15 خرداد 1396

بازنگری ریشه‌های قیام 15 خرداد


بازنگری ریشه‌های قیام 15 خرداد

در دهه‌های اول پس از جنگ دوم جهانی و بویژه متعاقب رشد نهضت اسلامی در فلسطین و الجزایر، آمریکائیها تلاش کردند با ارائه طرحی موسوم به «اصلاحات ارضی» به تقسیم زمین میان دهقانان مبادرت ورزند تا از این طریق بتوانند گامهائی را برای تضعیف یا خنثی کردن این گونه نهضتها بردارند.
طرح موفقیت‌آمیز اصلاحات ارضی در کشورهایی چون برزیل و آرژانتین، سردمداران حکومت آمریکا را واداشت تا برای کنار زدن انگلیسی‌ها در خاورمیانه و بخصوص در کشور ایران، با روی کارآمدن «جان اف‌ کندی» کاندیدای حزب دمکرات و جلوگیری از رشد کمونیسم، این طرح را در ایران نیز به مرحله اجرا گذارد.
هر چند روی کارآمدن «کندی» چندان به مذاق شاه و اعوان و انصارش خوش نمی‌آمد اما رژیم شاه در برابر امپریالیسم رو به رشد آمریکا چاره‌ای جز سازش با حکومت جدید آمریکا برای خود نمی‌یافت.
«ریچارد نیکسون» معاون «آیزنهاور» که در زمان معاونتش روابط نزدیک و دوستانه‌ای با شاه داشت، برای کسب مقام ریاست جمهوری به عنوان کاندیدای جمهوریخواهان با «کندی» رقابت تنگاتنگی داشت.
«شاه» که از افکار به اصطلاح مترقیانه کندی و ادعای آزادیخواهی او و انتقادات آشکاری که در نطق‌ها و نوشته‌های خود از رژیم‌های خودکامه به عمل‌ می‌آورد بشدت نگران بود، برای اولین بار در یک ماجراجویی سیاسی بصورت محرمانه مبالغ هنگفتی در اختیار صندوق انتخاباتی نیکسون گذاشت. میزان این کمک و نحوه پرداخت آن را باید در کتاب «شاه و من» که در برگیرنده خاطرات «اسدالله علم» یکی از عوامل سرکوب قیام 15 خرداد است جستجو کرد.
«در سال 1338، کندی در آمریکا به قدرت رسید و طرح اصلاحاتی را برای جهان ارائه کرد. در همین زمان جعفر شریف‌امامی از معماران لژ فراماسونری در ایران به نخست‌وزیری رسید و با شعار مبارزه با فساد و انجام اصلاحات و آزادی احزاب و برگزاری انتخابات آزاد به میدان آمد. لایحه اصلاحات ارضی در سال 1338 به مجلس رفت ولی به دلیل وجود موانعی، بحث پیرامون آن متوقف شد. از جمله‌ی این موانع نفوذ معنوی و گسترده آیت‌الله بروجردی بود که به این اقدامات روی خوش نشان نمی‌داد و نیز بی‌میلی شاه بود که خود، جزو بزرگترین ملاکان ایران بود.»(1)
«شریف‌امامی» در اجرای مقاصد آمریکا ناکام ماند و آمریکائیان امینی را در 15 اردیبهشت 1340، روی کار آوردند. پیش از آن در روز 8 فروردین 1340 آیت‌الله العظمی بروجردی رحلت کردند و شاه که از ترس وجود ایشان در حوزه علمیه قم در اجرای مقاصد خود احتیاط را مراعات می‌کرد از اینکه سدی از مقابلش برداشته شود خرسند می‌نمود. اما تشییع جنازه و عزاداریهای باشکوه مردم ایران و روان‌شدن سیل جمعیت در پشت سر روحانیت نیروی جدیدی را به صحنه کشاند که بعداً زمینه‌های جنبش مذهبی دهه 40 را پایه‌ریزی کرد.
«امینی» که از قدرت مذهبی و سیاسی روحانیون درحوزه‌های علمیه باخبر بود. پیش از تصویب لایحه اصلاحات در مجلسین به قم رفت در آن جا تلاش کرد رضایت علمای قم را جلب نماید.
«دکتر علی امینی نخست‌وزیر وقت در سیزدهم ماه رجب 1381 ه‍. ق مطابق با دی ماه 1340 مصادف با ولادت با سعادت مولای متقیان حضرت علی (ع) به ملاقات علما عظام و مراجع عالیقدر تقلید قم شتافت و با هر کدام از آنان ملاقات جداگانه‌ نیم‌ساعته داشت و مقطع زمانی این ملاقات چند ماه پس از رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی مرجع عالیقدر جهان تشیع بود. حکومت وقت تلاش داشت با جلب عواطف و علائق روحانیت، دست به برخی از اعمال اصلاحی خود بزند و تلطیفی از آنان به عمل آورد تا همکاری و حمایت آنان را جلب نماید. او با دیگر مراجع تقلید عالیقدر ملاقات کرده بود.» (2)
«امینی» در ساعت 5/12 همانروز به بیت حضرت امام خمینی (س) واقع در باغ قلعه قم مراجعت کردند و در گفتگویی که باحضرت امام خمینی (س) داشتند، خواستار همکاری روحانیت با دولت جهت انجام امور اصلاحی شدند که در تمامی این گفتگو حضرت امام خمینی (س) ضمن انتقاد از برنامه‌های دولت، خواستار رعایت موازین شرعی و انجام احکام اسلامی شدند.
هر چند با روی کار آمدن امینی و رحلت آیت‌الله بروجردی شاه تصور می‌کرد مانع اصلاحات برداشته شده است اما نباید فراموش کرد که سال 40 سال مبارزه قدرت بین امینی که از سوی برخی از محافل آمریکایی حمایت می‌شد،‌ و دربار بود که در نتیجه این اختلافات شاه که حکومت خود را لرزان می‌دید تلاش می‌کرد تا به وسیله‌ی محافل طرفدار خود در آمریکا آنان را راضی کند که اگر قرار است اصلاحاتی در ایران انجام شود به دست او انجام شود نه به وسیله‌‌ی امینی. پس از سفر 45 روزه شاه و فرح در فروردین 1341 به آمریکا و رایزنی‌های فراوان با مقامات آمریکایی عاقبت شاه مقامات آمریکایی را قانع کرد و با قدرتی تضمین شده به ایران بازگشت و مقدمات برکناری امینی را فراهم نمود.
به هر حال در تیرماه 1341 اختلاف بر سر بودجه نظامی بهانه‌ای شد تا شاه امینی را کنار بزند و «اسدالله علم» (که یکی از فئودالهای بیرجند و قائنات بود و سمت وزارت دربار را بر عهده داشت) را به عنوان نخست‌وزیر معرفی نماید.
انتخاب علم به عنوان نخست‌وزیر و مجری طرح اصلاحات در واقع دادن اطمینان خاطر به خوانین و ملاکان کشور بودکه از اجرای طرح اصلاحات ارضی، به وحشت افتاده بودند. اکنون تنها مخالفت روحانیت سد خلل‌ناپذیری بود که در برابر دولت کشیده شده بود.
«اسدالله علم» که از تخصص و سواد و معلومات کافی ـ بهره‌ی چندانی نداشت و مجری چشم و گوش بسته‌ای بیش نبود در یک اقدام شتابزده با توجه به تعطیل بودن مجلس، لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی را به عنوان پیش‌زمینه‌ی یک رفرم در هیأت دولت به تصویب رساند.
روز 16 مهر 1341 روزنامه‌ها اعلام کردند که لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در هیأت دولت تصویب شد. تصویب این لایحه در واقع گام اول برای اجرای مقاصد بعدی آمریکا در ایران بود که به دلیل محتوای ضد‌اسلامی آن موجی از اعتراضات خشمگینانه روحانیت، حوزه‌‌های علمیه و مردم مسلمان سراسر کشور را برانگیخت.
«لایحه انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی هم به طور غیر‌قانونی بدون وجود مجلس در هیأت دولت به تصویب رسید. مهم‌ترین اصول واکنش برانگیز آن عبارت بودند از:
الغای شرط اسلامیت و شرط ذکوریت برای کاندیداها و رأی‌دهندگان و نیز الغای سوگند به کلام‌الله مجید و تبدیل آن به تحلیف به کتاب آسمانی بود که در این صورت همه‌ی فرقه‌ها اعم از بابی یا یهودی و .... که بر اساس بند اول می‌توانستند در انتخابات شرکت کنند می‌بایستی به کتاب آسمانی خود سوگند می‌خوردند.» (3)
در پاسخ به چنین اقدامی که زمینه‌ساز تهاجمات بعدی رژیم و آمریکا در مواجهه با فرهنگ اسلامی و گسترش بی‌بند و باری در ایران بود، به دعوت حضرت امام خمینی (س) جلسه‌ای از علمای طراز اول قم مانند حضرت آیت‌الله گلپایگانی در منزل آیت‌الله حائری تشکیل شد و پس از گفتگوهای طولانی تصمیم گرفته شد با ارسال تلگرافی به شاه در مخالفت با این تصویب‌‌نامه و نیز ارسال پیام برای علمای مراکز و شهرستانها خشم و اعتراض روحانیت را ابراز نمایند.
با اصرار امام مقرر شد متن تلگرافها به منظور اطلاع مردم منتشر شود. یک روز پس از اعلام خبر تصویب‌نامه (17 مهر 1341) تلگرافها مخابره شد و در پی آن موجی از اعلام حمایت مردم و هیأت‌های مذهبی و علما به وسیله تلگراف و یا سخنرانی‌های مهیج و افشاگرانه گویندگان مذهبی در مجالس و محافل براه افتاد.
