خیزش جمعیت دیانت اسلامی تبریز علیه سیاستهای فرهنگی رضاشاه
یکی از مهمترین ویژگیهای تاریخ ایران معاصر، شکلگیری و فعالیت گسترده جریانهای برآمده از بطن جامعه در عرصه سیاسی و اجتماعی است. اغلب این جریانها به صف آرایی نیروهای مردمی در مقابل حاکمیت سیاسیِ متهم به فساد و ستمگری یا نیروهای خارجی متجاوز و کارشکن منجر میگردید. نکته شایان توجه آنکه احساسات و باورهای مذهبی مشترک در تحریک عموم «ستمدیدگان» ضد «ستمگر» از مهمترین نیروهای انگیزشی بوده است. در واقع تقریباً در اغلب قیامها و اعتراضهای مردمی ایران معاصر، انگیزه دفاع از موجودیت اسلام و نیز مطرح شدن شعارهای شیعی دیده میشود؛ تا جایی که بیان دیگر خواستهها با هدف و انگیزه مذهبی توأم میگشت. تشکل مردمی موسوم به جمعیت دیانت اسلامی در اوایل قرن چهارده شمسی در تبریز شکل گرفت. توجه به این نکته که تأسیس محفل مذکور با تغییر سلطنت همزمان است، ضروری به نظر میرسد، زیرا روی کار آمدن خاندان پهلوی، موجب ایجاد تغییر در عرصههای مختلف جامعه، از جمله عرصه فرهنگی گردید. از این لحاظ وجود ارتباط میان تغییرات فرهنگی اعمال شده در جامعه ایران از سوی حکومت و تأسیس جمعیت دیانت اسلامی، چندان بعید به نظر نمیرسد. واکاوی این مسئله، موضوع مقاله حاضر را شکل میدهد. تحقیق حاضر از نوع پژوهشهای بنیادین بوده و در آن از روش توصیفی – تحلیلی پیروی شده است.
لازم به توضیح است که منابع در خصوص موضوع مورد بحث، اطلاع چندانی ارائه نمیدهند؛ بنابراین مطالب نشریه تذکرات دیانتی که بحثها و سخنرانیهای رئیس جمعیت دیانت اسلامی در آن نشر یافته است، در تحلیل موضعگیری و عملکرد آن تشکل، اهمیت بسزایی دارد. گذشته از آن، کتاب خاطرات محمد عبدخدایی نیز در خصوص حیات سیاسی شخصیت مذکور، حاوی برخی اطلاعات جالب است.
جمعیت دیانت اسلامی
غلامحسین عبدخدایی یا شیخ غلامحسین آقا تبریزی معروف به « غلامحسین ترک» که تحصیلات حوزوی را در تبریز و نجف گذرانده بود، بعد از پیروزی انقلاب مشروطه به تبریز بازگشت و بنا به قول فرزندش، محمد مهدی عبدخدایی، در این زمان به مبارزه ضد خیانتهای بهائیها و بابیها نسبت به اسلام، برخاست(عبدخدایی، 1379: 29)همچنین همزمان با رسوخ عقاید مارکسیستی و کمونیستی از قفقاز به تبریز، غلامحسین به برگزاری جلسات تفسیر قرآن برای جوانان روی آورد.( عبدخدایی، 1379: 27) وی در سال 1343 قمری اقدام به تأسیس جمعیت دیانتی کرد تا مردم تبریز را در مقابل تبلیغات سوء عوامل بیگانه و روشنفکران غرب زده، قدرتمند سازد. شیخ مذکور، عصرهای جمعه در کوچه مجتهد تبریز، جلسات معارف و عقاید اسلامی را برای اعضای جمعیت دیانت اسلامی و دیگر اقشار مردم برگزار میکرد (تذکرات دیانتی، 1345: 1) اطلاعات چندانی راجع به ابعاد فعالیت جمعیت مورد بحث، تا سال 1305 ش. موجود نیست. در یک تعریف کلی، میتوان اینگونه تلقی نمود که جمعیت دیانت اسلامی، تشکلی مذهبی بود که از گرد هم آمدن عدهای از افراد عادی و پایبند به شعایر دینی، تحت قیادت عالم دینی شکل گرفته بود و عمده فعالیت آن به حفظ ارزشهای دینی و خنثیسازی تهاجمات فرهنگی آن دوره، معطوف میگشت. از سال 1305ش. سخنرانیهای غلامحسین تبریزی، از سوی اعضای تشکل دیانت اسلامی تحریر و در نشریه تذکرات دیانتی که به صورت ویژه به همین کار اختصاص یافته بود، به چاپ رسید.[2]مطالعه این نشریه در شناخت سمت و سوی فعالیت تشکل مذکور، اهمیت زیادی دارد. البته اسناد، حاکی از آن است که فشار سیستم سانسور موجب میشد دست اندرکاران نشریه در نقل و تحریر سخنان غلامحسین، با محدودیت مواجه باشند(بصیرت منش، 1376: 399).
همانگونه که در ادامه مقاله مورد بررسی قرار خواهد گرفت، آفتهای فرهنگی دوره رضاشاه، از چند بعد هنجارهای اخلاقی اجتماعی و فردی و همینطور اعتقادات مذهبی، جامعه را تهدید میکرد. برخی از این ناهنجاریها با سیاستها و برنامههای فرهنگی حکومت وقت ارتباط داشت و صورت اجرایی آن محسوب میشد. اما بخش دیگری از تهدیدهای فرهنگی، از جمله تبلیغات مسیونرهای مسیحی، تنها با حمایت تلویحی و غیر رسمی حکومت همراه بود. سخنرانیهای شیخ غلامحسین در راستای خنثیسازی اثرات جریانهای فرهنگی مهاجم، بخش مهم فعالیتهای مبارزاتی جمعیت دیانت اسلامی را شکل میدهد. گذشته از آن با توجه به اهمیت نشریات ادواری در حیات فکری جامعه آن دوره، مبارزه مطبوعاتی نیز مورد توجه جمعیت قرار گرفت. شواهد حاکی از آن است که نسخههای نشریه تذکرات دیانتی در شهرهای مختلف کشور[3] و حتی در صورت اعتماد به عبارت «در سایر ولایات داخله و خارجه» مندرج در صفحه نخست تمام شمارهها (پیوست 1)، در سرزمینهای همسایه پخش میشد؛ البته تنها در آخرین شماره نشریه، نمایندگیهای فروش در ولایات داخلی و خارجی معرفی شده است که در این میان نام شهرهای بمبئی و نجف اشرف نیز به چشم میخورد(تذکرات دیانتی، 1307: ش 49 و 50، 11)؛ بنابراین میبایست حوزه جغرافیایی فعالیت انجمن دیانت اسلامی را فرامرزی تصور کرد.
بالاخره اینکه مؤسس جمعیت دیانت اسلامی، همزمان با انتشار نشریه، میان مردم شهر به بحث و مناظره با مبلغان مسیحی و حامیان جریانهای فرهنگی جدید میپرداخت. کنار آن، همگامی تشکل مذکور با قیام عمومی ضد سیاستهای فرهنگی حکومت در 1307ش،کنار فعالیت مطبوعاتی اقدام عملی، بعد دیگری از فعالت دیانت اسلامی را شکل میدهد. مشی مبارزاتی غلامحسین و جمعیت تحت قیادت[4] وی، به شدت تحسین و حمایت علمای شیعه در قم و نجف را بر انگیخته بود. نامههای حمایت آمیز محمد حسین آل کاشف الغطاء (تذکرات دیانتی، 1345: ش 8، 8؛ تذکرات دیانتی، 1346: ش 20 ، ص8) (پیوست 2) و شیخ عبدالکریم حائری (تذکرات دیانتی، 1346: ش23، 9) با این مضمون، در دست است. همینطور، آیتالله حاج آقا حسین قمی ـ که مرجعیت آن روز را به عهده داشت ـ با خوشحالی زیادی در یکی از درسهای خود به طلاب توصیه کرد تا تذکرات دیانتی را مطالعه کنند(عبدخدایی، 1379: 29). انتخاب زبان ساده و همه فهم در بیان و تحریر مسائل کلامی یا نقد مسائل فرهنگی در نشریه مذکور، نشان دهنده این واقعیت است که جمعیت دیانت اسلامی تنویر افکار عمومی، به ویژه آگاهسازی اقشار بیسواد یا کم سواد جامعه را به عنوان مهمترین هدف خویش برگزیده بود. ثبات قیمت نشریه در طول سالهای 1305 -1307 ش. نیز مویّد همین مدعاست. از آنجایی که جمعیت مورد بحث از اقشار کم درآمد تشکیل میشد، به تدریج انتشار نشریه به لحاظ مالی در وضعیت دشواری قرار گرفت. در اغلب شمارههای منتشر شده در سال 1307ش. مکرراً اخطارهایی خطاب به آن دسته از مشترکین که حق اشتراک خود را نمیپرداختند، به چاپ رسیده است. تاریخ آخرین شماره منتشر شده جریده مذکور، اول جمادی الاول 1347قمری (1307ش.) را نشان میدهد. البته عدم بضاعت مالی، دلیل توقف انتشار تذکرات دیانتی نیست، بلکه این امر با انحلال جمعیت دیانت اسلامی و غائله اتحاد شکل که در سال مذکور در تبریز به وقوع پیوست، مرتبط است.
مبارزه جمعیت دیانت اسلامی، ضد سیاستهای فرهنگی رضاشاه
تا پیش از تأسیس سلطنت پهلوی، برخی جریانهای روشنفکری و تجدد خواه، با انحراف از فرهنگ مذهبی و بومی و با انتشار جراید و کتب متعدد، به واکاوی ریشههای عقب ماندگی ایران و راهکارهای حل این معضل پرداختند. مطالعه چند مورد از جراید مذکور، از جمله مجله ایرانشهر، کاوه، آینده و فرنگستان، بیانگر این واقعیت تاریخی است که سیاستگزاریهای فرهنگی حکومت پهلوی اول، در واقع صورت قانونی و اجرایی شده تئوریهایی است که کاظمزاده ایرانشهر، محمود افشار، مشفق کاظمی، سید حسن تقیزاده و محمد علی فروغی در این جراید و سایر نشریات مشابه انتشار میدادند. مشابه این ایدهها از طرف حزب تجدد نیز بیان میگشت، تا آنجا که به امور فرهنگی مربوط میشد، برنامه این حزب «خواستار جدایی دین از سیاست ...ایجاد تسهیلات آموزشی برای همگان از جمله زنان و ایجاد امکانات برای شکوفایی استعدادها و ترویج زبان فارسی به جای زبانهای محلی در سراسر کشور» بود. این حزب نقش بسزایی در قدرتگیری رضاشاه داشت (آبراهامیان، 1387: 111) و سیاستگزاریهای فرهنگی رژیم رضا شاهی به طور چشمگیری این نظریات را در دستور کار قرار داد. به خصوص که کارگزاران رژیم رضاشاه همچون داور، تیمورتاش، تدین و فروغی، از اعضای حزب تجدد بودند (نبی سلیم، 1388: 88). ساختار سیاسی- نظامی رژیم پهلوی اول، بر محورهای دیکتاتوری، ناسیونالیسم و غربگرایی قرار گرفته بود. زمانی که دیکتاتوری رضا شاه به استبداد مطلق انجامید، تغییر چهره فرهنگی جامعه با توسل به زور را در دستور کار قرار داد و مانع از رشد فرهنگی مردم شد. غربگرایی رژیم و سیاستگزاران فرهنگی آن، در واقع تقلید از برخی ظواهر غرب بود. از همین روی، حکومت رضاشاه سیاستهای فرهنگی را حول چند محور اصلی تدوین کرد و برنامههایی را برای نهادینه کردن سیاستهای فرهنگی طراحی نمود. البته در بیشتر موارد، محورها و برنامههای فرهنگی، حالت هم پوشانی داشتند و ضمن سیر به سوی هدف اصلی، متضمن نیل به اهداف فرهنگی دیگر نیز بودند، از جمله، همچنانکه هدف از تبلیغ باستانگرایی و ناسیونالیسم، تضعیف اسلام بود، همین هدف، با کشف حجاب یا فعالیت مبلغین مسیحی، بابی یا بهایی نیز دنبال میشد. در ادامه به ذکر ماهیت و ابعاد سیاستهای فرهنگی دوره مورد بحث و نحوه مبارزه جمعیت دیانت اسلامی با آن سیاستها، پرداخته میشود.
الف) ناسیونالیسم ( باستانگرایی، زردشتی گرایی و قومیت گرایی) و سکولاریسم:
مهمترین سیاست فرهنگی که حکومت در دوره مورد بحث، به اجرایی نمودن آن پرداخت، ترویج اندیشه ناسیونالیسم بود. البته ناسیونالیسم دولتی در این دوره، فاقد هرگونه محتوای استعمارستیزانه بود و تبلیغات ناسیونالیستی بر خلاف ادعای حکومت، هرگز در نیل به وحدت ملی موفق نبود. رضا شاه از تبلیغ ناسیونالیسم، اهداف مختلفی را دنبال میکرد؛ از جمله، باستانگرایی نهفته در دل ناسیونالیسم، تقابل با اسلام و در نتیجه تضعیف قدرت اقشار مذهبی و روحانیان را در پی داشت (بیگدلو، 1380: 281-285؛ هلیدی، 1358: 66). ناسیونالیسم توتالیتر حکومت پهلوی اول که تبدیل به یکی از محورهای اساسی سیاستگزاریهای این دوره گردید، بر باستانگرایی، زردشتیگرایی، نژادپرستی ( یا دستکم قوم محوری)، اسلام ستیزی و شاه پرستی[5] مبتنی بود. در این میان، سازمان آموزش و پرورش، نقش مهمی در نهادینه کردن ناسیونالیسم دولتی بر عهده داشت.[6]
تشکل دیانت اسلامی، در مقابله با ترویج و تبلیغ اندیشه ناسیونالیسم، باستانگرایی و زردشتیگرایی، تلاش کرد تا تعریف کلاسیک از مفهوم ملیت را – که بر اساس آن عنصر دین و مذهب به جای قومیت، مهمترین شاخصه تمایز ملیتی محسوب میشد - احیا نماید: «محکمترینِ تمامی روابط و بهترینِ جمیع عناوین، همانا جامعه دینی است و بس. چه این رابطه یک جاذبه روحی و یک علقه قلبی در کلّیه اهالی تولید و همه را امر به یکانگی و برادری و سراً و علناً مراقب اتحاد خواهد بود، و غیر از این، سایر عناوین، چه وحدت زبان و چه غیر آن، اولاً صوری و بیاساس و فی الحقیقه از قبیل موهومات و ثانیاً جذب روحی و علاقه معنوی در آنها نه و ثالثاً دائرهاش تنگ و محیط آن ضیق است.» (تذکرات دیانتی،1347: ش49 و50، 3 و4) این رویه در کلام شیخ غلامحسین، به تعریف روشن از حکومت مطلوب برای مملکت اسلامی منجر شده است: « دولت و دیانت به منزله روح و جسد، دو امر متلازم می باشند و کسی که لفظاً و صورتاً مملکت خواه باشد، ولی تعظیم شعائر دینیه و حفظ نوامیس الهیه و قواعد اسلامیه و رسومات مذهبیه نداند، لفظش بلامعنی و صورتش بلا روح خواهد بود.»( تذکرات دیانتی،1346: ش33، 7) و در جای دیگر میگوید « حفظ شرافت ملّیت، و استقلال قومیّت بدون ترویج دیانت رسمی مملکت محال است و کسیکه قواعد دینی را رعایت ننمایند، مسلماً حافظ شرافت ملّی نمیباشد.» (تذکرات دیانتی،1346: ش34، 11) به نظر میرسد روی سخن دیانت اسلامی در عبارات اخیر، با حکومت وقت و برای نقد تبلیغات رضاشاه مبنی بر لزوم جدایی دین از حکومت، بوده است.
ملیتخواهی یا به عبارت دقیقتر، «وطن خواهی» مطرح در تذکرات دیانتی که با اندیشه اتحاد اسلام مترادف میشد، حاوی رویکرد اقتصادی بود. بر این اساس، حفظ استقلال اقتصادی در مقابل غرب استعمارگر، پایه و شالوده استقلال ملی و لازمه اصلی وطنخواهی معرفی شده است. از این لحاظ، جمعیت دیانت اسلامی، هم در مقابل استعمار اقتصادی و هم در مقابل غربگرایی ایستاده بود. این نکته، به وضوح در محتوای شمارههای متعددی از ارگان جمعیت مورد بحث، دیده میشود. شیخ غلامحسین در بیان رابطه قوی میان استقلال اقتصادی و استقلال سیاسی میگوید: «پر واضح است که حفظ وطن با حفظ ثروت و سدّ ابواب فقر و فاقه اهالی و رفع احتیاج از اجانب صورت میپذیرد و آن هم با ترویج امتعه و صنایع وطنی موجود خارجی پیدا مینماید ... پس باید شخص وطنخواه و مملکت دوست، به قدر امکان از استعمال آلات و اسباب خارجه تجنّب ورزیده و در ترویج صنایع وطنی بکوشد، نه اینکه به واسطه مصارف غیر مهمه خویش، چشمههای طلا را هر آن و دقیقه به ممالک اجانب ریزان نموده و مملکت را به فلاکت و رزالت دچار و اسم بلامسمّای وطنخواهی را به خود بندد و طوق اجنبیپرستی را فعلاً [=عملاً] بگردن خود بیندازد» (تذکرات دیانتی،1347: ش45، 2 ). همین وظیفه برای فرد «دین خواه» (تذکرات دیانتی،1347: ش45 ،4)و «مملکت خواه» (تذکرات دیانتی،1347: ش48، 8) نیز مفروض است. در نشریه تذکرات دیانتی به جای استفاده از اصطلاح «وطن پرستی» یا «ملیّت خواهی»، تمایل به استفاده از واژه «وطن خواهی» بیشتر بوده است. در همین رابطه، در نشریه مذکور، گرایش به احکام اسلامی و دوری از تجمل، تجددگرایی، غربگرایی، زردشتیگرایی و قومیتگرایی به عنوان شاخصههای وطن خواهی مطرح میشود (تذکرات دیانتی،1346: ش32، 10؛ تذکرات دیانتی،1347: ش45، 4). این مطلب گویای آن است که تشکّل دیانت اسلامی، طرفداران ناسیونالیسم ( قومیتگرایی و زردشتیگرایی) را همان مروّجان فرهنگ و تمدن غربی و معاندان اسلام، میدانست. در سخنرانیهای غلامحسین، وطن فروشی، طرفداری از کشف حجاب و آزادی زن و گرایش به مصرف کالاهای تجملی غرب، اغلب کنار هم و برای اراده انحرفات گروه واحدی به کار رفته است. از جمله او در شماره 34 میگوید:« از چندی قبل، پاره [ای از] اشخاص به ظهور رسیدهاند که ظاهراً و جسماً اولاد اهل اسلامند، ولی روحاً اولاد اجانب میباشند ... کسیکه قدر عرض خود را نداند و ترقیات مملکت را به اقتضای شهوتپرستی، منوط به کشف حجاب و تبرج زنان گمان نماید، البته حافظ عرض دیگران نخواهد شد و کسیکه با صورتسازی و خودآرائی، ثروت وطن عزیز را به باد فنا میدهد، مسلماً غیرت وطن و حس ملّی نخواهد داشت.» (تذکرات دیانتی،1346: ش34: 11) همین رویه در قبال مبلغان زردشتیگرایی نیز وجود دارد. (تذکرات دیانتی،1347:ش 49 و 50، 6-8) همانگونه که ذکر شد، زردشتیگرایی، بخشی از ناسیونالیسم توتالیتر حکومت رضاشاه بود، به طوری که در این دوره، برخی ناسیونالیستهای باستانگرا با انتشار کتب تاریخی، ضمن تکریم و تمجید از دین باستانی ایران، به تخریب چهره تمدن اسلامی و شخصیت پیامبر اسلام روی آورده بودند. جمعیت دیانت اسلامی برای مقابله با تشبهات ایشان، مبلّغان دین زردشتی را افرادی دانست که به نام وطن خواهی و «ایراندوستی»، به محو اسلام برخاستهاند. در همین رابطه، مقالاتی برای اثبات خرافاتی و جعلی بودن کتب دینی زردشتیان در نشریه تذکرات دیانتی به چاپ رسید (تذکرات دیانتی،1347: ش42، 5-7؛ ش 48، ص4 و 8-9 ).
ب) غرب گرایی؛ اتحاد شکل و آزادی زن:
رضاخان همه سعی خویش را جهت بسط غربزدگی و نفوذ استعمار بیگانه به کار بست، به طوری که سالهای قدرت و حکومت وی، در تاریخ گسترش غربزدگی در ایران، مرحله جدیدی محسوب میشود.[7] در این دوره، جریان غربزدگی که از زمان مشروطیت آغاز شده بود، به نتیجه طبیعی خود رسید و وابستگی اقتصادی و سیاسی به غرب افزایش یافت.»( مصطفوی،1377: 56) تلاشهای رژیم در جهت کشف حجاب بانوی ایرانی و نهادینه کردن آن در جامعه، همچنانکه با استراتژی غربگرایی پیوند مییافت، از انگیزههای اسلام ستیزانه نیز نشئت میگرفت. در این دوره، جنبش اجتماعیِ فرمایشی تحت عنوان «نهضت نسوان» در دستور کار نهادهای فرهنگی قرار گرفت؛ بر اساس آن، رژیم تلاش داشت تا اجرای برنامههایی چون گسترش کمّی تحصیلات بانوان و حضور پررنگتر آنها را در اجتماع در مسیر ترقی کشور نشان دهد. دستور رسمی کشف حجاب در 1314ش. صادر شد، اما شواهد تاریخی بیانگر آن است که تبلیغات مرتبط با این اقدام، حتی پیش از تغییر سلطنت، در جریان بود(صادقی، 1384: 46-47). اجرای قانون متحدالشکل (1307) را میتوان پیشزمینه کشف حجاب برشمرد، زیرا فرم خاصی از پوشش را به کارمندان دولتی زن تحمیل میکرد که برگرفته از الگوی غربی بود (پیوست3). همچنین تا سال 1314 در کتب و روزنامههای متعدد نیز آشکارا مطالبی در راستای تخریب حجاب اسلامی و تشویق به کشف حجاب، از سوی برخی شخصیتها و محافل متجدد به چاپ میرسید.[8] بدیهی است در صورتی که حکومت دیکتاتوری وقت اراده میکرد، میتوانست در مقابل چنین جریاناتی مانع ایجاد کند.[9] در زمینه اتحاد لباس، دستوراتی به وزارت داخله صادر شد و ماموران دولتی در شهرستانها به اجرای سیاست استعمال لباس متحدالشکل، بهویژه برسرنهادن کلاه پهلوی، موظف نمود. بنا به اسناد نظمیه، این امر از اوایل سال 1306.ش شدت بیشتری پیدا کرد(داود قاسم پور،1384: 49).
سیاست «آزادی زن» و افزایش حضور دختران در اجتماع، در سازمان تعلیم و تربیت کشور نیز سهم وسیعی داشت. طبق این سیاست، در حالی که مقرر شده بود که به صورت سالانه به تعداد محصلان دختر افزوده شود، این دختران از سال 1307 ش. مجبور بودند تابع قانون، متحد الشکل گشته (تغییر لباس و کشف حجاب با روایت اسناد، 1378: 75؛ روزنامه تبریز، 26 شهریور 1307) و از سال 1314.ش نیز بدون حجاب در مدرسه و جامعه حضور یابند. از جمله در شهر تبریز، بر اساس اطلاعات منابع، بعد از روی کار آمدن رضاشاه، به ویژه از سال 1308ش. به بعد، تعداد مدارس دخترانه در این شهر به سرعت افزایش یافت. در سال مذکور، تعداد دانش آموزان دختر در شهر مورد بحث، به بیش از دو هزار نفر میرسید. (امید، 1332: ج1/204؛ اورجی نیک آبادی، 1385: 19) این تعداد در سال پیش از آن، چیزی حدود 1700 نفر بود که در چهارده مدرسه ابتدایی و متوسطه دولتی و ملّی تحصیل میکردند. (امید، 1332: ج1/204) این در حالی است که در سال 1306شمسی در همه آذربایجان، چهارده مدرسه دخترانه (تنها یک مدرسه متوسطه وجود داشت که آن هم در تبریز دایر بود)، با حدود 199 نفر دانش آموز دختر، موجود بود.( امید، 1332: ج1/201؛ روزنامه تبریز، 29مهر 1307: ص4) معضل ترویج «آزادی زن» و افزایش اقبال جامعه نسبت به مدارس خارجی و تحصیل بانوان، یکی از مهمترین دغدغههای جمعیت دیانت اسلامی بوده است. شواهدی، دال بر تلاش شیخ غلامحسین برای تقنیع و تنویر اذهان برخی متجددان از طریق مناظره دیده میشود. رفتار برخی از شهروندان که دانسته یا ندانسته از آراء متجددان و مخالفان شعایر دینی پیروی کرده و با آب و تاب فراوان به تبلیغ این اندیشهها روی آورده بودند، غلامحسین را به حرکت واداشت. مقاله «واعتصمو بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا» به شرح جزئیات بحث و مناظره شیخ غلامحسین با یکی از افراد فوق که حامی آزادی زن و تعلیم دختران بوده و پایههای اعتقادی تشیّع را زیر سؤال میبرد، اختصاص دارد (تذکرات دیانتی،1347: ش39). البته به غیر از تبلیغ لسانی، وی به تبلیغ عملی نیز معتقد بود و تأثیر آن را به مراتب بیشتر میدانست: «دعوت فعلی، ابلغ از دعوت قولی و ترویج فعلی، بهتر از ترویج قولی است.» (تذکرات دیانتی،1347: ش 45، 4) در واقع وی از این طریق تلاش میکرد تا بحران فرهنگی جامعه را هرچند با امکانات محدود، به صورت مصلحانه برطرف نماید. در حوزه مبارزه مطبوعاتی نیز، مشاهده میشود که در شماره 26 تذکرات دیانتی، مدارس خارجی «سرچشمه مفاسد» قلمداد شده است(تذکرات دیانتی،1346: ش26، 2). مخالفت تشکل مذکور با پدیده تحصیل بانوان و اقبال به مدارس خارجی، تا جایی پیشرفت که غلامحسین به استخدام کارمندان زن در ادارات دولتی نیز اعتراض نمود. (تذکرات دیانتی،1346: ش37، 8) این موضعگیری در نهایت در سال 1307ش. با قیام عمومی ضد قانون اتحاد شکل، به صورت عملی جلوهگر شد.
در واقع، مهمترین حرکتی که از سوی جمعیت دیانت اسلامی، به صورت عملی برای مبارزه با اقدامات ضد دینی و ضد فرهنگی حاکمیت وقت به وقوع پیوست، قیام مهر ماه سال 1307ش. است. در سال مذکور، میرزا صادق آقا تبریزی و آقا سیدابوالحسن انگجی، دو روحانی با نفوذ تبریز، ضد قانون اتحاد شکل قیام کردند. البته درباره علت قیام، اقوال مختلفی مطرح است: حسین مکی قیام تبریز را در اعتراض به کشف حجاب میداند(مکی 1374: 281) و برخی نیز آن را در اعتراض ضد تغییر کلاه ارزیابی میکنند، اما واقع امر آن است که مستندات تاریخی، از ارتباط این قیام با اعتراض به قانون اتحاد شکل، خبر میدهند (واحد، 1366، 244)، زیرا اولاً دستور کشف حجاب در سال 1314ش. صادر شد؛ ثانیاً غلامحسین تبریزی، در جریان حادثه مسجد گوهرشاد در مشهد حضور داشت و بنابراین نمیتوانسته است در جریان کشف حجاب، ضد آن قیام کرده باشد.
قبل از قیام عمومی سال 1307ش، برخی از عوامل حکومتی با اعمال شنیع و خلاف عفت عمومی در تبریز، زمینههای مساعدی را برای تحریک احساسات عمومی ضد حکومت، به وجود آورده بودند. (امیراحمدی،1373: 266-267) شیخ غلامحسین در خیزش عمومی تبریز، سخنگوی میرزا صادق تبریزی و سیدابوالحسن انگجی بود؛ همچنین به گفته شاهدان عینی، وظیفه بسیار مهم، یعنی گردآوری و به راه انداختن صفهای تظاهرات را بر عهده داشت: «همان موقع که کلاهها را عوض میکردند، در محله ما، محله دوهچی( شتربان) مردم به همراه شیخ غلامحسین ترک تبریزی که در محله ما بود، از حیاط سید ابراهیم حرکت کردند، آمدند مدخل بازار دوهچی. شیخ غلامحسین بالای سکوی مسجد سید علی آقا (مسجد پدر آیت اللّه سید محمد حجت کوهکمرهای)سخنرانی کرد» (صدیقی نخجوانی، 1383: 25) ناگفته پیداست که اعضای جمعیت دیانت اسلامی، قائد خویش را در این قیام همراهی کردند. بنابراین سهم تشکل مذکور در تحقق قیام 1307، بسیار پررنگ بوده است. این قیام بعد از چند روز با اعلام حکومت نظامی سرکوب شد و بسیاری از روحانیون و شرکتکنندگان در آن دستگیر یا تبعید شدند.[10]
ج) آزادی فعالیت مبلغان فرق مختلف، ضد اسلام و تشیع
یکی دیگر از ابعاد اسلام ستیزی در دوره رضاشاه، رشد و تبلیغ نیمه آزادانه شبکههای بابی و بهائی درون جامعه ایران بود، به طوری که میتوان اینگونه ادعا کرد که حکومت وقت، به همکاری غیر رسمی و تلویحی با جریانهای فوق، روی آورده بود. در همین راستا، رضا شاه کسانی را در مناصب مهم دولتی میگماشت که بیگانه یا معارض با بافت مذهبی جامعه بودند. بدینسان افراد وابسته به گروههای دینی بابی و بهایی در اداره دیوانسالاری جذب شدند که به زودی «به قدرت برتر سیاسی و اقتصادی ایران»تبدیل شدند(شهبازی، 1379: 7.) حتی گفته میشود آجودان مخصوص ولیعهد، یک سرگرد بهایی به نام اسد اللّه صنیعی بود (فردوست،1370: 56) .
به طور کلی، در دوره پهلوی، جنبش بهائیت به یکی از شاخههای بسیار با نفوذ در تشکیلات سیاسی دولت و به تبع آن ساختارهای فرهنگی و اقتصادی کشور تبدیل شد. (زاهدانی، 1381: 238) در این دوره، بهائیان تلاش میکردند با انجام خدماتی در زمینههای مختلف جامعه، پیروانی برای خود بیابند که یک نمونه از این خدمات، آموزش و پرورش بود. شیوه متفاوت تعلیم و تربیت در این مدارس و نیز رعایت نکردن اصول و مقررات آموزشی و پرورشی توسط مربیان بهائی و بابی (روزهای اول و دوم ماه محرم به خاطر تولد علی محمد باب در مدارس جشن میگرفتند) برای مردم مسلمان و شیعی ایران بسیار نگران کننده بود (اسناد فعالیت بهائیان در دوره محمد رضا شاه، 1387: 65ـ 64). همچنین در دوره مورد بحث، زمینه برای فعالیت آزادانه مبلغان مسیحی فراهم شد و در تبریز نیز مسیونرهای غربی با تأسیس بیمارستان و انجام خدمات درمانی و آموزشی، تلاش داشتند تا مردم را نسبت به پایههای اعتقادی اسلام، بدبین کنند. در حوزه مبارزه مطبوعاتی، علاوه بر بحث کلامی و تاریخی، اطلاع رسانی در خصوص توطئههای مسیونرهای مسیحی از نظر جمعیت دیانت اسلامی بسیار مهم بود.( ش3 ص10؛ ش28 ص5-8؛ ش26، 6و11) از جمله، شیخ غلامحسین در رابطه با سیاست تبلیغی میسیونر های مسیحی، از زبان یکی از سران آن گروه، اینگونه افشاگری کرد: «اهم مسایلی که بر ذمّه مبلغین است...:(1)توزیع کتب مقدسه و نشر آن در بلاد اسلامی. (2) دعوت مسلمانان از طریق طب، زیرا که مسلمانان امروز احتیاج فوق العاده به مریضخانههای ما دارند. (3) اعمال تهذیبیه از طریق تأسیس مدارس.(4)اعمال نسائیه، زیارت زنان مبلغه منازل مسلمین را.» (تذکرات دیانتی،1347: ش40، ص3)
هواداران فرق ضالّه نیز که به ویژه با تأسیس مدارس یا بیمارستان برای جلب قلوب اقشار ناآگاه و بیبضاعت برخاسته بودند، با تبلیغات وسیع، اعتقاد عمومی نسبت به دین اسلام و مذهب تشیع را تهدید میکردند.[11] در همین چارچوب، فرهنگ مهدویت از دوره ناصرالدین شاه به بعد مورد سوء استفاده بانیان فرق ضالّه بابی و بهائی قرار گرفت، لذا برای مقابله با این شبهه، تذکر و بحث پیرامون علائم ظهور، خصوصیات مهدی موعود و انگیزههای مهدیهای دروغین، حجم بخشی دیگر از مقالات مندرج در تذکرات دیانتی را به خود اختصاص داده است. از جمله در مقالههای «ذکر احوال تاریخی مدعیان مهدویت و یا علت العلل ادعاهای کاذبه»( تذکرات دیانتی،1345: ش9، 1-7)، «طلوع آفتاب سعادت در قرون آینده» (تذکرات دیانتی،1346: ش8، 1-5) به این موضوع پرداخته شده است. دغدغه تبلیغات سوء فرقههای مذکور، در چند شماره تذکرات دیانتی منعکس شده است. همانگونه که ذکر گردید، به ویژه ادعای فرق ضاله بهایی و بابی در خصوص مهدویت، بیش از هر مسئله دیگری حساسیت جمعیت را برانگیخته بود (تذکرات دیانتی،1345: ش 8 ص6؛ ش11، 5-6؛ تذکرات دیانتی، 1346: ش 31، 5- 7؛ ش32، 1-8). رویه افشاگری در نشریه تذکرات دیانتی، در مقابله با عناصر وابسته به فرق ضاله نیز رعایت شده است (تذکرات دیانتی، 1345: ش11 ص8-11؛ تذکرات دیانتی،1346: ش31، 8-10).
د) تلاش برای حذف عنصر مذهب از فرهنگ ملی و تحدید قدرت اقشار دینی:
رضاخان که قبل از جلوس بر اریکه سلطنت، خود را طرفدار اسلام و رسوم مذهبی نشان میداد، در دوره سلطنت، سیاست مذهبی واقعی خود را به اجرا گذاشت. از جمله تلاش نمود تا دست عناصر مذهبی را از امور کشور کوتاه گرداند .در این راه، اقدامات قضایی رژیم رضاشاه، از جمله ایجاد نهاد دادگستری ،جایگزینی قضات تحصیل کرده در غرب به جای روحانیون و نیز تدوین قوانین عرفی یا ترکیبی از فقه اسلامی و قوانین غربی توسط علی اکبر داور و متین دفتری، کوشش داشت تا از راه تدوین قانونهای مجازات عمومی، طلاق و ازدواج، ثبت اسناد و املاک، مالکیت و… نهاد قضایی را درکنترل دولت قرار دهد(زرنگ، 1381: 360). همچنین کشف حجاب، اصلاحات در ساختار آموزشی، احیاء پیشینه باستانی و بیاعتنائی به مذهب، از استیلای فرهنگی و ایدئولوژیکی روحانیت کاست. (کاتم، 1371: 4) در این دوره، وزارت آموزش و پرورش، بسیاری از مدرسههای دینی و زمینهای وقفی را مصادره و تحت اختیار درآورد. در بسیاری از مؤسسات آموزشی، تعالیم دینی را از مواد درسی حذف و به جای آن، کتب درسی و مطالب تازهای جهت القاء ایدئولوژی«شاه و میهن»گنجانده شد.(مصطفوی،1377: 57) علاوه بر موارد فوق، رضاشاه تا حد امکان تلاش کرد تا مراسم و شعائر شیعی از جمله عزاداری امام حسین(ع) را از سنتهای فرهنگی جامعه حذف کند. در واکنش به بحران فرهنگی و تبلیغات سوء حکومت ضد اسلام، از سوی جمعیت دیانت اسلامی، مقالات متعددی برای دفاع از تشیع و اسلام منتشر شد. اثبات حقانیت و الهی بودن دین اسلام، قرآن کریم و نبوت حضرت محمد(ص) موضوع اصلی مقالههای «جمع مراتبیکه خداوند متعال بر ...» ( تذکرات دیانتی، 1345: ش 1،1-8)، «قرآن مجید منوّر افکار و مصدق پیغمبران...» (تذکرات دیانتی،1345: ش2)، «تقدیس حضرت مسیح منوط به تصدیق نبوت حضرت محمد است» (تذکرات دیانتی،1345: ش4)، «عدم درک حقیقت مستلزم انکار آن نمیشود» (تذکرات دیانتی،1346: ش23 : 5)، «عهد عتیق و عهد جدید و حضرت محمد ...» (تذکرات دیانتی،1346: ش32)، «بشارت از طلوع مهر درخشان محمد در کتب پیغمبران گذشته...» (تذکرات دیانتی، 1346: ش 33)، «بشارت طلوع جمال حضرت محمد از انجیل » (تذکرات دیانتی، 1347: ش49 :24 -34) « تقاضای انصاف و حکم وجدان» (تذکرات دیانتی،1347: ش47، 11) شکل میدهد.
همچنین اثبات حقانیت ائمه شیعه و جایگاه علمی و معنوی ایشان در پرتو فیوضات الهی، محتوای برخی دیگر از مقالهها را شکل میدهد. توجه نویسنده در این مقالات، بیشتر به بیان عصمت و علم امامان دوازدهگانه شیعه و بیان تاریخی تضییع حقوق ایشان، معطوف شده است. (تذکرات دیانتی،1345: ش10، 4-11 و ش 16، 4-10؛ تذکرات دیانتی،1346: ش17، 4 و ش18، 11 و ش19، 3-5؛ تذکرات دیانتی،1347: ش49، 19) در واقع تلاش میشد تا از این طریق، باور و اعتقاد مردم نسبت به بنیادهای دین اسلام و مذهب تشیع تقویت گردد. شیخ غلامحسین در واکنش به تبلیغات سوء رژیم برای حذف عزاداری امام حسین(ع) فرهنگ ملی، که عمدتاً با برجسته کردن برخی رفتارهای عزاداران مانند قمه زنی دنبال میشد، مقالههای «حق حضرت حسین(ع) در ذمه جمیع افراد اسلامیان»، «حقشناسی نور دو جهان بر همه افراد بشر لازم است»( تذکرات دیانتی،1347: ش41 ) و« اشتراک در سوگواری اولین مجاهد غیور اسلامی از روی صداقت و حقیقت سبب اتحاد اسلامیان است» را به قلم آورد (تذکرات دیانتی،1347: ش42). او اینگونه اظهار داشت که «تعزیهداری حضرت سیّد الشهدا - علیه السلام- بنفسه دارای بسی محسنات و جامع فواید و نتایج خیلی مهمه و بزرگ است. هر خللی که هست، از ما است؛ در آن ابداً عیبی نیست. فلذا بالنسبه به آن امر مقدّس به نظر حقارت نگریستن و به افعال ناشایست مردم، بیبصیرت به اساس این امر مهم توهین و تحقیر نمودن، دور از انصاف و خارج از وظیفه انسانیت است.» (تذکرات دیانتی،1347: ش 41، 11) بنا به گفته عبد خدایی، هنگامی پدر او طی سخنرانی عمومی، قمه زنی را تقبیح کرد و این موضع وی مورد سوء استفاده مسئولین حکومتی، از جمله استاندار آذربایجان، علی منصور قرارگرفت، غلامحسین به بحث با استاندار پرداخت و او را قانع نمود که بحث قمهزنی ارتباطی با لزوم عزاداری واقعی برای شهدای کربلا ندارد(عبدخدایی، 1379: 32).
غلامحسین تنها عامل حفظ وحدت ملی را پایبندی به احکام و رسوم دینی و دفاع از موجودیت اسلام و تشیع میداند: «اتحاد بدون جامعه روحی و صمیمیت قلبی امکانپذیر نیست و آن هم بدون التزام و اعتقاد به دین و آئین صورتپذیر نمیشود ... مملکتخواهی و وطندوستی به ترویج دیانت رسمی آن مملکت میباشد.» (تذکرات دیانتی،1347: ش42، 5 و 7) طبق این نظر، علت عقب ماندگی و ضعف سیاسی و اقتصادی مسلمانان و ایرانیان، رویگردانی از احکام اسلامی بوده است :« از آن زمانیکه [مسلمانان] تبعیت به هواء و هوس کرده، دستورهای مقدّسه حضرت فخر کائنات [حضرت محمد(ص)] را پشت سر انداخته، سهل است که به آنها عمل ننموده، از کردارهای زشت اجتناب هم نورزیده و به اخلاق منافقین(که خیانت و نادرستی و غش و دغل و تدلیس و تلبیس و سایر خصال ناپسندیده باشد) متصف گشتند، ابواب رزالت و سفالت به روی آنان مفتوح و روز به روز زبونتر و ذلیلتر شدند. پس عمده علّت بدبختی امروزی ما، ترک اوامر مقدّسه قرآنی و حضرت رسالت پناهی(ص) است.» (تذکرات دیانتی،1347: ش 49 و 50، 16 ).
نتیجه
در پی پیروزی انقلاب مشروطه و حصول آزادی مطبوعات، زمینه برای نشر و جولان اندیشههای متنوع در سطح جامعه ایران فراهم شد. در نتیجه بسیاری از جریانهای فکری که اغلب حاوی رویکرد فرهنگی نیز می¬شدند، به تبلیغ مرامهای متفاوت و حتی متناقض با فرهنگ بومی و مذهبی، به تأثیرگذاری بر ذهنیت افراد جامعه روی آوردند. شرایط فوق که احتمال ظهور نیمهآزادانه برخی ناهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی از جمله بدحجابی را فراهم مینمود، با روی کار آمدن دیکتاتوری رضاشاه تشدید شد. تا حدی که در دهه نخست سده چهارده شمسی، بی بند و باری اخلاقی و اجتماعی در جامعه رواج یافته بود و «وضعیت بحرانی» بر حیات فرهنگی جامعه تطبیق مینمود. در چنین شرایطی، غلامحسین تبریزی برای دفاع از فرهنگ بومی و مذهبی، جمعیت دیانت اسلامی را تشکیل داد. در دو سال نخست از فعالیت تشکل مذکور (1303-1305 ش./ 1343 -1345قمری)، ترتیب جلسات موعظه و تفسیر قرآن و آشنایی با دین اسلام، در دستور کار قرار داشت. در فاصله سالهای 1305-1307ش. نیز مبارزه مطبوعاتی، موجب توسعه حوزه عملکرد تشکل گردید. در این دوره نیز تشکل از رویارویی مستقیم با حکومت پروا داشت؛ حتی در نقد اندیشه ناسیونالیسم، به بعد شاهپرستی آن اشارهای نمیشد. بنابراین، جمعیت دیانت اسلامی با توجه به شرایط فکری و سیاسی جامعه، ابتدا در یک دوره چهار ساله در مسیر آماده سازی اذهان عمومی، به انتقاد از وضعیت فرهنگی جامعه سیر نمود و ضمن آن، نیروهای مردمی را به اتحاد برای تغییر شرایط «بحرانی» مهیا ساخت؛ سپس این نیروها را در قالب قیام و اعتراض عمومی ضد سیاستهای فرهنگی حکومت رضاشاه، وارد نبرد فرهنگی کرد.
به طور کلی، جمعیت دیانت اسلامی، با انتشار نشریه تذکرات دیانتی، در مقابل چند جریان و طیف فرهنگی معاند ایستاده بود که اغلب در مقابله با فرهنگ ملی جامعه ایران، اتحاد کلام داشتند. این جریانها را میتوان اینگونه دستهبندی کرد: ناسیونالیستها، باستانگرایان، زردشتیگرایان، غربگرایان، تجددخواهان سکولار، مسیونرهای مسیحی، شبکههای دینی بابی و بهائی. تمام این جریانها ساخته و پرداخته سیاستهای فرهنگی حکومت نبود، اما همه آنها مورد حمایت دولت رضاشاه قرار داشت.
روی آوردن به مباحث کلامی تخصصی برای رّد ادعاهای مسیحیان در خصوص اسلام و تشیع و تلاش برای اثبات حقانیت قرآن مجید، دین اسلام و نبوّت پیامبر اکرم(ص) از طریق مباحث دینی مفصل، نشان از آن دارد که گردانندگان تذکرات دیانتی، در علوم دینی خبره بودهاند. در مقابل، در مواجهه با جریانهای فرهنگی معاند غیر دینی (ملیگرایی و غربگرایی، تجددگرایی) اکتفا به عبارات عام و آمیخته به لحن منصحانه و پدرانه، بدون بحث مفصل، از اندک بودن آگاهی شیخ غلامحسین و دیگر اعضا، از آراء و مکاتب سیاسی عصر خبر میدهد. عملکرد مبارزاتی بنیانگذار تشکل دیانت اسلامی، بیانگر این واقعیت است که وی در مسیر مبارزه فرهنگی و مدنی، از فرهنگ اصیل شیعه بهره جسته بود. تأکید غلامحسین تبریزی بر راهنمایی و تنویر اذهان مسلمانان در قبال شبهات دینی بیگانگان و دیکتاتوری فرهنگی حکومت، با توسل به اصل امر به معروف و نهی از منکر لسانی و فعلی و نیز پافشاری او به مبارزه ضد حکومت جور، مؤید این مطلب است. در حقیقت، زمانی که بیشتر علما بعد از جریانات سیاسی انقلاب مشروطه، گوشه انزوا گزیده بودند، شیخ غلامحسین، به عنوان عالم دینی طراز دوم در شهر تبریز، بانی نهضت مردمی اعتراضی گردید و برای مقابله با سیاستهای فرهنگی حکومت، به فعالیت فرهنگی و سیاسی دست زد.
منابع و ماخذ
1. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران، تهران، مرکز، 1387.
2. اردهالی، محمد،« لا شرف اعلی من الاسلام: وظایف مسلمین در روز جمعه»، مجله آئین اسلام، 17آذر، ش 38، 1323.
3. اسناد فعالیت بهائیان در دوره محمد رضا شاه، تدوین ثریا شهسواری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387.
4. امید، حسین، تاریخ فرهنگ آذربایجان، 2جلد، تبریز، اداره فرهنگ آذربایجان اورجی نیک آبادی، 1332.
5. امیراحمدی، احمد، خاطرات نخستین سپهبد ایران، به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1373.
6. اورجی نیک آبادی، فاطمه،« مدرسههای دخترانه تبریز»، زمانه، س 5، ش 47، شهریور 1385.
7. بصیرتمنش، حمید، علما و رژیم رضا شاه، تهران، نشر عروج، 1376.
8. بیگدلو، رضا، باستانگرایی در تاریخ معاصر ایران، تهران، مرکز، 1380.
9. تذکرات دیانتی، 1345- 1347قمری.
10. تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378.
11. توکلی طرقی، محمد، «تجدد اختراعی، تمدن عاریتی و انقلاب روحانی»، مجله ایران نامه، بهار و تابستان، شش78 و79، 1381، ص195-236.
12. توکلی، فائزه،«پیامدهای اقتصادی کشف حجاب و رکود بازار منطقه اصفهان (با تکیه بر نقش فروشندگان دوره گرد یهودی)»، فصلنامه علمی – پژوهشی تاریخ اسلام و ایران دانشگاه الزهرا، س19، ش4 (پیاپی81)، زمستان، 1388، ص 42-60.
13. رشید یاسمی، غلامرضا، تاریخ ایران سال پنجم و ششم ابتدایی، تهران، چاپخانه شرکت مطبوعات، 1317. فلسفی، نصرالله و علی اصغر شمیم، تاریخ مفصل ایران و تاریخ عمومی برای سال چهارم دبیرستانها (مطابق آخرین برنامه وزارت فرهنگ)، تهران، وزارت فرهنگ، 1318.
14. رمزی، میرزا سید حسن، تاریخ مقدماتی ایران، تهران، چاپ کتابخانه علمیه اسلامیه، 1307.
15. روزنامه تبریز، 29مهر 1307.
16. روزنامه تبریز، ش 26، 25 شهریور 1307 ش.
17. زاهد زاهدانی، سید سعید، بهاییت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381.
18. زرنگ، محمد، تحول نظام قضائی در ایران، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381.
19. شهبازی، عبداللّه، زرسالاران یهودی و پارسی،استعمار بریتانیا و ایران،ج 3 (آریستوکراسی و غرب جدید)، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1379.
20. صادقی،فاطمه، جنسیت، ناسیونالیسم و تجدد در ایران (دوره پهلوی اول)، تهران، قصیده سرا، 1384.
21. صدیقی نخجوانی، رضا،«تغییر لباس و قیام مردم تبریز»، مقدمه و حواشی رحیم نیکبخت، مطالعات تاریخی، ش 4، پاییز، 1383، ص 172 -219.
22. صوفی آبادی، فاطمه،«کشف حجاب؛ تمدن بیگانه یا اسلام ستیزی شاهانه »، نشریه پانزده خرداد، ش14، زمستان، 1386، ص 224-268.
23. طلعت تبریزی، اسد الله، دیوان اشعار، بی جا، بی نا، 1324.
24. عبدخدای، محمد مهدی، خاطرات، تدوین سید مهدی حسینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379.
25. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،ج 1،تهران،انتشارات اطلاعات،چ سوم، 1375.
26. فیوضات، سید ابراهیم، دولت در عصر پهلوی، تهران، چابخش، 1375.
27. قاسم پور، داود، «غائله متحدالشکل کردن لباس»، زمانه، س4، ش40، دیماه، 1384، ص49 -52.
28. قویم، امیر علی خان، تاریخ سوم و چهارم ابتدایی، تهران: مطبعه ترقی، 1307.
29. کاتم، ریچارد، ناسیونالیزم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، تهران، گفتار، 1371.
30. مصطفوی، پروین،« روشنفکری و روحانیت در چالش با پدیده غربزدگی»، دانشگاه اسلامی، ش7، زمستان، 1377، ص49-70.
31. مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، تهران، علمی، ج6، 1374.
32. نبی سلیم، محمد «برخی جریانهای دگراندیش در عصر پهلوی»، فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ، س2، ش6،86-117، 1388.
33. واحد، سینا، واقعه مسجد گوهرشاد، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366.
34. هلیدی، فرد، دیکتاتوری و توسعه سرمایه داری در ایران، ترجمه فضل الله نیک آئین، تهران، امیر کبیر، 1358.
________________________________________
[1]. محرم قلیزاده؛ کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی.
[2]. مجله تذکرات دیانتی به صورت دوهفته نامه منتشر میشد. این نشریه اغلب در یازده صفحه (صفحه نخست حاوی اطلاعات نشر و ویژه برقراری ارتباط با مشترکان بود و معمولاً شماره گذاری نمیشد) به قطع خشتی و با چاپ سربی در مطبعه سعادت تبریز، طبع شده است. محل اداره آن کوچه مجتهد، جمعیت دیانت اسلامی بوده و وجه اشتراک سالیانه آن در تبریز پنج قران و سایر ولایات داخلی شش قران و در خارج از کشور هفت قران تعیین شده بود.
[3]. از جمله، شهرهای مشهد و قم (عبدخدایی، 1379: 29 و 33) رشت، زنجان، زاهدان (تذکرات دیانتی، 1347: ش 49 و 50: ص11) و کرمانشاه (تذکرات دیانتی، 1347: ش 45، 6) را میتوان برشمرد.
[4]. نویسندگان نشریه تذکرات دیانتی او را با عنوان «قائد اعظم» معرفی کردهاند.
[5]. در این دوره هر جا سخن از ایران دوستی و یا تفاخر به شاهان و سلسلههای باستان پیش میآمد، لاجرم پایان سخن با شاه پرستی و تکریم جایگاه سلطنت به پایان میرسید (فیوضات، 1375 : 52 – 55). در واقع به صورت آگاهانه، تلاش میشد تا رضا شاه را به تاریخ باستان ایران پیوند زده و او را با شاهان باستانی مقایسه کنند.
[6]. میتوان با بررسی کتاب های درسی تاریخ، که طی شانزده سال سلطنت رضاشاه تألیف و تدریس میشدند، به ابعاد شکلدهی سیاستهای حکومت به محتوای متون درسی تاریخ، پی برد. مطالعه متون درسیِ مورد بحث، بیانگر آن است که در این متون، وقایع تاریخی ایران، حول چند محور و هدف عمده، مورد بهرهبرداری قرار گرفته است: الف- تشویق و تقویت حس ملیگرایی (قویم،1307: 3،31، 34 و51؛ رشیدیاسمی،1317: 75-122،119-136؛ فلسفی، 1318: 143)؛ ب- تبلیغ باستانگرایی افراطی و زردشتیگرایی (قویم،1307: 34؛ رشیدیاسمی، 1315: 27،33 و36؛ فلسفی، 1318: 143)؛ ج- ترویج شاهپرستی، و تمجید و تکریم مبالغهآمیز از حکومت رضاشاه(رشید یاسمی، 1317: 156 و160؛ رمزی، 1307: 4-7 و 38-43؛ فلسفی، 1318: 143 و133) د) آریا ستایی و ترویج نژادگرایی (فلسفی،1318: 49و 57؛ رشدیاسمی، 1315، 27 ؛ قویم، 1307: 6).
[7]. در خصوص پیشینههای تاریخی اصلاحات غربگرایانه و دین ستیزانه رضاشاه. ن.ک: ( توکلی طرقی، 1381: 195-236)
[8]. به عنوان نمونه، طلعت تبریزی در 1305ش. ابیات زیر را برای حمایت از کشف حجاب سرود.
« نمیگویند کاین زنهای مستور * میان چادر و روبند و چاقچور / ز آزادی چرا بیبهره باشند * چرا اسباب ضحک و سخره باشند
به جز ایران کجا مرسوم باشد * که زن از حق خود محروم باشد/ تالستوی هم گر بدی چاقچور پوش * نمیماندیش عقل و دانش و هوش/
که میگوید که عفت در حجاب است * حجاب ار نیست، کار زن [...] است » (طلعت تبریزی، 1324: 206).
[9]. برای مطالعه در خصوص مظاهر کشف حجاب غیر رسمی در ایران، تا قبل از 1314ش. ن.ک: (فاطمه صوفی آبادی :246-250)
[10]. شیخ غلامحسین، مخفیانه به نجف اشرف عزمیت نمود، ولی همواره تحت مراقبت و کنترل کنسولگری ایران بود. پس از چند سال مجدداً مخفیانه به ایران بازگشت و در شهر مشهد اقامت گزید. او که در قیام مسجد نیز گوهرشاد حضور داشت، پس از سرگوبی قیام متواری شد و به دهات اطراف مشهد رفت. (بصیرتمنش ،1376: 400- 401) گفته میشود غلامحسین در مشهد، امامت نماز جمعه را در دوره محمد رضاپهلوی بر عهده داشت( اردهالی، 1323: 3) برای مطالعه در خصوص ماهیت و جزئیات قیام مردم تبریز ضد اتحاد شکل در 1307ش. و میزان نقش شیخ غلامحسین در آن، ن.ک: ( صدیقی نخجوانی، 1383؛ بصیرت منش، 1376: 389-406)
[11]. همچنین در خصوص ارتقای سطح کیفی و کمی زندگی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و سیاسی یهودیان در دوره رضاشاه و حمایت حکومت از ایشان، ن.ک: (توکلی، 1388: 45-46 )
از : محرم قلیزاده
به نقل از : پیام بهارستان شماره 14/2
سایت کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی