11 خرداد 1399

چند نکته تاریخی از نهاد بلدیه


امیرحسین دولتشاهی

چند نکته تاریخی از نهاد بلدیه

تهران- ایرنا- نویسنده کتاب «شرح زندگانی من» وقتی از اوضاع خیابان‌های شهر تهران و وضعیت شهرداری در روزگارِ پس از مشروطه را توصیف می‌کند، به گرفتنِ عوارض از وسایلِ نقلیه آن روز که اغلب چهارپا بوده‌اند، اشاره می‌کند و می‌نویسد که «از حمام و چرخ‌های بستنی و کالسکه و درشکه و دوچرخه و گاری و اسب و قاطر و الاغ‌های خانه‌دارها هم به‌عنوان نواقل حقّی می‌گرفتند و گاهی به‌عنوانِ اینکه مالیات گذشته پرداخت نشده است، چرخ‌ها را مُهر و حیوانات را در طویله حبس می‌کردند.

امروزه شهرداری‌ها با نظارت شوراهای شهر، اداره و رتق و فتق امور شهرهای کشور را برعهده دارند. از رسیدگی به وضعِ معابر عمومی و اعطای مجوز به ساخت و سازهای مسکونی و اداری و تجاری و پدید آوردن و نگهداری بوستان‌ها و فضای سبز گرفته تا ایجاد فضاهای خدماتی چون کتابخانه و ورزشگاه و گورستان و کشتارگاه و سرویس‌های بهداشتی و اهتمام به حفظ بهداشت اصناف و رسیدگی به وضعیت افراد بی‌خانمان، همه بخشی از وظایفِ شهرداری‌ها است.

شهرداریِ تهران که پیش‌تر با نام «بلدیه» شناخته می‌شد در چنین روزی در سال ۱۲۸۶ تأسیس شده است. تا پیش از تأسیس بلدیه در دوره‌ها و روزگارانِ مختلف، بخش‌هایی از وظایفِ امروزینِ شهرداری را حاکمان بر عهده داشتند و پاره‌ ای از کارهای مرتبط با نگاهداری فضای عمومی شهرها را هم خودِ مردم، طبقِ فرهنگِ عرفی و شرعی خویش انجام می‌داده‌اند. در برخی دوره‌ها مأمورانی با عنوانِ «محتسب» بخشی از وظایف شهرداران بعدی را انجام‌ می‌داده‌اند، که این وظایف اغلب، به کارهای نظارت بر اصناف بازمی‌گشت. به همین دلیل است که در ایران گاه از شهرداری با عنوان «احتسابیه» نیز یاد شده است. البته محتسبان به جز کارهایی که شهردارانِ امروزی عهده ‌دارند، وظایفی را که امروزه در حیطه اختیارات دستگاه قضا به‌شمار می‌آید، هم عهده‌دار بودند. پس از محتسبان نیز داروغه‌ها کارهای مربوط به امور شهرها را سامان می‌دادند.

آنچه در ادامه آمده است، اندکی از ثبت‌شده‌های تاریخیِ مرتبط با وظایفِ شهرداری‌ها است که به مناسبت سال‌‎روز تأسیس نهاد بلدیه یا شهرداری تهران تنظیم شده است.

ریکاهای عهد زندیه

درباره وضعیت اداره شهرها در عهد زندیه این‌ برمی‌آید که «خان زند نظافت شهر را وظیفه خود مردم می‌دانست و متوجه ساختن مردم را به این امر، وظیفه دولت؛ زیرا او در حدود سیصد نفر را به اسم «ریکا» در استخدام داشت که تمام روز را در کوچه‌ها و بازارها راه می‌رفتند و مردم را یادآور می‌شدند که بازارها و کوچه‌ها را جارو بکشند و آب بپاشند و کوی و برزن را که گذرگاه خاص و عام و محل تردد و استفاده عموم است، پاک و پاکیزه نگه دارند. ظاهراً این جماعت کلاه و چوب‌دستی خاصی داشتند». [۱]

در روزگاران گذشته تاریخ ایران، گاه شخصِ سلطان یا پادشاه دستوری را در حوزه امور اداره شهر صادر می‌کرد؛ به‌مَثَل دستور ساخت بنا یا تعمیر گذر و مکانی عمومی را صادر می‌کرد و آن مهم به امر شاه به سرانجام می‌رسید. امروزه این نوع تصمیم‌گیری‌ها همه در حوزه اختیار مدیریت شهری و شهرداری‌ها است. برای نمونه در عهد زندیه، «به‌دستور کریم‌خان زند همه کوچه‌ها و بازارهای شهر شیراز را با سنگ‌های بزرگ، به‌موزونی سنگ‌بست کردند و در هر چهل گز راه، یک چاه سرپوشیده به‌جهت آب باران قرار دادند و جدول‌های موزون به‌جهت گذشتن آب برف و باران در میان کوچه‌ها و بازارها ساختند و در سر هر چاهی قطعه سنگ مشبکی نهادند». [۲]

اداره احتساب

یکی از منابع بسیار ارزشمند برای شناخت وضعیت اجتماعی روزگار قاجار، کتاب «شرح زندگانی من»، اثر عبدالله مستوفی است. مستوفی در بخشی از کتاب خویش به اوضاعِ اداره شهر در روزگار قارجاری پرداخته است. به روایتِ عبدالله مستوفی، سر و سامان دادن به امورِ شهری را اداره «احتساب» برعهده داشته است. «این اداره دارای دو شعبه بود، یکی احتساب و دیگری، تنظیف؛ و هر یک عده‌ ای نایب و فرّاش و سپور در تحت امر خود داشتند. به‌علاوه شعبه تنظیف، عدّه‌ ای هم سقّا برای آب‌پاشی و در حدود یکصد رأس الاغ برای خاکروبه‌کشی داشت که در موارد لازم، خیابان‌های حول و حوش عمارات سلطنتی را با مَشک آب‌پاشی و زباله حرم‌خانه و ادارات دولتی را به‌وسیله این حیوانات به خارج شهر ببرند. خاکروبۀ خانه‌ها باید به خرج خودِ خانه‌دارها به خارج شهر حمل شود و این کار به‌وسیله الاغ‌دارها و اگر کم بود، خاکروبه‌کش‌ها که با صدای «آی... خاکروبه می‌بریم» کار خود را عرضه می‌کردند [انجام می‌یافت]؛ و اگر صاحب‌خانه غفلتی در ادای این وظیفه می‌نمود، به‌وسیله مأموران تنظیف یادآوری می‌شد و کار صورت می‌پذیرفت.

یک نیمه شعبه‌ ای هم در قسمت تنظیف، برای روشنایی بود. چون در میدان توپخانه و ارگ به فاصه هر بیست سی قدم، پایه چراغ و بالای آن فانوس شیشه‌ ای و در خیابان‌های باب همایون و الماسیه و دراندرون و لاله‌زار و علاءالدوله (فردوسی امروزه) باز هم به همان فاصله، به دیوارها از همین فانوس‌ها نصب بود که مواظبتِ نفت‌گیری و روشن کردن این چراغ‌ها هم بر عهده این نیمه شعبه محوّل بود؛ ولی نور چراغ‌ها به‌قدری کم بود که به دَه قدمی پایه چراغ نمی‌رسید. در سال ۱۳۰۶ قمری این چراغ‌های نفتی به چراغ‌های گاز تبدیل شد، ولی بعد از یکی دو سال، لولۀ گاز گرفت و کسی پاپِیِ اصلاح آن نشد؛ مجدداً همان چراغ‌های کم‌روشنایی سابق به راه افتاد». [۳]

امان از خیابان‌های شهر

در روزگاری که صاحبِ «شرح زندگانی من» به توصیف آن پرداخته، هنوز معابر و خیابان‌ها از جامه سنگ‌فرش بی‌بهره بوده‌اند و همین، منجر به برخاستنِ گرد و خاک در تابستان‌ها و گِل و باتلاقی شدنِ گذرها در زمستان می‌شد که در هر دو حالت افزون بر زشت کردنِ منظره شهر، موجب گرفتاری و زحمتِ ساکنان و روندگانِ پیاده و سواره نیز می‌شده است. ملک‌الشعرای بهار نیز در قصیده‌ ای از همین معضلات در خیابان‌های مشهد مقدس شکایت کرده است. بیت‌هایی از این قصیده که استاد بهار آن را در سال ۱۲۸۷ خورشیدی سروده، از این قرار است:

«افتاده‌ایم سخت به دام بلای گِل /// یارب چو ما مباد کسی مبتلای گِل

گل مشکلی شده است به هر معبر و طریق /// گامِ روندگان شده مشکل‌گشای گل

هرگه که ابر خیمه زند در فضای شهر /// بر بامِ هر سرای برآید لوای گل

گل دل نمی‌کند ز خراسان و اهل او /// ای جانِ اهلِ شهر فدای وفای گل...

اول قدم که بوسه زند گِل به پای ما /// افتیم بر زمین و ببوسیم پای گل...

گر لای و گل تمام نگردد از این بَلَد /// اهل بلد تمام بمانند لای گل...». [۴]

آنچه ملک‌الشعرا در وصف خیابان‌های خراسان سروده، به‌تمامی در حالِ خیابان‌های پایتخت در عهد ناصری و پیش از مشروطه نیز صدق می‌کند؛ اما شگفت آنکه به گواه عبدالله مستوفی، با مشروطه نیز وضعِ شهر و خیابان‌هایش تغییر چندانی نمی‌کند: «از حیث کار، فرقی بین ادوار گذشته و دوره مشروطه نبود. خیابان‌ها به همان کثافت باقی و بالاخره مردم شهر که تصور می‌کردند با مشروطه امور شهری آنها بهتر خواهد شد، دانستند که فقط مأمورین لباس عوض کرده‌اند، در اساس کار تفاوتی حاصل نشده است. چرا، یک تفاوت حاصل شده! و آن این بود که بلدیه تمام کوچه‌ها و خیابان‌ها را ملک شهر اعلام کرده، درخت‌هایی را که احیاناً مالکین در حریم خانه خود کاشته و نگاه داشته بودند، ملک طلق خود می‌دانست و تصرفِ صاحب‌خانه را حتی در سر و شاخِ آن هم ممنوع می‌کرد. سپورها هم از این تنازعِ عاملان بر معمولِ واحد استفاد کرده، به‌عرض دو سه انگشت، تسمه از پوست درخت می‌کندند و درخت را می‌خشکاندند و هیزمِ آن را مصرف می‌کردند... .

یک تفاوت دیگر! و آن این بود که اگر کسی در جلوخان خانۀ خود می‌خواست تصرّفی بکند و مثلاً نیم‌هشت را به نیم‌دایره تبدیل نماید، مأمورین بلدیه به‌عنوانِ تخطی به کوچه، جلو آن را می‌گرفتند. صاحب‌خانه اگر حاجی‌ عمقلی بود، با دادنِ سه چهار تومان سرِ کار را هم می‌آورد، ولی اگر اهل درخانه بود و مأمور جرئت گرفتن دم‌جا را نداشت، باید چندین روز زحمت بکشد و مهندس بلدیه را سرِ بنایی ببرد و با هزار جان‌کندن حالی کند که جلوخان غیر از کوچه و جزو خانه است؛ گذشته از این، چیزی هم از زمین جلوخان به زمینِ خانه اضافه نمی‌شود. آن‌وقت هم که مطلب را حالی و مؤمن را متقاعد می‌کرد، تازه باید آقای رئیس بلدیه در این باب امر صادر کند. خلاصه اینکه یک ‌هفته‌ ای بدبخت گرفتار این کج‌فهمی آقایانِ بلدیه‌چی‌ها و تعطیل بنّایی بود...». [۵]

احکام سید ضیائی

پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ «رضا – ضیا» که سید ضیاءالدین طباطبایی، کابینه خود را (معروف به کابینه «سیاه») تشکیل داد، احکامی را هم برای اداره بهتر شهر وضع کرد. اگرچه کابینه سیاه تا اوایل خردادماه سال ۱۳۰۰ بیشتر دوام نیاورد، اما قوانین شهری گاه سختگیرانه سید ضیاء در آثار تاریخی و پژهشیِ روزگار معاصر ثبت شده است. شماری از آن قوانینِ وضع‌شده که آنها را مرحوم استاد جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» ثبت کرده، از این قرار است:

«هر کاسب، به‌جز نانوا و کلّه‌پز و حمامی، باید دکان خود را اول آفتاب باز و اول غروب تعطیل بکند. هیچ کاسب، به‌جز بقال و پزنده و نانوا، حق ندارد روزهای جمعه دکان خود را باز و داد و ستد بکند.‌ هر نانوا مکلّف است برای زیر نان‌ها که از تنور بیرون می‌آید، سکوی آجری بسازد و نان را نباید جلو مشتری و روی زمین و زیر دست و پا بیندازد. هر پَزنده و خوراکی‌فروش باید در دکان خود کاغذِ شیره‌مالیدۀ مگس‌کش بیاویزد.

سطح خیابان مخصوص چهارپایان و گاری و درشکه و واگن و پیاده‌روها مخصوص ایاب و ذهاب پیاده‌ها می‌باشد و هیچ پیاده حق ندارد از سواره‌رو خیابان عبور نماید. سگ‌های خانگی باید قلاده شده، زنجیر داشته باشند و در غیر این‌صورت در ردیف سگ‌های ولگرد محسوب شده، معدوم خواهند شد.

کبوتربازی اکیداً قدغن و پرندگان دیگر از قبیل طوطی، بلبل، قناری، سهره و کَرَک [۶] باید دور از انظار نگهداری شوند. سر بریدنِ حیوانات، امثال گوسفند و مرغ و خروس، در انظار و ملأ عام به‌کلّی ممنوع می‌باشد.

داد زدن اطراف کوچه‌ها توسط طوّاف، دوره‌گرد، طبقی، کاسه‌بشقابی، اَرخُلاقی [۷]، قفل و کلیدی، میوه‌فروش، گردویی و امثال آن و همچنین تعارف و اصرار کسبه به مشتری و بفرما زدنِ چلویی و آبگوشتی و غیره، ممنوع و همراه با جریمه و مجازات می‌باشد.

هر کاسب باید سنگ‌های فلزی [۸] داشته باشد و آن را به نظر اداره اوزانِ بلدیه برساند. عموم فروشنده‌ها موظفند بر روی اجناس خود مقوای قیمت نصب نمایند. شیر و ماست و پنیر و اجناس مرطوب و مایع را باید با تنظیف [۹] از گرد و غبار و پشه و مگس حفظ نمایند.

عرق و شراب‌فروشی و پیاله‌فروشی و هر نوع تحصیل و داد و ستدِ آن، ممنوع و هیچ‌کس نباید اقدام به تهیه  و معامله آن نماید. تظاهراتِ مستانه ممنوع و متخلفین به‌سختی مجازات می‌شوند. عربده‌کشی و آوازخوانی در کوچه و خیابان اکیداً ممنوع است. قدّاره‌کشی و نزاع و عربده‌کشی و حمل کارد، چاقو، قمه و قدّاره موجب مجازات‌های سنگین می‌باشد. هیچ کس از اهالی حق ندارد در معابر به قضای حاجت بپردازد.

نابینایان باید بازوبند از پارچه زرد و عصا در دست داشته باشند. اجتماعات خیابانی قدغن و بیش از دو نفر نباید با هم گفت‌وگو بکنند.

معرکه‌گیری، مارگیری، تَلَکه‌گیری، گدایی، کلّاشی، رمّالی، دعانویسی و ولگردی، ممنوع و عاملینِ آن در صورتِ مشاهده دستگیر و مجازات می‌شوند.

آبِ خزینه‌های حمّام‌ها باید همه هفته تعویض شود و تخلف از آن موجب تعطیل حمّام می‌شود. همچنین آویختنِ لنگ حمام به در و دیوار و جرزِ بیرونِ حمام اکیداً ممنوع می‌باشد و کوره‌های حمام‌ها باید از بام به بالا دودکش داشته باشند.

حدّاکثر مسافر درشکه، سه نفر و ظرفیت گاری چهارچرخه اسبی یک خروار و نیم بار؛ و ظرفیت چرخِ دستی پنجاه مَن می‌باشد». [۱۰]

البته بسیاری از این قوانین از آنجایی که بستر و زیرساخت مناسب برای اجرای آنها فراهم نشده بود، اعتراض مردم را برانگیخته بود و نارضایتیِ آنان را موجب شده بود.      

عوارض طرح ترافیک در عهد قاجاری

بسیاری از ما شاید گمان می‌کنیم که گرفتن عوارض از رفت‌وآمد در معابر و گذرگاه‌های شهری، مخصوصِ روزگار امروز است؛ طرح‌هایی که در دهه‌های اخیر رونمایی و ابلاغ شده و ایرانیانِ امروز، به‌ویژه اهلِ تهران، نمونه‌ ای از این طرح‌های اخذِ عوارضِ آمدوشد در خیابان‌های شهر را با نام‌هایی چون طرح ترافیک یا طرح زوج و فرد می‌شناسند. اما با ورق زدنِ صفحه‌های تاریخ، می‌توان نمونه‌هایی را دید که در دورانِ گذشته نیز حاکمان و متولیان شهرها از صاحبان مرکب‌های آن‌روزی نیز عوارض دریافت می‌کرده‌اند.

عبدالله مستوفی وقتی از اوضاع خیابان‌های شهر تهران و وضعیت شهرداری در روزگارِ پس از مشروطه توصیف می‌کند، به گرفتنِ عوارض از وسایلِ نقلیه آن روز که اغلب چهارپا بوده‌اند، اشاره می‌کند: «از حمام و چرخ‌های بستنی و کالسکه و درشکه و دوچرخه و گاری و اسب و قاطر و الاغ‌های خانه‌دارها هم به‌عنوان نواقل [۱۱] حقّی می‌گرفتند؛ و گاهی به‌عنوانِ اینکه مالیات گذشته پرداخت نشده است، چرخ‌ها را مُهر و حیوانات را در طویله حبس می‌کردند». [۱۲]

از دیگر نمونه‌های دریافت عوارض، این قانونِ زمانِ کابینه سیاه سید ضیاء است که به موجب آن جمع‌کنندگان بوته و فضولاتِ حیوانات، می‌بایست برای بارِ بوته یا سرگین، عوارض می‌پرداخته‌اند، بدین ترتیب که صاحبانِ هر بارِ شتری بوته، سی شاهی؛ و هر بارِ بوته الاغی، پانزده شاهی؛ و هر بار شتری پشکل، دو قران؛ و هر بار الاغی پشکل یک قران؛ و هر گونی پِهِن و سوخت می‌بایست دو عباسی عوارض پرداخت می‌کرده‌اند. [۱۳]

مرحوم استاد جعفر شهری درباره گرفتاری‌هایی که این اقدامِ سید ضیاء برای مردم، به‌ویژه قشرِ ضعیف جامعه پدید آورده بود، یادآور شده است که با اجرایی شدنِ این قانون، «هر سحر پشت دروازه‌ها چندین هزار شتر و الاغ که سوخت شهر را حمل می‌کردند، جمع می‌شدند... . واضح است برای کسانی که از درماندگی به کارِ کندنِ بوته و جمع‌ کردنِ پشکل بپردازند، تسلیم شدن به چنین عوارضی، از زورشنوی‌ها و احکام غیرقابل تحمل بود. می‌گفتند عالِمی سید ضیا را پس از عزل در خواب می‌بیند و از او سبب برکناریش را سؤال می‌کند. سید در جواب می‌گوید: مرا پشکل‌جمع‌کن‌ها از کار انداختند؛ یعنی نفرین آنها مرا معزول کرد». [۱۴]

    

ارجاع‌ها:

۱. «تاریخ اجتماعی ایران»؛ مرتضی راوندی؛ تهران: نگاه؛ ۱۳۸۶؛ ج ۴، ص ۶۵۵.

۲. همان. ۶۵۷.

۳. «شَرح زندگانی من»؛ عبدالله مستوفی؛ تهران: زوّار؛ ۱۳۸۴؛ ج ۳، ص ۲۳۰ و ۲۳۱.

۴. دیوان اشعار ملک‌الشعرای بهار؛ محمدتقی بهار؛ تهران: علم؛ ۱۳۸۱؛ ص ۹۵.

۵. «شَرح زندگانی من»؛ عبدالله مستوفی؛ تهران: زوّار؛ ۱۳۸۴؛ ج ۳، ص ۲۳۵ و ۲۳۶.

۶. پرنده‌ ای است که امروزه به نامِ ترکی‌اش، یعنی بلدرچین، معروف است (رک: لغت‌نامه دهخدا. «کرک»).

۷. ارخُلاقی‌ها یا ارخالقی‌ها، دوره‌گردهایی بودند که با داد زدنِ در کوچه‌ها اقدام به خریداری ارخالق‌های مردم می‌کردند؛ و ارخالق، نوعی پوششِ نیم‌تنه بوده از نوع یقه هفت با یراق‌دوزی و ملیله‌دوزی که از ترمه و شال دوخته می‌شده است. (رک: «طهران قدیم»؛ جعفر شهری‌باف؛ تهران: معین؛ ۱۳۸۳؛ ج ۱، پاورقی ص ۲۶۲).

۸. منظور سنگ وزنه ترازو است.

۹. نام نوعی پارچه است با بافتی شبیه به لُنگ که اغلب برای نظافت و رُفت و روب به کار می‌رود.

۱۰. «طهران قدیم»؛ جعفر شهری‌باف؛ تهران: معین؛ ۱۳۸۳؛ ج ۱، ص ۲۵۹ تا ۲۶۴ (با تلخیص).

۱۱. جمعِ ناقله: وسیله نقلیه.

۱۲. «شَرح زندگانی من»؛ عبدالله مستوفی؛ تهران: زوّار؛ ۱۳۸۴؛ ج ۳، ص ۲۳۶.

۱۳. رک: «طهران قدیم»؛ جعفر شهری‌باف؛ تهران: معین؛ ۱۳۸۳؛ ج ۱، ص ۲۶۱.

۱۴. همان. پاورقی ص ۲۶۱.


ایرنا