آیت الله اشرفی اصفهانی؛ شهید محراب


 بیست و پنجمین کتاب از مجموعه «یاران امام به روایت اسناد ساواک» حاوی اسناد ساواک درباره شهید محراب، آیت الله عطاءالله اشرفی اصفهانی است.
در این کتاب، متن حروفچینی شده اسناد در کنار تصویر آن ها به طبع رسیده، در پانویس ها توضیحات مربوط به اسامی و رویدادهای مندرج در متن آمده است.
در ابتدای کتاب، زندگی نامه و اقدامات مهم آیت الله اشرفی اصفهانی ذیل این عناوین بازگو شده است: ولادت (1322 ق/ 1281 ش ـ خمینی شهر اصفهان)؛ اعقاب و نسب؛ مراحل تحصیل؛ هجرت به حوزه علمیه قم؛ دوران اقامت در قم؛ اعزام به باختران؛ فعالیت های سیاسی شهید اشرفی اصفهانی؛ امامت جمعه باختران؛ نقش شهید اشرفی اصفهانی در دفاع مقدس؛ فعالیت های فرهنگی و اجتماعی شهید اشرفی اصفهانی؛ ویژگی های اخلاقی؛ شهادت (1361، حمله تروریستی منافقین به شهید اشرفی اصفهانی در محراب مسجد کرمانشاه).
در پایان نیز نمایه اسامی، عکس هایی از شهید اشرفی اصفهانی و تصاویری از اسنادی که در زیرنویس ها به آن ها ارجاع داده شده، آمده است.
تولد یار خمینی در خمینی شهر
عالم فاضل متقی، مجاهد عالی قدر، شهید حاج آقا عطاء الله اشرفی اصفهانی، در شعبان ۱۳۲۲ق/ ۱۲۸۱ ش، در خمینی شهر(سده) متولد شد. پدرش حجت الاسلام والمسلمین میرزا اسدالله از علمای دین و مردی زاهد بود. وی در حدود سال ۱۳۳۵ش درگذشت و در مزار اندان خمینی شهر مدفون گردید.
میرزا اسدالله فرزندحجت الاسلام والمسلمین میرزا محمد جعفر، از علمای معروف و فاضل سده بود. جدّ اعلایش از علمای جبل عامل بود بنابراین، نسبش به جبل عامل لبنان منتهی می شود. شهید محراب در این باره می فرماید:«نسب بنده منتهی می شود به یکی از علمای جبل عامل. این ها درصدر اسلام، از برکت حضرت ابوذر، اسلام اختیار کردند و بعد به سده آمدند و تا آنجا که در نظرم هست، اجداد پدری ما همیشه از علمای معروف محل بوده اند.»
مادرش بانو«نجمه» فرزند سیّدمحمّدتقی میردامادی است که نسبش به امام حسن مجتبی(ع) می رسد.
تحصیلات مقدماتی در اصفهان
عطاء الله پس از طی دورۀ نوجوانی و دورۀ مکتب خانه، تحصیلات ابتدایی و مقدماتی را نزد سیّد مصطفی در سده تلمذ کرد. در دوازده سالگی به توصیۀ پدر عالمش، از خمینی شهر عازم اصفهان گردید و دروس حوزه را آغاز کرد و طی ده سال سکونت در حوزۀ علمیه اصفهان، در مدرسۀ نوریه دوره مقدمات و سطح فقه و اصول را در محضر اساتیدی، همچون حضرات آیات: شیخ محمدحسین فشارکی، سیّدمهدی درچه ای، سیّدمحمّد نجف آبادی و شهیدسیّدحسن مدرس به پایان برد.
تحصیلات تکمیلی در قم
سپس به قم هجرت کرده، دورۀ عالی و اجتهادی فقه و اصول را از محضر حضرات آیات عظام، شیخ عبدالکریم حائری، حاج سیّدمحمّدتقی خوانساری، سیّدصدرالدین صدر، سیّدمحمّد حجت و آیت الله العظمی بروجردی و فلسفه را از امام خمینی(ره) فرا گرفت.
فعالیت های وی در تنظیم و تقریر دروس آیت الله بروجردی، موجب دوستی و علاقۀ فوق العاده بین شاگرد و استاد گردید.
اجتهاد در 40سالگی
وی در سن چهل سالگی به درجه اجتهاد رسید و مرحوم آیت الله العظمی سیّدمحمّدتقی خوانساری برای ایشان اجازه اجتهاد صادر نمود.
شهید اشرفی اصفهانی در مدت 17سال اقامت در قم، درکنار تحصیل، به تدریس و تعلیم و تربیت طلاب جوان اشتغال داشت. آیت الله شیخ احمدجنتی، از شاگردان او در دورۀ تدریس کفایه و مکاسب در حوزۀ علمیه قم بود.
وی در سال ۱۳۳۵ش برای اداره حوزۀ علمیه کرمانشاه از طرف آیت الله بروجردی عازم آن دیار گردید و به تدریس و تعلیم فقه، اصول و دیگر معارف دینی و اداره حوزه علمیه شهر پرداخت.
آثار و تالیفات
آثار قلمی و علمی آیت الله اشرفی اصفهانی را حدود 30مجلد نوشته اند که بیشتر آن ها چاپ نشده است، اما آثار چاپ شده وی:
۱- البیان (برهان قرآن) ، در موضوع علوم قرآن، به زبان فارسی؛
۲- تفسیر قرآن ، خلاصه ای از تفاسیر شیعه و سنّی؛
۳- مجمع الشتّات ، در اصول دین و عقاید و کلام، به زبان عربی در چهار مجلد؛
۴- مجموعه ای پیرامون حروف مقطعه قرآن ، به زبان فارسی؛
۵- کتابی در موضوع غیبت امام عصر (عج) ؛
۶- غروب آفتاب در محراب جمعه (مجموعه خطبه های شهید اشرفی در نماز جمعه کرمانشاه) در دو مجلد؛
۷- جزوات درس فقهی و اصولی ، تقریرات اساتید خود آیات عظام بروجردی، حجت کوه کمره ای، سیّدمحمّدتقی خوانساری و صدر.
کتاب مجمع الشتّات وی شامل مباحث متنوع و متفرقه در باره اهّم علوم اسلامی است و به همین جهت نیز چنین نامیده شده است. کتاب، موضوع های اسلامی، چون توحید، امامت، معاد، علوم قرآنی و تفسیر بعضی آیات قرآن را که به نظر مؤلف دارای اهمیت بوده، مورد نیاز جامعه اسلامی است، در برمی گیرد. کتاب مجموعه ای از معارف مختلف اسلامی را به دست می دهد و یک موضوع مشخص را در فصول متعددی، از زوایای مختلف بررسی نموده و در برخی قسمتها به تفسیر و به طور استدلالی به موضوع پرداخته است؛ از جمله، مباحث تعلیقات به علوم اسلامی، مهدویت و امامت حجت بن الحسن صاحب الزمان(عج).
اکثر مطالب کتاب از منابع معتبر شیعه و سنی استخراج گردیده و مؤلف با دلایل محکم به نقد و ابطال نظریات مخالف پرداخته، سپس نظر مستقل خویش را ارائه می دهد. نویسنده در برخی قسمتها نیز تنها به نقل قول اکتفا کرده که نیاز به تحقیق و بررسی بیشتری دارد.
مؤلف در نقل مطالب از منابع، امانت را رعایت نموده، تحقیقی مفید و ارزشمند ارائه می دهد که در نشر و تبلیغ اسلامی، ردّ شبهات مخالفان و تبیین مسایل مطرح شده در اجتماع با اسلوبی علمی و متین، مقام برجسته و والایی دارد.
از ویژگی های این کتاب، استخراج آیات کریمه و احادیث شریفه، نقل آراء و اقوال متنوع، تعیین منابع مورد تحقیق، توضیح قسمتهای مبهم کتاب است.
کتاب برهان قرآن، تنها کتاب وی به زبان فارسی است که بعد از شهادتش در سال ۱۳۸۰ش به چاپ رسید.
کتاب مطالب ارزنده ای چون کیفیت نزول قرآن، جمع آوری و اعراب گذاری قرآن، جهان آفرینش در قرآن، محکم و متشابه، تأویل و نسخ در قرآن و مطالب متعدد دیگری را در بر دارد و در دوازده فصل تنظیم و نگاشته شده است.
اماکنی که به همت آیت الله اشرفی اصفهانی تأسیس شده یا توسعه یافته است:
۱- ساختمان مکتب الزهرا(س)
۲- مسجد ولی عصر(عج) خمینی شهر
۳- حوزه علمیه امام خمینی(ره) در کرمانشاه
۴- ساختمان مسجد النبی(ص) در کرمانشاه
۵- توسعۀ مسجد امام حسین(ع) در خمینی شهر
۶- توسعۀ مسجدبروجردی در کرمانشاه
برخی از خصائل اخلاقی شیخ شهید
شهیـداشـرفـی ویژگی هـا و روحیـات معنـوی برجسته ای داشت. درمدت اقامتش در قم، معمولاً صبح ها یک ساعت قبل از اذان به حرم حضرت معصومه(ع) می رفت و به راز و نیاز می پرداخت.
آیت الله مرعشی(ره) می فرمود: همیشه قبل از اذان صبـح کـه بـه حـرم حضـرت معصومه(ع) مشـرف می شدم، یا اولین نفر من بودم یا حاجی آقای اشرفی.
آیت الله اشرفی اصفهانی، عالمی ژرف اندیش و واقع بین بود و به خوبی می دانست که گرفتاری مسلمانان ناشی از تفرقه و جدایی آنان است. در مناطق غربی کشور، بویژه منطقة کرمانشاه و اطراف آن، شیعه و سنی درکنار هم زندگی می کردند. آیت الله اشرفی اصفهانی که در سال ۱۳۳۵ش از سوی آیت الله بروجردی به آن شهر رفت، می دانست که مهمترین وظیفه اش حفظ وحدت و ایجاد برادری و صمیمیت در بین مردم آن شهر است و همیشه به این موضوع توجه بسیاری داشت؛ چنان که همیشه می گفت:
«یکی از توطئه های بزرگ دشمن این است که می خواهد بین اقشار مختلف اختلاف بیندازد، بین شیعه و اهل سنت و دیگر فرق مسلمین تفرقه بیندازد... ما بدون وحدت نمی توانیم جامعه و انقلاب اسلامی را پیش ببریم. امروز مسأله مهم، مسألة اتّحاد و اتّفاق بین برادران شیعه و برادران اهل سنت است.
اشرفی اصفهانی، از شاگردان و یاران امام خمینی (ره) بود. وی بعد از رحلت مرجع بزرگ تشیع آیت الله بروجردی، مردم را در امر تقلید از امام خمینی راهنمایی می کرد. خود در این موضوعمی گوید:
«اینجانب بر حسب تشخیص خود و تفحصی هم که از شخصیت های بزرگ علمی نجف اشرف و حوزۀ علمیّه قم کردم، حضرت امام خمینی(ره) را شایسته برای مقام مقدّس مرجعیت معرفی نمودم و عامّۀ مردم را در امر تقلید، به ایشان سوق دادم که این موضوع با مخالفت بعضی و کارشکنی آنها مواجه شد و از سوی ساواک هم تهدید و هم تبعید گردیدم، ولی به لطف خداوند بزرگ، در انجام این امر الهی و وظیفه شرعی موفق شدم.»
در قضیه دستگیری امام، در اوایل نهضت نیز او از حامیان ایشان بود و تا آخر عمر هم وفادار به امام باقی ماند.
در دوران انقلاب اسلامی نیز آیت الله اشرفی اصفهانی، به عنوان یار و یاور امام، محور مبارزات مردم کرمانشاه بود.
نخستین امام جمعۀ کرمانشاه
با پیروزی انقلاب اسلامی، نماز جمعه نقش مهمی در ثبات انقلاب اسلامی و خنثی کردن توطئه های ضدانقلاب داشت. امام خمینی(ره) در ۱۴ذی قعده سال ۱۳۹۹ق با صدور حکمی، آیت الله اشرفی را به امامت جمعه کرمانشاه منصوب فرمود. وی اولین امام جمعه بود که ازسوی امام درکرمانشاه منصوب می شد. پیش از او سابقه اقامه نماز جمعه در کرمانشاه نبود.
خطبه های وی از 3بخش تشکیل می شد:
بخش اول درباره مسایل عقیدتی و اخلاقی و توصیه به تقوا؛
بخش دوم دربارة ولایت فقیه و نقش آن در انقلاب
بخش سوم موضوع جنگ و اهمیت حضور مردم در جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، بود.
او ضمن دعوت مردم برای کمک به جبهه های جنگ خود نیز عملاً مدافع و مجاهد بود و به رغم کهولت چند بار در جبهه های نبرد حاضر شد. مرحوم آیت الله سید اسماعیل هاشمی که مدتی با ایشان هم بحث بود، در خاطراتش به این نکته اشاره دارد که ایشان در جبهه های غرب حضور داشته، عالمی متین و باتقوا بود و ارادت عجیبی به امام (ره) داشت.
انس و الفت این عالم مجاهد به قرآن مجید و حفظ آیات قرآن و نیز تشکیل جلسات تفسیر قرآن و ادامۀ آنها تا آخرین لحظات عمر، از دیگر خصوصیات اخلاقی وی بود.
عشق به حسین(ع)
توجه به خواندن زیارت عاشوراودلدادگی وی بـه امام حسین(ع) بـه گونه ای بود که فرزندشان می گوید: «هیـچ گـاه زیـارت عاشـورای او قطـع نمی شد. او از تربت مقدس امام حسین(ع) شفامی گرفت و دیگران را نیز به این عمل سفارش می کرد. از هنگام تکلیف تا پایان عمر شریف خویش،در شبهای جمعه، هیچ گاه زمزمة دعای کمیل ایشان ترک نمی شد. »
زندگی اجتماعی شیخ
آیت الله اشرفی در برخوردهای اجتماعی خویش آدابی نیکو داشت. تواضع و فرو تنی و دوری از تکبر از دیگر ویژگی های اخلاقی او بود.
شیخ عطاءالله همانند اکثر عالمان دینی از اوان طلبگی، با فقر و تنگدستی زندگی می کرد، اما هرگز مشکلات ناشی از فقر، نتوانست مانعی بر سر راه حرکت های علمی و معنوی او ایجاد نماید.
هفده سال با دو فرزندش در یک حجره به سر برد و وضع نا مساعد مالی اش اجازه نداد که خانواده اش را به قم بیاورد و خانه ای اجاره کند .
وقتی از طرف آیت الله بروجردی، به کرمانشاه رفت، نزدیک به یک سال در مدرسۀ آیت الله بروجردی تنها بود، تا اینکه پس از مدتی، ایشان سفارش می کنند که او برای خود خانه ای اجاره کند. پس از آن، وی خانه ای اجاره کرد و خانواده اش را به آنجا برد.
وی تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، همچنان ساده زندگی کرد و با این که وجوه شرعی فراوانی به دستش می رسید و ازسوی فقهای بزرگ عصر اجازه داشت که از آن استفاده شخصی کند، تا آخر عمردر همان خانة کوچک و ساده زندگی کرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که ایشان نمایندۀ امام و امام جمعۀ باختران شد و امکانات فراوانی در اختیارش بود، باز هم به همان زندگی ساده بسنده کرد.
مجاهده بزرگ به هنگام تحصیل دروس دینى
حاج آقاى نوروزى به نقل از شهید اشرفى اصفهانى گفت: در دوران طلبگى من در اصفهان، طلبه‏ ها روزهاى پنج‏شنبه و جمعه به تفریح مى ‏رفتند. به قدرى وضع مالى ‏ام بد بود. که توانایى همراهى آنان را نداشتم، پس براى حفظ آبروى خویش، در گوشه‏ اى از مدرسه پنهان مى ‏شدم، تا آنان از مدرسه بیرون روند، آنگاه به حجره بازگشته و آن دو روز را به مطالعه مى ‏گذراندم. دوستانم متوجه این رفتار من شدند، پس روزى به اجبار مرا به تفریح بردند. اتفاقاً در بین راه مأموران رضاخان به خاطر عمامه‏ مان ما را گرفته و به پاسگاه بردند، ولى بالاخره با توسّل فراوان، ساعتى بعد آزاد شده و به مدرسه بازگشتیم.
در آن ایامى که او در قم بود و همسرش در اصفهان به تنهایى زندگى مى‏ کرد، همسرش در بسیارى از مواقع مریض بود، گاه به خاطر نداشتن پول، همسایگانش او را به دکتر برده و از برایش دارو و درمان تهیه مى‏ کردند. وقتى که شهیداشرفى اصفهانى به اصفهان بازمى ‏گشت دلدارى فراوان مى ‏داد و او را به آینده امیدوار مى‏ ساخت.
هنگامى که به قم رفته بود، به دلیل ناتوانى مالى نتوانسته بود همسرش را با خود به همراه ببرد. همسرش نیز با صرفه‏ جویى، زندگى را با سختى و در حسرت و تنهایى در شهر اصفهان مى‏ گذراند، تا او بتواند در قم درس بخواند. روزى همسرش به مجلس عروسى رفته بود که با اعتراض و تمسخر برخى مبنى بر یک لباس پوشیدن در تمام مجلس مواجه شده بود. وقتى یکى از بستگانش از براى دلجویى، پارچه ‏اى را به او هدیه مى‏ دهد، شهیداشرفى اصفهانى پس از بازگشت از قم، او را دلدارى و از او مى‏ خواهد چنین هدایایى را نپذیرد و در مقابل سختی ها مقاومت کند، تا او بتواند با تحصیل علوم دینى به اجداد طاهرین همسرش، خدمت و تبلیغ دین نماید او گاه که از قم به اصفهان آن هم با اصرار و تهدید پدرش باز مى‏ گشت، در مقابل گلایه ‏هاى همسرش که بار سخت زندگى را به دوش مى‏ کشید، با کمال تواضع، او را دلدارى مى‏داد و با اینکه خود او در قم بسیار از نظر معیشتى در سختى بود، چیزى به روى خود نمى‏ آورد و بالاخره با محبت‏ هاى فراوان او را راضى نگه مى ‏داشت.
 فعالیت و آثار علمى
او در شدت فعالیت سیاسى، هرگز تلاش علمى را فراموش نکرد و شبانه‏ روز براى شناخت و عرضه معارف وحى همّت گماشت.
شهیداشرفى اصفهانى باکتاب انس فراوان داشت وبه آن عشق مى‏ ورزید، درهرحالى مطالعه مى‏ کرد، گاه یک ساعت و اندى در سرسفره به مطالعه مى‏ پرداخت، تا آن که مطلب را مى‏ فهمید. حتى در شب عروسى‏ اش از مطالعه دست برنداشت. در شب شهادتش نیز حدود دو ساعت معارف دین را نوشت. نوشتارهایش استنباطى بود. او از سن 40سالگى در خود قوه فقاهت و اجتهاد را یافت و از آن سال به بعد دیگر تقلید نکرد، او حتى قبل از ۴۰سالگى از مراجع بسیارى اجازات اجتهاد داشت.
او با اینکه در طول عمرش از اساتید بسیارى بهره داشت، ولى به 2نفر بیش از دیگران عشق مى‏ ورزید که آن 2کس جز حضرت آیت ‏اللّه سیّدمحمّدتقى خوانسارى و حضرت امام خمینى(قدس سره) نبودند. مرحوم خوانسارى نیز سخت به ایشان علاقه داشت و او را از خانواده خود مى ‏پنداشت و وى را به عنوان معلم اخلاق در حوزه معرّفى مى‏ کرد. او جزء همان 6نفر منتخب مرحوم خوانسارى بود که مخفیانه به جمکران رفته و نماز باران خوانده بودند، که به محض خوانده شدن بارانى تند قم را فرا گرفته بود. حضرت امام نیز پس از شهادت آن مرد بزرگ، عمق علاقه خویش را با بیاناتى شیوا عرضه داشت و بر رفاقت ۶۰ ساله ‏اش با او تأکید ورزید.
 روزى آیت ‏اللّه العظمى بروجردى پس از دیدار شهیداشرفى اصفهانى در حجره‏ شان، تقویت درس خودش را از مرحوم اشرفى گرفته و پس از مطالعه یک ساعته در همان حجره جزوه را به منزل مى‏ برد. آنگاه پس از چند روز آن نوشته ‏ها را تأیید و با تأکید بر دقیق بودن برداشت هاى علمى‏ اش، هدایایى را براى او مى‏ فرستد.
 او به تفسیر قرآن علاقه ‏اى ویژه داشت، به کتاب شریف المیزان و مجمع البیان توجه فراوان مى‏ نمود. او بهترین کتاب تفسیر را المیزان مى ‏دانست و از درس اخلاق گفتن در منزلش نیز ابایى نداشت.
 فعالیت ‏هاى سیاسى
خانم بتول مصطفوى فرمود: شبى قبل از اذان صبح، ساواک به منزل شهید اشرفى اصفهانى هجوم آورد، او بدون کوچکترین ترسى درب را باز کرد، تا ساواکى‏ها وارد خانه‏اش شوند، ولى آنان بلافاصله تصمیم مى‏گیرند به اتاقها بروند. او با اعتراض شدید چنین مى‏گوید: در اتاق زنان نامحرم هستند، نباید به آنجا بروید، ولى ساواکى‏ها اعتنایى نکرده، پس به تفتیش اتاق به اتاق خانه مى‏ پردازند. شهید اشرفى اصفهانى نیز بدون کوچکترین ترسى لباس‏ هایش را پوشیده و با آرامى مى‏ گوید: من جلوتر مى‏ روم، شما چهارنفر ساواکى پشت سر من بیایید
پس از دستگیرى، ایشان را به زندان کمیته ضدخرابکارى تهران مى‏ برند و او را چندروزى در زندان بازداشت مى‏ کنند، به دلیل پیداشدن شورش هاى شدید خیابانى و تحریک احساسات مردم، آنان ناچار شدند وى را آزاد کنند.
با آغاز جنگ و سرازیر شدن سیل آوارگان شهرهاى مرزى، او با درایت فروان و با همکارى مسئولین اجرایى شهر کرمانشاه و استاندارى، پذیراى ۷۵۰ هزار نفر آواره شد.
مردم میهمان ‏نواز کرمانشاه آنچه را که در توان داشتند، در اختیار آوارگان، تحت مدیریت شهید اشرفى اصفهانى قرار دادند و او را که براى انجام رسالت خویش گاه در چند شبانه‏ روز، تنها دو ساعت مى‏ خوابید، یارى رساندند.
 شهید اشرفى اصفهانى در دوران جنگ تحمیلى، به تحریک مردم براى پذیرایى از جنگ‏زدگان در استان کرمانشاه سخت همت گماشت. سرکشى شبانه ‏روزى از آنان در مساجد، پذیرایى جنگ‏ زدگان، ارتباط با سایر استان ها براى جذب کمک‏ هاى عظیم مردمى، سازماندهى اردوگاه هاى جنگ ‏زدگان، از جمله کارهاى او بود.
وى در دوران بمباران خوشه‏اى توسط هواپیماها که گاه با یکصد هواپیما انجام مى‏ شد، هرگز شهرستان کرمانشاه را ترک نکرد. اولین کسى بود که پس از رفع محاصره آبادان به آن شهر شتافت. وى بارها به استان هاى جنوبى و کردستان رفت تا با حضور خویش در مناطق جنگى به رزمندگان روحیه ببخشد.
در عملیات بیت ‏المقدس او بود که کلمه یا زهرا(علیها السلام) را حرف رمز انتخاب و به رزمندگان القا فرمود. امام خمینى(ره) پس از خبر شدن از جریان فوق فرمود: این کلمه رمز، مطلبى غیبى است که خداوند آن را در زبان آقاى اشرفى قرار داد.
 او در طى 3سال و نیم دوران پایانى حیاتش در دوران جنگ تحمیلى، به بسیارى از مناطق صعب‏ العبور جنگ حاضرشد و حتى خود لباس بسیجى پوشید، آن گاه پس از اقامه نماز جمعه به جبهه مى‏شتافت و با این که ۸۰ سال از عمر شریف‏اش مى ‏گذشت، همانند جوانى نیرومند خود را به میان سپاهیان مى ‏افکند و آنان را با سخنان شیرین‏اش به جنگ و رزم تشویق می ‏نمود.
 حاج غلامرضا نوروزى فرمود: وقتى به مخالفت با بنى‏ صدر و منافقین پرداخت و آن را براى تصدّى مقام ریاست جمهور نالایق اعلام کرد. برخى از جوانان، با شهید اشرفى اصفهانى سر ستیز باز کردند. روزى ایشان با ناراحتى به منبر رفت و چنین گلایه ‏مندانه فرمود: جوانان، من همان اشرفى سابق ‏ام چرا روی تان را از من برمى ‏گردانید؟
 ارادت و ارتباط خاص با حضرت امام خمینى(ره)
جناب حجت ‏الاسلام اشرفى اصفهانى فرمود: مرحوم پدرم در اوایل مرجعیت حضرت امام خمینى(ره) به مشهد تشرّف یافته و در سه گوشه از ضریح حضرت پیرامون تقلید از امام استخاره مى‏ کند که همگى خوب مى ‏آید. باز قصد استخاره کردن را داشته است که ناگهان پیرمردى ناآشنا، به نزدش آمده و مى‏ گوید: آقا! اگر صد بار نیز استخاره کنى، همان جواب خواهد آمد، برو از همان فرد تقلید کن!
او از حامیان سرسخت مرجعیت و رهبریت امام خمینى بود و گاه یکّه و تنها به دفاع از امام خمینى(ره) مى‏ پرداخت.
 حمایت شجاعانه‏ اش از مرجعیت امام خمینى(ره) پس از دوران مرجعیت آیت‏ اللّه العظمى بروجردى آن هم درمیان مراجع بزرگ آن روز نجف، قم، مشهد براى بسیارى تعجب‏ آور بود؛ زیرا که امام در آن دوران بسیار گوشه‏ گیر و در میان مردمان شناخته شده نبود. آن گاه پس از تهاجم مرحوم آیت‏ اللّه سید احمد خوانسارى به تقسیم اراضى رژیم شاه و آغاز حرکت سیاسى تند امام خمینى(ره) او مردانه در کنار آن مرد بزرگ ایستاد و در تمامى حوادث مربوط به جریانهاى سال ۴۲ تا ۵۷ به عنوان یکى از پیش قراولان انقلاب مطرح بود.
پس از تبعید حضرت امام خمینى(ره) او وجوهات را براى آن مرجع بزرگ فرستاد و از هیچ کمکى نسبت به آن مرد بزرگ کوتاهى نمى ‏کرد. با وجود خطرات فراوان او مصرّ بود که قبوض وجوهات شرعى را به پرداخت ‏کنندگان آن ها مسترد دارد و در این راه نیز فشارهاى فراوانى را تحمل کرد ولى براى تشویق مردمان به پرداخت وجوهات و ایجاد اطمینان به وصول پول ها به مراجع تقلید، او فداکارانه این خطرات را به جان مى ‏پذیرفت.
از بدترین ایامى که به آن مرد بزرگ گذشت، شب اخراج حضرت امام خمینى(ره) از عراق به کویت و مخالفت کویت از پذیرش حضرت امام بود او در آن شب ها و روزها سخت در تلاطم بود
 شبى او تا به صبح متوسّل به حضرت مهدى شد. صبحگاهان همان روز ساواک به خانه ایشان ریختند و پس از تفتیش فراوان خانه ‏اش او را با وضع بسیار ناهنجارى به تهران آورده و به زندان انفرادى کمیته شهربانى انداختند، که تنها در یک نوبت به مدت ۶ ساعت ایستاده مورد بازجویى و اهانت قرار گرفت.
 پس از چندى او با شهید عراقى هم‏سلول گردید، که به دنبال تظاهرات و تحصّن مردم کرمانشاه و بسته شدن مغازه‏ها و احتمال سرایت حوادث غیر قابل پیش‏بینى، رژیم ناچار به آزاد کردن وى گردید، و با استقبال فراوان مردم از وى پس از آزادى، رژیم فهمید که او در قلوب مردم سخت جاى دارد. تحریک و حضور ایشان در تظاهرات و راهپیمایى‏هاى مردم و صدور اعلامیه‏ هاى تندسیاسى در نفى رژیم سفاک شاه واقعاً کم‏نظیر بود.
 جناب آقاى محسن زینعلى فرمود: روزى از شهید اشرفى اصفهانى در مورد بردن گلابى و نبات هاى خاص شهرستان خمین، به محضر امام خمینى(ره) پرسیدم، ایشان فرمود: هنگامى که آن هدایا را خدمت امام مى‏ برم، ایشان یک گلابى و مقدار کمى از نبات ها را مى‏ بردند، آن گاه بقیه را پس از تبرک، به پاسدران بیت هدیه مى ‏دهند تا آنان نیز استفاده کنند.
 خانم بتول مصطفوى فرمود: روزى شهید اشرفى اصفهانى گفت: به محضر امام خمینى(ره) رسیده بودم، امام فرمود: من هر وقت دلم براى شما تنگ مى‏ شود، شما را شب هاى شنبه از تلویزیون مى‏ بینم. شهید اصفهانى در جواب مى‏ گوید: من نیز هر وقت دلم براى شما تنگ مى ‏شود، شما را در خواب زیارت مى ‏کنم.
 خانم بتول مصطفوى فرمود: روزى شهید صدوقى و شهید اشرفى با یکدیگر پیرامون دعاى مردم براى طول عمر امام خمینى صحبت مى‏ کردند، ناگهان شهید صدوقى با حالت خاصّى رو به ایشان کرده و چنین مى‏ گوید: یکى از روزها که در حال بازگشت به یزد بودم، ساعت دو بعدازظهر وقتى اخبار از حال قلب امام سخن گفت، راننده من چنان حالش منقلب شد که در اولین فرصت کنار جاده ایستاد و با حالتى از روى تضرع گفت: خدایا آن چه که از عمر من باقى مانده به امام بده. ما اتفاقاً نماز نخوانده بودیم، همانجا را مناسب دیده به نماز ایستادیم، وقتى نماز تمام شد، متوجه شدیم که همان راننده داخل ماشین از دنیا رفته است!
 پس از شهادت شهید اشرفى اصفهانى نامه‏ اى محرمانه از امام پیدا شد، که خطاب به ایشان و سه شهید محراب نوشته شده بود: اگر شماها پس از من زنده بودید، یکى را از میان خود براى رهبرى انتخاب کنید.
شهادت در محراب
شهید اشرفى اصفهانى چندین بار مورد تهدید و ترور واقع شد. او در مقابل تهدیدهاى تلفنى چنین مى ‏فرمود: ۶۰ سال است که زیارت عاشوراى من ترک نشده است، پس حتماً به شهادت مى‏رسم و شهادت براى من توفیق و افتخار بزرگى است.
سال ها بود که خواهرش از اصفهان به دیدنش به شهر کرمانشاه مى ‏آمد. در آخرین سال عمرش، ناگهان رو به خواهرش کرده و چنین مى‏ گوید: امسال آخرین سالى است که شما به این شهر مى‏ آیید، چون سال آینده من نیستم و به شهادت خواهم رسید. او همین سخن را نیز به دختر خواهرشان بیان کرده بود.
 
در روزهاى آخرعمر، روزى همسرش از شهیدصدوقى و دیدارش از شهرکرمانشاه یادمى‏ کند. ایشان نیز بلافاصله مى ‏گوید: من نیز به زودى به شهادت مى ‏رسم.
خانم بتول مصطفوى فرمود: روزى منافقین به شهیداشرفى اصفهانى تلفن کرده او را به مرگ تهدید مى‏ نمایند. همسرشان متوجه شده و بسیار ناراحت مى‏ شود. شهیداشرفى اصفهانى او را دلدارى داده و چنین مى ‏گوید: ما دیگر پیر شده ‏ایم، موقع رفتن من و شماست. پس چه بهتر که به شهادت برسیم. مطمئن باش که من به شهادت مى‏ رسم و شما باید جوانان را براى این کار آماده کنید. و بعد با مزاحى شیرین، خانم خویش را آرامش مى‏ دهد و چنین اضافه مى ‏کند که خواهرشما چندسالى ایست که شوهرش دار فانى را وداع گفته است، چه مسأله‏ اى براى ایشان پدید آمده؟ پس شما نیز ناراحت نباش.
او در آخرین روزهاى زندگى‏ اش در مقابل اصرار اقوام و دوستانش جهت تعمیر سقف خانه‏ اش چنین گفت: به زودى من از دنیا مى‏ روم، تا آن زمان بارانى که نمى‏ آید تا سقف چکه کند. پس از من همسرم نیز اینجا نخواهد ماند، پس نیازى به تعمیر نیست.
خانم بتول مصطفوى فرمود: هنگامى که پاسداران براى حفاظت از وى، تمامى رفت و آمد افراد و امور حفاظتى را به شدّت کنترل مى ‏کنند، شهیداشرفى اصفهانى به اعتراض مى‏ گوید: من را اینجا و جاهاى دیگر نمى‏ کشند، مرا در نماز جمعه مى ‏کشند، پس چرا این قدر مرا تحت فشار قرار مى ‏دهید؟
او در آخرین سفرى که به خمینى‏ شهر آمد به بسیارى از سادات خمینى‏ شهر کمک کرد و حتى به برخى از آنان چند برابر سابق هدیه داد.
دختر شهید اشرفى اصفهانى فرمود: در آخرین بارى که پدرم به خمینى شهر آمد، شهیدان زیادى را به گلزار شهداى اصفهان براى دفن آورده بودند. ایشان ناگهان روى محلى ایستاد و با صداى بلند گفت: من به زودى به شهادت مى‏ رسم، مرا اینجا بیاورید و دفن کنید مى‏ خواهم در کنار این بچه‏ ها باشم.
چیزى نگذشت که ایشان به شهادت رسید و طبق همان پیشگویى و وصیتشان، اتفاقاً دقیقاً همانجایى که چندى قبل اشاره کرده بود، دفن گردید.
در آخرین روزهاى حیاتش از کرمانشاه به اصفهان آمد، آنگاه دستور داد که تمام اقوامش در خانه دامادشان آقاى میردامادى گردآیند پس از حضور آنان چنین آغاز به سخن کرد که: هر کس حقى بر گردن من دارد، بگوید من دیگر به اصفهان برنمى ‏گردم. خویشان همه به گریه افتادند آنگاه با یکایک فامیل حتى دختران کوچک و در و دیوار خانه ‏اش نیز خداحافظى کرد تا آن که چند روز بعد به شهادت رسید.
نوه بزرگ شهید اشرفى اصفهانى-حاج آقا مصطفوى- فرمود: دو روز قبل از شهادتش اتفاقاً به خاطر کارى به تهران رفته بودم به هنگام فرا رسیدن شب، به خانه یکى از بستگانم رفتم تا وارد خانه شدم دیدم خانه به شدت نورانى است، با چشمان خود مى ‏دیدم نورى در خانه است که با چند لامپ پرنور برابرى مى ‏کرد. با تعجب از چیستى روشنایى درحالى که چراغى روشن نبود، پرسیدم، صاحبخانه چنین گفت: چراغى روشن نیست، آقا جان -شهید اشرفى اصفهانى- در آن اتاق هستند که براى دیدار امام به تهران آمده ‏اند. آن شب با او در یک اتاق خوابیدم، صبح او با من خداحافظى عجیبى کرد، که تا آن زمان هرگز با من چنین خداحافظى نکرده بود و واقعاً خداحافظى آخرى بود که ایشان از من نمود که براى همیشه به دیار حق شتافت.
جناب حجت‏ الاسلام اشرفى اصفهانى فرزندشهیداشرفى اصفهانى فرمود: روز پنجشنبه‏ اى که در جمعه آن پدرم به شهادت رسید، با پدر به محضر حضرت امام خمینى(ره) شرفیاب شدیم. امام با گرمى پدرم را به آغوش کشید، آنگاه بر خلاف همیشه عذر من و سایر اعضاى بیت را از اتاق خواست، سپس با شهید محراب به نجواى طولانى پرداختند. آنگاه خود دستور فرمود که عکسى به اتفاق ایشان بگیرند، که تا آن روز آن حالت نشستن سابقه نداشت، در پایان چند بار امام از پدر خواست که اگر کارى دارد، بگوید. سپس به پاسدارانش سفارش کرد، تا از ایشان حفاظت بیشترى کنند. وقتى پدرم از اتاق بیرون آمد، از اعضاى بیت امام براى همیشه خداحافظى کرد و در آخرین لحظه خروج از بیت، گوشه ‏اى از اسرارى که امام خمینى(ره) به پدرم گفته بود با بیان این جمله افشا کردکه:
رسید وجوهات مردم کرمانشاه را براى فرزندم بفرستید تا به صاحبان آن بدهد. بارى! آن روز پاسداران ایشان را به سرعت تمام به شهرکرمانشاه رساندند، ما نیز به کرمانشاه بازگشتیم، پدرم رو به همشیره ‏ام کرد و گفت: زودتر لباس سیاهى تهیه کن باید عزادارى کنى!
همشیره به من گفت هنوز محرم نرسیده که پدر به من دستور تهیه لباس سیاه مى ‏دهد، شاید... .
اتفاقاً در آن ایام او حدود ۱۵روز بود که غذایى جز نان و پنیر و انگور نخورده بود، آن شب همسرش مقدارى گوشت برایش پخت تا کمى قوّت بدن یابد. ولى او به سوى پاسدارانش رفته و اصرار مى ‏کرد که از آن غذا میل کنند تا او بتواند لقمه ‏اى بخورد.
آن شب، شب جمعه عجیبى بود، پدرم تا صبح نخوابید یک لحظه از دعا و ذکر و گریه غافل نبود. صبح وقتى به محضرش رفتیم به شادمانى گفت: پسرم! لحظاتى قبل خوابى دیدم، مى‏ خواهم برایت تعریف کنم!
و چنین ادامه داد: مرحوم آقاى دستغیب، آقاى صدوقى و آقاى مدنى را در خواب دیدم که به من مى ‏گفتند، آمده‏ ایم تا با هم به کربلا برویم.
 
آن گاه به جاى کفن شان اشاره کرده و جاى وصیت نامه ‏شان را که در لاى قرآن گذارده بودند، نشان مان داد.
بارى! اذان ظهر روز جمعه ۲۸ ذى ‏الحجة الحرام را که مؤذن گفت، پدرم برخاست، ناگهان منافق نوزده سال ه‏اى که پدرش از ساواکیان شکنجه ‏گر شهرستان همدان بود، به نزدیک پدرم آمده و در یک لحظه ضامن دینامیت انفجارى را کشید، پدرم به داخل محراب افتاد و در حالى که دو پاى و یک دستش قطع شده بود و خون مطهرش در محراب مى‏ ریخت، فرمود: «فزت و ربّ الکعبه».
سپس فرمود: یا حسین، یا حسین، یا حسین
آنگاه به شهادت رسید.
پس از شهادت وى، شهر یک پارچه عزا و ماتم شد شاید غالب مردم آن دیار شب را بیدار ماندند و بر غریبى خویش گریستند، روز بعد جنازه ‏اش را با احترام فراوان در شهرستان کرمانشاه تشییع و سپس بنابر وصیت ایشان به خمینى‏ شهر اصفهان حمل گردید. آنگاه در مدت ۸ساعت راهپیمایى عظیم جمعیت ۳میلیون نفرى تشییع کنندگان پیکر پاکش از خمینى ‏شهر به میدان امام اصفهان آورده شد. که پس از اقامه نماز توسط آیت‏ اللّه طاهرى، در ساعت ۴بعدازظهر روز یکشنبه در تخت‏ فولاد در کنار سایر شهیدان دفن گردید.
در روز شهادت‏ اش بسیارى از سنیان که هرگز براى مردگان خویش گریه نمى‏ کردند، از براى او سخت گریستند؛ چرا که او توانسته بود بسیارى از سنیان را جذب و در بسیارى از مسائل به آنان کمک کند.
امام خمینی(ره) در پیامی به مناسبت شهادت این عالم مجاهد، نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم. انا لِله وانّا الیه راجعون
چه سعادتمند آنان که عمری را در خدمت به اسلام و مسلمین بگذرانند و در آخر عمر فانی به فیض عظیمی که دلباختگان به لقاءالله آرزو می کنند، نایل آیند... . شهید عزیز محراب این جمعه ما، از آن شخصیت هایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم.
این وجود پر برکت متعهد را قریب شصت سال است می شناختم. مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا عطاءالله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوی و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح می شناسم و در عین حال، مجاهد متعهد و قوی النّفس بود.... خداوند او را در زمرۀ شهدای کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانی نثار فرماید...»
آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز در دورۀ ریاست جمهوری خود، به مناسبت شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی فرمودند:
مرحوم آقای اشرفی-رضوان الله علیه- یک انسان دوست داشتنی مطلوب بود... بسیار متواضع، با اخـلاص، با صفـا و بی ادّعـا بود؛ به طـوری که احترام و تجلیل همگان را برمی انگیخت.


بولتن نیوز