14 فروردین 1399
نقد و معرفی کتاب «مراسلات طهران»
درآمد:
به دلیل اهمیت این کتاب در معرفی بهائیان تهران و مناسبات تجاری آنها در دوره ناصری نقد موشکافانه آقای تورج امینی در اینجا بازنشر می گردد :
روزی درکتابفروشی خوارزمی، کتاب «مراسلات طهران، نامههای مباشر میرزا حسین خان مبصّر السلطنه از تهران به کاشان، 1304 تا 1309ق.» به انضمام نام خانم منصوره اتحادیه، مرا به خود جلب کرد. کتاب را برداشتم تا تورقی بکنم، با خواندن اولین جمله از نامهای که تحت عنوان نامه چهلم آمده بود، چشمانم برق زد:
«محبوب جان من، إن شاء الله لایزال از فیوضات نازله از سماء عظمت و اجلال غیبی لایزال بهرهمند و قرین عزت و اقبال بوده باشید، به منـّه و فضله و کرمه». 1
بدون تردید این جملات از قلم یک بابی و یا بهایی میتوانست نوشته شده باشد. «مراسلات طهران» عنوانی است که سرکار خانم منصوره اتحادیه برای نامههایی که از طهران به کاشان نگاشته شده، انتخاب نموده است. نام نویسنده نامهها «میرزا حسن خان» و نام گیرنده مراسلات، «میرزا حسین خان مبصّرالسلطنه» است. بر اساس مطالب مندرج در این رسائل، مقدمه مفیدی نیز به قلم خانم اتحادیه برای کتاب مزبور به رشته تحریر درآمده و در آن مقدمه اشاره شده است که از میرزا حسن خان اطلاعات مختصری در دست داریم:
از شواهد بر میآید که میرزا حسن خان یکی از اقوام مادری میرزا حسین خان بوده، 2 امور مالی میرزا حسین خان را در تهران انجام میداده، با احترام و علاقه بسیار میرزا حسین خان را خطاب میکرده و به قول خودش پانزده شانزده سال این وظیفه را برعهده داشته است [...] میرزا حسن خان در سفارت انگلیس منشی چهارم بود و زبان انگلیسی هم میدانست [...] در محله چال میدان خانه داشت و چون چال میدان محله مرغوبی نبود خانهاش را فروخت و در محله دولت خانه خرید [...] مانند بسیاری از کارمندان سفارت ایرانی سفارت انگلیس در حوالی سفارت صاحب زمین بود، ولی ظاهرا ثروت هنگفتی نداشت، چون برای خرید خانهاش مجبور به قرض شد . 3
میتوان گفت گذشته از گزارش فعالیتهای اقتصادی و اظهاراتی که میرزا حسن خان مزبور نسبت به فرزندان و خانواده خود کرده، این تمام چیزی است که در باره موقعیت اجتماعی او میتوان از نامههای مربوطه دریافت نمود. مشارالیه مباشر امور مالی مبصرالسلطنه در طهران بود و اکثر نوشتههای آن نامهها درباره خرید و فروش زمین، خانه، باغ و صرّافیهایی است که میرزا حسن خان برای مبصر السلطنه انجام داده است.
