تحلیل قطعنامه‏ 598 و پیروزی‌های نظامی ایران


دکتر رجائی خراسانی

 فعالیتهای دیپلماتیک ایران در صحنه کارزار سیاسی جهان، در چند سال اخیر به اتکای توانمندی رزمندگان اسلام‏ موفقیتهای ارزنده‏ای را برای جمهوری اسلامی به ارمغان آورده است.بازتاب این دستآوردها که تبلور سیاسی پیروزی در نبرد علیه استکبار جهانی و نتیجه هوشیاری و آگاهی نمایندگان ایران در مجامع بین المللی می‏باشد،بیش از هرجا در سازمان‏ ملل متحد قابل رؤیت است.
 دکتر«رجائی خراسانی»یکی از دیپلمات‌های ایران که به مدت 6 سال ریاست هیأت نمایندگی‏ جمهوری اسلامی را در سازمان ملل عهده‏دار بود .  فرصتی فراهم آمد تا در نشستی با گوشه‏هائی از تجربیات ایشان آشنا شده و نظراتش را درباره عملکرد سازمان ملل جویا شویم.متن زیر حاصل این گفتگوست.

* با توجه به حضور طولانی شما در سازمان ملل،عملکرد این ارگان را چگونه می‏بینید؟
- بسم اللّه الرحمن الرحیم-سازمان ملل‏ مؤسسه‏ای است که پس از پایان جنگ جهانی دوم‏ توسط کشورهای بزرگی که خود آتش‏افروز جنگ‏ بودند به وجود آمد و از همین‏رو در ساخت‏ تشکیلاتی آن پیش‏بینی‏هائی شده است که‏ حتی المقدور منافع قدرتهای بزرگ را در آن زمان‏ حقظ کند.از جمله حفظ صلح و امنیت بین المللی که‏ به‏عنوان هدف اصلی این سازمان اعلام شده،به‏ عهده ارگانی به نام شورای امنیت گذارده شده است‏ که در آن 5 عضو دائمی(آمریکا،شوروی، فرانسه، انگلیس و چین)با حق وتو و 10 عضو غیر دائمی حضور دارند این خود بیانگر آن است که‏ مسائل اساسی دنیا،یعنی مسائلی که از نظر منشور ملل اساسی شناخته شده‏اند، باید با موافقت و تصمیم 5 عضو دائمی شورا حل‏وفصل شوند. اما اوضاع امروز جهان با زمانی که سازمان‏ ملل تشکیل شد تفاوتهای زیادی دارد.گرچه به دلیل‏ توسعه ارتباطات و پیشرفت علوم و صنایع،جهان‏ امروز به صورت مجموعه‏ای درآمده که در آن‏ هرگونه تماس و تبادل‏نظر به سهولت و به آسانی‏ میسر است و به این اعتبار جهان کوچکتری داریم، اما با توجه به افزایش شمار کشورهای عضو سازمان ملل که اکنون حدود سه برابر تعداد کشورهای مؤسس آن می‏باشد در جهان بزرگتری به‏ سرمی‏بریم.
از این‏رو جغرافیای سیاسی‏ای که کشورهای‏ بزرگ در آن زمان برای جهان ترسیم کردند،امروزه‏ بسیار غیرواقعی است.در حال حاضر اکثریت‏ کشورهای عضو سازمان ملل را جهان سومی‏ها تشکیل می‏دهند و مسائل جاری بین المللی باید با کمک این کشورها حل‏وفصل شود.کشورهائی‏ نظیر آمریکا،انگلیس،شوروی،فرانسه که زمانی‏ خود را پیشتاز و گره‏گشای مسائل جهان‏ می‏دانستند،امروزه وجود کانونهای بحران در جهان، عدم حل مسائلی مانند تبعیض نژادی در آفریقای‏ جنوبی،کشتار فلسطینیان در سرزمینهای‏ اشغالی،...،به دلیل عدم همکاری این قدرتها و حمایت آنها از رژیم‏های تحت سلطه و دست‏ نشاندهء خود است.