«تلگراف‌های علمای قم به شاه در مخالفت با تصویب‌نامه در روز 17 مهر ماه 1341 ـ که فقط یک شب از اعلام آن در جراید عصر تهران می‌گذشت ـ مخابره گردید و پس از گذشت نزدیک به یک هفته، پاسخ مبهم و زننده‌ای از شاه رسید که با حیله و نیرنگ زیرکانه‌ای همراه بود. او در این تلگراف علمای قم را با عنوان «حجت‌الاسلام» مورد خطاب قرار داده بود! تا بدینوسیله شخصیت و مقام آنان را پائین بیاورد. حضرت امام روز پانزدهم آبان 1341 تلگرافی به عنوان شاه فرستادند که در آن شدیداً به سیاستهای ضد‌اسلامی وی اعتراض شده بود. همزمان با آن در همین روز تلگرافی خطاب به اسدالله علم نخست‌وزیر فرستاده شد که در آن نیز نخست‌وزیر را از اعمال حرکات ضد‌اسلامی برحذر داشته بودند. این دو تلگراف درتهران و شهرستانها به نام آیت‌الله خمینی چاپ و پخش شد و دست به دست گردید. نام آیت‌الله خمینی به عنوان یکی از سازش‌ناپذیرترین رهبران قیام علیه طرحهای آمریکا در ایران بر زبانها جاری گردید.(4)
«علم برای فرونشاندن سرو صداها و تشنجاتی که بر سر تصویر نامه‌ی مربوط به انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی برپا شده بود با ارسال تگرافی به عنوان سه نفر از علمای قم (آقایان شریعتمداری و گلپایگانی و مرعشی‌نجفی) و نادیده گرفتن آیت‌‌الله خمینی که سردمدار اصلی این مبارزه بود سعی کرد نقش آیت‌الله خمینی را در این جریان کمرنگ‌تر نماید. مضمون تلگراف، که علم در یک مصاحبه مطبوعاتی در تاریخ 21 آبان 1341 مفاد آن را تکرار نمود این بودکه نظر دولت درباره شرط اسلامیت انتخاب‌کنندگان و انتخاب شوندگان انجمن‌های ایالتی و ولایتی همان نظریه آقایان علماست و منظور از سوگند به کتاب آسمانی هم همان سوگند به قرآن مجید است و اقلیت‌های مذهبی به کتاب مقدس خودشان سوگند یاد می‌کنند، و بالاخره اینکه موضوع شرکت بانوان در انجمن‌های ایالتی و ولایتی به مجلس ارجاع خواهد شد. بعضی از آقایان علما تلگراف نخست‌وزیر و توضیحات او را در مصاحبه مطبوعاتی کافی و قانع کننده می‌دانستند ولی آیت‌الله خمینی دست از مبارزه برنداشته و اعلام داشتند که این مسئله با تلگراف و مصاحبه حل نمی‌شود و تا وقتی که دولت رسماً لغو تصویب‌نامه را از طریق جراید اعلان نکند به مبارزه ادامه خواهند داد. جمعی از علمای تهران به پیروی از آیت‌الله خمینی مردم را به اجتماع در مسجد سید‌عزیزالله دعوت کردند و عده‌ای نیز از تهران عازم قم شدند. سرانجام دولت چاره‌ای جز لغو تصویبنامه‌ی انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی و اعلام آن در جراید روز دهم آذرماه 1341 ندید و بدین سان آیت‌الله‌ خمینی در اولین مبارزه جدی خود با شاه و دولت به پیروزی رسید.» (5)
پذیرش عقب‌نشینی شاه در برابر اعتراض روحانیت و بویژه افشاگری‌های امام خمینی و عقب‌افتادن برنامه‌‌ریزی‌های آمریکا، سیاستمداران امپریالیسم را به فکر چاره‌ای دیگر انداخت. دولتیان آمریکا مطبوعات این کشور را به انتقاد کردن از شاه وادار کردند و شاه که انتقادات تبلیغاتی را انعکاسی از نظریات مقامات رسمی ‌آمریکا به شمار می‌آورد از امکان تغییر رویه آمریکا نسبت به رژیم خودش بیمناک شد و برای پذیرش دستورات جدید از آمریکا آمادگی یافت. یکماه بعد از ختم غائله انجمن‌های ایالتی و ولایتی، طرح شش ماده‌ای معروف به «انقلاب سفید» از جانب آمریکا تهیه می‌شد و شاه آن را در یک اجتماع غیر‌عادی در تهران،که از به اصطلاح نمایندگان طبقات مختلف مردم از جمله کشاورزان و کارگران برای شرکت در آن دعوت شده است اعلام نمود. در این اجتماع که در یک استادیوم ورزشی در تهران روز 19 دیماه سال 1341 تشکیل شد، شاه به توجیه اصول ششگانه‌ی انقلاب سفید خود ودر واقع رفرم آمریکا در ایران پرداخت.
به دنبال اعلام اصول ششگانه‌ی که در واقع علیرغم ظاهر آراسته‌ی آن شکل دیگری از لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی برای فریب مردم و اجرای به اصطلاح «انقلاب سفید» بود، تبلیغات وسیعی برای شرکت مردم در رفراندوم آغاز شد و یورشی دیگر به حریم مقدس روحانیت تدارک گردید. در برابر چنین هجوم گسترده‌‌ای امام خمینی‌(س) با تشکیل جلساتی از علمای قم، پرچم مخالفت با اصول پیشنهادی شاه را برافراشت. امام خمینی به خوبی دریافته بود که اصلاحات ادعایی نتیجه‌ای جز تحکیم سلطه‌ی سیاسی و اقتصادی آمریکا در ایران و گسترش نفوذ فرهنگ ضد‌اسلامی به بار نخواهد آورد. شاه شخصی بنام «بهبودی»، را برای مذاکره با علمای مذهبی به قم فرستاد ولی توضیحات فرستاده شاه نتوانست روحانیون را به تأیید رفراندوم متقاعد کند. در عوض آیت‌الله کمالوند به نمایندگی علمای قم به دربار رفت تا مستقیماً درباره رفراندوم با شاه مذاکره داشته باشد.
آیت‌الله کمالوند در برابر یکدنگی شاه برای اجرای رفراندوم به جنبه‌های غیرقانونی آن اشاره کرد و به شاه یادآور شد که رفراندوم در قانون اساسی ایران پیش‌بینی نشده و شما دولت مصدق را به جرم انجام رفراندوم تحت تعقیب قرار دادید، حال چگونه است که خود به آن اقدام می‌کنید؟ شاه در پاسخ گفته بود که ما رفراندوم نمی‌کنیم بلکه می‌خواهیم این اصول پیشنهادی را «تصویب ملی»! نماییم. با این توجیه رادیو و مطبوعات نیز از آن روی بجای بکار بردن لفظ «رفراندوم» از اصطلاح تصویب ملی استفاده کردند.
شاه به نصایح آیت‌ الله کمالوند گوش نداد و به لجاجت خود اصرار ورزید. بعد از بازگشت آیت‌الله کمالوند به قم و گزارش منفی ملاقاتش با شاه، امام خمینی(س) اعلامیه‌ای در تحریم رفراندوم در روز دوم بهمن ماه صادر فرمودند. با انتشار این علامیه بازار تهران به حال تعطیل درآمد و جمعیت معترض مسیر خیابان تا منزل آیت‌الله خوانساری را که در نزدیک بازار بود پیمودند.
روز سوم بهمن 1341 نیز تظاهراتی در مخالفت با رفراندوم در تهران برپا شد. شاه روز چهارم بهمن طبق برنامه‌ای تنظیم شده به قم رفت و در برابر جمعیتی که بیشتر از طرف دستگاه و دولت از تهران به قم فرستاده شده بودند در نهایت عصبانیت از بی‌‌اعتنایی جامعه روحانیت یکی از شدید‌اللحن‌ترین نطق‌های خود را علیه روحانیت ایراد کرد. شاه در بخشی از گفته‌هایش روحانیت را مورد اهانتهای بی‌سابقه قرار داده و از آنان به عنوان عناصری که «همیشه سنگ در راه او انداخته‌اند» یاد کرد. وی بی‌شرمانه فعالیتهای افشاگرانه حوزه‌های علمیه را با حزب توده مقایسه کرد و به آنان نسبت خیانت داد.
پیش زمینه اجرای رفراندوم ششم بهمن 1341 ایجاد جو رعب و وحشت بود که این وظیفه را اسدالله علم بر دوش داشت. او برای جلوگیری از هرگونه حرکت اعتراض‌آمیزی به قوای انتظامی دستور داد که با کمال شدت با معترضین برخورد شود. علم روز ششم بهمن خطاب به استانداران و فرمانداران کشور می‌نویسد:
«هشیار باشید به محض اینکه آثار کوچکترین ناراحتی پیدا شد فوری مسببین را دستگیر و به تهران بفرستید. به وعاظ تذکر بدهید فقط باید به امور دینی بپردازید. به محض انحراف این دستور با کمال شدت اقدام و متخلف را دستگیر نمائید. ایام رمضان بطور قطع عناصری خواهند خواست که از منابر سوءاستفاده بکنند کوچکترین غفلت ممکن است باعث به هم‌خوردگی انتظامات شود. مخصوصاً در ایام قتل این پیش‌آمد ممکن است خیلی گران تمام شود. بنابراین آقایان استانداران و فرمانداران کل بایدبیدار باشند که در ایام قتل دیگر ناراحتی وجود نداشته باشد به قوای انتظامی نیز در این مورد دستور کافی داده شده است 4/558 ـ 6/11/41 ـ ‌نخست‌وزیر اسدالله علم»
علی فروغی فرماندار قم نیز که یکی از دریافت‌کنندگان دستورات علم به حساب می‌آید همان روز مراتب دستورات نخست‌وزیر را به ریاست شهربانی قم ارسال کرد و رئیس شهربانی قم نیز مراتب را به سرهنگ رضایی معاون شهربانی قم رساند. تا مردم معترض را سرکوب کنند. رفراندوم ششم بهمن سرانجام در جوی از بدبینی مردم و تشنج حاصل از خشم آنان برگزار شد علیرغم بی‌اعتنایی ملت، رسانه‌های خبری رژیم نتیجه‌‌ی انتخابات فرمایشی را حدود پنج میلیون و پانصد نفر به رأی موافق و چهارهزار نفر رأی مخالف اعلام کردند!!
بلافاصله بعد از اعلام رسمی نتایج رفراندوم «کندی»، رئیس جمهور آمریکا تلگراف تبریکی برای شاه فرستاد و یادآور شد:
«اکنون که اکثریت عظیم ملت ایران رهبری آن اعلیحضرت را در راهی که کاملاً منعکس کننده خواسته‌های ایشان است مورد تأیید قاطع قرار داده‌اندمسلم است که این پشتیبانی ملی اعتماد آن اعلیحضرت را به درستی راهی که برگزیده‌اند تقویت کرده و عزم شما را در رهبری کشور خویش به جانب پیروزی در مبارزه‌ای که برای بهبود زندگانی ملت خود در پیش گرفته‌اید راسخ‌تر خواهد ساخت.» پس از دریافت این تلگراف که شاه آن را تائید نامه‌ای قرص و محکم برای خود می‌دانست به ساواک دستور داد در برابر مردم وروحانیون شدت عمل بیشتری اعمال نمایند. ماه رمضان با اعتصاب روحانیون به پایان رسید. در این ماه مساجد تهران، قم، اصفهان، شیراز و بسیاری از شهرهای دیگر، تعطیل شد. با فرارسیدن عید سعید فطر جمع کثیری از مردم سراسر کشور چون هر سال به قم آمدند. امام خمینی (س) در دیدار با مردم در اولین نطق خود پس از رفراندوم مردم را به پایداری و ایستادگی در برابر ظلم و جور فراخوانده و فرمودند: «... شما آقایان محترم در هر مقامی که هستید با کمال متانت و استقامت در مقابل کارهای خلاف شرع و قانون این دستگاه بایستید. از این سرنیزه‌های زنگ‌زده و پوسیده نترسید. این سرنیزه‌ها به زودی خواهد شکست. دستگاه حاکم با سرنیزه نمی‌تواند در مقابل خواست یک ملت بزرگ مقاومت کند و دیر یا زود شکست می‌خورد. اکنون هم درمانده و شکست خورده است و روی درماندگی به این بی‌فرهنگی‌هائی که ملاحظه می‌کنید، دست می‌زند. ما میل نداشتیم که کار به این رسوایی بکشد! چرا باید شاه مملکت اینقدر از ملت جدا باشد که وقتی پیشنهادی می‌دهد با بی‌‌اعتنایی و عکس‌العمل منفی مردم مواجه گردد؟ شاه مملکت باید جوری باشد که وقتی پیشنهاد می‌دهد، درخواستی می‌کند، ملت با جان ود ل در انجام آن بکوشند نه آنکه با آن به مقابله برخیزند و رفراندوم شاه در سراسر مملکت بیش از دو هزار نفر به همراه نداشته باشد. ما میل نداشتیم برای سران این مملکت چنین شکست و فضاحتی ببار آید. خوبست که قدری عبرت بگیرند، ‌بیدار شوند و در سیاست خود تجدید‌‌نظر کنند. به جای قانون‌شکنی و به زندان کشیدن علما و محترمین، به ‌جای سرنیزه و قلدری، در مقابل خواست ملت تسلیم شوند، با زور و قلدری نمی‌توان روحانیت را از وظایفی که اسلام به عهده‌ی آنان گذاشته است بازداشت».(6)
شاه که از اجرای رفرم آمریکایی «انقلاب سفید» به هیچ وجه دست بر نمی‌داشت هرگاه فرصتی بدست می‌آورد به توجیه خلافکاریهای خود می‌پرداخت. پس از سخنان کوبنده حضرت امام، به پیشنهاد ایشان نظریه مراجع تقلید و آیات عظام حوزه علمیه قم راجع به تصویبنامه مخالف شرع و قانون دولت طی اعلامیه‌ای رسمی که به اعلامیه 9 امضایی معروف شد منتشر شد. در این اعلامیه بطور مستدل و مستند موارد خلاف قانون و شرع تذکر داده شده بود.
شاه در پاسخ ابتدا سیاست و مذهب را جدا از هم اعلام کرد و پس از آن در نطقی که در 23 اسفند ماه 1341 در پایگاه وحدتی دزفول ایراد کرد به شدیدترین وجهی روحانیت معظم را مورد اهانت قرار داد. حضرت امام با فرستاد نامه‌های سری و خصوصی برای مقامات روحانی در شهرها و شهرستانها قصد خود را برای اعلام عزا در عید نوروز 1342 جهت آگاهی مردم از جنایات شاه اعلام نمودند و سرانجام نیز اعلامیه تاریخی و حماسه‌ساز خود را مبنی بر اعلام عزای عمومی در عید نوروز صادر فرمودند. در ابتدای این نامه به صراحت آمده است: «روحانیت اسلام، امسال عید ندارد.» رژیم شاه با استفاده از همه امکانات موجود از جمله کارشکنی‌های شبانه‌روزی «ساواک» نتوانست در بی‌اثر ساختن اعلامیه حماسی امام موفق شود. چرا که ملت ایران و بسیاری از علما و روحانیون در استقبال از آن اعلامیه‌ها تراکت‌هایی مبنی بر اعلام عزا منتشر کردند.
در شهر قم پرچمهای سیاه که بر روی آن نوشته شده بود «امسال مسلمین عید ندارند» بالای درب مدارس دینی افراشته شد و هنگام تحویل سال نو در میان انبوه جمعیتی که در صحن مطهر، داخل حرم، مسجد بالاسر و مسجد اعظم گردآمده بودند همزمان با اعلام تحویل سال نو و روشن و خاموش شدن چراغهای حرم مطهر هزاران اعلامیه و تراکت که بیانگر جنایتهای رژیم شاه بود میان زوار پخش شد. صبح روز دوم فروردین سالگرد شهادت حضرت امام صادق (ع) رژیم شاه با روانه کردن تعداد زیادی از مأموران ساواک و کوماندوهای لشگر یک گارد و دیگر لشگرها به وسیله اتوبوسهای شرکت واحد و کامیونهای نظام، صحنه یک درگیری تمام عیار را با مردم و روحانیت فراهم کرد.
هنوز سپیده ندمیده بود که مردم عزادار در بیت حضرت امام خمینی (س) جمع شدند تا مراسم عزاداری را بجا آوردند. منزل حضرت امام از جمعیت پرشده بود. آنان دقیقه شماری می‌کردند تا سخنان قائد خود را بشوند. آیت‌الله توسلی یار نزدیک امام درباره‌ی آن روز چنین می‌گوید:
«ماشینهای شرکت واحد کوماندوها را به قم ‌آورده بودند، ساواکی‌ها رسیده بودند و برنامه داشتند روز دوم فروردین که مصادف با شهادت امام صادق (ع) بود، دقیقاً در خاطرم هست، امام گوشه خانه‌ نشسته بودند، ‌مرحوم مهدی عراقی آمد و در گوش امام سخنی گفت، امام پیغامی توسط جناب آقای خلخالی دادند و ایشان پیام امام را به همه ابلاغ فرمودند. در وسط مجلس سخنرانی، ایادی ساواک شروع کردند به صلوات فرستادن، مرحوم حاج مهدی به امام فرمودند: «آقا گمان می‌کنم توطئه‌ای است. افراد ناشناسی در مجلس و محفل حاضرند و اینها ناآشنایند. امام گفت به اینها اعلام بکنید اگر کسی شعاری داد در این مجلس، حرکت می‌کنم به طرف صحن مطهر، حرفهایم را از بلندگوی صحن می‌زنم.»
ابتدای صبح اینگونه گذشت، بعد از ظهر در موقع غائله مدرسه فیضیه من در بیت امام بودم خبر آوردند که الان کوماندوها می‌ریزند در خانه، بعضی از دوستان به عنوان دلسوزی درب خانه امام را بستند. یکی آمد به امام گفت که در خانه بسته شده است. در این هنگام در فیضیه غائله به پا شده بود. امام فهمید که در خانه را بسته‌اند بلند شد و فرمودآیا بچه‌ها و طلابی که بچه‌های من هستند آنها کتک بخورند و من اینجا ساکت بنشینم؟ ایشان در خانه را باز کردند مرحوم آقای لواسانی آمد امام را گرفت، بغل کرد که امام حرکت نکنند. امام آقای لواسانی را کنار زد و گفت باید در خانه باز باشد و هر دو درب هم باز شد. آنگاه امام آرام گرفت.» (7) ساواک نیز در یکی از گزارشهای خود به سخنان امام اشاره می‌کند. پس از ضرب و شتم و کشتار طلاب و روحانیون در روز دوم فروردین 1342 حضرت امام با صدور اعلامیه‌های افشاگرانه و در مجالس درس خود سیاست سرکوبگرانه و فاشیستی شاه را مورد هجوم قرار دادند و به مناسبت چهلم فاجعه بزرگ قم نیز در روز دوم اردیبهشت 1342 پیام مهمی صادر کردند و در آن جنایات شاه و وابستگی او به اسرائیل را افشاء و محکوم کردند.
این سخنان و پیامهای افشاگرانه بود که در روزهای بعدی هزاران تظاهر‌کننده را در خیابانها به اعتراض علیه رژیم شاه واداشت.
با آغاز ماه محرم، ماه خون و قیام حرکات اعتراض مردم مسلمان علیه رژیم شاه بالا گرفت و «شاه» در روز ششم خرداد 1342 که مصادف با دهه اول محرم بود، طی یک سخنرانی اهانت‌آمیز در کرمان بار دیگر با کلمات تند و توهین‌آمیزی به ‌مخالفان خود حمله کرد و رکیک‌ترین اهانتها را به مراجع تقلید و روحانیت به پاخاسته بر زبان راند(8) امام خمینی (س) در پاسخ به اراجیف شاه در یکی از شدید‌ترین حملات خود به شخص شاه و رژیم طاغوت، که روز عاشورای حسینی (سیزدهم خرداد 1342) در مدرسه بخون نشسته فیضیه قم داشتند فرمودند:
«الان عصر عاشورا است .... گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر می‌گذرانیم این سوال برایم پیش می‌آید که اگر بنی‌امیه و دستگاه یزید‌بن معاویه با حسین سر جنگ داشتند آن رفتار وحشیانه، و خلاف انسانیت چه بود که در روز عاشورا نسبت به زنهای بی‌پناه، ‌و اطفالی بی‌‌گناه مرتکب شدند؟! زنان و کودکان چه تقصیری داشتند؟ طفل شش‌ماهه حسین چه کره بود؟ (گریه حضار) به نظرمن آنها با اساس کار داشتند، بنی‌ امیه و خاندان یزید با خاندان پیغمبر مخالف بودند. بنی‌هاشم را نمی‌خواستند و غرض آنها از بین بردن این شجره طیبه بود. همین سؤال اینجا مطرح می‌شود که دستگاه جبار ایران با مراجع سر جنگ داشت، با علماء اسلام سر جنگ داشت، به قرآن چه کار داشتند؟ به مدرسه فیضیه چکار داشتند؟ به طلاب علوم دینیه چکار داشتند؟ به سید هجده ساله ما چکار داشتند (اشاره به یکی از شهدای فاجعه‌ی فیضیه سید‌یونس رودباری) سید هجده ساله ما به شاه چه کرده بودۀ (گریه حضار) به این نتیجه می‌رسیم که آنها با اساس کار دارند با اساس اسلام و روحانیت مخالفند.»
حضرت امام علاوه بر افشاگری جنایات شاه در سخنانشان علیه اسرائیل به بازگو کردن نقش اسرائیل در ایران پرداختند وجالب توجه آنکه در زمان سخنرانی امام نماینده‌ی شخصی «داوید ـ بن گورین» نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی با پیام مهمی از طرف او وارد تهران شده بود.
«پیام خصوصی نخست‌وزیر اسرائیل به شاه و سفر نماینده‌ی او به تهران در خرداد 1342، برای نخستین بار در سال 1988 از طرف یک مقام امنیتی پیشین اسرائیل فاش شد و در خرداد ماه سال 1342 که آیت‌الله خمینی در سخنرانی معروف خود در مدرسه‌ی فیضیه قم به روابط ایران و اسرائیل حمله کرد، این رابطه کاملاً سری و محرمانه بود. ولی تأکید حضرت آیت‌الله خمینی به روابط اسرائیل با ایران در آن تاریخ، نشان می‌دهد که ایشان اطلاعات دقیقی دربارة جریان رابطه داشته‌اند و چه بسا که از موضوع پیام نخست‌وزیر اسرائیل به شاه و مسافرت نماینده‌ی او به تهران هم آگاه بوده‌اند.» (9)
سخنرانی مهم و کوبنده حضرت امام در روز عاشورا، روز چهاردهم خرداد به اطلاع شاه رسید. شاه که از متن سخنرانی حضرت امام به شدت عصبانی شده بود، ضمن مذاکره با «پاکروان» ریاست ساواک، همانروز شخصاًٌ دستور بازداشت امام را صادر کرد.
براساس نامه‌ای که از اداره شهربانی قم در تاریخ 20/3/1342 به اداره اطلاعات شهربانی کل کشور در مورد دستگیری حضرت امام ارسال شده جریان دستگیری امام بدین شرح آمده است:
«ساعت 30/2 صبح روز 15/3/42 سرکار سرهنگ بدیعی رئیس ساواک قم تلفناً به اینجانب اطلاع داد که برای مذاکراتی فوراً به ساواک بروم. پس از رفتن به ساواک مشاهده شد سرکار سرهنگ مولوی نیز با عده‌ای از مأمورین ساوک تهران در آنجا هستند. موضوع دستگیری (امام) خمینی مطرح گردید تا با تبادل نظر یکدیگر انجام گردد ـ سرکار سرهنگ مولوی اضافه کرد از طرف تیمسار ریاست کل دستور شفاهی دارم که در این مورد راهنمایی و همکاری کنید. چون از چند روز قبل در حدود صد‌نفر از اهالی قریه جمکران گارد محافظ (امام) خمینی را تشکیل داده بودند و در وقایع دوم فروردین تا چند روز پس از آن (امام) خمینی شب‌ها در منازل مختلف بیتوته می‌کرد چنین تصمیم گرفته شد که خانه او و دامادش و پسرش دفعتاً تحت مراقبت قرار گرفته تا در صورتیکه در یکی از منازل نبود فرصت مخفی شدن یا فرار نداشته باشد. ضمناً برای اینکه جلب توجه نشود ابتدا منزل (امام) خمینی و دو منزل دیگر توسط گارد ساواک تهران و به راهنمایی مأمورین شهربانی و ساواک شناسایی شد و برای اینکه هیچگونه ابهامی وجود نداشته باشد، کروکی منزل (امام) خمینی و دو نفر دیگر توسط شهربانی در اختیار مأمورین ساواک تهران گذارده شد. سپس سرکار سرهنگ مولوی اظهار داشتند: من شخصاً در شهربانی خواهم ماند تا چنانچه احتیاجی به شرکت گروهان سرباز باشد به موقع وارد عمل شوند. رئیس ساواک قم و رئیس شهربانی در میدان جلو بیمارستان اول کوچه منزل (امام) خمینی باشند و با اینجانب ارتباط داشته باشند تا در صورت لزوم گروهان هم داخل در عمل شود. ساعت 30/3 صبح عده‌ای مأمور ساواک تهران به طور متفرقه به اتفاق راهنمایان ساواک قم و شهربانی به منزل (امام) خمینی و در منزل دیگر مورد نظر اعزام گردیدندو (امام) خمینی را که در منزل دامادش بود دستگیر نموده با فولکس به ساواک قم تا جلو بیمارستان و از آنجا با اتومبیل سواری که از تهران به همین منظور آمده بود حرکت دادند. در جریان دستگیری فقط یک نفر در منزل (امام) خمینی قدری مجروح و یک نفر که قصد داد و فریاد داشته دستگیر و از داد و فریاد او جلوگیری و پس از دستگیری (امام) خمینی آزاد شده پیش‌بینی می‌شد که در منزل (امام) خمینی عده‌ای مستحفظ وی باشند لیکن در موقع دستگیری غیر ‌از دو نفر مزبور در منزل وی کسی نبوده و در منزل دامادش که خود وی دستگیر شد اشخاص متفرقه‌ای دیده نشدند و افراد مورد نظر در مسجد سلماسی که در نزدیکی منزل (امام) خمینی است بیتوته نموده بودند که متوجه دستگیری وی نشدند. ضمناً (امام) خمینی در آن موقع بیدار و لباس پوشیده، حاضر و خود را معرفی نمود که روح‌ الله خمینی من هستم به دیگران کاری نداشته باشید. بعد از اینکه(امام) خمینی به ماشین‌سواری ساواک تهران منتقل شد سواری مزبور با عده‌ای گارد ساواک به تهران عزیمت نمودند. شهربانی قم سرهنگ «سید‌حسین پرتو».
حضرت امام را پس از دستگیری به باشگاه افسران ‌بردند و بعد از آن پس از چند ساعت معظم‌له را به پادگان قصر و در 4 تیرماه 42 به پادگان عشرت‌آباد منتقل نمودند.
ـ امواج خروشان امت بلافاصله پس از دستگیری حضرت امام و انتقال ایشان به تهران در سراسر کشور کاخ شاه را به لرزه درآورد.
مردم به هر وسیله ممکن یکدیگر را از خبر دستگیری امام مطلع کردند. و سیل هزاران نفری جمعیت در خیابانها به راه افتاد. هر چند در آن روزها رژیم شاه حرکت توفنده مردم را اخلالگری ‌های چند نفر بیان ‌کرد ولی برطبق اسناد ساواک فقط در یک لحظه از تظاهرات صبح روز 15 خرداد در شهرستان قسم متجاوز از ده هزار نفر ار دو سمت به طرف شهربانی هجوم آوردند.
گسترش دامنه تظاهرات در بازار تهران وخیابانهای اصلی شهر در روز 15 خرداد و درماندگی سیستم سرکوبگر رژیم شاه در برابر خشم و طغیان مردم چهره دیگری به پایتخت بخشیده بود.
یکی از تاریخ‌نویسان معاصر در مورد پیامدهای قیام 15 خرداد می‌نویسد: «15 خرداد نقطه عطفی است در تاریخ معاصر، نموداری است از پیوند معنوی توده‌های عظیم مردم کشور ما، عکس‌العملی است از احساس عمیق مذهبی خلق ایران، نمایشی است از بپاخاستن مردمی که می‌خواهند ظلم و ستم را از بن برکنند، تجسمی است از تاریخ شیعه و درجه‌ای است برای سنجش فداکاری و از خودگذشتگی انسان‌هایی که به دنبال آرمان الهی حرکت می‌کنند. جنبش و طغیان عمومی در 15 خرداد سازمان یافته نبود، برنامه و خط‌مشی از قبل تعیین شده نداشت و با این حال چنان پایه‌های رژیم سلطنت را لرزاند که آن را با تمام قوا به مقابله واداشت و این مقابله تا سقوط رژیم به صور مختلف ادامه یافت.» (10)
برخلاف پندار برخی تحلیلگران هر چند 15 خرداد نقطه عطف انقلاب اسلامی و آغاز قیام مردمی در حمایت از نهضت امام خمینی بود، اما 15 خرداد نقطه شروع مبارزات امام نبوده است، زیرا حضرت امام خمینی (س) در سال 1322 شمسی، یعنی تنها دو سال پس از فرار رضاخان با نوشتن کتاب «کشف‌الاسرار» و اعلامیه تاریخی 11 جمادی‌الاولی 1363 هجری قمری نخستین گامها را برای مبارزه با طاغوت حاکم بر ایران برداشتند و تا ‌آخرین لحظه عمر دست از مبارزه نکشیدند. (11)
درباره دستاوردهای قیام مقدس 15 خرداد مجال بحث و گفتگو نیست و تنها به یک جمله درخشان و تمام کننده‌ی این مقال از بنیانگذار نهضت 15 خرداد یعنی حضرت امام خمینی (س) بسنده می‌کنیم که ایشان فرمودند: «در حقیقت دستاورد 15 خرداد 42، پیروزی بهمن 57 بود.» [امام خمینی 15/3/1360]


پی‌نوشت‌ها:
1 ـ بررسی انقلاب ایران، ع . باقی‌، مرکز انتشارات و نشر تبلیغات اسلامی قم، 1370، ص 159.
2 ـ جزوه خاطراتی از امام، عقیقی بخشایشی، دفتر نشر نوید اسلام، ص 40.
3 ـ بررسی انقلاب ایران، با اندکی تغییر، ص 163.
4 ـ بررسی و تحلیلی از: نهضت امام خمینی، سید‌حمید روحانی، نشر احرار، ص 151.
5 ـ داستان انقلاب، تألیف و ترجمه محمود طلوعی، نشر علم، 1370، ص 196 و 197.
6 ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، 289 و 290.
7 ـ سخنرانی آیت‌الله توسلی در محل مجمع روحانیون مبارز تهران، روزنامه سلام، پانزدهم اردیهبشت 1371.
8 ـ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی (به نقل از کتاب سخنان شاه، ص 434.
9 ـ داستان انقلاب، ص 213.
10 ـ تاریخ سیاسی معاصر ایران، دکتر سید‌جلال‌الدین مدنی، دفتر انتشارات اسلامی قم، جلد دوم،‌ص 54.
11 ـ دراین باره ر.ک: صفحه 38، مجله حضور، شماره اول، خرداد 1370.

 


حضور، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ویژه سالگرد رحلت امام خمینی، خرداد 1371.