16 شهریور 1400
سیاست انگلیس در دوران کودتای رضاخان در اسناد وزارت خارجه آمریکا
....فولر از سفارت آمریکا در تهران در گزارش مورخ 13 سپتامبر 1925 خود مینویسد:
احتراماً به اختصار نظراتم را دربارة نگرش وزارت امور خارجه بریتانیا به ایران و مستشاران آمریکایی به عرض میرسانم. گزارش حاضر حاصل بررسی اقدامات انگلیس در ایران و تماسهایی است که در طول یک سال و نیم گذشته با مقامات انگلیسی در ایران داشتهام، که در ولایات بسیار دوستانه و البته در تهران کمتر دوستانه بوده است، و در صحبتهایی که در بحبوحه تحولات بسیار جالب اخیر با یکی از مقامات کنسولی انگلیس در تهران داشتم، اظهارات ایشان نظراتم را تأیید کرد... به گمان من اظهارات محرمانة این مقام انگلیسی، که البته به دلیل روابط بسیار دوستانهمان و در خلال گفتگویی صمیمانه که تا پاسی از شب طول کشید ابراز شد، از نظر خودش بیانگر اهداف وزارت خارجه انگلستان بود. هر دو قبول داشتیم که بریتانیا در صدد ضمیمه کردن ایران به امپراتوری خود نیست، و امپراتوری بریتانیا با استیلای هر قدرت خارجی دیگری بر ایران شدیداً مخالف است. نکته مورد بحث ما اینجا بود که آیا بریتانیا باید به شکوفایی و استقلال ایران کمک کند، و یا با مخالفت خود ایران را ضعیف و عقبمانده نگاه دارد. به او گفتم که انگلیس سیاست درستی را در ایران در پیش نگرفته است؛ و اینکه اگر از منافع اقتصادی فوری خود چشمپوشی کند و در هر موقعیت دوستی بدون چشمداشتی به ایران نشان بدهد، امکان دارد که انزجار و تنفر فعلی مردم [ایران از انگلیس] طی یک یا دو نسل آینده زدوده شود، و انگلیس، بجای آنکه متحدی برای دشمن خود بتراشد، دوست و پشتیبانی محکم در مقابل روس پیدا خواهد کرد. مقام انگلیسی پس از چند ساعت مقاومت و دفاع معمول از مواضع بریتانیا، در بحبوحة بحث نظرات واقعیاش را ابراز داشت که در اینجا سعی میکنم عین جملات او را تکرار کنم. «دوستی ایران برای ما (انگلیسیها) پشیزی هم ارزش ندارد، چون قیمتش را خوب میدانیم. ایران تا وقتی دوستی میکند که برایش فایدهای داشته باشد، و به محض اینکه لقمه چرب و نرمتری پیدا کرد به آدم خیانت میکند... البته ایران میداند که هر چقدر هم که از ما بدش بیاید، برای حفاظت از خودش ناچار باید به دامن ما بیفتد... ما ایرانی پررونق و قوی میخواهیم البته به شرطی که معقول رفتار کند (که به گمانم منظورش از معقول همان مطیع بودن در برابر نظرات انگلیس بود). سیاست وزارت خارجه بریتانیا، از نظر من، این است که یک دیکتاتور قدرتمند در ایران بر سر کار بیاید، کسی که کشور و ارتش را بسازد، و قدرتی مسئولیتپذیر و معقول (مطیع انگلیسیها؟) باشد. این چیزی است که، مثلاً، تا پنجاه سال آینده میخواهیم باشد، تا در این فرصت جای پایمان را محکم کنیم، و بعد از آن اگر معلوم شود که میتوانیم به ایران اعتماد کنیم و این کشور به دامن روسها نمیافتد و امتیازات را لغو نمیکند، آنوقت دست از سرش بر میداریم... باید از حقوقی که همین الآن داریم حفاظت کنیم و مراقب باشیم که ایرانیها هیچ امتیازی را لغو نکنند. البته هیچ مخالفتی با سرمایهگذاری سایر کشورها در ایران نداریم، به شرط آنکه با منافع ما در تضاد نباشد. ما مدعی امتیازات موجود و امتیاز نفت شمال و راه آهن هستیم. هرچند قبول داریم که این مورد اخیر هنوز تصویب نشده، که آنهم به خاطر این است که مجلس هنوز جلسهای برای تصویب آن تشکیل نداده است. شاید از امتیاز نفت شمال صرف نظر کنیم، هر چند بعید میدانم توسعه نفت شمال برای هر کشور دیگری هم چندان ساده باشد، ولی دلیلی ندارد که از امتیاز راه آهن هم بگذریم. کاملاً واضح است که با انتصاب مستشاران آمریکایی مخالفیم. مگر بعد از رفتاری که شوستر با ما کرد انتظار دیگری هم دارید؟ ولی تا وقتی که ادامه کارشان مخالف منافع ما نباشد، مانع کارشان نخواهیم شد. مخالفتی هم با وام دادن آمریکا به ایران نداریم به شرطی که ضمانت وام چیزی نباشد که با منافع ما تلاقی کند، مثلاً نفت یا گمرکات جنوب. ما بهترین دوست آمریکا هستیم ولی دلیل نمیشود که ندانیم سیاست غلطی را در ایران پیش گرفتهاید. شما آمریکاییها آرمانگرا هستید. شما هنوز ایرانیها را نشناختهاید، در صورتی که ما نسلهاست که این مردم را میشناسیم. ما هم آرمانگراهای بیغرضی، مثل شما آمریکاییها، داشتهایم که همین پیشنهادهای شما را برای ایران مطرح کردهاند، ولی بعد از مدتی دست برداشتند. تنها تجربه شما، که اتفاقاً چندان موفق هم نبود، در مقیاسی کوچک در فیلیپین بوده است. وقتی به اندازة ما تجربه کسب کنید، میفهمید که تنها سیاستی که در این کشور کارگر میافتد همان سیاستی است که ما در پیش گرفتهایم- یعنی جنگ اقتصادی و سیاسی با روسها در ایران، که به همین منظور باید همه نفوذ خودمان را در این کشور حفظ کنیم.» او همچنین گفت که اگر بواسطة این سیاست استقلال ایران به تعویق بیفتد و به ما وابسته بماند، فقط به نفع خودش است. البته کنسول بعداً گفت که اینها صرفاً نظرات شخصی خودش است، که به عنوان یک دوست ابراز کرده و نه یک مقام کنسولی، و از من خواست که آنها را پیش خود محرمانه نگه دارم.[1]
اموری کمی پس از «بلوای نان» با سِر پرسی لورن گفتگو کرد:
احتراماً نکاتی را که در گفتگوی اخیرم با وزیر مختار بریتانیا مطرح شد و شاید برایتان جالب باشد، به عرض میرسانم. به گمانم [آقای لورن] در صدد بود که به شیوهای دوستانه اساس سیاستهای دولتش در ایران را توضیح بدهد. او با این فرض شروع کرد که ایالات متحده یک رقیب قدرتمند در مرزهای جنوبی مکزیک دارد، و اظهار داشت که هر چند احتمالاً سیاست دولت من به دنبال دستاندازی به خاک مکزیک و یا دست یافتن به حقوق سیاسی در این کشور نخواهد بود، مسلماً مواظب است که رقیبش نیز به چنین امتیازاتی در مکزیک دست پیدا نکند... خواست دولت بریتانیا این است که تمامیت ایران حفظ شود تا از همجواری مرزهای انگلیس و روس جلوگیری کند... از آنجایی که از زمان شروع مأموریت سِر پرسی لورن در تهران، رئیسالوزرایی نسبتاً قدرتمند و دوستدار انگلیس بر سر کار بوده و تشکیلات روسها نیز چندان قدرتی نداشته است، تعقیب این سیاست برایش سهلتر و تحقق آن تا حدود زیادی ممکن بوده است. او در ارتباط با بازسازی مالی ایران که هم اینک به دست مستشاران مالی آمریکایی صورت میگیرد گفت تا زمانی که تبعیضی بین انگلیسیها و آمریکایی نباشد برایشان آرزوی موفقیت دارد (که البته شاید باید اضافه میکرد تا زمانی که این هیأت از فعالیتهای اقتصادی خارجی که به مذاق بریتانیا خوش نمیآید حمایت نکرده است). او سپس نظر دولتش را دربارة توسعه اقتصادی ایران ابراز کرد، که بعداً معلوم شد هدفش از گفتگوی با من دقیقاً اظهار همین نکته بوده است... چنانچه شرکتهای آمریکایی علاقهای به فعالیتهای اقتصادی در ایران پیدا کنند، او امیدوار است که این فعالیتها به نحوی باشد که رقابت یا اصطکاکی با شرکتهای انگلیسی پیدا نکنند. البته رقابت اقتصادی در بسیاری از جوامع رقابت سالمی است؛ ولی متأسفانه در این مملکت، ناگزیر به اصطکاک سیاسی میانجامد. دولتش اجازه نمیدهد که چنین چیزی اتفاق بیفتد و به همین دلیل نمیتواند ایران را عرصهای برای انجام فعالیتهایی تلقی کند که شاید در جاهای دیگر نامش را «رقابت سالم» میگذارند... او سپس مشخصاً به احتمال اکتشافات نفتی آمریکا در شمال ایران اشاره کرد، و عجالتاً فرض را بر این گذاشت که شرکت نفت انگلیس و ایران هیچ امتیازی برای اکتشاف نفت در پنج ولایت شمالی ایران ندارد. با وجود این، گفت هر شرکت خارجی دیگری هم که در این حوزه مشغول به فعالیت شود برای عرضه تولیدات خود به بازار ضرورتاً باید با شرکتهای مستقر در باکو و یا شرکت نفت انگلیسی و ایران به توافق برسد. منظور کاملاً واضح بود. اگر سِر پرسی لورن میخواست منظورش را بدون توسل به منش دوستانه و جذابش بیان کند، احتمالاً چنین جملاتی به کار میبرد: «به شما اخطار میکنم که اگر شرکتهای آمریکایی بدون مشارکت انگلیسیها و یا لااقلّ بدون جلب نظر آنها وارد حوزه ایران شوند، کلّه پایشان خواهیم کرد.»[2]
به عبارت دیگر، بریتانیا مصمم بود که استیلای سیاسی و اقتصادی خود را بر ایران حفظ کند، و بهترین شیوه برای این کار به قدرت رسیدن یک دیکتاتور انگلوفیل بود، یعنی رضا [خان]. در دسامبر 1925 کاملاً معلوم شده بود که اگر جای پای رضا [خان] را محکم نکنند، موقعیتش متزلزل باقی میماند و باید همواره برای نجات او به کمکش بشتابند- چنانکه در سپتامبر 1922، آوریل 1924، مارس 1925 و همینطور در بحران جاری به کمکش شتافته بودند. ولی آنطور که «شورش نان» نشان داد، اوضاع در سپتامبر 1925 به مراتب جدیتر از گذشته بود، زیرا موقعیت سیاسی رضا [خان] را شدیداً تضعیف کرد و مخالفانش، به ویژه مدرّس و متحدانش، داشتند خودشان را برای یکسره کردن کار رضا [خان] آماده میکردند. علاوه بر این، احمد شاه هم قصد خود را برای بازگشت به ایران اعلام کرده بود. دولتی مشروطه به پادشاهی احمد شاه و قدرت داشتن مدرّس مسلماً موجب تضعیف استیلای سیاسی و اقتصادی انگلیس میشد. اموری بعداً مدعی شد که انگلیسیها بیشتر ترجیح میدادند که وضعیت موجود حفظ شود- اینکه یکی از شاهزادگان قاجار (غیر از احمد شاه) بر تخت بنشیند و قدرت واقعی نیز در دست رضا [خان] باشد. با فرا رسیدن پاییز سال 1925، لندن دیگر متقاعد شده بود که ادامه این وضعیت امکان ندارد، و راه حل درازمدت به سلطنت رسیدن رضا [خان] است. چنانکه در فصل نُه اشاره کردم، وزیر مختار انگلیس شرایط لازم برای تغییر رژیم را اینگونه برای فیروز برشمرده بود: «باید بدون ناآرامی، دائمی، و با «اراده مردمی» باشد. ناآرامیهای 23-24 سپتامبر ثابت کرد که چنین «ارادهای» وجود ندارد. بنابراین، چارة کار ایجاد توهمِ وجودِ چنین ارادهای با به راه انداختن به اصطلاح «جنبش ملی» بود. از آنجایی که این سومین تلاش برای رساندن رضا [خان] به رأس قدرت و تبدیل کردنش به دیکتاتور ایران بود، مسلماً از درسهایی که از دو تلاش نافرجام مارس 1924 و فوریه 1925 آموخته بودند، استفاده کردند. این بار مقدمات زیادی برای کار چیدند، از جمله به راه انداختن «جنبش ملی» و حضور بموقع نیروهای نظامی در پشت دربهای مجلس و شلیک «چند تیر بیهدف» در موقعی که نمایندگان دست به مقاومت زده بودند.
[1]. گزارش فولر، شماره 76، 741.91/78، مورخ 13 سپتامبر 1925.
[2]. گزارش اموری، شماره 1219، 741.91/97، مورخ 1 اکتبر 1925.
برگرفته از کتاب «از قاجار به پهلوی» منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی