01 اردیبهشت 1393
از اعدام شیخ فضلالله تا تخطئه قصاص
از زمانی که روشنفکری سکولار در ایران پا گرفته است و با قدرت یافتن حکومت دیکتاتورمآب پهلوی، که ضدیت با دین را جزء رسالتهای خود میدانست تقویت شد، تا به امروز شاهد حمله به مسلمات دین از سوی این طیف بودهایم. اینکه چرا جریانات سکولار در بخشهایی از تاریخ معاصر احساس آزادی بیشتری میکنند و مسلمات دین را مورد هجمه قرار میدهند سؤالی است که میتواند با کنکاش در این برهههای حساس به چرایی این اقدامات پی برد.
روشنفکران را از یک منظر میتوان به نگهبانان دیکتاتوری تعبیر کرد. در همین باره، روزی بنیصدر گفته بود که روشنفکرها سگهای پاسبان دیکتاتوری هستند.
اگر نهضت مشروطه براساس شریعت اسلام و بر طبق آنچه شهید مظلوم، شیخ فضلالله نوری، میخواست و بر آن تأکید داشت پیش میرفت، هرگز شاهد این ترک تازیها نبودیم و نگاهی به تاریخ معاصر نشان میدهد که طیف روشنفکر زمینهساز ظهور رضاخان بر ویرانههای مشروطه شدند، روشنفکرانی چون کسروی و...
در این نوشتار، به عنوان نمونه و خاص به لایحهی قصاص خواهیم پرداخت لایحهای که جبههی ملی در سال 60 آن را غیرانسانی خواند و از سوی امام محکوم به ارتداد شد.
حمله به قصاص ... عمری به درازای یک قرن!
حمله به حکم الهی قصاص در مطبوعات ایران عمری به درازای 100 سال دارد. در مشروطیت جریان روشنفکری که با مدرنیته همسو و از یک ریشه برخوردار بود، برای مبارزه با دین از اهانت به حکم قصاص شروع کرد. واکنش علمای نجف و قم به این اقدام از مشروطه به بعد مسبوق به سابقه است.
در این برهه، با توجه به آنچه مستشرقین علیه اسلام از آن سخن میگفتند؛ یعنی اتهام خشونتگرایی روشنفکران سکولاری چون کسرویها و تقیزادهها دست بر روی حکم قرآنی قصاص گذاشتند و آن را بهزعم خود نقد و ابطال کردند. در این برهه، علمای دین از نجف گرفته است تا قم و تهران ساکت ننشستند و به نوشتههای روشنفکران ضد دین پاسخ گفتند. به عنوان نمونه، یکی از جراید نجف در مورد این حملات و نقادی این حرکتها مینویسد:
«قابل توجه عموم ارباب جراید و مطبوعات!... از اینجا توجه را به عموم ارباب جراید و مطبوعات ملی و وطنی ساخته، در کمال احترام عرض میداریم: امروزه کسانی که همت ساعیهی خود را به اظهار افکار عالیه و نشر لوایح و مقالات نافعه به حال مُلک و ملت اسلام مصروف داشتهاند و ترقب آن بود که از یُمن برکات انفاس آن ذوات محترمه، اسلامیان، دور سعادت و شوکت خود را به نحو اتم و اکمل و اوفی، تجدید نمایند؛ معالأسف میبینیم که زحماتشان هدر رفته و این عروهالوثقی تعالی و ترقی و حبلالمتین هدایت و تمدن گسسته، رغبت و میلی که بایستی یوماً فیوم در قلوب اهالی نسبت به مطالعهی مطبوعات ازدیاد پذیرد، رفتهرفته، به یک نفرت و اشمئزاز عمومی تبدیل شده، متصدیان مطبوعات فعلاً در انظار موهون و عالم مطبوعات به درجهای انحطاط پذیرفته که هرچند حاوی مطالب نفیسه و معانی عالیه باشند، کسی گوش ندهد و به نظر قبول هرگز مطالعه ننمایند...»
