18 تیر 1393
نخستین کسی که با دولت موقت مخالفت علنی کرد/ شهید صدوقی خیلی زود بنیصدر را شناخت
شهید آیتالله محمد صدوقی، از نسل شیخ صدوق عالم بزرگ شیعه بود و همان اندازه که در علم آل الله (علهیم السلام) فضل و کمال یافته بود از شجاعتشان هم بهره بسیار داشت. چهارمین پیشوای جمعه انقلاب اسلامی که محراب نماز خود را به خون خویش رنگین کرد و نقاب از چهره نفاق و التقاط در جامعه اسلامی برداشت، نقش مهمی در پیروزی انقلاب ایفا کرد و در راس پایگاه بزرگ و حساسی از مبارزان و فعالان مخالف رژیم طاغوت قرار داشت. آیتالله صدوقی در 11 تیر 1361 دار فانی را وداع گرفت و به بزرگترین آرزوی زندگی خود -همان طور که بارها گفته بود- دست یافت؛ و به شهادت رسید.
* مجلس هفدهم شورای ملی
در بحبوحه انتخابات مجلس هفدهم شورای ملی، به سفارش برخی علما مانند آیتالله سید محمدتقی خوانساری، متدینین به تکاپو افتادند تا افرادی را زا میان صلحا و وجوه به مجلس بفرستند. در یزد به سفارش و بررسی علمایی مانند آیتالله فرساد و مرحوم آقای وزیری، مهدی حائری، آقازاده مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری برای نمایندگی مردم مطرح و تبیلغ شد. آیتالله فرساد در این بین پیشنهاد داد تا آیتالله صدوقی که در آن هنگام در قم و از مقربان ایتالله العظمی بروجردی بود به یزد بیاید و به نمایندگی از دکتر مهدی حائری به فعالیت بپردازد. تلگرافی با امضای میرزامحمد کرمانشاهی (پدر خانم آیتالله صدوقی) و به خط آیتالله فرساد به یزد فرستاده شد و آیتالله صدوقی را به یزد فراخواندند.
با سفر ایشان به یزد، مردم استقبال باشکوهی کردند. آیتالله صدوقی تمام مسیر را از نصرت آباد و بعد دروزاه قرآن تا محل اقامت خود در نزدیکی مسجد روضه محمدیه در میان خیل انبوه مشتاقان و علاقهمندان پیمود. در هر صورت آیتالله صدوقی برای تاثیرگذاری در انتخابات مجلس و حضور مهدی حائری وارد یزد شد. با این همه انتخابات آن طور که باید برگزار نشد و مهدی حائری به مجلس راه نیافت اما در عوض، زندگی چندین و چند ساله آیتالله با مردم یزد تازه آغاز شده بود.
* ستاره یزد
مردم به ماندن آیتالله صدوقی در یزد مشتاق بودند. در همین اثنا نیز میرزا محمد کرمانشاهی از دنیا رفت و عزم مردم و علمای یزد برای نگهداشتن ایشان استوارتر شد. آیتالله العظمی بروجردی در نامهای موافقت خود را با ماندن آیتالله صدوقی اعلام کرد و مردم فرصت یافتند از خرمن علم و هدایت این عالم بزرگوار بهرهمند شوند. در ایام انقلاب شهید صدوقی از علمای محور فعالیتهای انقلابی بود. اعلامیههای امام از نجف و پاریس به صورت تلفنی برای ایشان خواندهه میشد و به وسیله یاران آیتالله چاپ و تکثیر میشد. با پیروزی انقلاب امام طی حکمی ایشان را به امامت جمعه یزد منصوب کرد.
* نخستین مخالف علنی دولت وقت
آیتالله صدوقی یکی دو بار با مهندس بازرگان نامهنگاری کرد و در این نامهها با یکدیگر به بحث و جدل میپرداختند. بین آنها اصطکاک لفظی و مصاحبهای به وجود آمده بود. شهید صدوقی جزو نخستین افراد بود که اعتراض خود با دولت موقت را علنی میکرد. با این وجود برخی از نزدیکان و دوستان ایشان گفتند که اول انقلاب است و دولت در تایید امام قرار دارد و چنین اختلافاتی، انعکاس خوبی در اجتماع پیدا نمیکند. از این رو برای اینکه سوء استفادههایی نشود، حاج حسین مهدیان سرپرست وقت روزنامه کیهان با صادق طباطبایی وزیر مشاور مهندس بازرگان صحبتهایی کرد که در نتیجه جلسهای در منزل حاج حسین مهدیان تشکیل شود که بعدها همین جلسه بهانهای شد برای ترور مهدیان به دست عناصر فرقان که وی از آن جان سالم به در برد. این جلسه برگزار شد. نماز جماعتی خواندند و بعد از ناهار مسائلی که پیش آمده بود به صورت دوستانه مطرح شد. اما با اینکه سعی شد مسیر دوستی و ملایمت در پیش گرفته شود با آمدن افرادی چون امیرانتظام به دولت موقت ارتباطها کاملا قطع شد.
* بنیصدر مالی نیست
آیتالله صدوقی با بنیصدر هم روابط خوبی نداشت و خیلی زود شخصیت واقعی او را شناخت. یک بار در پاریس بنیصدر به آیتالله صدوقی گفت حالا که بعد از مدتها از ایران بیرون آمدهاید بهتر است چکآپی بشوید. یکی از آشنایان من دکتر است و بهتر است پیش او برویم تا معاینهتان کند. شب هنگام آیتالله صدوقی به همراهانشان گفتند که بنیصدر میخواهد مرا برای چکاپ پیش یکی از دوستانش ببرد. میدانم که کار دیگری دارد ولی نمیدانم ه که کارش چیست. فردا ساعت 9 صبح با او قرار گذاشتهام که بروم. فردا ساعت 6یا7 بعدازظهر آیتالله صدوقی برگشت. درباره دیدارش با بنیصدر گفت: من فهمیدم که چه کاری با من دارد. شما هم حواستان را جمع کنید. بنیصدر مالی نیست. برخی از نزدیکان آیتالله صدوقی میگویند که بنیصدر وقتی متوجه رابطه بسیار صمیمی امام و آیتالله صدوقی شده بود میخواست دل ایشان را به دست بیاورد و به امام نزدیکتر شود. ایشان یکبار هم به اطرافیان خود گفته بودند اگر میخواهی بنیصدر را بشناسی بدان که این شخص تا آخرین دقایق با نوشتن نام ولی فقیه در قانون اساسی مخالفت خواهد کرد.
* قانون اساسی باید اسلامی باشد
آیتالله صدوقی از منتقدان پیشنویس قانون اساسی هم بود. ایشان پس از دیدن و بررسی متن پیشنویس گفت: این متن از قانون اساسی قبلی (قانون رژیم شاهنشاهی) بسیار بدتر است. در قانون اساسی قبلی اگرچه حکومت شاهنشاهی آن را نوشته بود حداقل برای اینکه قانونی تصویب شود پنج مجتهد باید آن را تایید میکردند؛ اما در این پیشنویس حتی این نکته هم رعایت نشده است. قانون اساسی که به جایگاه ولایت اهمیت نمیدهد قانون نیست. ایشان در مصاحبهای درباره پیشنویس گفت: « من دقیقا نمیدانم چه کسی آن را تدوین نموده است ولی آنچه از محتوای آن پیداست افکار غربی در آن منعکس است.» پس از تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی، جلساتی همراه با آیات بهشتی، مطهری و یزدی برگزار میکردند و درباره مفاد آن به بحث مینشستند. علمای جمع معتقد بودند که اگر اصل ولایت فقیه در قانون اساسی نباشد آن قانون پذیرفتنی نیست.
* حمایت از جبهههای جنگ
در نوروز سال 1360، آیتالله صدوقی به بازدید جبهههای جنگی غرب و جنوب رفت. این بازدید مدت طولانی به درازا کشید و شهید صدوقی با رزمندگان دیدار کرد. پس از بازگشت از جبههها نزد امام رفت و گزارشی از این بازدید خود را به ایشان ارائه داد. برنامه آیتالله صدوقی مانند بسیاری از علمای دیگر که به جبههها میرفتند نصیحت و پرهیز از مسائل دنیایی بود که نقش مهمی در توفیق جهاد با نفس و تزکیه روحی آنها بود. ایشان در پشت جبهه هم حمایتهای خود را از جبههها دریغ نمیکرد. یک روز که شهید علی صیاد شیرازی برای خرید چیزی با مخالفت بنیصدر روبرو شده بود نزد ایشان آمد و طلب کمک کرد. آیتالله صدوقی هم از اعتبارات بانک اسلامی که زیر نظر او فعالیت میکرد مبلغ قابل توجهی را در اختیار شهید صیاد قرار داد که بسیار او را خوشحال کرد. راننده ایتالله صدوقی نقل میکند که در مسیر رساند شهید صیاد ایشان با خود میگفت: من، سرهنگ صیاد شیرازی به اینجا رسیدهام سوار بر ماشین آیت الله صدوقی هستم و این همه پول بدون رسید در دستم است! خدایا چه عزتی به من دادی.» کاملاً مشخص بود مشکلشان به حدی بزرگ بود که وقتی حل شده بود، آنقدر راضی از منزل آیت الله صدوقی بیرون آمد که اگر میگفتند پیاده تا جنوب، غرب و یا جایی باید بروید، میرفتند.
* بالاتر از شهادت، هیچ خوبی نیست
آیتالله صدوقی مرتبا دعایی را میخواند و ضمن قدم زدن آن را با خود تکرار میکرد. ایشان در این دعا اول امام را دعا میکرد، بعد فرزندانش را و بعد هم از خدا آرزوی شهادت میکرد. ایشان در خطبه آخرشان هم گفته بود که شما بر فرض که مرا ترور کردید. مرغابی را از آب میترسانید؟ منتهای آرزوی من شهادت است. هنگامی که خواستند خبر شهادت آیتالله دستغیب را به ایشان بدهند میگفت که نوبت من بود و من باید شهید میشدم. آیتالله صدوقی بارها بر این حدیث اشاره میکرد که بالای هر خوبی، خوبی دیگری است. فقط شهادت است که هیچ خوبی بالاتر از آن نیست.
آیتالله صدوقی برای مسائل امنیتی و حفاظتی قرار بود که به نماز جمعه نرود. با اینکه چند هفتهای بر این منوال گذشت اما جمعهای که به فیض شهادت نائل آد تصمیم گرفت که به نماز جمعه برود. میفرمود من همین طور نمیتوانم در خانه بنشینم و به مسجد نروم. همیشه با غسل جمعه و پای برهنه به نماز جمعه میرفت. پس از پایان نماز عزم بازگشت کرد. یکی از متصدیان گفت که مردم بنشینند که حاج آقا میخواهد تشریف ببرد. در همین هنگام قاتل جلو آمد و آیتالله صدوقی را در بغل گرفت. هنوز صدای «ولم کن» آیتالله شنیده میشد که انفجار رخ داد.
مشرق