خانم اتحادیه درباره حسین خان مبصرالسلطنه هم اطلاعاتی مختصر به دست داده است. از مقدمه کتاب میفهمیم که مبصرالسلطنه در شهرهای مختلف از سال 1304 تا 1334 و اغلب در سمتهای ریاست گمرک و تلگرافخانه و همچنین مأمور مالیات به کار اشتغال داشته، در سال اخیر به پاریس رفته و سپس همان جا درگذشته است. 4 برای آنچه که من به دنبال بیان و شرح آن هستم (ارتباط روشناندیشان دوره قاجار با بابیان و بهاییان)، این جملاتی که مشارالیها در خصوص تجددخواهی مبصرالسلطنه به رشته تحریر درآورده، میتواند مفید باشد:
با بررسی نامههای موجود متوجه میشویم که میرزا حسین خان عقاید تجددخواهانه داشته، چرا که از میرزا حسن خان خواسته برای او یک ارگ بخرد و به کاشان بفرستد و یا اینکه سفارش کرده است کتابی درباره تأدیب اطفال به قلم میرزا افلاطون تهیه کند. میرزا حسین خان مشترک روزنامه اختر بوده و در مکاتبات توصیه کرده کتاب یک خانم انگلیسی را از تهران برایش بفرستند. به نظر میرسد با زبان فرانسه واحتمالا زبان انگلیسی نیزآشنا بوده و بعدها پسرانش را برای تحصیل به اروپا فرستاده است. 5 میرزا حسین خان کتابخانه قابل توجهی داشت که در آن همه نوع کتابی دیده میشد [...] میرزا حسین خان در سال 1307ق. هنگامی که ادوارد براون، محقق و دانشمند انگلیسی از کاشان عبور میکرد، او را به شام دعوت کرد و براون از ملاقات خود گزارش جالبی در کتاب معروفش یک سال در میان ایرانیان نگاشته و اضافه کرده است که میرزا حسین خان موسیقیدان بود. 6
با خواندن کتاب مراسلات طهران، میتوان گفت که میرزا حسن خان اصفهانی، مباشر امور اقتصادی میرزا حسین خان مبصرالسلطنه، به آیین بهایی اعتقاد داشته است. دریافت این یقین هیچ گونه کنکاش و تلاش خاصی نمیخواهد و تنها اگر خواننده کمی با اصطلاحات آیین بهایی آشنا باشد، این امر به سادگی میسر میگردد.
کسانی که با آیینهای بابی و بهایی آشنایی دارند، میدانند که سبک نوشتاری بابیان و بهاییان دوره قاجار خاص است و به سادگی میتوان متنی را که سید باب، بهاءالله و عبدالبها تحریر نموده باشند، تشخیص داد. نحوه جمله پردازیها و به کار بردن کلمات و اصطلاحات مخصوص و ترکیبات جدید لغوی، نه تنها نوشتههای افراد فوقالذکر را از غیر ایشان متمایز میکند، بلکه خود این اشخاص نیز در داخل ادبیات بابی و بهایی، دارای سبک نوشتار منحصر به فرد هستند. انشای سید باب کاملا متمایز از بهاءالله و دیگران است و به همین سیاق متنی که بهاءالله، عبدالبها و حتی شوقی ربانی نوشته باشند، بدون امضا نیز قابل تشخیص است که از کدام یک است. به همین ترتیب نویسندگان بابی و بهایی دوره قاجار نیز متأثر از ادبیات جدید این دو آیین هستند و استفادههای خاصی که در آثارشان از ترکیب کلمات و عبارات صورت میگیرد، میتواند نشانهای باشد که نویسنده وابسته به این دو آیین هست و یا نیست.
در مراسلات طهران، مهمترین نکته این است که رویکرد معنایی نامهها مذهبی نیست و صرفا جنبه اقتصادی دارد. اکثرا درباره خرید و تعمیر و فروش زمین و باغ و خانه است و از این فعالیتهای روزمره، نمیتوان چیزی مذهبی استخراج کرد، اما گاهی عباراتی در نامهها، خصوصا در آغاز یا انتهای آنها وجود دارد که مطابق با سبک ادبیات بهایی است:
«سرکار عظمت مدار، مقرب الخاقان میرزا زین العابدین خان، حاضر الوقت سلام و به تحیات مشتاقانه ذاکرند و به اذکار بدیعه و بیان صفات حمیده سرکار مشغول.» 7
هیچ یک از لغات در این چند عبارت، تازه و خودساخته نیست، اما ترکیب «تحیات مشتاقانه» و خصوصا عبارت «اذکار بدیعه»، نشان میدهند که نویسنده با ادبیات بهایی سر و کار دارد و از آن تأثیر پذیرفته است. همچنین است عبارات و ترکیبات: «بدایع مواهب الهیه» 8، «روحی و ذاتی و حقیقتی لعزتک الفدا» 9، «به یمن الطاف الهیه در جمیع عوالم و نشآت وجودیه» 10، «فروغ انوار الهیه و طلوع آثار ربانیه» 11 و .... (که البته به ندرت در نامهها مورد استفاده قرار گرفتهاند و به نسبت تعداد نامهها که 131 عدد است، چندان زیاد نیستند)؛ همگی گویای آن میتوانند باشند که نویسنده نامهها، اعتقاد بهایی داشته است.
اما استناد به بهایی بودن حاجی میرزا حسن خان، منشی سفارت انگلیس، تنها به این چند جمله خلاصه نمیشود. وقتی نامهها را به ترتیب زمانی بخوانیم، نخستین جایی که میتوان از آن به بهایی بودن میرزا حسن خان شک کرد، جایی است که او در تاریخ 25 ذی حجه 1305ق. از دیدار خود و میرزا اسدالله نام، با والده و ناپدری مبصرالسلطنه سخن میگوید: «مشهدی حاجی آقا داخل شد [...] بعد از ورود به طوری خضوع و خشوع و پذیرایی به عمل آورد که فوق آن متصور نمیشد. حالت جناب آقا میرزا اسدالله را هم مشهود نظر دارید، در این موقع زود بساط تبلیغ را منبسط میفرمودند». 12
البته بعدا که نامهها خوانده شود، کاملا معلوم میگردد که میرزا اسدالله نیز بهایی و همچون میرزا حسن خان اهل اصفهان است. کسی که با تاریخ آیین بهایی آشنا باشد، میداند که میرزا اسدالله مزبور باجناغ عبدالبها، یکی از مبلغان بزرگ بهاییان و همان کسی است که حدود 10 سال پس از نگارش این نامهها، صندوق حاوی جسد سید باب را از ایران به حیفا برد و به دست عبدالبها سپرد.
از آن جملات صریح فوقالذکر، نکتهای دیگر نیز آشکار میشود که مبصرالسلطنه نه فقط با میرزا اسدالله اصفهانی آشنا، بلکه به خوبی به روش او در تبلیغ آیین بهایی نیز آگاه بوده و به عبارت دیگر میتوان فهمید که مبصرالسلطنه با بهاییان ارتباط بسیار نزدیک داشته است. ارتباط حاجی میرزا حسن و مبصرالسلطنه با آیین بهایی منحصر به این نامه نیست. جملات دیگری نیز در طی نامهها به چشم میآید که هم بهایی بودن میرزا حسن خان را برملا میکند و هم ارتباط دوستانه مبصرالسلطنه را با بهاییان به نمایش میگذارد:
مقرر فرموده بودید نوزده قران به آن شخص پریشان که از احباب [= بهاییان] است، داده شود. وجه مزبور به ایشان تسلیم خواهد شد. 13
سابقا فرموده بودید باغی نزدیک شهر اگر پیدا شود، ابتیاع نمایم. یکی از احباب که عازم ارض مقصود [= عکا، محل تبعید بهاءالله] است، باغی جدید که دیوار و ساخت آن تازه است، بیرون دروازه قزوین، نزدیک باغ جنب گلشن، احداث نموده و سمت قبله آن را هم عمارت ساخته، اراده فروش دارد. 14
سرکار مقربالخاقان آقا میرزا اسدالله مستوفی، از قرار معلوم به کاشان وارد و ایشان را دعوت فرمودهاید. از مفاد مرقومه سرکار معلوم شد ایشان را شناختهاید. همشیره جناب مستطاب آقا میرزا اسدالله [اصفهانی] خودمان که در ارض اقدس [= عکا] تشریف دارند، عیال ایشان است و از ابرار و اخیارند. وکالت امور اصفهان را به ایشان دادهام، خیلی محترم و از واردین مقام معنویتند. در مسافرت مکه در مراجعت با ایشان بودیم. 15
این آقا میرزا اسدالله مستوفی نیز اصفهانی بود و در تاریخ آیین بهایی به عنوان میرزا اسدالله وزیر معروف است که تقریبا مقارن با نوشتن همین نامه در دستگاه ظلالسلطان ارج و مقام زیادی پیدا کرد تا آنکه پس از مشروطه او را به زندان افکندند و او مجبور شد برای ادای مطالبات حکومت، املاک و اموال خود را به فروش برساند. 16
در کتب و نوشتههای بهاییان میتوان رد پایی مختصر از حاجی میرزا حسن یافت در کتاب رسائل و رقائم میرزا ابوالفضل گلپایگانی به این شخص اشاره شده است: «جناب آقا میرزا جواد، داماد جناب مشکین قلم، مذکور داشتند که جناب محبوب معظم مفخم، حاجی میرزا حسن منشی سفارت سنیه دولت علیه انگلیس، از برای چرچیل صاحب انگلیسی بعضی کتابها که صورت آن را تلگراف نموده بودهاند، خواستهاند.» 17
در کتاب مراسلات طهران میتوان به ارتباط دوستانه میرزا حسن خان و سیدنی چرچیل، مترجم اول سفارت انگلیس پی برد و از آنجا که میرزا ابوالفضل گلپایگانی در کار خرید و فروش کتاب نبود و از مبلغان بزرگ بهایی در همان دوره در ایران بود، میتوان حدس زد که میرزا حسن خان کتب آیین بهایی را برای سیدنی چرچیل میخواسته است و آنها نیز این کار را برعهده گلپایگانی نهادهاند.
