10 مهر 1400
تلاشِ آلمان برای «فرانسه» شدن؛ محصلان اعزامی، رشتههای بیهوده و خانوادههای نجیب!
صد و چهار سال قبل، مجلس شورای ملیِ ایران طرحی را به تصویب رساند که به موجبِ آن اعزامِ محصلان به اروپا اندکی سر و سامان گرفته و قانونمند میشد. یک قرن از اعزامِ محصل به خارج گذشته بود، اما عدمِ استمرار، و بیبرنامگی، نتیجهای را که برخی از دیگر کشورها (مثل مورد ژاپن) به دست آورده بودند، از ایران دریغ کرده بود.
طبقِ این نخستین قانون، سالانه سی نفر عازم فرنگستان میشدند که ترکیبِ رشتههای تحصیلیشان هم معین شده بود: نیمی از آنها میرفتند تا درسِ معلمی بگیرند، یک چهارم برای تربیت در حوزههای نظامی (پیادهنظام، سوارهنظام، توپخانه) عازم میشدند، و یک چهارمِ باقیمانده هم به علم و فن میپرداختند.
اغلبِ این محصلانِ اعزامی به قصد فرانسه و سوئیس میرفتند، و ارج و منزلتی که هنوز هم این دو کشور در میانِ ایرانیان دارند یادگارِ همان دورانِ سیطرهی فرهنگ و زبانِ فرانسوی است.
نمیدانم آیا کشورهای میزبان، قبل از قرن بیستم هم، بر سرِ محصلانِ جهان سومی رقابت داشتند، یا این بازی هم تحفهی دورانِ پسااستعمارگری است (و خوشحال میشوم اگر دانشتان را در این زمینه با من و دیگران به اشتراک بگذارید.) اما میدانم که در سالهای دور، تحصیلِ هندیها و ایرانیها و لاتینتبارها، هیچ ارتباطی با فرارِ مغزها نداشت. در حقیقتِ اروپاییهایِ آن دوران چنان نگاهِ نژادمحوری داشتند که این محصلان را چندان هم “مغز” به حساب نمیآوردند.
اما فایدهی مهمِ این محصلین، که از دیدِ ناظرانِ اروپایی دور نمانده بود، کمک به گسترشِ فرهنگِ کشورِ میزبان بود. و از این منظر، فرانسویها بودند که در بازیِ فرهنگ در ایران برنده میشدند… انگلستان منفور بود، و آمریکا نوباوه و دور؛ میماند فرانسه، که با برگهای برندهاش، ژان ژاک روسو و مونتسکیو و ولتر، جای بحثی باقی نمیگذاشت… اما کمی بعد از این که ایالتهای آلمانیزبان متحد شدند و سری بین سرها درآوردند، همزمان با تلاش برای جلبِ مستعمرات، دعوت از محصلانِ دیگر کشورها را در برنامه قرار دادند تا در قلبهای رمانتیکِ جهان سومی جای پایی برای خود دست و پا کنند.
مقالهای که در ادامه میخوانید، دربارهی یکی از این قدمهاست، که نود و شش سال قبل در مجلهی کاوه منتشر شده. لازم به یادآوری نیست که مجلهی کاوه و مدیرش سید حسن تقیزاده، رسماً حامیِ آلمان در جنگ جهانی اول بودند و با حمایتهای مالی قیصر، در برلین کار میکردند.
محصلینِ ایرانی در آلمان
از شصت هفتاد سال به این طرف، مراودهی ایرانیان با مملکتِ فرانسه زیاد شده و اغلبِ محصلینِ ایرانی برای تکمیلِ تحصیلاتِ خود به پاریس و یا به قسمتِ فرانسویِ سوئیس میرفتند، و به این سبب زبانِ فرانسه و آدابِ آن در ایران شیوعِ تمام گرفت و به ممالکِ دیگر خیلی کمتر شاگرد فرستاده میشد [...] حتا به انگلستان نیز که [از طریقِ هندوستان] همسایهی ایران بود، و از ابتدای انتشارِ علومِ جدیده در ایران، در عهدِ عباس میرزای نایبالسلطنه [ولیعهدِ ناکامِ فتحعلیشاه] بدواً شاگردانِ ایرانی به آنجا گسیل شد نیز بالنسبه خیلی کمتر شاگرد میرفت. پیش از جنگِ دنیایی قریبِ پانصد نفر شاگردِ ایرانی در خارجه مشغول تحصیل بودند و از این جمله بیشتر از دویست نفر در فرانسه و قسمتِ عمده از باقی در سوئیسِ فرانسوی [زبان]، و سی چهل نفر در انگلیس، و باقی در ممالکِ متفرقه تحصیل میکردند. در آلمان نسبتاً خیلی کم بودند و شاید هفت هشت نفر بیشتر نبودند. ابتدا خانوادهی مخبرالدوله باب مراودان و تحصیل در آلمان را باز کرد و فعلاً دیده شد که تربیتِ علمی و اخلاقیِ آلمان فرقِ فاحشی با تربیتِ فرانسه دارد. در این اواخر که دولتِ فخیمهی آلمان به واسطهی پیشآمدِ جنگِ کنونی، بیشتر از پیشتر با ایران مربوط شد، و تعلقِ خاطر پیدا کرد، یکی از اعمالِ خیرخواهانهی وی [آلمان] نسبت به ایران نیز، قبولِ عدهای جوانانِ ایرانی بود در مدارسِ آۀمان برای تحصیل، به مخارجِ دولتِ امپراتوری [آلمان]. این مسئله باعثِ خیلی امتنانِ ترقیخواهانِ ملتِ ایران گردید. فعلاً یازده نفر از جوانانِ ایرانی به آلمان رسیده، که از اولاد یا متعلقینِ مهاجرینِ سیاسیِ ایرانیان در اسلامبول میباشند.
در برلین [کمیتهای] به عنوانِ “کمیتهی مواظبتِ محصلینِ ایرانی” تشکیل شده است مرکب از دو نفر استادِ آلمانی و یک نفر مدیر مدرسهی متوسطه و یک نفر مدیرِ جریدهی آلمانی و یک تاجرِ معتبرِ آلمانی و دو نفر خانم محترمِ آلمانی و چهار نفر ایرانی. محصلینِ وارد را ابتدا در خانههای پیش از وقت تهیه شده وارد کرد و اسبابِ راحتِ آنها را فراهم ساخته، بعد به حسبِ رشتهی تحصیلِ هر یک، با شهرهای [ایالتهای] آلمانی که در آنجا مدرسهس آن رشتهی علم دایر است بابِ مکاتبه باز کرده، و خانوادههای خوب و نجیب در آن شهرها پیدا کرده، شاگرد را به یکی از آن خانوادهها به انتخابِ صحیح میسپارند، و غالباً منشیِ کلِ هیئت، خودش شخصاً، شاگرد را به آنجا برده و میسپارد…
در بابِ رشتهی تحصیلیِ محصلینِ مزبور نیز دقتِ زیاد شده، و از علوم و فنونی که امروزه بیشتر به حالِ ایران مفید است انتخاب شده. نظرِ اعضای “هیئتِ مواظبت” بر آن است که مهمترین رشتهها برای احیای ایران، معلمی و صنایع و فلاحت و سایرِ علوم و فنونِ عملی است، و علومِ سیاسی و حقوق کمفایدهترینِ آنهاست. مخصوصاً به مناسبتِ امراضِ اجتماعیِ حالیّهی ایران، عقیدهی قاطبهی حکما [...] بر آن است که از علمِ حقوق و علومِ سیاسی که موجبِ تقویتِ مرضِ وخیمِ حرصِ ترقّی و ادارهبازی و مواجبخوری، و اسبابِ خرابیِ مزاجِ مملکت است، باید به قدرِ مقدور احتراز کرد، یعنی در صورتِ محدود بودنِ عدهی محصلین، آنها را به رشتههای مفیدتری واداشت…
عجیب نیست که صد سال قبل حقوق و علوم سیاسی را کمفایدهترینِ علوم میدانستند؛ عجیب این است که هنوز هم “آدمحسابی” و “بچهدرسخوان” نباید به رشتههای علوم انسانی حتا فکر کند.
مجلهی کاوه شمارهی ۲۶، جمعه، ۲۴ اسفند ۱۲۹۶؛ ۱۵ مارچ ۱۹۱۸