18 آبان 1399

بررسی و معرفی کتاب

رعد در آسمان بی ابر

تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان تروریستی مجاهدین خلق


نوشته مینا کمایی

رعد در آسمان بی ابر

«رعد در آسمان بی ابر/تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق» در سال‌های (1367_1357) مجموعه‌ای از مصاحبه‌هایی است که نگارنده محمدحسن روزی‌طلب با همکارش محمد محبوبی درطی دو سال با مقامات ارشد امنیتی کشور انجام داده‌اند و توسط انتشارات یا ‌زهرا(س) در سال 1397 در 350 صفحه و قطع رقعی با قیمت 20000 تومان به چاپ رسیده است.

در پشت جلد کتاب آمده است: «حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برخورد سیاسی-امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، یکی از مسائل اصلی نیروهای انقلاب بود. به زودی و پس از 30 خرداد 1360، موج ترور سازمان مجاهدین خلق که دیگر سازمان منافقین خوانده می‌شد، شهرهای ایران را در بر‌گرفت. در مقابل نیز جوانانی بودند که فداکارانه در عرصه امنیت حاضر شدند و جان‌فشانانه این موج سهمگین را مهار کردند...

فهرست کتاب در ده فصل مصاحبه و یک فصل یادداشت با جوانان دیروز است که همگی در سال‌های گذشته از مقامات امنیتی کشور بودند.

محمدحسن روزی‌طلب در مقدمه کتاب نوشته است: به پاس مجاهدت‌های خاموش و گمنامانه این افراد در متن کتاب به ذکر عنوان آنها اکتفا شده است.

بعد از مقدمه، در فصل اول، متن مصاحبه با قائم مقام بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه آمده؛ کسی که از اولین نیروهای دادستانی انقلاب بوده و علاوه بر سازمان مجاهدین خلق، در پرونده‌های امنیتی متعددی نظیر فرقان، پیکار وکودتای نوژه نیز دخیل بود و با دستگیرشدگان متعددی از گروه‌های مختلف از جمله: بهمن نادری پور(تهرانی)، تقی شهرام، علیرضا سپاسی آشتیانی، احمد رضا کریمی، حسین احمدی روحانی، اکبر گودرزی و... به صحبت نشسته و با آنان مباحثه‌ی ایدئولوژیک می‌کرده و همین تجربه زیاد در برخورد با گروه‌‌های مختلف ضد انقلاب، باعث شده تا توصیف وتحلیل واقعی‌تری از فضای امنیتی دهه 60 و نقش مجاهدین خلق به دست آید.

گفته‌های قائم‌مقام در پاسخ به سوالات، به نوبه خود افشاگری‌های بسیار مهمی از فعالیتهای خرابکارانه سازمان مجاهدین خلق در بین سال‌های( 1367-1357) دارد و خوانندگان کتاب به‌ویژه جوانان عزیز امروز، می‌توانند با ماهیت سازمان مجاهدین خلق آشنا شوند. قائم‌مقام سپاه از انفجار مقر سپاه با آرپی‌جی می‌گوید: « انفجار 7 تیر تازه انجام شده بود که مجاهدین با آرپی جی به مقر سپاه حمله کردند و این حمله‌ها از بیرون کشور بود و ارتعاشات به حدی بود که ساختمان می‌لرزید و ترکش‌ها به شدت به اطراف می‌خورد ولی باور کردنی نبود که چه طور هیچ کس شهید نشد، این یکی از معجزاتی بود که ما دیدیم .

در ادامه قائم‌مقام سپاه درباره یکی از مهره‌های کلیدی سازمان که خودش را به دیوانگی زده بود و می‌خواست از زیر بازجویی در برود، صحبت می‌کند: «یادمه او را در ناهارخوری آوردیم. به او گفتم من اوریانافالاچی هستم، می‌خواهم با تو مصاحبه کنم و این مصاحبه‌ام جدی است. شروع کردم به چرت و پرت گفتن و او هم چرت و پرت می‌گفت و یک دفعه خنده‌اش گرفت و گفت تو از من دیوانه‌تری! به او گفتم حالا که من از تو دیوانه‌ترم، بنشین و درست اطلاعاتت را ما بده!»

در فصل دوم گفت‌وگو با مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه در فاز نظامی مجاهدین آمده است؛ کسی که به اعتقاد نویسنده به واسطه‌ مسئولیتش، تمامی تحلیل‌ها و خطوط مجاهدین خلق در دهه 60 را می‌دانست؛ در بخشی از مصاحبه، مسئول بخش التقاط در پاسخ به این سوال که چرا سازمان فاز نظامی را تسریع کرد؟ می‌گوید: «سازمان از اول پیروزی انقلاب قصد برخورد مسلحانه با جمهوری اسلامی را داشت. دلیل تفکری‌اش را در کتاب «زمامداری کارتر» می‌توانید ببینید و در سازمان اولین فرد همیشه مسئول واحد نظامی بود. رجوی نقش رهبری داشت، خیابانی مسئول تشکیلات شد و ابریشمچی قوی‌ترین فرد شد. در بخش نظامی یک واحد اطلاعات داشتند که کارش نفوذی‌ها بود، آنها از ابتدا می‌خواستند خودشان رهبری حکومت را به‌عهده بگیرند.»

همچنین در فصل دوم در خصوص فرار رجوی و بنی صدر ، پادگان اشرف و نقش نفوذی‌ها، شورش 5 مهر، ضربه‌ی 19 بهمن توسط نیروهای انقلابی، ترور مردم بی‌‌گناه برای ایجاد رعب و وحشت، عملیات مرصاد و... آمده است.

در فصل‌های بعدی کتاب «رعد در آسمان بی ابر» مصاحبه‌ها با مسئولین بخش‌های مختلف اطلاعات سپاه در موضوعات متعددی از جمله: ماجرای بنی صدر، دستگیری و کشته شدن تعداد بسیاری از منافقین در علمیات‌های تعقیب و گریز، مجاهدت‌های شهید لاجوردی، کشته شدن موسی خیابانی و بردن جنازه‌ او به زندان اوین، جریان نفوذ «کشمیری» در میان انقلابیون وطرح ترور نافرجام حضرت امام(ره) توسط او، جدال‌های نفس‌گیر در جنگل‌های شمال، آمده است.

در فصل پایانی، محمدحسن روزی‌طلب، یادداشت‌های یکی از مسئولین ارشد مبارزه با التقاط که حاضر به مصاحبه نمی‌شود را آورده است. در بخشی از یادداشت‌ها ماجرای ملحق شدنش به دادستانی را بیان می‌کند: « بعد از شهادت رجایی به خاطر علاقه‌ وافری که به ایشان داشتم و با توجه به شناختی که از این گروه‌ها داشتم، تصمیم گرفتم، مستقیماً به رویارویی با آنها بپردازم و اعتقاد داشتم افرادی که سال‌های متمادی در ایجاد شرایطی به غیرحکومت شاهنشاهی زحمت کشیده و زندان رفته، نبودشان جای را به کسان دیگری خواهد داد که حداقل هندوانه در بسته بودند و معلوم نبود که وقتی باز شود چه می‌شود که الحمدلله آن هم باز شد.»

یادداشت‌ها از عملیات‌های متعدد در زمینه‌های مختلف افشاگری می‌کند، از توّابین که با سن بسیار کم جذب سازمان شده بودند و وقتی دستگیر می‌شدند، رویشان کار فکری می‌شد و در عملیات تعقیب و مراقبت، نفوذ، کارهای پوششی و پیگیری‌ها کمک می‌کردند، از شهید لاجوردی که رفتاری پدرانه با متهمین داشت و برای آنان غذا، آب، چای و سایر نیازها را فراهم می‌کرد و برای عفو توّابین بسیار تلاش می‌کرد.

«رعد در آسمان بی ابر» روایتی خواندنی از تاریخ شفاهی مبارزه اطلاعاتی با سازمان مجاهدین خلق است که اطلاعات بسیار دقیقی از نحوه عملکرد سازمان و همچنین مبارزات نیروهای سپاه در آن سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌دهد.


سایت تاریخ شفاهی ایران