در ادامهی این جریده، با اشاره به مقالات مغایر با احکام دین برخی نشریات، آمده است: «جستهجسته، در بعضی از مطبوعات، مقالاتی طبع و نشر میشود که بالمره، مباین و متناقض با مسلک دیانتپروری و محول بغض و عداوت قاطبهی متدینین نسبت به عالم مطبوعات و کلیهی اوضاع جدیده و منشأ تولید نقار و نفاق و اختلاف کلمه فیمابین مسلمین است و فعلاً قاطبهی سادهلوحان ملت از روی همین نشریات گاهگاهی حقیقت حریت و آزادی دینی و حریت مطبوعات در نشر اوراق ضاله و کتب ضلال میدانند.»
در بخش دیگری از این نوشتار، به انکار حکم الهی قصاص توسط روزنامههای آن دوره اشاره شده و آمده است «تراکم این مندرجات خبیثه و تالی این مقالات منحوسه پیدرپی در این پانزده ماه، که از عمر حکومت جدیده گذشته، به اندازهای مورث خسارت سیاسی و اخلاقی و ادبی و اجتماعی بر ملت فلکزدهی ایران گردید که بیش از آنچه در حین تصور بود، ارکان استقلال این ملک و ملت را معدوم ساخت. انکار "حکم قصاص" در تحت عنوان "خاطرهی سنگین اعدام" در جریدهی "ایران نو" و در شمارهی دیگری استخفاف به حکم استرقاق را طبع و نشر نموده، جریدهی "شرق" روحانیین را در تحت عنوان "قوای میته" به بهانهی روحانیین نصاری، هتک مینمایند...»
بهخوبی، روشن است که حمله به علما و روحانیون و همچنین سبک شمردن حکم الهی قصاص و تبلیغ «ایران باستان» در مقابل هویت شیعی ایران، همه از یک خط به هم پیوسته و وابستهی فرهنگیسیاسی خاص خبر میدهد. خطی که با «خشونتگرا جلوه دادنِ» دین و احکام و ضروریات دینی و آزادیخواه و «مداراطلب» وانمود کردن خود، قدم به قدم جلو آمد و دو دههی بعد از نهضت مشروطیت همه چیز را به دست سردار سپه رضاخان سپرد.
حمله به قصاص و اعدام شیخ شهید؛ نفاق مدرن روشنفکران!
با وجودی که روشنفکران این دوره قصاص را مورد نفی و ابطال قرار میدادند و از اعدام به عنوان مجازاتی غیرانسانی یاد میکردند؛به روحانی مظلوم، آیتالله مجاهد شیخ فضلالله نوری، رحم نکردند و ایشان را در نهایت قساوت به شهادت رساندند تا اوج نفاق و دورویی روشنفکران عیان شود.
با گذر زمان، حمله به مقدسات دین مبین اسلام، از جمله قصاص، با فراز و فرود ادامه داشت تا به پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی میرسیم. در این برهه انتظار این بود که جریانها و گروههای سیاسی با علم به اینکه مردم خواستار تحقق احکام دین مبین اسلام در زندگی سیاسی و اجتماعی خود هستند از عناد با شرع انور اسلام اجتناب کنند و خود را با مردم همسو سازند، ولی روشنفکران که به دنبال ایجاد انحراف در انقلاب اسلامی برای ظهور دیکتاتوری دیگر چون مشروطه بودند، آن دوره نیز بر احکام دین اسلام هجمه بردند و در این میان از لایحهی قصاص آغاز کردند.
پاسخ شهید بهشتی به منکران قصاص
شهید مظلوم، آیتالله بهشتی، در یکی از مصاحبههای هفتگی خود در پاسخ به سؤالی در زمینهی لایحهی قصاص، که برخی حقوقدانها میگویند قصاص مربوط به صدر اسلام است نه امروز، قاطعانه واکنش نشان میدهد و میگویند: مسئله همین است که عدهی زیادی از این آقایان حقوقدانی که تفکر حقوقی را از غرب گرفتهاند، با قوانین مدنی و جزایی اسلام با طرز فکر غربی برخورد میکنند. ما صریحاً میگوییم که نظام حقوقی و مدنی و جزایی و قضایی جمهوری اسلامی ما بر پایهی تعالیم اسلام خواهد بود، البته ما به اجتهاد زنده و پویا در زمینهی قوانین و مقررات معتقدیم، اما اجتهاد زنده و پویایی که با شناخت فقه اسلامی انجام پذیرد نه آنچه دیگران با معلومات سطحی از فقه اسلامی دربارهی جهانبینی اسلام و معارف اسلامی بسازند و بپردازند.
روزی که جبههی ملی مرتد شد
البته روشن بود که روشنفکران سکولار زیر عنوان حقوقدان هرگز به اجرای احکام اسلام راضی نخواهند شد، از این رو، در روزهایی که نظام اسلامی با بحران دستساز بنیصدر، رئیسجمهور وقت و حامیان او از مجاهدین خلق گرفته است تا نهضت آزادی و جبههی ملی روبهرو بود، عدهای از وابستگان جریان مذکور بیانیهی ویژهای در ارتباط با لایحهی قصاص تنظیم کردند و انتشار دادند.
آنان، در این اعلامیه، اقدام دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران برای اجرای حدود الهی را با استخدام کلمات و عبارات چند پهلو را محکوم نمودند و مخالفین آن را دعوت به راهپیمایی کردند. در قسمتی از این بیانیه، آمده بود: «لایحهی قصاص، که از طرف شورای عالی قضایی تهیه و به تصویب دولت رسیده است، از جهات گوناگون دارای اشکالهای جدی و حقوقی و اخلاقی و نقایص فقهی است و پیشبینی میشود که آثار نامطلوب آن زیانهای عمدهی اجتماعی و بینالمللی به بار آورد و باعث بدبینی نسبت به چگونگی عدالت اسلامی شود.»
این بیانیه را جمعی از اساتید دانشگاه و وکلای دادگستری، همچون دکتر صدرزاده افشار، جواد شیخالاسلامی، ضیاءالدین پیمانی، عبدالحمید الوالحمد، ناصر کاتوزیان، هرمز حکمت، هایده پیرایش، نورعلی تابنده و... عدهای دیگر از سرکردگان جریان روشنفکری امضا کرده بودند. این نامه البته از چنان صراحتی برخوردار نبود که لایحهی قصاص را نفی کند و در نتیجه مشکل چندانی ایجاد نمیکرد.
با گذشت زمان، جبههبندیها عیان شد و جبههی ملی طی اعلامیهای که بهانهی آن نفی و حملهی شدید به لایحهی قصاص بود، مردم را به یک راهپیمایی در مسیر خیابان انقلاب به سمت دانشگاه تهران در بعدازظهر روز 25 خرداد 1360 فراخواند.
صبح آن روز امام خمینی، در میان جمعی از اقشار مختلف مردم، بیاناتی ایراد کردند که موارد و نکاتی از آن از جمله انتقاد شدید و صریح به بنیصدر، اعلام ارتداد جبههی ملی در صورت اصرار و پافشاری بر نفی حکم ضروری قصاص و تکلیف به نهضت آزادی در روشن کردن موضع خود و تبرّی جستن از اعلامیهی جبههی ملی تا آن زمان سابقه نداشت.
امام فرمودند: «من مىخواهم ببینم که این راهپیمایى، که امروز اعلام شده است، اساس این راهپیمایى چه هست. من دو تا اعلامیه از "جبههی ملى" که دعوت به راهپیمایى کرده است دیدم. در یکى از این دو اعلامیه، انگیزهاى که براى راهپیمایى قرار دادهاند، لایحهی "قصاص" است؛ یعنى مردم ایران را دعوت کردند که مقابل لایحهی قصاص بایستند. در اعلامیهی دیگرى، که منتشر کرده بودند، تعبیر این بود که "لایحهی غیرانسانى!" ملت مسلمان را دعوت مىکنند که در مقابل لایحهی قصاص راهپیمایى کنند، یعنى چه؟ یعنى در مقابل نص قرآن کریم راهپیمایى کنند! شما را دعوت به قیام و استقامت و راهپیمایى مىکنند در مقابل قرآن کریم. نص قرآن کریم.»
امام همچنین ادامه دادند: «آقایان تمام تکلیفها را بهجا آوردند و عمل کردند، فقط یک تکلیف مانده و آن جمهورى اسلامى را به هم زدن؟! تمام تکلیفهایى که بر ما و شما متوجه است، چه از قشر نویسندگان و روشنفکران و جبههها و نهضتها و سایرین، تمام تکالیف فقط منحصر به این شده است که این جمهورى اسلامى را در خارج از کشور طور دیگرى که هست نمایش بدهید و مردم را دعوت کنید که بر خلاف جمهورى اسلامى شورش کنند؟! دیگر همه چیز درست شده است، فقط این یکى مانده؟!... من باید متأسف باشم، من باید بسیار متأسف باشم، از اینکه غیب نمىدانم! نمىدانستم در چنتهی اینها چه هست. من بعضى از اینها را مىپذیرفتم؛ به ایشان هم محبت مىکردم؛ لیکن نمىدانستم که اینها بر ضد قرآن هم قیام مىکنند.»
امام در نهایت تصریح کردند: «اینها مرتدند. جبههی ملی از امروز محکوم به ارتداد است. بله، جبههی ملی هم ممکن است بگویند که ما این اعلامیه را ندادهایم. اگر آمدند در رادیو، امروز بعدازظهر آمدند در رادیو اعلام کردند به اینکه این اعلامیهای که حکم ضروری مسلمین، جمیع مسلمین را غیرانسانی خوانده، این اطلاعیه از ما نبوده؛ اگر اینها اعلام کنند که از ما نبوده، از آنها هم ما میپذیریم.»
اینگونه بود که امام خمینی حکم تاریخی خود را اعلام کردند و جبههی ملی و کسانی را که حکم الهی قصاص را غیرانسانی خوانده بودند مرتد دانستند.
از برزخ فرهنگی دولت سازندگی تا جهنم اصلاحات!
از آن روز تا به امروز ایران عزیز چندین دورهی فرهنگی را تجربه کرده است از دوران برزخ فرهنگی عصر هاشمی، که دولت تکلیف خود را با اسلام و گزارههای فرهنگی اسلام نمیدانست تا دولت اصلاحات خاتمی، که علناً روشنفکران در مقابل احکام نورانی اسلام ایستاده بودند و نشریات زنجیرهای چونان ویروس هر روز منتشر و با تعطیلی یک نشریه روزنامهای دیگر منتشر و راه قبلی را ادامه میداد!
در این برهه، حکم قرآنی قصاص تحت عناوینی چون نقد اعدام نوجوانان، نقد اعدامها در ملأعام و... با پوشش مباحث فلسفی و کلامی چون قرائتهای متفاوت از متن مقدس به سیبل حملات گروهکهای ضددین تبدیل شد. اگر نبود حضور روشنگرانهی علمای مجاهدی چون حضرت آیتالله مصباح یزدی و نیز برخوردهای قاطعانهی دستگاه قضا با نشریات هنجارشکن این جریانها تلاش داشتند با نظام اسلامی آن کنند که روشنفکران دین ستیز با نهضت مشروطه کردند.
و دولتی که از آن انتظار نمیرفت!
در تیرماه سال 84، مردم با تجربهی 8 سال ضدیت این جریانات با اسلام به فردی رأی دادند که اسلامخواهی و عدالتگرایی نقطهی مرکزی برنامههای اعلامشدهی او برای تصدی ریاست قوهی مجریه بود. انتظار میرفت فرهنگ اسلامی در طول دولتهای نهم و دهم به فرهنگ غالب تبدیل شود؛ ولی شوربختانه، با محوریت جریان انحرافی، این آرزوی امت حزبالله جامهی عمل به خود نپوشید تا آنجا که روزنامهی دولتی ایران در ویژهنامهی خاتون به حجاب اسلامی و در مصاحبه با یک بازیگر سینما [داوود رشیدی] حکم قصاص را زیر سؤال برد تا نشان دهد کم از گذشتگان خود ندارند! و اصلاً چه انتظاری میتوانستیم داشته باشیم از دولتی که مرکزیت آن، یعنی جناب اسفندیار رحیم مشایی، مدعی بود دوران اسلامگرایی به سر آمده است و در توضیح سخن خود میگفت چنانکه دوران اسبسواری به پایان رسیده دوران اسلامگرایی نیز پایان پذیرفته است؟!
و اینک مدعیان اعتدال
به جد میتوان خواستگاه رأی مردم در خردادماه 92 به دکتر حسن روحانی را مشکلات اقتصادی ناشی از برخی بیمبالاتیها در ادارهی کشور دانست؛ با این وجود، نتیجهی انتخابات از سوی نامزد پیروز به ضرورت یک تغییر اساسی در فرهنگ و هنر جامعه تعبیر شد.
اینکه روحانی در یکی از سخنرانیهای خود تقسیم هنرمندان به هنرمندان ارزشی و غیرارزشی را به چالش میکشد و میگوید «هر هنرمندی میخواهد به معنای جهان و عمق جهان برسد، اگر بگوییم هنر مرده را زنده میکند، سخن به گزاف نگفتهایم. پس تقسیم هنرمندان به هنرمندان ارزشی و غیرارزشی بیمعناست.» نشان از آن دارد که رویکرد دولت تدبیر و امید به فرهنگ، هنر و ارزشهای متعالی ادارهکنندهی یک نظام اسلامی تا چه اندازه با حقیقت آن چیزی که باید باشد فاصله دارد.
با این سخنان، میتوان چرایی جرئت برخی رسانهها در هتاکی به مقدسات و مسلمات دین مبین اسلام را به نظاره نشست و تحلیل کرد. در این راستاست که یکی از منتسبان جبههی ملی اخیراً در روزنامهی تازه تأسیس آسمان بار دیگر قصاص را غیرانسانی خواند و این توهین صریح به حکم الهی باعث بسته شدن آن روزنامه گردید.
بیشک، در فضای یأسآلودی که بر سیاستهای فرهنگی دولت یازدهم حاکم است، روشنفکران سکولار فضا را مناسب یافتهاند تا احکام اسلام، از جمله قصاص را مورد حمله قرار دهند. از این روست که فعالان و دلسوزان عرصهی فرهنگ انتظار دارند دستگاه قضا به رسالت تاریخی خود چون دورهی اصلاحات عمل نماید و با قاطعیت با افراطگرایان اعتدال شعار برخورد کند.
منابع:
[1] اطلاعات، 22 دی 1358، ص 4.
[2] جریدهی درهالنجف، نجف، ذیالقعده 1328 هجری قمری، ص 273 تا 376.
[3] نجفی، موسی، اندیشهی دینی و افترا خشونت، کتاب نفد، بهار و تابستان 1379، شمارهی 14 و 15 ، ص 110 تا 123.
[4] جمهوری اسلامی، 7 اسفند 1359، ص 9 و 12.
[5] روزنامهی مجاهد، شمارهی 117، 3 اردیبهشت 1360.
[6]همان.
[7] صحیفهی امام، جلد 14، ص 448.
[8] ارکستر سمفونی را احیا میکنیم و از کارت زرد نمیترسیم، خبرگزاری فارس، 18 دی 1392.
برهان