تحلیل قطعنامه 598 و پیروزیهای نظامی ایران
فعالیتهای دیپلماتیک ایران در صحنه کارزار سیاسی جهان، در چند سال اخیر به اتکای توانمندی رزمندگان اسلام موفقیتهای ارزندهای را برای جمهوری اسلامی به ارمغان آورده است.بازتاب این دستآوردها که تبلور سیاسی پیروزی در نبرد علیه استکبار جهانی و نتیجه هوشیاری و آگاهی نمایندگان ایران در مجامع بین المللی میباشد،بیش از هرجا در سازمان ملل متحد قابل رؤیت است.
دکتر«رجائی خراسانی»یکی از دیپلماتهای ایران که به مدت 6 سال ریاست هیأت نمایندگی جمهوری اسلامی را در سازمان ملل عهدهدار بود . فرصتی فراهم آمد تا در نشستی با گوشههائی از تجربیات ایشان آشنا شده و نظراتش را درباره عملکرد سازمان ملل جویا شویم.متن زیر حاصل این گفتگوست.
* با توجه به حضور طولانی شما در سازمان ملل،عملکرد این ارگان را چگونه میبینید؟
- بسم اللّه الرحمن الرحیم-سازمان ملل مؤسسهای است که پس از پایان جنگ جهانی دوم توسط کشورهای بزرگی که خود آتشافروز جنگ بودند به وجود آمد و از همینرو در ساخت تشکیلاتی آن پیشبینیهائی شده است که حتی المقدور منافع قدرتهای بزرگ را در آن زمان حقظ کند.از جمله حفظ صلح و امنیت بین المللی که بهعنوان هدف اصلی این سازمان اعلام شده،به عهده ارگانی به نام شورای امنیت گذارده شده است که در آن 5 عضو دائمی(آمریکا،شوروی، فرانسه، انگلیس و چین)با حق وتو و 10 عضو غیر دائمی حضور دارند این خود بیانگر آن است که مسائل اساسی دنیا،یعنی مسائلی که از نظر منشور ملل اساسی شناخته شدهاند، باید با موافقت و تصمیم 5 عضو دائمی شورا حلوفصل شوند. اما اوضاع امروز جهان با زمانی که سازمان ملل تشکیل شد تفاوتهای زیادی دارد.گرچه به دلیل توسعه ارتباطات و پیشرفت علوم و صنایع،جهان امروز به صورت مجموعهای درآمده که در آن هرگونه تماس و تبادلنظر به سهولت و به آسانی میسر است و به این اعتبار جهان کوچکتری داریم، اما با توجه به افزایش شمار کشورهای عضو سازمان ملل که اکنون حدود سه برابر تعداد کشورهای مؤسس آن میباشد در جهان بزرگتری به سرمیبریم.
از اینرو جغرافیای سیاسیای که کشورهای بزرگ در آن زمان برای جهان ترسیم کردند،امروزه بسیار غیرواقعی است.در حال حاضر اکثریت کشورهای عضو سازمان ملل را جهان سومیها تشکیل میدهند و مسائل جاری بین المللی باید با کمک این کشورها حلوفصل شود.کشورهائی نظیر آمریکا،انگلیس،شوروی،فرانسه که زمانی خود را پیشتاز و گرهگشای مسائل جهان میدانستند،امروزه وجود کانونهای بحران در جهان، عدم حل مسائلی مانند تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی،کشتار فلسطینیان در سرزمینهای اشغالی،...،به دلیل عدم همکاری این قدرتها و حمایت آنها از رژیمهای تحت سلطه و دست نشاندهء خود است.
همچنین حل نشدن مشکلات اقتصادی میان کشورهای فقیر و غنی و بینتیجه بودن مذاکرات شمال- جنوب،در نتیجه مخالفتها و سیاستهای اتخاذ شده از سوی ابرقدرتهاست. به اعتقاد من سازمان ملل امروز تنها یک باشگاه بین المللی است که همه کشورهای جهان در آن عضویت دارند و نه مکانی برای حلوفصل معضلات بین المللی. این سازمان قادر به تصمیمگیری در مورد مسائل مهم و اساسی نیست زیرا حل مسائل جهانی نیاز به توافق عمومی اعضا دارد و کمتر مسئله را میتوان یافت که منافع هیچ کشوری را بهخطر نیاندازد و همگی با آن موافق باشند.
با این وجود،این باشگاه به لحاظ اینکه همه کشورهای دنیا در آن حضور دارند، مجمعی بسیار با اهمیت و یک سکوی تبلیغاتی مهم برای رساندن پیام به جهانیان است. البته به دلیل توسعه ارتباطات در دنیای امروز، این تریبون منحصر به فرد نیست و نباید روی آن بیش از آنچه که هست حساب کرد. به عنوان مثال من اطمینان دارم که اهمیت نماز جمعه تهران به هیچ عنوان کمتر از سازمان ملل نیست، زیرا جمهوری اسلامی ایران نقش بسیار تعیین کنندهای در مسائل جهانی دارد و نظرات رهبران ایران، بخصوص آنچه که در نمازهای جمعه مطرح میشود،از اغلب رسانههای همگانی جهان پخش و منتشر میشود. بنابراین نباید چنین تصور شود که سازمان ملل تنها سکوی مهم برای بیان نظرات ما میباشد. اما در هرحال ما میتوانیم از این سکو برای دفاع از مواضع خودمان در ارتباط با جنگ و یا دیگر مسائل جهانی از جمله حقوق مردم فلسطین و همچنین معرفی ارزشهای انقلاب اسلامی به جهانیان استفاده کنیم.و نیز با حضور در آنجا از آنچه که در این باشگاه میگذرد، مطلع باشیم. حضور در سازمان ملل میتواند جنبههای بسیار متعددی داشته باشد. بطور مثال بحثهای بسیاری در کمیتههای مختلف این سازمان عنوان میشود که بسیاری از آنها ارتباطی با مشکلات اساسی دنیا و مسائل ما ندارد. برخی از نمایندگان و سفرا در سازمان ملل مطالبی را عنوان میکنند که تنها در مسائل داخلی خودشان مؤثر است و بعضی از مصوبات سازمان تنها بهعنوان سندی برای قطعنامههای بعدی مهم تلقی میشوند. گرچه بعضی از مصوبات حتی این اثر را هم ندارند . بنابراین باید زمینههای فعالیت ما در سازمان ملل و اهدافی که از حضور در آنجا دنبال میکنیم، مشخص باشند. ما باید بدانیم که چه میزان از مشارکتمان در سازمان ملل تنها برای شنیدن صدایمان در سازمان است و چه میزان از آن برای تعقیب دقیق و منسجم اهداف خاص سیاسی و بین المللی میباشد. بسیاری از اعضای سازمان حتی کشورهای بزرگ در همه مصوبات و قطعنامههای آن شرکت نمیکنند و جالب این است میزان مشارکت ما در جلسات و بحثهای سازمان ملل حدود 20 درصد بیشتر از مشارکت آمریکا بوده است. دلیل آن نیز مشخص است.آنها اولویتهایشان را میشناسند و میدانند چرا و در کجا شرکت میکنند.این شناسائی مستلزم این است که سیاست خارجی طرح ریزی شده، منسجم و درازمدت داشته و به جزئیات آن دقیقا واقف باشیم. در غیر این صورت، ما ایده آلیستی برخورد خواهیم کرد . سعی ما بر این قرار میگیرد که در همه جا حضور داشته باشیم و سخنرانی هم بکنیم.البته از نظر کلی چیز بدی نیست که در همه جا حضور داشته باشیم ولی این حضور همهجانبه بدون داشتن اولویتهای دقیق، به نظر من همواره فعالیت مثبتی به حساب نمیآید.
* تا چه حد میتوان به تلاشهائی که در سازمان ملل انجام میشود امیدوار بود؟
- باید امیدوار بود اما نباید به تلاشهای آن چشم دوخت. سازمان ملل همانطور که گفتیم، باشگاهی است که ما به اندازهای که در آن فعالیت میکنیم میتوانیم از آن بهره بگیریم و این سازمان برای هیچکس تضمین شده نیست. اگر ما روابط خود را با سازمان ملل درست تعریف کرده و برای این روابط برنامهریزی داشته باشیم، به میزانی که سرمایهگذاری میکنیم، می توانیم نتیجه بگیریم. ولی ما نباید منتظر باشیم تا آنها مشکلات ما را حل کنند.حضور همه کشورها در سازمان ملل برای رفع مسائل خودشان است و نه رفع مشکلات دیگران و این ما هستیم که باید سعی کنیم مثل خود آنها کاری کنیم که رقبای ما در صحنه از ما پیشی نگیرند و همچنین یک سلسله امتیازات سیاسی را که در وجهه و عملکرد ما در داخل و خارج میتواند موثر باشد کسب کنیم. یکی از مهمترین مسائل ما جنگ است که ما در فرصتهای مختلف سعی کردهایم آنرا مطرح کنیم، اما طرح این مباحث همواره بازده کافی نداشته است. مثلا در گفتگوهائی که طرح مسئله جنگ تحمیلی واقعا مناسبتی ندارد برخورد شعاری صرف، میتواند نتیجه معکوس هم داشته باشد. رعایت این قبیل ظرافتها اهمیت زیادی دارد ولی صرف نظر از این ظرافتها، یکی از اساسیترین اهداف سیاسی ما در تمام صحنههای بین المللی مسئله جنگ است. اما به غیر از مسئله جنگ، تلاشهائی که در ارگانهای دیگر سازمان ملل انجام میشود میتواند زمینههای مفیدی برای همکاری باشد. به طور مثال برنامه توسعه سازمان ملل UNDP در حال حاضر یکی از مهمترین و اساسی ترین فعالیتهای سازمان ملل است. بسیاری از کشورهای جهان تحت پوشش این سازمان به مبادله اطلاعات و همکاری با یکدیگر در زمینه حل مسائل مربوط به رشد و توسعه می پردازند و از کمکهای این سازمان بهرهمند میشوند و این در حالی است که شعارهای سیاسی آن کمتر از ارگانهای دیگر وابسته به سازمان ملل است. لازم به توضیح است که در کل تاریخ ما بیشترین و ابتکاریترین پیشرفتها را در زمینه عمران داشتهایم. فعالیتهای جهاد سازندگی در روستاها با تکیه بر امکانات داخلی بسیار چشمگیر میباشد. به موازات اقدامات جهاد سازندگی، در برنامهریزی توسعه نیز فعالیت داشتهایم. و کارشناسان بسیار خوبی در زمینه توسعه در اختیار داریم که از تجارب بسیار بالایی برخوردارند. در حال حاضر ما میتوانیم در زمینه تربیت کارشناسان جهان سوم و یا اعزام کارشناس و برنامه ریز توسعه به کشورهای جهان سوم و بطور کلی اجرای برنامههای همکاری خوبی با آنها داشته باشیم.
* نحوه برخورد سازمان ملل با جنگ تحمیلی از آغاز چگونه بود، چه نوع نگرشی به این مسئله داشتند و چه اقداماتی در این مورد انجام دادهاند؟
- جنگ تحمیلی برای آن آغاز شد که ضربهای کاری بر پیکر انقلاب اسلامی وارد سازد و رژیم جمهوری اسلامی را ساقط کند.این امر مسلمی است که دیپلماتهای بیطرف سازمان ملل و آگاهان سیاسی دنیا به آن اعتراف دارند. قدرتهایی که انتظار سقوط جمهوری اسلامی را داشتند نیز در صحنهها و به عناوین مختلف کوشیدند با حرکتهای سیاسی حساب شده خود این جنگ را تایید و سقوط جمهوری را تسهیل کنند و اگر عکس العمل غرب در قبال جمهوری اسلامی را در آن روزها به خاطر بیاورید،کاملا میپذیرید که غربیها و تا حدی شرقیها همآهنگ بودند و سعی داشتند با انجام اقداماتی، فشار سیاسی، اقتصادی و نظامی به ایران وارد شود و سقوط جمهوری اسلامی را تسهیل کند. محاصرههای اقتصادی اعلام نشده و تلاش برای انزوای ایران در صحنههای بین المللی، حرکات هماهنگی بود که این منظور را دنبال میکرد. زمانی که برای نخستینبار مسأله جنگ به شورای امنیت رفت، اعضای آن شورا میپنداشتند جمهوری اسلامی به زودی سقوط میکند، بهترین انتخابی که داشتند این بود که ضمن تظاهر به بیطرفی، شرایط سیاسی را بهگونهای هدایت کنند که سقوط جمهوری اسلامی و در نهایت شکست انقلاب اسلامی را تایید و تسهیل کنند. به همین منظور نخستین قطعنامه از ما میخواست در حالی که خاک ایران در اشغال نیروهای صدام است، مذاکره کنیم و آتشبس را بپذیریم. ظاهر قطعنامه این بود که آنها برای استقرار صلح و برقراری آتشبس کار میکنند، ولی آنان خود میدانند که هدف چه بود.اما دستورات خاص رهبری و حرکت مردم و مقاومت غیرمنتظره آنها (از دیدگاه مجامع و تحلیلگران سیاسی) باعث شد که این پیشبینی شکست بخورد و ما نه تنها در برابر جنگ خرد نشدیم، بلکه به تدریج دشمن را از خاکمان بیرون راندیم. سازمان ملل امروز تنها یک باشگاه بین المللی است که همهء کشورهای جهان در آن عضویت دارند و نه مکانی برای حلوفصل معضلات بین المللی.
وقتی خرمشهر آزاد شد، سازمان ملل احساس کرد اگر حرکت نکند شیرازه سیاسی امر از هم می گسلد . برای جلوگیری از این گسستگی لازم بود مانورهایی انجام دهند و در چهارچوب یک سلسله گفتگوهای سیاسی، مجددا بحث از آتشبس، پایان جنگ و صلح را مطرح کنند. عد از نخستین قطعنامه تا آزادی خرمشهر، سازمان ملل هیچ حرکتی نداشت و در این دوره دژخیمانهترین اعمال از سوی صدام علیه ما انجام شد. شهرهای ما زیر بمباران هوائی و موشکهای صدام قرار گرفت تا با ایجاد فشار داخلی و تضعیف بنیه مردم، ما را به سازش بکشانند و به پای میز مذاکره بنشانند.اما حرکات حساب شده ما و عملیات تاریخساز سپاه اسلام که منجر به آزادی خرمشهر شد،فصل تازهای را گشود. پس از فتح خرمشهر قطعنامه جدیدی مبنی بر عقبنشینی نیروها و پذیرفتن آتشبس و مذاکره صادر شد.این حرکت نخستین اقدام عمده سیاسی سازمان ملل در جهت حفظ صدام بود و از آن زمان تاکنون هدف همه کوششهای انجام شده،حفظ وضع جغرافیای سیاسی منطقه بوده و اینکه مجازات صدام به نحو شایسته انجام نشود و مسئله جنگ در چهارچوب مذاکره سیاسی به پایان برسد. هدف این بوده و هست که به هروسیله ممکن جمهوری اسلامی سرزمینی باشد که انقلاب اسلامی در آن متوقف شود و به ورای مرزهایش گسترش نیابد و رژیم صدام هم در چهارچوب دیگری تغییر کند. مثلا براساس توافق سیاستمداران برای حفظ موقعیتها و کنترل انقلاب اسلامی در داخل عراق، برنامهای برای سقوط صدام طرح کنند،و حرکات اسلامی داخل عراق به حرکات ملی و یک کودتای داخلی تبدیل شود. خواسته مشروع ما که از آغاز مطرح کرده بودیم، این بود که نمیتوانیم این رژیم متجاوز را با آنهمه قانونشکنی و تجاوزگری بدون مجازات، رها کنیم. برای حفظ امنیت در همه آینده تاریخ، مردم جهان باید بدانند که تجاوز تنبیه دارد و این اصل امنیت را در منطقه تثبیت میکند.
با مقاومت ما و اوجگیری حرکات نظامی در عملیات فاو و کربلا،کشورهای غربی از بابت خارج شدن اوضاع از کنترلشان نگران شدند و در اوج حملات نظامی ما بود که ناگهان سازمان ملل اعلام کرد شورای امنیت باید جلوی عملیات نظامی ایران را بگیرد. لذا پیشنهاد کرد که شورای امنیت در سطح وزرای خارجه کشورهای عضو تشکیل شود. این سخن دبیرکل،نه عملی بود، نه مفید به حال ما. بنابراین از سوی ایران و سایر اعضای سازمان ملل،عجولانه تلقی شد و نسبت به تشکیل آن جلسه اقدامی بهعمل نیامد.
پس از آن، دبیرکل به فکر افتاد که اگر بنا باشد ایران به یک راهحل سیاسی راضی شود، باید خواستههای ما تضیمن و تأمین گردد. لذا اعلام کرد که تا تکلیف مسئولیت جنگ روشن نشود، یافتن راهحل سیاسی برای پایان آن بعید است. متقابلا عدهای همیشه پیشنهاد کرده بودند که کمیته بیطرفی تشکیل شود و مسئول آغاز جنگ را تعیین کند. عراق نیز بارها در کنفرانس عدم تعهد، با این طرح موافقت کرده بود. عراقیها حساب میکردند که یک هیأت بیطرف تشکیل میشود و بررسی را شروع میکند، اما نتیجهء آن معلوم نیست؛ در حالیکه آتشبس هم برقرار خواهد شد. البته، این نظر عوامپسندانهای بود. اهمیت طرح دبیرکل از نظر دیپلماتیک این بود که هم مورد موافقت عراق بود و هم مجال میداد که ایرانیها مطالب خود را در چهارچوب حرف وی مطرح کنند. اما پیشرفتهای نظامی بعدی ما، و نزدیک شدنمان به بصره، موقعیت داخلی عراق را بیشتر تضعیف کرد. از طرف دیگر،توطئه سقوط بهای نفت موجب اختلال در اقتصاد اعراب و حتی آمریکا شد. این مشکلات و یأس عراقیها در اثر شکست در عملیات کربلا و دیگر جبههها، وضع داخلی عراق را آشفته کرد و حامیان این رژیم احساس کردند که اگر هرچه زودتر حرکت سیاسی برای تقویت صدام انجام نگیرد، ممکن است سیر تحولات داخلی عراق، به سمت گسترش انقلاب اسلامی آن کشور پیش برود. لذا با یک حرکت سیاسی کوشیدند آرامش بیشتری را برای منطقه فراهم کنند.این حرکت سیاسی چند جهت داشت:اول اینکه یکی از خواستههای ایران را به نحوی تأمین کنند تا ایران راضی شود؛ دوم اینکه از صدام و حامیان منطقهای او، حمایت بیشتری بعمل بیاورند. یعنی حرکت نظامی چندجانبهای تدارک ببینند تا هم از لحاظ اقتصادی و سیاسی او را تقویت کند، و هم جغرافیای سیاسی منطقه تثبیت شود. نکته مهم اینست که ما نباید این حرکتها را به خاطر ایجاد نوعی آرامش و امید در منطقه، نادیده بگیریم؛ چون اگر آن را ترک کنیم،ضربه می خوریم. حرکت سیاسی اینها،6-7 ماه طول کشید. اعضای غیردائم شورای امنیت که بیش از همه نگران بودند،حرف مهمی نداشتند. ضمن اینکه جمهوری اسلامی، پیروز و موفق به دروازههای بصره رسیده بود و بنابراین ، همانگونه که رسم این شوراست که علیه طرف پیروزمند رأی ندهد، مجبور به در نظر گرفتن عقیده ما بود. پس طبیعی است که شورا نمیتوانست حرفی بزند که ایران پیروزمند و محق را برنجاند.
لذا، برای جلب رضایت ایران،صدام را محکوم، و به یکی از خواستههای ما که تعیین مسئول آغاز جنگ است، اعتراف کردند.در نتیجه، قطعنامه 598 بوجود آمد که حداقل نتیجه یک سال مطالعه اعضای شورای امنیت و حرکات حساب شده مطبوعات آمریکا و انگلیس بود. یکی از حرکاتی که برای زمینهسازی جلب رضایت جمهوری اسلامی انجام دادند، برگزاری کنفرانسی در«بنیادفورد»بود. در این کنفرانس نمایندگان اعضای دائمی شورای امنیت به اضافه دبیرکل و معاون او و عده زیادی از صاحبنظران و متخصصان مسایل خاورمیانه شرکت داشتند.این کنفرانس جنگ ایران و عراق را بررسی کرد و سخنرانیهای زیادی در آنجا شد که تعدادی از آنها انتشار نیافت. متن سخنرانی میزبان یعنی مدیرعامل بنیادفورد بهعنوان سند منتشر گردید، ولی گفت و شنودها و مذاکراتی را که در داخل کنفرانس انجام شده بود، منتشر نکردند. در این کنفرانس ماهیت جنگ ایران و عراق توسط صاحبنظران و اهل اطلاع،بررسی شد. موضوعی که کنفرانس انتخاب کرد، حساب شده بود یعنی این که«چرا جامعه بین الملل دریافتن راهحل جنگ ایران و عراق به شکست رسیده است؟»
دعوتشدگان از اوضاع جنگ و مسایل آن بسیار مطلع بودند و برخی از آنها آمدوشدهای زیادی بین دو کشور و مجامع بین المللی در رابطه با جنگ داشتند. سفرای برخی از کشورها که به عنوان واسطه از طرف کشورشان یا یکی از مجامع بین المللی به ایران و عراق مسافرت کرده بودند، افراد و روزنامهنگاران آشنا با جریان جنگ، همچنین خاورشناسان و اساتید دانشگاهها و متصدیان امور در وزارت امور خارجه آمریکا جزو دعوتشدگان بودند. نکته بسیار مهمی که در این کنفرانس وجود داشت، این بود که بسیاری از حقایقی که تا آن زمان در مورد مظلومیت ایران گفته نشده بود، مطرح گردید. در آنجا دقیقا مطرح شد که چه مظالمی بر مردم ایران، جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی رفته است. خوشبختانه ما از ریز مطالب عنوان شده اطلاع داریم. با وجود همه حقگوییهایی این کنفرانس و متجاوز شناختن صدام، نتیجهگیری این نبود که باید صدام را محکوم کرد و حق را به ایران داد بلکه چنین استدلال کردند مادام که بخشی از حقایق را به نفع جمهوری اسلامی مطرح نکنیم و یک مقدار از خواستههای مشروع این کشور را به رسمیت نشناسیم، نخواهیم توانست یک راهحل سیاسی برای صدام پیدا کنیم. هدف، پیدا کردن راهحل سیاسی و حتی، احیای وجهه سازمان ملل بود که بعد از 40 سال در یک درگیری پیش آمده در جهان سوم دچار بلاتکلیفی شده بود. آنها به این نتیجه رسیدند که بازی سیاسی بعدیشان باید روی تأمین نقطهنظرات ایران باشد. بعد از صحبت دبیرکل در کنفرانس اسلامی، سمینار فورد و بسیاری از سمینارهای دیگر که در دانشگاهها و مؤسسات بیطرف برگزار شد، قطعنامه 598 بوجود آمد.
بنابراین، با درنظر گرفتن همه این شرایط همه صاحبنظران و طرفهای درگیر نشستند و طرحی تدارک دیدند که به کمک آن،امکان تأمین پارهای از نظرات ایران فراهم آید و زمینه برای به اصطلاح «نقش سازنده شورای امنیت»آماده شود. منتهی تحت پوشش همین حفظ صلح و امنیت بین المللی، شرایط مورد پسند صدام را نیز پدید آورند: آتش بس،عقبنشینی،و مبادله اسرا.
شرایط این قطعنامه، با مهارت و زیبایی تنظیم شده و برخی از اعضای شورا مدعی بودند که شورای امنیت، براساس این قطعنامه، مستقل از ایران و عراق، برای حفظ ثبات بین المللی عمل کرده و برای خود سخنی دارد. آنها فکر میکردند اگر حمایت سیاسی بین المللی برای خود فراهم کنند، تضمین کافی برای تحمیل قطعنامه هم بدست خواهد آمد. مداخله نظامی و حمایت علنی از عراق و حامیانش، این کشورها را در منطقه تضعیف میکرد و مردم را علیه رژیمهایی تا این حد مزدور استکبار میشوراند. بنابراین، رسما شورای امنیت قادر به مداخله نظامی نبود.
از طرفی،کمکهای نظامی و اقتصادی به عراق هم حلال مشکلات نیست زیرا این رژیم، تا حد اشباع از این لحاظ تأمین شده و ظرفیت مازادی برای کارآیی بیشتر تسلیحاتی ندارد. پس افزایش حمایت از این کشور، باید بصورتی انجام میپذیرفت که باعث تضعیف او نشود. قطعنامهء 598 این مسأله را خوب تأمین میکند. اول اینکه خواسته صدام را زیر پوشش حفظ صلح و امنیت بین المللی به عنوان بزرگترین وظیفه سازمان ملل مطرح میکند، و دوم آنکه خواستهای ایران را در بخش ششم تأمین میکند که اگر ایران کوتاه نیاید و آنها بخواهند به ما فشار آورند، تحت پوشش حفظ صلح و امنیت بین المللی و نه حمایت از صدام عمل کنند و اگر لازم باشد، زیر نام اجرای قطعنامه، پوششهای بین المللی قابل اجرا تشکیل دهند تا عند اللزوم بتوانند بصورت بیطرف از صدام حمایت کافی بعمل آورده و موازنه موجود را حفظ نمایند و سرانجام با دادن پارهای امتیازات، جمهوری اسلامی را به پای میز مذاکره بکشانند. این مطالعات، مجموعا به صدور قطعنامه 598 منجر شد.
بعد از این قطعنامه،آمریکا بیش از هرکشور دیگری حرکات سیاسی و نظامی خود را در منطقه شروع کرد و دیدیم که با زدن ناو«استارک»، رژیم عراق، بعوض عکس العمل آمریکا، به بهانهء ناآرامی منطقه، پاداش هم از آمریکا دریافت میکند. آمریکائیان همچنین از بهانه ناآرامی منطقه اینطور استدلال کردند که جنگ باید فورا به پایان برسد. یعنی سعی کردند ضربهای را که صدام به آنها زده، به خرج ما حلوفصل کنند و به حساب جنگ تحمیلی بگذارند و راهحل آنرا پایان دادن به جنگ، عنوان نمایند.
* آیا ایران جنبههای مثبتی را در قطعنامه سراغ دارد؟
- آماده بودن ایران برای مذاکره را موضع سیاسی نباید تلقی کرد. ایران همیشه مذاکره کرده اما ما تا بحال بلندگوی قوی برای خودمان ایجاد نکرده بودیم. اکنون،حتی در سنای آمریکا هم مطرح شده که آغازگر جنگ عراق است. امتیاز ندادن با مذاکره فرق دارد. ما سیاسیکاری نمیکنیم، ولی اجازه نمیدهیم با سیاسیکاری علیه ما جوسازی شود.
ما نمیخواهیم با نپذیرفتن دربست قطعنامه، دنیا علیه ما تحریک شود. چرا که مسئول شکست دبیرکل ما نیستیم. اهرم واقعی و اصلی ما همیشه نظامی است، ولی پیروزیمان همیشه نظامی نیست و ممکن است اقتصادی یا سیاسی باشد.
* به نظر شما جنگ در چه شرایطی خاتمه یافت؟
- جنگ در شرایطی تمام شدکه بهترین منافع را برای جمهوری اسلامی تعیین کرد و موضع ما هم همین است.
* چشمانداز شما از سیاست ایران در قبال تلاشهای موجود برای خاتمه جنگ چیست؟
- ابتکار عمل سیاسی نظامی در دست ماست. ما معتقدیم که قطعنامه 598 به بنبست نرسیده و دبیرکل اگر درست حرکت کند، پیشرفتهای نسبی خواهد داشت که برای ما بسیار مهم است. ما باید به همکاری نزدیک با دبیرکل ادامه دهیم. اما اگر این قطعنامه به بنبست برسد، دوره فترتی در شورای امنیت بوجود خواهد آمد و آنها با استفاده از این سکوت، طی قطعنامهای دیگر برای تحریم اقتصادی و نظامی ما تلاش خواهند کرد و بهای نفت را حتی احتمالا پایین خواهند آورد تا به ما ضرر بزنند. ما هم در مقابل باید توان تولید داخلی و روابط بین المللی با کشورهای دوست را گسترش دهیم و هرچقدر در هماهنگی اقداماتمان موفقتر باشیم، در حرکات سیاسی نیز موفقتر خواهیم بود.
«اطلاعات سیاسی - اقتصادی » شماره 14