بنابه نوشته همین گلپایگانی، حاجی میرزا حسن خان اصفهانی از خوشنویسان و سرهنویسان عصر خود بوده است. گلپایگانی در نامهای که به میرزا رضاخان افشار قزوینی 18 نوشت، در جواب افشار که از نبودن سرهنویسان نالیده بود، نام تنی چند از آن اشخاص را بر کاغذ آورد:
«دیگری از نامداران این در و سرافرازان این کشور، مهین پرستنده فرگاه یزدانی، حاجی میرزا حسن خوشنویس اسپهانی است. جوانی آهسته و خردمند و دیندار و دانشوری هنرمند و هشیار است. گرد آلایش به دامن پاکش ننشسته و نام نامیاش به نافرمانی و بی پروایی آلوده نگـشته. شکـسته را نیک درست مینویسد و در کشور ایران در این هنر همال ندارد. به آمیغ، درویش 19، درویش درگاه اوست و شفیعا 20، پوزشخواه فرگاه وی.» 21
حاجی میرزا حسن بهایی بود، ولی آیا اعتقاد مبصرالسلطنه چه میتوانست باشد؟ از بعضی اشاراتی که در نامهها موجود است، نه تنها به ارتباط نزدیک مبصرالسلطنه به بهاییان میتوان پی برد، بلکه در دو موضع میتوان به اعتقاد او نیز شک کرد و او را در زمره بهاییان محسوب داشت. با این حال حکم قطعی دادن درباره مبصرالسلطنه آسان نیست و او ممکن است قلبا به آیین بهایی روی آورده باشد، اما در ظاهر بنابه موقعیت اجتماعی، خود را از تشهیر بدین نام حفظ نموده و بالتبع خانوادهاش نیز ممکن است که از بهایی بودن او بی خبر مانده باشند. حاجی میرزا حسن خان در نامه صد و بیستم، به مبصرالسلطنه چنین نوشته است:
«به حق حقیقی در موارد هیچ کس، مخصوص در موارد آن محبوب محترم، به خطا و خیانت نبودهام و الطاف کامله اوظلّ شأنه نخواهدگذاشت درنایره انفعال وارد باشم.اگرچه من وشما درمبادی امر به انتساب قدسیه هم قدم بودهایم ومال واموال من درسعه انتساب راجع به خود آن قدوه احباب بوده [...].» 23
معنا و مدلول این جملات، به واقع نشاندهنده بهایی بودن مبصرالسلطنه است و گر نه دلیل ندارد که میرزا حسن خان او را «قدوه احباب» بخواند و یا آنکه همقدمی خودشان را در «مبادی قدسیه» به او گوشزد کند. پیش از این نیز حاجی میرزا حسن با عبارات و جملاتی صریح، تردیدهایی نسبت به بهایی بودن مبصرالسلطنه برانگیخته بود:
پس از ادای فرایض عبودیت، معروض خاطر قدر میمنت مظاهر عالی میدارد که عرض مطلبی دارم و آن را به طور لری و سادگی، بدون زواید معروض میدارم و آن این است که امرا نسبت خود را به امرالله [= آیین بهایی] میدهند و باید به قدر قوه و طاقت در خدمت امر [= آیین بهایی] کوشند. اگر امری را نداند که خیرش به امر [= آیین بهایی] راجع است، به کلی از آن امر اجتناب نموده، تبرّی جوید و جان مطلب این است که اسمعیل نام کلیمی که باقی دارد، ورشکست شده، دو پسرهای او که سابقا در همدان بوده و فعلا در تهران هستند از مؤمنین و مقبلین امر میباشند و از جمله نفوس خیلی محرومه و کثیر میباشند و از حالت سرکار عالی هم اطلاع دارند و از قراری که معلوم شد، سرکار عالی همراهی نفرمودهاید.
دو پسرهایش نزد فدوی آمده، تفصیل را اظهار داشتند. فدوی گفتم البته سرکار اطلاع نداشتهاند، حالی که با اغیار [= غیر بهاییان] نهایت ملاطفت و عنایت همراهی و جانبداری داشته باشید، از احباب و ملتمسین امر به طریق اولی.
دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری 24
به رغم این احوال، گرفتن زن دوم توسط مبصرالسلطنه شاهدی است که با رفتار اجتماعی بهاییان مباینت دارد:
«شنیدهام سرکار عیال دیگر بردهاید، إن شاء الله به خیر است و به مبارکی مقرون. ولی دو عیال داشتن در رشته عقاید مخلص مرتبط نیست و راه ندارد.» 25
همان طور که به درستی خانم اتحادیه تذکر داده است، کتاب مراسلات طهران، از منابع مورد استفاده درباره نحوه خرید و فروش مستغلات و همچنین مأخذی درخور تأمل درباره چگونگی گسترش شهر طهران است. اما با توجه به مطالب مندرج در آن نامهها، به گمان من این کتاب میتواند یکی از منابع مطالعه تاریخ آیین بهایی، جامعهشناسی بهاییان طهران و نشاندهنده گوشهای از امور اقتصادی و روابط اجتماعی آنان باشد. با نگاه به اسامی که میرزا حسن خان در مراسلاتش ذکر نموده و شرحی که بر روابط اقتصادی و اجتماعی خود با ایشان داده، میتوان فهمید برخی از نامهای مهم این نامهها، متعلق به بهاییان اواخر دوره ناصری است. میرزا اسدالله اصفهانی، میرزا اسدالله مستوفی، میرزا محمود نراقی و پسرش میرزا عطاءالله، آقا میرزا آقا، میرزا اسدالله حکیم، آقا سید ابوتراب، وکیلالدوله (میرزا آقا نور در اصفهان) و …. از کسانی هستند که گاه گذرا و گاه به تواتر نامشان در این نامهها آمده و حاجی میرزا حسن خان ضمن رفع و رجوع امور مبصرالسلطنه، به امور اینان نیز توجه داشته و از موقعیت اجتماعی خود برای رفع گرفتاریهای آنان نیز کوشش مینموده است.
با خواندن کتاب مراسلات طهران نکتهای دیگر نیز روشن میشود و آن این است که تا همین ایام از دوره ناصری، بین ازلیان و بهاییان، آن جدایی کلی که تا پیروزی مشروطه تثبیت شد، هنوز صورت وقوع نگرفته بود. در نامههای حاجی میرزا حسن خان میتوان بر روابط مشارالیه با برخی از ازلیان آگاه شد و شواهدی را نیز بر این ادعا یافت.
مهمترین ازلی که با حاجی میرزا حسن خان مرتبط بود و به تواتر نامش در نامهها آمده است و البته این ارتباطات، هم به خاطر همکار بودنشان در سفارت انگلیس و هم به دلیل خرید و فروش باغ و زمین و خانه بوده، میرزا شیخ علی یزدی است. میرزا شیخ علی نیز بنابه نوشته میرزا ابوالفضل گلپایگانی در زمره مهمترین سرهنویسان دوره ناصری قرار داشت 26 و برادرش شیخ محمد یزدی (از کارمندان سفارت انگلیس در استانبول) به اعتقاد و رفتار ازلی کاملا شناخته شده و فعال بود. 27 از نامهها میتوان فهمید که شیخ علی مزبور در اواسط سال 1307ق درگذشته و حاجی میرزا حسن خان را دچار غم و حسرت نموده است. 28 در جایی از نامهها نیز حاجی میرزا حسن اشاره میکند از آنجا که حاجی میرزا هادی دولتآبادی (جانشین ازل در ایران) از طلبکاران مرحوم شیخ علی یزدی بوده، به دنبال وصول طلبهای خود افتاده است. 29 دیگر ازلی این نامهها، برادرزاده صدرالعلمای اصفهانی است که در نامهای به تاریخ 27 ربیعالثانی 1306، حاجی میرزا حسن خان مینویسد با او سابقه دوستی دارد و به خانهاش مدعو بوده است. 30 از این دو جالبتر ذکری است که حاجی میرزا حسن، از فوت یکی از بهاییان به دست داده و در آنجا به میرزا ابراهیم خانی که ازلی بود، اشاره نموده است:
اراده داشتم مشروحا به تصدیع خاطر شریف بپردازم. از هموم و غموم وارده که از ارتقای جناب آقا سید اسدالله حکیم وارد است، ممنوعم. روز گذشته، مقرّب الخاقان، میرزا ابراهیم خان منشی سفارت جمهوریه فرانسه، طرف مغرب از شهر آمده، مذکور نمودند که جناب حکیم پریشب مرفین خورده، به سماوات قدسی حضرت رب العالمین صعود فرمودند و تمام دوستان متفقا پیغام دادهاند که مخلص هر چه زودتر خود را به شهر رسانیده، اغتشاشی که از دست تعرض بعضی اشرار همجوار آن مرحوم حاصل شده، تسویه نماید. بدین لحاظ سریعا عازم شهر میباشم، ببینم چه باید کرد. گویا در توصیه خودشان، مخلص را دخالت دادهاند. 31
با توجه به شواهد دیگر (مانند حاجی میرزا احمد مشرف کرمانی و شیخالرییس ابوالحسن میرزا) و همچنین از شواهد موجود در کتاب مراسلات طهران، میتوان چنین گفت که دو جامعه ازلی و بهایی تا قبل از فعالیت صریح و تند ازلیان حوزه استانبول در دوره انتشار روزنامه قانون، هنگام سر و صدای اتحاد اسلام و در زمان جنبش تنباکو؛ هنوز با یکدیگر اختلاط داشتند و زمانی که ازلیان به صراحت به فعالیتهای سیاسی دست زدند و علیه حکومت قاجار به مبارزه سیاسی پرداختند، بهاییان تا آنجا که ممکن بود، حساب خود را از ازلیان تفریق کردند و از آنان کناره گرفتند. به عبارت دیگر تفریق مذهبی بین ازلیان و بهاییان در پی داعیه «من یظهره اللهی» بهاءالله صورت گرفت و حدّ فارق اجتماعی آنان، فعالیتهای سیاسی بود که ازلیان در سالهای پایانی دوره ناصری بدان دست زدند. در این زمان کسانی که در این ارتباطات مایل به فعالیتهای سیاسی بودند، به ازلیان تمایل یافتند و به جرگه آنان داخل شدند. این جدایی به خوبی از آغاز شورش علیه انحصارنامه تنباکو تا دوره مشروطیت قابل تشخیص و بررسی است.
لازم میدانم به اشتباهاتی که در چاپ کتاب صورت گرفته نیز اشارهای بکنم. نخستین ایرادی که من بر این کتاب دارم این است که تصویری از هیچ یک از نامهها نیامده است. خیلی بهتر بود به جای انداختن عکس دروازههای طهران، نمایی از کاروانسرای عصر ناصری، کاخ ناصرالدین شاه و نقاشی از یک خانم ایرانی در حال گردش که هیچ ارتباط منطقی با مطالب مندرج در نامهها نداشت، چند صفحه از آن مراسلات گراور میگشت.
دوم آنکه «طهران» را در قدیم با «ط» مینوشتند و در دهههای اخیر با «ت» مینویسند، اما منطقی است که یک نویسنده تکلیف خود را با این کلمه معلوم کند. اگر نویسنده ای طهران را با «ط» مینویسد، همه جا این کار را بکند و همچنین بالعکس. جالب آنکه لغت طهران، بر روی جلد این کتاب به هر دو صورت نوشته شده است.
سوم، اشتباهات املایی و چاپی کتاب مراسلات طهران است که یا در حروفچینی اتفاق افتاده و یا در خواندن نامهها. در اشتباهاتی که در متن کتاب رخ داده، برخی از آنها به دلیل ناآشنایی مصحح با اصطلاحات بهایی صورت گرفته و اشتباهاتی که به خاطر بد خواندن سندها، به متن کتاب راه پیدا کرده، اندک است و کمتر از آن، اشتباهات حروفچینی است. با آنکه من عکسی از نامهها ندیدهام، اما به قراین، به اصلاح مواردی از این اشتباهات که بدان برخوردهام، اشاره مینمایم تا اگر ناشر و یا تدوینگر محترم کتاب مراسلات طهران این نقد را مطالعه نمود، در چاپهای بعد ، به اصلاح آن مبادرت نماید:
غلط صحیح
1. ص 46: اذکار بدیهه ← اذکار بدیعه
2. ص 67: این مراسله را با این جدّ ← این مراسله را تا این حدّ.
3. ص 68: تشکرامیر ← تشکرآمیز.
4. ص 80: میرزا حسین خان ← میرزا حسن خان.
5. ص 81: منافی رأی شریف سرکار عالی نموده باشد ← منافی رأی شریف سرکارعالی نبوده باشد.
6. ص 114: میرزا حسین خان ← میرزا حسن خان.
7. ص 114: مخصوص نبودند سرکار را اطلاع دهم ← مخصوص نمودند سرکار را اطلاع دهم.
8. ص 133: روحی و ذاتی و حقیقتی به حضرتک الفدا ← روحی و ذاتی و حقیقتی لحضرتک الفدا. کاملا مشخص است که در متن عربی نمیتوان حرف «باء» را از کلمه منفصل کرد و مانند فارسی به صورت «به» نوشت، ضمن آنکه این حرف اصولا «لام» است، نه «باء».
9. ص 133: باقی [= باغی] دارد، ورشکست شده ← باقی دارد، ورشکست شده. در اصطلاح عامه، «باقی دارد»، یعنی پول کم آورده است.
10. ص 141: چند شب قبل در خانه، ارباب ← چند شب قبل در خانهء ارباب.
11. ص 156: در کارهای سرکار دقیقم و احتیاط ← در کارهای سرکار دقیقم و [با] احتیاط.
12. ص 175: روحی و ذاتی و حقیقتی به عزتک الفدا ← روحی و ذاتی و حقیقتی لعزتک الفدا.
13. ص 251: با قرب وسیله این مهجور را مستحضر دارید ← به اقرب وسیله این مهجور را مستحضر دارید.
14. ص 259: دست رسول را با حدّ مرسول مقبول ندانستم ← دست رسول را به أخذ مرسول مقبول ندانستم.
15. ص 268: حامله بودن مشارالیه ← حامله بودن مشارالیها. (اگر نسخه اصل اشتباه است، در پاورقی باید توضیح داده شود)
16. ص 270: مشارالیه میل ندارد در حالت حمل به کاشان بیاید ← مشارالیها میل ندارد....الخ.
17. ص 297: سرکار هادی خان یا میرزا ابوالقاسم خان، دام اجلالها ← دام اجلالهما.
18. ص 314: اجماد آتش ← اخماد آتش.
19. ص 314: «این شخص از رایحه استشمام ننموده است». بین دو لغت «رایحه» و «استشمام»، احتمالا یک لغت ساقط شده است.
20. ص 336: «متین و رابطه فخیم قدیمی که سالها است مابین متحقق است». قبل از لغت «متین» احتمالا یک لغت افتاده است.
21. ص 361: بدل یا یتحللی ← بدل ما یتحللی.
22. ص 391: از هموم و عموم وارده ← از هموم و غموم وارده.
23. ص 395: میرزا مشهدی خان ← میرزا مهدی خان.
پی نوشت ها :
1. اتحادیه، منصوره؛ مراسلات طهران؛ انتشارات کتاب سیامک و نشر تاریخ ایران؛ پاییز 1384؛ ص 149 .
2. نمیدانم خانم اتحادیه بر اساس چه مطلبی، استنتاج کرده است که میرزا حسن خان از اقوام مادری مبصرالسلطنه بوده است.
3. همان جا، ص 20 و 21 .
4. همانجا ، ص 22 و 23 .
5. در نامهها و مراسلات مزبور چنین چیزی ذکر نشده است، زیرا در آن دوره زمانی، پسران مبصرالسلطنه کوچک بودهاند. خانم اتحادیه این موضوع را احتمالا از خانواده مبصرالسلطنه که نامههای مربوطه را در اختیار ایشان نهادهاند، چنین کسب اطلاع کرده است. مبصرالسلطنه در اوایل دوره پهلوی که حکم لغو القاب صادر شد، نام فامیل ناصری را برای خود برگزید و اسناد فوقالذکر توسط نوه ایشان، خانم ناهید ناصری (انتخابی)، در اختیار خانم اتحادیه قرار گرفته است.
6. اتحادیه، ص 23 و 24. البته در روایت خانم اتحادیه از ملاقات ادوارد براون و مبصرالسلطنه، اشتباهی رخ داده است. آن شب آنان میهمان آگانور ارمنی بودند و از متن نیز بر نمیآید که مبصرالسلطنه موسیقیدان بوده باشد. کسی سه تار زده است و حضار آواز خواندهاند و این امر ما را مجاز نمیکند که او را موسیقیدان بدانیم.
7. همانجا، ص 46 .
8. همانجا، ص 55 .
9. همانجا، ص 175 .
10. همانجا، ص 197 .
11. همانجا، ص 335 .
12. همانجا، ص 125 .
13. همانجا، ص 201 .
14. همانجا، ص 253 .
15. همانجا، ص 306 .
16. فاضل مازندرانی، اسدالله. ظهورالحق، جلد ششم، ص 168.
17. گلپایگانی، میرزا ابوالفضل. رسائل و رقائم. به کوشش روحالله مهرابخانی، مؤسسه ملی مطبوعات امری؛ 134 بدیع؛ ص 347 .
18. میرزا رضا خان افشار در زمانی که در سفارت ایران در استانبول کار میکرد ، آثاری را در ارتباط با پارسی سرهنویسی چاپ نمود که من کتاب الفبای بهروزی را دیدهام و درباره دو اثر دیگر به نامهای پروز نگارش و نوآیین تنها خواندهام. او از مدافعان سرسخت سرهنویسی بود و مدتی کوتاه با گلپایگانی مزبور که سرآمد سرهنویسان عصر ناصری به شمار میرفت، مکاتبه داشت.
19. مقصود درویش عبدالمجید طالقانی است که خط شکسته را به جایگاه رفیعی رسانید. درویش زمانی از قزوین به اصفهان رفت و رحل اقامت افکند و در سال 1185ق. درگذشت. او شعر نیز میسرود. (لغتنامه دهخدا)
20. مقصود میرزا شفیعا هراتی است. درباره او و میرزا حسن [؟] گفتهاند: اثنان لا ثالث لهما. شفیعا در نقاشی، تذهیب و هنرهای دیگر نیز استاد بود و شعر نیز میسرود. 85 سال زندگی نمود و تنها یک بار به هندوستان سفر کرد و دوباره به هرات بازگشت و بالاخره در هرات به سال 1081ق. درگذشت. (لغتنامه دهخدا)
21. گلپایگانی، ص 480 .
22. روزنامه جام جم، 16 مرداد 1382 .
23. اتحادیه، ص 382.
24. همانجا، ص 133 و 134 .
25. همانجا، ص 376 .
26. همانجا، ص 64 .
27. نامهای منتشر نشده از میرزا اسدالله اصفهانی به میرزا ابوالفضل گلپایگانی.
28. گلپایگانی، ص 481 .
29. گلپایگانی، میرزا ابوالفضل. کشفالغطا. ص 119 .
30. اتحادیه، ص 245 .
31. همانجا، ص 343 .
32. همانجا، ص 166 .
33. همانجا، ص 391.
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران