25 آبان 1404
روایتی از نقش ارتش رضاشاه در فروپاشی امنیت ملی
در حالیکه رضاخان با تبلیغات گسترده و هزینههای سنگین، ارتش متحدالشکل خود را نماد اقتدار ملی معرفی میکرد، تجربههای میدانی از خراسان تا خوزستان نشان میداد که این نیروی نظامی بیش از آنکه «ارتش ملی» باشد، ابزار شخصی برای تحکیم قدرت سیاسی اوست.
سرکوب مرزداران و خوانین محلی، برهمزدن نظامهای بومی امنیتی و جایگزینی آن با نیروهای فاقد انگیزه و انسجام، نهتنها اقتدار مرکزی را افزایش نداد، بلکه مرزهای کشور را هم در برابر تهدیدات خارجی بیدفاع کرد.
ضعف ساختاری و فقدان روحیه دفاع ملی در ارتش رضاخانی سرانجام در شهریور ۱۳۲۰ خود را نشان داد؛ زمانی که با نخستین تحرک نیروهای شوروی، فرماندهان نظامی از صحنه گریختند و ارتش پرهزینه و پرادعا بدون مقاومت مؤثر و جدی، شاهد پیشروی مهاجمان به عمق خاک ایران بود.
آنچه پیش رو دارید برشی از صفحات 376 تا 382 از کتاب «رضاخان تا رضاشاه» است. این کتاب توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی و به قلم هدایتالله بهبودی به رشته تحریر درآمده است. به بهانه سالروز تشکیل ارتش جدید ایران در 26 آبانماه 1300، خواندن روایت پیشرو خالی از لطف نیست.
سرکوب حاکمان محلی
رضاخان پهلوی وزیر جنگ و رئیس الوزراء، اواخر سال ۱۳۰۳ش در ادامه تجمیع قدرت در دولت مرکزی که با گسترش قشون و کنارزدن حاکمان و مرزداران محلی همراه بود، دستور بازداشت سردار معزز بجنوردی / عزیزالله خان شادلو، حاکم بجنورد را برای بار دوم به امیر لشکر شرق، جانمحمد خان امیرعلائی داده بود. او پس از بازگشت از خوزستان جانمحمد خان، رئیس تیپ عراق را جایگزین حسین خزاعی کرده بود.[1] از کنار هم گذاشتن مکاتبات تلگرافی وزارت جنگ و امیر لشکر شرق چنین برمیآید که جانمحمد خان به دو علت جای خزاعی را گرفته بود؛ نخست برای تنظیم و تنسیق امور [نظامی لشکر شرق] که در شرف انحطاط و پاشیدگی بود؛ دوم دستگیری و نابودی سردار معزز بجنوردی.[2]
درباره نکته اول باید از شورش و سرپیچی خونین نظامیان پادگان بجنورد گفت. گویا نظامیان ناراضی این پادگان در پی نبود فرمانده که برای سرکشی به مرز رفته بود در اعتراض به نرسیدن حقوق و مواجب[3] به تلگرافخانه شهر میروند و بست مینشینند. جانشین فرمانده برای پراکندن و بازگرداندن سربازان دست به سلاح گرم میبرد و دو نفر نظامی مقتول و چهار نفر مجروح میشوند[4] [...] و ختم غائله میشود.»[5]
درباره نکته دوم گفتنی است که رضاخان پهلوی دستور دستگیری و مصادره اموال سردار معزز بجنوردی را بهعنوان تسویه بدهی مالیاتی در آذرماه ۱۳۰۲ داده بود.[6] اما چنان مصلحت دیده شد که سردار معزز بهجای بازداشت راهی تهران شود. او اوایل اسفند آن سال راهی تهران شده بود.[7] قشون نتوانسته بود جای خالی سردار معزز را چنان پر کند که امنیت منطقه بر هم نخورد. ترکمنها در نبود مرزبان سنتی شمال شرق ایران بر تحرکات خود افزوده بودند و آرامش آن صفحات را تا نزدیکی شهر شاهرود به هم زده بودند. دولت رضاخان پهلوی مجبور شده بود برای بازگرداندن امنیت، سردار معزز را راهی بجنورد کند.[8] [...] فرمانده اردوی نظامی آن منطقه آشکارا گفت که علت جنبش دوباره ترکمنها دستگیری و انتقال سردار به مشهد است.[9] [...] اواسط فروردین ١٣٠٤ ترکمنها به بلوک گرمه و جاجرم حملهور شدند که همراه با غارت برخی روستاها، مصادره احشام و کشتن چوپانان و نظامیان بود.[10]
سرکوب حاکمان محلی بدون تدبیر و دوراندیشی، یکی پس از دیگری پیگیری میشد. در همین اوان ریاست وزراء به امیر لشکر جنوب، محمود آیرم، دستور داد صولتالدوله، اسماعیلخان سردار عشایر را از ریاست ایل قشقایی کنار بزند.[11] صولتالدوله، نماینده مردم فارس در مجلس شورای ملی بود. همزمان و در کاری هماهنگ روزنامه شفق سرخ مقالهای در باب «خلع کردن سلاح و محوکردن نفوذ خوانین» نوشت و مشخصاً به سراغ صولتالدوله رفت. «همین شخص... که شما او را هر روز در مجلس شورای ملی با قیافه حقبهجانب میبینید... برای اطفاء نائره حرص و طمع، بلوک جم را آتش زده و صدها نفوس زکیه را... به خون کشیده است.»[12]
اگر این گزاره درست باشد قشون جانشین خوانین رفتاری همسان بلکه بدتر با مردم هر منطقه داشت. برای نمونه نظامیان جایگزین، راهزنان کاروانها را غارت میکردند. [...] و یا سرتیپ فضلالله زاهدی که هنگام حضورش در شیراز مردم آن شهر را به ستوه آورده بود رفتاری همانند در خوزستان داشت. او طوایف منطقه را به پرداخت مالیات بیشتر واداشت.[13] [...] این نکته گفتن دارد که وقتی شیخ خزعل در ۳۰ فروردین ١٣٠٤ بازداشت و به تهران فرستاده شد،[14] مردم خوزستان واکنشی از خود نشان ندادند. رئیس دولت انتظار دیگری داشت. [...] او از سرتیپ فضلالله زاهدی خواست که مردم خوزستان را وادار به شادی کند![15] اما [...] مردم [...] در طول چهار ماهی که از استقرار حکومت نظامی در خوزستان میگذشت، آشکارا دیدند که بدی رفته و بدتری آمده است.
ضعف و شکنندگی ارتش رضاخان
پیش از این چند بار گفته شد که قشون متحدالشکل و ارتش یکپارچه، این آرزوی دیرین ایرانیان برای بهدستآوردن استقلال سیاسی و حفظ تمامیت ارضی که با حمایت دولتهای پسا کودتا و مجلس چهارم تأسیس شد، ناخواسته از سوی دولتمردان وطنخواه و خواسته از طرف دولت انگلیس به ابزار شخصی و سیاسی رضاخان پهلوی، عامل نظامی کودتای ۱۲۹۹ش برای حمله به نهاد قانونی قدرت و تصرف آن تبدیل گردید. با گذشت زمان روشن شد که این سازمان نظامی کارکردی بسان یک حزب سیاسی دارد؛ ابزار سرکوب مردم؛ و در آخر وسیلهای برای تأسیس دولت مرکزی است. و نیز آشکار شد که برآیند همه اینها با نگهداشت منافع سیاسی اقتصادی دولت انگلیس در ایران همراه است.
این قشون در پنجمین سالگرد تأسیس خود، اندک تأثیری در حفظ مرزها و ثغور مملکت نداشت. امنیت جزایر سرزمینی خلیج فارس، مرزهای شرقی و غربی، با حضور انگلیس در آن نواحی تعریف میشد. جزایر راهبردی خلیج فارس در دست انگلیس بود،[16] و رفتوآمد نظامیان آن کشور به جنوب مملکت بدون مانع ادامه داشت. [17] نظامیان شوروی و ترکیه هرازگاه و با هر دستآویزی وارد خاک ایران میشدند و واکنشی از طرف نیروهای مسلح و رسمی کشور نمیدیدند.
روستای فیروزه زیر نگاه دولت رضاخان پهلوی از ایران جدا شد.[18] همو اراضی جنوب خلیج حسینقلی را باز پس نگرفت.[19] اشغال بُلاغباشی، قوریگُل و جوزر توسط نظامیان ترکیه هزینهای بود که دولت رضاخان با کنارزدن اقبالالسلطنه ماکویی، مرزدار سنتی شمال غرب کشور پرداخت.[20] و اینک نظامیان شوروی با پیشروی به داخل خاک ایران، پُست بهرامتپه تا پُست سیدبگلوی اجارود را تصرف کردند.[21]
امیر لشکر شمال غرب، عبدالله خان طهماسبی، کاری جز تعجب نکرد و گفت که «روسها درصدد تصرف قسمت اعظم از اراضی آن حدود [هستند] و به عقیده فدوی مقصودشان از تمرکز این قوا شاید این نقطه نظر باشد که در موقع تشکیل کمیسیون [مرزی] تقریباً سه فرسخ در داخله ایران عرضاً و هفت فرسخ طولاً تصرف نمایند.»[22]
گفتنی است یورش نظامیان شوروی به ایران همزمان با خروج وزیرمختار آن کشور شومیاتسکی[23] از ایران بود. سفارت شوروی در نبود وزیر مختار از پاسخگویی به تجاوزات خود طفره رفت و در آخر وزارت امور خارجه ضمن ابلاغ اعتراض خود به نمایندگی سیاسی شوروی در ایران در مکاتبه با سفارت کبرای ایران در مسکو خواهان پیگیری تشکیل کمیسیون مرزی توسط سفیر کبیر ایران در مسکو شد.[24]
وزارت جنگ و لشکر شمال غرب تماشاگر تجاوزات نظامیان شوروی بودند. نماینده سیاسی سفارت آمریکا در ایران معتقد بود: «ارتش رضاخان حتی در بهترین شرایط هم هرگز نمیتواند مایه نگرانی همسایگان ایران باشد. ارتش ایران یک ارتش شخصی و خصوصی است که رضاخان ایجادش کرده و به آن آموزش داده که همچون خدایش او را اطاعت کند، ولی در حکم نیروی پشتیبان پادشاه و مملکت هیچوپوچ است و کارآمدی آن در حکم نیرویی در مواقع اضطراری حتی برای خالقش شدیداً در مظان شکوتردید است.»[25]
[1] روزنامه ایران س۹، شم ۱٧٦٦ (٧رجب ۱۳٤٣)، ص ۲.
[2] اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شم ۱۶۹ و 155-9-1303
[3] FO E 653/82/34
[4] اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شم 1303-9-237.
[5] FO E 1596/82/34
[6] اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شم 4-1302-1.
[7] همان، سند شم 1302-103-9
[8] همان، سند شم ۲۲٦ و ۱۳۰۳-۸-225
[9] اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شم ١٦٣-١٣-١٣٠٤
[10] همان، سند شم ۲۱ تا ۱۳۰۴-۱۲-18
[11] همان، سند شم ٣٢٢-٦-١٣٠٤
[12] روزنامه شفق سرخ، س ٤، شم ۳۲۲ (۲۳ فروردین ١٣٠٤)، ص 1.
[13] اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شم ٦٢- ٢٥-١٣٠٣.
[14] انتقال شیخ خزعل از خوزستان به تهران با هماهنگی و موافقت دولت انگلستان انجام شد. (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی سند شم ١٦-١٤٢-١٣٠٤) ریاست وزراء ابتدا از شیخ خواست که داوطلبانه به تهران بیاید اما او دستدست کرد و گفت که با سرکنسول انگلیس در اهواز رایزنی خواهد کرد. (همان، سند شم ١٥-١٤٤-١٣٠٤) شیخ بیم از دستدادن جان و اموالش را داشت و از رضاخان تأمین و تضمین کتبی میخواست (همان، سند شم ۱۰۵-١٤٤-١٣٠٤) رئیس دولت شفاهی به او رساند که اگر به تهران بیاید با او مهربان خواهد بود. (همان، سند شم ١٢-١٤٤-۱۳۰٤) این پیام اطمینان خزعل را جلب نکرد تا این که ساعت هشت شب ۳۰ فروردین 1304 سرتیپ فضلالله زاهدی که بساط عیش در کشتی شیخ، لنگر انداخته در ساحل خرمشهر، فراهم کرده بود، خزعل و پسرش، سردار اجل را دستگیر کرد و به دزفول فرستاد (همان، سند شم 99-142-1304) تا از راه خرمآباد به تهران برده شد.
[15] اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شم ١٤-١٤٢-١٣٠٤.
[16] همان، سند شم ۱۳۰۳-۱۹-293، همان، سند شم ٢٦٢-٦-۱۳۰٤، همان سند شه ٤٥٣-٥-١٣٠٤ اسناد سازمان اسناد ملی ایران سند شم ۲۹۰۰۰۰۵۲۹، صص ۲ و ۳، اسناد وزارت امور خارجه، سند شم ٣-٢-٥٣-١٣٠٤
[17] اسناد وزارت امور خارجه، سند شم 27-19 -40 -1303
[18] در بخش «جدایی فیروزه» کتاب حاضر به این موضوع پرداخته شده است.
[19] برای آگاهی بیشتر ر.ک: تمامیت ارضی...، ج ۱.
[20] اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شم ۱۳۰۲-۵۰-17
[21] همان، سند شم ٤٥-١٦٠-۱۳۰٤، همان سند شم، ٣٧-١٥٧-١٣٠٤.
[22] همان، سند شم ۳۳ تا ۳۱-١٥۷-١٣٠٤.
[23] شومیاتسکی ۲۶ فروردین ۱۳۰۴ تهران را ترک کرد (روزنامه ایران س ٩، شم ١٨٠٤ (٣٠ فروردین ١٣٠٤)، ص ٣).
[24] اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شم ٤٤-١٥٧-١٣٠٤.
[25] از قاجار به پهلوی...، ص ۳6۳.