 همچنین حل نشدن مشکلات اقتصادی میان‏ کشورهای فقیر و غنی و بی‏نتیجه بودن مذاکرات‏ شمال- جنوب،در نتیجه مخالفت‏ها و سیاستهای‏ اتخاذ شده از سوی ابرقدرتهاست. به اعتقاد من سازمان ملل امروز تنها یک‏ باشگاه بین المللی است که همه کشورهای جهان در آن عضویت دارند و نه مکانی برای حل‏وفصل‏ معضلات بین المللی. این سازمان قادر به‏ تصمیم‏گیری در مورد مسائل مهم و اساسی نیست‏ زیرا حل مسائل جهانی نیاز به توافق عمومی‏ اعضا دارد و کمتر مسئله را می‏توان یافت که منافع‏ هیچ کشوری را به‏خطر نیاندازد و همگی با آن‏ موافق باشند.
با این وجود،این باشگاه به لحاظ اینکه همه‏ کشورهای دنیا در آن حضور دارند، مجمعی بسیار با اهمیت و یک سکوی تبلیغاتی مهم برای رساندن‏ پیام به جهانیان است. البته به دلیل توسعه ارتباطات‏ در دنیای امروز، این تریبون منحصر به فرد نیست و نباید روی آن بیش از آنچه که هست حساب کرد. به‏ عنوان مثال من اطمینان دارم که اهمیت نماز جمعه‏ تهران به هیچ عنوان کمتر از سازمان ملل نیست، زیرا جمهوری اسلامی ایران نقش بسیار تعیین‏ کننده‏ای در مسائل جهانی دارد و نظرات رهبران‏ ایران، بخصوص آنچه که در نمازهای جمعه مطرح‏ می‏شود،از اغلب رسانه‏های همگانی جهان پخش و منتشر می‏شود. بنابراین نباید چنین تصور شود که سازمان ملل‏ تنها سکوی مهم برای بیان نظرات ما می‏باشد. اما در هرحال ما می‏توانیم از این سکو برای دفاع از مواضع خودمان در ارتباط با جنگ و یا دیگر مسائل‏ جهانی از جمله حقوق مردم فلسطین و همچنین‏ معرفی ارزشهای انقلاب اسلامی به جهانیان‏ استفاده کنیم.و نیز با حضور در آنجا از آنچه که در این باشگاه می‏گذرد، مطلع باشیم. حضور در سازمان ملل می‏تواند جنبه‏های بسیار متعددی داشته باشد. بطور مثال‏ بحثهای بسیاری در کمیته‏های مختلف این سازمان‏ عنوان می‏شود که بسیاری از آنها ارتباطی با مشکلات اساسی دنیا و مسائل ما ندارد. برخی از نمایندگان و سفرا در سازمان ملل مطالبی را عنوان‏ می‏کنند که تنها در مسائل داخلی خودشان مؤثر است و بعضی از مصوبات سازمان تنها به‏عنوان‏ سندی برای قطعنامه‏های بعدی مهم تلقی می‏شوند. گرچه بعضی از مصوبات حتی این اثر را هم ندارند . بنابراین باید زمینه‏های فعالیت ما در سازمان ملل‏ و اهدافی که از حضور در آنجا دنبال می‏کنیم، مشخص باشند. ما باید بدانیم که چه میزان از مشارکتمان در سازمان ملل تنها برای شنیدن صدایمان در سازمان‏ است و چه میزان از آن برای تعقیب دقیق و منسجم‏ اهداف خاص سیاسی و بین المللی می‏باشد. بسیاری از اعضای سازمان حتی کشورهای‏ بزرگ در همه مصوبات و قطعنامه‏های آن شرکت‏ نمی‏کنند و جالب این است میزان مشارکت ما در جلسات و بحثهای سازمان ملل حدود 20 درصد بیشتر از مشارکت آمریکا بوده است. دلیل آن نیز مشخص است.آنها اولویتهایشان را می‏شناسند و می‏دانند چرا و در کجا شرکت می‏کنند.این‏ شناسائی مستلزم این است که سیاست خارجی طرح‏ ریزی شده، منسجم و درازمدت داشته و به جزئیات‏ آن دقیقا واقف باشیم. در غیر این صورت، ما ایده‏ آلیستی برخورد خواهیم کرد . سعی ما بر این قرار می‏گیرد که در همه جا حضور داشته باشیم و سخنرانی هم بکنیم.البته از نظر کلی چیز بدی‏ نیست که در همه جا حضور داشته باشیم ولی این‏ حضور همه‏جانبه بدون داشتن اولویتهای دقیق، به‏ نظر من همواره فعالیت مثبتی به حساب نمی‏آید.
 
* تا چه حد می‏توان به تلاشهائی که‏ در سازمان ملل انجام می‏شود امیدوار بود؟
- باید امیدوار بود اما نباید به تلاشهای‏ آن چشم دوخت. سازمان ملل همانطور که گفتیم، باشگاهی است که ما به اندازه‏ای که در آن فعالیت می‏کنیم می‏توانیم از آن بهره بگیریم و این سازمان‏ برای هیچکس تضمین شده نیست. اگر ما روابط خود را با سازمان ملل درست‏ تعریف کرده و برای این روابط برنامه‏ریزی داشته‏ باشیم، به میزانی که سرمایه‏گذاری می‏کنیم، می‏ توانیم نتیجه بگیریم. ولی ما نباید منتظر باشیم تا آنها مشکلات ما را حل کنند.حضور همه کشورها در سازمان ملل برای رفع مسائل خودشان است و نه رفع‏ مشکلات دیگران و این ما هستیم که باید سعی کنیم‏ مثل خود آنها کاری کنیم که رقبای ما در صحنه‏ از ما پیشی نگیرند و همچنین یک سلسله امتیازات‏ سیاسی را که در وجهه و عملکرد ما در داخل و خارج‏ می‏تواند موثر باشد کسب کنیم. یکی از مهمترین مسائل ما جنگ است که‏ ما در فرصتهای مختلف سعی کرده‏ایم آنرا مطرح‏ کنیم، اما طرح این مباحث همواره بازده کافی‏ نداشته است. مثلا در گفتگوهائی که طرح مسئله‏ جنگ تحمیلی واقعا مناسبتی ندارد برخورد شعاری‏ صرف، می‏تواند نتیجه معکوس هم داشته باشد. رعایت این قبیل ظرافتها اهمیت زیادی دارد ولی‏ صرف نظر از این ظرافتها، یکی از اساسی‏ترین‏ اهداف سیاسی ما در تمام صحنه‏های بین المللی‏ مسئله جنگ است. اما به غیر از مسئله جنگ، تلاشهائی که در ارگانهای دیگر سازمان ملل انجام‏ می‏شود می‏تواند زمینه‏های مفیدی برای همکاری‏ باشد. به طور مثال برنامه توسعه سازمان ملل‏ UNDP در حال حاضر یکی از مهمترین و اساسی‏ ترین فعالیتهای سازمان ملل است. بسیاری از کشورهای جهان تحت پوشش این‏ سازمان به مبادله اطلاعات و همکاری با یکدیگر در زمینه حل مسائل مربوط به رشد و توسعه می‏ پردازند و از کمکهای این سازمان بهره‏مند می‏شوند  و این در حالی است که شعارهای سیاسی آن کمتر از ارگانهای دیگر وابسته به سازمان ملل است. لازم به توضیح است که در کل‏ تاریخ ما بیشترین و ابتکاری‏ترین‏ پیشرفتها را در زمینه عمران داشته‏ایم. فعالیتهای‏ جهاد سازندگی در روستاها با تکیه بر امکانات داخلی‏ بسیار چشمگیر می‏باشد. به موازات اقدامات جهاد سازندگی، در برنامه‏ریزی توسعه نیز فعالیت داشته‏ایم. و کارشناسان بسیار خوبی در زمینه توسعه در اختیار داریم که از تجارب بسیار بالایی برخوردارند. در حال حاضر ما می‏توانیم در زمینه تربیت‏ کارشناسان جهان سوم و یا اعزام کارشناس و برنامه‏ ریز توسعه به کشورهای جهان سوم و بطور کلی‏ اجرای برنامه‏های همکاری خوبی با آنها داشته باشیم.

* نحوه برخورد سازمان ملل با جنگ تحمیلی‏ از آغاز چگونه بود، چه نوع نگرشی به این مسئله‏ داشتند و چه اقداماتی در این مورد انجام داده‏اند؟
- جنگ تحمیلی برای آن آغاز شد که‏ ضربه‏ای کاری بر پیکر انقلاب اسلامی وارد سازد و رژیم جمهوری اسلامی را ساقط کند.این امر مسلمی است که دیپلماتهای بی‏طرف سازمان‏ ملل و آگاهان سیاسی دنیا به آن اعتراف دارند. قدرت‏هایی که انتظار سقوط جمهوری اسلامی را داشتند نیز در صحنه‏ها و به عناوین مختلف‏ کوشیدند با حرکت‏های سیاسی حساب شده خود این‏ جنگ را تایید و سقوط جمهوری را تسهیل کنند و اگر عکس العمل غرب در قبال جمهوری اسلامی را در آن روزها به خاطر بیاورید،کاملا می‏پذیرید که‏ غربی‏ها و تا حدی شرقی‏ها هم‏آهنگ بودند و سعی‏ داشتند با انجام اقداماتی، فشار سیاسی، اقتصادی و نظامی به ایران وارد شود و سقوط جمهوری اسلامی‏ را تسهیل کند. محاصره‏های اقتصادی اعلام نشده و تلاش‏ برای انزوای ایران در صحنه‏های بین المللی، حرکات هماهنگی بود که این منظور را دنبال‏ می‏کرد. زمانی که برای نخستین‏بار مسأله جنگ به‏ شورای امنیت رفت، اعضای آن شورا می‏پنداشتند جمهوری اسلامی به زودی سقوط می‏کند، بهترین‏ انتخابی که داشتند این بود که ضمن تظاهر به‏ بی‏طرفی، شرایط سیاسی را به‏گونه‏ای هدایت کنند که سقوط جمهوری اسلامی و در نهایت شکست‏ انقلاب اسلامی را تایید و تسهیل کنند. به همین منظور نخستین قطعنامه از ما می‏خواست در حالی که خاک ایران در اشغال‏ نیروهای صدام است، مذاکره کنیم و آتش‏بس را بپذیریم. ظاهر قطعنامه این بود که آنها برای استقرار صلح و برقراری آتش‏بس کار می‏کنند، ولی آنان‏ خود می‏دانند که هدف چه بود.اما دستورات خاص‏ رهبری و حرکت مردم و مقاومت غیرمنتظره آنها (از دیدگاه مجامع و تحلیلگران سیاسی) باعث شد که‏ این پیش‏بینی شکست بخورد و ما نه تنها در برابر جنگ خرد نشدیم، بلکه به تدریج دشمن را از خاک‏مان بیرون راندیم. سازمان ملل امروز تنها یک باشگاه بین المللی است که‏ همهء کشورهای جهان در آن‏ عضویت دارند و نه مکانی برای‏ حل‏وفصل معضلات‏ بین المللی.
وقتی خرمشهر آزاد شد، سازمان ملل احساس‏ کرد اگر حرکت نکند شیرازه سیاسی امر از هم می‏ گسلد . برای جلوگیری از این گسستگی لازم بود مانورهایی انجام دهند و در چهارچوب یک سلسله‏ گفتگوهای سیاسی، مجددا بحث از آتش‏بس، پایان‏ جنگ و صلح را مطرح کنند. عد از نخستین قطعنامه تا آزادی خرمشهر، سازمان ملل هیچ حرکتی نداشت و در این دوره‏ دژخیمانه‏ترین اعمال از سوی صدام علیه ما انجام‏ شد. شهرهای ما زیر بمباران هوائی و موشکهای‏ صدام قرار گرفت تا با ایجاد فشار داخلی و تضعیف‏ بنیه مردم، ما را به سازش بکشانند و به پای میز مذاکره بنشانند.اما حرکات حساب شده ما و عملیات‏ تاریخ‏ساز سپاه اسلام که منجر به آزادی خرمشهر شد،فصل تازه‏ای را گشود. پس از فتح خرمشهر قطعنامه جدیدی مبنی بر عقب‏نشینی نیروها و پذیرفتن آتش‏بس و مذاکره‏ صادر شد.این حرکت نخستین اقدام عمده سیاسی‏ سازمان ملل در جهت حفظ صدام بود و از آن زمان‏ تاکنون هدف همه کوشش‏های انجام شده،حفظ وضع جغرافیای سیاسی منطقه بوده و اینکه‏ مجازات صدام به نحو شایسته انجام نشود و مسئله‏ جنگ در چهارچوب مذاکره سیاسی به پایان برسد. هدف این بوده و هست که به هروسیله ممکن‏ جمهوری اسلامی سرزمینی باشد که انقلاب‏ اسلامی در آن متوقف شود و به ورای مرزهایش‏ گسترش نیابد و رژیم صدام هم در چهارچوب‏ دیگری تغییر کند. مثلا براساس توافق‏ سیاستمداران برای حفظ موقعیت‏ها و کنترل انقلاب‏ اسلامی در داخل عراق، برنامه‏ای برای سقوط صدام‏ طرح کنند،و حرکات اسلامی داخل عراق به حرکات‏ ملی و یک کودتای داخلی تبدیل شود. خواسته مشروع ما که از آغاز مطرح‏ کرده بودیم، این بود که نمی‏توانیم این رژیم‏ متجاوز را با آنهمه قانون‏شکنی و تجاوزگری بدون‏ مجازات، رها کنیم. برای حفظ امنیت در همه آینده‏ تاریخ، مردم جهان باید بدانند که تجاوز تنبیه دارد و این اصل امنیت را در منطقه تثبیت می‏کند.
 با مقاومت ما و اوجگیری حرکات نظامی در عملیات فاو و کربلا،کشورهای غربی از بابت‏ خارج شدن اوضاع از کنترلشان نگران شدند و در اوج حملات نظامی ما بود که ناگهان سازمان ملل‏ اعلام کرد شورای امنیت باید جلوی عملیات نظامی‏ ایران را بگیرد. لذا پیشنهاد کرد که شورای امنیت‏ در سطح وزرای خارجه کشورهای عضو تشکیل‏ شود. این سخن دبیرکل،نه عملی بود، نه مفید به حال‏ ما. بنابراین از سوی ایران و سایر اعضای سازمان‏ ملل،عجولانه تلقی شد و نسبت به تشکیل آن جلسه‏ اقدامی به‏عمل نیامد.
پس از آن، دبیرکل به فکر افتاد که اگر بنا باشد ایران به یک راه‏حل سیاسی راضی شود، باید خواسته‏های ما تضیمن و تأمین گردد. لذا اعلام کرد که تا تکلیف مسئولیت جنگ روشن نشود، یافتن‏ راه‏حل سیاسی برای پایان آن بعید است. متقابلا عده‏ای همیشه پیشنهاد کرده بودند که‏ کمیته بی‏طرفی تشکیل شود و مسئول آغاز جنگ‏ را تعیین کند. عراق نیز بارها در کنفرانس عدم‏ تعهد، با این طرح موافقت کرده بود. عراقی‏ها حساب می‏کردند که یک هیأت بی‏طرف تشکیل‏ می‏شود و بررسی را شروع می‏کند، اما نتیجهء آن‏ معلوم نیست؛ در حالیکه آتش‏بس هم برقرار خواهد شد. البته، این نظر عوام‏پسندانه‏ای بود. اهمیت طرح دبیرکل از نظر دیپلماتیک این بود که هم مورد موافقت عراق بود و هم مجال می‏داد که‏ ایرانیها مطالب خود را در چهارچوب حرف وی‏ مطرح کنند. اما پیشرفتهای نظامی بعدی ما، و نزدیک‏ شدنمان به بصره، موقعیت داخلی عراق را بیشتر تضعیف کرد. از طرف دیگر،توطئه سقوط بهای نفت‏ موجب اختلال در اقتصاد اعراب و حتی آمریکا شد. این مشکلات و یأس عراقیها در اثر شکست در عملیات کربلا و دیگر جبهه‏ها، وضع داخلی عراق‏ را آشفته کرد و حامیان این رژیم احساس کردند که‏ اگر هرچه زودتر حرکت سیاسی برای تقویت صدام‏ انجام نگیرد، ممکن است سیر تحولات داخلی عراق، به سمت گسترش انقلاب اسلامی آن کشور پیش‏ برود. لذا با یک حرکت سیاسی کوشیدند آرامش‏ بیشتری را برای منطقه فراهم کنند.این حرکت‏ سیاسی چند جهت داشت:اول اینکه یکی از خواسته‏های ایران را به نحوی تأمین کنند تا ایران‏ راضی شود؛ دوم اینکه از صدام و حامیان منطقه‏ای‏ او، حمایت بیشتری بعمل بیاورند. یعنی حرکت‏ نظامی چندجانبه‏ای تدارک ببینند تا هم از لحاظ اقتصادی و سیاسی او را تقویت کند، و هم‏ جغرافیای سیاسی منطقه تثبیت شود. نکته مهم اینست که ما نباید این حرکتها را به‏ خاطر ایجاد نوعی آرامش و امید در منطقه، نادیده‏ بگیریم؛ چون اگر آن را ترک کنیم،ضربه می‏ خوریم. حرکت سیاسی اینها،6-7 ماه طول کشید. اعضای غیردائم شورای امنیت که بیش از همه‏ نگران بودند،حرف مهمی نداشتند. ضمن اینکه‏ جمهوری اسلامی، پیروز و موفق به دروازه‏های‏ بصره رسیده بود و بنابراین ، همانگونه که رسم این‏ شوراست که علیه طرف پیروزمند رأی ندهد، مجبور به در نظر گرفتن عقیده ما بود. پس طبیعی‏ است که شورا نمی‏توانست حرفی بزند که ایران‏ پیروزمند و محق را برنجاند.
 لذا، برای جلب رضایت ایران،صدام را محکوم، و به یکی از خواسته‏های ما که تعیین مسئول آغاز جنگ است، اعتراف کردند.در نتیجه، قطعنامه 598 بوجود آمد که حداقل نتیجه یک سال مطالعه اعضای شورای امنیت و حرکات حساب شده مطبوعات آمریکا و انگلیس بود. یکی از حرکاتی که برای زمینه‏سازی جلب‏ رضایت جمهوری اسلامی انجام دادند، برگزاری‏ کنفرانسی در«بنیادفورد»بود. در این کنفرانس نمایندگان اعضای دائمی‏ شورای امنیت به اضافه دبیرکل و معاون او و عده زیادی‏ از صاحب‏نظران و متخصصان مسایل خاورمیانه‏ شرکت داشتند.این کنفرانس جنگ ایران و عراق را بررسی کرد و سخنرانیهای زیادی در آنجا شد که‏ تعدادی از آنها انتشار نیافت. متن سخنرانی میزبان‏ یعنی مدیرعامل بنیادفورد به‏عنوان سند منتشر گردید، ولی گفت و شنودها و مذاکراتی را که در داخل کنفرانس انجام شده بود، منتشر نکردند. در این کنفرانس ماهیت جنگ ایران و عراق‏ توسط صاحب‏نظران و اهل اطلاع،بررسی شد. موضوعی که کنفرانس انتخاب کرد، حساب‏ شده بود یعنی این که«چرا جامعه بین الملل دریافتن‏ راه‏حل جنگ ایران و عراق به شکست رسیده‏ است؟»
 دعوت‏شدگان از اوضاع جنگ و مسایل آن‏ بسیار مطلع بودند و برخی از آنها آمدوشدهای‏ زیادی بین دو کشور و مجامع بین المللی در رابطه‏ با جنگ داشتند. سفرای برخی از کشورها که به‏ عنوان واسطه از طرف کشورشان یا یکی از مجامع‏ بین المللی به ایران و عراق مسافرت کرده بودند، افراد و روزنامه‏نگاران آشنا با جریان جنگ، همچنین خاورشناسان و اساتید دانشگاهها و متصدیان امور در وزارت امور خارجه آمریکا جزو دعوت‏شدگان بودند. نکته بسیار مهمی که در این کنفرانس وجود داشت، این بود که بسیاری از حقایقی که تا آن زمان‏ در مورد مظلومیت ایران گفته نشده بود، مطرح‏ گردید. در آنجا دقیقا مطرح شد که چه مظالمی بر مردم ایران، جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی‏ رفته است. خوشبختانه ما از ریز مطالب عنوان شده‏ اطلاع داریم. با وجود همه حق‏گوییهایی این کنفرانس و متجاوز شناختن صدام، نتیجه‏گیری این نبود که‏ باید صدام را محکوم کرد و حق را به ایران داد بلکه‏ چنین استدلال کردند مادام که بخشی از حقایق را به‏ نفع جمهوری اسلامی مطرح نکنیم و یک مقدار از خواسته‏های مشروع این کشور را به رسمیت‏ نشناسیم، نخواهیم توانست یک راه‏حل سیاسی برای‏ صدام پیدا کنیم. هدف، پیدا کردن راه‏حل سیاسی و حتی، احیای وجهه سازمان ملل بود که بعد از 40 سال در یک درگیری پیش آمده در جهان سوم دچار بلاتکلیفی شده بود. آنها به این نتیجه رسیدند که بازی سیاسی‏ بعدی‏شان باید روی تأمین نقطه‏نظرات ایران باشد. بعد از صحبت دبیرکل در کنفرانس اسلامی، سمینار فورد و بسیاری از سمینارهای دیگر که در دانشگاهها و مؤسسات بی‏طرف برگزار شد، قطعنامه 598 بوجود آمد.
بنابراین، با درنظر گرفتن همه این شرایط همه صاحب‏نظران و طرفهای درگیر نشستند و طرحی‏ تدارک دیدند که به کمک آن،امکان تأمین پاره‏ای‏ از نظرات ایران فراهم آید و زمینه برای به اصطلاح‏ «نقش سازنده شورای امنیت»آماده شود. منتهی‏ تحت پوشش همین حفظ صلح و امنیت بین المللی، شرایط مورد پسند صدام را نیز پدید آورند: آتش‏ بس،عقب‏نشینی،و مبادله اسرا.
شرایط این قطعنامه، با مهارت و زیبایی تنظیم‏ شده و برخی از اعضای شورا مدعی بودند که‏ شورای امنیت، براساس این قطعنامه، مستقل از ایران و عراق، برای حفظ ثبات بین المللی عمل کرده‏ و برای خود سخنی دارد. آنها فکر می‏کردند اگر حمایت سیاسی بین المللی‏ برای خود فراهم کنند، تضمین کافی برای تحمیل‏ قطعنامه هم بدست خواهد آمد. مداخله نظامی و حمایت علنی از عراق و حامیانش، این کشورها را در منطقه تضعیف‏ می‏کرد و مردم را علیه رژیمهایی تا این حد مزدور استکبار می‏شوراند. بنابراین، رسما شورای امنیت‏ قادر به مداخله نظامی نبود.
 از طرفی،کمک‏های نظامی و اقتصادی به‏ عراق هم حلال مشکلات نیست زیرا این رژیم، تا حد اشباع از این لحاظ تأمین شده و ظرفیت‏ مازادی برای کارآیی بیشتر تسلیحاتی ندارد. پس‏ افزایش حمایت از این کشور، باید بصورتی انجام‏ می‏پذیرفت که باعث تضعیف او نشود. قطعنامهء 598 این مسأله را خوب تأمین می‏کند. اول اینکه‏ خواسته صدام را زیر پوشش حفظ صلح و امنیت‏ بین المللی به عنوان بزرگترین وظیفه سازمان ملل‏ مطرح می‏کند، و دوم آنکه خواستهای ایران را در بخش ششم تأمین می‏کند که اگر ایران کوتاه‏ نیاید و آنها بخواهند به ما فشار آورند، تحت پوشش‏ حفظ صلح و امنیت بین المللی و نه حمایت از صدام‏ عمل کنند و اگر لازم باشد، زیر نام اجرای قطعنامه، پوششهای بین المللی قابل اجرا تشکیل دهند تا عند اللزوم بتوانند بصورت بی‏طرف از صدام‏ حمایت کافی بعمل آورده و موازنه موجود را حفظ نمایند و سرانجام با دادن پاره‏ای امتیازات، جمهوری اسلامی را به پای میز مذاکره بکشانند. این مطالعات، مجموعا به صدور قطعنامه 598 منجر شد.
 بعد از این قطعنامه،آمریکا بیش از هرکشور دیگری حرکات سیاسی و نظامی خود را در منطقه‏ شروع کرد و دیدیم که با زدن ناو«استارک»، رژیم‏ عراق، بعوض عکس العمل آمریکا، به بهانهء ناآرامی‏ منطقه، پاداش هم از آمریکا دریافت می‏کند. آمریکائیان همچنین از بهانه ناآرامی منطقه اینطور استدلال کردند که جنگ باید فورا به پایان برسد. یعنی سعی کردند ضربه‏ای را که صدام به آنها زده، به خرج ما حل‏وفصل کنند و به حساب جنگ‏ تحمیلی بگذارند و راه‏حل آنرا پایان دادن به جنگ، عنوان نمایند.
 
* آیا ایران جنبه‏های مثبتی را در قطعنامه سراغ دارد؟
- آماده بودن ایران برای مذاکره را موضع‏ سیاسی نباید تلقی کرد. ایران همیشه مذاکره کرده‏ اما ما تا بحال بلندگوی قوی برای خودمان ایجاد نکرده بودیم. اکنون،حتی در سنای آمریکا هم مطرح‏ شده که آغازگر جنگ عراق است. امتیاز ندادن با مذاکره فرق دارد. ما سیاسی‏کاری نمی‏کنیم، ولی‏ اجازه نمی‏دهیم با سیاسی‏کاری علیه ما جوسازی‏ شود.
ما نمی‏خواهیم با نپذیرفتن‏ دربست قطعنامه، دنیا علیه ما تحریک شود. چرا که‏ مسئول شکست دبیرکل ما نیستیم. اهرم واقعی و اصلی ما همیشه نظامی است، ولی پیروزیمان همیشه نظامی نیست و ممکن است‏ اقتصادی یا سیاسی باشد.

* به نظر شما جنگ در چه شرایطی خاتمه‏ یافت؟
- جنگ در شرایطی تمام شدکه‏ بهترین منافع را برای جمهوری اسلامی تعیین کرد و موضع ما هم همین است.

* چشم‏انداز شما از سیاست ایران در قبال‏ تلاشهای موجود برای خاتمه جنگ چیست؟
- ابتکار عمل سیاسی نظامی در دست ماست. ما معتقدیم که قطعنامه 598 به بن‏بست‏ نرسیده و دبیرکل اگر درست حرکت کند، پیشرفتهای نسبی خواهد داشت که برای ما بسیار مهم است. ما باید به همکاری نزدیک با دبیرکل‏ ادامه دهیم.  اما اگر این قطعنامه به بن‏بست برسد، دوره  فترتی در شورای امنیت بوجود خواهد آمد و آنها با استفاده از این سکوت، طی قطعنامه‏ای دیگر برای‏ تحریم اقتصادی و نظامی ما تلاش خواهند کرد و بهای نفت را حتی احتمالا پایین خواهند آورد تا به‏ ما ضرر بزنند. ما هم در مقابل باید توان تولید داخلی و روابط بین المللی با کشورهای دوست را گسترش دهیم و هرچقدر در هماهنگی اقداماتمان موفقتر باشیم، در حرکات سیاسی نیز موفقتر خواهیم بود.


«اطلاعات سیاسی - اقتصادی » شماره 14