتا ب کردند و با به شهادت رساندن گروهی از آنان در تاریکی شب محل را ترک کردند.

سیزدهم خرداد 1342   

عصر عاشورا بود. سیزدهم خرداد 1342 و مدرسه فیضیه هنوز سیاه پوش شهیدانی که روز دوم فروردین در حمله مامورین نظامی به مدرسه کشته شده‌بودند. پیش از این خبر در شهر پیچیده بود که به مناسبت روز عاشورا «آقای خمینی» در فیضیه سخرانی می‌کند اما همه می دانستند که ساواک هرگز نخواهد گذاشت. ساعت هنوز پنج نشده بود که فریاد « خمینی، خمینی» خیلی‌ها را به خیابان کشاند. وعده‌ها و تهدیدهای ساواک بی‌ثمر مانده‌بود و امام در حلقه جمعیت به سوی مدرسه می‌آمد تا برای مردم حرف‌هایی بزند که بنا بود تاریخ و زندگی‌شان را برای همیشه تغییر بدهد.او در سخنرانی شاه را که آن وقت « سایه خدا بر زمین» بود مورد سوال، سرزنش و انتقاد قرار داد و در حضور ده‌ها هزار تن او را «مرتجع سیاه» و«بدبخت بیچاره» خواند و با مردم بی‌پرده و صریح سخن گفت: «... امروز به من خبر دادند که عده ای از وعاظ و خطباء تهران را برده‌اند سازمان امنیت و تهدید کرده اند که از سه موضوع حرف نزنند:

1- از شاه بدگویی نکنند.

2- به اسرائیل حمله نکنند.

3- نگویند که اسلام در خطر است و دیگر هر چه بگویید آزادند.

تمام گرفتاری‌ها و اختلاف‌های ما در همین سه موضوع نهفته است. اگر از این سه موضوع بگذریم دیگر اختلافی نداریم و باید دید که اگر ما نگوییم که اسلام در خطر است آیا اسلام در خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنین است آیا آن طور نیست؟ اگر ما نگوییم اسرائیل برای اسلام و مسلمین خطرناک است آیا خطرناک نیست؟ و اصولاً چه ارتباطی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت می‌گوید از شاه صحبت نکنید از اسرائیل نیز صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت شاه اسرائیلی است؟ آیا به نظر سازمان امنیت شاه یهودی است؟ آقای شاه! این‌ها می‌خواهند تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند؟ این سخنرانی به زبان مردم و بسیار ساده و تاثیرگذار ایراد شد. هاله جبروت ظل الهی گرداگرد شاه ترک خورد و طلسم وحشت دستگاه مخوف ساواک و نام شاه شکست. به نظر اغلب تاریخ نگاران ایران آن سخنرانی نقطه عطف تاریخ معاصر و حرکتی پهلوانی و شجاعانه در مقابل ستم حکومتی قدرتمند بود که در نهایت، بعدها به سقوط سلطنت در ایران انجامید اما شاه دلگرم به پشتیبانی قدرت‌های خارجی به جای تامل و اصلاح به خشونت و سرکوب متوسل شد و دستور بازداشت امام خمینی را صادر کرد.عزاداری عاشورایی در روزهای سیزدهم و چهاردهم خرداد در تهران و قم در آن سال رنگ و بوی سیاسی داشت. نوار سخنرانی حضرت امام تکثیر می‌شد و دست به دست می‌چرخید و حرفش سر زبان‌ها بود.

پانزدهم خرداد 1342   

سرانجام در نیمه شب 15 خرداد مامورین رژیم ناگهان به منزل حضرت امام در قم یورش بردند و ایشان را دستگیر و شبانه به پادگان عشرت آباد تهران انتقال دادند. در مشهد آیت الله قمی و در شیراز آیت الله محلاتی نیز دستگیر و روانه زندان شدند.

خبر دستگیری حضرت امام خمینی، به سرعت در قم و تهران پخش شد و به نقاط دیگر کشور رسید. صبح روز 15 خرداد، جمعیت زیادی در اطراف منزل امام در قم اجتماع کردند و به همراه حاج سید مصطفی خمینی، بزرگترین فرزند ایشان به طرف حرم معصومه(س) حرکت کردند. شهر در اشغال نظامیان بود. اما مردم به اخطارها و تهدیدها توجه نکردند و به راه خود ادامه دادند سرانجام ماموران به روی جمعیت آتش گشودند و عده ای را مجروح کرده و به شهادت رساندند.در تهران، تظاهرات از میدان بارفروشها آغاز شد و در بازار و میدان ارگ به اوج خود رسید. گروهی به ساختمان رادیو در میدان ارگ هجوم بردند اما به سبب تیر اندازی شدید عقب نشستند. مردم به چند پاسگاه حمله بردند. چندین کامیون و اتوبوس دولتی و حتی باجه‌های تلفن را به آتش کشیدند شهر به صورت نیمه تعطیل درآمد دانشجویان دانشگاه تهران کلاسها را تعطیل کرده و به تظاهرکنندگان پیوستند، شعارها بیشتر در هواداری از امام و اعتراض از دستگیری ایشان بود. کشاورزان ورامین و روستاهای اطراف تهران با شنیدن خبر، کفن پوشیده و به سوی تهران به راه افتادند و بسیاری از آنها در برخورد با نیروهای مسلح جان باختند. همزمان با تهران و قم مردم شیراز، اصفهان و مشهد نیز به حرکت در آمدند.

شاه با اطلاع از وسعت تظاهرات به کاخ سعدآباد رفت و فرماندهی عملیات سرکوب را شخصاً به عهده گرفت شمار کشده شدگان قیام 15 خرداد دقیقاً مشخص نشد، تعداد شهدای آن روز را از هشتاد و چهار نفر تا بیش از هزار تن ذکر کرده‌اند، دولت و رسانه‌های خبری مثل همیشه اعلام کردند که این حادثه به تحریک عوامل خارجی به وجود آمده و ادعا کردند که در تاریخ 11 خرداد شخصی به نام «عبدالقیس جوجو» از بیروت با هواپیما وارد ایران شده و در گمرک مهرآباد حدود یک میلیون تومان دلار از او به دست آمده. او اعتراف کرده آن را از طرف جمال عبدالناصر (رئیس جمهور انقلابی مصر) برای افراد معینی در ایران، به منظور ایجاد شورش آورده است. سفارت ایران در بغداد نیز طی اطلاعیه‌ای نام این شخص را «محمد توفیق القیاسی» ذکر کرده‌بود. دولت وعده داده بود تفصیل ماجرا را به زودی به اطلاع مردم برساند، اما هرگز این وعده تحقق نیافت. قیام 15 خرداد همه جانبه، گسترده و انفجار خشم مردم در مقابل حکومتی بود که جز تحقیر و سرکوب از آن چیزی ندیده‌بودند، اما این حرکت تجربه بزرگی برای مردم در مبارزه با ستم بود همچنین حضرت امام خمینی(ره) را به عنوان مبارزی مردمی، صریح و سازش ناپذیر که توانایی به حرکت درآوردن توده‌ها و جلب اعتمادشان را دارد، معرفی کرد.

وقایع 15 خرداد، بیانگر این حقیقت بود که مبارزه با رژیم کودتا دیگر از طریق قانون و به صورت مسالمت آمیز امکان ندارد.پس از این واقعه در تهران و قم و سایر شهرها دولت به دستگیری و محاکمه روحانیون و مردم ادامه داد. زندان‌ها از روحانیون و بازاری‌ها و کسبه پر شد و عده‌ای نیز محاکمه و اعدام شدند. جریان 15 خرداد هر چند ظاهرا با سرکوب خونین به نفع شاه تمام شد اما در حقیقت ماهیت رژیم ستمشاهی را بیش از پیش برای همگان آشکار کرد و نقطه آغازی برای طوفان عظیم انقلاب اسلامی گردید که ظرف 15 سال با مجاهدت و ایثار و جانبازی عده زیادی از حق‌طلبان و مجاهدان راه خدا به پیروزی رسید و تار و پود رژیمی که اقتدار خود را در وابستگی به ابر قدرت‌ها و نیروی نظامی می‌دانست مانند تار عنکبوت از هم گسست. 

یازدهم مرداد 1342   

پس از تظاهرات 15 خرداد رژیم که از عواقب بازداشت امام خمینی هراس داشت ایشان را از زندان پادگان عشرت‌آباد به منزلی مربوط به ساواک در داودیه تهران منتقل نمودند و آنجا را تحت نظر کامل قرارداد ولی ساعتی بعد سیل جمعیت به سوی داودیه سرازیر شد. در این منزل بود که روحانیون وقایع 15 خرداد را برای امام تشریح کردند و اطلاع مردم از قیام مردم ایشان را به سختی منقلب نمود تا آنجا که فرمود: «تا ملت عمر دارد غمگین در مصیبت 15 خرداد است …. واقعه 15 خرداد پشت ما و هر مسلم غیرتمندی را می‌شکند.» 

یازدهم آبان 1342   

شهید حاج اسماعیل رضایی و شهید طیب حاج رضایی، از بارفروشان میدان بار تهران بودند که در برپایی قیام 15 خرداد 1342 نقش مؤثری داشتند. پس از واقعه 15 خرداد، طیب حاج رضایی به عنوان یکی از محرکین اصلی تحت تعقیب قرار گرفت به طوری که فرمانداری نظامی تهران طی گزارشی ویژه، به شاه اعلام کرد شخص طیب حاج رضایی مسئوول اصلی این اقدامات است. از آن پس، طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی دستگیر شدند و به مدت 5 ماه در زندان رژیم منفور پهلوی زیر شکنجه‏‌ها مقاومت کردند. پایمردی آنان به حدی بود که شهادت را بر عفو شاه خائن ترجیح دادند. شهید طیب که از کوثر وجود خمینی بت شکن سیراب شده و زنده دست روح خدا بود، دربرابر همه شکنجه‏ها و سختی‏های زندان مقاومت کرد و مردانه ایستاد. او حاضر نشد از راه جدیدی که انتخاب کرده بود جدا شود و علیه نهضت اسلامی موضعی بگیرد. به همین دلیل نیز وی به همراه اسماعیل رضایی، در دادگاه نظامی به اعدام محکوم و در یازدهم آبان 1342 تیرباران شدند.

شهید حاج اسماعیل رضایی در ذیل ورقه دادگاه چنین نوشت: اگر صد سال زندگی کنم، مرگ به این سعادتمندی نخواهم داشت چرا تقاضای عفو کنم و از این سعادت درگذرم؟" رژیم با معرفی، محاکمه و اعدام طیب حاج رضایی و برادرش اسماعیل رضایی که در بین مردم دارای نفوذ و محبوبیت بودند، قصد داشت تا قیام بزرگ مردمی و برخاسته از اعتقادات مذهبی مردم در 15 خرداد 42 را که در راه دفاع و حمایت از یک مرجع دینی ابراز شده بود، یک جنجال وابسته به بیگانه و ایادی وابسته آنان در داخل تلقی کرده و عاملان آن را مشتی فرصت‏طلب و قلدر معرفی نماید.

هجدهم فروردین 1343  

امام خمینی پس از 9 ماه بازداشت خانگی ساواک، آزاد گشته و روز 18 فروردین 1343 به منزل شخصی خود در قم مراجعت نمودند.رژیم شاه سعی کرد با توطئه‌ای خطرناک همزمان با آزادی رهبر نهضت اسلامی اینگونه وانمود کند که ایشان با رژیم تفاهم کرده و با برنامه‌های انقلاب شاه و ملت همراه شده‌اند، اما امام بلافاصله پس از آزادی در روز 21 فروردین 1343 با نطقی کوبنده علیه رژیم این توطئه را خنثی کرده و بار دیگر خطوط نهضت اسلامی را ترسیم کرده و سازش‌ناپذیری خود را به اثبات رساندند.

سوم مرداد 1343  

طبق این قانون، مأمورین سیاسی و مستشاران خارجی در ایران از تقعیب قانون و جزایی مصون هستند و در صورت ارتکاب جرم یا عمل خلاف قانون به کشورشان جهت بررسی یا محاکمه عودت داده خواهند شد. رژیم پهلوی از ترس عکس‌العمل مردم خبر تصویب این قانون را تا مدتی اعلام نکرد. 

چهارم آبان 1343  

بعد از انتشار خبر تصویب قانون کاپیتولاسیون و پایمال کردن حقوق ملت ایران در برابر یک عده افراد خارجی، حضرت امام خمینی در این روز طی یک سخنرانی مشروح این قانون را برای مردم با عبارت ساده و قابل فهم عرضه می‌نماید و در قسمتی می‌فرمایند: عظمت ایران از بین رفت، استقلال از دست رفت، عزت ماپایکوب شد، مگر ما مستعمره هستیم. مگر ایران در اشغال امریکاست؟... و سپس مردم را به قیام برای کسب استقلال و حقوق خود فرا می‌خوانند.

سیزدهم آبان 1343  

پس از سخنرانی امام خمینی در رابطه با قانون کاپیتولاسیون و هراس حکومت از تکرار حماسه پانزده خرداد رژیم تصمیم بر تبعید ایشان می‌گیرد و در شب 13 آبان خانه ایشان را با صدها کماندو و چترباز مسلح محاصره نموده و پس از دستگیری ایشان را به تهران منتقل می‌نماید و مستقیما به فرودگاه مهرآباد می‌برند و از آنجا با هواپیما به ترکیه منتقل نمودند و ایشان را به محلی به نام بورسا تبعید کردند. همان روز رادیو و مطبوعات کشور خبر دستگیرى و تبعید ایشان را در یک جمله به اطلاع مردم ایران رساندند: طبق اطلاع موثق و شواهد و دلایل کافى، چون رویه آقاى خمینى و تحریکات مشارالیه، علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضى کشور تشخیص داده‌شد، لذا در تاریخ 13 آبان ماه 1343 از ایران تبعید گردید. رژیم برای جلوگیری از قیام مردم شهرهای مهم ایران را به اشغال قوای نظامی درآورد و به هیچ کس اجازه خروج از خانه را نمی‌دهد و بدین شکل رژیم توانست از خروش مردم در امان بماند. 

یکم بهمن 1343  

حسنعلی منصور که نخست وزیر شاه بود توسط برادران بخارایی و مرتضی نیک نژاد از هیأتهای مؤتلفه اسلامی اعدام گردید. هنگامی که حسنعلی منصور قصد پیاده شدن از اتومبیل در جلوی درب ورودی مجلس شورای ملی را داشت، هدف گلوله شهید محمد بخارایی قرار گرفت. 

بیست‌ویکم فروردین 1344  

حمله به محمدرضا پهلوی در کاخ مرمر توسط سرباز شهید رضا شمس‌آبادی 


دانشنامه رشد